۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

دايره بسته فقر و فحشاء درايران


شهنازغلامی


مقدمه

« روسپيگرى» كه يكى از اصلى ترين شاخص هاى سنجش شرايط اقتصادى – اجتماعى و اخلاقى در جوامع به شمار مى رود،‌در كشورما رو به رشداست. زنان از بحران هاى سياسى – اجتماعى حاضركه به دليل حاكميت سياه سلطه مذهبى دركشور به وجود آمده است.همچون ساير گروه هاى اجتماعى مصون نيستند و زندگى سرشار از درد و سراسر از فشار و محدوديت و اسارت چند لايه آنها دستخوش نابسامانى مى گردد.آنان به دليل جنسيت شان هميشه اولين و آخرين مقصر شناخته مى شوند.اما به معضلات مربوط به زنان به علت محظورات و قيود ناشى از فرهنگ جوامع سنتى و مردسالارانه چنانكه بايد و شايد پرداخته نشده و در نتيجه اين قسم از موضوعات در مقايسه با ساير مسائل اجتماعى اهميت كمترى يافته است.

براين اساس يك راه صحيح و منطقى براى مبارزه با معضل روسپيگرى تغيير نگرش نسبت به اين پديده است. لازم است تا تك تك ما به كلى درديدگاه خود نسبت به اين قضيه تجديدنظر كنيم و افراد خودفروش را نه به عنوان انسان هايى كه ازدست رفته است.بلكه بسان افرادى ببينيم كه هنوزمى توانند. به دليل انسان بودنشان ، مراحل شدن را طى نمايند و ديگرى باشند و دگرگونه زندگى كنند.
.
يقيناً تنفر، زندان، شلاق،سنگسار، مرگ، مطروديت از خانواده و اجتماع وغيره راه حل اين پديده نيست.چرا كه آنان قربانيان نابرابرى هاى جنسيتي، فرهنگى ، اقتصادى و نيز خشم و خشونت و بى قانونى حاكم بر اجتماع بيمار وعفونى هستند.

انحرافات اجتماعى سبب مى شود تا سلامت، امنيت روانى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى جامعه دچار بحران هاى جدی شود.به همين علت نيز جامعه بايد تدابير كارشناسانه و قانونمندى كه مبتنى بر اصول علمى خاص باشد را به منظور ممانعت از انحرافات اجتماعى و نيز تدابيرى را جهت بازپرورى اين زنان در نظر بگيرد. بدون شك ضرورى است تا عوامل زمينه ساز و تشديدكننده اين معضل اجتماعى شناسايى شود و با توجه به آن اقدامات موثر و كارآمدى تعبيه گردد.

تعريف فقر

« فقر» فقدان ضرورياتى همچون نيازهاى اساسى انسان براى ادامه بقاء است. كه اين نيازها را به اين ترتيب می توان طبقه بندی کرد:

نيازهاى غذايي،‌آب نوشيدنى سالم، سرپناه و سلامت جسمانى.

اين تعريف مطلقAbsolule از " فقر" است كه به طوركلى در رابطه با ملت هايى درحال توسعه يا جنوب مصداق دارد.اگر فقير بودن يا عدم فقير بودن يك فرد نسبت به وضع آنهايى كه دراطراف اوهستند، سنجيده شود وبا سطح زندگى ديگران مقايسه گردد به چنين فقرى" فقرنسبى" اطلاق مى شود.

فقرنسبى درواقع دلالت برمحروميت ازمعيارهاى زندگى غالب برجامعه به علت نداشتن منافع كافى و بويژه درآمد كافى اشاره دارد.

فقر را نمى توان به عنوان پديده اى جدا از جامعه مورد توجه قرار داد.فقر پديده اى كاملا پيچيده اى است و شناخت اين پيچيدگي، شرط اساسى براى توسعه ى ابزارهاى لازم جهت كاهش فقر است. براى ارائه تعريفى جامع و كامل از فقر و تاثيرى كه اين پديده برجامعه فقيرمى گذارد و نيز براى توصيف مجموعه فرآيندهاى پويايى كه به آن شكل مى دهد و ادامه آن را ممكن مى سازد.مجموعه اى كامل ازمتغيرهايى كه درهم تاثير مى گذارد واز هم تاثير مى پذيرد؛لازم است.

با اين همه براى كسب مقاصد تحليلي، ضرورى است تا متغير به متغير مورد دقت و باريك بينى قرار گيرد تا تاثيرآن بهتر درك شود.براساس آمار و شواهد موجود فقر يكى از اساسى ترين چالش ها در گذشته و در عصر حاضر مى باشد و به طور تقريبى مى توان مدعى شد كه 50 درصد از مردم دنيا در فقر مطلق و يا با كمتر از 1 دلار در روز مجبور به زندگى هستند.

معضل فقر و مردم فقير رفته رفته به طرزى تزايدى درحال افزايش است.
درعصرحاضر مردم فقير در بيش از 50 كشور جهان كه سازمان ملل آنها را به عنوان كشورهاى درحال توسعه معرفى ميكند، تمركز يافته اند و اين درحالى است كه همچنان بر تعداد كشورهاى فقير و درحال توسعه افزوده مى شود.

« شناسايى فقيرمطلق دركشورها با تعريف حداقل استانداردها بيش از 12 ميليون نفر است ... آنچه در اين ميان بايد به آن اشاره كرد موقعيت زنان و دختران در ميان اقشار فقير جامعه است. به عبارت ديگر در چنين فضايى اولين كسانى كه آسيب مى بينند.اين قشر از جامعه هستند.»

فقربه عنوان فقدان يا كميابى منابع فردى:
« دراين طرز تفكر فقر به عنوان نتيجه عدم دسترسى يا دسترسى اندك به منابعى تلقى مى گردد كه براى فائق آمدن بر اين پديده اهميت حياتى دارد.اين منابع را مى توان (الف) به عنوان ضروريات اوليه بقاء (ب) به عنوان وسايل مادى و غير مادى كه مى تواند منجر به ايجاد معيار بهتر زندگى شود.(ج) به عنوان دسترسى به منافع و مشاركت اجتماعى كه به فرد كنترل بهترى را بر وضع زندگى خودش ميدهد،تعريف كرد.

نمونه هايى ازاين قبيل منابع عبارتنداز:
غذا، درآمد، آموزش و پرورش، مسكن،‌ دسترسى به آب آشاميدنى سالم و تدابير بهداشتى دسترسى به مشاركت درجامعه مدنى اين گونه منابع تنوع گسترده اى دارند، دراين چارچوب فقر به عنوان فقدان يك يا چند منبع ازاين منابع تعريف مى شود. به طوريكه براى مستحكم ساختن سرپل واقع در طرف مردم فقير انتقال منابع به‌آن ضرورى مى يابد.»
( فقر و مشاركت در جامعه مدنى – نويسنده: يوكش اتان؛الس اوين – مترجم: ايرج پاد صفحه36 )

به عبارت ديگر محروميت مادى باعث گسسته شدن رابطه فرد با ارتباطات و شبكه هاى اجتماعى مى شود و سرمايه هاى اجتماعى را كاهش مى دهد. مطروديت اجتماعى راهى ديگر براى بيان فقر نسبى است ازاين رو فقر را نمى توان به طور كلى به عنوان پديده اى جدا از جامعه موردتوجه قرار داد.اگر بنا باشد مردم فقير در ايجاد جامعه مدنى مشاركت كنند،چالشى كه وجود دارد احداث پل هايى ميان مردم فقير و مردم غير فقير مى باشد.

بدون استقرار چنين پل هايى نمى توان فقررا ريشه كن كرد. و نه آن را كاهش داد.مردمى كه درچنبره فقر گرفتار آمده اند.از متن جامعه مدنى به حاشيه رانده مى شوند.ولى علل فقر و تجليات آن به شكل روش سازمان دهى ساختارهاى اجتماعى و اقتصادى در دنياى مردم غير فقير درهم تنيده مى شود.)

فقر به عنوان پديده اى مرتبط با بافت اجتماعى و نيروهاى داخلي؛ در اين طرز تفكر به سازمان اجتماعى مردم فقير و چگونگى به وجود آمدن فقر و تداوم آن از سوى نيروهاى داخلى توجه مى شود پرسش هاى اصلى كه در چارچوب اين طرز تفكر مطرح مى شوند عبارت است از اينكه آيا روش زندگى مردم فقير،با توجه به زيربناى ضعيف آنان و هنجارهاى متفاوتى كه حاكم بر زندگى شان است، به نحويى متفاوت با شيوه زندگى جامعه ى غيرفقير سازمان دهى مى شود؟ دراين چارچوب پرسش به جايى كه مطرح مى شود اين است كه آيا سازمان مردم فقير و خود اين مردم از مشاركت شان در جامعه جلوگيرى مى كنند؟

فقر به عنوان پديده اى مرتبط با نيروهاى خارجى و فقدان ساختار فرصت:
اين طرز تفكر توجه را به طور كلى به سمت جامعه هدايت مى كند. جامعه به عنوان مجموعه اى از ساختارهاى فرصت، ديده مى شود كه اجازه مى دهد. افراد در مسير زندگى ايستگاه را تغيير دهند.نمونه هاى اين قبيل ساختارها عبارت اند از:نظام آموزش و پروش، بازار كار، دسترسى به زمين و مالكيت،گشودگى شبكه هاى اجتماعى و دسترسى به مشاركت درجامعه مدنى .

فقرومشاركت درجامعه مدني، ويراستاران: يوكش اتال؛ الس لوين– مترجم:ايرج پاد –صفحه137

تعريف فحشاء

طبق تعريف بسيارى از پژوهشگران رشته هاى جامعه شناسي، اختلالات جنسى به تمامى رفتارهايى اطلاق مى شود كه افراد اعم از زن و مرد براى كسب درآمد به انجام آن مبادرت مى ورزند و لذت جنسى در مورد يكى از دو طرف وجود ندارد و تنها هدف ازاين كار كسب درآمد ميباشد، بدان "روسپيگرى" اطلاق مى شود و افرادى كه چنين رابطه اى را مى پذيرند به آنها "روسپى"گفته مى شود.

گروه ديگرى از مشكلات جنسى وجود دارد كه به آن بى مبالاتى جنسى مى گويند و آن رابطه جنسى است كه ميان دوهمجنس ويا غيرهمجنس صورت مى گيرد و در آن عرف اجتماعى رعايت نشده و مبناى آن كسب در آمد نمى باشد.

« روسپيگرى در برگيرنده انواع آزار و اذيت جنسي، تجاوز جنسى ، ضرب و شتم ، ناسزا، فحش ، نوعى تبعيض ، تجاوز به حقوق بشر، سوء استفاده هاى جنسى از كودكان و در نهايت استيلا و چيرگى مرد بر زن با استفاده ابزارى است كه امروزه به صورت صنعت و تجارتى در سراسر دنيا در آمده و انواع روسپيگرى خانگي، كار در روسپى خانه ها، ارائه خدماتى چون مكالمات تلفنى جنسي‌، هرزه پردازى كودكان و بزرگسالان، هرزه پردازى ويدئويي،اينترنتي، ماهواره اى و صنعت توريسم؛ روسپيگرى را در برمى گيرد.


به گونه اى كه هرزنى كه بيش از چند ماه دراين حرفه بماند،به گردش مداوم بين انواع آن در بازارهاى جنسى مجبور مى شود. يك روسپى با فروش تن خود به معامله اى پاياپاى براى كسب درآمد دست مى زند. روسپى يك تن فروش است كه از طريق ايجاد روابط جنسى نامشروع و بى بند و بارى جنسى و اخلاقى تامين معاش مى كند.رابطه بين روسپى و مشترى نوعى تحقير متقابل است دراين رابطه محبتى وجود ندارد و اگر رابطه عاطفى برقرار شود."فحشاء" ناميده نميشود. روسپيگرى معمولا با ديگر آسيب هاى اجتماعى مثل اعتياد، جرم، جنايت،قاچاق همراه است.

طبق تحقيقات كارشناسى زنان روسپى از اختلالات شخصيتى و درمواردى از بهره هوشى كمترى برخوردار هستند.


يكى از جنبه هاى اساسى روسپى گرى امروزى اين است كه زن ها و مشتريان معمولا براى يكديگر ناشناخته اند.اگر چه مردان ممكن است مشترى دايمى شوند اما رابطه در آغاز براساس آشنايى مخصوصى برقرار نمى شود.
از نگاه "زيتمن " (جامعه شناس) فواحش به گروه هاى مختلفى از قبيل:

الف - فاحشه هاى جوان شامل دختران 10 الى 15ساله.
ب - فاحشه هاى بالقوه كه حاضرند در ازاى پول،خدمات جنسى بدهند،اما شرايط برايشان مهيا نيست.
ج - فاحشه هاى غيرحرفه اى كه در منزل خودشان خود فروشى مى كنند.
د- فواحش پير، ولگردان يا فواحش خياباني،درماندگان ، معتادان و دختران تلفنى كه همه به عنوان فاحشه مطرح هستند.

در بحث هنجارهاى جنسى دو طيف رفتار متفاوت جنسى مشاهده مى شود:

الف- رفتارهايى كه مبتنى بر كسب درآمد است.
ب- رفتارهايى كه مبتنى بر اختلالات خانوادگى – اجتماعى است.

تن فروشى و خودفروشى دو مقوله جدا ازهم هستند.تن فروشى فحشاء است براى استمرار حيات مادى زندگى ، در صورتى كه فرد خودفروش نياز مالى براى اينكه اين كاررا انجام بدهد، ندارد و علت رفتارش فرهنگى محسوب مى شود.

رابطه فقر و فحشاء

فقر درجوامع به عنوان عامل فساد اجتماعى عمل كرده در بين زنان باعث ايجاد تكدى گري، دزدي، اعتياد و فحشاء‌ شده است. در اينجا فحشاء به معناى تن دادن زنان به رابطه جنسى براى كسب درآمد است. فحشاء تنها متعلق طبقه خاصى نيست و زنان طبقات مرفه نيز به علل مختلف به انحرافات اجتماعى تن ميدهند.اما تحقيقات انجام شده توسط كارشناسان نشان مى دهد كه عامل فقر و تنگناهاى اقتصادى در شيوع ، استمرار و بازتوليد آن نقش اساسى ايفاء مى كند. و زنان طبقات زير دست و پايين اغلب به دليل فقر اقتصادى و به منظور امرار معاش به تن فروشى مى پردازند.

بنا به گواهى آمار رسمى و مستندى كه تاكنون اعلام گرديده است.70 درصد از زنانى كه به علت فحشاء گرفتار شده اند. در وضعيت بسيار نامطلوب اقتصادى و معيشتى قرار داشته اند.
دركشورما زنانى كه شوهران شان فوت مى كند. حقوقى از جمله حقوق بيكارى و بيمه هاى خاص خود را ندارند واين امر سبب مى شود تا زنان خود سرپرست بيشتر از زنان ديگر دچار فقر شوند. و در مرحله بعدى به سمت تن فروشى سوق داده شوند.چندى پيش آمارى از سازمان بهزيستى منتشرشد كه يك ميليون و هفتصد هزارزن سرپرست خانوار، تحت هيچ نهاد و ارگانى قرارندارند.

« بيش از80 % زنان خيابانى قبل از 17سالگى و 7/43 % نيز قبل از13 سالگى ازدواج مى كنند و اين درحالى است كه اين ازدواج با مردانى صورت مى گيرد كه 6/25%شان قبلا يكبار و 3/8 % شان بيش از يكبار ازدواج كرده اند....ميزان سواد 23/78% زنان خيابانى در حد راهنمايى و پايينتر است واين زنان از ابتدايى ترين وسيله براى كسب درآمدمشروع يعنى سواد لازم بى بهره اند.

با اينكه 6/40 % اين زنان با رضايت خود ازدواج كرده اند اما از آنجا كه زندگى قبل از ازدواج شان با معضلات فراوانى مواجه بوده پس ازدواج آنها نوعى فرار محسوب مى شود.اگرچه ميزان سواد زنان روسپى به طور عادى كمتراز زنان عادى است اما ميان ميزان سواد زنان روسپى و همسران آنها هماهنگى قابل توجهى وجود دارد به طوريكه تقريبا دو سوم همسران اين زنان مانند خودشان درسطح راهنمايى و كمتر و دراين ميان 2/3درصد نيز داراى تحصيلات دانشگاهى هستند.

37/5 درصد اين زنان دوران كودكى خود را بدون حضور تام پدر و مادر طى كرده اند.نزديك به 40درصد پدران زنان خيابانى و7/13 مادران آنها جرايم و انحرافات اجتماعى مرتكب شده اند و اين درحالى است كه 28 درصداز مادران در اين خانواده ها با موادمخدر سر و كار نزديكى داشته اند.»

نگاهى به ريشه ها و علل پيدايش پديده زنان خيابانى – روزنامه مردم سالاری

مسئله فحشاء و تن فروشى به طرز آشكارو يا پنهان در همه كشورها وجود دارد و تمايل به افراط در شهوت رانى جنسى كه ريشه اصلى فحشاء محسوب مى شود. در همه جوامع اعم ازمرفه وغيرمرفه به چشم مى خورد. اما فاجعه انسانى دراين ميان زمانى به وجود مى آيد كه فقر و ناعدالتى اقتصادى و فرهنگى منجر به بروز اين پديده ناميمون شود.


نظريات كارشناسان در رابطه با رابطه فقرو فحشاء:

سعيد مدنى" كارشناس مسائل اجتماعى در باره اين موضوع ميگويد:
« در جوامعى مثل ايران و بسيارى از كشورهاى درحال توسعه در واقع فقر يك ساختار جنسيتى دارد.به اين معنا كه در زنان و دختران تاثيرات سوء بيشترى دارد كه در مردان مى توان از دو زاويه اين مساله را مورد بررسى قرار داد.
وى درادامه صحبت هايش اضافه مى كند: ساختار اجتماعى – اقتصادى نظام مردسالار اساساً سبب ايجاد پوشش حمايتى براى مردان جامعه مى شود و در واقع حمايت ضعيفى از زنان درتصميم گيرى ها ى مردان به چشم مى خورد. بنابراين به نوعى مردان به صورت ناخودآگاه زمينه هايى را براى حمايت ازخود بوجود مى آورند ودرمقابل ، كم توجهى هايى فراوانى به مسائل زنان نشان مى دهند.

از سوى ديگر برخى ويژگى هاى شخصيتى و جسمى زنان و دختران همچنين نقشى كه در محيط ايفاء ميكنند به ادامه اين وضعيت كمك مى كند.اما از زاويه خاص تر و محدودتر فقر به نوعى در بروز و ظهور بعضى از مشكلات اجتماعى اثرات مستقيم يا غيرمستقيم دارد.

طبيعتاً آن بخشى از مشكلات اجتماعى كه با تشديد فقرشدت مى يابد.تن دادن زنان به رابطه جنسى براى كسب درآمد است كه معمولا تنها يك آسيب زنانه به شمار مى آيد.
از عمده موارد در اين باره مى توان به فرار دختران از خانه اشاره كرد كه يك بعد آن به خانواده ناسالم مربوط مى شود و بخش ديگر به عوامل موثر يا زمينه يا زمينه ساز اين معضل مربوط است.

"سعيد مدنى"،با اشاره به اين مسائل تاكيد كردكه فرار دختران دراثر فقر بيش از پسران است. تحقيقات نشان داده است.حدود61 درصد از دختران فرارى در روز اول ناچار مى شوند.براى تامين معيشت خود، تن فروشى كنند. و حدود 70 در صد آنان در هفته اول دست به تن فروشى مى زنند. همانطور كه آمار نشان مى دهد.واكنش نسبت به شرايط نامطلوب خاص است كه به شكل هاى گوناگون نظير خودكشي،فرارازخانه يا حتى بروز اختلالات روانى بروز مى نمايد.»

زنان بيشتر ازمردان در دايره فقرگرفتارند. – روزنامه صداى عدالت – 27/10/83

دكتر اميدعلى احمدی جامعه شناس و استاد دانشگاه درخصوص پديده روسپيگرى درايران مى گويد:
اين پديده در جامعه ايران ابعاد گسترده ترى به خود گرفته است به دليل آنكه جامعه جوان ايران با يك بحران در اين زمينه روبروست و پديده زنان خيابانى از گستره بيشتر ى برخوردار شده است.وى با اشاره به اينكه مشكلات فرهنگى درجامعه اثر بسيارى بر روى پديده زنان خيابانى مى گذارد.مى افزايد:

تغيير نگاه فلسفى به زندگي، لذت جويي، دنيا طلبي، توجه به اميال جنسى و مشكلات فرهنگى خانواده ازعلل گسترش زنان خيابانى است وى با اشاره به اينكه فاصله طبقاتى در جامعه امكان بهره گيرى و استثمار جنسى از زنان را مهيا مى كند،مى گويد:
مشكلات مرتبط با اشتغال زنان، شكست خانوادگي، ضعف مناسبات عاطفى بين زوجين و تضعيف هنجارهاى مرتبط با مناسبات جنسى در مقايسه با گذشته از ديگر عوامل گسترش پديده زنان خيابانى در جامعه است.

تاريخچه روسپيگرى درايران

بحث روسپيگرى در جامعه ايران پديده نوينى نيست.در ادوار گذشته نيز شكل هاى رسمى و غير رسمى از ارائه خدمات جنسى به قصد كسب درآمد وجود داشته است.
روسپيگرى به عنوان يك آسيب اجتماعى وجود داشته است و دارد و حتى در جوامع بسيار ضابطه مند و اخلاقى نيز اين پديده رايج بوده و هست. منتها درمقياس كم و نيزتقريبا به طرز نامرئي، ضمنا افراط درغرايز جنسى چه در زنان و چه در مردان اساس انواعى از روسپيگرى ضابطه مند و متكى برقدرت عرضه و تقاضا دارد.

« در نخستين دهه اول پس ازانقلاب به دليل حساسيت ها و كنترل هاى شديدى كه صورت مى گرفت.كمتر شكل هاى بارز و روشنى از روسپيگرى مشاهده شد. حتى در شهرستان ها نيزموردى كه نشان دهنده اين افراد باشند، ديده نمى شد و درواقع تا اواخردهه هفتاد تن فروشى در خيابان ها به صورت مشخصى مشاهده نمى شد.
از اواخر دهه هفتاد تن فروشى در خيابان ها مشاهده شد. مطالعاتى كه به تدريج درآن سالها انجام شد و نتايج آن تحقيقات تقريبا هيچ وقت منتشرنشد، يكى مربوط به مركز تحقيقات اجتماعى دانشگاه تهران است كه با همكارى نيروى انتظامى و قوه قضائيه صورت گرفته بود و فقط گزارش كوتاهى در مورد آن مطالعه انجام شده بود.
بر اساس اين مطالعات سازمان روسپيگرى در شهرهاى بزرگ با الگو هاى گذشته روسپيگرى تفاوت هايى دارد به طور مثال ازآغاز دهه هشتادخدمات فردى روسپيگرى كم شد. و بيشتر شكل سازمانى به خود گرفت. زيرا در فعاليت هاى فردي، نيروهاى انتظامى با آن زنان برخورد ميكرد و به اين دليل اين زنان شكل پوشيده تر و سازمان يافته ترى پيدا كردند. و باندهايى به وجود آمد كه دختران جوان را جذب خود كرده و از لحاظ امكانات امنيتى آنها را پوشش مى دهند. اتفاق ديگرى كه بعد از دهه هفتاد به تدريج در ارتباط با اين پديده افتاد ايجاد بازارهاى جديد مانند بازار هاى كشورهاى عربى براى اين زنان است.»

زنان ويژه معلول فقر مادى – زهرا بيگدلى – صاحب قلم – 2/102/84

به اين ترتيب در سال هايى كه فحشاء و تن فروشى در جامعه ، لحظه به لحظه فربه مى شد و در اندام پوسيده و بيمار آن نهادينه مى شد.مردم مى ديدندكه ابتدا درخانه ها و نهانخانه ها و سپس در كوچه و پس كوچه ها، و بعداً در خيابان ها و حتى اماكن عمومى و غيره روسپيگرى به طرزى عريان و بعضاً تحت نظارت نيروهاى انتظامى و بسيج و ...اتفاق مى افتد و به صورت عملى متداول و معمول درمى آيد.

با توجه به مباحث گفته شده در وضعيت كنونى پديده فحشاء از جمله موضوعاتى است كه درجامعه ما به طرزى جدٌى و پر رنگى دارد،خودش را نشان مى دهد و على رغم اينكه به دليل تابو بودن موضوع آن؛ آمار و ارقام رسمى از سوى ارگان ها و نهادهاى دولتى به طرز ناچيز و غير واقعى بينانه اى ارائه داده شده است.اما با اين حال آمارهاى غير رسمى نيز كه از طرف منتقدان اجتماعى و فعالان حوزه زنان منتشر شده است گوياى اين واقعيت به غايت تلخ است كه سن فحشاء در ايران پايين آمده و اين پديده به طرزى سرطانى و غيرقابل كنترل درحال افزايش است.لازم به توضيح است كه رشد پديده روسپيگرى در ايران ريشه در نابرابرى هاى اقتصادى و فرهنگى و اقتصادى و تبعيض و ناعدالتى جنسيتى دارد.

اظهار نظر کارگزاران رژيم در رابطه با فحشاء

على رغم ازدياد و گسترش روزافزون روسپيگرى دركشور مسئولان دولتى دراين رابطه به اظهارنظرهاى پر تناقض پرداخته اند كه از آن جمله مى توان به اين موارد اشاره داشت:
مدير كل استان بهزيستى تهران اعلام كرده است كه:
« سالانه به طور متوسط 2هزار دخترفرارى و آسيب ديده از سوى نيروى انتظامى يا به صورت خود معرف به بهزيستى ارجاع مى گردد.»

دايره بسته فقر،ايدز و سوء استفاده جنسى- آزاده اكبرى – اعتماد ملى -7 /12/84

دكتر معتمدى سرپرست معاونت اجتماعى ناجا در دوره آقاى خاتمى اعلام داشت:
...« شمار زنان خيابانى جمع آورى شده در مراكز بهزيستى در سال 83 را يك هزار و 174 مورد در كل كشور عنوان كرد و گفت: درحاليكه اين ميزان در سال 82 يكهزار و 524 مورد و در سال 81 يك هزار و 891 مورد بود.

وى با اعلام اين كه در 9 ماهه اول سال 83 يكهزار و 873 دختر فرارى جمع آورى شده اند،افزود.شمار دختران فرارى از 724 مورد در سال 81 به 2هزار و 962 مورد در سال 82 افزايش يافت؛اما رشد400 درصدى جمع آورى دختران فرارى يكى از دلايل كاهش 30 تا 40 درصدى زنان خيابانى است.
مدير كل دفتر آسيب ديدگان اجتماعى سازمان بهزيستى درادامه يادآور شد؛ على رغم تمام محاسن دولت خاتمى كوهى ازايردات و اشكالات باقيمانده از دولت هاى قبلى نيز وجود دارد كه از آن جمله كمى بودجه، تربيت نيروى انسانى ناكافي، ناهماهنگى بين بخش هاى مختلف وانواع آسيب ها ى اجتماعى از جمله وجود زنان روسپى در سطح خيابان ها ،آمار بالاى دختران خيابانى است.»

دكتر اسماعيل اكبر معاون سابق سلامت وزارت بهداشت نيز به رغم همه پنهان كارى هاى متداول مجبور شد تا به گسترش روزافزون اين پديده اعتراف بكند:
...« زنهاى خيابانى غير قابل كنترل هستند.تعداد شان بيشتر شده است.ثروتمندان هم تعدادشان بيشتر است، يعنى كسانى كه قادرند به دليل وجود ثروت و عقل كم رفتار پرخطر در زمينه كثافتكارى هاى جنسى داشته باشند.»

زندانبان ها هم فهميدند، ريشه فحشاء در فقر است - نشريه ؟

سازمان بهزيستى كشور طى تحقيقى ازمراكز بازپرورى خود اعلام كرده است:
« كه بيش از70 درصد از زنان آسيب ديده دراين مراكز نگهدارى مى شوند.در اثر مشكلات خانوادگى به سمت انحراف سوق داده شده اند.بر اساس اين آمار 50 درصد زنان خيابانى دچار اختلالات روانى قابل كنترل با دارو هستند و حدود 10 درصد آنان اعتياد به مواد مخدر دارند كمتر از 5 درصد آنان آلوده به ايدز بوده و درصدى هم به هپاتيت مبتلا هستند.بد نيست اضافه كنيم كه 50 در صد زنان خيابانى شهرستانى هستند.كه عمدتا از ترمينال ها وارد تهران شده اند.
www.shafighi.com

تجارت سكس و قاچاق زنان و دختران از كشور

در حال حاضر خريد و فروش دختران و زنان به اوج خود رسيده است.آمار و ارقام ارائه شده از سوى كارشناسان و نيز خبرگزارى ها حاكى ازآن است كه قاچاق زنان استان هاى مرزى به كشورهاى حاشيه خليج فارس نظير امارات متحده عربي،عربستان،دبى ،پاكستان،افغانستان و همچنين به كشورهاى اروپايى و آسيايى در حال افزايش است..
در سال 1340 نخستين قاچاق زن در ايران گزارش شد.سنين دختران و زنانى كه قاچاق مى شوند بين 14تا 25 سال مى باشد. اغلب آنها از خانواده هاى فقير بوده و از نظر تحصيل در سطح دبستان،راهنمايى و دبيرستان قرار دارند، گفته مى شود كه در سال 65 هزار دختر ايرانى دزديده و به تجارت سكس مجبور مى شوند.20 هزار نفر به طورروزانه از اين طريق كار مى كنند و از درآمد قابل توجهى برخوردار هستند.

گروه هاى "مدافع زنان همچون كميته ملى براى ايران دموكراتيك" گزارش مى دهد كه بسيارى از نوجوانان فرارى و زنان فريب داده شده با وعده هاى شغلى خوب خارج از ايران، در واقع فراريانى هستند كه به علت سخت گيرى هاى محبوس كننده افراطى در كنار مسائل شخصى و يا خانوادگى مجبور به فرار مى شوند. اين دسته دختران درخانه مورد فشار توهين و محدويت هاى خانگى هستند و خانه براى آنان سر پناه امنى نيست. درغير اين صورت نيز محكوم به زندگى همراه با بهره كشى يا نوع ديگرى از توهين ها هستند مسئله اى كه سايت"پيك ايران"با اشاره به آن مى نويسد:

« 90 درصد از اين زنان را افرادى بين 35- 17سال تشكيل ميدهند. چهره هاى متعددى از دانشگاهيان ،سياستمداران و جامعه شناسان ايرانى اذعان دارند كه اين معضل نتيجه غير قابل انكار فقر گسترده و كمبود فرصت هاى آموزشى براى زنان است. شكاف بين فقير وغنى در ايران در حال گسترش است. با نرخ 43درصدى بيكارى زنان كه 53 درصد از كل جمعيت فقير را تشكيل مى دهند،بسيارى از زنان جوان تحت فشار براى پذيرش يك شغل يا ازدواج اجبارى هستند.پاسخ حكومت ايران به اين سرى از معضلات جداً ناكافى است. هيچ ساختار حقوقى براى جلوگيرى از اين مشكلات خاص وجود ندارد و مشكلات فنى – حقوقى بسيارى ازاين گريزها ى قانونى به ويژه در عقدهاى ازدواج موقت (صيغه يا متعه) را تشديد مى كند. بسيارى از ايرانيان طرح اين مسائل را ، اتهام يا شايعه و توهينى به شان ملى يا افترايى به حكومت تلقى ميكنند.حكومت اعلام كرده است كه هرگز اجازه چنين جابجايي‌(قاچاق) را نمى دهد.اين در حالى است كه اعضاء" كميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد" بارها قطعنامه هايى را عليه آنچه قاچاق گسترده انسان خوانده مى شود،صادر كرده اند. گزارش هايى نيز از تنبيه و مجازات اين دسته از زنان رسيده است.قربانيانى كه به واقع انتخابى جز فحشاء نداشته اند.دراين ميان گزارش هايى نيز وجود دارد كه گوياى بهره جويى خود حكومت از اين تجارت ضد انسانى است. در اين راستا ،حكومت از برخورد قانونى جدى با فساد پليس خوددارى كرده و سوء استفاده از پناه گاه هايى كه براى اين دسته از زنان در نظر گرفته اند را پنهان كرده است و بهشت امنى را براى فرارى ها به وجود آورده است.
اين گروه از زنان با عناوين مختلف مورد فريب و خدعه واقع شده و به منظور سودجويى و استثمار جنسى در اختيار اعراب قرار داده مى شوند علاوه بر برده دارى جنسى از نوع هزاره سوم كه در رابطه با آن توضيح داده شد.گفتنى است كه زنان قاچاق شده به عنوان محملى براى حمل مواد اعتيادآور بكار گرفته مى شوند و يا علاوه بر آن چه گفته شد در موقعيت هايى اعضاء بدن آنها را براى فروش و پيوند اعضاء و ...به ساير كشورهاى اروپايى قاچاق مى شود.

جسيكا ويليامز" در كتاب "پنجاه واقعيت جهان" كه به رشته تحرير درآورده است درتحقيقات علمى خود كه از واقعيت هاى ملموس وعينى دنيا به انجام رسانده در باره معضلات گفته شده چنين مى نويسد:
«هر ساله 120 هزار زن و دختر جوان به خريدارانى در اروپايى غربى فروخته مى شوند و طى بررسى ها و تحقيقات جامعه شناسان،علل فرار دختران از خانه را چنين ميدانند.
.51درصد از دختران مورد ا ذيت و آزار جنسى قرار گرفته اند
32درصد ازاين دختران شاهد اختلافات و درگيريهاى شديد والدين و خانوادگى بوده
اند.
درصد از والدين اين دختران گرفتار اعتياد به موادمخدر بوده اند..30
44درصد از اين دختران مجبور به ترك تحصيل شده اند.»

آگاهى و نگرانى در خصوص رشد فزاينده بازارجهانى برده دارى جنسى درسراسر جهان درحال افزايش است. رسانه ها ى ديدارى و شنيداري،اينترنت و مجلات زنان، درايران و سراسر جهان درباره ى قاچاق انسان و فحشاى اجبارى درايران در26 مى ،خبرگزارى خبرنگاران جوان با برگزارى ميزگردى درهمين رابطه، اعلام كرد كه، 86 زن درفجيره امارت متحده عربى به حراج گذاشته شدند.در اين نشست، يك خلبان ايرانى كه در خطوط هوايى امارات متحده كار مى كند،"مصطفى بن يحيى" اعلام كرد:
« به طورمتوسط ده تا پانزده دختر،هر روز از طريق نه پرواز منظم و بيست پرواز غير منظم ازايران به دبى فرستاده ميشوند.بعلاوه ،جسد سه تا پنج دختر به صورت ماهيانه به دولت ايران تحويل داده مى شود.»
.
پروفسور دونام هيوز" صاحب كرسى" كارلسون اندود" برنامه مطالعات زنان در دانشگاه رود ايلند گزارش مى دهد:
با توجه به اظهارات يك منبع رسمى درتهران،فحشاء درميان نوجوان هاى دختر داراى يك رشد 635 درصد بوده است و تنها درتهران،شمارزنان ودختران مشغول به فحشاء84000 نفربر آورده شده است كه تعداد زيادى ازآنها در خيابان ها كار ميكنند و درحدود 250 فاحشه خانه در شهرفعال است.از آنجايى كه، برآورد دقيق آمارى امكان پذير نيست ،اين اعداد نمى تواند گوياى ابعاد واقعى مسئله باشد.با درنظر گرفتن اين نكته كه،اين آمار حرفى از تعداد زنان فروخته شده در بازار برده دارى جنسى در خارج از ايران نمى زند.اين صورت مشمئز كننده بهره كشى فقط محدود به زنان بالغ نمى شود،بلكه نوجوانان رانيز درگير كرده است.»
بنابر اظهارات عالى ترين مقام قضايى استان تهران:
« قاچاقچيان دربازاربين المللی به دنبال فروش دختران بين 17-13 سال هستند.
و حتى گزارش هايى از فروش دختران بين 10-8 هم وجود دارد.دختران كه اغلب مجبور به كارهايى پيش خدمتى هستند و اندكى بعد تاجران برده دار آنها را براى كار به متلها ،هتلها وكلوب هاى شبانه ميبرند.

مافياى فحشاء و سهم ويژه مراكز ساماندهي، بسيج ،سپاه از آن

در شرايطى كه همه نهادهاى حكومتى مرتبط با امنيت و ضابطان حفظ اصول و ارزش هاى اسلامى در صدد مقابله با پيشگيرى (ولو ظاهرى) ازايجاد و گسترش فحشاء مى باشند. و حضورآنها درخيابان ها و اماكن عمومى و نيز همه جا به چشم مى خورد.اما عريانى در خريد و فروش تن، درخيابان هاى پر تردد و اصلي، بيش ازهر چيز بر سازمان يافته بودن و تحت كنترل بودن فروش سكس در ايران صحه مى گذارد.
دكتر پوريا كه به تازگى مدرك دكترى جامعه شناسى خود را از دانشگاه تهران گرفته است در اين باره مى گويد:
« دولت،پليس و قوه قضائيه هرگز نه توان مقابله با روسپيگرى را دارند و نه علاقه اى به اين كار دارند.ضمن آنكه عده زيادى از به اصطلاح خودى ها در تجارت سكس مشاركت دارند.آنها وجود اين تجارت را برخلاف ادعاهاى رسمى اجتناب ناپذير مى دانند و ترجيح مى دهند.سود آن را به دست ديگران نسپارند. عملاً هيچگاه برخورد قاطعى با روسپيان نمى شود و بيشتر فشارها بر روى زنان عادى است كه مثلا پوشش مورد پسند آقايان را ندارند.همين تاكيد پرجنجال برازدواج موقت انعطاف مسئولان درمقابل سكس هاى خارج از خانواده و خيابانى را نشان مى دهد.اينكه درايران شبكه اى سامان يافته و منسجم قاچاق و فروش سكس وجود دارد،قابل انكارنيست.اخبارى كه هراز چندى دررسانه ها منتشر مى شود و حاكى ازحراج دختران ايرانى در بازارهاى عرب است دليلى بر اين مدعا است. همه ما هم مى دانيم هر جا پول هنگفت باشد.دست غيرخودى از آن كوتاه است.در اين ميان سپاه و بسيج و نيروهاى امنيتى كه مدعيان قدرت و مقابله با تعرض به كشور هستند.طبيعتاً خواهان سهم جدٌى اين تجارت پر سود هستند.شايد بعد از نفت و قبل از واردات و صادرات انحصارى و پولشويى تجارت سكس پرسودترين عرصه اقتصادى است كه جولانگاه خودى ها شده است.

حامد كه خود يكى از مشتريان سكس خيابانى است معتقد است:
« اين زنان از سوى تعدادى از بسيجى ها حمايت مى شوند او دليل باور خود به اين موضوع را شهادت بسيارى از زنان تن فروش كه در خيابان هاى "تخت طاووس" و "عباس آباد" درآمد و شد مى گذراند، مى داند و مى گويد: تقريباً همه اين زنان را حداقل يك بار سوار ماشين خود كرده و با آنها درباره قيمت و كيفيت ارائه سرويس صحبت كرده ام و درنهايت با نيمى از آنها سكس داشته ام درارتباط زيادم با آنها بارها شنيده ام كه نيمى از درآمد خود را به مردانى مى دهند كه تحت عنوان بسيج يا نيروى انتظامى و ... در مسير همان خيابان ها در گردش هستند و بازار اين زنان را كنترل مى كنند.»

مهدى كه محل زندگى او در خيابان" لارستان" است و معمولا شبها در پياده روهاى خيابان "تخت طاووس" و "وليعصر" قدم ميزند دراظهار نظر مشابهى بيان مى كند:
"گروهى ازماموران پليس و عوامل بسيج گردانندگان اصلى روسپيگرى دراين مسيرها هستند.وى كه از مشاهدات خود در اين ارتباط استفاده ميکند، مى گويد:
«اين حمايت دولتى بسيار واضح است،چرا كه زنانى كه تجارت سكس مى كنند با ظاهرى مشخص تا نيمه هاى شب بدون اينكه كسى مزاحم شان شود دراين مسير پرسه مى زنند.كافى است مثلا كسى آنها را به زور سوار ماشين خود كند.بالافاصله سر وكله يك مامور پيدا مى شود و كارشان به پايگاه بسيج يا ساختمان وزرا ميكشد.هر چند همه راه فراررا هم بلدند و كافى است در طول مسيرازخير وجه المعامله بگذرى و اين پول را به عنوان وجه المصالحه دو دستى تقديم پاسداران حريم ارزش هاى اخلاقى كنى تا آزادشوى»

www.azarbaijanroz.blognot.com بسيج و مافياى فحشاء‌ - سايت آذربايجان روز


روسپيگرى و تجارت وابسته به آن در ايران امروز رونق فراوانى دارد آمار از كاهش سن روسپى گرى به سيزده سال در جامعه ايران خبر مى دهد. هيچ آمار دقيقى از تعداد زنان خيابانى و روسپى در دست نيست.

« با اين حال همين قدر مى توان مطمئن بود كه على رغم كليه تلاش هايى كه جهت مهار اين پديده در كشور ما صورت گرفته است باز هم تعداد دختران خيابانى سازمان دهى نشده افزايش يافته است.علت اين قضيه در درجه اول ناامن بودن مراكزى است كه براى سازماندهى زنان خيابانى درنظرگرفته شده است.بسيارى از دختران پس از انتقال به اين مراكز توسط مسئولين مراكز سازماندهى مورد تجاوز و تهديد قرارمى گيرند و اين اعتماد دختران فرارى را به اين مراكز كمتر و كمتر مى كند.»

www.shafighi.com


علل روسپيگرى

فاصله روز افزون طبقاتي، رشد بى رويه تورم و بيكارى و در نتيجه فقر شديد اكثريت مردم و نيز وجود نحس مردان معتادى كه براى خريد مواد مخدر وافيونى و نيز براى سيركردن شكم خود حاضر مى شوند تا زنان و دختران خود را به درازاى دريافت مبلغ ناچيزى پول به فروش برسانند.از جمله دلايلى است كه منجر مى شود تا دختران ازخانه فرار كرده و به فحشاء رو بياورند.از نظرقوانين ضد زن حاكم بر ايران پدر تنها به دليل نوع جنسيتش حتى اگر معتاد هم باشد.اختيار آن را دارد تا دختران كم سن و سال خود را با عنوان گمراه كننده ازدواج دايم يا ازدواج موقت با اخذ مقدارى پول، به عقد مردان معتاد و يا مسن درآورد و اين مردان به اصطلاح شوهر با اين داد و ستد شرعى و قانونى و رسمى مجاز مى شوند تا دخترانى با سن هاى پايين را مورد آزار هاى جسمى و تجاوزات جنسى قرار دهند.
در يک برآورد کلی می توان علل روسپيگری را اين گونه عنوان کرد:

* فقرو رياضت هاى اقتصادى كه خواه ناخواه به مردم تحميل مى شود.باعث مى شود تا دختران نتوانند به تحصيل بپردازند.و در اثر عدم تحصيلات و آموزش هاى اوليه براى كسب مهارت هاى لازم جهت توانمند سازي،دختران به تن فروشى روى مى آورند.

* صيغه" يا "روسپيگرى اسلامى"از ديگر دلايل گسترش فحشاء محسوب مى شود كه با ماسك اسلام و تقدس مابي؛ زنان را به عنوان كالاى جنسى در مقابل دريافت مقدارى وجه- كه به جيب آخوندهايى كه بابت قرائت چند جمله پيش پا افتاده عربى از مردان و زنان مشترى اخذ مى شود.- عرضه مى دارد.از نظر كسانى كه براى برابرى جنسيتى مبارزه مى كنند."صيغه" يا "متعه" يا "ازدواج موقت"به نوعى تمكين كارگزاران حاكميت اسلامى در برابر روابط جنسى خارج از محدوده خانواده محسوب مى شود و در واقع توجيه ايدئولوژيك،فاحشه گرى اسلامى است كه برآن است تا اين واقعيت تلخ و دردناك اجتماعى را به پديده اى قابل دفاع تبديل نمايد.

* كسانى كه دچار اختلالات هويت فردى هستند به علت داشتن هويت دوگانه جنسى و نيز براى اينكه از هويت جنسى خودشان نيزآگاه شوند.تلاش ميكنند تا با كنجكاوى و نيزبا كسب تجارب متعدد جنسى به هويت واقعى خود دست يابند.به عبارت ديگر اختلالات هويتى به دو گروه تقسيم مى شود.يك گروه افراد دو هويتى هستند كه هويت زنانه و مردانه برايشان مشخص نمى باشد و براى خارج شدن از ترديد پيش آمده سعى ميكنند.روابط جنسى مختلف را تجربه كنند.و گروه ديگر افرادى هستند كه از بهره هوشى پايينى برخوردارند و به اين دليل مورد سوء استفاده جنسى ديگران قرار مى گيرند،كه تعداد اين افراد نيز قابل ملاحظه مى باشد.در بحث اختلالات جنسى گفتنى است كسانى كه دچار افسردگى هستند به گمان اجتناب از افسردگى به امور جنسى نامتعارف مى پردازند.
.
* از ديگر عوامل ايجاد فحشاء كه در سطح فرد مى توان آن را مطرح كرد.اختلالات روانى افرادى است كه شخصيت هاى ضد اجتماعى دارند به اين معنا كه وقتى آنها درون گروه قرارمى گيرند.ارزش هاى گروه را نمى پذيرند.

* مردان به طور كلى در ايجاد و دوام روسپيگرى به عنوان يك آسيب اجتماعى پر مخاطره بيشتر از زنان مقصرند.زيرا اين آنان هستند كه با توجه به روحيه لذت طلبى كه دارند باعث افزايش اين مسئله مى شوند.

* وجود شوهران مجرم و معتاد و بيكاراز ديگر عوامل رويكرد زنان به فحشاء محسوب مى شود.ويژيگى اصلى همسران اين زنان عبارت از اعتياد،بيكارى و گرايش به قاچاق و مواد مخدر و ساير انحرافات اجتماعى مى باشدكه دراين باره به اختصار مى توان به آمار وارقام زير كه از سوى كارشناسان ارائه شده، اشاره داشت:
15/78 درصد از همسران اين زنان بيکار هستند.
4/6 درصد همسرانى هستند كه مرتكب اعمال غيرقانونى مى شوند.
8/42 درصد ازهمسران اين زنان فاقد در‌آمد يا از طريق غيرقانونى براى خود درآمد كسب مى كنند.
5/10 كارمندان دولت مى باشند.

* علاوه بر مردانى كه تحت عنوان همسران رسمى و صيغه اى در گسترش و استمرار فحشاء درجامعه موثرند.تعداد زيادى ازمردان متجاوز نيز وجود دارند كه به منظورسود جويى هاى مالى و جنسى ، زنان را به باندهاى قاچاق و تن فروشى و تجارت سكس مى فروشند.

* موضوع اساسى ديگر كه ازجمله علل تاثيرگذار درگسترش فحشاء محسوب مى شود.معضل فرار دختران از خانه مى باشد.اما موردى كه به عنوان جزء موارد نابرابرى جنسيتى در بين پسران و دختران وجود دارد، اين است كه اين مسئله براى پسران و دختران هر دو به يك شكل اتفاق مى افتد. اما تفاوتى كه دراين ميان وجود دارد برخورد دوگانه خانواده و اجتماع با موضوع دختران فرارى و پسران فرارى است.به اين معنا كه اگر پسرها به مدت طولانى نيز به خانه مراجعت نكنند.مورد طرد يا خشونت هاى خانگى متداول واقع نمى شوند.درصورتى كه اگر دختران از خانه فرار كنند.امكان بازگشت دوباره برايشان فوق العاده سخت و ناممكن و بعضاً غير ممكن است و آنها در صورت بازگشت به خانواده يا اجتماع با خشونت هاى خانگى و مطروديت هاى اجتماعى و يا حتى با قتل هاى ناموسى مواجه مى شوند و به همين علت نيز آنها مجبور مى شوند تا در بيرون از خانه در محيط هاى مخاطره آميز با ترس و دلهره و استرس هاى بى پايان زندگى كنند.دررابطه با موضوع فراردختران از خانه بايد به توضيح اين مسئله پرداخت كه اين دسته از دختران هنگامى که از خانه فرارمى كنند.هيچ ملجا و پناهگاهى براى چاره جويى درمورد مشكلات خود نمى يابند.آنان با توهم مبهم يافتن زندگى مرفه و توام با اميد و نيزجهت كاهش نيازهاى سركوب شده شان وارد محيطى مى شوند كه درآنجا قوانين زن ستيزانه وجود دارد و فرهنگ قيم مابانه نسبت به زنان به طرزبى رحمانه اى حاكم مى باشد.نگرش هايى كه به زنان؛ بويژه به زنان روسپى به عنوان وسيله اى براى لذت جويى وارضاء غرايز مردان نگاه مى كند.و آنها را به عنوان وسيله اى براى كسب درآمد و سرمايه مادى خود مى داند.از سوى ديگر دختران فرارى در يك موقعيت دردآور طورى قرارميگيرند كه براى كسب غذا و پوشاك و مسكن خود را مجبور ازآن مى دانند تا در باتلاق عفونى روسپيگرى وارد تجارت سكس شوند.

* از ديگر علل بروز اين پديده وجود خانواده هاى نابسامان است كه سلامت پيكره آنها زيرسؤال است و درآن والدين بى اهميت، بى سواد، بيكار، فقير مى باشند.بى توجهى والدين، كمبودهاى عاطفي، عدم صميمت و احساس خوب و خوش همدلى دربين اعضاء خانواده باعث مى شود تا خانوده هاى سالم به خانواده هاى نابسامان تبديل شوند تا بدآنجا كه دختران با توهم گمراه كننده و كاذب يافتن محيط گرم و دوستانه از خانواده جداشده و به سمت مسيرهايى كشيده شوندكه آنها را دردام فحشاء بيندازد.

* وجود تبعيضات و نابرابرى هاى جنسيتى بين كودكان پسر و دختر ودرنتيجه در اولويت اول قرارگرفتن پسران.

* تعصبات دگم مذهبى و سنتى و نيز تحميل رفتارها قيم مابانه نسبت به زنان.

* درجوامع اسلامى كه روابط جنسى بايد براساس شرع باشد، بالا رفتن سن ازدواج به اين مفهوم است كه فاصله بلوغ جنسى و ازدواج و تشكيل خانواده مشروع زياد مى شود ومشكلاتى نظير طلاق و فساد جنسى افزايش مى يابد.اين موضوع بنوبه خود مى تواند درايجاد روسپيگرى موثر باشد.

* كاهش سن شكاف نسلى (به عنوان نسل سوم و چهارم انقلاب) از ديگر موضوعاتى است كه باعث مى شود تا جوانان و نوجوانان كه از حساس ترين و شكننده ترين و آسيب پذيرترين اقشار اجتماعى محسوب شوند.دچار انحرافات اخلاقى و ضد ارزشى بشوند.

* مشاهدات علمى و بررسى هاى دقيق كارشناسانه در مورد اين موضوع نشان ميدهد كه زنان تن فروش اغلب از بهره هوشى پايينى برخوردار هستند.

* اختلالات در كاركرد فردى و روانى.

* افزايش اضطراب – هراس ،بحران هويت فردى و هويت اجتماعى.

* کمبود تحصيلات و عدم آگاهى نسبت به موضوعات ضرورى زندگى.

. * معمولا آن دسته از كودكانى كه در دوران كودكى مورد آزار يا تجاوزجنسى قرار مى گيرند.بيشتر از سايركودكان در معرض آسيب هاى اجتماعى چون فحشاء واقع مى شوند.

* گروه ديگر ازكسانى كه قربانيان فحشاء محسوب مى شوند.دخترانى هستند كه داراى نامادرى يا ناپدرى مى باشند. دراين مورد نيز والدين آنها درخانه با سلب اعتماد و ايجاد فضاى ناامن براى فرزندان شان باعث مى شوند تا آنان جزء قربانيان فحشاء باشند.

* نرخ شيوع طلاق بويژه در طى دهه گذشته نشان مى دهدكه طلاق يكى از مشكلات اساسى اجتماع حاضر است كه به طرزى انفجارى دارد خودش را نشان مى دهد.در رابطه با اين موضوع بايد گفته شود كه علاوه بر زنانى كه به دليل طلاق به افرادى ضعيف و تحت سلطه تبديل ميشوند.كودكان طلاق نيز اعمال بزهكارانه و رفتارهاى پرخاشگرايانه از خود نشان مى دهند.

* فروپاشى اجتماعات كوچك محلي، توسعه شهرها، حاشيه نشيني، گستردگى روابط اجتماعى.
* دراين قسمت لازم به توضيح است كه بسيارى از زنان به دليل فقرتن به ازدواجى ميدهند كه جنبه تحميلى دارد و چون در اين گونه ازدواج ها دقت لازم به عمل نمى آيد و عشق وعلاقه سطحى در ميان است به زودى به طلاق مى انجامد و در صورت نبودن شرايط مساعد براى زندگى به گسترش فحشاء درجامعه كمك مى شود.

* تنهايي، عدم پذيرش از سوى اجتماع ، تعرض ارزش ها و ضعف ايمان و عدم باور محكم به اخلاقيات و سوق دادن اوبه سمت ماده پرستى و بى توجهى به معنويات نيزدر رشد و گسترش سرطانى اين پديده شوم قابل انكار نيست.

آسيب هايى كه زنان روسپی را تهديد مى كند

بحث زنان خيابانى علاوه برعلل پيدايش روسپيگرى آسيب هاى مربوط به خود را نيز دارد.اين زنان قربانيانى هستند كه همواره در معرض انواع تحقيرها،اهانت ها، آزارها و تهديد ها قرار دارند.آنان امنيت اجتماعى ندارند و بعلاوه به انواع بيمارى ها واگيردار پوستي،آميزشي،گوارشى و تنفسى مبتلا مى شوند. خطر ايدز براى اين زنان از طريق مردان بسيار شديد است.علاوه بر مشكلات نامبرده شده اين زنان به آن علت كه ازسطح سواد پايينى برخوردار هستند. دچار ناراحتى هاى اجتماعى و فرهنگى نيز مى شوند.مشكلات هويتي، افسردگي، خشونت هاى جسمى و جنسي، نداشتن اعتماد به نفس كافى از جمله مشكلاتى است كه به طور مدام و توقف ناپذيرى با آن مواجه مى شوند.كه در اين بخش از نوشتار حاضر به طورمشروح به آنها اشاره مى شود:

* در نگاه عرف زنان روسپى مظهر نابهنجارى هاى اخلاقى – اجتماعى يك جامعه به شمار مى روند و ويژگى هاى آنهاتماماً منفى و درتضاد كامل با زن واقعى بازساى مى شود.به آنان هويتى داده مى شود كه تماماً آنها را چنان وصف مى كند كه چه از نظراخلاقى و چه از نظر اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى زنان فاحشه نتوانند به سوى خانواده هاى خود برگردند و مثل ساير زنان عادى به ايفاى نقش مادرى و همسرى و غيره بپردازند.

* در برابرهمه خطرات و سوء استفاده ها و آزار واذيت ها اغلب زنان فاحشه براى يافتن التيامى براى زخم هاى مزمن و دردناك خود به موادمخدر متوسل مى شوند.گفتنى است كه تنها يكبار استفاده از موادمخدر سنگينى همچون هروئين و كراك كافى است تا آنها را تا پايان عمرشان درگير مشكلات سلامت كند.

* در رابطه با ويروس ايدز نيز دختران بسيار آسيب پذيرند.به طورواضح مشكلات روانى ناشى از مصرف مواد مخدر باعث مى شود تا تعداد زيادى از آنها به بيمارى ايدز، هپاتيت، سوزاك، سفليس و ... مبتلا شوند و درعين حال باعث شيوع آن در بين مردانى شوند كه با آنها درارتباط جنسى هستند.امروزه درسطح جهانى "اچ. آى. وى"(ايدز) هرچه بيشتر چهره اى زنانه و جوان به خود گرفته است.بنا به اظهار نظر كارشناسان از 40 ميليون نفرى كه مشخص شده با ويروس ايدز زندگى مى كنند.تقريبا 50 درصد زن هستند(اچ . آى.وي‌) ايدز عامل اصلى مرگ و مير زنان و دختران در بين سنين 15- 44 سال محسوب ميشود.در تمامى مناطق دنيا زنان بيش ازمردان به اين بيمارى مبتلا مى شوند.بديهى است تا وقتى كه نابرابرى و بى عدالتى جنسيتى عليه زنان خاتمه نيابد.بيمارى ايدز نيز نه تنها از بين نخواهد يافت.بلكه رفته رفته گسترش خواهد يافت.

* علاوه براينكه اين زنان مورد سرزش و توهين هاى پايان ناپذير و مستمر واقع مى شوند. زنانى كه به دليل تن فروشى در خيابان ها زندگى مى كنند، توسط افراد مختلف مورد آزار و اذيت قرارمى گيرند. رهگذران مرد از آنها سوء استفاده ميكنند و دوستان خيابانى ديگرشان آنها را مورد تجاوز قرار مى دهند.

* دررابطه با زنان خيابانى و مشكلات بهداشت بارورى لازم به توضيح است كه همه ساله بيش از نيم ميليون زن از عوارض ناشى از حاملگى مى ميرند.و اين درحالى است كه اين موضوع كاملا قابل كنترل و پيشگيرى است. باردارى هاى ناخواسته و متعدد و نيز ممنوعيت سقط جنين در كشورتوسط قوانين جارى سبب مى شود تا تعداد زيادى ازاين زنان بدون توجه به وضعيت بهداشت و سلامت خود،عليرغم صرف مبالغ قابل توجهى پول كه به پزشكان ماما مى پردازند. فرزندان خود را سقط كنند.و در صورت عدم موفقيت در اين كار با به دنيا آوردن كودكان بدون پدر و بى شناسنامه باعث افزايش بى رويه كودكان خيابانى و بى سرپرست در جامعه گردند
.
* احساسات و عواطف آن ها له شده و آنان بعد از اينكه ديگر جذابيت هاى جوانى خود را از دست دادند به گوشه خيابان سوق داده مى شوند.و در عين حال نيز مورد آزارها و تجاوزات جنسى و فيزيكى قرار مى گيرند كه اين موضوع به نوبه خود مى تواند اثرات جبران ناپذيرى برآنها وارد كند و منجر بدان شود كه اين زنان از شاخص سلامت بسيار پايينى برخوردار شوند.

* آمار دقيق خودكشى ها در بين اين زنان همچنان نامعلوم باقى مانده است. ولى مى توان حدس زد كه آمار واقعى به مراتب بالاتر از آنچه از سوى نهادهاى دولتى و رسمى اعلام شده مى باشد.

* گروه هاى مدافع زنان همچون "كميته ملى براى ايران دموكراتيك"گزارش مى دهدكه بسيارى از نوجوانان فرارى و زنان فريب داده شده با وعده هاى شغلى خوب خارج از ايران،در واقع فراريانى هستند كه به علت سخت گيرى هاى محبوس كننده افراطى در كنار مسائل شخصى و يا خانوادگى مجبور به فرار مى شوند.اين دسته دختران درخانه مورد فشار توهين و محدويت هاى خانگى هستند و خانه براى آنان سر پناه امنى نيست. درغير اين صورت نيز محكوم به زندگى همراه با بهره كشى يا نوع ديگرى از توهين ها هستند.
* دختران فرارى 24چند روز بعد از فرار از خانه به دليل تجاوزات مكرر جنسي، و ارتباط مستمر با افراد متعدد و نيز عدم رعايت مسايل بهداشتى لازم در اينگونه روابط بعد ازمدتى كوتاهى مبتلا به بيمارى هاى مقاربتى مى شوند و زندگى آنها موردتهديد هولناكترين بيمارى ها واقع ميشود.

* مرگ زنان خيابانى توسط افراد جنايتكار با توجه به اينكه آنان مطمئن هستند اين زنان حتى در صورت كشته شدن نيز شاكى خصوصى نخواهند داشت.از جمله آسيب ها و خطرات جدى است كه جان اين قربانيان فقر و خشونت را به شدت تهديد مى كند.اين موضوع منجر بدان مى شود تا افرادى چون "سعيد حنايى" و"خفاش شب" و غيره اين زنان را به طور فله اى مورد خشونت جسمي، جنسى و روانى قرار داده در مواقع بسيار با توجيه شرعى اجراى احكام اسلامى آنها را به قتل برسانند.

برخورد تبعيض آميز قانون با زنان روسپى

در وضعيت سياسى – اجتماعى حاضر علاوه بر فشار رژيم مستبدحاكم كه نسبت به كليه شهروندان ايرانى تحميل مى شود زنان تنها به دليل نوع جنسيتشان در شرايط كاملا نابرابرانه اى قرار داده شده اند. به طورى كه علاوه بر نگرش جنسيتى كه از نظر فرهنگى براجتماع حاكم شده است.زنان در اينجا از نظر بهره مندى از حقوق نابرابر نيز درفشار مضاعف و چندين لايه به سر مى برند.

در چنين شرايط نابرابرى حلقه هاى جرم خيز روسپيگرى به جاى اينكه دامنگير مردان مشترى شود زنان روسپى را اسير دايره تيره و تنگ خود مى كند.قوانين زن ستيزانه حاضربراى زنانى كه به دليل شرايط نامطلوب اجتماعي، فرهنگى واقتصادى در منجلاب فحشاء درحال غرقه شدن و فلاكت هستند،بيشتر از مردان مشترى مجازات تعيين مى كند.اين درحالى است كه ، برای افرادى كه نخستين بار محكوم به زندان و حبس ميشوند؛جرم هاى بعدى زنجيرواراتفاق مى افتد.

زنان متاهلى كه به دليل اعتياد و بيكارى و فقر خانواده هاى خود لابد از تن فروشى مى شوند و يا حتى بعضاً نيز توسط شوهران شان به تن فروشى مجبورمى شوند.در قوانين تبعيض آميز ايران اسلامى حاضر، عمل آنها زناى محصنه عنوان مى شود و در صورت دستگيرى نيز به حكم سنگسار كه - از جمله احكام وحشيانه قوانين اسلامى است- محكوم مى شوند.

سعيدمدنى مدرس دانشگاه در اين باره مى گويد:

"قانون قبل و بعد از انقلاب مساله اساسى شان صرفاً مجازات روسپى بوده و هيچ تمهيدى براى تجديدحيات و بازسازى وجدان و روحيات و شخصيت زن روسپى درنظرگرفته نشده با بازداشت زن روسپى و مجازات او مهر و انگى به او مى خورد كه شايد به هيچ وجه دوباره نتواند به زندگى عادى برگردد.بنابراين راه اصلاح او بسته است.
در قانون مجازات اسلامى مواردى به روابط نامشروع اختصاص داده شده بود.در باب اول قانون مجازات اسلامى زنا تعريف شده و اشكال مختلفى از آن را مورد بحث قرار داده و هيچ تفكيكى در باره اينكه زنا به چه انگيزه و نيتى است صورت نگرفته و شامل روسپيان و ساير اشكال روابط نامشروع مثل لواط و ... مى شده است.در باب چهارم هم قوٌادى يا واسطه گرى مطرح شده. مجازات قوٌادى براى مرد 75 تازيانه و تبعيد از محل به مدت سه ماه تا يكسال و براى زن 75 تازيانه است.اين درحالى بود كه اگر زنابراى كسى ثابت ميشد به مرگ يا سنگسار محكوم مى شد.
در فصل 18 همين قانون مجدداً تحت عنوان جرايم ضدعفت و اخلاق عمومى موضوع روسپيگرى به شكلى مطرح شده، ماده 640 هم تكثير و توزيع طرح و گرآورو نقاشى و فيلم كه مغايرت با اخلاق و عفت عمومى داشته باشد را محكوم كرده است. بنابراين در قوانين قبل از انقلاب هم به طورمشخص عنوان فاحشه يا روسپيگرى مطرح نبوده، يعنى عدم تمايز بين بى مبالاتى جنسى و روسپيگرى وجود ندارد.اين قانون مثل بسيارى از قوانين به انگيزه و علت وقوع جرم توجه نميكند، يعنى تفاوتى بين كسيكه براى كسب معاش و تامين حداقل نيازهاى اساسى خودش يا خانواده اش تن به رابطه نامشروع مى دهد و كسى كه صرفا براى لذت جنسى اين كار را مى كند ،قائل نمى شود.
www.ceerang.com

راهكار ها:
* با توجه به اينكه بنا به گزارش برنامه توسعه ملل متحد
Development Programm Unatid Nations ( U N D P)
حدود يك چهارم ازجمعيت كل جهان در فقرمطلق به سر مى برند، حدود 3/1 ميليارد نفر با روزانه كمتر از يك دلار گذران مى كنند و 800 ميليون نفرغذاى كافى براى خوردن ندارند.
و نيزبا در نظر گرفتن اين مهم که جمعيت مردم فقيرترجهان كه چهار پنجم جامعه بشرى را تشكيل مى دهند به سادگى افزايش پيدا مى كند.حال آنكه مصرف سرانه اشان كاهش مى يابد.
امروز اين درخواست كه كشورهاى ثروتمند، ماشين جنگى خويش را تبديل به برنامه اى براى توسعه جهان سوم نمايند يك درخواست همگانى است.

سياست اجتماعى چيست؟مولف: تونى فيتز پتريك – ترجمه: هرمز همايون پور – صفحه 181


* اگر قرار باشد مردم فقير در جامعه ى مدنى مشاركت كنند،چالشى كه وجود دارد.احداث پل هايى ميان مردم فقير و دنياى مردم غير فقير و تامين رفت و آمد دوطرفه در سرتاسر پل هاست. فقررا بدون استقرارچنين پل هايى نه مى توان ريشه كن ساخت و نه كاهش داد.مردم فقير از متن جامعه مدنى به حاشيه رانده مى شوند. ليكن علل فقر و تجليات آن به شكل روش سازمان دهى ساختارهاى اجتماعى و اقتصادى دنياى مردم غير فقير درهم تنيده است.

فقر و مشاركت در جامعه مدنى – نويسنده: يوكش اتان؛ الس اوين. – مترجم: ايرج پاد صفحه 136.


• با كمتر از 200ميليارد درسال معادل 50 سنت براى فقيرترين افراد در روز و بسيار كمتراز آن چيزى كه هر يك از ما در يك جلسه صرف نوشيدن قهوه مى كنيم.جهان را مى توان تا سال 2015 از فقر رهانيد.جهان مى تواند به وعده هاى خود به حاشيه نشين ترين جمعيت جهان جامه عمل بپوشاند.اين فقط بخشى از 1 تريليون دلارى است كه درحال حاضر همه ساله صرف هزينه هاى نظامى ميكند و يا در فساد ادارى از دست مى رود.

رهايى زنان از فقر و تبعيض – ثريا عبيد

* نمايندگان وزراى زن كنفراس آسيا –اقيانوسيه كه در استراليا برگزار شده بود .بيانيه اى را به امضاء رسانند و در اين بيانيه بر محو همه انواع خشونت عليه زنان تاكيد كردند كه خلاصه اين بيانيه چنين مى باشد:
همه كشورها را به محو انواع استثمار، سوء استفاده، آزار جنسى و خشونت هايى با ريشه هاى جنسيتى عليه زنان، دختران و نوجوانان كه به صدمات يا ناراحتى هاى فيزيكي، جنسى يا روانى عليه زنان مى انجامد؛شامل انواع تهديد ،‌محروميت اجبارى يا اختيارى از آزادى چه در سطح اجتماع چه در زندگى خصوصى دعوت مى نماييم.
كشورها را به توسعه برنامه هايى در جهت نجات و آموزش زنان كه در تن فروشى گرفتار آمده اند،فرا مى خوانيم.كشورها را دعوت مى كنيم مشاركت برابر زنان و مردان را در محو همه انواع خشونت و استثمار ارتقاء بخشند.
کاهش فقر و حذف خشونت - عصر اقتصاد - 3/5/83

* عده اى با منتفى دانستن اصلاح سياست هاى كلان؛ راه حلهايى براى انجام اصلاحات در سطح خرد را مى پذيرند.يعنى با تاكيد برپذيرش روسپى گرى و جرم زدايى از آن تشكيل مكان هايى براى موضوع را توصيه مى كنند. مساله اساسى اين است كه آنان برخلاف ادعايشان،جرم زدايى را به معنى به رسميت شناختن زمينه هاى بازتوليد اين مشكل مى دانند. ضمنا اين كار قبح اجتماعى را كاهش ميدهد و باعث مى شود بازار جديدى براى وقوع روسپيگرى درست شود.گروه ديگرى هم با بازماندن از توجه به زمينه هاى بازتوليد روسپيگرى ،روسپيان را مورد توجه قرار مى دهند.اين افراد بيشتر نگاه امنيتى دارند و تصورشان اين است كه با برخورد فيزيكى همه جانبه مى شود همه چيز را حل كرد. رويكردى كه بيش از 20 سال بر نظام اجرايى و تصميم گيرى ايران خصوصاً در زمينه مسائل اجتماعى حاكم بوده و عدم كارآمدى خود را نشان داده. مثل آن خانم نماينده (عشرت شايق) كه گفت با اعدام چند روسپى مى شود. مساله را حل كرد يا كسانى كه از نيروى انتظامى انتظار دارند، اينها را جمع كند.اينها توجه خود را به جاى علل و زمينه هاى اصلى روسپيگرى درگير مسائلى كرده اند كه نقش قابل توجهى در روسپيگرى ندارد.
سعيد مدنى – مدرس دانشگاهwww.ceerang.com

ُُُُُُُُُُُ* بايد شرايطى براى آنها تامين شودكه براى تامين منابع مالي، نياز به چنين رابطه اى نداشته باشند.تعميم نگاه مبتنى بر حذف شرايط و زمينه ها دردرون اجتماع است كه مى تواند مانع هر گونه بروز و ظهور و شيوع اين رفتار گردد.

* عدم نگاه جنسيتى نسبت به زنان؛ اين پديده چه درجهان و چه در ايران و اقدامات پيشگيرى كننده از آن مسئله اى است كه بايد از طرف گروه هاى مدافع حقوق بشرى مورد توجه خاص قرار بگيرد. دراين زمينه راهكارهاى كلان كه به اصلاح ساختارهاى اجتماعى معطوف مى شود.ازاهميت ويژه اى برخورد است.

* شناسايى گروه هايى كه در آسيب هاى اجتماعى هستند.
* آموزش آنها براى پيشگيرى از بيمارى ها و انتقال آن به ديگران.
* راهكارهاى ديگر درسطح خود افراد است كه مى تواند با شناسايى درسطح فرد به ارائه سبك هاى گوناگون زندگى براى زنانى كه قربانيان فقر وفحشاء ميباشند؛بپردازد و به آنها آموزش دهد كه چگونه بتوانند مهارت كنترل اضطراب ،نگرانى را درخود تجربه كنند.
* گسترش مراكز مشاوره و ايجاد فضاهاى سالم و شاد نيز به نوبه خود در كاهش اين آسيب اجتماعى مى تواند موثر باشد.
* دلايل روانى متعددى وجود دارد كه سبب مى شوند تا افرادى كه دچار اختلالات روانى هستند به افرادى تبديل شوند كه به راحتى تن به بى مبالاتى جنسى بدهند.اگر افراد درمعرض مشاوره و درمان قرار بگيرند. دچار مشكلاتى اينگونه نخواهندشد.مشاوره روانى به موقع ميتواند با آموزش مهارت ها، مانع ناهنجارى هاى جنسى گردد.ولى ازآنجايى كه معمولا خدمات در ايران به طور سريع و به موقع دسترس پذير نيست. مشكلاتى ازاين دست نيز به طرز مضاعفى درمى آيد و حل آنرا دچار مشكل مى سازد.

نتيجه گيرى

دامن زدن به بحران هويت در جامعه توسط مستبدان مذهبى حاكم كه با شعارهاى ايدئولوژيك راه هرگونه رشد و بارورى را براى ساير فرهنگ ها و ارزش هاى معنوى مسدود مى سازند و بر اين گمان باطل سير مى كنندكه كل هستى و همه پديده ها آن با محوريت و حكم ولايى آنان است كه به حركت درمى آيد. سرمنشا همه آسيب هايى است كه جامعه را به سمت واپسگرايى و تحجر محض سوق ميدهد. مستبدان حاكم با اين قبيل ايده هاى به غايت باطل موجب ايجاد وضعيت آنومى (بى هنجارى) در جامعه مى شوند. به اين مفهوم كه ارزش هاى اخلاقى كه سازمان اجتماعى را به طرز پايدار در مى آورد در جامعه رنگ مى بازد و اين پديده به نوبه خود منجر به ايجاد رفتارهايى مى شود كه نميتواند با عرف رايج اجتماعى همخوانى داشته باشد.در رابطه با موضوع گسترش و تعميق روزافزون فقر و فحشاء نيز بايد اذعان داشت كه آبشخور اين معضل اجتماعى – سياسى در همين موضوع نهفته است.

آنچه مسلم و معلوم است، اگرچنانچه زنانى كه به دام فحشاء افتاده اند.قربانى- شرايط خانوادگى نابسامان، فقرمزمن ،خشونت هاى رايج خانوادگي، قتل هاى ناموسى ،آزارهاى جنسي،توهين و تحقيرهاى بى پايان، ازدواج هاى تحميلي،قوانين تبعيض آميز- نبودند.يقينا اگر اين زنان از يك زندگى سالم كه در آنجا حقوق انسان هاى بدون تبعيض در جنسيت رعايت مى شد و مناسبات اجتماعى به طرزى علمى و مدرن و انسانى اداره مى شد.جامعه ما هرگز شاهد افزايش آمار رو به رشد فحشاء و كاهش سن آن به 13 سالگى نبود.

« فقر فرهنگى به جاى فقر اقتصادى برخورد صرف،مجرم مدار با پديده ايى همچون روسپيگرى به اعتقاد بسيارى از كارشناسان نه تنها باعث كاهش تعداد زنان خيابانى در سطح شهرها نشده،بلكه به ابعاد گسترش فعاليت آنان نيز كمك كرده است.برخوردهاى مقطعى با پديده زنان خيابانى ازسوى ارگان هاى مختلف دركوتاه مدت و در اثر همان برخوردها؛ شايد به حذف فيزيكى و ظاهرى كوتاه مدت برخى آسيب ها كمك كند اما اين امر به معناى حذف كامل اين پديده در جامعه نبوده است.

مخفى ماندن برخى از باندهاى فحشاى زنان مى تواند دليلى براى اثبات اين مدعا باشد.يكى از آسيب هاى جدى كه جامعه جوان كشوررا تهديد مى كند.گسترش پديده مردان و زنان خيابانى است؛ زنانى كه خارج از حدود قواعد اجتماعى ،قانونى و شرعى به اين پديده مبادرت مى ورزند و مردانى كه خواهان چنين رفتار وارتباطى هستند.
اين موضوع از سوى برنامه ريزان،گاه با تساهل و گاه با رفتار قهرآميز مواجه شده است.كارشناسان مسائل اجتماعى معتقدندكه در مسائل زنان خيابانى فقر فرهنگى بيشتر به خيابانى شدن افراد كمك ميكند،اين در حالى است كه سازمان بهزيستى كشور هم طى تحقيقى از مراكز بازپرورى خود اعلام كرده است كه بيش از 70 درصد از زنان آسيب ديده كه دراين مركز نگهدارى ميشوند.در اثرمشكلات خانوادگى به سمت انحراف سوق داده شده اند. »

نويسنده :"كاترين توليائو" ترجمه :"محبوبه بيات‌"


نبايد فراموش کرد که زنان خيابانى زنانى هستند كه دربزرگترين عرصه عمومى يعنى خيابان ها زندگى مى كنند.اما ديده نمى شوند.آنها به موجب قانون،بزه كار شناخته مى شوند و ازسوى عوامل و كارگزاران استبداد مذهبى حاكم -كه خود از مهمترين عوامل ايجاد همه آسيب هاى اجتماعى هستند وريشه همه فجايع تلخ جامعه بيمار وعفونى به دليل سوء مديريت آنها است با ادعاى نجات اخلاق و شئونات جامعه فرمان شلاق و قتل اين زنان را صادر مى كنند.

« آيا كسى عوافب و دامنه فجايع و مصيبت هايى كه از طريق همين دختران و زنان آسيب ديده و سرگردان در خيابان ها دامنگير تمام جامعه مى شود و خواهد شد را نمى داند؟ زنان و دخترانى كه هيچ حريمى از آنان حمايت نميكند ‌سلامت و بلا برايشان يكسان شده است،تعرض وامنيت برايشان بى معنا شده است و اين قربانيان، ‌خود قربانيان بيشماررا ميتوانند طلب كننند.بى شك واقعيت ها عميق تر،پنهان تر و وسيع تر از اينكه گفته شدنيز هست.»
دختران فقر پشت چراغ قرمز؛ ويترين اقتصاد نابسامان اجتماع – مولف رابعه موحد – اعتماد

04/03/20010
www.shafighi.com.

«وای بر ملتی که مدرسه دوشیزگان داشته باشد!»

بیداری و آگاهی زن ایرانی پیوندی مستقیم با جنبش مشروطه و اندیشه‌های آزادی‌خواهانه دارد. نسل اول فعالان حقوق زن با ترویج سواد و انتشار نشریه به میدان برابری‌طلبی پا نهاد و فرزندان شاخصی را نیز به جامعه نوین ایران هدیه کرد.

بی‌بی‌خانم استرآبادی، یکی از پیشروترین زنان عصر خویش و مؤسس نخستین مدرسه دخترانه در تهران است. او یازده سال قبل از اعلام مشروطه، در پاسخ به زن ستیزی و نوشته‌ای تحقیرآمیز به نام "تأدیب‌النسوان"، مقاله‌ای با عنوان "معایب‌الرجال" نوشت. بسیاری پژوهشگران، این نوشته را نخستین بیانیه فمینیستی در ایران می‌نامند.

بی‌بی‌خانم استرآبادی، فرزند ملاباجی (معلم) دربار ناصرالدین شاه بود. او به یمن داشتن چنین مادری، هم درس خواند و هم امکان رفت و آمد بین حرمسرا و جامعه را پیدا کرد. عموم زنان این دوران، قربانی تاریک‌اندیشی و فاقد هرگونه حقوق بودند. مردان آنها را دسیسه‌گر، نادان و ضعیفه خطاب می‌کردند.

نخستین مدیر مدرسه

بی‌بی‌خانم استرآبادی بر همین اساس و پس از فراغت از تربیت فرزندان‌خود در ۵۰ سالگی، در سال ۱۲۸۱شمسی مدرسه دوشیزگان را تاسیس کرد. مه لقا ملاح، رییس موسسه مبارزه با آلودگی محیط زیست و نوه‌ی دختری بی‌بی‌خانم به دویچه‌وله می‌گوید: « این مدرسه خیلی سر و صدا راه انداخت. امام جماعت مسجد عبدالعظیم پای منبر گفته بود که کلمه دوشیزه شهوت‌انگیز است، وای بر ملتی که مدرسه دوشیزگان داشته باشد! سایر ملاها نیز علیه مادربزرگم اقدام کردند. آقا سیدعلی شوشتری اعلامیه چاپ کرد و نوشت این مدرسه مال زنی است که مفاسد دینیه دارد. خانه‌اش محل اجتماع هنرمندان است و در آن تار می‌زنند.»

افضل  وزیری، دختر بی‌بی‌خانم به همراه مه‌‌لقا ملاح (نفر وسط) و مهر‌انگیز ملاح  نوه دیگر بی‌بیBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift:

افضل وزیری، دختر بی‌بی‌خانم به همراه مه‌‌لقا ملاح (نفر وسط) و مهرانگیز ملاح نوه دیگر بی‌بی

صدای تار این خانه از پنجه کلنل علینقی‌خان وزیری پسر بزرگ بی‌بی برمی‌خاست. پسر دیگر او حسنعلی ملاح نقاش بود و دو دخترش افضل و مولود نیز همراه مادر به آموزگاری می‌پرداختند. خانم افضل وزیری، بعدها از فعالان کشف حجاب و حقوق زنان شد.

مشروطه‌خواهان محتاط

مدرسه دوشیزگان به دلیل مخالفت سنت‌گرایان و دین‌پرستان سرانجام تعطیل شد. بیشتر مشروطه‌خواهان و نمایندگان مجلس، از بیم تبدیل شدن این مخالفت‌ها به یک بحران سیاسی سکوت پیشه کردند. مخبرالسلطنه هدایت، وزیر معارف وقت در پاسخ به شکایت بی‌بی گفت: صلاح در این است که مدرسه تعطیل شود.

دکتر مه‌لقا ملاح، نوه بی‌بی‌خانمBildunterschrift:

Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift:


دکتر مه‌لقا ملاح، نوه بی‌بی‌خانم مدرسه دوشیزگان یک‌سال تعطیل ماند و با پیگیری‌های بی‌بی و کمک برخی مشروطه‌‌خواهان که همراهی او با نهضت آزادی‌خواهی را دیده بودند، به کار خود ادامه داد.

به گفته مه‌لقا ملاح، شرط بازگشایی مدرسه این بود که تنها دختران ۴ تا ۶ سال در آن درس بخوانند و دیگر آن که نام دوشیزه از تابلوی آن برداشته شود!

بی‌بی‌خانم استرآبادی در سال ۱۳۰۰ شمسی درگذشت. در باره زندگی و کوشش‌های اجتماعی او کتاب‌ها و مقالات زیادی نوشته شده‌اند. در این میان می‌توان از کتاب "بی‌بی دلاورِ"، نوشته افسانه نجم‌آبادی نام برد که در آمریکا منتشر شده است.

فخرعظما ارغون، اولین سردبیر زن

خانم فخرعظما، عضو هیات مدیره جمعیت نسوان وطنخواه و از نخستین روزنامه‌نگاران زن در زمان خود بود. این بانوی پیشرو و فرهیخته، سردبیر روزنامه آینده ایران، شاعر، آموزگار، مدرس زبان فرانسه، فعال حقوق زنان بوده و در تاسیس چند مدرسه دخترانه در ایران نیز نقشی چشمگیر داشته است. سیمین بهبهانی، شاعر معاصر، فرزند اوست.

فخرعظما ارغون نیز مانند بی‌بی‌خانم استرآبادی در خانواده‌ای با سواد و بامکنت به دنیا آمد. عربی، انگلیسی و فرانسه را مانند زبان فارسی می‌دانست و علوم جدید را در خانه با معلم خصوصی فراگرفت.

سیمین بهبهانی Bildunterschrift:

Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: سیمین بهبهانی

سیمین بهبهانی در گفتگو با دویچه‌وله، از چگونگی فعالیت‌های اجتماعی مادرش می‌گوید: «مادرم به همراه زنان آگاه آن دوره مانند ملوک اسکندری، فخرآفاق پارسا، مستوره افشار و نورالهدی منگنه، جمعیت نسوان وطنخواه را در سال ۱۳۰۳ راه‌اندازی کرد. این جمعیت تا سال ۱۳۱۲ سرپا بود و با تشکیل کانون نویسندگان به ریاست خانم صدیقه دولت‌آبادی، تغییر شکل داد. این جمعیت خیلی خودجوش و مردمی بود و آقایان روشنفکر آن زمان مثل ملک‌الشعرا بهار، رسید یاسمی، سعید نفیسی یا پورداود با آن همکاری داشتند. در این جمعیت، کلاس‌های زیادی برگزار می‌شد از جمله کلاس سواد‌آموزی برای خانم‌های بزرگسال. جالب این‌که نحوه اداره کلاس‌ها با ابتکار زنانه، پایاپای بوده است. یعنی اگر کسی می‌توانسته آشپزی یاد بدهد، در مقابل فرانسه یاد می‌گرفته است. هفته‌ای یکبار در این جمعیت، سخنرانی در مورد حقوق زنان بوده و این‌ها وکیلی‌هم به‌نام آقای احمد مقبل داشته‌اند که مسائل حقوقی را تشریح می‌کرده است.»

آگاهی، شرط شکوفایی

سیمین بهبهانی، از تاثیر قطعی موقعیت خانوادگی مادرش در رشد و آگاهی او می‌گوید: «پدرش امیرتومان بود که معادل سرلشکر الان است. مادرش هم از خانواده خیلی محترم و از فامیل گیلانشاه بود. این‌ها سه فرزند بودند که به دلیل داشتن آب و نان و امنیت، در زمانی که مدرسه و دانشگاه در ایران نبود، در خانه تحصیل کردند. علت پرورده شدن مادر من، این بود که از بچگی با علوم و دانش آشنا شد. زمان خردسالی مادرم، خانم و آقایی از سوییس به ایران آمدند و سال‌های سال ساکن خانه‌آنها شدند. مادر من فرانسه را کامل و البته با لهجه سویسی صحبت می‌کرد. در مدرسه ژاندارک و مدرسه آمریکایی نیز ادامه تحصیل داد. او تار و هفت دستگاه موسیقی را هم نزد خانم محترمی به نام "خانم جان مشاق یهودی" فرا گرفت و گوشه‌های آوازی را پیش عبدالله دوامی آموخت. من به مادرم افتخار می‌کنم و همیشه از خودم پرسیده‌ام او کجا بود، من کجا هستم. البته در روزنامه‌ها به مسخره نوشته بودند که مادر سیمین بهبهانی، تارزن بوده است».

فخرعظما ارغون همواره تاکید می‌کرده که سرنوشت زن ایرانی تنها با تغییر قوانین، بهبود می‌یابد. سیمین بهبهانی با تایید نگاه مادر، از ضرورت آگاهی در بین زنان می‌گوید: « در قدیم به زنان تنها خواندن یاد می‌دادند و نگران بودند که با فراگرفتن خط، به کسی نامه بنویسد! زن ناآگاه، اسیر و اجیر است. زنان ما به آگاهی نیاز دارند تا حقوق خود را بشناسند و قوانین با شناخت این حقوق می‌توانند تغییر کنند.»

فخرعظما ارغون در سال ۱۳۴۵ درسن ۶۸ سالگی در تهران درگذشت. از او بیش از ۱۵۰ غزل، رباعی، قصیده و ترجیع‌بند و چندین مقاله برجای مانده است.

مهیندخت مصباح
تحریریه: رضا نیکجو

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

29 اسفند و پاداش سنمار؟!


سرباز مى‏زند اما، چندى بعد به دولت كودتاى " آمريكا - انگليس"، سپهبد فضل الله مى‏دهد! اين كار هنگامى‏است كه موج تير بارانها در ميدان... وبر چوبه ى " اعدام اوج خود را مى‏پيمايد و زندانهاهرروز پرتراز روز پيش مى‏گردد، كه وابستگان "حزب توده" از آن جمله‏اند و " خسرو روزبه" هم، آنانى كه تلاش گسترده داشتند به انجام خواسته‏هاى تالانگرانه‏ى" سرمايه دارى دولتى شوروى" در ايران؟! بر اين است كه: "... براى من و كسانى مثل من بيگانه بيگانه است، در هر مرام و مسلكى كه باشد، ولى چه مى‏توان كرد كه هر دسته از عمال بيگانه مى‏خواهند ارباب خود را به اين مملكت مسلط كنند و كسانى مثل من را" از بين ببرند و جائى آنرا از جمله ؛ »... بارقه‏ى مشيت يزدانى در دل آيزنهاور رئيس جمهورى" آمريكا كه مى‏درخشد را ياد مى‏كند و بر مى‏شمرد پى آمدهاى آنرا تا اينكه بتواند" آزادى يك ملتى را با 40 % از سهام كنسرسيوم" بدست آورد دراين سوداى زشت. روشن سازاست كه ؛" دولت آمريكامدافع آزادى و استقلال ايران نبود" و پوچ بهم بافيده هايى بود" جلوگيرى از كمونيسم"، براى پوشش زشتكاريهاى خود! چون گذشته كه آورده شد" گناه" خود رادر " ملى " كردن نفت و راهكارى كه " استقلال و آزادى " پاى گيرد و بر قرارى دادگريهاى اجتماعى در همه‏ى پهنه‏ها بوجود آيد، مى‏داند و اينكه؛"... در زمان تصدى من شاهنشاه مثل يك پادشاه مشروطه در اين مملكت سلطنت مى‏كردند دراين مدت بنابه اطلاعات من سوءاستفاده‏اى نفرمودند" و مى‏افزايد كه "بين شاهنشاه و من اختلاف شخصى نبودكه از تقصيراتم در گذرند و براى اينكه تصور نفرمايند پس از محكوميت در خواست عفو مى‏كنم بمحض اينكه نامه وزير دربار دردادگاه قرائت شد نسبت به اين عفو اظهار تنفر كردم"! از "انقلاب" ناكام مشروطه سخن دارد و چرايى بر پايى آن و جان بازى ميهن پرستانى كه آن نهال رابر پا داشتند و سپس به دست و خواست قدرتها و افرادبيگانه و بومى"كه به كژراهه كشيده مى‏شود. نيز،ازاينكه درآن روزگارتيره و شوم زاى بوجود آمده، آزادگان را زير چه نام هايى سركوب مى‏كردند و چرا سرنوشت زندان، شكنجه وگاه اعدام بهره‏ى آنان بود. بر اين استكه؛ " هركس دم‏ازآزادى و استقلال ميزد چون مخالف استعماربود عمال بيگانه او راافراطى قلمداد و متهم ميكردند بمرام كمونيستى و غيرازاين هم راهى براى اينكه عمال استعمار بتوانند وظائف خود راانجام دهند" نبود. سپس بيان ميدارد كه راهكار" ملى شدن نفت" چون به دستبردهاى آنان پايان ميداد و باز دارنده چپاولگريهاى " دول استعمار"ى مى‏شد، لذا كودتاى 28 مرداد را بپا داشتند و فداكارى " ملت ايران براى ملى شدن صنعت نفت" را هم به هيچ گرفتند. براين شدند تااو را از ادامه كار، باانجام كودتا، بازدارند، چه قدرتهاى استعمارى كه مستقيم در واژگونى دولت او دست داشتند، و چه ديگر و ديگرانى كه با سكوت خود، به‏آن خواست زشت و نامردمى‏يارى رساندند! بيان گرى روشنى‏دارد در همه‏ى گاههايى كه پرواى‏نوشتن وسخن‏گفتن يافته است، چه دردادگاه‏و چه در ديگر جاها به اينكه" مبارزه‏ايكه ملت ايران نمودازنظرتحصيل پول نبود بلكه براى بدست آوردن آزادى و استقلال تام بود و نظربه‏اينكه حل مسأله نفت با شركت انگليس مخالف عقيده‏ى ملت ايران و آزاديخواهان بود كه سالها ابراز شده‏بود از شخص من ساخته نبودكه بازپاى شركت نفت رادر معادن ايران باز كنم و افكارعمومى كشور رانديده بگيرم». سپس ادامه مى‏دهد به گشودن گره‏ى كارآنانى راكه راه حل " نفت" را در پيشنهادات" هندرسن" و يا بانك" بين المللى " دانسته‏اند، كه گشودن گره‏ى بينش توده‏ايهايى هم مى‏تواند باشد، كه هنوز" راه حل" را در رهبرى " انقلابى" مى‏خوانند به دست " حزب توده" و رهنمودهاى پوچ بهم بافته گذشته خود!؟ گره‏ى آنگونه‏ايكه، شاه نيز در سخنان خود آشكار دارد در راه حل‏هاى پيشنهادى" هندرسن" بانك بين‏الملل و ديگر راه حل‏هاى " استعمار پسند" و همواره بر اينگونه پيشنهادات تأييد دارند، تاآشكار و پنهان به مصدق تاختن‏برند،كه مورد شاه، توجيه خيانت خود به ملت ايران را در بر دارد. پاسخ به اينگونه سخنان شاه مى‏گويد؛" چه بسيار از دول كه در آمدى از نفت ندارند ولى از آزادى و استقلال و يك زندگى شرافتمندانه برخوردارند" و فزودن كه؛" پذيرفتن اصل ملى شدن صنعت نفت و بهره بردارى شركت انگليس از معادن نفت دو موضوعى است متضاد كه غير از شخص شاهنشاه هيچ فردى قادرنيست آن دو رابا هم جمع كند"! به شاه و دارندگان چنين بينش هايى مى‏فهماند كه اگر پذيرش اين پيشنهادات بايسته مى‏گرديد، كه چرخش چرخ مى‏بود بر پاشنه‏ى كهنه‏ى پيش از " ملى شدن نفت" و دوران رزم آراو... را باز خاطرشدن و افزودن؛" قرار داد 50 - 50 و بالاتراز آن 75 - 25 كه شاهنشاه آنرا بزرگترين خدمتى ميدانند كه به مملكت فرموده‏اند ارزشى ندارد" چرا كه دولت ملى در بهره‏بردارى دستى نداشت و " كماكان دولت و ملت هردو تحت استيلاى خارجى " باقى بودند و بر شمردن تضاد گويى‏هاى شاهاحمد رنا سی 29 اسفند و پاداش سنمار؟!- قسمت اول « جزاى سنماربه مصدق دادن، لايق شأن ايرانى نيست. آيا ميخواهيم انتقام انگليس ها را از او بكشيم» على اكبر دهخدا نوشته را پيش كش دارم به دوست زنده ياد و نام امير فلامرزى كه در شور آفرينى‏هاى دوران « ملى شدن نفت در سراسر ايران»، رويندگى «اجتماعى - سياسى» اش در « حزب ملت ايران»، بنياد مى‏گيرد. نهالى استوار و سرسخت، پايه گرفته در زمين ارزشهاى » ملى مردمى» كه نه زندانهاى « استبداد شاهى» و نه « استبداد اسلامى» و شكنجه و ديگر شوم آوريهاى استبداديان، نمى‏توانست او را از گزين راهش باز دارد، كه همواره تا آخرين نفس وفاى پيمان داشت، با سر بلندى و غرور. 29 اسفند، روز ملى شدن" صنعت نفت در سراسر كشور" وزاد روز "پروانه" فروهر را، شادمانه بپاداريم و آتش افروزيم، با شمعى و يا هر آنچه را كه «نماد» روشنى گردد در خانه و زيستگاه خود، بويژه در« ميهن» در تاريكى استبداد نشسته مان ايران. سنمار، معمار بى مانند رومى دوران نعمان بن منذر بن امرالقين‏است، كه كاخ پرشكوه و زيباى " خورنق" را، در روبروى " فرات" بپا داشت. او نام گرفته به نعمان دوم و شهرت يافته‏ترين شاهان سلسله‏ى "لخمى"ى حيره، نزديك كوفه است. انوشيروان در سال 592 ميلادى، جانشين پدرش ميخواند، ولى مورد خشم خسرو پرويز قرار مى‏گيرد و بزير فيل افكنده شده و سرنوشت او و تبارش اينگونه پايان مى‏گيرد. خواستار بناى باشكوهى مى‏شود كه بتواند از " بهرام گور" پذيرايى كند كه سنمار بر پا دارندهى چنين كاخى مى‏گردد. با پايان گرفتن و هنگام ديدار از آن بناى، نعمان دستور مى‏دهد كه اورا از بالاى كاخ بزيرافكنند، در پاسخ به چشمان پرسشگر بينندگان اين سرنوشت نامردمى و دژخيم رفتارى، مى‏گويد:«سنمار، كه توانمند بنا سازى چنين كاخ سربلندى است، جز اين جزايى را نمى‏توان او راداشت، چرا كه، او توانا خواهد بود به پرپايى ى كاخى همانند و يا با شكوه‏تر، براى ديگرى!؟» دهخداى فرزانه، نادره دوران، پاداش "سنمار" به مصدق دادن را از سوى آن كسانى مى‏خواند،كه هر چنددارنده‏ى شناسنامه ى " ايرانى" و در اين سرزمين به خشت افتاده‏اند، ولى اجراگر" پير استعمار" انگليس و يا ديگر قدرتهاى تاراجگر جهانى، بوده و هستند، و زندان و تبعيد و ناسزاگويى به او را، برخاسته از كار رفتارى آنان مى‏شناسد. پادافره دهى هايى چنين به "مصدق" و ياران او، كه حتى پاره‏اى تير باران و يا دشنه آجين شدند، از سوى به " قدرت" رسيدگان ديروزى و امروزى بوده و مى‏باشد، كه كار ويژه آنان رسيدن به قدرت و نگه داشتن آن، در پناه قدرتهاى تالانگر جهانى بوده و منابع كشور رابه سود خود و اردوگاههاى "قدرت"، به تاراج گرفته‏اند. على اكبر دهخدا" سزاى سنمار" به" مصدق" دادن را، در پى كودتاى" انگليس - آمريكا" ى 28 مرداد، از سوى بر سر" قدرت" آمدگان ميخواند و همه آن كسانى كه در آن رخداد شوم دستى آلوده به خيانت داشتند، چراكه، آن" پير فرزانه" كاخ سر بلند مبارزه با "استعمار" در شرق را پاى نهاد و با " ملى‏كردن صنعت نفت" در سراسر ايران" خورشيد بريتانيا" را كه تاآنگاه غروبى نمى‏شناخت، به " بام غروب" نشايند. چنين سزايى به مصدق و ياران او، به زندان- شكنجه - اعدام و كارد آجين و... كردن و هرزه درايى، گويى و نويسى از سوى وابستگان اردوگاههاى چپاولگر جهانى، از پى كودتاى 28 مرداد تاكنون بوده و اين " حكايت"، شوم، همچنان باقى است. آنچه كه بهره‏ى آزادگان و چهره هايى چون" على اكبر دهخدا" نيز مى‏گردد، از جمله از سوى شاه و گماشته گانى چون" حسين آزموده"، كه يكى از آن موردها، هنگام زيرو رو كردن خانه‏ى اوست و پشت ولاى كتابها را كاويدن تا بيابند كه آيا، حسين فاطمى در آنجاپنهان نگرفته است؟! روشكارهايى زشت از سوى بر قدرت نشستگان دوران" استبداد شاهى" و چند بار شوم آورتر" استبداد اسلامى"، بهره پاداشى بوده‏به " مصدق"، نيز به ياران او، به درجه هايى گوناگون! بنابر خواست و يا در سويه ى سود جهان"استعمار"، و دگرديس شده‏ى آن "امپرياليسم" چه سرمايه‏دارى آزاد و نماد آن «آمريكا» باشد و چه »سرمايه دارى دولتى» كه نمود خود را در «بود» شوروى مى‏يافت و يا بمانند اينگونه گونه سامانه‏هاى »قدرت» كه خود را نمايان ميدارند. كودتاى 28 مرداد رابايست سنگ بناى چنين پاداشى دانست ازآن روى كه « ملى شدن صنعت نفت ايران» تير چرخ چرخش ضداستعمارى و ضد تالانگرى بشمار مى‏آمد، به زيان قدرتهاى چپاولگر جهانى، در سود شرق به تاراج گرفته شده. آتش افروز و معمار چنين مبارزه‏اى راهم، " مصدق" مى‏شناختند، كه «ملى شدن» را پرچم بر افراشته‏اى نموده تا «ملت» پيرامون آن گرد آيد و به جريان اندازداجراى خواست تاريخى خود را، مبنى بر "رهايى" از چنگال بيگانگان و گماشته‏گان آنان! رهايى و ناوابستگى به جهان تارجگر، كه با خود آورنده ديگرنارسايى هايى اجتماعى مى‏باشد، همچون نبود " آزادى " و به هيچ گرفتن دادگريهاى گسترش گرفته در همه‏ى پهنه‏هااست، از سوى «خودگامه» ايكه، دست قدرت و قدرتهاى چيره‏ى جهان رابه پشت خود دارد. بنابرخواست آنها بر اريكه «قدرت» گمارده شده و «بودش» به سود و سوداى آنها بستگى مى‏گيرد. شايد بتوان گفت، كه «مصدق» خود، پيش از هر كس و روشن‏تر از هر روشن‏بينى، به پاداش خود، سخن رانده‏است در دادگاه نظامى‏به اينكه:«... تنها گناه و گناه بزرگ من اين است كه صنعت نفت ايران را ملى كردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سياسى واقتصادى عظيم‏ترين امپراطورى جهان رااز اين مملكت بر چيدم...»! اگر پادش او زندان و تا پايان در »تبعيد» سرنوشت او مى‏شود و...، ولى در مورد «حسين فاطمى» تير باران شدن است، كه از زبان مصدق:«... شادروان دكتر حسين فاطمى يك تقصيرداشت و آن پيشنهادى بود كه در يكى از جلسات جبهه ملى براى ملى شدن صنعت نفت كرده بود و به جزاى خود هم رسيد» و در جايى ديگر اينكه: «.. در جلسه‏ايكه در خانه آقاى نريمان تشكيل گرديد دكتر فاطمى پيشنهاد خودرانمود و مورد موافقت حضار در جلسه قرار گرفت و آنراامضاء نمودند.افراد چپ با اين پيشنهاد مخالف بودند چونكه ملى شدن صنعت نفت را در سراسر كشور مخالف با منافع دولت اتحاد جماهير شوروى مى‏دانستند ولى بعد از مدتى مخالفت ديدند اكثريت قريب به اتفاق ملت ايران با ملى شدن صنعت نفت در سراسر كشور موافقند و از آن دفاع مى‏كنند دست از مخالفت كشيدند و سكوت اختيار" نمودند! ادامه سخنان او درباره چرايى و تاريخ اين رويداد، از « سه بند» سخن دارد كه در كميسيون مخصوص نفت مجلس شوراى ملى « بنام سعادت ملت ايران و بمنظور كمك به تأمين صلح جهانى امضاء كنندگان»، در 26 اسفند 1329 مورد پذيرش قرار مى‏دهند به اينكه:«صنعت نفت ايران در تمام مناطق كشور بدون استثناء ملى اعلام شود، يعنى تمام عمليات اكتشاف، استخراج وبهره‏بردارى دردست » دولت ايران قرار گيرد، و باز ياد آورى دارد كه: «ملى شدن صنعت نفت در سراسر كشور ابتكار دكتر حسين فاطمى» بوده است. از زبان او در بيان ديدگاه روشن « استقلال»، در زندگى سياسى خود اينكه:«... نه فقط با سياست انگليس بلكه با هر دولتى‏كه مى‏خواست كارى بر خلاف مصالح مردم بكند مخالفت كرده‏ام. من‏اول‏كسى‏بودم كه در تبريز با مخالفت شديد قونسل شوروى قرار داد» ايران، اتحاد جماهير شوروى« را در خصوص فسخ كاپى تولسيون اجرا كردم، من با پيشنهاد گافتارادزه» راجع به امتيازنفت شمال مخالفت نمودم و در همان مجلس قانون تحريم امتياز را بتصويب رسانيدم. من باتقاضاى سادچيكف كه مى‏خواست شيلات بحر خزر كماكان در دست عمال شوروى بماند تا بعد قراردادى در اين باره تنظيم شود موافقت ننمودم و روزى كه قرارداد به آخر رسيد بهره بردارى از شيلات ملى گرديد. من با پيشنهاد اصل چهار كه موادى مخاف استقلال‏ايران درآن درج شده بود موافقت ننمودم تا پيشنهاد را تصحيح كردند و بعداًامضاء نمودم...»! او در ادامه ى اين درستى‏ها، در جاى جاى نوشته‏هاى خود، از جمله در دادگاه و پاسخ به گفته و نوشته‏هاى « محمد رضا شاه»، بسيار روشن فاشگويى دارد كه: «سلسله‏پهلوى‏مخلوق‏سياست‏انگليس» بوده است ، بر ميشمرد داده و بوده‏هايى خدشه ناپذيرى را، در چرايى دو كودتاى« سوم اسفند» 1299 و « 28 مرداد» 1332 را، تا چرخش چپاول منافع‏ايران ،به سود چپاولگران بيگانه، به زيان ملت ايران، و با دست و فرمان خودگامان وابسته، به گردش در آيد! روشكاراو در سويه كوتاه‏كردن دست «استعمارگران»، بگونه شايسته‏اى از يك سياستمدار پرهيخته و دلير بخردمند بى‏همتايى است، كه بهنگام‏هاى تاريخى نهايت بهره‏ورى را دارد:«.. تا وقتى كه كافتارادزه به ايران نيامده بود و پيشنهاد امتياز نفت شمال رانداده بودنتوانستم در مجلس حتى يك كلام از قرار داد 1933 صحبت كنم و بعنوان مخالفت باپيشنهاداو بودكه پرده از روى آن برداشتم و بازبراى‏اينكه بتوانم روزى آنراازبين ببريم و مقدمات آزادى و استقلال‏ايران را فراهم كنيم طرح تحريم‏امتياز نفت رادر يكى از جلسات ديگر مجلس دادم و جديت كردم»، كه عليرغم هوچى گريهاى «حزب توده» به انجام مى‏رساند و در مجلس پسين، با رهنمودهاى خردمندانه‏اش، نمايندگان دوره پانزدهم، مردم رااز زيانهاى وارد شده آگاه و زمينه سازيهاى بايسته‏اى را دنبال مى‏كنند، تا اينكه در 29 اسفند 1339، و در پناه همه جانبه‏اى‏ازسوى »ملت» مى‏تواند »صنعت نفت در سراسر كشور» را ملى نمايد! نيز در بهمن ماه 1331 كه نمايندگان «شوروى» خواستار تمديد« شيلات» به دست دولت شوروى مى‏شوند تا پيمان نامه‏اى در آينده بسته شود، او پاسخ مى‏دهد كه چگونه:»دولتى كه امتياز نفت جنوب را قبل ازانقضاى مدت ملى كرد و كارمندان انگليسى شركت نفت را از ايران خارج نمود، مى‏تواند»قرارداد شيلات را تمديد كند، و در دست دولت شوروى نهد؟! پاسخ پرسش او از سفير شوروى ، پوزش‏خواهى و پذيرش درستى سخن او را باخود داشت، و در پى آن " ملى شدن شيلات" را بهمراه آورد، ولى:»... بهمين جهت هم بود كه دولت شوروى‏ازتحويل طلاى‏ايران» به دولت او و ادعاهاى ى پوچ او رابه اينكه؛"... چنانچه شاهنشاه با قانون ملى شدن صنعت نفت موافق بودند هرگز با تصميمات جلسه‏ى پايگاه آلپ راجع به كودتا و سقوط من موافقت نمى‏فرمودند و ميگذاشتند چندى من سركاربمانم تا ملت رنجديده ايران بجاى 50 - 50 عوايد ساختگى به 100 - 100 عوايد حقيقى " دست يابد! پير بسته به زنجير، دليرانه و در جاى جاى سخنان خود مى‏رساند كه بروميوه‏ى 29 اسفند، با ملى شدن صنعت نفت در سراسر ايران، ادامه ى چه راهى بوده كه آزادگان در "ايران زمين" در سر پرورده داشتند. آنچه با كودتاى سوم اسفند 1299 و ادامه آن در دوران، خودگامگى"ى پهلوى اول و موردهايى چون تمديد قرارداد نفت، زير نام قرار داد 1933، باز دارند"ى آن آرمانها و چرخش گرفتن چرخ وابستگى ايران به " استعمار انگليس" گرديدن و استقلال وآزادى بازيچه‏ى خودكامگى شدن و دادگريهاى اجتماعى نيز، كه به هيچ گرفته مى‏شود. نمايندن كه، با آمدن" كافتارادزه" به ايران براى دست يابى به نفت شمال، هوچى گريهاى حزب توده و نويسندگان و بينش پردازان آن سازمان آغاز و يورش به مصدق را بر مى‏گزينند، چراكه امتيازياد شده را همچون امتياز نفت جنوب به زيان" استقلال" ايران مى‏خواند و سنگ‏اندازى در راه ديگر خواسته‏هاى " تاريخى - اجتماعى" ايرانيان، اينكه او نه تنها باز دارنده‏ى آن امتيازدهى مى‏گردد، كه بگونه‏اى تخت پرشى به سوى" ملى كردن نفت" در سراسر كشور مى‏سازد و ملى كردن "شيلات" را هم امكان ساز و در ادامه ى كار رفتاريهاى خود، پاره مى‏كند هر آنچه" بندى " را باشد به دست و پاى "آزادى - استقلال و دادگريهاى اجتماعى"، كه پسند ملت ايران مى‏بود و هست! دريغ و درد، كه دراين دوران نه تنها احسان طبرى ها مى‏نوشتند كه"...بهمان ترتيب كه مابراى انگليستان درايران منافعى قائليم و بر عليه اين منافع صحبتى نمى‏كنيم بايد معترف باشيم كه دولت شوروى هم از لحاظ امنيت خود در ايران منافع جدى داردو..." ادامه‏ى اين درهم برهم نويسى‏ها به هرزه درايى گراييدن، كه خليل ملكى هم درشت گويى دارد و هم زبانى با ديگر نويسندگان " توده"اى از جمله در رهبر شماره 423 به اينكه؛" اگر ايران حريم امنيت شوروى يا هندوستان يا تركيه و افغان باشد آيا به امنيت و استقلال ما صدمه مى‏رسد و آيا آنرا تضمين" مى‏كند و در پى‏اين فروهشته نويسى‏ها و به مصدق يورش آوريها، از امتياز نفت شمال، همچون جنوب، به شوروى واگذاركردن، دفاع مى‏كند!؟ البته، ملكى باگذشت زمان و با پى‏برى به ماهيت رهبرى حزب توده و شوروى، سرنوشت سياسى ديگرى گزين دارد، ولى نمى‏توان ازياد برد دفاع از" دولت شوروى" را و توجيه‏كردن كه " شوروى" نمى‏تواند ماهيت يك كشور استعمارى "داشته باشد را و روى آوردن به نوشتن همان بينش پردازيهاى " حزب توده"، و بمانند هموندان خود" احسان طبرى"، به يورش آورى به مصدق. سخن از »ملى شدن صنعت نفت در سراسر كشور" است و روز خجسته ى 29 اسفند به پيشنهادى حسين فاطمى و با يارى همه جانبه ى ملت ايران كه به سامان مى‏گيرد، با آورده‏اى از على اكبر دهخدا و فرازهايى از مصدق، و انگيزه‏ى گزين‏آن در سرنوشت و اهميت " تاريخى - اجتماعى " آن، در زندگى ى سياسى ايران، كه مورد فراگشايى قرار مى‏گيرد. اهميتى‏آنچنانى كه از آن پس، " ملت ايران" پاى در گذرگاهى ديگر مى‏نهد و گره‏گاه تاريخى بشمار مى‏آيدآن روز، هر چند باكودتاى 28 مرداد، دشمن، در پوش‏هاى گوناگون، راه مى‏بندد به آنچه درون مايه اين »انجام تاريخى» به بر و ميوه شيرين خود بنشيند. درون مايهه آن روز تاريخى، به پاى گرفتن" آزادى - استقلال و دادگريهاى اجتماعى"، كه چون " اميدى" در دل سختى كشيده‏ى ملت‏ايران، زنده باقى مانده است و تلاش به آن دارد، كه خواستى است" ملى مردمى"! اما، و بنابر سخن مصدق، اگر چه با كودتاى 28 مرداد راه به آن" اميد" و " خواست" بستند، اينكه؛ "... قبل از ملى شدن صنعت نفت دولت ازاين امتياز در حدود شانزده ميليون ليره در سال استفاده مى‏نمود و اكنون در آمد دولت‏به‏پنجاه ميليون ليره‏بالغ شده‏است و رفتار شركت هم با اتباع ايران مثل رفتارى بود كه يك انسان با حيوانى بكند و اكنون فرق كرده است و مثل سابق نيست"!، آنچه را كه" شاه" و ديگران در كودتا شركت داشته، خواسته يا ناخواسته، نفهميدند!؟ رخدهى رويدادى كه اگر با كودتاى 28 مرداد روند آن، با خواست " آمريكا - انگليس" و سكوت" شوروى" باز دارنده نمى‏شد و همراهى خيانتكارانه‏ه آية الله‏هايى چون " بهبهانى - كاشانى و..." در كار نبود و پيروان آنها كه حال بر سر قدرت نشسته‏اند، و نيزبزن بهادرهايى چون " شعبان جعفرى " و سيل دلارهاى كار ساز بوده، نبود، ايران در جهان جايگاهى ديگر داشت. چه توان كرد، دربرابر خيانتكاران" بومى"، در پوششهايى چون " شاه - آية الله" و پيرامونيان آنها و دلارهاى پخش شده ميان معركه گيران سگ از چنبر گذر، وزاغه نشينانى كه فقر آنها را به همه كارى بر مى‏انگيزاند، بى آنكه بدانند با سرنوشت خود ببازى گرفته شده‏اندو كار رفتارى بهم گره خورده شده‏ى آن، شوم آورى را براى ايرانيان!؟ چهره سزاوار براى " ملت ايران" بخود نگرفتن، آنچه را كه با انجام انديشه ى" ملى شدن نفت"، اميد به آن مى‏رفت، و به شن نشست كشتى آن" اميد" بدست خيانتكارانى، كه پاره‏اى از آنها بوجود آورندگان بينش" استبداد" چيره‏ى كنونى مى‏باشند، شوم‏زاى تر از "استبداد" پيشين" را پيروان آنان‏اند، بر كرسى قدرت دست يافته! دست آوردى ژرفگونه باهدفمندى آنچنانى كه مى‏توانست پايان بخش به سيه روزى شود، كه ملت ايران، بيش از دوران پيش، در دوران" استبداد اسلامى" با آن سروكار دارد. آنچه را كه مى‏توانست نه تنها سرنوشت" ملت ايران" را دگرگون ساز باشد، كه به يقين خاورميانه و حتى آموزاننده و يارى دهنده ى همه ملتهايى باشد، كه "استقلال و آزادى" آنها بازيچه تالانگران جهانى واردك‏هاى دست‏آموز آنانند، به برپايى راهى سزاوار از زندگى شرافتمندانه ايكه انسانها خواستارند! آنگونه دست آوردهايى را،كه بسيارانى كه حتى خود رااز هواداران" نهضت ملى " دانسته بوده و هستند، ژرفايى‏آنرا نشناخته و ناآگاه بودند از بنياد و گستره ى هدفمندى را كه" ملى شدن نفت"ز مى‏توانست ببارآورد، با بخرد مردى "مصدق" و يارانى چون " حسين فاطمى" كه به آن كار سترك مبادرت كردند. بى جهت نيست كه هنوز كه هنوز است، ناآگاهانى، از سر بى خردى و يا در بينش‏هاى " استعمار" پسند گرفتار آمده، به مصدق" خرده مى‏گيرند و راه حل " نفت" را در پيشنهادات" هندرسن - بانك بين الملل و..." از يك سوى و يا ديگر سوى به راه حل " حزب توده" ديده گشوده دارند، كه نمونه هايى چند از اينگونه كسان را، در نوشته‏هاى چند شماره‏اى " مهرگان"، مى‏توان ديد! پاسخ چنين نويسندگان، چه در گذشته از زبان قلمى مصدق و حال به اين دارد كه؛" تغيير"« گريدى» سفير آمريكا در ايران كه شخص بى‏نظر و بيطرفى بود و انتصاب هندرسن، مأمور سابق آمريكا در هندوستان بجاى او كه در انجام وظيفه بى‏نظر نبود يكى از نتايج مهم‏اين كنفرانس بشمار مى‏آيدو ايدن در اين كتاب همه جا ازاو قدردانى كرده و مخصوصاً در يكى از خاطرات اينطور اظهار نظر كرده است:« روابط انگليس و آمريكا بواسطه نمايندگى هندرسن در ايران روزبروز بهتر ميشد و او شخصى لايق بود كه اجازه نداد هيچوقت مصدق از اختلافات بين آمريكا و انگليس كمترين استفاده‏اى بكند. از او كمال تشكر داريم. چنانچه هندرسن در ايران نبود قرار داد 1954 اينبار نفت طبق نظريات ما تمام» نمى‏شد"! داده‏ى تاريخى را مصدق از كتاب خاطرات ايدن آورده كه بخش گسترده‏اى از آن به ايران و ملى شدن نفت و... پرداخته است و از جمله اينكه؛" روزى كه من متصدى وزارت امور خارجه شدم آبادان از دست رفته بود" و در ادامه آن از دست دهى" نفوذ ما در خاورميانه" سخن دارد و روى به تنزل و اشاره به خيزشهايى در سرزمينهايى چون مصر و بسيار ديگر بوده هايى نگران ساز، براى " استعمار انگليس"، در پى بر سركارآمدن " مصدق" تا به آنجا كه از رويداد شوم كودتا؛"... خبر سقوط مصدق وقتى بمن رسيد كه در كشتى و در بحر مديترانه بودم و دوره نقاهتم را با خانم و پسرم در آنجا ميگذرانيدم و در آن شب خواب راحتى" كردم!؟ مورد بانك بين الملل نيز از زبان آن خردمند اينكه؛"... عدم موافقت من با پيشنهاد بانك بين المللى از اين جهت بودكه بانك ميخواست از روى خدعه و تزوير سندى از دولت ايران در نفع شركت سابق تحصيل و ملى شدن صنعت نفت راكه دولت‏انكليس از طرف خود و شركت صاحب امتياز شناخته بود بى اثر" كند، و در پى نوشته و گفته هايش، بر شمرى دارد به چند وچون" خدعه و تزوير"هاى نمايندگان بانك و ياد آور است كه؛"... به نمايندگان بانك گفتم مرا بخير تو اميد نيست شرمرسان" و آشكارا بر مينماياند كه نمايندگان بانك؛"... براى اين نيامده بودند كه از راه خير خواهى رفع يك اختلاف" كنند. آنچه را كه در پى كودتا، روشن و بى ابهام، ايرانيان ديدند كه نمايندگان برگزار كننده ى قرار داد " كنسرسيوم" همين نمايندگان بانك بودند با هميارى سفيرهايى چون " هندرسن"، كه در كودتا شركت مى‏جويند! با چشم پوشى از تكيه كردن به واهى نويسى آنان كه پيشنهادات" استعمار خواهانه ى" هندرسن - بانك بين المللى و... را چاره گر مى‏خوانند، آورده شده در شماره هايى از " مهرگان"، و بر اين اند، كه اگر چنين پيشنهاد هايى را مصدق مى‏پذيرفت، و نيز روى به همه پرسى نمى‏آورد...، كودتا رخ نمى‏داد و...؟!، كه در بخش پيشين، با تكيه به گفته و نوشته‏هاى" مصدق " اشاره هايى به آنها شد، ديگر ادامه ى آن بايستگى ندارد. اما، نيست گونه‏تر نوشته ى يكى از پيروان امتياز " نفت شمال" را به شوروى دادن مى‏باشد، نماينده ى بينش حزب توده كه براين شدند، تا در پناه" ارتش اشغالگر سرخ"، نمايش‏هاى خيابانى بپا دارند و با كار رفنارهايى چنين، بتوانند خواست نماينده ى استعمار ديگرى را، هنگام ورود" كافتارادزه" به ايران، به اجرا در آورند. او مى‏نويسد؛"... براى به انجام رساندن آن يك نيروى دموكرات انقلابى لازم بود كه با قاطعيت توطئه‏هاى قدرتهاى استعمارى و استبدادى و ارتجاعى را خنثى كند و توده‏ها را به حمايت خود در صحنه نبرد نگاه دارد. اتفاقاً اين نيرو در آن زمان وجود داشت و آن حزب توده ايران بود. اما اين حزب نيرومند توده‏اى نيز بجاى رهبرى دنباله روى در پيش گرفت وبعلت اينكه در سر بزنگاه زمام امور خود را در بست در اختيار رهبرى مصدق نهاد و گوش بفرمان او نشست در بى عملى مطلق زمين گير شده"؟! سپس مى‏افزايد كه؛" در بهت و شگفتى همگانى فاجعه بوقوع پيوست."؟! خواننده بنابر آنچه تاكنون نوشته شده است، اهتمام دارد به شناخت از اين نويسندگان، بويژه اينكه، هريك از " ظن" خود، پيشنهادات نمايندگان استعمارى و خواست آن" قدرتها" را به ديده گرفتن،"يارنفت" شده‏اند، و بى خبر از "درون مايه ى " خواستى كه پسند "ملت ايران" باشد، به بر آوردنده شدن"استقلال - آزادى و دادگريهاى..."، كه جنبش دنبال داشت! تكيه به سخنان" مصدق" كه از زير چشم گذشت بمناسبتهاى گوناگونى كه هدفمندى" ملى شدن" را ياد آور بود، بويژه در دادگاه و پاسخ به " شاه"، نيز بنابر آنچه را كه سران " حزب توده" در لفافه" و ياآشكار" انتقاد از خود" داشته‏اند در نادرستى رفتارهاى سياسى شان در دورانهاى گوناگون، بويژه زمان مصدق و مورد نفت از يك سوى، و از ديگر سوى، با شناخت از دوره‏ايكه نويسنده از آن سخن رانده است، بمانند نماينده‏اى از مرده رييگ آن حزب، آنگاه بيشتر پى برى بوجود مى‏آيد از خام گفته‏ها وواهى نوشته‏هاى اينگونه" دموكرات انقلابى"هاى توده‏اى هنوز برجاى مانده؟! مسخره نوشته هايى از اين دست كه"حزب نيرومند توده" بتواند توده‏ها را به دست آوردى ممكن در برابر" استبداد - استعمار - ارتجاع" يارى رساند و نفت و سرنوشت آنرا با " قاطعيت" آنگونه" انقلابى " و صد البته" دموكرات"، به سود مردم ايران به سامان رساند، تا در بهت و شگفتى همگانى فاجعه" اى رخ داده، رخ ندهد!؟ گويى، نويسنده‏ى "...متكى به يك جنبش انقلابى توده‏اى "ى اينگونه‏اى، از سر سختى" تاريخ" پندنگرفته و نياموخته است و رسوايى‏هاى " حزب توده " و اردوگاه جهانى از آن پيروى داشته، شوروى، و رفتار تالانگرايانه ى قدرت" سرمايه دارى دولتى اش، كه جانشين دوران استعمارى "تزار" مى‏بود به او اندرز دهنده نبوده است، كه هنوز اينگونه بيهوده گويى مى‏كند؟! پندنگرفتن از زبان تاريخ، به هم خوابگى‏هاى ميان استعمار" انگليس- روسيه" ى در پيش و پس از انقلاب " اكتبر"، كه هماره دنبال شددر " چنگال چپاول" به منابع ملتهاى زير ستم، از جمله ايران، بويژه در رابطه با " نفت" و در برابر دولت "ملى مردمى" ى مصدق همسويى بر گزيدن ! فراموش كردن و اينگونه رسوا قلم زدنهايى، رسواتر از استادان خود چون"رادمنش - كامبخش - كيانورى و..." در دوران پس از جنگ جهانى دوم، با ورود كافتارادزه به ايران و پس از آن، و بپا دارى نمايشهاى خيابانى در پناه ارتش اشغالگر سرخ، بيشرمانه نويسيهاى « احسان طبرى»ها كه ايران را « حريم انگليس - شوروى» مى‏خواندند و...؟! به فراموش سپردن كوششهايى در چپاول نفت و توجيه زشتكارى وابستگى به قدرتى خون ريز و چپاولگر دوران استالين و پس از آن در درون و برون از آن سرزمين، نيز همسويى با"شركت سابق نفت" زير نام مبارزه با "جبهه‏ى‏فاشيست"وروزى خور آن، در »دستگاه استعمارى» شدن را، در همكارى با « مصطفى فاتح» و ارگان مشترك داشتن را، دنبال داشتن، نشانه گر بى شرمى بى اندازه ايست كه در وجود اينگونه كسان وجود دارد. آنانى كه نوچه‏هاى « بقراطى - قاسمى - طبرى و...» بودند، در بپادارى نشستهائى با مهره‏هاى استعمارى انگليس و در پيروى از دستورات قدرت «استعمارى» شوروى استالينى، در مركزگاههائى چون »هتل ريتس»، و زير نام تدارك « جبهه ى ضد ديكتاتورى»، به همكارى با روزنامه نگاران رسوائى چون « سيد ضياءالدين طباطبائى - محمد باقر حجازى» و ديگر نوچه‏هاى « سيد ضياء» گرد آمده، مى‏بايست فرموش كار هم باشند! بى مرزى شرم ندارى و پرروئى نويسنده ى « توده‏اى» كه در نشريه « مهرگان»، سال سوم شماره 2، تابستان 1373، قلم زده‏است، مى‏رساند سست و فروهشته نويسى بيشترى را، از آنچه، آن دو پى نوشته‏اند، كه « راه حل» نفت را، در پيشنهادات هندرسن - بانك بين المللى و...» خوانده‏اند. نويسنده كه در نوشته ى خود، فراموش مى‏كند رفتار رهبران و كار ويژه ى »حزب توده» را، در دوران پيش از 29 اسفند تا اين روز، كه « ملى شدن صنعت نفت در سراسر ايران» با پشتيبانى يكپارچه « ملت ايران» به چرخش درآمد، كه مخالفت كامل داشتند. آنچه بنابر ساختار »سياسى» ى حزب، با « ملى شدن» ادامه ى ستيز داشت و با به چرخش در آمدن آن خواست كه پرچم نويد دهنده ى « استقلال - آزادى و دادگريهاى بنيادين اجتماعى» بود، سر ناسازگارى نشان مى‏داد. با ايادى »استمعار انگليس»، در همسوئى با خواست « سرمايه دارى دولتى شوروى» همگامى داشت، به سنگ اندازى در راه خواستى »تاريخى - اجتماعى»، كه نهضت ملى به رهبرى « مصدق» و بگونه‏اى ريشه‏اى، در آن پاى نهاده بود! نوچه نويسنده ى توده‏اى آن روزى و بنمايندگى »دموكرات انقلابى ى توده» اى امروزى قلم زن، فراموش مى‏كند كه »حزب» او در برابر »ملى شدن صنعت نفت در سراسر ايران»، بيش از »ده شعار»، بباور خود، »انقلابى» مى‏سازد، در برابر آنچه را كه به « تير چرخ چرخش» مبارزه ى بى امان ضد استعمارى درآمده بود! تير چرخ مبارزه و پرچمى كه زير پر و بال خود، همه ى لايه‏هاى اجتماعى را گرد مى‏آورد و زبان خواست « ملت» مى‏گردد، به پروازى در سويه ى رهائى بخش از چنگال استعمارگران و، انجام‏گيرى سامانه‏اى، مردمى باور! رنگ بازى رسواگرايانه ى « شعارهاى دهگانه» ايكه دم به دم خود را مى‏نماياند در برابر آن « پرچم» رهائى آور بنيادين « ملى شدن» در سراسر كشور، و اداره ى آن بدست تواناى ملت ايران. بى رنگى ى آشكار شده ى »شعار»هاى توده‏اى چون: « بطلان قرار نفت جنوب...» و حقنه كردن خام گفتارهاى « رادمنش - رزم آرا» هائى، در مخالفت با « ملى شدن» صنعت نفت« به اينكه » ايرانى عرضه ى سوزن سازى و يا لولهنگ ساختن ندارد، چطور مى‏تواند نفت را اداره كند؟« آنچه كه در دوران طلائى دولت »ملى مردمى» مصدق، كارشناسان و كار گران ايران به اثبات رسانيدند اينگونه بيهوده و واهى سخنان را، و در پى كودتا، نمايندگان « امريكا - انگليس» هم، ناگزير به ابراز كردن داشتند كه صنايع نفت، به دست ايرانيان، در نهايت مهارت و كاردانى اداره شده بود. به يقين، اين نويسنده ى توده‏اى فراموش نبايد كرده باشد هرزه درايى‏هاى " حزب دموكرات و انقلابى " خوانده ى خود را، حتى تا روزهاى كودتاى 28 مرداد به مصدق و همراهان او، جاى گرفته در سراسر روزنامه - هفته نامه و ارگانهاى آن حزب، كه نگارنده به پاره‏اى از آنها در كتاب " ملى شدن نفت در سراسر ايران" اشاره و به اندازه مورد فراگشايى قرار داده است، راهكارهاى استعمار پسندانه ى آن حزب را، در كنار ديگر كار رفتاريهاى سياسى همانند استعمار پسند، در برابر دولت مصدق و نيروهاى " استقلال - آزادى و دادگرى‏هاى اجتماعى " خواه نهضت ملى " كه قرار داشت! به يقين، نويسنده ى توده‏اى نبايد فراموش كرده باشد، كه از پيروى " حزب توده " اى سخن مى‏راند، كه كوركورانه از "اردوگاه" دولت شوروى استالينى را دنبال داشت و در باورمندى" پرولتر يزه" خواندن" شوروى" ى زير فرمان " ژوزف استالين" بسر بردن، كه او را " انقلابى كبير " ميخواندند و همانندان خود را انسانهايى از " سرشت ويژه" اى بهره‏مند بودن، مى‏دانستند. سرشت ويژه‏گى براى كسانى و برآمده از زشت كردارى و رفتارى خون ريزانه، در دوران آن خون ريز بزرگ و جانشين‏هاى او، كه نه تنها بنابر تكيه داده هايى تاريخى يادشده‏ى پس از جنگ جهانى دوم، و در رابطه با ايران، در همه‏ى موارد و از جمله " نفت" و آمدن "كافتارادزه" آن رسوايى‏ها را ببار آورده است، كه در دوران مصدق هم، نه بخريد نفت ايران روى نشان ميدهد و نه در لاهه نماينده ى آن به سود مردم زير ستم ايران رأى مى‏دهد و نه طلاى‏هاى ايران را به دولت برگزيده‏ى ملت، مصدق، كه مى‏توانست گره گشاى او گردد، در برابر"استعمار - امپرياليسم"هاى" انگليس- آمريكا"!؟ همه آنچه را كه انجام نمى‏دهد، با آرامش" وجدان انقلابى" داشته‏اش، به سود دولت كودتا، فضل الله زاهدى، گزيده ى " آمريكا - انگليس"، و شاه، يك بيك انجام ميدهد!؟ در دورانى كه خيل دستگيرى شكنجه و اعدام‏هاى در پى كودتا، روزبروز فزونى مى‏گيرد، و در ميان آنان نه تنها نيروهاى ملى و مردمى باورانى چون" حسين فاطمى، مرتضى كيوان و..." ديده مى‏شوند، كه حتى "دموكرات انقلابى هايى چون" خسرو روزبه" هم مى‏باشند!؟ آنهايى كه همراه با "كيانورى"، بوجود آورنده ى " سازمان ترور" بودند و زشتكارى سر به نيست كردن اين و آنرا، دامن زدن، در درون و برون از " حزب توده"، كه نويسنده ى ياد شده نيز، اين شوم زايى‏ها را، حتماً مى‏بايست در زمره ى " دموكرات انقلابى" بودن خود و حزب اش بشناسد و ياد آورد! نويسنده ى ياد شده، در مهرگان، پس از اين همه رسوايى براى حزب توده و شوروى ببار آمده، بويژه دوران استالين، همواره واژه هايى چون " انقلاب - دموكرات - مردم و..." را دگرگون سازى دارد، از آنچه بار" تاريخى - اجتماعى "دارند و ناسزاوار بكارگيرى مينماياند، با بستگى‏اش را در پهنه ى سياسى! بنادرستى، بارى را در پيش چشمان مردم مى‏نهد، كه نمايندگان گوناگون" استبداد اسلامى" هم، بكار گرفته‏اند و مى‏گيرند، آنچه را كه از اينگونه " توده ايها" آموخته‏اند!؟ همانگونه زبانى را بكار گرفته و بر " مصدق" روا ميدارند كه در دوران"استبداد شاهى" رواج داشت و كنون پايوران خون ريز سامانه ى " استبداد اسلامى" بكار مى‏آورند! نيز شگفت آينكه براى " درستى" نشان دادن پوچ بهم بافته ى خود، نويسنده در مورد" كودتا" و...، از پدر" فداييان اسلام"كه پيشوايى" آيت الله خمينى را، و رهبر بازمانده ى از او چون" خامنه‏اى و..." يعنى آيت الله كاشانى"، استمداد داده‏اى تاريخى مى‏گيرد، اگر چه گمان "جعل" آن نوشته و سند را هم سرسرى مى‏گيرد!؟ سخنگوى " دموكرات انقلابى" ى توده‏اى، از خود همان رفتاركينه توزانه‏اى بروز دارد به مصدق و همراهان او، در همه ى قلم زنى هايش، كه اردوگاه"كمونيسم" روسى و سياست سازان آن نيز بكار آوردند، و همگنان" حزب توده "اى او در هم نوايى با كار بدستان و بر سر قدرت" استبداد اسلامى، نشستگان نيز، دنبال داشتند در پى قيام 22 بهمن، كينه توزيهايى همسويانه از سوى سياست گرانه" سرمايه‏دارى دولتى" شوروى به زيان مصدق و سود " استبداديان"، چه در پوش " سلطنت" و چه در پوش" اسلام" قرار گرفتگان همواره وجود داشته و حزب توده نيز در پيروى از آن" اردوگاه" وظيفه خود دانسته بود! اين كار رفتارى زشت، تنها و تنها مصدق را هدف قرار نداده، كه ياران نزديكى چون " حسين فاطمى" به او را هم، كه به آن پرداخته مى‏شود. آنچه را ه، برخاسته بود از قدرتهاى تالانگر جهانى و وابستگان رنگ به رنگ آنها، در همسويى به " پاداش سنمار" دادن به " حسين فاطمى" كه پيشنهاد كننده‏ى" ملى شدن نفت" مى‏بود، و سرنوشتى همانند براى "فاطمى" گونه ايهايى كه بگونه ى "بنيادين" دردهاى " اجتماعى - سياسى" سرزمين خود راتاريخى شناخته بودند و روى به درمان ريشه‏اى آن داشتند! مبارزات تاريخى مردم ايران، پيش و پس از" انقلاب ناكام مشروطه"، در جاى جاى ايران نمايان است، كه در چهره‏هايى، چه نظامى و چه سياسى و يا توأمان اين دو، رخ نشانداده‏است، در برابر قدرتهاى استعمارى چيرگى گرفته بر اين سرزمين. در پى جنبش مشروطيت مى‏توان از نبرد هايى زير نام" جنبش جنگل - پسيان - تنگستان - دشتستان و..."ياد كرد، كه بگونه‏ى مسلحانه گزير رهايى ايران را از چنگال" استعمار"دانسته بودند، كارزارى، بويژه در برابر " استعمار" چيره انگليس، منزلگاه گرفته در جنوب، به چپاول" نفت"، كه در سايه ى" پليس جنوب" زير نظر ژنرال" سايكس" و نيروى مزدور"هندى" روند گرفته بود. سركوب اين جنبش‏ها، بنابر داده‏هاى تاريخى، گاه در سازش ميان قدرتهاى استعمارگر در جنوب و شمال و... اسكان گرفته انجام مى‏گرفت، و تقسيم "چپاول" ميان آنها را با خود داشت و يا جز اين. قدرتهايى استعمارى نيز، در پى آن بر مى‏آمدند تا پاره‏اى »بومى» را، خدمت گزار انجام خواسته‏هاى خود كنند و در راه خيانت به ميهن خود و جهان مردمى بكشانند. قدرت استعمارى انگليس در آن دوره ى پيش از مشروطه تا آغاز دوره‏ى زمامدارى مصدق، بر هم آورده بود و شاخه‏هاى چند گروهى وابسته به خود داشت، كه بگونه ى فردى - گروهى و خانواده‏گى، در همه جاى ايران پايه ى آنها را بر پاساخته بود. دولتها با خواست آن گزيده مى‏شدند ووزير و نماينده ى مجلس و استاندار و...، همه ى كار بدستان دولتى با رايزنى اش انجام مى‏گرفت و اينگونه شريانهاى " اقتصادى - سياسى" جامعه را در چنگال خود نگه داشته، داشت. كار گشايان" استعمار" انگليس، بوميان خود فروشى بودند كه درازاى خيانت به ميهن خود به" آب و علوفه " اى ، بنام مرتبه‏اى كه داشتند در پيش آن، دست مى‏يافتند. كاررفتارى "جاسوسى" و خدمت گزارى شناخته شدگى داشت كه زير نام" آنگلوفيل"، در برابر" روسوفيل " و ديگر" فيل" نوكرانى، كه قدرتهاى چپاول گر جهانى دست و پا مى‏كردند! خدمت گزاران و آنگلوفيل‏هاى چند شاخه و گروهى گاه در مجلس و يا... در برابر يكديگر قرار مى‏گرفتند، اما از مركزگاه خود، استعمار، شنوايى داشتند چراكه، اگر جز اين مى‏كردند نان آنها "سنگ" مى‏شد. انگليس از چند گروهى گماشتگان خود سود فراوان مى‏برد و گاهى اين به زيان ديگرى خبر چينى مى‏كرد، و در نهايت افسار و دهانه ى همه‏ى آنها در دست استعمار بود! استعمار انگليس گردش كار خود را، گونه ايكه فشرده از آن سخن رفت بگونه ديده بود تادر پى جنبش مشروطيت و جنگ جهانى اول، كه سود خود را بوجود آورى " قدرت مقتدر مركزى" مى‏يابد، اگر چه مى‏بايست مهره هايى را نيز قربانى كند، و به دست آن، همه‏ى خواسته‏هاى خود را امكان سازنمايد. بنابرچنين راهكارى، در پى قرارداد به شكست نشسته ى 1919 وثوق الدوله و سر سختى كه افراد و شخصيت هاى ميهن دوست از خود نشان دادند و سر پيچى احمد شاه، به امضاء هرگونه قرار داد استعمار پسندانه‏اى، ابتدا سامان دهنده ى كودتاى 1299 مى‏گردد، و در پى آن چهره ى " قدرت مركزى" را در ساختار" خود گامگى" به دست" رضاخان" مى‏سپارد. كهنه‏ترين مهره‏هاى خود را، در برابر خود كامه‏اى كه به تخت شاهى مى‏نشاند، يا به دور مى‏اندازد و يا به دست او به قربانى شدن است و يا زير دست او و براى خودش، به جاسوسى در آوردن زير گوش" خودكامه" ايكه " پهلوى اول" خوانده مى‏شود. بمانندانى چون " شيخ خزئل"ها قربانى سيد ضياالدين طباطبايى‏ها دور انداخته و به بيرون از ايران فرستادن،وثوق الدوله، به زير دست خود كامه در آمدن و يا در زندان افكنده شده و به سرنوشت دردناكى كه بهره ى "نصرت الدوله"ها مى‏گردد، راه كار مى‏يابد. استعمار در پى كودتاى 1299 و گزيركار خود را گونه ايكه رفت، يافتن، به " خيمه شب بازى" در چهره‏ى " قانون"، مجلس مؤسسانى بر پاميدارد و با دست برد در "قانون اساسى" رضا خان را " رضا شاه" ميخواند و دست هايى چون دست "آيت‏الله كاشانى" هايى، در مجلس مؤسسان استعمار پسند، رأى دهنده مى‏باشند به اين دگرگونيها. در پى شاه شدن" رضا خان"، پاى بپاى خودكامگى شتاب مى‏گيرد و " مشروطيت" و مردم سالارى برخاسته از آن رنگ مى‏بازد و چهره هايى چون" مصدق " راهى زندان و يا به گوشه نشينى ناگزير مى‏گردند. اگر چه بسيار بسيار مهره هايى" آنگلوفيل"، و يا ناوابسته ولى شيفته ى اراده گريهاى رضاخان كه او را در همه ى پهنه‏ها يارى رساندند، تا دست يابى‏اش به سلطنت، به دستور خود كامگى ى او از ميان برداشته مى‏شوند و يا همچون" سليمان ميرزا اسكندرى" به چوب هردو سر نجس شده‏اى در جامعه در مى‏آيند، ولى كار و خواست استعمار، به دست " خودكامه"ى به شاهى نشانيده، به گردش در مى‏آيد كه دست سركوبگراو، ديگر نه نيازى را مى‏باشد به " پليس جنوب"، و نه آنچنان به چند گروه و شبكه‏ى جاسوس نياز دارد، كه تهيه كننده ى كار براى آنان گردد، در مركز گاههاى سياسى و امور دولتى، تنها و تنها بود جاسوسهايى را كافى ميداند در پيرامون" خودكامه" گماردن تا او دست از پا اگر خواست خطا كند، به تنبيه او بر آيد!؟ راه مى‏گيرد و همه ى امور استعمار خواهانه به دست " خودكامگى"ى رضا خان، كه از جمله است،" مورد نفت" و تمديد قرار دادى كه به قرار داد 1933 ناميده مى‏شود وبر پا دارى سامانه‏اى سياسى ى استبدادى، كه بنا برخواست زمانه، اقدامات امنيتى و آبادانى و... بسيارى راهم، با خود بهمراه داشت، بويژه از اين جهت كه " جغرافياى سياسى" ى ايران، پسند استعمار را در انجام آن اقدامات، بايسته مى‏ديد! بلند شدن ساز جنگ جهانى دوم و رويارويى گرفتن قدرت" هيتلرى " در برابر هم آوردهاى‏خود كه استعمار انگليس يكى از آنها بود، برانگيزى " رضا شاه" را با خود داشت، با اين پندار، كه در سايه ى ديو" نازيسم" آلمان، بتواند سرپيچى كند از " استعمار انگليس"! بنابر چنين پندارى، زمزمه ى سر پيچى را در خواستار شدن در آمدهاى نفتى و افزايش هايى اين چنين ديد، و اگر چه استعمار به پاره‏اى از آن خواسته‏ها گردن نهاد، ولى بنابر روشكار استعمارى اش، در جستجوى دست يابى زمانى شد، تا بتواند خود بالا كشيده را بزير آورد، كه با اشغال ايران و بهانه هايى بدست آورده، خواست خود را به اجرا در آورد و دو "قدرت اشغال گر" ديگر را نيز به پيروى از خواست خود رهنمون شد!؟ زشتى و دژخويى جنگ جهانى دوم و اشغال ايران و سياهى‏هاى برآمده از آن، تنها آورده‏هاى آن نبود، كه فروپاشى سامانه خودكامگى رضاشاه را هم، در پهنه سياست با خود آورد و آزادى زندانيان و بازگشتن تبعيدشدگان و دگرگون شدن ساختارى كه از آن بوى »آزادى» برمى‏خواست و چشم اندازى براى كوشندگى ديدگاههاى سياسى گوناگون و هم آوردى ميان آنها. جلوه‏گر شدن دو اردوگاه « وابسته» و نا « وابسته» ميدان دارى سياسى مى‏يابند، كه در آغاز كار، اردوگاه وابسته، به دو قدرت « انگليس-شوروى» وابستگى دارند و اجراگر خواست آنها، و سپس‏تر آمريكا نيز، وابستگان خود را مى‏يابد. در كارزار سياسى پاى گرفته، هم آوردى بنابر روشكار قدرت، ميان قدرتهاى جهان‏خوار جريان مى‏گيرد و وابستگان بومى آنها نيز در پيروى از مركزگاه خود، رويارويى و يا همزيستى را، گريز كار خود مى‏دانند. نيز در اردوگاه ناوابستگان، نا هم آهنگى و رويارويى، و يا همزيستى ميان آنها وجود داشت، بنا بر بينش و يا انديشه‏ايكه، ساختار ديدگاهى آنها را در رابطه با جامعه و به سازيهاى »اجتماعى-سياسى» از يكديگر متمايز مى‏سازد. بود اين دو اردوگاه و رويارويى‏هاى چندگانه سياسى بوجود آمده در پهنه ميهن، و بود ستيز و ناسازواريهاى « اجتماعى-سياسى» درون « اردوگاهى»، و يا دو اردوگاه در برابر يكديگر و برداشت ناهمانند حتى « فردى» افرادى كه بوجود آورندگان سازمانها و گروههاى سياسى بودند، در مرتبه‏هاى گوناگون، با خود داشت دگرگونى بود درگاه‏ها و درگيريهايى، كه روز به روز ميان گروههاى سياسى رخ مى‏داد، بر روى فرد و دسته‏اى از گروهى به ديگر گروهى راه يافتن و جايگاه سياسى جديدى را گزيدن! بنا بر فشردهء آنچه آورده شد از بود ساختار سياسى پس از شهريور 1320 و دگرگونيهاى بى گسست و گونه بگون، حزب توده، با ديدگاه آنچه را كه در پناه »اردوگاه» وابسته باشد، در پيروى از شوروى پاى مى‏گيرد، از افراد ناهمگون، كه بن مايه « سوسياليسم»، شناسنامه سياسى آنها را بوجود آور بود، سوسياليسم روسى كه « لنينيسم» نام گرفته مى‏شود! سازمان بنابر پشتوانه شوروى و آزمونهاى آن، و بوجود آورانش و ديگر بوده‏هايى »اجتماعى-سياسى»، پرقدرت‏ترين نيروى سياسى كشور مى‏شود با انسجام تشكيلاتى، كه شايد بتوان گفت در خاورميانه بى مانند بود. وابستگان فردى و شبكه‏اى وابسته به « انگليس»، اگر چه دارنده سازمان نبودند، بمانند حزب توده، ولى بنابر گذشته خود، سرطان‏وار، ريشه دوانده داشتند در همه نهادهاى « سياسى-اقتصادى» كشور، و در مرتبه‏هاى گوناگون دولتى. ديگر نيرويى از وابسته به اردوگاه وابستگان، فرد و نيرويى به « امپرياليسم» تازه جاى پاى باز كرده در ايران، آمريكا بمانند يك « قدرت»، دوران آغازين خود را داشت. آلمان و طرفداران آن هم، كه زير پيگرد نيروهاى اشغالگر بودند، اگر چه از گذشته، بينش « نازيسم» هيتلرى وجود داشت، ولى دوباره كم و بيش، زمينه رشد مى‏گيرد. نماد آرايش پهنه سياسى ايران و بازتابهاى آن، مجلس دوره چهاردهم را به يكى از دوران سازترين دوره‏ها بدل مى‏كند، كه بازيگر بى‏هم‏آوردى چون »مصدق» بتواند خواسته‏هاى »تاريخى-اجتماعى» مردم ايران را، كه در پى مشروطيت، در زمان خودكامگى »رضاشاه» به سنگ نشانيده شده بود باز زنده كند! پرواى كار بدست مى‏آورد در اين بزنگاه، تنها بازمانده انديشمند دلير مشروطيت، به روشن بيان كردن ديدگاه »جنبش» مردم و چرا و در كجا و به دست چه افراد و قدرتى از رفتن به پيش باز مى‏ماند، و برشمرى زيانهاى وابستگى به استعمار، و از رهگذر آن، پديدى شوم « خودكامگى» و آسيب‏هاى برآمده از آن؟! گره كار تاريخ و ناسازواريهاى ميان افراد و گروههاى وجود داشته و بهنگام از آنها سود جسته، خود را مى‏يابد در زير پرسش بردن اعتبارنامه « سيدضياالدين طباطبايى» فرد اول كودتاى 1299، مهره انگليس، به چرايى كودتا و...، كه اگر چه با دخالت دربار و...، اعتبارنامه او به تصويب مى‏رسد، ولى به شاخ »استعمار» هم ترك مى‏نشيند. دومين پيروزى، با ورود »كافتارادزه» از آرايش پهنه سياسى مجلس سود جستن و «امتياز» دهى نفت شمال و يا... را زيان بار به «استقلال» ايران مى‏خواند، و با شكست اين خواست استعمارى، بپا مى‏دارد نهاد ديدگاه « ملى» را استوار در مجلس، در برابر هر دو نيروى وابسته به اردوگاه « استعمارى» و آغاز چرخش چرخ نيروى « ناوابسته»، در برابر هر بينش و گرايشى كه تكيه كند به قدرتهاى جهان‏خوار! سپس « اعلام جرم» هايى براى سهيلى نخست وزير و سيد محمد تدين، وزير كشور او، در رابطه با دزديها و تباه آوريهاى رخ داده از اين دو نماد تبهكار، در موردهاى گوناگون، و چهره درى از دوران زندگى سياسى اين گونه كسان! گزيده راهكارى ريشه دار، در برابر قدرتهاى استعمارى و دربار، با افشاگريهاى بى‏ابهام، نه تنها تواناييهاى او و ديدگاه و دليريهايش، ايران‏گستر مى‏شود، كه برانگيزى احترام مردم را نيز بوجود مى‏آورد براى »مجلس دوره چهاردهم» و نمايندگانى كه استوارى نشان مى‏دهند، به آنچه كه او كار رفتارى گرفته است! فزونى بيشتر مى‏گيرد بازتابهاى اقدامات به جاى او، بر روى مردم و نمايندگان مجلس و...، با رفتارش در برابر « ميلسپو» كارشناس آمريكايى و به نمايندگان مجلس نمايان نشان دادن و فهمانيدن، كه نماينده بايست از خواست مردم و حقوق آنها سخن براند و نه قدرتهاى « استعمارى» و يا دربار، و اگر چنين كند و از ارزشهاى « ملى مردمى» راه كار خويش گيرد، مورد احترام مردم خواهد بود و در چنين راه و روشى است، كه نماينده مجلس از سوى مردم گزيده شده، خوانده ميشود. ادامه راهكارهاى ملى و مردم خواهانه‏اش، با كار رفتاريهاى بخردانه و دليرانه و بى گسست او در برون و درون مجلس، با پرآوازه‏گر شدن دم به دم ميان مردم همراه و بازتابهاى ويژه خود را ببار مى‏آورد. زودودگى گرفتن، ترس-نااميدى و برانگيزى اميد و گستاخى كار، پيدايى راه ميان مردم و پاره‏اى از نمايندگان، اميد رهايى از چنگال « استعمار» و تبهكاريهاى وجود داشته، در دربار و نهادهاى دولتى، از آن جمله مى‏بود! بى‏اعتمادى جاى خود را به اميد به آينده مى‏دهد و شكاف در ميان نيروهاى سياسى وابسته بوجود مى‏آورد و جابه‏جايى و دگرگونى در آرايش سياسى جامعه، و خون تازه در كالبد مردم و وابستگان به گروههاى سياسى وابسته و ناوابسته جريان مى‏گيرد، و بازتابهاى آن در مجلس و روزنامه‏ها و... نمايان مى‏شود. جابجايى و دگرگونى به سود اردوگاه « ناوابستگان» و زخم‏پذير در اردوگاه هم‏آورد نمايانى دارد و ادامه آن در دوره مجلس پانزدهم، اگر چه او در كسوت نمايندگى نمى‏باشد، ولى بى‏گسست دميدن دارد، در انسجام‏دهى به اردوگاه ناوابسته در برابر هر نيرو و گروه وابستگان و كار و سازى كه، راه به خواسته‏هاى »استقلال-آزادى» گيرد و نهادينه كردن اين دو خواست بنيادين، تكيه به مردم، در بوجودآورى سومين خواست ريشه‏اى، كه دادگريهاى اجتماعى باشد، در همه زمينه‏هاى ممكن و راه گرفتن به آبادانى و شكوفايى و آنچه را كه سزاوار »ملت ايران» بتوان خواند. نه تنها در فروريزى ساختار موريانه خورده سياسى استعمارپسند در ايران، كوشش دارد، در پى بوجود آورى امكان ساخت‏گيرى دستگاه سياسى گردد، كه از تباهى‏آورى به دور باشد، و دولت مردانى رشد كنند كه از »حقوق» شهروندى هر ايرانى دفاع كردن را همت خود قرار مى‏دهند، در برابر هر قدرت تجاوزگرى، چه بيگانه و چه بومى، شهروند دارنده هر آيين-تيره-جنسيت و يا دارنده گرايش سياسى، كه بوده باشد! راهبردى خردمندانه در دفاع از »حقوق» انسانى شهروندان ايرانى، كه همواره دستخوش قدرتهاى استعمارى بوده و بدست دولتهاى برسركار گماشته شده‏اى، كه نمونه بارز آن، در پى جنگ جهانى دوم و در زمان سهيلى و سپس قوام‏السلطنه ادامه دارد، بازداشت شخصيتهاى سياسى-مذهبى- ارتش- شاعر و نويسنده و كارمند راه‏آهن، زن يا مرد، بودند، كه نزديك به دويست نفر مى‏رسيدند! مى‏توان، از اين افراد، نمونه‏هايى چون « احمد متين دفترى نخست وزير و استاد دانشگاه-آيت‏الله كاشانى-سرلشكر و سرهنگ پورزند و صادق فروهر-احمد شاملو-ناصح ناطق و بانوانى چون پيرايش و داراب را نام برد، و كودكى بنام جونى گرين فلد، با پوچ پرونده سازيهايى از سوى قدرتهاى »اشغالگر»، زير نام همكارى با »قدرت» آلمان هيتلرى در ايران؟! گفتنى است، كه مردم، بطور غيابى، دكتر احمد متين‏دفترى و آيت‏الله كاشانى را به نمايندگى مجلس برمى گزينند، در حالى كه اين دو نفر آخرين نفراتى بودند كه رهايى مى‏يابند، نيز سرلشكر پورزند، كه هرگز اجازه نمى‏دهد به دولت و نمايندگان انگليس، كه از او بازجويى كنند هر چند بر او سخت‏ترين نامردمى‏هايى وارد مى‏آورند! راهكارهاى اينگونه‏اى دليرانه و خردمندانه در مجلس چهاردهم، و دوره پسين مجلس پانزدهم در برون از آن، و باز در كسوت نمايندگى مردم تهران در دوره شانزدهم، راه مى‏بندد به راه كارهاى اردوگاه «وابستگان»، به گشوده شدنهاى بيشترى در چشم‏انداز مبارزه و مبارزه به آينده روشن! و شكاف‏اندازى در ميان وابستگان جريانهاى سياسى وابسته به بيگانه و ببارآورى زمينه‏هايى، كه انسانهاى ميهن‏دوست و مردم‏خواه بغلط در آن گروهها جمع گرفته، روى به اردوگاه «ناوابستگان» آرند. گره‏گشايى خردمندانه‏اى، كه بويژه در مجلس دوره شانزدهم بازتاب روشن مى‏گيرد و نه تنها نمايندگان، كه روزنامه‏نگاران و در پهنه امور دولتى و ميان شهروندان برخاسته از هر لايه اجتماعى را در بر مى‏گيرد. زمينه‏سازيهاى مساعد، تا بنابر خويشكارى‏اش و خواست زمانه و تكيه به آگاهى، گام به گام به پيش راهى پوييده شود، كه در آن خير «اجتماعى-سياسى» ملت ايران شماره خورد به گونه‏ايكه تاريخى، گردانى چون او پوييده‏اند و پويش همواره ادامه دارد! بر و ميوه‏هاى نهال كاشت گرفته‏اش، آنچه را است كه در 29 اسفند 1329 ببار شيرين مى‏نشيند، به اينكه مى‏تواند در «كميسيون نفت» پيشنهاد ملى شدن نفت در سراسر ايران را، كه پيشنهادى بود دوران ساز از سوى حسين فاطمى، به رأى نمايندگان گذارد و مورد تصويب همگان قرار گيرد. گونه رفتارى خردمندانه، كه همگان ناگزير گردن‏نهى داشتند به اين خواست «ملى»، بى‏آنكه پاره‏اى از آن نمايندگان، بويژه در اردوگاه »وابستگان» هنوز جاى گرفته، بيابند كه اول «سحر» است و ندانند كه انجام آن بستر مى‏گيرد به دست آوردهاى سزاوارى و پرچمى شدن به سوى »استقلال» و پرگشودن «آزادى» و بر آورده شدن «دادگيرى»هاى اجتماعى، كه ملتى شرافتمندانه و سربلند، زندگى گيرد. شورآفرينى‏هاى مصدق، بنا بر آنچه آمد و زمانه كه هواى تازه‏اى را دميدن داشت، پيرامون خواسته‏هاى تاريخى نهضت ملى ايرانيان، افراد گوناگون گرايش داشته‏اى گرد آمدند به سود «ملى شدن نفت» اقدام ورزيدند، كه پاره‏اى از آنها با هدف »ضد انگليسى» و يا در نهايت »ضدبيگانه»، ولى تهى از انديشه بنيادين «ضداستعمارى»، كه هدفمندى «مصدق» و پاره‏اى از ياران او چون »حسين فاطمى»، ريشه گرفته داشت و بوجود آورده بود! آنچه كه، در پيش و پس از سى‏ام نيز خود را كمرنگ دارد! سپس گرد رخدادهاى قتل افشار طوس-نهم اسفند و... سرانجام كودتاى 28 مرداد، گستره نمايان مى‏گردد!؟ گرايش ضدانگليسى همانندانى چون آيت‏الله كاشانى-فضل‏الله زاهدى و...، كه رنجديده اين «قدرت» شده بودند، كه در هنگام پس از اشغال ايران، زير نام ايادى «آلمان» دستگير و زندانى و توهين به آنها وارد شده بود. بوجود آمده جمعى بودند با »فداييان اسلام» و شبكه روحانيت و دربار، كه در تلاش براى »ملى شدن نفت» كوشندگى همه جانبه‏اى از خود نشان دادند. مصدق، بنا بر روشكار خود و با خردمندى نيروى گسترده‏اى را، روياروى با ايادى انگليس گرد هم مى‏آورد. حتى با شكاف اندازى ميان پاره‏اى از نمايندگان پيرامون «دكتر هادى طاهرى»، آنگلوفيل شهرت داشته، جمع يافته قدرتمندى كه بازيگرى تعيين كننده‏اى داشت، در همه دوران نمايندگى‏اش، از جمله در دوره شانزدهم به سود انگليس، و ديگر شاخه‏هاى انگليسى، به دور جمال امامى و... گرد آمده! مى‏توان سركرده نيروى »ضدانگليسى» اين دوره را، تا سى‏ام تير و پس از آن تا كودتا، كه از نهضت ملى كناره مى‏گيرند و به كودتاگران خدمت مى‏كنند، بنا بر ماهيت »ضداستعمارى» نداشتن و افزون بر آن، بود »خودخواهى» و بيچارگى »من» خود را بر هر ارزش و دست آوردى، هر چند بزرگ، رجحان و برتر شمردن، كسانى چون، فضل‏الله زاهدى-مظفر بقايى-آيت‏الله كاشانى-حايرى زاده-حسين مكى و... دانست، كه به نهضت ملى، بترتيب آورده شده، پشت مى‏كنند و راه خيانت برمى گزينند، با شركت خود در كودتاى «انگليسى-آمريكايى» 28 مرداد!؟اينانى كه با همراهانى چون « فداييان اسلام» و »شمس قنات آبادى-نادعلى كريمى-سيد مهدى ميراشرافى‏على زهرى-سيد مهدى بشارت و...» گام به گام، بنا بر آنچه آمد، از پيش از سى‏ام تير به خيانت روى مى‏آورند و كاررفتارى دارند با دربار و »شاه» به تدارك براندازى دولت »ملى مردمى» مصدق! راه يافته در كودتا، به سود »استعمار»، كه پس از كارساز شدن خواست «آمريكا-انگليس» و شاه با « قراداد كنسرسيوم»، هر يك پس از ديگرى به دور افكنده مى‏شوند!؟ اينانى كه، بدرستى، در زمينه سازى »ملى شدن نفت»، به مصدق و يارانش همراهى فراوان داشتند، بويژه از دوره مجلس پانزدهم، و اقدامات گسترده‏اى كه مصدق نمود به دفاع از حقوق »آيت‏الله كاشانى» و ديگرانى چون « فضل‏الله زاهدى» كه زندانى اشغالگران پس از جنگ جهانى دوم بودند، بويژه بدستور قدرت تعيين كننده «استعمارى» انگليس!؟فراگشايى بخش پسين، به چنين انگيزه‏هايى پيوند مى‏خورد، كه از سويى، پاره‏اى چون فاطمى-صديقى-نريمان-معظمى-على اكبر دهخدا-آيت‏الله زنجانى و... راه را تا نهايت مى‏پيمايانند، به آنچه خواست ملت ايران بود، و همچون «مصدق» « پاداش سنمار» مى‏بينند از سوى وابستگان چپاولگر جهانى، و بدست و دستور »محمدرضا شاه» و پيرامونيان او، و از ديگر سوى، كسان يادشده بالا، راه كژ مى‏گيرند به خيانت و «جزاى چوب هر دو سر نجس» سرنوشت آنها مى‏گردد!؟

ادامه دارد