استیلای روسها بر شهر گنجه | | | |
پنجشنبه ۰۲ تیر ۱۳۹۰ |
برگرفته از تارنمای آذرپادگان فیروز منصوری نظر به اینکه تصرف شهر گنجه آغاز تهاجم و تجاوز دولت روسیه به سرزمینهای ایران بوده و پیآمدهای حوادث آنجا در امور سیاسی و اجتماعی آذربایجان نقش داشته و موثر بوده است. لذا به شرح ماجرا میپردازد. حکومت شهر تاریخی گنجه، بعد از فرار القاص میرزا از شیروان به استانبول، در سال 955 هـ.ق. از جانب شاه طهماسب به شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار، مفوض شد.1 آخرین فتوحات عثمانیان در قفقاز و آذربایجان در زمان شاهعباس اول، شهر گنجه بوده است که در آن موقع محمدخان قاجار زیاد اوغلی بر آن شهر حکومت میکرد. دکتر فخرالدین کیرزی اوغلو، با استفاده از « تاریخ سلانیکی» و کتاب خطی « گنجینه فتح گنجه» نوشته رحیمزاده ابراهیم حریمی، اشعار میدارد: به واسطه هجوم سیلآسای قشون عثمانی به گنجه در هفتم شوال 996 هـ.ق، محمدخان قاجار زیاداوغلو، در شهر گنجه و قرای و نواحی، هر چه ایل و اولوس و رعایا داشت، همگی را با اغنام و احشام و اموال و اسباب و ارزاق، به دواب و مواشی حمل کرده به سوی کنارههای رودخانه ارس رهسپار شدند و با تخلیه کامل شهر، چیزی برای دشمن نگذاشتند. بعد از ورود محمدخان قاجار به کرانههای ارس، دهها هزار از قزلباشان قراباغ و عده زیادی از قشون تخماقخان به فرماندهی حاکم فراری گنجه در تدارک حمله به عثمانیان متصرف گنجه بودند. این خبر چون به جعفر پاشا رسید، قوای عثمانی را سریعا به جانب ارس فرستاد. محمدخان چون از یورش عثمانیان آگاهی یافت، با اهالی گنجه از کرانه ارس شتابان به سوی شهر ارسبار فرار کردند و در حین عبور از رودخانه، عده زیادی از آنان در آب غرق شدند.2 شادروان نصرالله فلسفی مینویسند: در سال 998 که شاهعباس با دولت عثمانی از در صلح درآمده بود، محمدخان زیاد اوغلی قاجار و جمعی از امیران قراباغ، قلعه گنجه را محاصره کردند تا دست ترکان را از وطن موروثی خود کوتاه کنند. شاهعباس برای اینکه بهانهای به دست دربار عثمانی ندهد نامه به ایشان نوشت و فرمان داد که دست از محاصره گنجه بدارند. و مخصوصا گوشزد کرد که امروز، ناچار قراباغ را به ترکان میدهیم، ولی این ولایت از میان نخواهد رفت و به خواست خداوند باز روزی به آسانی به دست ما خواهد افتاد. 3 پیشبینی شاهعباس 16 سال بعد تحقق پیدا کرد و در ماه صفر 1015 هـ.ق، نیروهای صفوی گنجه را فتح کردند، محمدخان زیاداوغلی دوباره حکمران قراباغ و گنجه شد. محمدخان زیاد اوغلو 9 سال دیگر حکومت راند تا اینکه در جنگ با تهمورثخان والی گرجستان کاخت کشته شد و مقام وی به فرزند خردسالش محمدقلی خان تفویض گردید. بعد از محمدقلیخان، برادرش مرتضی قلیخان زیاد اوغلو قاجار در زمان شاه صفی حکومت گنجه را داشت. مرتضی قلیخان در سال 1074 در گذشت. مقام بیگلربیگی قراباغ و گنجه به برادرزادهاش اوغورلوخان عنایت شد. 4 در زمان شاه سلیمان صفوی، اوغورلوخان علاوه بر حاکمی عادل و رعیتپرور، شاعری توانا و صاحب کمال بود. دیوان فارسی او در حدود چهار هزار و دویست بیت، به شماره 555 در کتابخانه آستان قدس موجود است که به خط نستعلیق محمدالمدعو به آقاکشی گنجوی به دستور جوادخان زیاد اوغلو قاجار (نوهاش) در سال 1212 هـ.ق، استنساخ شده است. تخلص وی نخست «زیادی» بوده، سپس، تخلص «مصاحب» اختیار کرده است. 5 بعد از اوغورلوخان، شاهوردی خان زیاداوغلو بر مسند حکومت گنجه نشست، تا اینکه جوادخان زیاداغلو قاجار، آخرین حکمران این خاندان ایرانی، در سال 1218 هـ.ق، با ابراز مردانگی و شجاعت ذاتی حماسه آفرید و نام خود و خاندانش را ثبت جریده ایام کرد. در سال 1783 روسها به بهانه محافظت گرجستان و حمایت مردم آن سامان، معاهدهای با ایراکلی حاکم گرجستان بستند. روسها در 1801 پس از تبانی با انگلستان عهدنامه را نقض کرده گرجستان را اشغال نظامی کردند و در تملک خود قرار دادند. پس از استقرار کامل قوای روس در گرجستان، ژنرال سیسیانوف در 22 نوامبر 1803 (7 شعبان 1218 هـ.ق) با نیروهای عظیم وارد حومه و دروازههای شهر گنجه شد. جوادخان به مدافعه برخاست و مهاجمان را به شهر راه نداد. او به دفعات درخواست ژنرال روسی را دایر به تسلیم و تحویل قلعه رد کرد، و در آخر پیغام داد که: «شما باید جسد مرا در پای دیوار قلعه پارهپاره بکنید تا بتوانید داخل قلعه شوید.» جوادخان در اثر خیانت ارامنه و متفرق شدن نیروهای شمکور و شمسالدینلو به قلعه شهر پناه برد، و به امید رسیدن قوا از آذربایجان به وسیله عباس میرزا، تا آخرین قطره خون از قلعه مدافعه کرد. بنا به نوشته مآثر سلطانیه نامههای او به دربار رسید و فتحعلی شاه نیروهایی به امداد وی گسیل داشت، ولی به علت فصل شدید سرما (دی ماه) و دوری راه، قوای اعزامی نتونستند به گنجه برسند، مگر سعید بیک غلام چاپار که خود را به قلعه رسانیده بود. 6 قوای مهاجم، راه آب شهر را بستند و مردم و مدافعان را به مخاطره انداختند. در شب سرد و تاریک آخرین روز رمضان، روسها با شلیک توپهای عظیم از جانب دروازههای قراباغ و تفلیس، شهر را غربا و شرقا مورد حمله قرار داده تا سپدهدم زیر آتش گرفتند و در بامداد روز عید فطر به 60 قدمی قلعه رسیدند. مردم شهر نمدها و پارچهها را به نفت آغشته و آتش میزدند و بر سر روسها میریختند. جنگ خونین تا ظهر ادامه پیدا کرد. بعدازظهر نیروهای ژنرال پورتیناکین در حمایت آتش توپخانه، نردبانها به دیوار قلعه نهادند و سه برج حصار را گرفتند. ولی جوادخان و یارانش دشمنان را از این برجها بیرون راندند. در حین جنگ دو برج دیگر به اشغال روسها درآمد و جوادخان هم مجروح شد. حسینقلی آقا پسر جوادخان به امداد پدر آمد ولی او فرزندش را به دفاع موضع دیگر فرستاد و خود با شمشیر آخته سرتوپ ایستاده تا آخرین قطره خون دلیری و مدافعه کرد و سرانجام مردانه جان سپرد و فرزندش نیز شهید شد. روسها در دوم شوال 1218 هـ.ق قلعه گنجه را گرفتند و دروازههای شهر را به روی مردم بستند، و جمله را قتل عام نموده دارایی شهر را به غارت بردند و مساجد را ویران کردند. در فاجعه گنجه 7000 نفر به شهادت رسیده و 18000 نفر اسیر شدند که اکثرشان زنان بودند. 500 نفر از اهالی شهر که بیشترشان زنان و مردن مسن و اطفال خردسال بودند به مسجد پناه بردند. به دستور سیسیانوف همه آنها را در مسجد قتلعام کردند. به فرمان وی، جامع بزرگ شهر به کلیسا تبدیل شد و نام شهر نیز به « الیزابت پول» تغییر کرد. مردم نگونبخت گنجه، زمستان را در حال پریشانی گذارنده و راه فرار نیافتند که از ظلم و بیداد روسها رهایی یابند، ناگزیر درد و آلام درونیشان را با سرودن منظومه تسکین میدادند و به سینه تاریخ میسپردند... فتحعلی شاه در آن موقع، از گرفتاریهای مردم گنجه خبر داشت و از دست دادن آن شهر آباد و تاریخی را ناگوار و تحملناپذیر میدانست. برای نجات مردم درمانده، در اوایل سال 1219 هـ.ق عباس میرزا را با 30000 نفر قشون به آذربایجان فرستاد. همدستی حاکم ایروان با روسها و آمدن فاتح گنجه به نخجوان و ایروان و جنگ با قوای ایران، مانع پیشروی عباسی میرزا به قفقاز شد و یکسال طول کشید، تا اینکه در سال 1220 هـ.ق عباس میرزا تجهیز قوا نموده و عزم تسخیر گنجه کرد. بنابه نوشته عبدالرزاق دنبلی، نایب السلطنه پس از برخورد با قوای ایشپخدر در کرانه رود ترتر گنجه و محاصره قلعه شهر، اردوی ایران را در خارج شهر مستقر ساخته و آماده ادامه پیکار میشود. در این موقع حادثهای اتفاق افتاد: ... در این اثنا خبری که مانند صبح کاذب از راستی فروغی نداشت در میان مسلمین گنجه انتشار یافت که: اردوی ظفر شکوه به فرمان نایبالسلطنه در جناح حرکت میباشد. این خبر بیاصل در میان ایشان به یکدیگر سرایت کرد علی الغفله صغیر و کبیر و برنا و پیر ایشان از مرد و زن سراسیمه و پریشان حال از شهر بیرون آمدند و خود را به اردو رساندند. ... شاهزاده جوان بخت اهالی شهر را بر دواب اصطبل و قاطرخانه و شترخانه سرکار وسعتمدار و اسبهای سپاه سوار، احمال و اثقال آنها را بار کرده در مقدمه موکب والا روانه شمکور که در چهارفرسخی شهر گنجه واقع است، نمودند. و شب را در نیم فرسخی شهر اقامت فرمودند. روز دیگر از آنحا حرکت و به منزل شمکور تشریف برده اهالی گنجه را از مسکن مالوف کوچانیده بودند از نوال عطا و مرحمت بیدریغ حصه و بهره رسانیدند، و از آن منزل به منزل زکم نزول اجلال فرمودند. چون محافظت پنجششهزار خانوار گنجه و عیال و اطفال ایشان در اردوی ظفرنشان نهایت تعذر داشت،لهذا از فرط مروت و مرحمت ذاتی تمامی آنها را مصحوف پیرقلیخان و محمدعلیخان قاجار فرمود که از راه حسن سو روانه ایروان و از آنجا مامور تبریز فرمودند.7 از زمان شاه عباس اول تا این تاریخ، در عرض 220 سال، این دومین بار بود که اهالی گنجه حکومت بیگانه و فرمانبرداری از عثمانی و روس را نپذیرفته و با تخلیه و ترک شهر از انسان و دواب و اموال، روی به آذربایجان آورده، خدمت و تابعیت ایران را با دربدری و پریشانی با جان و دل میپذیرند. مورخ قاجار گزارش خود را درباره پناهندگان گنجه بدینسان تکمیل مینماید. ... از نتیجه باس و سطوت و ضابطه سیاست و حراست نایبالسلطنه آنکه : چون اهالی گنجه به نحوی که مرقوم شد سراسیمه و پریشان حال احمال و اثقالی که برگرفتن آن مقدور بود با خود برداشته به اردو پیوستند، نایبالسلطنه در محافظت اموال و عیال و اطفال ایشان به مرتبه اهتمام میفرمودند که از خوف سیاست ملوکانه احدی از آحاد لشکر و امیری از امرای سپاه ظفرپناه را قدرت و یارای آن نبود که دست به اسباب و مایحتاج آنها رساند چه جای سیم و زر. و از جمله کیسه ممهوره که مشحون به دو هزار اشرفی و از مال یکی از اهالی گنجه بود یکی از غلامان درگاه با عز و جاه جسته بود، بدون اینکه مهر کیسه تغییری یافته باشد با همان مهر و نشان آورده تسلیم صاحبش نمود. به علاوه بعد از ورود ایشان به تبریز، خاقان معدلتگستر مبلغی خطیر از سیم و زر به صحابت ملاملک محمدقاضی عسکر در وجه انعام ایشان ارسال فرمودند که از قرار فرمان شاهی آورده در تبریز به صغیر و کبیر ایشان تقسیم نمود. (مآثر سلطانیه ص 156) بدینترتیب، ناله و افغان مردم ستمدیده و پریشان گنجه، به رهایی و رفاه انجامید. در سال 1224 هـ.ق، شاهزاده محمد علی میرزا، عدهای از ایالات بزچلو را که در محاربه روسها باعث خرابی گنجه شده بودند گوشمال داد و مطیع دولت قاجار ساخت. (مآثر سلطانیه ص 219 و 220) و در همین سال عباس میرزا به گوگجه و گنجه دوباره لشکر کشید، و ایلات و طوایف بیشماری از شهرهای شیروان و قراباغ به کرانههای ارس کوچ کردند و نشیمن یافتند. به نوشته تاریخ قاجاریه: «... اوغورلوخان گنجه، چندین دفعه به تاخت حدود گنجه رفته چندی از سالدات طعمه شمشیر نموده ایل ایرماوی گنجه که از ایالات متعبر آنجا و بغایت متمول بودند بالکلیه کوچیده به طرف شرور و نخجوان آمدند.» (مآثر سلطانیه ص 235) ایل معروف بزچلو گنجه، که در منابع تاریخی و منظومههای شعرای گنجه، به کرات از آنها یاد شده است. پس از کوچ به ایروان، قراپاپاق نامیده شدند و چند سالی در آن نواحی به سر بردند. سپس ایل و اولوس مزبور به دستور دولت به ریاست و سرداری « نقیخان»، از طریق اواجیق به سلماس کوچ کرده و از آنجا به سلدوز رفتند. محال سلدوز از سال 1237 هـ. به بعد، نشیمنگاه ایل قراپاپاق شده است. 8 (منبع: مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان ـ فیروز منصوری ـ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ـ چاپ نخست ـ تهران بهار 1379) پینوشتها: 1ـ عبدی بیک شیرازی (نویدی). تکمله الاخبار، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، تهران: 118. 2ـ Kirzioglu, Fahrettin. Osmanlilar´in Kafkas- Ella ri´ni fathi, Ankara. 1976. p. 268,269 3ـ فلسفی، نصرالله. زندگانی شاهعباس اول. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1347. ج 1، ص 149. 4ـ محمدطاهر وحید قزوینی، عباسنامه. به تصحیح و تحشیه ابراهیم دهگان. اراک: 1329. ص 334. 5ـ دولتآبادی، عزیز. سرایندگان شعر پارسی در قفقاز. تهران: انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1370، صص 255ـ 263: تذکره نصرآبادی، ص 25 و 26. 6ـ دنبلی، عبدالبرزاق، مآثر سلطانیه. به اهتمام غلامحسین صدری افشار، تهران: انتشارات ابنسینا، چاپ دوم، ص 109. 7ـ دنبلی، عبدالرزاق، همان مآخذ، ص 154 و 155. 8ـ رضوی، مهدی. ایل قاراپاپاق. (مونوگرافی) ناشر: مولف ـ 1370، ص 22 و 23. میرزا رشیدادیبالشعرا. تاریخ افشار. به کوشش محمود رامیان، پرویز شهریار افشار... تبریز – 1346 ـ ص 382 و 384. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر