۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

نامه‌هاي «پروين اعتصامي به «مهکامه محصص»


متن 41 نامه‌ي «پروين» به «مهکامه»

نامه‌هاي زير به همان سبک و شيوه‌ي نگارش که «پروين اعتصامي» در نوشتار خود از آن استفاده کرده و بدون هيچگونه تغييري آمده‌است.

1

31 فروردين1307 [پست شهري، از تهران به تهران]

خانم عزيزم پياله‌ي کوچکي را که بخدمت ارسال ميدارم هديه ناچيز ناقابلي است که بعنوان تبريکيه عروسي سرکار چندي قبل سفارش دادم متأسفانه بواسطه مسافرت ناگهاني شخص فروشنده به عتبات انجام اين کار مدتي معوق ماند و پس از مراجعت به تهيه آن پرداخت اينک گرچه ميدانم که خيلي دير و بيموقع است با يکدنيا شرمندگي ازين تأخير اين (برگ سبز) را تقديم کرده و با اعتماد کاملي که به الطاف و مراحم سرکار دارم اميدوارم که عذرم را پذيرفته و از شرمندگيم خواهيد کاست از خداوند متعال خواهانم که همواره پيمانه طالعت را لبريز شربت سعادت و نيکبختي فرمايد

ارادتمند پروين اعتصامي



2

5 مرداد 1307 [پست شهري]

قربان و تصدق خانم عزيزم ميروم اميدوارم که وجود عزيزت قرين سلامت و عارضه‌ بکلي مرتفع شده‌است باور فرماييد که از هفته گذشته تا حال هر روز خواسته‌ام که خدمت رسيده حضورأ تقديم ارادت کنم ولي هر روز بواسطه پيش‌آمدي از نيل به اين آرزو محروم ماندم چون لطيف خان در اين چند روزه در منزل نيست کسي نبود که لااقل براي استفسار از صحت مزاج عزيزت کلمه چند نوشته بخدمت بفرستم چقدر شرمنده شدم که بجاي اينکه بنده بوظيفه خويش عمل کرده و کسي را بخدمت فرستاده باشم سرکار با آن سرعت بي‌پايان با وجود کسالت باز به پرسش احوال اردتمند خود فرستاده بوديد باور بفرماييد که از فرط شرمندگي نميدانستم چه جوابي عرض کنم. اين دو سه کلمه را با پست شهري نوشته بخدمت ميفرستم اميدوارم که عفوم فرموده و سکوت چند روزه‌ام را حمل به فراموشکاري و حق‌نشناسي نفرماييد. هميشه شوکت و سلامت وجود نازنينت را از خداوند تعالي خواهان و دستهاي عزيزت را با کمال احترام و ادب از دور ميبوسم

پروين اعتصامي



3

29 مهر 1307 [ظاهرأ پست شهري]

تصدق خانم و دوست عزيز مهربانم ميروم رقيمه قشنگ عزيزت که واقعأ دسته گلي از بوستان زيباي ادبيات بود چند روز قبل رسيد البته توصيف و تمجيد آن خط و ربط و انشاء املاء دلفريب و جانبخش از قوه من خارج و همينقدر عرضه ميدارم که آن نمونه علم و وديعه محبت را هميشه بيادگار نگاه خواهم داشت از اين که قبول زحمت فرموده چائي ارسال فرموده‌ايد فوق‌العاده از مرحمت حضرت عليه خجل و از آن لطف مخصوص بي‌اندازه متشکر و ممنونم. لطفي نمودۀ و ندارم زبان عذر اين عذر را حواله به لطف تو ميکنم اگر در عرض جواب تأخير شد براي اين بود که بعد از رسيدن رقيمه سرکار بنده مدت هشت يا نه روز به درد پا مبتلا بودم دکتر مي‌گويد که هواي مرطوب رشت با من معامله خوبي نکرده‌است ولي بحمد‌الله اين دو روزه بهترم و به عرض جواب و اظهار تشکر مصدع ميشوم ازينکه خانمهاي همشيره‌ها کسل بوده‌اند خيلي دلتنگ شدم اميدوارم که رفع کسالت شده باشد. مستدعيم که سلام و عرض ارادت بنده را خدمت خانمهاي محترمه ابلاغ فرمائيد و مخصوصأ خدمت حضرت عليه عاليه خانم رصدي بعرض ارادت و اشتياق مصدعم از مژدۀ که از تشريف فرمائي خود به طهران مرقوم فرموده بوديد فوق‌العاده مسرور و خوشوقت شدم با کمال اميدواري و اشتياق منتظر آن روز سعيد خواهم شد که انشاء‌الله در سايۀ سعادت و اقبال دوباره آن دوست عزيزم را زيارت کنم محبت سرکار عليه بقدري است که هرگز قادر نيستم که چنانکه وظيفۀ خود ميدانم از عهدۀ تشکر و امتنان برآيم البته مراتب محبت و مراحم قلبي سرکار اجازه نخواهد داد که عرايض بنده را تعارف و مجازگوئي فرض بفرمائيد باين جهت اميدوارم که عرض ارادت و اظهارات صميمانه مرا از راه مرحمت قبول خواهيد فرمود حضرت عليه عاليه دامت شوکتها خدمت سرکار سلام دارند و از الطاف مخصوصه آن خانم عزيز متشکرند منتظر مرقومات قشنگ هستم [ در حاشيه‌ي سمت راست صفحه‌ي دوم نوشته شده‌است].



4

8 تير 1308 [از تهران به رشت]

قربان و تصدق دوست عزيزم ميروم هميشه سلامت و سعادت وجود عزيزت را از خداوند متعال خواستارم تا بحال پنج عريضه بخدمت فرستاده و جواب نرسيده‌است بي‌مرحمتي سرکار نه تنها باعث دلتنگي بلکه سبب نگراني بنده را فراهم کرده‌است بتوسط اخوي که در وزارت ماليه مشغول خدمت است از حضرت آقاي محصص راجع به تشريف فرمائي سرکار بتهران دومرتبه استفسار کرديم و بالاخره استدعا نموديم که آدرس منزل سرکار را به بنده مرحمت کنند که شايد به اين وسيله بتوانم از حضرت عليه خبري داشته باشم چون چند بار عرايض خود را به آدرس دارالمعلمات فرستادم و حتمأ نرسيده‌است اين دفعه با تغيير آدرس اميدوار خواهم بود که دستخط گراميت را زيارت نموده و از مژدۀ تشريف آوردن آن دوست عزيز دل و ديده‌ام روشن گردد.

تصدقت پروين اعتصامي



5

8 شهريور 1309 [نامه‌ي شهري]

خانم محترم عزيزم قربانت ميروم ازينکه با احترام سرکار خانم معزز تفقد [کذا] حالم بر الطاف و مراحم خويش افزوده‌ايد بي‌نهايت متشکرم خيلي متأسفم که در منزل نبودم که ايشان را زيارت کنم بهر حال مقصودم از عرض اين عريضه و تصديع خاطر عزيزت اينست که از سرکار عليه تمنا و تقاضا کنم که براي صبح روز سه‌شنبه يازدهم شهريور بمنزل ما تشريف آورده و اجازه فرمائيد که روزيرا در محبت آن دوست بي‌همتاي بي‌نظير بسر برم و از فيض وجود گرانبهايت مستفيض گردم کاملأ مطمئنم که با نظر توجهي که هميشه نسبت به بنده داشته‌ و داريد تقاضاي بنده را رد نخواهيد فرمود و مرا بيش از پيش رهين مرحمتها و دلنوازيهاي خود خواهيد کرد عزيزم اگر چنانچه در روز مزبور مانعي داريد که نميتوانيد تشريف بياوريد البته اجازه ميفرمائيد که صبح پنجشنبه 13 شهريور را پيشنهاد نمايم. منتظر جوابم اميدوارم که مسئول و آرزويم را اجابت فرمائيد.

قربان و تصدقت پروين



6

4 آذر 1309 يا 1310 [پست شهري]

خانم عزيزم رقيمه عزيزت را زيارت و از مطالعه کلمات زيبايت ديده و دلم روشن گرديد چنانکه در عريضه سابق خود عرض کردم بواسطه عارضه سرماخوردگي درين دو هفته نتوانستم به وظيفه ارادتمندي خود عمل کرده بخدمت شرفياب شوم وگرنه در صورت صحت و سلامت چطور ميتوانستم خود را عمدأ ازين سعادت محروم سازم تا حال سه مرتبه کسالت پيدا کرده ولي درين دو روزه بحمدالله بهترم امروز خيال داشتم که بخدمت شرفياب شوم ولي برودت هوا و باران مرا منصرف ساخت انشاء‌الله همواره سعادتمند خواهيد بود اگر اجازه فرمائيد بعد از ظهر پس فردا روز شنبه آرزومندم که بخدمت برسم ولي اگر چنانچه هوا باراني باشد روز ديگري را شرفياب شوم بهتر است در صورت فراغت و مجال تمني دارم که جواب مرحمت فرمائيد اگر چنانچه روز باراني باشد جواب لازم نيست محمد علي خان را ميبوسم هزاربار قربانت ميروم

پروين اعتصامي



7

24 بهمن يا 26 بهمن 1310 [از تهران به کرمانشاه]

قربان و تصدق خانم عزيزم ميروم مدتي است که از سلامت وجود بي‌نظيرت اطلاعي ندارم ولي همواره از حضرت احديت صحت و سعادت آن خانم گراميرا خواستار بوده‌ام تقريبأ يکماه پيش عريضه بخدمت فرستادم ولي ممکن است بواسطه بسته بودن راه بمقصد نرسيده باشد. اگر از راه مرحمت جوياي حالم باشيد بحمدالله نعمت سلامتي موجود است آقاي محمد عليخانرا ازين راه دور بوسيده و به خدا ميسپارم. اميد است که در مدت اين دو ماه رفع خستگيها و زحمات مسافرت شده و ديگر وجود نازنين عزيزت به استراحت پرداخته و براي ديدن آثار قديمه تشريف برده‌ايد. حضرت عليه عاليه خانم دامت شوکتها از صحت وجود مبارک استعلام مينمايند هزار بار قربان تو ميروم تصدقت پروين اعتصامي



8

6 اسفند 1310 [از تهران به کرمانشاه]

قربان و تصدق خانم مهربان و عزيزم ميروم رقيمه شريفه آندوست گرامي که در ششم بهمن ارسال فروموده بوديد بواسطه مسدود بودن راه پس از 25 روز رسيده و ديده و دلم را روشن ساخت اکنون که از زيارت روي تو محروم مانده‌ام و تنها بزيارت نامه‌هاي پر محبتت دل بسته‌ام هرگاه که نوشتجات روحپرورت را ميخوانم مثل اينست که در حضورت نشسته و کلمات شيرينت را ميشنوم. مدت يک هفته بواسطه عارضه سرماخوردگي و کسالتي که داشتم نتوانستم که اداي وظيفه کرده و معروضه تقديم دارم ولي اين دو روزه حالم بکلي خوب است و مستدعيم آقاي محمد عليخان را بعوض من بوسيده و متشکرم فرمائيد حضرت عليه عاليه خانم از [کلمه‌اي ناخواناست] وجود مبارک سرکار عليه استعلام مينمايد قربانت پروين اعتصامي



9

17اسفند 1310 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم تصدقت ميروم مراسله عزيز و مکتوب دلنوازت را ديروز زيارت کرده و چشمم مجددأ بديدار آن خط قشنگ روشن گرديد از حالم استفسار فرموده بوديد بحمدا‌لله سلامت و هميشه از درگاه حضرت احديت عزت و اقبال آنخانم عزيز و دوست مهربان را خواهانم تاريخ اين مراسله سرکار نهم اسفند بوده و بيش از يکهفته در راه نبوده‌است ازين جهت خيلي خوشوقتم که زودتر بزيارتش نايل گرديدم اگر جوابي مينويسم در مقابل مکاتيب دلفريب و زيباي سرکار که از اول تا آخر همگي بدون استثناء درياي فضيلت و ادبيات و روح و قلب انشاء و املاء محسوب ميشوند براي اينست که از خاطر منيرت فراموش نشده باشم و وظيفه ادب را نسبت بمراحم سرکار بجا آورم وگرنه از کجا ممکن است که معروضه ناقابل من شايسته آن بود که در خدمت سرکار بنام جوابيه مفتخر گردد الطاف بي‌پايان آن دوست بي‌نظير است که به من اجازه داده‌است که «زيره بکرمان بفرستم» باور فرمائيد که از ديدن آن خط قشنگ و آن رويه زيباي ادبي در تمام مرقومات سرکار خوشي و روح و مسرت فوق‌العاده به قلبم ميدهند و آنچه عرض ميکنم عين حقيقت بلکه آنچه را که راجع بفضيلت سرکار ميدانم قدرتي به اظهار آن ندارم. همواره از خداوند متعال خواستارم که الطاف بيکران سرکار را نسبت به بنده پايدار نموده و هيچگاه از پايه محبتت کم نشده و از نظر مرحمت تو افکنده نشوم. ازين راه دور آقاي محمد‌علي‌خان را بوسيده و بخدا ميسپارم البته تا حال کسالت حضرت مستطاب اجل اکرم آقاي محصص دام اقباله مرتفع شده و نگراني باقي نيست حضرت مستطاب اجل آقا و حضرتعليه خانم از مراحمت متشکر و هميشه فضايل سرکار را توصيف و تمجيد مينمايد هزار بار قربانت ميرود

پروين اعتصامي



10

28 فروردين 1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيز رقيمه شريفه 24 ماه جاري را الساعه زيارت کرده و هم اينک بعرض جواب مصدع ميشوم سرکار هميشه مرا با مراحم پي‌در پي و الطاف بي‌پايان خود شرمسار فرموده‌ايد من مکاتيب گرانبهاي آندوست بي همتا را هميشه بمنزله جواهري ميدانم که درياي سعادت در هر هفته يا ماه نصيب من ميکند درين صورت آيا ممکن است که با اين همه تفقد و دلنوازي که سرکار به بنده مبذول ميداريد ذرۀ کدورت و رنجش در بين ما باشد تو سراپا همه لطفي عجب آنجاست که ما با چنين بيهنري شامل الطاف توايم عزيزم همانطوريکه بارها حضورأ عرض کرده‌ام باز هم تکرار ميکنم که از ساعتي که بافتخار دوستي مفتخر شده نيت پاک و حسن ظن و يکرنگي سرکار را نسبت بخود سعادت غير مترقبه دانسته‌ام مکتوب مورخه 25 اسفند را دهم فروردين زيارت کرده و خود را در مقابل آنهمه عواطف و مراحم عاليه بسي حقير شمردم در همانروزها ميخواستم بعرض جواب مبادرت ورزم ولي بدبختانه سه مرتبه سرماخوردگي سخت که هر سه متعاقب هم مرا گرفتار درد سر و تب شديد ساختند از اداي وظيفه‌ام بازداشتند گرچه هرگز ممکن نبود که بتوانم در مقابل آنهمه مکارم و فضايل اخلاقي که نگارنده آن رقيمه آشکار کرده بود عرض اندام کنم ولي منظورم عرض سپاسگذاري [سپاسگزاري] بود وبس بهر حال نقاهت مذکور بنده را بسي شرمنده کرد و اميد است که عفوم فرمائيد و اين قصور غير عمدي را بر من نگيريد هرگز ممکن نيست که با کمال ارادتي که به وجود گراميت دارم در عرض عريضه کاهلي ورزم مگر وقتي که پيش‌آمدي مرا از اداي وظيفه جبرأ باز دارد مستدعيم که نقاهت خود را صريح‌تر بيان فرمائيد از اين جهت نگران و مضطربم از شرح راجع به طاق بستان که در رقيمه سابق فرموده بوديد محظوظ و متشکر شدم. حضرت عليه خانم از ارسال کارت تبريکيه سرکار فوق‌العاده متشکر و سعادت و سلامت وجود عزيزت را همواره از درگاه احديت خواستارند. آقاي محمد عليخانرا ازين راه دور بوسيده و بخدا ميسپارم ازينکه در مقابل قصور بنده سرکار معذرت ميطلبيد تعجب نميکنم زيرا در موقع اقامت تهران نيز اين قبيل مراحم سرکار نسبت به بنده بيشمار بود هرگاه قصوري ميکردم شما عذر خواسته مرا رهين احسان ميکرديد جرمهاي رفته را لطف تو پنهان ميکند از اطاله کلام معذرت خواسته و بعرايض خود خاتمه ميدهم قربانت ميرود پروين اعتصامي



11

14 شهريور1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم چقدر شرمنده‌ام که مجددأ بواسطه عارضه سرماخوردگي و دردسر شديد چند روزي در عرض جواب رقيمه روحپرورت تأخير کردم اميد مرحمت و بخشش را از آن خانم مهربان دارم چون دو سه روزي است که قدري بهترم به عرض اين عريضه سلام خالص و ارادت قلبي خود را تجديد مينمايم عزيزم خيلي خوشوقت شدم که بالاخره يکي از عرايض مفقوده بنده به سرکار رسيده و مرا در پيشگاهت شرمنده نکرده چون منظور و مقصود بنده هم (همانطوريکه منظور ومقصود سرکار است) از فرستادن عرايضم بعدليه اين بود که صحيح بدست سرکار برسند و پست آنها را گم نکند و چون سرکار عليه مطمئن هستيد که پست کاغذها را همه را به مقصد خواهد رساند بنده هم حسب‌الامر بعد از اين تمام عرايضم را بآدرس دولتمنزل خواهم فرستاد بهر حال اميد است که وجود عزيزت قرين سعادت و عافيت است. نورچشمي محمدعليخانرا از اين راه دور ميبوسم و بخدا ميسپارم حضرت خداوندگاري آقا دام اقباله بسرکار عليه ثنا وسلام ميرسانند سرکار عليه خانم نيز بسلام مخصوص مصدعند منتظر زيارت دستخط عزيزت هستم تصدقت پروين اعتصامي



12

17 شهريور 1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم رقيمه شريفه ارسالي 8 شهريور را ديشب زيارت کرده و چشم و دلم روشن گرديد. امروز پيش از هر کاري با قلبي مملو از تشکر و امتنان از محبت وجود مبارکت به عرض جواب مصدع ميشوم. اگر چنانچه ديشب مکتوب عزيزت را نديده بودم امروز مصمم بودم که عريضه عرض کرده و درخواست کنم که با نوشتن دو سه کلمه از نگراني فراغتم بخشيد بحمد‌الله که مرحمت سرکار پيشي گرفت عزيزم مطمئن باشيد که بنده هيچوقت نميتوانم در باره لطف و مرحمت بي‌پايان سرکار شبهه به خاطر راه دهم چه که مهرباني و توجهات سرکار طوري در دلم رسوخ نکرده‌است که راه يا منزلي براي شک و ترديد باقي گذارد اگر بالفرض هم حضرت عليه چندي در يادآوري ارادتمند خود تأخير فرمائيد من آن را هرگز به بي‌لطفي تعبير نميتوانم کرد چه که افتخار دوستي پر قيمت آن دوست بي‌نظير براي من بهتر و گرانبهاتر از هر قسم متاع گرانبهائي است اميد است که نقاهت وجود گراميت تا بحال مرتفع و کسالت آقاي محمد عليخان نيز برطرف شده‌است مستدعيم که آقاي محمد عليخانرا بجاي بنده بوسيده و سلام و ثناي بيحد حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه [عليه تکرار شده‌است] خانم را از راه مرحمت بپذيريد قربان و تصدقت پروين اعتصامي



13

22 شهريور1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم مکتوب محبوب نگارشي مورخه 17 شهريور را ديروز طرف صبح زيارت کرده و ديده‌ام از ديدن آن خط دلفريب زيبا روشن گرديد واقعأ عزيزم نميدانم از شرمندگي دير رسيدن عرايضم بخدمت سرکار چگونه معذرت بخواهم و اين سوء طالع خود را بچه تعبير نمايم چه که بنده هميشه در عرض جواب رقايم جانبخشت ثبات و پايداري کامل داشته و (در صورت صحت يا عدم سانحه) هرگز در ايفاي وظيفه خويش نسبت به سرکار کاهلي روا نداشته‌ام ازينکه با وجود دقت کامل در زود نوشتن جواب باز هم عرايضم بخدمت يا نميرسند و يا دير ميرسند خيلي خجلم و اميد عفو دارم البته دو عريضه که تا حال عرض کرده‌ام پيش ازين معروضه بخدمتت خواهند رسيد از سرکار عليه تقاضا ميکنم که در باره حقيقت عرايضم اطمينان داشته و بدانيد که هرگز در مقابل مهربانيهاي سرکار سستي و سردي جائز ندانسته‌ام آقاي محمد عليخانرا بوسيده و بخدا ميسپارم از کسالت سرکار نگران نيستم چه که ميدانم بزودي مرتفع شده و با داشتن پسر ديگري همه را فراموش خواهيد کرد قربانت پروين اعتصامي



14

16 آبان1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم چقدر مشعوف و مسرورم که بحمد‌الله از نقاهت مطول خويش بهبودي يافته و بسلامتي و صحت نورچشمي ايراندخت خانم را در آغوش گرفته‌ايد عزيزم چقدر ميل داشتم که درين موقع سعيد و مبارک براي عرض تبريک و تهنيت تولد آن مولود جديد شخصأ بخدمت رسيده و تبريکات صميمانه خود را شفاهأ عرض کرده و ايراندخت عزيز را ببوسم ولي چون اين آرزو محال و اين خيال جز خواب خوش نيست با عرض اين عريضه مصدع شده و از سرکار متمني هستم که تبرکات خالصانه‌ام را قبول فرموده آقاي محمدعليخان و مخصوصأ مولود جديد را بعوض بنده چندين بار ببوسيد اميدوارم که همواره با سعادت و فيروزي همدوش بوده و فرزندان خود را در علم و فضيلت و اصالت و نيک‌نفسي و مهرباني مانند وجود عزيز و بي‌نظير خودتان سرآمد تمام ارباب فضل و دانش نمائيد حضرت خداوندگاري آقا سلام و ثناي بي‌پايان خود را بخدمت تقديم ميدارند سرکار عليه خانم مخصوصأ پس از تبريکات صميمانه متمني هستند که خانم ايراندخت را بجاي ايشان در آغوش گرفته و ببوسيد همينکه رقيمه جانپرورت را زيارت کردم از نگراني آسوده شده و بدرگاه حضرت احديت شکرها کردم هميشه صحت و سعادت سرکار سعادت و صحت مرا تأمين مينمايد و همواره دعايم اين است که جز فيروزي و کامروائي پيش‌آمد ديگري براي آن دوست و خواهر بيهمتا نباشد قربان و تصدق ميرود پروين اعتصامي



15

9 آذر 1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم رقيمه مملو از لطف و مرحمت سرکار عليه را زيارت کرده و از سلامت و صحت آندوست مهربان بي‌اندازه مشعوف گرديدم بنده نيز بحمدا‌لله سلامت و همواره ازين راه دور ادعيه خالص خود را از راه قلب تقديم آستانت مينمايم و اميدوارم که پيوسته با سعادت و اقبال همدوش و همنشين باشيد حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم از مراحم مخصوصه سرکار تشکر مينمايند نورچشمان عزيزم آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را هزار بار از راه دور بوسيده و بخدا ميسپارم قربان و تصدق الطاف بي‌پايانت ميرود پروين اعتصامي



16

21 آذر 1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم رقيمه شريفه که بتاريخ 15 آذر مرقوم فرموده بوديد ديشب زيارت کرده و از مژده صحت و سلامت سرکار عليه و نورچشمان آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت فوق‌العاده مسرور و مشعوف گرديده و بدرگاه خداوند متعال شکرها گفتم بنده نيز بحمدا‌لله سلامت و بياد ايام خوشي که دولت ديدارت ارزانيم شده بود هنوز خرسند و ممنونم ازينکه عرايض جوابيه بنده تا حال بخدمت نرسيده‌اند بي‌اندازه متعجب و متحيرم زيرا هر وقت که بديدن خط جانبخشت چشمم روشن گرديده‌است يا فورأ و يا به فاصله يکي دو روز جواب بخدمت فرستاده‌ام عزيزم سرکار کاملأ مستحضر هستيد که مکاتبه با سرکار براي من تا چه اندازه مايه افتخار و سربلندي و شعف و شادي معنوي است درين صورت چگونه ممکن است که عمدأ تغافل نموده يا در عرض جواب تأخيري کنم تفقد و يادآوري سرکار ازين دوست مهجور قيمتي بسزا داشته و هرگز نقصاني نخواهد پذيرفت ممکن است که فراش پست تغيير کرده و نرسيدن عريضه‌ام باعث خجلتم شده‌است از سرکار عليه تمنا دارم که نورچشمان را بجاي من هزار بار بوسيده و قرين امتنانم فرمائيد حضرت خداوندگاري آقا و سرکار عليه خانم ثنا و سلام بخدمتت تقديم ميدارند قربانت پروين اعتصامي



17

22بهمن 1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم مرقومه شريفه مورخه 15 بهمن را امروز زيارت کرده ديده دلم روشن گرديد از اينکه سرکار عليه و خانواده جليل آن خانم مهربان قرين صحت و سلامت هستند يکدنيا مسرور و مشعوف گرديدم بنده نيز بحمدا‌لله کسالتي نداشته و همواره آرزويم اين است که يکبار ديگر خداوند متعال مقدر فرمايد که چشمم به زيارت آندوست بي‌نظير روشن گردد عزيزم بنده هروقت از طرف سرکار به دريافت مکتوبي مفتخر شده‌ام يا جواب را فورأ عرض کرده و يا درظرف يک يا دو روز با ارسال عريضه مصدع اوقات عزيزت گرديده‌ام نميدانم چرا مرتبأ بخدمتت نرسيده‌اند با مراتب مراحمي که سرکار همواره بمن مبذول داشته‌ايد چگونه ممکن است که (خداي نخواسته) غبار کدورت و ملالي از سرکار عليه در خاطر شکر گذار و ارادتمند بنده وجود داشته باشد گرچه يک سال پيش است که از فيض ديدارت محروم مانده‌ام ولي باز به فضل و ياري خداوند اميدوارم که روزي بيايد که ديده خود را بديدارت روشن سازم اگر در ارسال مکاتيب [کلمه‌اي ناخواناست] مسامحه ميورزم براي اينست که نميخواهم که باوجود اشتغالات خانوادگي و امر بچه‌داري وقت عزيزت صرف قرائت عرائض بنده شده و فرصت گرانبهايت بدين ترتيب ضايع گردد عزيزم بارها روي عزيزت را در خواب ديده و مثل ايام گذشته از گفتار و کردار مهرپرورت مسرت بي‌پايان داشته‌ام هروقت سرکار از زندگي در کرمانشاه بواسطه دلتنگي از تنهايي و دور بودن از بستگان شکايتي ميفرمائيد بنده نيز متأثر و دلتنگ ميشوم مخصوصأ تمنا دارم که وقت عزيزت را در مواقع فراغت از امور مربوطه به تنهايي نگذرانده و گاهي بديدن دوستان و يا بگردش تشريف ببريد بخاطر دارم که در يکي از مراسلات سابق خود اشاره فرموده بوديد که مردم کرمانشاه مهمان نواز و خانمهاي قابل معاشرت بنظر ميرسند درين صورت چنانکه ممکن باشد البته براي رفع تنهائي و يا براي اينکه ديگران از فيض مصاحبت آنخانم مهربان بي‌نظير و بديل سهمي ببرند سرکار کناره اختيار نفرموده نوري از آفتاب وجود منير خويش به دوستان ارزاني فرمائيد چون ميدانم که در فضولي مبالغه کرده‌ام مستدعي هستم که عفوم فرمائيد چون دولت ديدار تو براي من مقدور نيست هميشه آرزويم اينست که ديگران ملاطفت و مصاحبت شيرين تو را ديده و اين فرصت گرانبها را غنيمت شمارند چون گل ما را به گلزار دگر گشت آسمان به که خوبان جمله بشناسند آن گلزار را
با کمال شرمساري از اطاله کلام و تصديع خاطرت معذرت ميطلبم آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ميبوسم حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم تشکرات صميمانه خود را تقديم ميدارند قربانت پروين اعتصامي



18

غره اسفند1311 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم مرقومه شريفه مورخه 26 بهمن را شب گذشته زيارت کرده از صحت و سلامت آن دوست مهربان مسرور و از مراحمت کمال امتنان حاصل گرديد بنده مانند گذشته عريضه بخدمتت عرض کرده‌ام و اميدوارم تا بحال رسيده باشد نميدانم از الطاف بي‌پايانت چه نوع شکرگذاري نمايم که با وجود کار زياد و ضيق وقت باز از ياد آوري بنده دريغ نفرموده و گاهگاهي با ارسال رقايم روحبخش خويش مرا ياد و شاد ميفرمائيد سرکار عليه خانم و حضرت خداوندگاري آقا سلام و ثناي بي‌پايان خود را به خدمت تقديم ميدارند آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را هزار بار بوسيده و به خدا ميسپارم. قربان و تصدقت پروين اعتصامي



19

27 خرداد 1312 [از تران به کرمانشاه]

خانم عزيزم تصدقت گردم چقدر شرمنده و خجلم که بعلت درد انگشت سبابه دست راستم – که چندي قبل در وقت تراشيدن مداد تراشه به پشت ناخنم رفته و آب کشيده بود و بدينواسطه ابدأ قادر به لمس قلم و حرکت نبود – نتوانستم جواب رقيمه شريفه سوم خرداد را فورأ عرض کنم و حتي مجبور شدم که تمام کارهاي خود را معوق گذارم بعد از نوزده روز بالاخره کم کم اين انگشت بهبودي حاصل کرد تا اينکه ديروز غروب باز چشمم بزيارت مکتوب محبوب آندوست بيهمتا که در 21 جاري مرقوم فرموده بوديد روشن گرديد با تصديع و عرض مراتب فوق منظورم اينست که سرکار عليه مستحضر گرديد که هرگز در صورتيکه صحت و سلامتي در من باقي باشد و يا خداي نکرده حادثه رخ ندهد هرگز برايم ممکن نيست که دقيقه در ارسال عرايض نکول ورزم و يا اينکه آن خانم بامحبت را فراموش کنم عزيزم من مکاتبه با تو را براي خود يک مکالمه و تفريح روحاني ميشمارم و رقايم تو را همواره با ديده‌هاي پر اشتياق و دل حق‌شناس منتظرم خواندن مکاتب روحپرور تو با خواندن اوراق ديگر براي من خيلي فرق دارد وقتيکه نوشته سرکار را ميخوانم مثل اينست که در مقابل من نشسته‌ايد و مثل زمان گذشته از فيض مصاحبت سرکار بهره‌مندم اميد است که اين تأخير عيرعمدي را عفو فرموده و برامتنانم بيفزائيد خيلي خوشوقتم که دو سه روزي براي تجديد آب و هوا در تغيير افکار و اشتغال خاطر به مسافرت تشريف برده‌ايد بنده درخصوص شاه‌آباد و کرند چيزي نشنيده‌ام ولي نميدانم سرکار همان‌طوريکه از قصر شيرين حکايت ميکنند بيستون و مجسمه‌هاي قديمه را در آنجا ملاحظه فرموديد يا خير ميگويند علامت کوه کندن فرهاد و جوي شير که براي شيرين کنده‌است هنوز بکلي از ميان نرفته‌است آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را از اين راه دور ميبوسم حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم تشکرات بي‌پايان خود را تقديم ميدارند مجددأ از آن قلب مهربان تقاضا دارم که عذرم را پذيرفته و از شرمساري ارادتمند خويش بکاهند
قربانت ميرود پروين اعتصامي



20

20 تير 1312 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم رقيمه عزيزت را که 15 برج جاري مرقوم فرموده بوديد ديروز زيارت کرده و چشمم روشن گرديد ازينکه خانم ايراندخت مبتلا بدرد چشم شده خيلي متأسفم ولي اميدوارم که انشا‌الله بهبودي حاصل کرده و سرکار ازين انديشه آسوده خاطر گرديد انگشت بنده نيز بحمدا‌لله خوب شده‌است از پرسش و تفقد سرکار عليه يکدنيا متشکرم اينکه ميفرمائيد که از آثار تاريخي کرمانشاهان جز خرابه‌هائي باقي نيست خيلي جاي تأسف است تصديق ميفرمائيد که انسان هروقت خمسه حکيم نظامي و يا کتب ديگر را که اغلب در باره اين قبيل آثار بحث مينمايند مطالعه ميکند مثل اينست که همه آن قصرها و اماکن وممالک را در پيش چشم خود مجسم مي‌بيند ولي موقعيکه انسان با حقايق روبرو مي‌شود مي‌بيند که چيزي جز توده‌هاي خاک باقي نيست
عزيزم همواره آرزويم اينست که تو و خاندان محترمت هميشه قرين و همنشين سعادت و اقبال بوده و هرگز ملالي براي آندوست مهربان و فرزندان عزيزش رخ ندهد درخاتمه احترامات و تشکرات صميمانه خود را تقديم آستانت کرده و ازينکه با تفقدات و بنده‌نوازيهاي گوناگون مفتخرم ميفرمائيد با کمال ادب سپاسگذارم حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه عاليه خانم از مراحم سرکار متشکر و سلام و ثناي بي‌پايان خود را تقديم ميدارند آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ازين راه دور بوسيده و قربان تو ميروم پروين اعتصامي





21

29 تير 1312 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم رقيمه شريفه مورخه 24 جاري را ديروز عصر زيارت کرده مسرور و مشعوف گرديدم از صحت و سلامت وجود مبارک و آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت بدرگاه احديت شکرها گفتم. ازينکه باوجود کار زياد و وظايف مهمه بچه‌داري گاهگاهي از ارادتمند خويش تفقدي ميفرمائيد و با ارسال رقائم جانپرور خويش روحم را تازه ميداريد نميدانم با چه زباني و قلمي از آستانت تشکر نمايم همينقدر عرض ميکنم «سرت سبز و دلت پيوسته خوش باد» حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم سلام و ثناي خود را تقديم ميدارند آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ميبوسم و بخدا ميسپارم فربان و تصدق تو ميرود پروين اعتصامي



22

15 مرداد 1312 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم چون براي يک هفته باتفاق حضرت عليه خانم به «افجه لواسان» رفته بودم از زيارت رقيمه عزيزت که در پنجم مرداد تحرير يافته بود چند روزي محروم ماندم ديروز بمحض مراجعت چشمم از ديدن خط عزيز جانپرورت روشن گرديد و ازينکه عکس آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را از راه لطف و مرحمت برايم ارسال فرموده‌ايد نميدانم به چه زبان تشکرات خود را تقديم دارم هردو عکسها را بارها بوسيده سلامت مادر و فرزندانش را از خداوند متعال خواستارم ازين متعجبم که ميفرمائيد خانم ايراندخت عکسش طبيعي نيفتاده‌است ولي بنظر بنده خيلي طبيعي است اميد است که هردو به سعادت و سلامت بزرگ شده و بمدارج عاليه نائل گردند آب و هواي افجه بسيار خوب بود و مناظر طبيعي بيشمار داشت روزها در باغي که متعلق به صاحبخانه بود نشسته و اغلب بتماشاي خرمن و درو ميپرداختم رعاياي ده همگي مشغول کارهاي مربوطه بوده و گاهي زنانشان نيز با آنها شرکت ميکردند صبح زود چوپان ده گله را بچرا ميبرد و شامگاهان مراجعت آنها را از مزرعه ميديدم اين نقطه نسبت به نقاط ديگر و ييلاقاتيکه عمومأ در تابستان جمعيت زيادي دارد بيصدا و آرام است چون مسافتش شش فرسخ است غير از ملاکين و صاحبان علاقه کسي به آنجا نميرود و اگر هم بروند نسبت به شميرانات خيلي کمترند سه فرسخ راه را بايستي با اتومبيل رفت و سه فرسخ ديگر را بايد سوار الاغ يا قاطر شد باين جهت آمد و شد قدري سخت است تمام راه الاغ سواري هموار نيست بعضي جاها پرتگاهها و رودخانه‌ها و دره‌ها نيز ديده ميشود در مدت اقامت افجه بهر جاي مصفا و زيبايي ميرسيديم خيال جانپرور آن دوست مهربان در برابرم مصور ميشد و آرزو ميکردم که در آن نزهتگاه آرام بمصاحبت تو خرسند باشم گرچه کسيکه پرورده مهد شهر زيباي لاهيجان است به اين مناظر وقعي نميگذارد ولي من اينطور آرزو ميکردم آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ازين راه دور بوسيده و منتظرم که همانطوريکه وعده فرموده‌ايد همينکه موقع رسيد عکس ديگري از خانم ايراندخت برايم ارسال داريد قربانت ميرود پروين اعتصامي



23

22 مرداد 1312 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم رقيمه شريفه سفارشي را هفته گذشته دريافت داشتم و امري را که راجع به خريد چادر فرموده بوديد بر خود منت و افتخار بزرگي ميشمارم مقصودم از عرض اين عريضه اين بود که بدانم جلوي چادر را چه قسم دوست داريد تا دوخته شود چون امروز دو سه قسم جلوي چادر ميدوزند قسمتي اينست که نيم زرع [ذرع] کربدوشن جداگانه خريده و بطور کلوش بريده و در وسطهايش ژورژت مشکي انداخته و از خود کربدوشن گل برويش مياندازند قسمي ديگر اينست که تيکه ديگري ميخرند فقط از خود چادر بقدر يک چارک بريده و دو يا سه طبقه در آن با ژورژت گل‌دوزي ميکنند و دستک‌هاي چادر را نيز پليسه ميکنند طريقه سيم اينست که طور زرعي مشکي که جهت همين کار است خريده و کلوش جلو چادر ميکنند و اگر بخواهند از طرف بالاي کلوش نيز از خود چادر درآورده و زيرش طور مياندازند البته اين قسمت بعقيده بنده خوب نيست بعلت اينکه اين طورها اغلب پوسيده و بي‌دوام هستند بنده رنگ ديگري از آنها را جهت لباس خريدم و خيلي زود پاره شد و از ميان رفت مستدعيم در خصوص هر يک از اقسام مذکوره تصميم گرفتيد بنده را زودتر مطلع فرمائيد تا به امتثال امر بکوشم ديگر اينکه آيا ميل داريد که جلو چادر دوخته شده و خود چادر را هم دوخت بگيرند يا خير اگر چنانچه مايل هستيد که چادر دوخت گرفته شود قدري نخ را اندازه قد چادر خود گرفته و در پاکت بفرستيد تا به خياط بدهم و چادر را دوخت بگيرند آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ميبوسم و منتظرم که از راه لطف جواب مرحمت فرمائيد قربانت ميرود پروين اعتصامي



24

1312/6/11 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم مرقومه محبوه مورخه 5 برج جاري را ديروز زيارت کرده و چشمم روشن گرديد از بذل مراحم و الطاف آن دوست بي‌نظير نميدانم با چه زبان و بياني تشکر نمايم اميدوارم که همواره حضرت احديت وجود عزيزت را قرين سعادت و سلامت داشته و چرخ گردنده جز بمرام آن خواهر عزيز نگردد و از صحت و سلامت آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت خيلي خوشوقتم و تمنا دارم هردو را بجاي بنده که يکدنيا آرزومند ديدارشان هستم ببوسيد
عزيزم اوامرت را کاملأ اطاعت کرده‌ام اگر در فرستادن (چادر) تأخير شده‌است براي اينست که خياط براي دوختن جلو چادر پانزده روز وقت خواست البته همينکه تهيه شد بدون تأخير آنرا بخدمت ارسال خواهم داشت حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم سلام بي‌پايان خود را بخدمت ارسال ميدارند قربانت ميرود پروين اعتصامي



25

28 شهريور 1312 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم مدتي است از زيارت مرقومات گراميت محرومم اميدوارم که ايام آن دوست بي‌همتا همواره با سعادت به خوشي توأم بوده و سبب محرومي بنده از ديدار خط مهر پرورت همان پرستاري اطفال و اشتغالات خوش خانوادگي است و ملال و کسالتي خداي نخواسته متوجه آنوجود گرامي نيست
عزيزم امروز چادري سرکار را بخدمت بتوسط پست فرستادم اميدوارم بدون هيچ عيب و علتي بدست سرکار رسيده و همواره از خداوند متعال خواهانم که اين چادر قرين روزگار فيروزي وسعادت گشته و صدها چادر بسلامتي و خرمي بپوشيد براي خريد اين چادر بهمراهي حضرت عليه خانم بمؤسسه دولتي طهران مقابل باغ ملي رفته و پس از پرسش و جستجوي در تمام آن مغازه‌ها که تمام چادري‌هاي موجود شهر از هر قبيل در آنجا جمع شده‌اند اين چادر کربدوشين چون از همه چادرها بهتر بنظر رسيد آنرا ابتياع کرديم و در آنساعت چادري بهتر ازين در آن مؤسسه پيدا نميشد اميد است که انشاالله خاطر خطيرت را پسند افتد قيمت چادر را مبلغ چهل تومان پرداختم قبضي را که از مؤسسه راجع بذکر قيمت دريافت داشته‌ام بخدمت لفأ ارسال ميدارم تا از نظر مبارک بگذرد چون انتخاب جلوي چادر را لطفأ به بنده واگذار فرموديد بنده نيز در اجراي امر سرکار سعي کردم که جلو چادر طوري دوخته شود که بطرز جديد و باصطلاح «مد امروز» باشد باين جهة دستور را بطور کلوش دادم که امروز غالبأ طرز دوخت شيک در تهران همين است همانطوريکه ملاحظه خواهيد فرمود بقسميکه در يکي از عرايض خود عرض کردم گلها را با ابريشم بروي ژورژت مشکي که دولا کرده‌اند دوخته‌اند و کارش نيز کاردستي است نه کار چرخ بنده چون خودم چندي پيش جلو چادري که براي کلوش به چرخ دادم و خوب نشد باين جهة چادر سرکار را بخياط دست‌دوز دادم و خيلي خوشوقتم که بواسطه امر سرکار قبل ازينکه دستگهاي [در نامه 23 دستک] چادر را با دست چين دهند به اين خيال که شايد چين دستي خوب نشود و فورأ باز شود گفتم بدستگها چين پليسه داده شود که هم بمراتب قشنگتر و هم باز نميشود عزيزم قبل از اتوي چادر متمني هستم که چادر را کاملأ معاينه فرمائيد و مطمئن شويد که ابدأ زدگي و عيبي ندارد صورت حساب و مخارج دوخت را نيز لفأ ارسال ميدارم تا مستحضر شويد روبانيرا که براي اندازه قد چادر ارسال فرموده بوديد به خياط دادم ولي بعد ازينکه چادر را دوخت گرفت من بنظرم رسيد که قدري بلندتر است البته ملاحظه خواهيد فرمود از جسارت و اطالۀ کلام از آن خانم مهربان معذرت خواسته و اگر چنانچه در انجام اين وظيفه خطا يا سهوي کرده‌ام يکدنيا شرمسارم و تمناي عفو دارم آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ميبوسم حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم سلام و ثناي بي‌پايان خود را بخدمت تقديم ميدارند قربان و تصدقت ميرود پروين اعتصامي



26

11 مهر 1312 [از تهران به کرمانشاه]

خانم عزيزم رقيمه شريفه مورخه 6 مهر را ديروز زيارت کرده و از مژده سلامت و صحت آن دوست بي‌نظير نهايت خوشوقت گرديدم از مراحم مبذوله و فرمايشات مهرپرور يکه راجع بقيمت چادر نسبت به بنده مبذول فرموده بوديد واقعأ خجل و شرمسارم عزيزم من در مقابل الطاف و محبتهاي بي‌کران تو هيچ خدمت و وظيفۀ انجام نداده‌ام که اين طور با سخنان شيرين خود خجل و منفعلم ميفرمائيد هر امر و هر خدمتي که از ناحيه آن دوست عزيز بمن رجوع شود برايم افتخار و سعادت بزرگي است و همواره براي انجام وظايف ارادتمندي خود نسبت بمقامات گرانبها و بلند تو از دل و جان آماده‌ام عزيزم فراموش کردم در عريضه سابق خود عرض کنم که قسمت زير چادر را که زير کلوش است براي اين برنداشته‌اند که اگر وقتي بخواهيد جلوي چادر را تغيير بدهيد و يا سر ديگر چادر را بيرون بيندازيد ديگر چادر ناقص و معيوب نباشد اين قسمت را براي همين پيشنهاد کرديم چنانچه نخواسته باشيد ممکن است خودتان آن تيکه را از زير بيرون آوريد
از اين راه دور آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را هزار بار ميبوسم و اميدوارم که هميشه خوش و مسعود باشند قربان و تصدقت ميرود پروين اعتصامي



27

چهارشنبه 29 آزر [آذر] 1312 [از تهران به رشت]

خانم عزيزم رقيمه شريفه مورخه 25 آزر را ديروز زيارت کرده و از مژده سلامت آن دوست عزيز فوق‌العاده خوشوقت گرديدم هزاران شکر که دوباره به وطن و اقوام پيوسته و بديدار پيوندان نائل شديد در موقع عبور از کرمانشاه چون بواسطه عجله شوفر براي گذشتن از گردنه اسدآباد و داشتن نيم ساعت وقت براي صرف ناهار در هتل هلال بنده نائل بديدار آن دوست عزيز نشدم فرداي همان روز از تهران عريضه بخدمت عرض کردم و بکرمانشاه فرستادم نميدانم آن عريضه را از کرمانشاه برگردانده بخدمت خواهند رساند يا خير بنده به خيال اينکه در کرمانشاه تشريف داريد در موقع صرف ناهار تمام افکارم اين بود که گرچه براي چند دقيقه هم که باشد خود را بآستان آن دوست مهربان رسانده و ديده مشتاق خود را برويش روشن دارم چون اين آرزو ميسر نشد بي‌اندازه متأسف و دلتنگ شدم غافل از اينکه اگر هم رفتنم مقدور ميشد آن خانم مهربان را نميديدم عزيزم کارتيرا که به هتل هلال سپرده بوديد با وجوديکه در همان هتل ناهار خورديم کسي به بنده نداد و بهمين جهة از سرکار بيخبر مانده و مثل کسيکه از کنار دريا تشنه بازگردد به تهران بازگشتم عزيزم در عتبات عاليات در هر آستاني آندوست بي‌نظير را دعاها گفته و سعادت و سلامت آن وجود گرامي را از حضرت پروردگار تقاضا کردم آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ميبوسم و اميدوارم که بزودي رفع کسالتشان بشود حضور حضرت عليه خانم رصدي سلام و ثناي مرا تبليغ فرمائيد مجددأ عرضه ميدارم که از پيشامد مراجعت سرکار برشت يکدنيا مشعوف و مسرورم و اميدوارم که در صحبت اقران و اقوام زحمت فراق و دوري چند ساله را فراموش فرمائيد قربان و تصدقت پروين اعتصامي



28

1 فروردين 1313 [از تهران به رشت]

قربان و تصدق خانم مهربان عزيزم ميروم گرچه قبلأ عريضه تبريکيه بخدمت ارسال داشته‌ام ولي مجددأ تبريکات صميمانه خود را بخدمت عرضه داشته و درين روز سال جديد موفقيت و سعادت آن دوست عزيز و خانواده‌ جليلش را از درگاه احديت خواستارم رقيمه شريفه 23 اسفند را ديروز زيارت کرده و بر ديده نهادم عزيزم من در پيشگاه مقدست مقصر و بتقصير خويش اعتراف ميکنم و مطمئن هستم که لطف بي‌حد و پايان آن قلب مهربان عذرم را پذيرفته و عفوم خواهد فرمود عزيزم همينقدر تقاضا دارم باور بفرمائيد که قصور من در عرض عريضه بعلت ترک الفت و يا بخيال قطع مکاتبه نبوده من سرکار عليه را براي خودم مثل مهربان‌ترين خواهري ميدانم که تا زنده‌ام هرگز ممکن نيست که بتوانم کمترين فکر دوري و فراموشي نسبت بشما بقلبم رخنه کند در ميان تمام دوستان و آشنايان شما را بدرجه پرستش دوست ميدارم رقايم سرکار را هميشه روشني چشم و دل خوانده و هر کلمه که از راه مرحمت بياد من نوشته‌ايد در لوح دلم ثبت است هميشه براي اين مشوشم که مبادا روزي برسد که سرکار عليه لطف و مرحمت خود را خداي نخواسته از من دريغ فرمائيد پس عزيزم با اين ارادت چگونه ممکن است که سرکار را فراموش کنم تازنده‌ام بدوستي تو مفتخر و سربلند بوده ايام صحبت تورا از روزهاي باسعادت و فيروزي خواهم شمرد اگر در عرض عريضه مدتي کوتاهي کردم براي اين بود که ميخواستم سرکار که پس از چند سال دوري از خويشان و بستگان مجددأ بايشان پيوسته بوديد فراغتي براي ديدن ايشان داشته باشيد و وقت خود را صرف جواب دادن و يا خواندن عرايضم نفرمائيد تا وقتيکه همه را کاملأ ببينيد ميخواستم از سال جديد باز شروع کنم و بوسيله ارسال عرايض بسرکار زحمت دهم که رقيمه عزيزت رسيد عزيزم تقاضا ميکنم که سلام و ثناي بي‌پايانم را خدمت حضرت عليه عاليه خانم صدري دامت شوکتها و سرکار خانم معزز ابلاغ فرمائيد آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت را ازين راه دور ميبوسم و بخدا ميسپارم دستهاي بامحبتت را ازين راه دور هزار بار بوسيده و تمناي عفو و دلنوازي دارم عزيزم ميدانم که مشغله و کارهاي خانه‌داري سرکار مانع است که همواره بتوانيد مرا با ارسال رقيمه خوشنود فرمائيد و بهر فاصله که مقدور باشد که رقيمه برايم بفرستيد قانع و مفتخرم قربان تو ميرود پروين اعتصامي



29

13 آذر 1313 [از تهران به رشت]

قربان وتصدق خانم مهربان عزيزم ميروم چقدر منفعلم که رقيمه عزيزي که بتاريخ دهم ماه آبان مرقوم فرموده بوديد و ديروز از طهران براي من فرستادند عزيزم اين رقيمه گرامي بعد از حرکت من از طهران به طهران رسيده و در آنجا مدتي فراموش شده و مانده با اين پست اخوي مکرم آنرا برداشته و در ميان کاغذهاي خودشان براي من فرستادند عزيزم چقدر خجلم که از مژده تولد نورچشم عزيزم داريوش خان در اين مدت بيخبر مانده و تأخير در عرض تبريک و يک عالم خوشوقتي براي تولد آن فرزند دلبند تبريکات صميمانه خودم را با کمال اشتياق حضور حضرت عليه و حضرت مستطاب اجل آقا تقديم داشته و متمني هستم که بجاي بنده داريوش عزيز را هزاران بار ببوسيد اميد است که آن خانواده جليل و آن فرزندان اصيل عزيز هميشه خوشبخت بوده و جز بخت نيک قرين ديگري نداشته باشند با تجديد معذرت ازين راه دور دستهاي مبارکت را بنام تبريک و پوزش ميبوسم و سلامت و سعادتت را از خداوند متعال خواهانم قربانت پروين اعتصامي همايونفال



30

5 تير ماه 1314 [از تهران به رشت]

خانم عزيزم قربانت گردم رقيمه شريفه 31 خرداد آندوست بي‌مانند مهربان را با کمال اشتياق زيارت و فورأ بعرض ارادت و جواب مصدع ميشوم خانم عزيزم خيلي شرمنده هستم که موفق بعرض عريضه نشده و در پيشگاهت مقصر شده‌ام اميد است با مراحم عاليه و لطف بي‌پايان خويش عفوم فرموده و باور بفرمائيد که هيچوقت ممکن نخواهد بود که از خيال و ارادت قلبي که نسبت بمقام بلند آندوست عزيز دارم دقيقۀ غافل نبوده بلکه ازين دوستي و علاقۀ که بوجود عزيزت داشته و دارم هميشه مفتخر بوده و هستم خانم عزيزم چگونه ممکن است که يگانه دوست بامحبت و اديبه و فاضله را که براي من بمنزله جواهري است که در ميان تمام دوستان دارم فراموش کنم و يا از وظايف ارادتمندي خود عمدأ قصور ورزم من بدوستي شما مفتخر بديدار شما آرزومند و بزيارت رقايم مهرپرور شما هميشه مشتاقم و همانطوريکه عرض کردم شما جواهر گرانبهائي هستيد که هرگز ميزان دوستي من قيمت شما را نميتواند معين کند عزيزم مجددأ از آندوست بيمانند تقاضا ميکنم که عفوم فرمائيد و ازين راه دور دست بامحبتت را براي عرض پوزش ميبوسم عزيزم چندي است در تهران هستيم و خيال معاودت بکرمانشاه نداريم براي اينکه رياست نظميه بديگري واگذار شده‌است و بنده هنوز نميدانم که بکجا خواهم رفت و عجالتأ مکاتيب مهرپرور خودتان را به آدرس هميشگي (خيابان سيروس) ارسال فرمائيد البته هر وقت بمحل ديگري رفتني باشم بخدمت معروض خواهم داشت هزار بار روي ماهت را ميبوسم و منتظرم که چشمم بزيارت خط عزيزت روشن گردد . آقاي محمدعليخان خانم ايراندخت و داريوش‌خان را هزار بار ميبوسم و قربان و تصدق آنوجود بامحبت هزار بار ميروم پروين اعتصامي

31

23 مرداد 1314 [از تهران به رشت]

قربان و تصدق خانم و خواهر عزيزم ميروم مکتوب عزيز آن دوست مهربان بيمانند را چند روز قبل زيارت کرده و ازينکه بحمدالله کسالت خود سرکار عليه و نورچشمان عزيز رفع شده بدرگاه خداوند شکرها گفتم و ازينکه گاهگاهي با ارسال رقايم مهرانگيز يادم ميفرمائيد سربلند و مفتخرم خانم عزيزم اگر درطي اين مدت [«مدت» تکرار شده‌است] اخير در عرض عريضه کاهلي ورزيده و عرايضم نامرتب بخدمت ميرسيدند براي اين بود که بعد از ازدواج براي بنده اشتغالات و گرفتاريهاي غير مترقبه پيش آمد که بنده را از انجام وظيفه ارادتمندي چندي کاهل و مسامحه‌کار نمود عزيزم با عرض مراتبي که ذيلأ ميخواهم بسمع آندوست بي‌نظير برسانم اميدوارم که گرفتاري بنده را تصديق فرموده و مسامحه غير‌عمدي مرا عفو فرمائيد اميدوارم که بعد از اين ديگر اگر مشاغلي پيش نيايد بوظيفه حتميه ارادت خود عمل کنم باري عزيزم يک ماه پس از عزيمت بنده بکرمانشاه معلوم شد که شخصي که با او ميبايست تمام عمر زندگي کنم مبتلا به افيون بوده ‌است و چون از طفوليت در اطراف بوده هيچيک از افراد خانواده ما از ابتلاي او به ترياک اطلاعي نداشته و ازين عيب فاحش او بيخبر بودند بنده هم چون ترياک را ام‌المعايب و بحر‌المفاسد ميدانم و در خانواده خود کسيرا که معتاد به افيون باشد نديده‌ام و چون ميدانم که گرفتاران باين بدبختي را ديگر راه نجاتي نيست بسي ازين پيشامد دلتنگ و منفجر شدم و مصمم شدم که خود را بهر زحمت و قيمتي که باشد ازين دام بلا مستخلص گردانم باين جهت يک ماه بعد از ازدواج در تحت عنوان ديدن اخوي که تازه از روسيه آمده بودند به تهران آمدم و مسئله را به حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانمجان گفتم و تقاضا کردم که مرا ازين زندگاني که آنرا ابدأ دوست نميدارم خلاصي بخشند عزيزم تمام اطوار ناپسنديده و اخلاق نکوهيده از افيون توليد ميشوند به اين جهت معاشرت با اين قبيل اشخاص بنظر بنده بدتر از سم قاتل است البته تطويل اينگونه مطالب باعث تصديع آن خواهر عزيز است اجمالأ عرض ميکنم که مدت چند ماه بنده در تهران ماندم و پس از زحمات زياد بالاخره موفق شديم که اين کار را به قيمت زيادي خاتمه دهيم چون ميدانم که سرکار عليه هميشه نسبت بزندگاني من علاقه‌مند ميباشيد به اين جهة باعث تصديع ميشوم و مثل هر کسيکه با خواهر مهرباني حرف بزند اين حرفها را براي سرکار مينويسم اميد است که عذرم را از راه لطف و مرحمت پذيرفته و باور بداريد که جز پيش‌آمدهاي خارجي هيچ چيز ديگري نميتواند مرا در عرض ارادت و تجديد بندگي کاهل قلمداد کند نورچشمان عزيز را هزاران بار بوسيده دستهاي با محبت آنخانم عزيز را با کمال ادب ميبوسم قربانت ميرود _ پروين اعتصامي



32

19 مهر 1314 [از تهران به رشت]

خانم عزيزم قربانت گردم مکتوب محبوب 13 مهر را پريروز زيارت کرده و از مژده سلامتي آن خانم مهربان بدرگاه خداوند شکر‌ها گفتم عزيزم چقدر خجلم که پس از زيارت مرقومه سفارشي آندوست بي‌نظير نتوانستم زودتر جواب بخدمت عرض کنم خداوند گواه است که همه روزه نيت من اين بوده‌است که زودتر معروضه بخدمت مقدست عرضه دارم اميدوارم که محبت و لطف تو ازين قصور درگذرد و يقين بداني که بدوستي تو مفتخر و هميشه آرزويم اين است که با زيارت رقايم روحپرورت مسرور باشم ازين راه دور آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت و آقاي داريوش را ميبوسم حضور خانمهاي محترمه سلام مخصوص دارم سرکار خانم معزز را ميبوسم و از مراحمش متشکرم حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانمجان از الطاف بيکران آندوست عزيز متشکر و سلام و ثناي بي‌پايان خود را تقديم ميدارند عزيزم چقدر خوشبختم که بافتخار دوستي تو نائل شده‌ام اميد است که روزگارت همواره با خوشي و سعادت مقرون بوده و دور ايام جز بکام آنوجود عزيز نگردد با کمال احترام و ادب دستهاي بامحبتت را ميبوسم و ترا بخدا ميسپارم
قربانت پروين اعتصامي



33

4 آذر 1314 [از تهران به رشت]

خانم عزيزم ديده روشن شد زنام نامه‌ات سه روز پيش چشمم بزيارت مرقومه شريفه 28آبان آندوست بي‌مانند روشن گرديد و رفع نگراني شد تقريبأ دو روز قبل از زيارت دستخط نازنينت معروضه‌اي بخدمتت تقديم داشتم البته تا بحال بخدمت رسيده‌است عزيزم همانطوريکه هميشه عرض کرده‌ام مکاتيب مهرپرور آندوست مهربان هميشه براي من بمنزله گوهرهاي پربهائي هستند که چشم دلم را روشن ميکنند متمني است که در موقع فراغت از مشاغل خانوادگي گاهگاهي با ارسال چند کلمه‌اي دلم را شاد گردانيد وگرنه يقين بدانيد که هيچوقت در پايۀ ارادتم سستي حاصل نخواهد شد و مادام‌الحيات از مراحم و الطاف بي‌پايان آنخانم فاضله و دانشمند سپاسگذار خواهم بود سلام و ثناي بي‌‌پايانم را خدمت خانمهاي محترمه همشيرگان معظم ابلاغ فرمائيد نورچشمان عزيزم آقاي محمدعليخان و خانم ايراندخت و آقاي داريوش را ميبوسم و دستهاي با محبتت را بنام احترام و صميميت بوسيده و بعرايض خود خاتمه ميدهم قربانت پروين اعتصامي



34

22 دي‌ماه 1314 [از تهران به رشت]

خانم عزيزم مرقومه محترمه مورخه 17 برج جاري را پريروز زيارت کرده از مژده سلامت آندوست بيمانند فوق‌العاده خوشوقت گرديدم و از ابراز لطف و مرحمتي که نسبت به بنده فرموده‌ايد بيش از پيش شرمنده و خجل گرديدم عزيزم خيلي متشکرم که از ناحيه آن دوست عزيز خدمت انتخاب پارچه پالتوي به من محول گرديد صبح همان شبي که نامه گرامي را زيارت کردم براي تحصيل نمونه به بازار و لاله‌زار رفتم ولي عزيزم بواسطه هجوم و ازدحام مشتري ابدأ مستوره بکسي نميدهند من هر چه سعي کردم که بتوانم نمونه‌اي بدست بياورم ممکن نشد وبعلاوه فروشندگان ميگويند که مستوره بردن فايده‌اي ندارد براي اينکه همان پارچه ممکن است در ظرف دو سه ساعت فروخته شود بمنزل خياط رفتم که شايد بتوانم مستوره‌اي از پارچه پالتوي خودم بدست بياورم در آنجا هم همه را جاروب و پاک کرده و دور ريخته بودند در اينجا پارچه‌هاي اعلا و مرغوب از متري 15 و 14 و 12 و ده تومان کمتر نيست ماهوت‌هاي خوب هم درينجا يافت ميشود که متري دوازده تومان است رنگهاي مرغوب و (مد) در مرکز عبارتند از مشکي و قهوۀ و سرمۀ پارچه پالتوي خود بنده قيمتش متري 13 تومان و رنگش قهوۀ ولي قدري نازک است در مغازۀ گيو هم پارچه‌هايي موجود است که مثل پارچه‌هاي منگنه شده برجستگي دارد و به قيمتهاي مختلف از قرار متري 8 تومان و نه تومان و يازده تومان فروخته ميشود اگر پارچه جودانه دوست داشته باشيد مرقوم فرمائيد تا هرچه امر کنيد اطاعت شود و از مغازه گيو ابتياع شود عزيزم اين دو مستوره را که لفأ تقديم ميدارم از پارچه‌هاي پالتوي خود ماست تيکه قهوۀ‌ را از کمر پالتو خودم شکافتم تا اگر چنانچه پسند خاطر عزيزت شود بنويسيد تا بخريداري اقدام شود و تيکه مشکي هم از پالتوي خانم است که متري دوازده تومان خريداري شده هرکدام را مايل باشيدزودتر مرقوم فرمائيد که تا تمام نشده خريده و ارسال دارم مخصوصأ تقاضا ميکنم که در صورت پسند خيلي زود بنده را مطلع فرمائيد که اغلب پارچه‌ها را فورأ ميبرند قربانت پروين اعتصامي



35

23/11/14 [ازتهران به رشت]

خانم عزيزم چقدر شرمنده و خجلم که نتوانستم زودتر بعرض جواب مرقومه عزيزت مبادرت ورزم چون ميخواستم براي جستجوي کيف دستي قهوۀ که مطابق ميل و سليقه آندوست عزيز باشد وقتي داشته باشم عزيزم درين چند روزه که در عرض جواب تأخير روا داشتم بتمام مغازه‌هاي لاله‌زار و بازار و شاه‌آباد و ميدان شاه بسراغ کيف دستي رفتم کيف زياد هست ولي کيف بسيار خوب يعني آن قسم که محکم و شيک و قشنگ باشد عجالتأ يافت نميشود ولي فروشندگان هر روز وعده ميدهند که تا چند روز ديگر کيف‌هاي خوب وارد خواهند کرد من باين جهة دو سه روزي صبر کردم که شايد کيف‌هاي اعلا وارد شوند ولي هنوز به پيدا کردن کيف خوب موفق نشده‌ام قبل از مسئله نهضت بانوان کيف‌هاي خوب زياد بودند ولي بمحض انتشار اين مسئله تمام کيف‌ها در مدت کمي فروخته شد امروز در يکي از مغازه‌ها چند قسم کيف ديدم که نسبتأ بد نبودند ولي استحکام و قشنگي زيادي نداشتند و قيمت هر يک از آنها نه تومان بود ولي من متردد ماندم که آيا اگر يکي از آنها را خريداري کنم پسند شما خواهد بود يا نه بهر تقدير عزيزم اگر چنانچه عجله زياد نداشته باشيد ممکن است وجهي که ارسال داشته‌ايد چند روزي در نزد من بماند تا شايد کيف‌هاي بهتري يافت شوند اگر چنانچه اين احتياج فوري باشد مرقوم فرمائيد تا فورأ وجه را بخدمت مسترد دارم در خاتمه ازينکه در انجام اين خدمت کوچک هنوز موفق نشده‌ام بسي شرمنده و خجلم اميد است که عفوم فرموده و هر طور که صلاح باشد مرقوم فرمائيد تا با کمال احترام اطاعت شود قربانت پروين اعتصامي



36

[از تهران به رشت]

خانم عزيزم مکتوب عزيزت را ديشب با نهايت شعف و با کمال اشتياق زيارت کردم اميد است که کسالت عارضه در ين دو سه روز بکلي مرتفع شده و وجود نازنينت قرين صحت و سلامت است در خصوص کيف دستي عزيزم من همه روزه منتظر و مترصدم که به محض اينکه کيف خوب و قابل استعمالي وارد شد فورأ براي سرکار عليه خريداري کرده و ارسال دارم در روزنامه نوشته شده بود که تجارتخانه شرکت کالا مجاز است که مقداري کيف دستي براي رفع احتياج خانمها وارد کند بنده هر روزه از مغازه‌هائيکه قبل از نهضت بانوان کيف دستي خوب داشتند در خصوص کيف خبر ميگيرم ولي هنوز کيف مرغوب پيدا نکرده‌ام مرقوم فرموده بوديد که اگر وجهي که ارسال فرموده‌ايد کفاف ابتياع کيف سرکار را ندهد بنويسم مجددأ وجه ارسال داريد عزيزم هيچ لزومي ندارد که قبلأ خاطر نازنين خود را بدين قسمت مشغول داريد براي اينکه اولأ من نميدانم که قيمت کيف دستي ابتياعي چند خواهد بود ثانيأ عزيزم بهر قيمتي هم که باشد بنده آنرا در اينجا براي سرکار خريداري کرده و بعد به سرکار اطلاع ميدهم هميشه منتظرم که در مواقع فراغت دو سه سطري بياد من مرقوم فرمائيد قربانت ميرود پروين اعتصامي

14/12/3



37

23/12/14 [از تهران به رشت]

خانم عزيزم مرقومه گرامي مورخه نوزدهم برج جاري را ديشب زيارت کرده و چشمم و دلم روشن گرديد

عزيزم ازينکه نقاهتي داريد بي‌نهايت دلتنگ گرديدم ولي اميدوارم که بزودي رفع آن کسالت جزئي شده و همواره قرين سلامت و سعادت باشيد عزيزم درين چند روزه کيف‌هاي دستي در بعضي از مغازه‌ها ديده‌ام ولي ميخواستم بدانم که آيا سرکار کيف کتابي را بهتر پسند ميفرمائيد يا کيف دستي زنجيردار يا بنددار را دوست داريد يک قسم کيف بود که بنظر من بد نبود ولي چون رنگش سرمۀ بود از خريداريش خودداري کردم کيف‌هاي ديگري هم هست که ظاهرشان خيلي خوب به نظر ميآيد ولي از استحکام آنها نميتوان مطمئن بود يک قسم کيف قهوۀ هست که نسبتأ بد نيست و دو برگ از نيکل دارد که چون آنرا بلند کنند در کيف باز شود اگر چنانچه مايل بخريداريش باشيد مرقوم فرمائيد تا اطاعت شود مستدعيم در اين خصوص زودتر چند کلمه مرقوم داريد تا بهر چه فرمائيد اقدام شود چند روز قبل چشمم بزيارت عکس و اشعار نغز آن خانم دانشمند و اديبه سخن‌سنج روشن گرديد و بقدري از قرائت آن ابيات دلپذير و روح‌نواز محظوظ گرديدم که حدي بر آن متصور نيست و واقعأ همانطوريست که خود سرکار در انتهاي آن قطعه گرانبها سروده‌ايد «کاندر سخنوري ز رجال سخن گذشت» مدتي به عکس گراميت نگريسته و مثل اين بود که در مقابل مجسمه محبت تو ايستاده‌ام و ايام گذشته را بخاطر آورده و خود را با آن دوست بي‌نظير در يکجا ميديدم اميد است که همواره با اقبال و سعادت هم‌دوش بوده و از گفتار و اشعار شيرين خويش خاطر مشتاقان را محظوظ و مشعوف داريد نورچشمان عزيز را ازين راه دور ميبوسم و بخدا ميسپارم حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم از الطاف بيکرانت متشکرند و ثناي بيحد خود را تقديم ميدارند اجازه ميخواهم که در خاتمه دستهاي بامحبتت را بوسيده و بعرايض خود خاتمه دهم قربانت پروين اعتصامي



38

6/4/1315 [ار تهران به رشت]

خانم عزيزم يک هفته قبل به زيارت نامه گرامي آن دوست مهربان ديده‌ام روشن گرديد و از سلامت وجود گراميت بي‌نهايت خوشوقت گرديدم ازينکه از راه لطف جوياي حالم شده بوديد کمال امتنان را داشته و سپاسگذارم يک روز قبل از زيارت مکتوب محبوب سرکار معروضه‌اي به خدمت عرض کرده بودم البته تا به حال به خدمت رسيده‌است عزيزم چقدر متشکرم که همواره مرا با مهر و محبت بيشمار خويش مفتون وجود مهربان خود داشته و با وجود کثرت مشغله از يادآوري و پرسش دريغ نميداريد عزيزم خواندن مکاتيب پرمهر و لطف سرکار را براي خود نعمتي ميدانم و اين طور به نظرم ميرسد که خود سرکار با من صحبت ميداريد در اينصورت متمني هستم که در موقع فراغت مرا ازين نعمت محروم نداشته به امتنانم بيفزائيد نورچشمان عزيز را ازين راه دور بوسيده و بخدا ميسپارم خدمت خانمهاي معظمه( همشيرگان محترم) عرض سلام و ثناي خويش را تقديم ميدارم حضرت خداوندگاري آقا و حضرت عليه خانم از لطف بيحد سرکار عليه متشکرند و ثناي وافر خود را تقديم مي‌دارند زياده تصديع است پروين اعتصامي



39

7/6/1315 [از تهران به رشت]

قربان و تصدق خانم عزيزم ميروم در آتشم ميفکن و نام گنه مبر آتش به گرمي عرق انفعال نيست عزيزم مکتوب گرامي مورخه اول شهريور را ديروز غروب زيارت کرده و بسي شاد و سپاسگذار گرديدم ولي از اينکه مدتي از فيض مکاتبه با وجود بيمانندت محروم مانده‌ام بسي شرمنده گرديدم و مخصوصأ تمناي عفو دارم يقين بدانيد که بنده هرگز آن دوست مهربان را ممکن نيست فراموش کنم اگر گاهي در عرض معروضه تأخيري حاصل ميشود بعلت گرفتاري و مشاغل گوناگون است وگرنه من هميشه وقت و ساعتي را که مکتوب آندوست عزيز را بخوانم و يا معروضه به خدمتش بنويسم همانا يکي از بهترين اوقات زندگي خود ميدانم البته با نهايت لطف و مرحمتي که در باره من داشته‌ايد اين قصور غيرعمدي را بر من نخواهيد گرفت و با ارسال رقايم گرانبهاي خويش مسرورم فرمائيد نورچشمان عزيزم خانم ايراندخت و آقاي محمدعليخان و آقاي داريوش را ازين راه دور ميبوسم و به حضور خانمهاي محترمه همشيرهاي گرامي سلام و ثناي خود را تقديم ميدارم و ازين راه دور روي ماهت را بوسيده و بخدا ميسپارم قربانت پروين اعتصامي



40

خانم عزيزم مدتي است که از سلامت وجود گراميت بي‌اطلاع مانده‌ام و بسي نگرانم چندي پيش معروضه بخدمت ارسال داشتم ولي هرچه انتظار ميبرم جوابي نميرسد اگر لطفأ از حالم پرسش فرمائيد سلامت بوده و عمري بياد الطاف آندوست مهربان ميگذرانم و هميشه روزهائيرا که از سعادت صحبت و نعمت لطف و مرحمت آن خانم گرامي محظوظ و مشعوف بودم بخاطر آورده و آرزو ميکنم که خداوند متعال فرصت ديگري مقدر فرمايد که باز چشم مرا به ملاقات سرکار عليه و آنهمه لذت که از فيض مصاحبت وجود نازنينت نصيبم ميشد مجددأ مرحمت فرمايد تقاضا دارم که در موقع فراغت چند کلمه مرقوم داشته و بنده را از سلامت و صحت خودتان مطلع داشته و موجب امتنانم را فراهم گردانيد نورچشمان عزيزم آقاب محمدعليخان و خانم ايراندخت و آقاي داريوش را ازين راه دور بوسيده و بخدا ميسپارم خدمت خانمهاي محترمه همشيره‌هاي معظمه بعرض سلام و ثناي بي‌پايان مصدع ميشوم با تجديد ارادت قلبي و خلوص هميشگي قربانت پروين اعتصامي



41

[اين نامه بدون تاريخ است. احتمالأ در اواخر شهريور يا اوائل مهر 1315 نوشته شده‌است، زيرا در نامه به تولد «اردشير» اشاره گرديده و تاريخ تولد «اردشير محصص» 17 شهريور 1315 است، از تهران به رشت]

***

خانم عزيزم مکتوب محبوب مورخ 28 شهريور را پريشب با کمال اشتياق زيارت کردم و از مژده تولد مولود جديد عزيز آقاي اردشير محصص بسي مشعوف و مسرور گرديدم و خواستم با عرض و تقديم اين چند کلمه بعرض تبريک مصدع شوم اميد است که بياري خداوندگار متعال و در تحت نظر شفقت مادر مهربان و بالياقتي مانند سرکار آن طفل نوزاد مراتب و مدارج عالي پيموده و مايه مسرت و شعف خاطر عزيزت گردد خواهشمندم تمام نورچشمان را عوض بنده بوسيده و مخصوصأ متمني هستم آقاي اردشير محصص را بنام تبريک صميمانه بجاي من ببوسيد از مراحم خانمهاي محترمه همشيرگان معظمه سپاسگذار و متشکرم و ارادت قلبي خود را بوسيله سرکار به حضورشان تقديم ميدارم ازين راه دور روي ماهت را با کمال اشتياق بوسيده و بخدا ميسپارم قربان و تصدق تو ميرود

پروين اعتصامي

***

مجله‌ي ايران‌شناسي

ويژه‌ي پژوهش در تاريخ و تمدن و فرهنگ ايران و زبان و ادبيات فارسي

سال سيزدهم، شماره‌ي 1، بهار 1380

ناگفته‌هایی از زندگی «پروین اعتصامی» و نامه‌های او
«پروين اعتصامي» و حقوق نسوان
دستبرد برادر به ديوان خواهر
چرا برادر، سه بيت از قصيده‌ي «گنج عفت» را حذف کرده‌است؟
«پروين» و «رضاشاه»
دروغ اين مرد آمريکايي همه را گمراه کرده‌است
«پروين» از نظر معاصران وي
بيماري حصبه و درگذشت «پروين»
نامه‌هاي «پروين»