محمد جلالی چیمه (م. سحر) پاریس ،
20.4.2008msahar.blogspot.com
برای ایران
سلام اگرچه کسی چون تو راست حیف سلام
که هست فکر ملال آورت مُفید ِ مَلام !
نگفتمت که مگو یاوه بیش ازین و ملاف
بر کلام تو خندند اهل ذوق و کلام؟
خزعبلات فرستی و غافلی که تراست
به گفته قامت ناسازوار ِ بی اندام
چه یافتی که چنین درکمال بی ادبی
زبان به کام تو گویی بریده است لگام؟
برون زحد جسارت فزوده ای به فریب
چوظلمتی که فزاید برون ز حد ظُلام
به لفظ لودهء نا سازمند و ناهموار
سخن به حکم عداوت گشوده ای درکام
زحق و ناحق و از عدل و جور و پاک و پلید
ز نور و ظلمت وخوب و بد و حلال و حرام
بساط معرکه افشانده ای که هان بنشین
کلاس مدرسه بگشوده ای که هین بخرام
نه از نظارهء اهل خرد ترا شرمی ست
نه در رهایی ازین مسکنت کنی اقدام
تو را که داد کفالت به خلق ترک و عرب؟
تو را که داد وکالت ز قوم یافث و سام؟
تو کیستی که حقوق مرا به من بخشی؟
گهی به قول و قضاوت ، گهی به قهر و قیام؟