۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

مرتضی محیط : ۱

مرتضی محیط : ۱۰


آرشیو: ۰۱ / ۰۲ / ۰۳ / ۰۴ / ۰۵ / ۰۶ / ۰۷ / ۰۸ / ۰۹ / ۱۰

۲۰۰


199


198


197


196


195


194


193


192


191


190


189


188


187


186


185


184


183


182


181


۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

افشای تصاویر جدیدی از دفن های غیرقانونی کشته شدگان





نوروز : در روزهای گذشته خبرگزاری دولتی ایسنا به نقل از روابط عمومی سازمان بهشت زهرای تهران خبر "دفن شبانه" اجساد در بهشت زهرا را تکذیب کرد.

روابط عمومی این سازمان با اعلام ساعت کار ! بهشت زهرا گفته است در ساعاتی غیر از ساعات اداری جنازه ای به خاک سپرده نشده است. دانش پژوه رییس این روابط عمومی به خبرنگار ایسنا می گوید:" ساعات كار امور تدفين در بهشت زهرا (س) از ساعت هشت صبح تا 16 بعد از ظهر بوده و اصولا موضوعي به نام «دفن شبانه» در بهشت زهرا صحت ندارد."

این در حالیست که در هیچ کدام از خبرهایی که تا امروز در سایت نوروز منتشر شده است در مورد دفن شبانه جنازه ها صحبتی به میان نیامده بود و تنها اعلام نموده بودیم که شبانه خودروهای ناشناس و غیر سازمانی زیادی در تاریخ های مورد بحث وارد بهشت زهرا تهران و قطعه 302 شده است.

بعد از انتشار خبر اولیه تدفین پیکر دهها نفر از شهروندان در قطعه 302 بهشت زهرا، مقامات و مسئولین این قبرستان قدیمی با اظهاراتی متناقض و با دستپاچگی نسبت به تکذیب این خبر و دیگر خبرها یی که هنوز منتشر نشده بود اقدام کردند.

اما واقعیت آن بود که مسئولین سازمان بهشت زهرا و افرادی که به انجام این امور غیر انسانی اقدام کرده بودند خود می دانستند که خبرنگاران نوروز تا چه حدی از اتفاقات اخیر در آن سازمان اطلاع دارند. در همین راستا با علم به اینکه بالاخره اخبار اصلی منتشر خواهد شد اقدام به تکذیب اخباری منتشر شده و نشده کردند.

محمود رضائیان مدیر عامل از کار کنار گذاشته آن سازمان در اولین اظهارات، دفن جنازه هایی بدون نام و مشخصات را از اساس تکذیب کرد و گفت هیچ جنازه ای بدون نام و نشان در قبرستان به خاک سپرده نشده است.

در نتیجه سایت نوروز مجبور شد بر خلاف میل باطنی اسنادی مبنی بر تائید ادعاهای خود از جمله شماره های جواز دفن را که در آنها نام و نشانی از متوفی در آن نیست منتشر نماید.

و در مرحله بعد نیز با تکذیب تجری نماینده اصولگرای مجلس مجبور به انتشار فیلم این قبور شد.

در کمال ناباوری در حالیکه نمایندگان مجلس با حضور در بهشت زهرا این خبر را تائید نمودند و رییس سازمان بهشت زهرا نیز کنار گذاشته شد رییس روابط عمومی سازمان بهشت زهرا در گفتگوی خود با ایسنا و برخلاف رییس کنار گذاشته شده اش، وجود قبرهای بی نام ونشان در قطعه 302 را تائید می کند و مشخص نیست چرا در ابتدا کلا وجود چنین قبرهایی تکذیب شد اما پس از آنکه نوروز اقدام به انتشار فیلم های قبرها نمود اینبار بهانه دیگری را دستاویز این حرکت غیراخلاقی خود قرار داده اند و شهداء را معتاد و بی نام و نشان معرفی کرده اند، در همین جا خیرخواهانه از ایشان درخواست می کنیم با استعفا از این سمت دست خود را بیش از پیش آلوده به خون فرزاندان پاک ایران نکنند.

ایشان در بخشی از مصاحبه شان گفته اند:"قطعه 302 بهشت زهرا (س) يك قطعه عمومي روز است كه حدود 40 درصد اموات روزانه تهراني‌هاي در آن دفن مي‌شوند كه در بخشي از آن برابر روال هميشگي قطعات عمومي تعداد معدودي افراد مجهول‌الهويه كه در اثر سانحه رانندگي و يا احتمالا اعتياد به مواد مخدر فوت شده و از پزشكي قانوني اعزام شده‌اند، با رعايت كليه تشريفات قانوني و شرعي دفن شده‌اند. "

دانش‌پژو در پايان می گوید: "كليه اموات دفن شده در قطعه عمومي 302 داراي مدارك پزشكي صادره از پزشكي قانوني و يا بيمارستان‌هاي مربوطه بوده كه اين مدارك در سامانه ثبت و ضبط اطلاعات درگذشتگان موجود است."

این درحالی است که شماره های جواز دفنی که توسط نوروز منتشر و در اختیار نمایندگان مجلس نیز قرار گرفته است هیچ نام و مشخصاتی در آن درج نشده است و برگه های آن کاملا سفید است.

سایت نوروز از ابتدا اخبار دیگری مبنی بر وجود دهها قبر بدون نام و نشان و حتی بدون جواز دفن در اختیار داشت و از ابتدا نیز برای بررسی صحت و سقم آن خبر اقدام به تحقیق و بررسی نمود. اما در جریان انجام تحقیقات در آن مورد، از طریق پرسنل زحمت کش بهشت زهرای تهران در جریان حدود 50 جواز دفن بدون نام و نشان در قطعه 302 قرار گرفت و همزمان با ادامه تحقیقات نسبت به انتشار اخبار مربوط به قطعه 302 و البته ارسال مستندات به نمایندگان مجلس اقدام نمود.

تکذیب های عجولانه مسئولین بهشت زهرا و همینطور انتشار اخبار مربوط به قطعه 302، اطلاعات ناب دیگری را در مورد سرنوشت دیگر جانباختگانی که خانواده های چشم انتظارشان بین دادگاه انقلاب و زندان اوین دو ماه است سعی صفا و مروه می کنند در اختیار سایت نوروز قرار داد.

در حالی که خبرهای منتشر شده در روزهای اخیر مبنی بر دفن اجساد بدون شناسایی و با صدور جواز دفن بود مدیر عامل برکنار شده سازمان بهشت زهرا دفن غیر قانونی و بدون جواز دفن را را تکذیب کرده بود. با این تکذیب تصاویری از طرف پرسنل بهشت زهرا در اختیار سایت نوروز قرار گرفت که اخبار قبلی را تائید می کرد.

تصاویر زیر مربوط به قطعه ای دیگر ازبهشت زهراست که دهها جسد بدون نام و مشخصات و حتی جواز دفن به خاک سپرده شده است.

این تصاویر قبل از انتشار از طریق کانالی مطمئن برای برخی نمایندگان مجلس ارسال شده است و اینک برخی از این تصاویر برای نشان دادن گوشه ای از جنایات اخیر که مسئولین عالی رتبه نظام نیز بر آن وقوع آنها تاکید داشته است جهت تنویر افکار عمومی منتشر می گردد.

لازم به ذکر می دانیم که این تصاویر مربوط به قطعه دیگری به جز 302 می باشد که در صورت لزوم در مراحل بعدی اقدام به انتشار شماره قطعه جهت تنویر افکار عمومی نیز خواهیم نمود.







آخرین عکس که در این مجموعه می بینید، قبرهایی است که نمونه ان در برخی قطعات دیده میشود. این قبرها آماده برای خاکسپاری اموات هستند اما در این قبور هنوز جنازه ای قرار نگرفته بر همین مبنا نشان بتونی بالای سایر قبرها بر آنها دیده نمیشود.
در همین جا لازم به ذکر می دانیم که نوروز اسنادی که را در اختیار دارد که به وضوح از وجود اجساد در زیر این قبور حکایت می کند و تا به امروز تنها به علت برخی معذورات شرعی و قانونی از انتشار آن تصاویر امتناع کرده است و امیدوار است تا مسئولین بجای تکذیب با اعلام عذر خواهی از پیشگاه ملت سرافراز ایران و با انتشار تصاویری که از این اجساد آنها را در اختیار دارند خانواده های داغدار قرار دهند و این خانواده ها را از چشم انتظاری در آورند و تمام آمرین و عاملین این فجایع دردناک بدون توجه به لباس و عنوان حکومتی شان به مردم معرفی و به مجازات برسانند.

و در صورتی که در روزهای آینده از طرف مسئولین جواب قانع کننده ای جهت روشن شدن افکار عمومی اعلام نشود برای سایت نوروز راهی باقی نخواهند ماند جز اینکه اقدام به انتشار صحنه های دردناک پیکرهای خون آلود و کفن پیچ شده شهداءی را که در زیر این قبور دفن شده اند به نمایش بگذارد.

مدیران و پرسنل سایت نوروز تاسف عمیق خود را از اینکه مجبور شده اند وقوع این فجایع را در کشوری که از صمیم قلب به آن عشق می ورزد را منتشر نماید اعلام می دارند و همچنین دست اندرکاران پایگاه اطلاع رسانی نوروز از تمام خانواده هایی که با امید به بازگشت فرزندان و عزیزانشان روزها را سپری می کنند و شاید انتشار این خبر برایشان ناامیدی به ارمغان آورده باشد صمیمانه طلب عفو و بخشایش دارند و از خداوند متعال برای تمام شهدای اسلام و راه آزادی بخصوص شهدای جنبش سبز ایران علو درجات را مسئلت دارد.

در پایان نیز نوروز بدون قبول هیچ مسئولیتی از نوشته ای که در پی می آید خوانندگان را دعوت می کند تا مطلبی که در یک وبلاگ در خصوص شب های مورد بحث خاکسپاری مخفیانه کشته شدگان نوشته شده است جلب می کند:


نام وبلاگ: من فرزند یک کارمند بهشت زهرا هستم

در شبهای 22 . 23 و 24 تیرماه در بهشت زهرا چه گذشت ؟

من دانشجو هستم و یکی از افراد خانواده ما در بهشت زهرا مشغول کار است وضعیت مالی آنچنانی نداریم و من و خانواده همگی طرفدار احمدی نژاد هستیم ( میخواد خوشتون بیاد میخواد خوشتون نیاد ! ) هر چند که میدونیم که تقلب هم واسش کردن ! . چون این دولت خانواده کارمندان بهشت زهرا ( بخصوص ما ) روبعد از سالها صاحب خانه کرد طرفدارشیم !. من بر این باور هستم نیرویی ما فوق احمدی نژاد این جنایات رو مرتکب میشه و اگر احمدی نژاد از این جنایات اطلاع پیدا میکرد شدیدا جلوی آن می ایستاد و به دلایلی هم نمیتونه علیه این جنایات انجام شده موضع بگیره……………………… بگذریم

مادر من که در یکی از شیفتهای قسمت خدمات بهشت زهرا کار میکنه و سابقه طولانی در بهشت زهرا داره خیر داد که به تعدادی از اونها گفتن که چند شب یعنی 22 و 23 و 24 تیر ماه تعدادی تصادفی دارند که باید در شب خاک بشوند ! که هم او و هم من تعجب کرده بودیم . و حدس زدم که احتمالا خبرهایی است . من از مادرم بارها درباره اجساد کشته شدگان تظاهراتها سوال میپرسیدم . و اون هم به خاطر روحیات من سعی میکرد هیچوقت درباره این چیزها صحبت نکنه و من رو به درس خوندن ترغیب میکرد . اما اینبار توی شیفت شب این اتفاقات قرار بود بیفته البته تو یه مواردی هم شیفت شب باز هم کار کردن . مثل تصادفات که کار آنها یک خورده مشکل میشد و نیاز به وقت بیشتر داشتند . ولی اینبار برای 3 شب !. خلاصه مادرم رو قرار بود خودم برسونم ولی مادرم گفت قراره خودشون بیان سراغش . خلاصه مادرم صبح ساعت 6 برگشت و ازش سریع پرسیدم که چی شده بود ؟ جوابی نداد ولی توی چهرش اضطراب و ناراحتی رو میدیدم . باز ازش پرسیدم . گفت بگیر بخواب !. فردا صبح که بهش مرخصی داده بودند مشغول کار خونه بود که دستاش رو دیدم که جای جوهر استمب بود . انگار پای یک چیزی رو انگشت زده بود . گفتم نمیخوای بگی چی شده بود ؟تصادفی بودن ؟ گفت هیچ نگو که حالم اصلا خوب نیست . منم گیر ندادم . شب ساعت 12 بود که زنگ زدن موبایلش و دوباره اومدن سراغش و رفت ولی اینبار ساعت 7 صبح بود که اومد و خسته و ناراحت خوابید ساعت 9 صبح دیدم صدای هق هق گریش میاد . سریع بلند شدم و گفتم یا میگی چی شده یا خودم الان میرم بهشت زهرا . گفت هیچی . هیچی نشده . گفتم پس الان زنگ میزنم خاله مهین ( همکار مامانم ) از اون میپرسم که اونجا چه خبره ؟ گفت اون خبر نداره . این رو بگم که مادر من درسته که زنه ولی هیچوقت ندیده بودم که به خاطر مشاهداتش که شغلش ایجاب میکنه گریه کنه ولی باور کنید خیلی دلرحمه .

خلاصه کلی گیر دادم و قسمم داد به روح بابام که چیزایی رو که میگه به کسی نگم . من هم قبول کردم و قرآن رو آورد پیش روم گذاشت و گفت برو وضو بگیر و دستت رو بزار رو قرآن و قسم بخور که جایی این حرفارو که میخوام بگم رو نمیزنی ( من که خیلی تعجب کرده بودم ! چون انگاری خیلی براش مهم بود که جایی چیزایی رو که میگه درز پیدا نکنه .چون تا حالا واسه قسم خوردن انقدر حساس ندیده بودمش ) گفت که بیشتر واسه خود من و حفظ سلامتیم چیزی نمیخواد به گوش کسی برسه . به هر حال قسم خوردم و مادرم شروع کرد . گفت که پریشب ( 22 تیر ) وقتی وارد محوطه بخش شدم تعداد زیادی حدود 30 جنازه کاملا منجمد رو تو محوطه خوابونده بودن که یخشون آب بشه . کلی آدمهای ریش و پشم دار هم اونجا بودن و ما رو همراه تعدادی از همکارام به اتاقی بردند . اونجا واسمون یک آدم مسنی که جای مهر رو پیشونیش بود شروع به صحبت کرد و گفت امشب و چند شب دیگه ما اینجا باید جنازه هایی رو خاک کنیم که مربوط به منافقین هستند . اینها از گروه های ضد انقلاب هستند که با حمله به ما تعداد زیادی رو از سربازان ما رو کشته اند و ما جنازه اونها رو از نقاط مرزی برای شناسایی به اینجا اوردیم . و الان قراره دور از چشم جاسوسان و خبر گزاریها اینها رو خاک کنیم . در این رابطه اگر با کسی صحبت کنید و اشاره ای کنید . مطمئن باشید که جون خودتون و تک تک افراد خونوادتون در خطره . بعدش یک به یک اسم اعضای خونواده ها رو میپرسیدند و مینوشتند . و در آخر هم اثر انگشت چند چا از ما گرفتند . و دوباره تاکید کردند که نکاتی رو که گفتند رو نباید فراموش کنیم . ما رو به محلهای کارمون راهنمایی کردند . جنازه هایی رو که بیشتر آورده بودند مربوط به آقایون بود و اونجا تعداد همکاران ما بیشتر بود . در قسمت خانمها من بودم و چند نفر دیگه . به ما آنشب 5 جنازه زن و دختر تحویل دادند که به کلی یخ زده بودند ولی قسمت آقایون فکر کنم بالای 20 نفر بودند . اونطوری که توی محوطه دیدم . خلاصه مدیر بهشت زهرا هم که اونشب اومده بود به ما اعلام کرد که حتی اگه جنازه ها رو نیمه کاره شستشو و کفن کنیم باید ساعت 5 و قبل از طلوع خورشید کار رو تموم کنیم . ما هم شروع کردیم . تو کشته شدگان که خون توی صورتشون منجمد شده بود و آثار پارگی در صورت بودن آنها شدیدا دیده میشد . سه زن میانسال بودند و دو دختر 20 تا 30 سال که یکی از اونها کلا سرش متلاشی شده بود و ما آن را بدلیل آب نشدن یخهای شکل رفته در بدن که آنها را مانند چوب کرده بود کفن کردیم و تحمیل خدماتیهای دفن دادیم .

—— ولی مادرم بیشتر از چیزی که امشب 23 تیر ماه دیده بود خواست برایش تعریف نکنم ولی قبول نکردم و با اصرار ازش خواستم که بگه ——-

-از زبان مادرم

امشب هم به محوطه اون بخش رفتیم تعداد 4 برابر شب گذشته بود ! بیش از 100 نفر!! . به ما ( بخش خانمها ) تعداد 23 جنازه بی نام و نشان را تحویل دادند . تعداد ریش و پشمیا ( لباس شخصی ها ) 3 یا 4 برابر شب قبل شده بود . ورودیهای بهشت زهرا مامور گذاشته بودند و تمام رفت و آمدهای احتمالی کنترل میشد . شروع به کار کردیم ولی اعلام کردیم که اینها برای قبل از ساعت 5 حاضر نمیشن که رئیسشون که جای مهر روی پیشونیشون بود وارد بخش ما شد که با اعتراض ما روبرو شد ( چون ورود مرد ممنوع بود ) که ایشون در جواب گفت اینا همه یک مشت فاحشه . قاتل و وطن فروش بودند . گفت از مردا سریع کمک بیارین اینجا ! ولی اونجا هم ( بخش مردها ) کلی جنازه داشتند . به هر حال 3 نفر از اونا هم واسه اولین بار وارد بخش زنها شدن ! و شروع به کمک ما کردند . صحنه ای که من رو آزار می داد جسدهای یخ زده دخترانی بودند که علاوه بر آثار شکستگی فک و شکاف—– . خونی بود که از آلات تناسلی و مقعد آنها لخته بسته بود .( کروبی وقتی این افشاگری تجاوز رو کرد جا خوردم ! چون ما قبل از اون این اطلاعات و این حدسو زده بودیم که تو بازداشتگاه این بلا رو سرشون آوردن ) - امشب یخ جنازه ها تقریبا آب شده بود ولی آثار یخ روی آنها موجود بود . در بین آنها دخترانی بودند که زیر بیست سال سن داشتند . با سرعت زیادی که به کار بردیم توانستیم تا ساعت 4 صبح چهارده تاشون رو به کمک آقایان حاضر کنیم . که کلی به ما تند رفتند و گفتند بقیه رو بدون شستشو و پنبه گزاری فقط کفن کنید . که ما هم همینکارو کردیم ولی تا ساعت 5 به 17 تا رسید . که گفتند این 6 جنازه آخرو پارچه ای بپیچید دورشون و تحویل خدمات دفنی ها بدین که رئیسشون گفت که دیگه دیره و تا طلوع خورشید چیزی باقی نمونده و باید به فردا شب موکول بشه —- مادر من که اشک تو چشماش حلقه بسته بود گفت قراره که فردا شب هم بره و گفتن شب آخره . مادرم خودش از همکاراش شنید که همه میگفتن و زمزمه میکردند که اینا مربوط به درگیریهای بعد از انتخابات تهران بوده .

امشب 24 تیر مادرم رفت و منتظر برگشتنش شدم و خوابم نبرد تا اینکه ساعت 7 صبح کلید رو انداخت در و اومد . سریع رفتم جلوشو دستش رو گرفتم و نشست و تاکید کرد چیزایی رو که به من گفته هیچ جا نگم . گفت که دیشب ( 24 تیر ) فقط دفن اجساد بوده و چند جنازه پریشب رو که نصف و نیمه کفن کرده بودند رو اوردن و کاراشون رو انجام دادند . دیشب مادرم هفته های بعد شنید که تعداد زیادی از جنازه ها رو بهشت زهرا دفن نکردند و با خودشون به جای نامعلومی بردند. در ضمن یکی از کارگرای دفن که رفت و آمد با ما داره بعدا به ماگفت که بهشون گفتن بعضی از قبرها رو خالی بزارن و اگه فردا و روزهای آینده مردم جنازه و فوتیشون رو اوردن بین اینا بذارن خاک . در ضمن نیازی به گفتن قطعه ها نیست چون تو بی بی سی شماره قطعه ها رو گفتند . یک خبر رو هم بگم که بدونید تا چند روز دیگه قراره با رئیس یهشت زهرا به خاطر آنچه که ناشیگری بهش گفتند وقطعه ها رو بدون نام . شماره گذاری ( تابلو ) کرده . برخورد کنند

من هم این اطلاعات رو به دلایلی دادم با این که قسم خورده بودم . هر چی هم بخواد بشه اگر هم طرفدار موسوی بودند و مخالف اونها بودم ولی هموطنهای من بودند و جون من در مقابل جون اونها عزیز تر نیست .

عکس : هم نماینده مجلس شورای اسلامی هم بازجو و هم شکنجه‌ گر !

عکس : هم نماینده مجلس شورای اسلامی هم بازجو و هم شکنجه‌ گر !
برای بزرگ نمائی روی خکس کليک کنيد

روایت‌هایی از تجاوز به زندانیان در زندان‌های ایران



راديو فردا؛ الهه روانشاد, رویا کریمی : مهدی کروبی، رئیس دو دوره مجلس شورای اسلامی، روز هفتم مرداد ۱۳۸۸ در نامه ای خطاب به آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری نوشت: «برخی افراد با دختران بازداشتی با شدتی تجاوز نموده‌ اند که منجر به ایجاد جراحات و پارگی در سیستم تناسلی آنان گردیده است. از سوی دیگر افرادی به پسرهای جوان زندانی با حالتی وحشیانه تجاوز کرده‌‌ اند به طوری‌که برخی دچار افسردگی و مشکلات جدی روحی و جسمی گردیده ‌اند و در کنج خانه ‌های خود خزیده‌ اند.»

در سال های نه چندان دور نیز نامه دیگری نوشته شد و در تاریخ ثبت شد.

۱۷ مهرماه سال ۱۳۶۵ آیت الله منتظری قائم مقام رهبری درنامه ای خطاب به آیت الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران نوشت: «آیا می دانید در بعضی از زندان های جمهوری اسلامی، دختران جوان را به زور تصرف کرده اند؟ آیا می دانید که هنگام بازجویی از دختران، استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟»

نسرین پرواز، از زندانیان سیاسی سابق و از بازماندگان اعدام‌های سال ۱۳۶۷، نویسنده کتاب «زیر بوته های لاله عباسی» در گفت‌وگو با رادیو فردا از آنچه در دوران بازداشت در زندان های ایران بر او گذشته و دیده ها و یادهایش سخن می گوید:

«سال ۵۷ وقتی از انگلیس به ایران بازگشتم، اولین تظاهرات را دیدم. زمانی که روزنامه آیندگان را بسته بودند. مردم ریختند بیرون و برای آزادی شعار می دادند. حزب الله ریخت توی جمعیت و چاقو زد. این حوادث زندگی مرا تغییر داد و من نتوانستم برگردم انگلیس. سال ۶۱ دستگیر شدم. حکمم اعدام بود. منتها پدرم توانست تغییرش بدهد.»

خانم پرواز در توضیح این نکته می گوید: «لاجوردی چند صد نفری را به خانواده هایشان فروخت. اعدامی بودند ولی پول هنگفتی گرفت و آزادشان کرد. سال ۶۹ بعد از آمدن هیئت رسیدگی به زندانها، بار سومی که گالین دوپول آمده بود زندان اوین، شب من آزاد شدم.»

شما در طول این ۹ سال آیا شاهد شکنجه جسمی و یا تجاوز به زندانیان زن بودید و احیاناً چنین مواردی را در مورد زندانیان مرد شنیدید؟

نسرین پرواز: من خودم شکنجه شدم و پاهایم فلج شد. نمی توانستم راه بروم. من قبل از اینکه دستگیر بشوم، با دختری به نام یاس آشنا شدم. ۱۴ ساله بود که توی تظاهرات دستگیر شد و سه پاسدار در کمیته به او تجاوز کردند. او بچه بود که حامله شد. رفتم که ببینم بتوانم کمکش کنم برای کورتاژ. در زندان هم با دختری به نام آناهید آشنا شدم که با دخترخاله اش دستگیر شده بود. آناهید وقتی دستگیر شد ۱۲ سالش بود. دخترخاله اش ۱۴ سالش بود. اینها در دوران بازجویی توی دو سلول کنار هم بودند. بازجو به دخترخاله اش تجاوز کرد. آن دو، شب ها که پاسدارها توی بند نبودند با هم حرف می زدند. دخترخاله اش به آناهید می گوید که من می خواهم خودکشی کنم و تو نباید ناراحت بشوی. می گوید که به من تجاوز شده و دوست ندارم دیگر زندگی کنم. آناهید خودش برای من تعریف کرد که تمام شب با سر و صدا سعی می کرده پاسدارها را متوجه کند که نگذارند دخترخاله اش خودکشی کند. اما موفق نشد و او خودکشی کرد.

خانم پرواز با اشاره به ماجرای دختری که او را در کتابش «یاس» نام داده که در ۱۴ سالگی در پی تجاوز حامله شده بود، می گوید نتوانست در کورتاژ به او کمک کند چون پول زیادی برای این کار می خواستند. وی سپس به شرح ماجرای ازدواج یاس با یک جوان و کشتن بچه پس از به دنیا آمدن می پردازد. خانم پرواز می افزاید این ماجرا را در کتابش نقل کرده است.

آیا موارد دیگری از تجاوزهای جنسی یا سوء استفاده های جنسی در زندان زنان مد نظرتان هست؟

نسرین پرواز: دختری را بردند توی سلول انفرادی. توی گوهردشت. یک روز او را بردند و بعد از دو روز وقتی آمد حالش بد بود. یک دفعه شروع می کرد به جیغ زدن. حرفهایی می زد که موقع تجاوز در دفاع از خودش می گفت. دوستانش می فهمند که به او تجاوز شده. حال روحی اش خراب بود. بعد از چند سال آزادش کردند. آمد بیرون در خارج از کشور دست به خودکشی زد.

خانم پرواز می افزاید: «متاسفانه جامعه برخورد درستی به مسئله تجاوز نمی کند. برای همین، کسانی که به آنها تجاوز شده، بیشتر از متجاوزان مواظب‌اند لو نروند. خانواده همین دختر به کسی نگفتند که او خودکشی کرده. اما به نظر من خودکشی او یک خودکشی فردی نیست. خودکشی سیاسی است. گفتند با ماشین تصادف کرده.»

خانم پرواز معتقد است که خانوادهای قربانیان تجاوز باید موضوع تجاوز را علنی کنند. به باور وی به دلیل فرهنگ جامعه ،کسی جرات نمی کند بگوید که مورد تجاوز قرار گرفته است

در مورد آقایان آیا اطلاعاتی دارید؟ آیا در زندان به پسرها و مردان هم تجاوز شده یا می شود؟

نسرین پرواز: در دهه شصت هم به مردان تجاوز می کردند. ولی وسعت آن به اندازه امروز نبود. الان اینها متوجه شده اند که تجاوز وسیله ای است و فشار سریعی است که از نظر روحی و جسمی تاثیر بیشتری بر فرد دارد. من سه تا از آقایان را می شناسم که به اینها تجاوز شده. یکی از آنها دوازده سال پیش مورد تجاوز واقع شد و صدمه زیادی دیده. دو نفر دیگر در دستگیری های دو سال پیش مورد تجاوز قرار گرفته اند. یکی از آنها هنوز مشغول مداوای جسمی است.

خانم پرواز به قربانیان و خانواده های قربانیان تجاوز توصیه می کند به درمانهای روانی بپردازند. وی بر این باور است که نوشتن هم یک نوع درمان است و کمک می کند به شناخت مشکلات.

سودابه اردوان، زندانی سیاسی سابق و بازمانده قتل عام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ که هشت سال را در زندان های اوین و قزل حصار بسر برده، می گوید. وی از کسانی سخن می گوید که نمی خواهند دختران اعدامی به بهشت بروند.
سودابه اردوان: شکنجه جنسی یک ابزار دیگری است برای خورد کردن زندانی. این چیزی نیست که مال الان باشد. از همان سال ۶۰ نگاهی که عمال جمهوری اسلامی و شکنجه گران بخصوص روی زن ها داشتند از این طریق همیشه فکر کردند که شکنجه بیشتری را می توانند اعمال کنند. یکی از متداول ترین چیزها این است که زندانیان سیاسی زن، بخصوص در آن سال هایی که ما زندان بودیم، اکثراً ۱۷ یا ۱۸ ساله بودند. بچه های جوانی بودند ازدواج نکرده. اینها را قبل از اینکه اعدام کنند، فکر می کردند حتماً به اینها تجاوز کنند که اینها بهشت نروند. این سیستماتیک بود. اینها توجیه مذهبی پشت آن داشتند.

در موردهای مشخص بوده که به خانواده فرد اعدام شده، شیرینی یا مقداری کمی پول دادند، که این شیرینی ازدواج دختر شماست قبل از اعدام. یک قوطی شیرینی فرستادند در عین حال گفتند که اینقدر مثلاً پول گلوله باید بدهید. یک چیزی را اشاره کنم. تمام این چیزهایی که رو می شود الان و بحق هم باید رو شود، خیلی خوب است. ولی دوران ما اختناق خیلی بد بود. یعنی دوران دهه ۶۰ که ما زندان بودیم.

ما نمونه ای داریم. مثلاً زندان تبریز. بازجویی به شکل سیستماتیک به اکثر دخترهای زندانی تجاوز کرده بود. ولی نه شرایط اجتماعی نه سیاسی، مناسب نبود که کسانی که قربانی این تجاوزها شدند، بتوانند صحبت کنند. کسی هم نبوده که حتی از داخل رژیم بخواهد این ها را افشا کند. ما خیلی ماجرا داریم که هنوز پس پرده است.

شادی صدر، حقوقدانی که خود به تازگی از زندان آزاد شده، می نویسد: «ترانه موسوی، چه همان دختر سبزپوشی باشد که در روز ۷ تير، در تجمع اطراف مسجد قبا دستگير شد، مورد تجاوز قرار گرفت و بعد، به دليل پارگی رحم و مقعد سر از بيمارستانی در کرج و سر آخر سر از سينه گورستانی بی نام و نشان در شمال ايران درآورد و چه اصلا نباشد، اسم رمز همه زنانی است که پس از انقلاب ۵۷، در زندانها مورد تجاوز قرار گرفتند.»

مداحان و اوباش لباس شخصی

مداحان و اوباش لباس شخصی

درکنار فرماندهان کودتاچی سپاه

حاج منصور ارضی، رمضون کچل، سعید کنگرلو، احد قدمی، روح الله بهمنی، حسین سیب سرخی، حسین سازور، محمد کوثری (فرمانده سابق سپاه و نماینده کنونی مجلس)، مصطفی خیریان،

در شب های درگیری، گاهی با رسیدن یک تاکسی مخصوص، در میان لباس شخصی ها شعار"حزب الله" و یا "یا علی" در میان اغتشاشگران می پیچید . پیر مردی چفیه پیچ همراه دو یار همیشگی خود از تاکسی خارج می شد. آن مرد حاج منصور ارضی و همراهانش، رمضون کچل (راننده) و سعید کنگرلو بودند . او ابتدا به میان لباس شخصی ها رفته و به آنها خدا قوت می گفت و بعد در میان بازداشتی ها رفته با فحاشی های ناموسی به آنها لگد پرانی می کرد .

حامی بزرگ او احمدی نژاد است که در حادثه آتش سوزی مسجد ارک نزدیک به 2 میلیارد تومان کمک بلاعوض کرد. این کمک مربوط به دورانی است که احمدی نژاد شهردار تهران بود.

در گوشه دیگر شهر گروهی به سر کردگی احد قدمی و روح الله بهمنی(داماد های پروین احمدی نژاد) و نزدیک به 50 موتور سوار به کوچه های یوسف آباد ریخته و مردمی را که تنها اتهامشان پی گیری رای و گفتن الله اکبر بود به باد کتک می گرفتند. آنها حتی از دیوارها بالا می رفتند و حریم خصوصی مردم را می شکستند و هر که را می گرفتند به مینی بوس ها می بردند .

وحشی گری روح ا... بهمنی به قدری بود که احد قدمی بارها جلوی او را می گرفت. چون واقعا به قصد کشت می زد.

اما درد ناکترین قسمت، در میدان ونک در تالار پذیرایی پردیس توسط نیرو انتظامی اتفاق افتاد.

حدود 40 تن از بازداشت شدگان میدان ونک در آن جا بودند که ناگهان حسین سیب سرخی مداح و قمه زن معروف تهران به میان این 40 بازداشتی آمد. این افراد از بس کتک خورده بودند نیمه جان بودند . هر کدام آنها را دو نفر گرفته و به زور به طرف او می بردند و او هم قمه ای بر سر آنها می زد.

اینها را می نویسم تا بدانید چه دریای خونی راه افتاده بود. در میان دستگیر شدگان از بچه 15 ساله تا پیر مرد 60 ساله بود.

حسین سازور که قبلا در حراست بیت رهبری کار می کرد، جانشین منصور ارضی است که الحق منصور ارضی در مقابل او فرشته است. او کسی است که بارها رو به مردم بطور مستقیم شلیک کرد.

باور کنید که گروه مداحانی که توسط این افراد و پشتیبانی چهره هایی مثل محمد کوثری فرمانده سابق سپاه و نماینده کنونی مجلس، حسین طائب فرمانده بسیج، مصطفی خیریان مشاور احمدی نژاد خطر ناکترین گروه های کودتا گر در خیابان ها هستند .

شاید خیلی از فساد اخلاقی رضا هلالی شنیده باشید ولیکن انصافا احد قدمی و حسین سیب سرخی به مراتب بدتر می باشند و واقعا هرچند بهمنی انسانی وحشی است ولیکن از نظر اخلاقی مانند آن ها نیست .

یکی از شرایط حسین سیب سرخی برای خواندن در شهرستان ها علاوه بر دستمزد میلیونی حضور یک صیغه ای از آن شهرستان و محلی برای قیلیون کشی می باشد. به طوری که سال گذشته هنگامی که در شهر میبد یزد برای مراسم رفته بود، زمانی که فهمید برایش صیغه ای آماده نیست، مجلس را بر گزار نکرد و برگشت.

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

عوامل شكست نھضت ملي ايران: دكتر غلامحسين صديقي


تاريخ خبر: سه شنبه ٢٧ مرداد اشاره: كودتاي ٢٨ امرداد كه با ھمدستي انگليس، آمريكا و ايادي داخلي شان به بار نشست و توانست دولتي ملي را سرنگون كند و قدرت و ثروت را براي بيست وپنج سال ديگر به جيب بيگانگان روانه سازد، از زواياي گوناگون شايان بررسي و درنگ است.آنچه در پي مي آيد، بخشھايي از سخنان شادروان دكتر صديقي، وزير كشور دولت مرحوم مصدق درباره علل شكست نيروھاي ملي است كه به كودتاي ٢٨ امرداد ١٣٣٢ انجاميد. در ھمين مطلب خلاصه، وي فھرست وار مطالبي را برمي شمارد كه حاكي از طرز نگرش يك جامعه شناس به عوامل مختلف دروني و بيروني، موقعيت جغرافيايي، ساختار جامعه ايران، نارسايي ھاي قانون اساسي، موضع سياستھاي بين المللي و بسياري زمينه ھاي ديگر در پديد آمدن موقعيتي يادنامه دكتر » است كه منجر به توقف نھضت ملي صنعت نفت گرديد.اين مطلب با اندكي تلخيص از كتاب برگرفته شده است. « صديقي *** به نظر من خميرمايه حركت ٢٨ امرداد در سي ام تير آماده شده بود، زيرا ھمه مردم و كليه طبقات طرفدار دكتر مصدق بودند و از جان و دل او را مي ستودند؛ ولي مرحوم خليل ملكي و عده اي ديگر اصرار كردند كه عناصر وابسته به حزب توده در يك تظاھر جداگانه شركت كنند و مليون در يك زمان ديگر؛ در نتيجه در آن روز يك نيمروز چپ ھا با نظم خاص و قدرت تشكيلاتي فراوان و يك نيمروز عناصر ملي با ضعف تشكيلاتي دست به تظاھر زدند و اين تقسيم قوا نشانه اي به وجود آورد كه دولتھاي غربي اولاً در ارزيابي قدرت واقعي دولت آقاي دكتر مصدق به تضعيف پايگاه دولت معتقد شوند و نبودن تشكيلات را دليل تفوق نيروھاي چپ به حساب بياورند، زيرا تظاھرات توده اي ھا در آن روز ظاھراً چند برابر طرفداران نھضت ملي ايران شده بود. به اين ترتيب دولت انگلستان كه ھدف اول مبارزات ملي مصدق بود، توانست نظر موافق دولت آمريكا را براي آغاز يك حركت ضدملي در ايران آماده سازد. بايد بدانيم كه اين اقدامات با زمينه سازي كه در داخل براي تضعيف دولت فراھم ساخته بودند، ھمراه بود و از شرايط داخلي نيز به خوبي بھره برداري مي كردند. در آن ايام مخالفان موفق شدند سرتيپ افشار طوس رئيس شھرباني را به وضع ناھنجاري پس از شكنجه به قتل برسانند. من به مناسبت تصدي وزارت كشور از يك سو و نيابت نخست وزير از سوي ديگر، ھم رابط دولت و مجلس و ھم ناظر بر اين پرونده بودم. گويا پنج شنبه ھيجدھم تير ١٣٣٢ بود كه براي معرفي آقاي مبشر به عنوان كفيل وزارت دارايي به مجلس رفتم (آقاي كاظمي به عنوان سفير ايران در پاريس انتخاب شده بودند) جلسه پرالتھابي بود. آقاي زھري دولت دكتر مصدق را به عنوان شكنجه متھمان قتل افشار طوس استيضاح كرده بود و جلسه مجلس به شدت متشنج شد. بعدازظھر آن روز بود كه براي گزارش كار مجلس به اتفاق آقاي لطفي خدمت آقاي دكتر مصدق رفتيم و ھنگامي كه اصرار مجلسيان را در لزوم حضور شخص ايشان براي پاسخگويي استيضاح در مجلس شوراي ملي به اطلاع رسانيديم، ايشان نظر خود را در اين باره كه ديگر با اين مجلس تا شنبه تحمل » : نمي توان كار كرد بيان داشت، و به من كه جوياي توضيح بيشتري در اين باره بودم، گفتند روز شنبه وكلاي فراكسيون نھضت ملي استعفا كردند و موضوع رفراندوم به تصويب دولت «. فرماييد رسيد. چنانچه مي دانيد، مردم در حمايت دولت رأي به انحلال مجلس دادند. توجه به اين نكته نيز بي فايده نيست كه به نظر من پيام آيزنھاور كه با آن شدت دولت آقاي دكتر مصدق را مورد تھديد قرار داده بود، متأثر از برداشت آيزنھاور مقامات آمريكايي از نمايشات سي تير بود. روز نھم امرداد آقاي كھبد به مناسبت پيروزي آقاي دكتر معظمي در انتخاب رياست مجلس شوراي ملي يك ميھماني ناھار به افتخار ايشان در كرج ترتيب داده بودند كه در آن جلسه و قبل از ناھار من از حضار كه اكثراً رجال ملي و امناي دولت بودند، چند دقيقه اي وقت خواستم و با تحليل جريانات سياسي گفتم كه وقوع يك كودتا محتمل به نظر مي رسد. البته در ھنگام اخذ تصميم راجع به انحلال مجلس، اين مطلب خدمت آقاي مصدق ھم عرض شد كه: ولي آقاي دكتر ؛« ممكن است در غياب مجلس، شاه به عزل دولت و نصب نخست وزير ديگر اقدام كند » مصدق اين اقدام را از طرف شاه محتمل ندانستند. شنيده ام كه اشخاص ديگري ھم وقوع كودتا را اطلاع داده بودند و كساني ھم بودند كه تلفنھايي به منزل نخست وزير و اغلب در شبھا مي كردند و اصل بر اين بود كه وقتي كساني در اتاق ايشان بودند و تلفن زنگ مي زد، ھمكاران از اتاق خارج مي شدند تا آقاي دكتر مصدق آزادانه صحبت كنند و البته حزب توده ھم مدعي بود اين مطلب را به نخست وزير اطلاع داده و روزنامه ھا ھم مطالبي نوشته بودند؛ ولي بعدھا كه معلوم شد اين حزب حدود ششصد نفر افسر در ارتش داشته است، بايد پرسيد كه اگر آنھا قبلاً توافقي نكرده بودند، آيا اجراي كودتا امكان پذير بود؟ چگونه نھضت ملي ايران با چنان اتحاد و ھمبستگي كه ميان قشرھاي جامعه ايجاد » پاسخ اين سؤال كه مفصل است؛ بايد از طرفي علل اصلي و اساسي و از «؟ كرده بود، دچار پراكندگي شد و شكست خورد سوي ديگر علل عارضي و حتي حوادث نامترقب را مورد بررسي و تحليل قرار داد. بعضي از علل مزبور، فھرست وار ذكر مي شود: ١ كيفيات و خصوصيات جامعه ايراني و اوضاع و احوال طبقات و گروھھاي شھري، روستايي و ايلياتي و اختلافات سنتي، برخورد منافع آنھا و ضعف رشد سياسي ناشي از آن اوضاع و احوال. ايران و سوابق روابط بين المللي آن و دگرگوني ھاي حادث « ژئوپوليتيكي » ٢ موضع جغرافيايي سياسي در اوضاع و احوال مرامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشورھاي بزرگ و منافع و رقابت ھا و طمع ھا و زدوبندھاي گوناگون داخلي و خارجي آنھا. در اين باب نگرش ھا و منافع جغرافيايي و سياسي و اقتصادي و ملاحظات بين المللي دولت ھاي شوروي و انگلستان و آمريكا درخور توجه مخصوص است. ھا و شركت ھاي بزرگ و چندمليتي در امور سياسي و اقتصادي داخلي خود و « تراست » ٣ تأثير فعاليت كشورھاي خارج. ٤ تصوير ظاھراً دور از واقع اختلاف اساسي بين دولت ھاي سرمايه داري دخيل در امور سياسي و اقتصادي و تكية بر آن تصور. ٥ امور مربوط به حكومت مشروطه ايران و نقايص و ابھام در قوانين اساسي مشروطيت. ٦ عدم صراحت كافي در حقوق سلطنت و موضع قانوني شاه و معارضه و درگيري آن حقوق با تمايلات و توقعات شخصي و تجاوزات او و درباريان به حقوق ملت. ٧ فقدان احزاب سياسي ملي مؤثر، به لحاظ شركت در انتخابات پارلمان و نظارت در سياست داخلي و خارجي. ٨ مشكلات انجام انتخابات آزاد، ناشي از خصوصيات اوضاع نامساعد جامعه ايران و تأثير جھل و گمراھي در اعمال نفوذھاي داخلي و خارجي. ٩ ضعف اصول و ماھيت پارلماني و ناپايداري اكثريت در مجلس شوراي ملي و مجلس سنا، ھمراه با سستي اخلاقي و سياسي بعضي از نمايندگان. ١٠ قلت عده سياستمداران درستكار و شجاع و مصلح و آگاه به مواقف سياست داخلي و بين المللي. ١١ عقايد و افكار دكتر مصدق و بينش ملي و اجتماعي و سوابق سياسي او و برخورد اين امور با موانع و محظورات داخلي و خارجي. ١٢ جبھه ملي و كيفيت ايجاد و تشكيل و خصوصيات شخصي و مرامي اعضاي آن. ١٣ تشكيل تقريباً بدون مقدمه و بدون سابقه ذھني دولت دكتر مصدق و نقصان بررسي ھا و پيش بيني ھاي لازم. ١٤ تركيب سياسي نمايندگان مجلس ھفدھم و تأثيرپذيري برخي از آنھا از جريانات نامطلوب و كارشكني داخلي و خارجي (شرقي و غربي) و تغيير روش سياسي و تضعيف دولت به وسايل گوناگون. ١٥ تبليغات زيانبار بعضي از گروه ھاي متشكل سياسي كه برخي از آنان با مقامات خارجي پيوستگي داشتند. ١٦ عمل گروھي مخالفان متعدد (به علل گوناگون) بعضي از سناتورھا، افسران در حال خدمت، افسران بازنشسته، ملاكان بزرگ صاحب قدرت و نفوذ و كارگردانان خيانت پيشه و رشوه دھي و فسادپراكني خارجيان ذي نفع. ١٧ اشتباھات مسئولان و دست اندركاران امور؛ مثلاً در انتخاب مشاغل اشخاص و ملاحظه كاري در اتخاذ بعضي تصميمات، به خصوص در ھفته ھاي آخر در برابر زياده روي ھا و گفته ھا و نوشته ھا و مداخلات خارج از مصلحت اشخاص و گروه ھا. ١٨ دشواريھاي ناشي از قطع فروش نفت و مسدود كردن ذخاير ايران به ليره انگليسي در بانك انگلستان و خودداري شوروي از پرداخت مطالبات ايران. ١٩ به وجود آمدن زمزمه ھاي مخالفت حاصل از اقدامات اصلاحي دكتر مصدق ھمراه با تبليغات و كارشكني ھا و ايجاد تشنجات در طبقات مردم. ھرچند عمل دكتر مصدق از حيث سياسي مواجه با شكست شد، اما آثار حقوقي و تاريخي آن باقي ماند. از نظر حقوقي، مخالفان به رغم زد و بندھا نتوانستند اصل ملي شدن صنعت نفت ايران را نفي كنند و از نظر تاريخي، تاثير كار او در ايران و ديگر كشورھاي استعمارزده محفوظ مانده و مورد توجه است. اما بدون ترديد اشتباھاتي روي داده و غفلت ھايي ھم شده است؛ در اينجا به چند مورد كه مربوط به روزھاي پيش از كودتا و بعد از آن حادثه است، اشاره مي كنم: يكي از اين اشتباھات، ھمان ترتيب تظاھرات سالگرد سي ام تير بود كه موجب پراكندگي نيروھا گرديد و درست در جھت خواست و ھدف تبليغات دشمن انجام گرفت. گفتند صبح ملّيون تظاھرات برپا كنند و عصر عناصر چپ. انگليس ھا از اين پراكندگي نيروھا استفاده كردند و در تبليغات خود، عناصر چپ را قدرتمندتر از آنچه بودند، معرفي كردند تا آمريكايي ھا را از خطر كمونيسم بترسانند و موفق ھم شدند. اشتباه ديگر، انتخاب زمان مذاكره با ھيأت نمايندگي شوروي، براي رفع اختلافات مرزي و تصفيه دعاوي ايران در تھران بود؛ يعني در نيمه دوم امردادماه ١٣٣٢ كه دستگاه تبليغات بريتانيا، آمريكايي ھا را از خطر روزافزون نفوذ كمونيستھا در ايران به ھراس انداخته بود و درست در ھمان موقع، رھبر اقليت مجلس شوراي ملي، طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل اطلاع داد كه دكتر مصدق قصد دارد يك رژيم كمونيستي در ايران ايجاد كند! بعد از شكست كودتاي شب ٢٥ امرداد اشتباھات متعدد مھم ديگري روي داد؛ وقتي ميتينگ عصر روز ٢٥ امرداد در ميدان بھارستان تمام شد، مردم را به حال خودشان رھا كردند. بعد از آن سخنان تند، بايد مردم عصبي و تحريك شده را راھنمايي مي كردند. از ھمان پايان ميتينگ، افراد حزب توده در شھر پراكنده شدند و ھرچه خواستند، گفتند و انجام دادند. اين ھمان چيزي بود كه دشمنان ما و مجريان طرح كودتا مي خواستند. مليون بدون آنكه در پايان ميتينگ دستورالعملي دريافت كنند، متفرق شدند. درست است كه با شكست كودتا و فرار شاه، مردم ھيجان زده شده بودند و در انتظار تغيير و تحولي از سوي دولت بودند، ولي نبايد از جانب ميتينگ دھندگان رھا مي شدند. در آن موقع بايد به مردم تفھيم مي شد كه بيش از ھر زمان ھوشيار باشند. بايد تماس رھبران مليون با مردم قطع نمي شد، مي بايست به طور منظم به مردم آموزش داده مي شد و تفھيم مي گرديد كه نظم و آرامش را حفظ كنند و در انتظار تصميمات دولت باشند. بايد ھمه روزه رھبران به وسايل مختلف با مردم حرف مي زدند و مردم را آماده نگاه مي داشتند. از روز ٢٥ به بعد، يعني تا روز ٢٨ امرداد، در تھران ھيچ اجتماعي به وسيله احزاب و جمعيت ھاي ملي صورت نگرفت. در عوض، افراد حزب توده، در دسته ھاي كوچك، آزادي عمل يافتند و بھانه به دست خارجيان دادند و مردم را نگران ساختند. من بعدازظھر روز ٢٥ امرداد، در خانه نخست وزير بودم و با رئيس شھرباني ارتباط داشتم. او به طور منظم اخبار را به من اطلاع مي داد و من با نخست وزير مشورت مي كردم. سخنان ناطقين ميدان بھارستان را ھم اجمالاً شنيدم. حدود ساعت ھفت بعدازظھر، آقايان دكتر شايگان و مھندس رضوي به خانه دكتر توده اي ھا از ميدان بھارستان در حال » : مصدق آمدند. در ھمين موقع رئيس شھرباني تلفن كرد و گفت و كسب تكليف كرد. چندساعت بعد از « شعار دادن به حركت درآمده اند و معلوم نيست برنامه آنھا چيست فرار شاه، نمي شد بگوييم قواي انتظامي تظاھركنندگان را با خشونت پراكنده كنند و حادثه بيافرينند. من به مردم را رھا كرده ايد و آمده ايد » : اتاق دكتر مصدق رفتم و با تندي به دكتر شايگان و مھندس رضوي گفتم اينجا؟ بعد از آن سخنراني ھاي تند بايد مردم را ھدايت مي كرديد، حساسيت موقع را بايد براي دھھا ھزارتن مردمي كه در آنجا جمع شده بودند، تشريح مي كرديد. بايد به فكر مردمي باشيد كه آنھا را به حركت در «؟ آورده ايد. آنھا را رھا كرده ايد و به اينجا آمده ايد دكتر مصدق سكوت كرده بود. آنھا ھم ھمين طور... آقايان حركت كردند و رفتند داخل شھر و ميدان سپه كه مراقب مردم باشند؛ ولي آن وقت دير بود. از ماھھاي آخر سال ١٣٣١ بر اثر تحولات وقايع خارجي و حوادث داخلي، دولت در انتظار پيشامدھاي تازه اي بود. ما توطئه ھاي چندي را پشت سر گذاشته بوديم و غافل نبوديم: توطئه ٩ اسفند، قتل افشار طوس، تحصن سرلشكر زاھدي در مجلس، توطئه بختيار ی ھا در جنوب... به خصوص از ١٢ امرداد كه روز رفراندم بود، انتظار عكس العمل از سوي دشمن را داشتيم. روزنامه ھا ھم در مقالاتشان، درباره احتمال كودتا ھشدار مي دادند. ساعت ٩ روز پنج شنبه ٢٢ امرداد ١٣٣٢ ، نتيجه رفراندم طي اعلاميه دولت به وسيله راديو به اطلاع مردم رسيد. نخست وزير طي نامه اي كه براي شاه فرستاد، درخواست انحلال دوره ھفدھم مجلس شوراي ملي را كردند. عصر روز ٢٤ امرداد براي حضور در ھيأت دولت به منزل نخست وزير رفتم و تا ساعت ٢٢ نزد نخست وزير بودم. سرتيپ رياحي ھم احضار شد و درباره تانك ھايي كه در اختيار گارد سلطنتي بود، مذاكره كرد و پس از اخذ دستور خارج شد و پس از مدتي مراجعت كرد و به نخست وزير گفت پيش بيني ھاي لازم براي مقابله با ھر واقعه اي به عمل آمده است. در ساعت سه و نيم صبح سرتيپ مدبر رئيس شھرباني خبر كودتا و شكست آن را اطلاع داد. من اتومبيل رئيس شھرباني را خواستم و به خانه نخست وزير رفتم. در حدود ساعت چھارصبح آنجا بودم. درباره كودتا و نامه اي كه سرھنگ نصيري حامل آن بود، گفتگو به عمل آمد. در ساعت شش صبح اعلاميه مربوط به چگونگي كودتا تھيه شد و در ساعت ھفت از راديو پخش شد و از ھيأت دولت دعوت به عمل آمد. قبل از ظھر خبر رسيد كه شاه از رامسر به بغداد رفته است. از كارھاي مھم آن روز اعلام انحلال مجلس و بازداشت جمعي از نظاميان و غيرنظاميان است كه متھم به شركت در كودتا بودند. ظاھر اوضاع حكايت مي كرد كه دولت آمادگي رودرويي با كودتا را دارد؛ ھمان طور كه كودتاي شب ٢٥ امرداد به سرعت و با قاطعيت شكست خورد. سرتيپ تقي رياحي رئيس ستاد با نخست وزير در تماس بود و تا عصر روز ٢٨ امرداد كه او را دستگير كردند، در ستاد ارتش حضور داشت. من دربارة اينكه سرتيپ رياحي به فراخور موقع، از نظر نظامي صلاحيت اداره ارتش را در آن دوران حساس داشت يا نه، اظھار نظر نمي كنم؛ ولي اين را مي توانم بگويم كه او ظاھراً قصد خدمت داشت. مشكل ما، چه در كادر سياسي و چه در رده نظامي و فرماندھي، اين بود كه مردانمان انگشت شمار بودند. ما در آن دوران نياز به اشخاص باشخصيت و عالم و ميھن دوست داشتيم. فراموش نمي كنم روز ٢٨ حكم رياست شھرباني را به نام سرتيپ » : امرداد، حدود ساعت ده صبح، نخست وزير تلفن كرد و گفت آقا به اين افسر اعتماد » : اين كار انجام شد. روز بعد، از دكتر مصدق پرسيدم «. محمد دفتري صادر كنيد كاش مي بوديد و مي ديديد. اين افسر كه با ما نسبت دارد، صبح روز ٢٨ امرداد آمد » : دكتر فرمود «؟ داشتيد «؟ و با گريه گفت: آقا به من خدمتي رجوع كنيد. من چه موقع مناسب تر از حال مي توانم به شما خدمت كنم ھمه چيز به ظاھر آماده بود؛ ولي عده اي از مسئولان نظامي به دشمن پيوسته بودند و يا خودشان را كنار كشيده بودند. گمانم اين توضيح مختصر، جواب كافي باشد به چگونگي آمادگي دولت براي مقابله با كودتا! در تھران از دو ساعت بعدازظھر آن روز احساس كرديم كه تسلط بر اوضاع دشوار است و پس از اشغال مركز راديو و آگاھي شھرستانھا از جريان كار در مركز، تسلط مخالفان قطعيت يافت. اما اينكه چرا نخست وزير پيامي براي مردم نفرستاد، بايد بگويم كه چنين پيامي وضع را آشفته تر مي كرد. مردم تھران روبروي نظاميان تحريك شده طاغي قرار مي گرفتند. خطر جنگ خانگي در ميان بود و خونھاي زيادي ريخته مي شد كه با آن موافق نبوديم

بازخوانی کودتای ٢٨ مرداد

بازخوانی کودتای ٢٨ مرداد و روايات رسمی دستگاه پھلوی در خصوص آن چه در اين روز و پس از آن در مملکت
ما رخ داد بسی خواندنی و البته عبرت آموز است. چرا که چالش ميان آزاديخواھان و حاکمان در باب حاکميت قانون،
دخالت نظاميان در سياست و ميل به خودکامگی ھمچنان پابرجاست. .
از رياست محترم دادگاه تقاضا می کنم توجه فرمايند که در روز ٢۵ مرداد از ساعت ۶ صبح دکتر مصدق ياغی و »
اعوان و انصارش موجب نگرانی مردم شدند و لاغير. مگر دکتر شايگان نمی گويد کودتايی در شرف تکوين بوده و به
مرحله عمل در نيامد؟در کجای دنيا در مورد چيزی که در شرف تکوين بوده و به مرحله عمل در نيامده تا اين اندازه
«...! سرو صدا راه می اندازند؟ حالا کار ندارم که در واقع خود آقايان کودتا کردند
تيمسار آزموده دادستان نظامی دادگاھی که وظيفه محاکمه مصدق و يارانش به اتھام تلاش برای براندازی سلطنت را
داشت، اينچنين مصدق و يارانش را کودتاچی اصلی معرفی می کند و شايد اين مورد از مشترکات بسياری از کودتاھا
در دنيا باشد که کودتاچی ھا حريف شکست خورده خود را متھم به کودتا می کنند تا از عنوان زشت و بد ترکيب
کودتا رھايی يابند. چنانکه در تاريخ ما کمتر از نيم قرن و اندی پيش واقع شد، شاه و دستگاه عريض و طويلش آنچه
در روزھای پايانی مرداد ٣٢ اتفاق افتاده بود را قيام ملی معرفی می کردند که بر عليه قانون شکنان و خائنين به
مملکت يعنی مصدق و اعضای برجسته جبھه ملی به وقوع پيوسته بود. محمدرضا شاه البته ھمواره تلاش داشت تا در
کودتای ٢٨ مرداد که به مدد تلاش ھای آمريکايی ھا و انگليسی ھا و خيانت ياران مصدق رخ داده بود، نقش درجه
می دانست. « قيام ملت » و « لطف الھی » اولی نيز برای خداوند قايل شود. چنانکه او بازگشت خود را به سلطنت مديون
علم در سال ھای طولانی حضورش در 􀍿 ٢٨ مرداد تا زمانی که شاه بر سلطنت بود ھرسال جشن گرفته می شد. اسد
خوانده « شھدای ٢٨ مرداد » کاخ شاه، در صبح ٢٨ مرداد بر سر مزار جان باختگان اين روز که در تعريف رسمی
می شدند رفته و گل و فاتحه ای ھم برای سرلشگر زاھدی نثار می کرد.
شاه که تا زمان مرگ، کينه مصدق را به ھمراه داشت دوست داشت تا او را به شيوه ای در افکار مردمی که پيرمرد
را ناجی ملت می دانستند، بشکند. او به ھمين دليل دادگاه مفصلی برپا کرد، مصدق و يارانش را به محاکمه کشاند تا
در خصوص اقدامات خود در سه روز ٢۵ تا ٢٨ مرداد پاسخگو باشند. دادگاه با حضور تماشاچيان به صورت علنی و
با شرکت خبرنگاران و عکاسان برگزار می شد چرا که شاه می خواست ژست يک محکمه قانونی را برای آن حفظ
اقدام برای به ھم زدن اساس » ،« خيانت » : کند. اتھامات مصدق و يارانش در دادگاه نظامی بدين شرح آمده بود
٣ مجازات اين جرايم مطابق .« تحريض مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت » و « حکومت و ترتيب وراثت تخت و تاج
با ماده ٣١٧ قانون دادرسی ارتش اعدام تعيين شده بود. با اين احوال در دادگاه دعوا بر سر حدود اختيارات شاه و
نخست وزير و ھمچنين کشمکش پيرامون قانون شکنی و يا قانونمداری بالا گرفت. چرا که ھم نظاميان کودتاچی و ھم
مصدق شکست خورده از دخالت ارتش در سياست، اقدامات طرف مقابل را قانون شکنی، خيانت و جرم می دانستند.
مصدق معتقد بود که فرمان عزل او ترتيبات ابلاغش يک کودتای تمام عيار بوده است او در دادگاه به صراحت، قطع
ارتباطات مخابراتی و بازداشت وزرای دولت و فعالان سياسی ھوادار خود را مصداق بارز کودتا اعلان کرد و در
ھر عمل نظامی که سپاھيان آن را به منظور سقوط دولت مرتکب شوند آن را کودتا گويند اگر کودتا نبود » : دادگاه گفت
بر طبق کدام حکم از مقامات صالحه دو وزير و يک نماينده مجلس را در شميران در خانه ھای خود دستگير و
مضروب نموده و با پای برھنه به سعد آباد بردند؟ چرا سيم تلفن ستاد ارتش را سيم تلفن اشخاصی که قرار بود دستگير
.« شوند را قطع نموده و تلفن خانه بازار را اشغال نمودند؟چرا يک عده مسلح به زره پوش برای بازداشت من آمدند
اشاره مصدق در واقع به بازداشت دکتر فاطمی و دو عضو برجسته ديگر جبھه ملی در شب کودتای نافرجام ٢۵ مرداد
و محاصره مقر نخست وزيری با زره پوش بود.
با اين وجود مقامات نظامی علاقه ای برای پذيرفتن کودتای ادعايی مصدق نداشتند. از ديدگاه آنان نيروھای نظامی
توانسته بودند نظم و امنيت را اجرا سازند و قانون شکنی مصدق و يارانش و ھمچنين تظاھرات کمونيست ھا را
موقوف ساخته و شاه را به کشور بازگردانند. شاه نيز در تمامی پاسخ ھايش به تاريخ! حوادث سال ٣٢ را ناشی از
تلاش خود برای اجرای قانون اساسی می دانست. اما آنچه شاه خود بر سر قانون اساسی مشروطه در سال ھای پس از
سقوط مصدق آورد ھشدارھای مصدق در خصوص ديکتاتوری را قرين به واقع نشان می داد.
کودتاچی ھا اما تا آنجا که توانستند به مصدق اتھام وارد ساختند، از اتھام دخالت در کشتار تا اتھام تصرف در اموال
دولتی در دادگاه مطرح شد. اتھام ديگر مصدق،دستور او برای پايين کشيدن مجسمه ھای رضاشاه بود. مصدق اگرچه
اين دستور خود را برای جلوگيری از حرکات نيروھای چپ گرا می دانست اما در يکی از جلسات دادگاه به صراحت
تيمسار آزموده دادستان دادگاه مصدق خطاب به مردی که در .« اعليحضرت فقيد رضاشاه را انگليسی ھا آوردند » گفت
دادگاه نيز خود را نخست وزير قانونی ايران می دانست نعره می کشيد و خون کشته شدگان ٢٨ مرداد را به گردن
مصدق می گذاشت. چرا که به اعتقاد دادستان، قانون شکنی مصدق زمينه خونريزی را فراھم ساخته بود. آزموده
و مصدق در جواب به استھزا تاکيد می «؟ خون شھدای ٢٨ مرداد گلويت را می فشارد » : خطاب به مصدق می گفت
دارد خفه ام می کند! ۵ . دادستان ارتش حتی پا را از اين فراتر نھاده و مصدق را به دليل مجموعه اقداماتش در » کرد
فاصله ٢۵ تا ٢٨ مرداد مرتد به دين اسلام می دانست.
امروز اما بعد از گذشت ۵٧ سال از ٢٨ مرداد چه قضاوتی در خصوص مدعيات دادستان ارتش شاه بر عليه مصدق و
کيفرخواست ھای طولانی صادر شده بر عليه او و يارانش وجود دارد؟ باور روايات رسمی رژيم پھلوی از برانداز
بودن و قانون شکن بودن مصدق و يارانش در حالی که صدھا مدرک از دخالت آشکار انگليس و آمريکا برای ساقط
کردن مصدق بر سر ماجرای نفت وجود دارد بسيار سخت است.
بازخوانی کودتای ٢٨ مرداد و روايات رسمی دستگاه پھلوی در خصوص آنچه در اين روز و پس از آن در مملکت ما
رخ داد بسی خواندنی و البته عبرت آموز است. چرا که چالش ميان آزاديخواھان و حاکمان در باب حاکميت قانون،
دخالت نظاميان در سياست و ميل به خودکامگی ھمچنان پابرجاست
*اين مقاله برای انتشار در شماره روز ٢٨ مرداد روزنامه اعتماد ملی و با توجه به محدوديت ھای اعمالی نگاشته شد
اما با توقيف اين روزنامه مجال انتشار نيافت.

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

شعبان جعفری، پدرخوانده بازتولید تاریخی - جامعه شناسانه حزب الله

چشمان بیدار

Wednesday, July 21, 2004

شعبان جعفری، پدرخوانده بازتولید تاریخی - جامعه شناسانه حزب الله


nvahabi@gmail.com
نادر وهابی

21 شهریورماه 1385 خورشیدی (12 سپتامبر 2006 میلادی)

شعبان جعفری پدرخوانده باز تولید تاریخی- جامعه شناسانه حزب الله

شعبان جعفری یکی ازچهره های ورزشی- سیاسی تاریخ معاصرایران در پنجاه وسومین سالگرد کودتای 28مرداد 32 که منجر به شهرت وی شد، دربیمارستانی درشهر تارزانای کالیفرنیا در صبح 28 مرداد 1385 خورشیدی، در سن 85 سالگی در گذشت. (1)

روزنامه کیهان لندن درشماره 1120 خویش در ارتباط با درگذشت شعبان جعفری چنین نوشت:" کیهان درگذشت شادروان شعبان جعفری را به عموم بازماندگان به ویژه فرزندان آن روانشاد تسلیت می گوید."

ضمناً در همین شماره، تعدادی ازدوستان شعبان جعفری برای عرض تسلیت اطلاعیه ای صادر نمودند که قسمتی از آن را مرور می کنیم:

" درگذشت اندوهبار شعبان جعفری، آن ایرانی وطن پرست و پهلوان عرصه ورزش کشور را به فرزندان و کلیه بازماندگان آن شادروان و عموم میهن دوستان تسلیت می گوئیم و برای همگان آرزوی صبر و شکیبایی داریم...... او که در سال های پر هیاهوی دهه 1320 مانند بسیاری دیگر ازجوانان هم سن و سال خود وارد صحنه منازعات و کشمکش های سیاسی احزاب و گروه های مختلف شده بود، پس ازواقعه نهم اسفند 1331بازداشت و زندانی شد و تا عصر روز 28 مرداد 1332 که در پی قیام مردم درهای زندان ها گشوده شد، در زندان بود و پس ازخروج از زندان، به تظاهرات وطن پرستانه مردم پیوست...... نام و یاد این ایرانی وطن پرست همواره پایدار خواهد ماند...."

بدون هیچ تردیدی ازدست رفتن هر انسانی، نزدیکان و خویشان وی را دچار تالمات روحی و روانی خواهد ساخت بنابراین بسیار طبیعی است برای تسکین آلام و تاثرات وارده، دیگران به خانواده درجه یک متفوی تسلیت بگویند و این در زندگی اجتماعی یک ضرورت انسانی است. به عبارت دیگر هنگامی که تسلیت در حیطه فردی باقی می ماند، هیچ گونه جای سؤال و ابهامی باقی نمی ماند. اما هنگامی که اوصاف و جملاتی نظیر شادروان، ایرانی وطن پرست، شرکت در تظاهرات وطن پرستانه، در پی قیام مردم درهای زندان گشوده شد و... در متن تسلیت دیده می شود و به ویژه روزنامه کیهان هم با لقب شادروان تسلیت می گوید، دیگر تسلیت رنگ و صیغه سیاسی به خود می گیرد و از چارچوب یک مرگ عادی خارج می شود و ابعاد سیاسی و تاریخی می یابد. به خصوص سکوت دو تن از فرهیختگان همین روزنامه، آقایان احمد احرار و صدرالدین الهی، که عضو هیئت تحریریه هستند و از قضا هر دو در ستون تاریخ قلم می زنند، مرا بر آن داشت تا ضمن بررسی بیوگرافی شعبان جعفری به جنبه ای ازشخصیت وی بپردازم که به طور جامعه شناسانه کمتر روی آن کار شده است زیرا در دوران سلسله پهلوی و بعد ها جمهوری اسلامی این شخصیت فقط یک فرد نبوده بلکه نماینده لابه و قشر مشخصی از جامعه ایران است که در مواقع بحرانی به کمک حاکمیت می شتابد. گرچه با مطالعه کتاب خاطرات شعبان جعفری به نقش وی در روز کودتا و نیز دوران سلطنت پهلوی دوم به خوبی می توان پی برد اما از آنجایی که وی یکی ازچهره های موافق و مخالف تاریخ معاصرایران است بررسی شخصیت وی درمقطع کودتا وپس ازآن ضروری می نماید.

بنابر این مقاله را با سؤالات زیر آغاز می کنم:

آیا آن طوری که در فهم عام جاافتاده است شعبان جعفری واقعا آدم" بی مخ " بوده و هیچ گونه توانمندی اجتماعی نداشته است؟ آیا شعبان جعفری یک وطن پرست بوده است؟ آیا آنچه که درعصر 28 مرداد شاهد آن بودیم یک قیام ملی بوده که وی درآن نقش داشته است؟ با توجه به ویژگی های فردی وی، می توان او را در قشر لمپن ها جا داد؟ اگر او را در ردیف لمپن ها قرار دهیم به چه دلیل فرمانده کودتا، سپهبد زاهدی، به سراغ او رفت؟ عده ای معتقدند که وی لمپن نبوده بلکه برعکس، در راستای سنت عیاران وی را درردیف "لوتی" ها قرار می دهند. اگر وی را درصف عیاران و لوتی ها جادهیم در آن صورت شرکت وی رادر کودتای 28 مرداد و ضرب و شتم افراد سیاسی را چگونه می توان توضیح داد؟ زیرا عیاران عموما در کنار محرومین و آزادیخواهان بودند. رابطه این تیپ افراد با حاکمیت شاه چگونه بوده است؟ به چه دلیل درمقاطعی از تاریخ معاصر ایران شاهد استفاده ابزاری حاکمیت از تیپ های مثل شعبان جعفری، و... هستیم؟ بدون هیچ تردیدی نقش فعال شعبان جعفری در کودتای 28 مرداد باعث شد که از وی چهره ای سیاسی ساخته شود و این نقش است که بعدها به فعالیت ورزشی وی هم پوشش سیاسی می دهد. اما این ویژگی سیاسی هم چنانکه درزیر مطالعه خواهیم کرد به هیچ وجه محصول یک تلاش اجتماعی و آگاهانه وی در ورود به فعالیت سیاسی نبوده است بلکه شرایط سیاسی و اجتماعی خاص مقطع کودتا به وی یک نقش سیاسی بخشیده است. ادامه مقاله حول محورهای زیر تنظیم شده است :

1- بیوگرافی فردی وسیاسی

2- مهم ترین ویژگی های جامعه شناختی جامعه ایران درمقطع کودتا

3- نظریه تک علتی لمپنیسم

4- نظریه سیره عیاران وپهلوانان

5- هویت جامعه شنا ختی"معلق" با فقرشدید فرهنگی

نتیجه گیری

*******************************

ا- بیوگرافی فردی


شعبان جعفری زورخانه دار و باستانی کار ايرانی، معروف به "شعبان بی مخ"، شعبان در خونگاه" و"شعبان تاجبخش" درفروردين ۱۳۰۰ خورشيدى در محله " درخونگاه" از توابع سنگلج ، چهار راه بوذرجمهری، در تهران به دنیا آمد. خودش در این مورد می گوید: «من بچه تهرانم، محله سنگلج، خود سنگلج، محمدرضا شاه هم درهمين محله به دنيا آمد، خانه رضا شاه هم همان جا بود، محل باجى مالوها يا محله روغنى ها.».(2)

وى خود را با ديگر چهره های سیاسی- مذهبی اين محله قديمى، كسانى مانند آيت الله محمد طباطبائى (ازسران مشروطيت) و رضا شاه (كه قبل از كودتاى سوم اسفند در آن محله مى زيست) مقايسه مى كند. (3)

او تیپی مذهبی سنتی است و در برگزاری مراسم عاشورای ماه محرم فعالانه در راه اندازی دسته های سینه زنی شرکت داشت. جعفری فرزند چهاردهم خانواده است، که پدرش "از اون لوطيا و مشتيای محل بود". تحصیلات چندانی نداشته و بعد از کلاس چهارم ابتدایی به دلیل شرارت در مدرسه های مختلف ترک تحصیل نموده و به دنبال کار و ورزش باستانی می رود. (4)

بعد از عوض نمودن چند شغل(ريخته‌گري، آهنگری) و... سرانجام نزد پدرش به بقالی مشغول می شود. در 15سالگی به دلیل دعوا به زندان می افتد. سه تن از دوستانش به دلیل ارتکاب به قتل اعدام می شوند .( محمد آهنگر، ناصر فرهادپور، امير آهنگر). رابطه "مرید و مرادی و پیروی از مرشد "جزیی از ویژگی های بارز وی بود. او خود از نوچه‌های سيد حسن رزاز بود.

در حافظه جمعی ایرانیان، از وی به نام شعبان "بی مخ" یاد می شود. خودش در این مورد می گوید:

"...مثلاً می رفتم شهردارو ببينم، مثلاً سكرترش می گفت؛ فردا بيا، پس‌فردا بيا...، ولی من درِ اتاق شهردارو باز می كردم و يهو می رفتم تو. بعد اينا می گفتن، مخ نداره، ... از همان جا اينا بند كردن به مخ ما و ول‌كن نيستن! حالاشم هرجا خبری ميشه مخ مارو ميكشن جلو...". (5).

صفت "بی مخ" قبل از اینکه یک برچسب و یا یک اتیکت منفی از جانب دیگران باشد، شعبان جعفری در ضمیر ناخود آگاه خویش به معنای "فرویدی "کلمه به عنوان یک ویژگی مثبت در مواقعی خاص ازآن استفاده می کرد. نمونه زیر را مطالعه می کنیم :

" در سال 1330 که در زندان بود، همان وقت ها سپهبد علوی مقدم رئیس شهربانی، شعبان و چند غوغاگر دیگر را به دفترش احضار می کند و مقداری توپ و تشر می زند که من شب و روزم پشت این میز می گذرد و همینجا یک لقمه نان و پنیرمی خورم و هرکاری از دستم برآید می کنم تا مردم امنیت داشته باشند و شما چند نفر شهر را به هم می ریزید. بعد، اسلحه اش را به طرف شعبان نشانه می رود و می گوید : به علی قسم، اگر یک بار دیگر اخلال نظم کنی با این هفت تیر مخت را داغون می کنم. شعبان هم با خونسردی جواب می دهد : قربان، چی چی را داغون می کنین..؟ ما که مخ نداریم..." (6)

دو سال خدمت سربازی ‌اش چهار سال طول می كشد و علتِ آن، تنبيهات مكرر در ارتش و در نهايت، زندان به اتهام قتل است. (7) در شهريور ۱۳۲۰، با آمدن متفقين به ايران، از زندان آزاد می شود و با اجرای "طرح مرخصی سربازان"، در هشتم شهريور، از ادامه خدمتِ زير پرچم معاف می شود.

پس ازمعافیت از سربازی، به همراه حبیب الله بلور باشگاه ورزشی راه آهن را در میدان شاهپور تاسیس کرد و سپس در مسابقات قهرمانی ورزش باستانی کشور درسال 1322 به مقام قهرمانی دررشته کباده و چرخ رسید.(8)

درسال 1330 به اتهام آشوب گری درواقعه 14 آذر دستگیر شد و در زندان با خلیل طهماسبی و یکی دو تن از فعالان فدائیان اسلام که پس از ترور رزم آرا در اسفند ماه 1330 دستگیر شده بودند آشنا گردید و این آشنایی باعث گرایش بیشتر وی به مذهب شد به طوری که بعدها تحت تاثیر آیت الله کاشانی بود :" بی ریش به زندان رفت و با ریش توپی سیاه از زندان بیرون آمد" (9)

در جریان خروج شاه از کشور و سفر به عتبات در 9 اسفند 1331، شعبان جعفری به تحریک آیت الله کاشانی به همراه تعدادی از "نوچه هایش" در حمله به خانه دکترمصدق دستگیر می شود و تا ظهر کودتای 28 مرداد 1332 در زندان بود.

صبح روز ۲۸ مرداد، پروين آژدان‌قزی، که در بسیج فواحش تهران نقش داشت، در زندان به ديدارش می رود و می گويد؛ "بروبچه‌ها دارند شروع می كنن. يه پيغومی ميغومی برای بچه‌ها بده تا من برم باهاشون صحبت كنم... خلاصه يه چيزی جور كرديم و گفتيم بره". حوالی ظهر 28 مرداد با دخالت مستقیم سپهبد زاهدی، شعبان جعفری از زندان آزاد شد که به وی ماموریت داده می شود تا مخالفین را سرکوب کند..." ما همش تو ماشين سوار بوديم و عكس شاه‌ رو گذاشته بوديم رو شيشه و داد می زديم؛ ايهالناس، مملكت آروم شد، برين خونه‌هاتون، برين سرِ زندگيتون". (10) او به اتفاق محمود مسگر، طیب رمضانی و رمضان یخی در سبزه میدان پس از بستن بازار ..... در دسته های سی چهل نفری به وزارتخانه ها می ریختند و عکس های شاه را به در و دیوار نصب می کردند و بعد به سراغ ادارات، روزنامه های توده ای و طرفدار دولت می رفتند و آنجاها را به آتش می کشیدند.... و زمینه را برای دخالت چند واحد ضربتی کودتاچیان آماده می کردند..... در آغاز از چهارصد پانصد تن تجاوز نمی کرد... و دست آخر به دو هزار نفر رسیده بودند...(11) سه روز پس از کودتا شاه ازرم به تهران برگشت، شعبان جعفری به استقبال وی رفت و در حالی که پرچمی در دست گرفته و شعار می داد، تا کاخ سلطنتی شاه را اسکورت کرد.

پس ازپيروزی كودتا، به پاس شرکت فعالش دراین امر، لقب "تاجبخش" به وی داده شد و به فرمانِ شاه، باشگاه جعفری را در خیابان شمالی پارک شهر دایر کرد که "اولین زورخانه بود با تشکیلات و تاسیسات مدرن. مهمانان خارجی که به ایران می آمدند، عموما بازدید از باشگاه جعفری در برنامه اقامت شان منظور می شد و می رفتند دور گود می نشستند و با اشتیاق فراوان عملیات زورخانه کارها را تماشا می کردند. میل گرفتن و کباده کشی و شنارفتن و شیرین کاری های دیگر پهلوانان که تمام می شد، گود زورخانه را برای هنرنمایی شعبان خالی می کردند. شعبان درچرخ زدن هنرمندی قابل بود..." (12) علاوه بر این، نمایش های شور شاهدوستی را در جشن های شاهنشاهی عهده دار بود.

باشگاه جعفری یکی از اماکن توریستی شهر تهران بود و بسیاری از مهمانان دولت و توریست های خارجی برای تماشای ورزش های باستانی و زورخانه ای به تماشای ورزشکاران این باشگاه می آمدند.شعبان جعفری علاوه برمدیریت باشگاه خود، پس از کودتا سالن های ورزش باستانی در شهرستان ها را با کمک "نوچه های" خود مورد تفتیش قرارمی داد و آنهایی که مخالف شاه بودند، دستور می داد تا بسته شوند. پس ازانقلاب، باشگاه و خانه اش مصادره شد و به انگلستان و بعد به آمریکا مهاجرت کرد و تا آخر عمر به عنوان یک شهروند در این کشور ماند. در مراسم خاکسپاری شاه در مصر به دعوت فرح پهلوی حضورداشت. نزديكان شعبان جعفرى مى گويند كه وى در طول بيست و هفت سال زندگى در لس آنجلس هم به وظايف اعتقادى خود عمل مى كرد و در حالى كه سال ها بود كه پير و فرتوت شده بود اما ازنوع زندگى مطلوب خود در ميان ورزشكاران و لوطيان كه فرهنگ و زبان مخصوص محلات جنوبى تهران را داشتند، دست نشست.سهراب اخوان، فیلم سازایرانی تلاش نمود فیلمی زنده از زندگی وی تهیه کند که "خط آخر" لقب گرفت. (13)

پس از بررسی یک برش طولی از مسیر زندگی وی برای فهم رابطه تغییرات شخصیت فرد به اعتبار شرایط اجتماعی، ناچارم به طور مختصر دست به یک برش عرضی بزنم و ویژگی های شرایطی را مطالعه کنیم که به طور مشخص شعبان جعفری به یک چهره سیاسی تبدیل شد و این آغاز مرحله ای جدید و کیفی در زندگی وی است.


2- مهم ترین ویژگی های جامعه شناختی جامعه ایران در مقطع کودتا


با الهام از کتاب "جامعه شناسی بحران" اثر جامعه شناس فرانسوی، میشل دوبری(Michel Dobry)، (14) توجه این تحقیق بر مقطعی از تاریخ معاصر ایران است که مورخین سلطنت طلب با دیگر پژوهشگران در مورد چگونگی بر کنار شدن دولت دکتر مصدق زاویه دارند و حتی به جای کودتا کلمه قیام را به کار می برند. (15) باز کردن این نقطه افتراق نیازمند شناخت مهم ترین ویژگی های جامعه شناختی جامعه ایران درمقطع کودتا است:

اول- جامعه از نظر ساختاری در مرحله ای از رشد تاریخی خود قرارداشت که شکل بندی اجتماعی و اقتصادی کهن نمی توانست پایدار بماند. نظام فئودالیته و روابط ارباب ورعیتی در روستاها به طور نسبی برقرار بوده و مصدق در این زمینه بر خلاف نظر فاطمی کاری جدی نکرده بود. فاطمی موافق یک انقلاب دهقانی بود درحالی که مصدق به دلیل تعلق به بورژوازی ملی و خاستگاه طبقاتی "اعیان زمین دار"، توان ورود به رفرم های رادیکال اجتماعی را نداشت. (16) فئودال ها ون مایندگان آنان در مجلس یکی از اهرم های جدی فشار علیه مصدق بودند ودرراستای همدستی سنتی با استعمار کهنه (انگلستان) در جریان کودتا علیه مصدق، در کنار شاه قرار گرفتند. 10 سال بعد در سال 1342، شاه تحت فشار "کندی"، رئیس جمهور وقت آمریکا و برای جلوگیری از یک انقلاب دهقانی مانند چین مجبور به رفرم ارضی شد.
دوم- در حالی که بخش هایی از جامعه به سوی همکاری متقابل ، آزاد ، طبیعی و مشروع میان اجزایی خود می رفت و از این طریق به نوعی از پویایی درونی دست می یافت و روابط دمکراتیک را به تدریج نهادینه می ساخت(احزاب سیاسی و انجمن هایی که نمایندگان جامعه مدنی بودند)، بخش دیگری از جامعه، اقشار محافظه کار، ارتجاعی و رو به عقب-( شاه، دربار، بورژوازی تجاری وابسته به شاه، فئودال ها، بخشی ازروحانیت و...) به کمک سیا و MI6 به یک واکنش ساختاری دست زدند و بخش های رو به دموکراسی را غافلگیر ساخته و از طریق کودتای 28 مرداد یک حاکمیت استبدادی را بر کل جامعه تحمیل نمودند.

سوم- جامعه ایران در روند یک جنبش اجتماعی بزرگ به رهبری دکتر مصدق در حالی که می رفت نهادهای سیاسی، حقوقی و مدنی آن به سمت نهادینه شدن گام بردارد، نیروهای میرا و عقب مانده با استفاده از این ضعف تاریخی، توان تحمل دوران گذار را نکردند و در نتیجه نیروهایی در این مقطع پیدا شدند که یا در صفحه مختصات جدید منافع طبقاتی خود را در معرض تهدید دیدند( قشر بالای ارتش که زاهدی آنرا نمایندگی می کرد، بخشی ازروحانیت که توسط کاشانی و بروجردی نمایندگی می شد) و یا نتوانستند جایگاه خود را به خوبی بیابند و در نتیجه به علت "سیال بودن " در خدمت کسانی قرار گرفتند که به بهانه امنیت ملی و جلو گیری از تجزیه کشور، افتادن کشور در اردوی کمونیسم و... دست به کشتار نخبه گان، انسان ها و زندانی کردن کسانی زدند که این" کودتا" را تحمل نمی کردند و یا علیه آن به پا خاستند. (دستگیری های گسترده و زندان نمودن پس از کودتا و اعدام دکتر فاطمی)
چهارم- صحنه کنش و واکنش اکتورهای سیاسی اساساً در پایتخت است. قیام سی تیر 1331 به مثابه یک "چاقوی دو لب" عوارض "پوپولیستی" شدیدی روی "کاریسم " مصدق گذاشت که اساسی ترین نتایج منفی آن، یک درک ساده لوحانه مصدق از حد و حدود حمایت مردم از وی بود. فقدان درک درست از روانشناسی اجتماعی مردم ایران توسط مصدق، موجب پی ریزی یک ارتش مردمی نشد تا بتواند از دمکراسی و دست آوردهای آن در قبال گارد جاویدان شاه بایستد. تشکیل یک ارتش مردمی ازاسفند 1331 توسط دکتر فاطمی بارها طرح گردید ولی مصدق به دلیل درک نادرست "پوپولیستی" از مردم از قبول آن سر باز زد.
پنجم- در مقطع بحران، سه کشور خارجی ذینفع در ایران ( پیر کهنه استعمار انگلستان در حال افول و امپریالیسم تازه نفس آمریکا درحال صعود بود. اتحاد شوروی پراگماتیک روند دگردیسی انقلابی را طی می کرد) به عنوان یک پارامتر مهم بر جریان های داخلی وابسته به خود فعالانه عمل نمودند و دکترین موازنه منفی دکتر مصدق قادر به فهم پیچیدگی شرایط بین المللی جدید نبود و در نتیجه به عنوان عامل مبنایی شکست، زمینه را برای کودتا آماده کرد. با توجه به این پنج ویژگی، می توانیم بگوییم پیدایش جامعه شناختی اقشار" لرزان و فاقد جایگاه اجتماعی" که در شعبان جعفری سمبولیزه میشد از منطقی پیروی می کند که در قالب فرضیه زیر می توان طرح کرد:

چنین به نظر می رسد، شعبان جعفری نما ینده قشر و لایه ای ازجامعه ایران در مقطع کودتا بود که از آغار به حکومت رسیدن مصدق به دلیل" لرزان و معلق بودن" این لایه، درجستجوی یک ناجی و سخنگو، در تعادل قوای و رقابت کنش گران سیاسی برای حفظ اهرم های قدرت، مورد استفاده ابزاری بخش های رو به عقب جامعه قرارگرفت. این بخش ها به دلیل "پس افتادگی فرهنگی" فاقد توان رقابت دمکراتیک با نمایند گان بخش های مدنی جامعه بودند و در نتیجه با سرکوب، قدرت را قبضه نمودند.

بنابر این نقش شعبان جعفری باید در چارچوب این دوران گذار مورد مطالعه قرارداد. در غیر این صورت به سمت یک درک و دریافت عامیانه میل می کنیم که مبنای علمی ندارد. در زیر مهم ترین نظریه های رایج در مورد وی را مورد مطالعه قرارمی دهیم.


3- نظریه تک علتی لمپنیسم
در بررسی فرضیه فوق، اولین پاسخی که در تحلیل شخصیت شعبان جعفری در چارچوب "جامعه شناسی کلان" دیده می شود، لمپنیسم است. این نظریه عموماً در بخشی از فعالین چپ دیده می شود که با یک نگاه کلاسیک مارکسیستی این پدیده را می بینند. اسد سیف در مقاله اش تحت عنوان، تاریخ به روایت لمپنیسم، تلاش نموده است از این نظریه دفاع کند که خلاصه ای از آن را در زیر مطالعه می کنیم.(17)

این نظریه، شعبان جعفری را به دلیل ویژگی های فردیش یک لمپن می داند و معتقد است لمپن را نسبت به رابطه وی در فرآیند تولید باید دید و به عناصری گفته می شود که در توليد اجتماعی نقشی ندارند. بنا به این تعریف واژه‌های لات، ولگرد، طفيلي، جاهل، لوطي، اوباش، اراذل، انگل، مفت‌خور و... هر كدام گوشه‌ای از خصوصيات لمپن را در خود دارند، ولی معادل كاملی برای آن نیستند. اينان "دنبال كار و كاسبی معينی نمی روند بلكه از جيب مردم، امرار معاش می كنند، و برای گرفتن پول زورگويی و گردن‌كلفتی را پيشه خود ساخته‌اند... از حركات آنها آثار لااباليگري، بي فكری و بي‌اعتنايی به بزرگ و كوچك نمايان است". لمپن‌ها مردمانی هستند ناآگاه، عقب‌مانده و ماجراجو كه در مواقع ضروري، تن به هر رذالتی خواهند داد و می توانند سريع به سركوب‌گر، آلتِ دست، جاسوس و خائن بدل شوند. لمپن با كار ميانه‌ای ندارد، اگر به كاری روی آورد، در انجام آن پايدار نيست. او موجودی است لحظه‌ای كه برايش "دم غنيمت است". امید به فردا در او وجود ندارد. زندگيش موقت است و تكه‌تكه. در لحظه زندگی می كند، امروز گوشه خيابان و فردا كنج زندان. با اين آرزو كه؛ "اين نيز بگذرد". و اين شعار اساسي، خالكوب بر بدنِ هر لمپنی است. در جوامع پيشرفته كه قوانين شهروندی حاكم است، لمپن قدرت گسترده‌ای ندارد، برعكس، در جوامع عقب‌مانده و سنتي، لمپن صاحب قدرتی فوق‌العاده است. اين قدرت، آنگاه كه آلت دست قرار گيرد، خطرناك ‌تر می شود. به طور كلي، لمپنيسم ريشه درطبقات پايين جامعه دارد، اگر چه اخلاق لمپنی می تواند افراد طبقات ديگر را نيز در بر گيرد.

این نظرگاه با تعمیم تعریف فوق، چماقدار و چماقداری را هم نوعی از لمپنيسم می داند كه در تاريخ ايران نقش و جايگاهی ويژه‌ دارد. در راستای نمونه های تاریخی برجسته- آنا نیکه در دوران مشروطيت در ميدان توپخانه چادر زدند و به تحريك شيخ فضل‌اله و ديگران، با شعار "ما دين نبی خواهيم، مشروطه نمی خواهيم"، آشوب به پا كردند و به مشروطه‌خواهان تاختند و به مجلس حمله‌ور شدند، همانهایی كه كسروی را در اداره دادگستری كشتند، همان هایی که کودتای سید ضیا طباطبایی رادرسال 1299 تایید کردند - شعبان جعفری را بنا به سوابق شرارت در گذشته زندگی فردیش، حمله به ادارات و ایجاد رعب و وحشت در عصر 28 مرداد و روزهای بعد، مجروح کردن دکتر فاطمی هنگام خروج از دادگاه فرمایشی و.... یک لمپن- چماقدار می بیند که فعالیتش پس از کودتا اساساً در خدمت رژیم شاه بود.

فرضیه لمپنیسم بخش هایی از واقعیت شخصیت شعبان جعفری را توضیح می دهد اما وجه " آسیب شناسانه" فردی بر تحلیل سایه می اندازد و چنین وانمود می کند که لمپن ها افرادی هستند که هیچ نقطه قوت مثبتی در شخصیت آنان دیده نمی شود. تو گویی همه زشتی ها و بدی های جهان در آنان سمبولیزه می شود. شاید این نحوه نگاه در چارچوب جامعه شناسی "کلان" درست باشد ولی نمی تواند وضعیت کنش گران سیاسی را در رقابت با یکدیگر در چارچوب "میکرو" و در "حو زه های" کوچک توضیح دهد.

(دفاع ازنظریه لمپنیسم به گونه ای دیگر هم دیده شده است که در طیف نظریه پردازان "جنایت شناسی"(Criminologie) وجود دارد. جنایت شناسی " کلاسیک و راست" کلیه وجوه منفی فرد را برجسته می کند. با یک برخورد اداری- پلیسی، کلیه کاراکترهای منفی فرد(Crasseux) را بدون توجه به شرایط اجتماعی حاکم بر او مورد بررسی قرارمی دهند و بخش رفتاری و خصلتی فرد نقش درجه یک رادر تحلیل بازی می کند. سراسر قرون وسطی و حتی تادهه های 1950 و 1960 این نظرگاه بر سیستم قضایی که منبعث از نظام ارزشی حاکم بود تاثیر تعیین کننده داشت و مجرمین به اشد مجازات محکوم می شدند که هیچ گونه سنخیت علت و معلولی با مجموعه عوامل اجتماعی و سیاسی دیگر که زمینه ساز جرم بود دیده نمی شد. (18) و از این رو خلاصه کردن شخصیت شعبان جعفری به یک لمپن به معنی ندیدن بخش های دیگر شخصیت اکتورهای سیاسی در مواقع بحران است و یک نظر همه جانبه نیست.

در نقطه مقابل نظریه لمپنیسم، نظرگاه دیگری وجود دارد که به دفاع از شعبان جعفری بر می خیزد که در زیر به مطالعه آن می پردازیم.


4- نظریه سیره عیاران و پهلوانان

این نظریه با توسل به یک سری کارکردهای لوتی منشانه شعبان جعفری، حذف یک سری حروف در نحوه حرف زدن وی، تکیه کلام های فرهنگی لوتی ها، کلمات جویده شده، کوتاه، تعارفات بی محتوا و گاهی به همراه فحش و به ویژه حل و فصل یک سری مراجعات روزانه افراد به باشگاه وی پس از کودتا، او را درصف عیاران ، لوتی ها و حتی پهلوانانی چون رستم می انگارند. تئوریسین های این نظریه، تعدادی ازمورخین و "تاریخ سازان" جریان سلطنت طلب هستند که در یک نگاه از حال به گذشته در تلاش از به کار بردن کلمه " قیام " 28 مرداد به جای کودتا، هنگامی که به نیروهای حامل "قیام" می اندیشند در فقدان نیروی اجتماعی جدی در صحنه برای حمایت از شاه، ناچار می شوند به تنها چهره حاضر در آن روز لباس عیاری بپوشانند و نشان دهند آنچه که در 28 مرداد اتفاق افتاده واقعا یک قیام ملی بوده است. یک نمونه از این نگاه را به قلم هوشنگ وزیری، در تحریریه کیهان لندن، درارتباط با کتاب خاطرات شعبان جعفری به قلم هما سرشار مطالعه می کنیم:(19)

"با خواندن اين كتاب ما با چهره‌ای روبرو می شويم كه اهل فكر است، ابتكار دارد... شايد بتوان (او) را از زادرود طايفه عياران دانست كه برخی از آنان چون يعقوب ليث به پادشاهی نيز رسيدند...... نكته‌سنجی و سرعت انتقال اين مرد بايد به همه كسانی كه اسير چنين پيشداوری هايی در باره او شده‌اند درس ديگری بياموزد..........."

هوشنگ وزیری نتوانست باارائه نمونه های مشخصی از زندگی گذشته شعبان جعفری، این ویژگی عیاری وی را نشان دهد. شاید استناد نویسنده به یک سری فعالیت های شعبان جعفری باشد که پس از کودتا در چارچوب اشتغالات روزانه اش انجام می داده است. یک سیکل کاری روزانه او را درخاطراتش مرور می کنیم که شاید گویای چنین برداشتی باشد : (20)

"اول صبح ساعت پنج می رفتم يكی دو دور، دور پارك شهر می دویدم. بعد می رفتم دفتر، اونجا چندتا ملاقاتی داشتم، از اینور و آنور میومدن، مثلا از پهلوی و تبریز و اینا. يكی ديپلمش دستشه ميخواست بره سر كار، يكی مثلاً نمره كم داشت از مدرسه. یکی فلان گرفتاری رو داشت. خلاصه، كارشو راه می انداختم. باور كن كار همه رو راه می انداختم....... من يه جور بودم كه هر كسی كاری داشت ميومد سراغ من. مثلاً می رفت دادگستری می ديد نميشه ميومد پيش من، اون يكی ملاقات می خواست ميومد پيش من، اون يكی بیکار بود میومد پیش من،..........".

آیا این نوع کمک ها به دیگران موجب این می شده که عده ای شعبان جعفری را در سیره عیاران جا دهند؟ واقعیت این است افراد زیادی بودند که در رژیم شاه به دلیل دارابودن اهرم های قدرت، مراجعات این چنینی را راه می انداختند. بدون هیچ تردیدی جنبه های انسانی و فردی چنین کمک هایی ستودنی است اما در یک نظام "اتوریتر" کلاسیک مانند رژیم شاه چنین رابطه هایی به طور جامعه شناسانه "مشتری گرایی" نامیده می شود. به این مفهوم که دریک روال ضمنی و جاافتاده و گاهی با ایما و اشاره و حتی در مواردی با ارائه پاکت اسکناس به "زیرمیز" دو طرف رابطه، برای حل و فصل مشکل به توافق سریع دست می یافتند. شق دیگر این رابطه "مشتری گرایی"، بسیج نمودن توده های ناآگاه برای بازی های انتخاباتی است که در نظام های "اتوریتر" سخت رایج است : " من به تواین سرویس را می دهم و توهم در انتخابات و روزهای مبادا از من پشتیبانی کن". چنین فرمولی بسیار جا افتاده است و نباید آن راحمل بر ویژگی های عیاری شعبان جعفری نمود.

البته باید تاکید نمود که عیاران در تاریخ و ادبیات ایران به صور گوناگون تعریف شده اند، یک نمونه آنرا ازفرهنگ عمید مرور می کنیم: (21)

"مرد چالاک و تندرو و دلیر، زرنگ، تردست. در قرن دوم هجری عیار به کسی می گفتند که سر راه بر کاروانیان می گرفت. بعضی از عیاران بسیار دلیر و جنگجو و دارای صفات و اخلاق جوانمردان بوده و روش های خاص در زندگانی داشته اند و گاه به قصد ایجاد آشوب و اطمینان علیه حمکرانان بیگانه قیام کرده و گروه عیارپیشه گان را بوجود آورده اند، یعقوب بن لیث صفار نیز از گروه عیاران بود و به یاری عیار پیشه گان سلسله صفاری را تاسیس کرد." شاید بتوان با توجه به توانمدندی های فردی شعبان جعفری، بخش هایی از ویژگی های فردیش را در این تعریف دید اما منحنی زندگی گذشته شعبان جعفری در بالا نشان می دهد که او هیچ گاه مدعی یک آرمان انسانی و سیاسی نبوده است و با توجه به ویژگی های فردی وی مورد بهره برداری سیاسی و ابزاری واقع شده است. خودش در این مورد می گويد:(22)

"هيچ‌وقت سياسی نبودم....". و تا ۲۴ سالگی اصلاً "نمی دونستم شاه چيه، مصدق چيه، داستان چيه...".... "ما اصلاً نمی دونستيم سياست و اين حرفها چيه. سرمون تو كار خودمون بود... اينا خودشون اين بساطو برای من درست كردن".

از این رو به کار بردن صفت عیار، با واقعیت شخصیت متناقض او هم خوانی نداشته و یک نتیجه گیری غیرعلمی و دارای منافع مشخص سیاسی به منظور مشروعیت بخشیدن به کودتای 28 مرداد است.

نمونه ای دیگر از این تحلیل ها اما با واقع بینی بیشتر، نگاه مسعود بهنود است که بر وجه لوتی منشانه شعبان جعفری تاکید دارد، این نگاه را مرور می کنیم : (23)

" مرگ وى در روز ۲۸ مرداد همزمان باسالگرد كودتائى كه نام وى را مشهور كرد، پايان زندگى پرماجراى يكى از بازيگران سال هاى پر آشوب سياسى تاريخ ايران بود، روزگارى كه هنوز روابط سنتى در محلات وجود داشت و لوتيان و زورخانه كاران، محلات را مى گرداندند و از همين رو حكومت ها ناگزير به پذيرش نفوذ آنان بودند و در مقاطع لازم از آنان و گروه هاى فشارى كه تشكيل مى دادند به نفع خود بهره مى بردند."به کاربردن کلمه لوتی با توجه به مفهوم چند پهلوی آن، نیازمند یک بررسی دقیق تر از تغییر محتوایی این کلمه در تاریخ معاصر ابران است.

لوتی به طورجامعه شناسانه "باند یا دسته" ای ( Catégorie sociale) از افراد اجتماع را نمایندگی می کند که ریشه ای بسیار تاریخی در جامعه سنتی ایران دارد. روی کلمه "باند یا دسته" بجای یک " قشر یا لایه" تا کید می شود زیرا این کلمه با واقعیت عملکرد این افراد از "منظرجامعه شناسی خرد" در تهران و سایر شهرهای بزرگ همخوانی دارد.

" لوتی" به عنوان یک نهاد سنتی، ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران دارد و تا ظهور دولت به مفهوم مدرن و امروزی آن (یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطیت پیدایش مفهوم دولت بود که ملت و مرزهای جغرافیایی مشخص را نمایندگی می کرد) تضمین لازم را برای امنیت در محله برآورد می کرد. لوتی سمبل یک نوع اخلاق جوانمردی و دفاع از کسانی است که مورد ظلم واقع شده بودند ولو اینکه در مواردی اشتباه و یا لغزش فردی از آنان دیده می شد. درمجموع جامعه با دید اغماض به آنان می نگریسته است. علیرغم این، "لوتی" یک نهاد سنتی پذیرفته شده در ایجاد امنیت در روستا و شهرها بوده است.(24)

اما پس از انقلاب مشروطیت، با ایجاد نهادهای دولتی، پلیس و ژاندارمری و به ویژه مدرنیزاسیون صوری و اتوریتر از بالا و نه پایین به نقش "امنیتی" لوتی پایان داده شد. اما این تصویر از لوتی در دوران سلطنت پهلوی دستخوش تغییرات جدی محتوایی گردید و ضمن رسوب جنبه های مثبت لوتی از بعد فرهنگی، اساسا یک تصویر اجتماعی منفی را با خود به همراه آورد که در روند تغییرات بعدی جامعه، جای خود را به "لات" داد. "لات" به افرادی گفته می شود که در قهوه خانه و یا در گذر محله پرسه می زند و عموماً از روی دوش دیگران امرار معاش می کنند. نحوه حرف زدن، بیکاری مزمن، پرسه زنی و وارد منازعات محله شدن مهم ترین ویژگی های یک "لات" است که در اکثر موارد مغازه داران محل با دیده اغماض به آنان نگاه می کنند. در بعضی از محله های جنوب شهر که تعداد آنان زیاد بوده و عموماً به درگیری های محلی بین افراد دامن می زدند پلیس ناچار بوده در یک "همآهنگی و سکوت ضمنی" آنان را تحمل نموده و پذیرش ضمنی آنان را قبول کند زیرا تعدادی از آنان به دلیل دارا بودن "کاریسم" و سوار بودن بر یک شبکه سنتی، توان بسیج اجتماعی را داشتند. از این رو در مواقعی که حاکمیت دچار بحران بود از این افراد استفاده ابزاری می کرد. آیا این مفهوم از"لات" که استحاله کلمه لوتی در گذر زمان است با واقعیت شخصیت شعبان جعفری درمقطع کودتا همخوانی بهتر ندارد؟

بنابر این به کاربردن کلمه "لوتی" را با توجه به پایان یافتن نقش اجتماعی این مفهوم از انقلاب مشروطیت، بیان کننده واقعیت وجودی شخصیت شعبان جعفری نیست و فکرمی کنم مدلی که در زیر پیشنهاد می شود با واقعیت زندگی وی همخوانی بیشتر داشته باشد.

5- هویت جامعه شناسانه "معلق" با فقر شدید فرهنگی
پیربوردیو،(Pierre Bourdieu) جامعه شناس فقید فرانسه، در مقاله خویش تحت عنوان "توهم زندگی نامه ای" (Illusion biographique) هنگامی که به تحلیل جامعه شناختی ادوار مختلف زندگی کنش گران اجتماعی می پردازد، در متد کار، محقق را از هر گونه "داستان سرایی" های متداول قهرمان پرورانه در رمان و زندگی نامه شخصیت ها و مبارزان سیاسی و یا کپی برداری های پلیسی، عاشقانه و جنایی برحذر می دارد و به ویژه به پرسش کنند گانی نهیب می زند که تلاش دارند باسئوالات جهت دارن شان دهند که زندگی داستانی است از مجموعه جدانشدنی حوادث یک "من فردی" و شناسنامه ای به تعبیر "کانت"، که قهرمان داستان با زرنگی و تیزهوشی بی نظیری طبق یک برنامه از پیش تعیین شده، زندگی خود را در چهارراه های دشوار اجتماعی رقم می زند.(25) این نحوه نگاه به زندگی کنش گران سیاسی، که یک اراده گرایی افراطی(Volontarisme) را نمایندگی می کند، بازتابی از یک درک عامیانه(Sens commun)، عرفی و خطی از"خط سیر زندگی "(Trajectoire) است که مانند یک خط مترو، فقط اول و آخرخط دیده می شود بدون اینکه به شبکه پیچیده ای توجه شود که خطوط مترو بر روی آن تعبیه شده است. آنچه که در ذهن محقق در پس زدن این درک عامیانه از زندگی سنگینی می کند خداحافظی با یک ادراک ایستا و شناسنامه ای از زندگی فعالین سیاسی است. به عنوان یک نهاد اجتماعی کهن، همه افراد یک اسم کوچک دارند و یک نام خانوادگی که "نام خاص" است. این "نام خاص" علیرغم "مسافرت" در حوزه های(Champs) گوناگون (بر دار مکان) و در مقاطع زمانی متفاوت(بر دار زمان)، اما در درک عامیانه به عنوان "یک نقطه ثابت در یک جهان متحرک" تعریف می شود که در نهایت یک هویت اجتماعی واحد و پایدار به فرد می دهد که دیگران به وی این گونه نگاه می کنند. "بوردیو" معتقد است این هویت اجتماعی ایستا با هویت زیست شناختی یکی می شود و در نهایت در کنار "اسم خاص" به امضای فرد ختم می گردد که مبین پذیرش حقوقی و اجتماعی این هویت در تمام ادوار بعدی زندگی اوست.

با این مقدمه متدیک در روش کار، دو مدل مورد مطالعه واقع شده بالا از یک ضعف روش شناسی رنج می برد که در کانون آن، شخصیت شعبان جعفری متناسب با تغییرات در بر دار زمان و مکان به طور پویادیده نمی شود. پس اگر دو مدل فوق را قبول نداریم واقعیت شخصیت وی چیست؟ و چگونه باید از این کلاف سر در گم رهایی جست؟

در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که ورود به وادی سیاست، به تعبیر"وبری" کلمه، خواه به مفهوم : " فعالیت سیاسی برای امرار معاش و گذران زندگی " و یا خواه به مفهوم" فعالیت سیاسی برای تحقق یک آرمان انسانی و اجتماعی" بدون داشتن "سرمایه های چندگانه" ناممکن است. (26)

وادی سیاست تنها حوزه ای است که نمی توان بدون توانمندی های اجتماعی و فردی "چند جانبه" وارد آن شد. این وادی به دلیل خصلت پیچیدگی و سیال آن، نیازمند افرادی است که مجموعه ای از دارائی های فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش را در یک فرآیند زمانی در بانک شخصیت خود به ودیعه گذاشته باشد.

شعبان جعفری به دلیل برخورداری از یک کاریسم فردی بالا(تنومند، شرور، حاضرجواب و سابقه زندان)، مهارت فوق العاده در ورزش باستانی(دارا بودن رتبه قهرمانی)، توانمندی اجتماعی در بسیج افراد حول وحوش خود در چارچوب"مرید و مرادی و مرشد بازی" و"نوچه پروری" و در نهایت دارا بودن روابط نزدیک با جناح ارتجاعی روحانیت به رهبری کاشانی و..".سرمایه" نسبی قابل توجهی در خود قبل از کودتا جمع نموده بود که چشم کودتا گران را به خود خیره نمود و توانست با کمک آنان سرمایه خویش را به راحتی به وادی سیاست انتقال دهد. از آن رو سخن از " انتقال سرمایه" به وادی سیاست می شود که وی به استناد خاطراتش اساساً تیپ سیاسی نبوده است: (27)

"....مرتب با توده ايا مبارزه و زد و خورد می كرديم، كار ديگه‌ای نبود بكنيم.....{زیرا توده ایها}........مرگ بر شاه و زنده باد استالين می گويند....{آیت الله کاشانی} به‌ همون می گفتن، اينا مذهب ندارن، آيين ندارن، قرآن رو نمی شناسن، خدا رو نمی شناسن، هيچي‌رو. خب ما می رفتيم دنبال كار اينا....".

شعبان جعفری برای اولین بار در سال 1326 شمسی، با ایجاد اغتشاش در تئاتر فردوسی، در نمایش « مردم » به کارگردانی عبدالحسین نوشین، برای حاکمیت ثابت نمود که برای ایجاد اخلال و ترس فردی توانمند و قابل اتکا است و به راحتی می تواند مورد استفاده ابزاری قراربگیرد زیرا به دستور اداره آگاهی و حتی با گرفتن پول و تشویق نامه مدتی از تهران به لاهیجان فرستاده شد. در آنجا ضمن اداره زورخانه ای یک سال بعد به تهران بازگشت داده شد.

انتقال "سرمایه های چند جانبه" به وادی سیاست کاری بسیار پیچیده است که همگان را یارای ورود به آن نیست و به مجموعه پارامترهایی مربوط می شود که کنش گران سیاسی در رقابت با یکدیگر برای تصاحب قدرت سیاسی به قول "بوردیو" در یک "حوزه مشخص" با هم به تقابل، جنگ امواج وصف آرایی مشغول اند. (28).

باید تاکید نمود انتقال" سرمایه" از حوزه های دیگر به سیاست بحث پیچیده و بغرنج "رقابت" کنش گران سیاسی را در فضای اجتماعی پیش می کشد که ورود به آن خارج از ظرفیت این مقاله است. اما باید تاکید نمود ازروز 29تیرماه 1332 که سرلشگر زاهدی به عنوان عنصر کلیدی در هدایت پروژه کودتا، با ساده انگاری مصدق از تحصن خارج شد کودتاگران توانستند با به کارگیری انواع مختلف "سرمایه" از رقیب اصلی خود دکتر مصدق پیشی گیرند. چنین به نظرمی رسد که نقش عناصر و نیروهای "معلق" که هیچ گونه جایگاه تثبیت شده واقعی به طور جامعه شناسانه در دوران گذار نداشته اند و توسط شعبان جعفری و بخش ارتجاعی روحانیت نمایندگی می شد به کمک کودتاگران شتافت و به عنوان" پوش اجتماعی"، حتی ضعیف و ناقابل به نسبت قیام سی تیر1331، که شاه شدید به آن نیازداشت، در"رقابت" نقش مکمل را بازی نمود. از این رو به کار بردن لفظ قیام با تعریفی که در علوم اجتماعی از این واژه سراغ داریم در مورد کودتای 28 مرداد، بیشتر سیاسی است تا برخاسته از یک درک و دریافت علمی از واقعیت رویداد 28 مرداد.

در واقع نقش شعبان جعفری و"باند" اطراف وی، به تعبیر بسیار زیبای این کلمه توسط اریک هابزبام"( E.J.Hobsbawm) در اثر کلاسیک وی "باندها" (Les bandits)، (29) به عنوان پوش اجتماعی برای مشروعیت بخشیدن به کودتا بعد دیگری از شخصیت وی را به نمایش می گذارد که در جامعه شناسی از آن تحت عنوان "ایست گرایی" و یا به تعبیر دقیق تر" پس افتادگی فرهنگی" نام می برند. بدین مفهوم " هنگامی که یکی یا بعضی از عنصرهای فرهنگی یک جامعه دگرگون شود، به ناگزیر تناسبی که بین آن عنصر و عنصرهای دیگر برقرار است، از میان می رود و در نتیجه پس افتادگی فرهنگی(Cultural lag) پدید می آید. پس افتادگی فرهنگی که یکی از نکته های مهم پویایی شناسی فرهنگی است، بر عقب ماندن نسبی یک عنصر فرهنگی از عنصر فرهنگی دیگر اطلاق می شود و این عقب ماندن نسبی یک عنصر یا معلول مداخله عمدی انسان و یازاده کندی سیر خود آن عنصر است"(30)

ازا بتدای روی کار آمدن دکتر مصدق، برخی از گروه های اجتماعی حاکم که از امتیازات فراوان برخوردار بودند، حفظ وضع موجود(Status quo) رامی خواستند و هر تغییری را دشمن خود می پنداشتند. این قبیل گروه ها به قول وب لن(Veblen)، جامعه شناس آمریکایی، "همواره با تبلیغ و دروغ و فریب، منافع خصوصی خود را به صورت مصالح مقدس عمومی جلوه می دهند و توده مردم را به پاسداری آن ها و مخالفت با تغییر وضع موجود اغوا می کنند." (31)

در کانون این گروه های حاکم تعدادی از امرای ارتش قرارداشتند که برای درک چگونگی این تشویش و نگرانی آنان و نیز نحوه برنامه ریزی و اجرای روز به روز آن، خاطرات اردشیر زاهدی، فرزند سپهبد کودتا چی، در بخشی از کتاب تحت عنوان" پنج روز بحرانی" خواندنی است. با خواندن این خاطرات و نیز خاطرات "افسوس گرایانه"(Nostalgique) ثریا پهلوی، دومین همسرشاه، به خوبی می توان " پس افتادگی فرهنگی" را در قشر ممتاز سلطنت به خوبی یافت.

متاسفانه شعبان جعفری در بستری از یک عقب ماندگی فرهنگی شدید فردی، هم چنانکه درزندگی نامه اش مرور کردیم، به طور جامعه شناسانه نماد "باند ودسته ای" در مقطع کودتا است که به دلیل اینکه جامعه در دوران گذار بسر می برد و به دلیل اینکه قشر و لایه ای که این باند به آن تعلق داشت، درفقدان سیاست های رادیکال اجتماعی و سیاسی مصدق نتوانسته بود سخنگو و نماینده خود را بیابد ، به حالت "معلق و لرزان" در جستجوی یک ناجی بود که به وی یک موقعیت اجتماعی جدید بخشد تا بتواند در بستری از تخصص در ورزش باستانی، نقش خویش را در چارچوب دولت کودتا ایفا نماید. باشگاه وی پس از کودتا چنین موقعیت اجتماعی را بوی بخشید و صفحه جدیدی در زندگی وی گشود که بررسی آن خارج از حدود این مقاله است.

داستان بررسی جامعه شناسانه اقشار و لایه های عقب مانده جامعه که به صورت "سیال ومعلق" درمقاطعی که جامعه ایران دچار بحران سیاسی است، یک بار دیگر در جریان انقلاب سال 1357 نیز تکرار شد که در مداری بسیار بالاتر و اسفناک تر خمینی از آن استفاده ابزاری و سرکوبگرانه نمود. بدین معنی که سه قشر بی هویت و سرگردان یعنی دهقانان فاقد زمین و بی سواد، اقشار دون پایه درحاشیه شهرهای بزرگ و سرانجام لایه های مذهبی سنتی به دلیل عدم دارا بودن موقعیت تثبیت شده از نظر اجتماعی، در جستجوی یک ناجی بودند تا به اساسی ترین مشکل آنان یعنی هویت اجتماعی پاسخ داده شود و خمینی تنها رهبری بود که توانست بخش مهمی از آنها را جذب نموده و در نهادهای سرکوبگر خود سازماندهی نماید و بخش علنی آن تحت عنوان حزب الله و بسیج به صورت چماق داری در حمله به دفاتر احزاب و گروه های سیاسی و نیز میتیگ ها ی آنان به کار گرفته شود. (32)

بنابراین با توضیحات فوق شاید بتوان نتیجه گرفت شعبان جعفری پدرخوانده قشری است که درست 25 سال پس از کودتای 28 مرداد در ابعادی به مراتب وحشتناک تر توسط خمینی تحت عنوان حزب الله باز تولید شد و در روند اداری خویش به صورت چماقداری دولتی تاکنون ادامه دارد.

نتیجه گیری

مقاله بااین سئوال آغازشده بود:

آیا آن طوریکه در فهم عمومی جاافتاده است شعبان جعفری واقعا آدم" بی مخ " بوده و هیچ گونه توانمندی اجتماعی نداشته است؟ آیا می توان او را در قشر لمپن ها جا داد؟

اگر جواب این سئوال منفی است آیا می توان وی را درردیف "عیاران "و "لوتی" ها قرار داد؟

در پاسخ به این سئوالات دو نظریه رایج را مورد بررسی قرار دادیم. در نظریه لمپنیسم آنچه که درمورد بیوگرافی زندگی شعبان جعفری در طیف یک دسته از نویسندگان چپ دیده می شود، یک نگرش ایستا، منفی و یک "خطی" تحت عنوان "شعبان بی مخ" لمپن- چماقدار است که قبل از اینکه یک تصویر درست از واقعیت شخصیت او با شد، یک تسویه حساب سیاسی با اردوی سلطنت طلبان است.

در نقطه مقابل، کسانی که تلاش دارند در یک درک ایستا ولی مثبت گرایانه وی راعیار و لوتی و.. نشان دهند، فراموش کرده اند که "خط سیر زندگی" وی تا مقطع کودتا چنین نتیجه گیری را اجازه نمی دهد و پس از کودتا هم، فعالیت وی در چارچوب "باشگاه جعفری" در جهت تحکیم و تثبیت رژیم شاه بوده است. عیاران و پهلوانان واقعی، از رستم گرفته تا جهان پهلوان تختی، همواره در کنار ستمدیدگان و محرومان بوده اند و از کرنش درقبال قطب های قدرت ابا داشتند و زندگی ساده خود را برجلال و شکوه ظاهری دربار پادشاهان ترجیح می دادند. عبدالحسین زرین کوب در"کوچه رندان"، معتقد است نه فقط نزد زهاد و علما این ارتباط با حکام مایۀ آلودگی تلقی می شد آزاداندیشان هم از آن، به عنوان چیزی که وقت و فکر را پریشان می دارد، دوری می کردند و حافظ در چنین احوالی بود که " صحبت حکام" را" ظلمت شب یلدا" می خواند.(33). بنابر این سر ساییدن شعبان جعفری در آستان شاه، که ریشه در روح عامه دارد در ادبیات به عنوان تسلیم شدن به جلال و قدرت است که مورد تقبیح رندان و عرفا بوده است.
پس از نقد این دو نگاه نشان دادیم شعبان جعفری را باید به طور جامعه شناسانه در چارچوب دوران گذار و "بحران" ایجاد شده در جامعه ایران در مقطع کودتا مورد مطالعه قرار داد که مهم ترین خصایص جامعه شناختی آن را برشمردیم. او نماینده قشر و لایه ای ازجامعه ایران در مقطع کودتا بود که از آغار به حکومت رسیدن مصدق به دلیل" لرزان و معلق بودن" این لایه در"بازی" تعادل قوای نیروهای کنش گرسیاسی در"حوزه" تسلط بر اهرم های قدرت سیاسی، در جستجوی یک ناجی و سخنگو، مورد استفاده ابزاری بخش های رو به عقب جامعه قرارگرفت. این بخش ها (تعدادی از امرای ارتش، دربار، فئودال ها، بخش ارتجاعی روحانیت) به دلیل "پس افتادگی فرهنگی" فاقد توان رقابت دمکراتیک با نمایند گان بخش های مدنی جامعه بودند و در نتیجه با سرکوب و بسیج عناصری چون شعبان جعفری به عنوان "پوش اجتماعی"، قدرت راقبضه نمودند. سرشت استبدادی طولانی مدت جامعه ایران، فقدان نهادهای مدنی استوار و سرانجام عدم انجام رفرم های رادیکال ساختاری از جانب مصدق موجب شد که "ایست گرایان" اجتماعی برای دفاع از منافع طبقات ممتاز نتوانند با سایر بخش ها خود را همساز سازند. زیرا دگرگونی یک عنصر با سرعت یکسانی در عنصرهای دیگر منعکس نمی شود، بلکه هر عنصری مطابق مختصات خود و به نسبت رابطه ای که بین آن وعنصر دگرگون شده برقرار است با سرعت معینی تغییر می کند. از این رو هر یک از عنصرهای فرهنگی یک جامعه برای آن که به عنصر تغییر یافته برسند و با آن همسازی یابند، به مدت زمانی که البته در مورد همه آنها برابر نیست، نیازمندند". پس افتادگی فرهنگی" از اینجا متولد می شود (34) و شعبان جعفری نماد ابن فقر فرهنگی است.

سایه دولت کودتای سپهبد زاهدی مثل یک کابوس گران بر جامعه ایران توسط تیپ هایی چون شعبان جعفری شوم بود و ناهموار. تهران از ترس اوباش و نوچه های وی در بهت فرو رفته بود و با حمله به مخالفین و دگراندیشان، چماقداری به نام وی در خاطره جمعی ایرانیان حک شد که بعد ها حزب الله در مداری جدید تحت حاکمیت خمینی باز تولید نمود.

سپاسگزاری در نوشتن این مقاله از کمک دوستان گرامی زیر برخوردار بودم که صمیمانه از آنها سپاسگزاری می کنم.

1- دوست گرامی محمدعلی نژاد از کلن در معرفی برخی منابع با من همراهی نمود.

حسن ابراهیمی در ویرایش مقاله و نیزطرح نکات محتوایی مثل همیشه یاور من بود-2.

منابع:
1- کیهان لندن، شماره 1120، پنج شنبه 2 شهربورماه 1385خورشیدی، 24 اوت 2006 میلادی، صفحه: 15.

2-هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری. چاپ دوّم ، لوس آنجلس، نشر ناب، بهار 1381، صفحه :213

3- مسعود بهنود، شعبان جعفری، مرگ روز 28 مرداد، روزنامه نیمروز، شماره 896، جمعه سه شهریور 1385خورشیدی

4- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، منبع ذکرشده، صفحه: 24.

5- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، منبع ذکرشده، صفحه: 24.

6- خیراندیش، کیهان لندن، شماره 1121، پنج شنبه 9 شهربورماه 1385خورشیدی، 31 اوت 2006، صفحه 8

7- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، منبع ذکرشده، صفحه:47-60

8- کیهان لندن، شماره 1120، منبع ذکرشده، صفحه: 15.9

9- خیراندیش، کیهان لندن، شماره 1121، منبع ذکرشده، صفحه: 8.

10- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، منبع ذکرشده، صفحه:161-165

11- حسین مکی، کودتای 28 مرداد و رویدادهای متعاقب آن، تهران، چاپ اول، انتشارات علمی، صفحه: 140 12- خیراندیش، کیهان لندن، شماره 1121، منبع ذکرشده، صفحه: 8.

13- مسعود بهنود، شعبان جعفری، مرگ روز 28 مرداد، روزنامه نیمروز، شماره 896، جمعه سه شهریور 1385خورشیدی

14-Michel Dobry, Sociologie des crises politiques, la dynamique des mobilisations multisectorielles, Paris, Référence, 1992, p.141-143.

15- به تازگی کتابی تحت عنوان خاطرات اردشیر زاهدی به بازار آمده که توسط دوستش آقای احمد احرار ویراستاری شده است. در این خاطرات زاهدی به جای کودتا از قیام 28 مرداد نام می برد. گرچه از آقای احرار انتظار نمی رفت که دست به تحریف تاریخ بزند ولی باثبت فعالیت های اردشیر زاهدی از ابتدای خروج پدرش از تحصن درتاریخ 29 تیرماه 1332 به خوبی می توان چگونگی پروژه کودتا را روز به روز از زبان توطئه گران علیه حکومت دکتر مصدق شنید. اردشیر زاهدی یکی از پادوهای ارتباطی پدرش با دوستانش در سیا و دربار و تعدادی از امرای بالای ارتش بود که به اعتبار"دروغگو کم حافظه است"، درموارد زیادی چگونگی رابطه شخصی اش را با عوامل آمریکایی در ایران توضیح می دهد. برای مطالعه ر.ک.ب :

15- اردشیر زاهدی، خاطرات اردشیر زاهدی، به ویراستاری احمد احرار، آمریکا، انتشارات ایبکس، بهار 2006، 1385خورشیدی، صفحه : 169-199 و نیز ر.ک.ب : La princesse Soraya, Le palais des solitudes, Edition, J’ai lu Paris.

16- برای مطالعه خاستگاه اجتماعی مصدق ر.ک.ب : یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری و محسن مدیر شانه چی، تهران نشر مرکز، چاپ نهم 1384، صفحه : 229

17- اسد سيف، سایت اینترنتی آنلاین ، پنجم فوريه ۲۰۰۳. وی تعریف لمپنیسم را استناد به کتاب علی اكبراكبری تحت عنوان "لمپنيسم" نموده است این کتاب در سال ۱۹۹۱ در خارج از كشور تجدید چاپ شد.

18- برای مطالعه رابطه جرم و نوع مجازات و حکم صادرشده علیه مجرومین ر.ک.ب : میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، تولد زندان، مترجمان: نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، 1384، صفحه :54-84

19- هوشنگ وزيرى، مردی از طايفه عياران، صفحه فرهنگ و دانش، كيهان پنجشنبه ۳۱ ژوئيه ۲۰۰۲.

20- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری. چاپ دوّم ، لوس آنجلس، نشر ناب، بهار 1381، صفحه : 228-245

21- حسن عمید، فرهنگ عمید، تهران، چاپ دهم؛ انتشارات امیرکبیر، جلدسوم، 1384، صفحه : 1741

22- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری. چاپ دوّم، منبع ذکرشده، صفحه : 57،60،23

23 – مسعود بهنود، شعبان جعفری، مرگ روز 28 مرداد، روزنامه نیمروز، شماره 896، جمعه سه شهریور1385خورشیدی

24- برای مطالعه بیشتر در مورد رابطه لوتی و لات ر.ک.ب پایان نامه فوق لیسانس نگارنده تحت عنوان خاطرات پناهندگان سیاسی ایرانی درمورد حزب الله دردانشگاه نانتر در پاریس: Vahabi Nader, Le Hezbollah et la mémoire, les discours des réfugiés iraniens sur le Hezbollah, le mémoire de DEA, sous la direction de Didier Bigo, Université de Nanterre, septembre 1999

25- بوردیو در کارهایش تلاش دارد نشان دهد که زیر ساخت های اجتماعی در رفتار، گفتار و پندار عاملان اجتماعی تاثیر دارد و شدیداً از آن متاثر می شوند. تحلیل ساختاری پیر بوردیو با مفاهیم نظری جدیدی همراه است که به نام او ثبت شده است و فهم جامعه شناسی او بدون درک این اصطلاحات، ازجمله "عادت واره" ( Habitus) ، " حوزه "(Champ)و.. امکان ندارد. از نظر بوردیو یکی از وظایف مهم جامعه شناس که از ارکان روشنفکری او نیز هست، فهم و افشای این موارد ناپیداست، مواردی مانند بی طرفی دولت، بی طمعی دانشمندان، عینیت علم، معصومیت هنرو.. که طبیعی بودن، قطعیت و درستی ظاهری خود را مدیون ساختارهایی هستند که در یک کلام نظام باز تولید نامیده می شود. ر.ک. به Pierre Bourdieu, Raisons pratiques : sur la théorie de l'action (نظریه کنش، دلایل عملی و انتخاب عقلانی) ترجمه مرتضی مردیها، تهران، نقش و نگار، 1380، صفحه :109-120

26- ماکس وبر ، دانشمند و سیاستمدار ، ترجمه احمد نقیب زاده ، تهران ، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ، خرداد1368، صفحه 116 و نیز مراجعه شود به مقاله نویسنده تحت عنوان : مرزهای اخلاقی" استتار" سیاسی جنایت علیه بشریت در جستجوی ریشه های مواضع پراگماتیک اپوزیسیون در سایت اینترنتی دیدگاه

27- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری. چاپ دوّم، منبع ذکرشده، صفحه : 107 و 86

28- پیر بوردیو، نظریه کنش، دلایل عملی و انتخاب عقلانی، منبع ذکرشده، صفحه :46-78

29-E.J. Hobsbawm , Les bandits ,traduit de l’anglais par J. Rospars, Paris, La Découverte,1999,p.7_17

30- آگ برن و نیم کوف، زمینه جامعه شناسی، اقتباس : ا.ح. آریان پور، تهران، انتشارات نگاه، 1380، صفحه: 433اسد سيف، سایت اینترنتی آنلاین ، پنجم فوريه ۲۰۰۳.

31- آگ برن و نیم کوف، زمینه جامعه شناسی، اقتباس : ا.ح. آریان پور، منبع ذکرشده، صفحه : 432

32- برای مطالعه عمیق تر درمورد چگونگی پیدایش نیروهای سرکوبگر رژیم ، مراجعه شود به مقاله دیگر نگارنده تحت عنوان : جامعه شناسی تعریف تبعیدی سیاسی قسمت سوم : نیروهای اجتماعی سرکوب، سایت اینترنتی دیدگاه و بولتن

33- دکتر عبدالحسین زرین کوب، از کوچه رندان، درباره زندگی و اندیشه حافظ، تهران، انتشارات سخن، 1377، صفحه: 46

34- آگ برن و نیم کوف، زمینه جامعه شناسی، اقتباس : ا.ح. آریان پور، منبع ذکرشده، صفحه: 433
_______________________

دکتر نادر وهابی این مقاله را برای چشمان بیدار فرستاده اند.