۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

نگاهی شتابزده به مردم کردستان

محمد حسیبی اولین بخش: درفروردین ماه ۱۳۹۰ و این بخش در سی تیر ۱۳۹۰ منتشر شد

. .
هرکه از خاک درش رفعت نیافت
لاجـرم سـر ســوی پستی میکـند
                                     (عراقی)
بخش هشتم

محمد حسیبی
اولین بخش: درفروردین ماه ۱۳۹۰ و این بخش در سی تیر ۱۳۹۰ منتشر شد

چون عمــر تبه کــردم چندانکه نگه کــردم
در کنـــج خـراباتــی افتــــاده خــــراب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هــم سینه پـر از آتش هـم دیـده پـرآب اولی

بخش هشتم را به اشاره کوتاهی در رابطه با قیام شکوهمند سی تیر ۱۳۳۱ با عنوان زیر تخصیص می دهیم:
حال ببینیم در قبال این تحول سیاسی
حزب توده ایران چه روشی داشت؟

۳۰ تیرماه ۱۳۹۰
محمد حسیبی

آنان که مثل نگارنده این مطلب روزهای پر افتخار "نهضت ملی ایران به رهبری مصدق بزرگ" را به یاد می آورند از کمّ و کیف قیام ۳۰ تیر باخبرند. اما جوانان ایران باید از مادران و پدران خود بپرسند که مردم چگونه در سایه اتحاد و یکپارچگی طی ۴ روز(از ۲۶ تا ۳۰ تیر) حرف حق خود را در برابر باطل به کرسی نشاندند. یا اینکه باید به تاریخـــچه اتفــاقات آن سال و مـاه و روزها مـراجعـــه کننــد. (در بخش ۳۰ تیر در صفحه اول سایت چه بایدکرد اطلاعات مفصل تری موجود است) اما خلاصـــه جــریان بـدین شــرح بود که:
         دکتر مصدق به درستی می گفت من نخست وزیر مملکتم و طبق قانون اساسی وزراء در برابر مجلس (نمایندگان مردم) مسئولیت مشترک دارند، پس باید وزیر جنگ را نیز خود من تعیین کنم و بر اعمال او نظارت داشته باشم. اما تا آن تاریخ وزیر جنگ را محمد رضا شاه شخصا به کار می گمارد و در نتیجه او نیز فقط به شاه جوابگو بود نه به نمایندگان مردم در مجلس. شاه زیر بار این حرف قانونی نمی رفت و دکتر مصدق هم از مقام و مسئولیت خود به عنوان نخست وزیر استعفا داد.
         در روز ۲۶ تیر مجلس شورای ملی به دستور شاه و بدون حضور نمایندگانی که طرفدار دکتر مصدق بودند به زمامداری احمد قوام (قوام السلطنه) رأی تمایل دادند. شاه بلافاصله روز بعد (۲۷ تیر) فرمان نخست وزیری قوام را صادر کرده و لقب "جناب اشرف" را که پس از حوادث آذربایجان از او پس گرفته بود به او باز گرداند. قوام این پیرغلام استعمار که با رسوائی و فضاحت ایران را ترک کرده بود، با اشاره دربار به ایران بازگشت و زمینه نخست وزیری اش با توافق مشترک امریکا و انگلیس در خارج از کشور ترتیب داده شد. اشرف خواهر شاه که چند روز قبل از این حوادث وارد ایران شده بود از عوامل اصلی روی کار آوردن قوام محسوب می شود.
         قوام به محض دریافت فرمان نخست وزیری اعلامیه تهدیدآمیزی خطاب به مردم ایران صادر کرد و همزمان مأموران انتظامی مسلّح نیز با تانک و توپ و زرهپوش به خیابانها ریختند. آخرین عبارت اعلامیه قوام به این شرح بود:
« به عموم اخطار می کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی
حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد.»

سی یا سی و یک تن از نمایندگان طرفدار تداوم " نهضت ملی ایران" و زمامداری دکتر مصدق بلافاصله پس از روی کار آمدن قوام با صدور اعلامیه ای روز دوشنبه سی تیر را تعطیل عمومی اعلام نموده و از مردم خواستند تا رسیدن به رهائی ایران از چنگال بیگانه از پای ننشینند. در این اعلامیه از جمله چنین آمده بود:
         « ملت رشید ایران . . . برای اعلام این نکته اساسی به جهانیان که نهضت ملی ایران مقهور دخالتهای استقلال شکنانه بیگانگان نخواهد شد و تا حصول نتیجه قطعی در احقاق حق و رهائی کشور از چنگال سیاستهای استعماری استقامت خواهد کرد روز دوشنبه سی ام تیرماه ۱۳۳۱ در سراسر کشور تعطیل عمومی اعلام می شود . . . »
         آیت الله ابوالقاسم کاشانی نیز در برابر اعلامیه قوام، با یک مصاحبه مطبوعاتی، مردم را به استقامت در برابر بیگانگان و دخالت آنها در امر برگزیدن احمد قوام بجای دکترمصدق بر انگیخت.
         مردم که در شهرهای بزرگ علی الخصوص در تهران از همان روزی که مصدق استعفا داده بود در حال اعتصاب و اعتراضات محلی و موضعی بودند به محض دریافت اعلامیه آن سی تن در مجلس روز ۳۰ تیر بازار و تمام دکان ها و ادارات را تعطیل کرده و در تهران رو به میدان بهارستان که مجلس شورای ملی در آن قرار دارد به حرکت در آمدند. قوای نظامی هم برای متفرق کردن مردم با توپ و تفنگ و تانک و انواع اسلحه مدرنی که در آن روزگار در اختیارشان بود به سوی آن ها حمله بردند. از جزئیات امر می گذریم. مردم در آن روز، در سراسر ایران بخصوص در تهران بیش از هشتصد کشته دادند و بیش از ده هزار زخمی بر جای گذاشتند. اما قوام در ساعت ۷ بعد از ظهر مجبور به استعفا شد و دکتر مصدق بار دیگر به تقاضای مردم زمام امور را به دست گرفت.
تجربه سی تیر ۱۳۳۱ نشان داد که هرگاه مردم حول هدفی خاص متشکل گردند هیچ نیروئی قادر به متوقف کردن آن ها نخواهد بود و پیروزی به طور قطع و یقین متعلق به آنهاست.
         در صفحه های ۵۷۵ و ۵۷۶ و ۵۷۷ چاپ ششم کتاب معتبر «گذشته چراغ راه آینده است» در رابطه با قیام ۳۰ تیر چنین آمده است:
                                                                                                       صفحه ۵۷۵
حال ببینیم در قبال این تحول سیاسی حزب توده ایران چه روشی داشت؟
گفتیم که کمیته مرکزی حزب توده ایران دکتر مصدق را نه زمامداری ملی و ضد استعمار می شناخت و نه نماینـده بورژوازی ملـی ایران. برعکس معتقد بود که « هدف نهائی مصدق چیزی جز تحکیم نفوذ امپریالیزم در کشور ما نیست. ....دکتر مصـــدق در خطوط کلی از روش اسلاف خـود   افرادی از قبیل ساعد و رزم آرا پیروی کرده واگر احیانا هم تغییری درباره وجوه داده شده برای تشدید سیاست ضد ملی سابق بوده است» ۳ و دکتر مصدق «مردسال» چیزی جز کاریکاتور چیانچایچک نیست.۴
روز ۲۵ تیرماه که دکتر مصدق از نخست وزیری استعفا کرد روزنامه «نوید آینده» که به جای «به سوی آینده» انتشار می یافت در سرمقاله خود از حکومت وی چنین یاد کرد:
         ...مصدق ازنظر داخلی متکی به طبقاطی است که نفع آنها با نفع اکثریت عظیم مردم ایران تعارض دارد... همینها هستند که سالها یک روز به دنبال قوام، یک روز به دنبال رزم آرا و یک روزهم به دنبال مصدق انواع جرائم و جنایات را مرتکب می شوند. اردوگاه غارتگران در ایران یکی است فقط نقابها فرق می کند.
از نظر خارجی نیز دکتر مصدق نیز متکی به یک امپریالیزم جهانخوار بین المللی است....تکیه گاه خارجی او یعنی امپریالیزم امریکا نیز نظری جز به اسارت کشاندن ملت و تبدیل کشور به پایگاه     تجاوز امپریالیستی نداشته است و ندارد.... بدین ترتیب دولتی که از نظر خـــارجی و داخـــلی چنین   تکیه گاههائی داشته باشد چگونه می تواند مصدر اقدامات اصلاح طلبانه باشد شود....۵
لذا پس از استعفای دکتر مصدق و تعیین قوام به نخست وزیری با بی تفاوتی و بی اعتنائی نسبت به این تغییر سرنوشت:
نتیجه زد و خورد جناحین هیئت حاکمه ایران هرچه باشد پس از چهارده ماه یک بار دیگر این حقیقت با کمال وضوح به ثبوت رسیده است که هیچ یک از جناحین و شخصیت های هیئت حاکمه ایران ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  
۲. باختر امروز، شماره ۸۶۷، ۳۱/۴/۳۱
۳. به سوی آینده شماره ۴۴۸ ، ۴/۱۰/۳۰، سرمقاله
۴. به سوی آینده شماره ۴۵۸، مورخه ۱۶/۱۰/۳۰ سرمقاله
۵. نوید آینده، شماره بیست و پنجم، تیرماه ۱۳۳۱، سرمقاله
صفحه ۵۷۶
دوست ملت و هوادار منافع او نیستند. اینها همه دشمن ملت و مدافع ماشین بهره کشی هیئت حاکمه ایرانند... نخست وزیر آینده هر که باشد در عزم راسخ ملت ایران دایر به ادامه مبارزه کوچکترین تغییری نخواهد داد. هدف نابود کردن ماشین دولتی زنگ زده و فاسد کنونی، طرد طبقات و عناصر استثمارگر، ریشه کن کردن امپریالیزم خارجی و استقرار حکومت مردم بر مردم است. ۱
         حال آنکه در آن مرحله تاریخی هدف اولیه و اساسی جنبش مبارزه تمام خلق یعنی دهقانان، کارگران، روشنفکران، خرده بورژوازی و بورژافی ملی علیه امپریالیزم و پایگاههای داخلی آن بود   نـه مبارزه طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی. و رهبری حزب توده ایران با ایجاد شکاف و تفــرقه بین طبقات و نیروهای انقلابی عملا نهضت ملی ایران را به سوی شکست می کشانید.
         بیست و نهم تیرماه«جمعیت ملی مبارزه با استعمار» وابسته به حزب توده ایران کلیه احزاب و سازمانها و جمعیتها از جمله جبهه ملی و شخصیتهای نظیــر آیت الله کاشانی و دکتــر مصــدق را صرفنظر از اختلافات کلی زیر شعارهای حداقل زیر: ۱. سقوط دولت قوام۲. تءمین حداقل آزادیهای دموکراتیک در سراسر کشور ۳. اخراج کارشناسان آمریکائی، به تشکیل جبهه واحـد ضد استعمار دعوت نمود. علی هذا در همان دعوت نامه نیز دکتر مصدق را به اطاعت و تسلیم در برابر سیاست آمریکا متهم کرده نوشت:
         ...دکتر مصدق علاقه مند بود که عمال سیاست آمریکا را در درجه اول بر کرسی وکالت بنشاند و هدفش تشکیل مجلسی با اکثریت آمریکائی بود، ولی در عمل برای جلوگیری از هرگونه پیروزی نمایندگان واقعا ملی با دربار و عناصر امپریالیسم انگلیس سازش کرد. و نتیجه چهارده ماه زمامداری دکتر مصدق این است که امپریالیسم امروز خیلی بیش از زمانی که دکتر مصدق زمامدار شدبر کشور ما مستولی است....دکتر مصدق و طرفداران او نمی توانند حتی یک قدم جدی سیاسی را نشان دهند که  دولت ایران برخلاف نظر مشترک امپریالیستها ی انگلیسی و آمریکائی یا نظر یکی از آنها داده باشد.۲
         اما در آن شماره به دعوت نمایندگان اقلیت مجلس مبنی بر تعطیل عمومی روز دوشنبه سی ام تیر هیچ گونه اشاره ای نشده بود. همان روزنامه دعوت مزبور را بدون اظهار نظر در ستون اخبار انتشار داد و در مطبوعات مخفی و علنی حزب هیچ گونه دعوتی مبنی بر شرکت در تعطیل عمومی مشاهده نشد.
         در آن روز دکتر مصدق مظهر مبارزه ضد استعماری و رهبر ملی ایران و قوام مظهر ارتجاع و استعمار بود. لکن حزب توده ایران که از بدو زمامداری دکتر مصدق او را به عنوان عامل امپریالیسم آمریکا کوبیده و بـرای سقوط دولتش آنچــه در قدرت داشت کوشیده بـود، طبعا نمی توانست از زمامداری دکتر مصدق دفاع نماید. گرچه سقوط دولت قوام الزاما به زمامداری مجدد دکتـر مصــدق منجر می گشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. دژ به جای سوی آینده، ۲۷/۴/۳۱، سرمقاله.
۲. دژبه جای به سوی آینده، ۲۹/۴/۳۱، سرمقاله.
صفحه ۵۷۷
روز بیست و نهم تیرماه کارگران انبار چای سازمان برنامه، چیت سازی تهران، سیلو، کارخانه   سیمان، راه آهن و چند موسسه دیگر با تشکیل جلساتی ضمن تائید اعلامیــه«جمعیت مبارزه با              استعمار» به ابتکار خود و به عنوان پشتیبانی از شعارهای جمعیت مزبور از ساعت یک بعد از ظـهر روز ۲۹/۴/۳۱ به مدت ۲۴ تا ۴۸ ساعت اعلام اعتصاب کردند.
         بالاخره در آخرین ساعات روز ۲۹ و صبح روز ۳۰ تیر رهبران حزب توده ایران پس از ملاحظه موج فزاینده اعتصاب و اعتراضات مردم به دنبال جنبش خلق افتادند و دستور نیم بندی جهت       شرکت در اعتصاب عمومی صادر کردند. بدیهی است به علت عقب افتادگی از جنبش توده مردم نتوانستند رهبری واقعی آن را به دست گیرند. فقط افراد فداکار و ورزیده حزب توده ایران که در تظاهرات خیابانی تجربه و آزمودگی داشتند توانستند رهبری دسته های متفرق را در میدان عمل به عهده گیرند.۱
         تظاهرات پرشکوه روز سی ام تیر قیام واقعی و پر عظمت یک ملت زنده بود. در آن روز ملت قهرمان ما به پا خاست و جنگ بی امانی بین حق و باطل، ظلام و عدالت، آزادی و ارتجاع آغاز گردید. دژخیمان، بی دریغ بر روی مردم بی سلاح گلوله باراندند و برای سرکوب آنها از تانک و زرهپوش مدد گرفتند. لکن ملت کشته ها برجای گذاشت و از پیشروی باز نایستاد تا سرانجام قوام السلطنه آن پیر غلام ارتجــاع و استعمـار را از اریکـه زمامــداری به زیر کشیده پوزه اربابان او را به خاک مالید و پیروز شد.
         از اولین ساعات روز سی ام تیر تهران وضع یک شهر اشغال شده را داشت. اکثر خیابانها مخصوصا آنهایی که به مجلس شورا ختم می شد در محاصره نیروهای پلیس و نظامی و تانکها و زرهپوشها بود. به نوشته روزنامه کیهان«اولین محلی که تظاهرات راشروع کرد دانشگاه بود. (تأکید با رنگ قرمز از این نگارنده است) چند دقیقه پس از شروع تظاهرات عده ای سرباز و پاسبان به محل رسیدند تا تظاهر کنندگان را متوقف سازند. ولی کاری از پیش نبردند. تظاهر کنندگان موج به موج به جلو می رفتند.»
         در تظاهرات تمام مردم از هر حزب و دسته و جمعیت و از هر طبقه و صنفی با هماهنگی قابل ستایشی شرکت داشتند. و شعار اصلی اکثریت آنها «مرگ بر حکومت ننگین قوام »، « زنده باد دکتر مصدق» بود.
         در خیابان اکباتان از طرق مردم بیشتر مقاومت می شد. در این خیابان که «حزب زحمتکشان ملت ایران» در آن واقع است و روزی فروش روزنامه های دست چپی در آن کار مشکلی بود امــروز مـرکــز فعالیت عناصر افراطی دست چپ نیز بود. روزنامه های شاهد ارگان حـزب زحمتکشان، پرچمدار ارگان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. قطعنامه پلنوم چهارم کمیته مرکزی در اینباره چنین می گوید: «....در حادثه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ما دیرتر از بورژوازیملی و تازه آن هم پس از آنکه بخشی از توده حزبی به ابتکار خود جنبید، وارد صحنه شدیم .....» (به نقل از قطعنامه پلنوم درباره درباره خطای رهبری حزب در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲)
۲. کیهان، شماره ۲۷۶۱، ۳۰/۴/۳۱، سرمقاله.
                                                                                                       صفحه ۵۷۸
پان ایرانیستها، جوانان دموکرات و به سوی آینده ارگان چپهای افراطی باهم به فروش می رفت و این   سه چهار دسته ابتکار عملیات را در دست داشتند. امروز این چند دسته که تا چند روز قبل غالبا با یکدیگر در زد و خورد بودند دوستانه با یکدیگر حرکت و تظاهر می کردند ۱.
پایان نقل سخن از کتاب « گذشته چراغ راه آینده است»

۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

حمید رضا مسیبیان- قوام¬السلطنه؛ از افسانه تا حقیقت


HamidReza-Mossabebian
قوام­السلطنه یکی از شخصیت­های سیاسی مرموز تاریخ معاصر ایران است. که برای برخی هنوز در هاله­ای از ابهام قرار دارد. برخی هم در تلاش هستند از این مساله سوءاستفاده کرده و از او برای تخطئه دکتر مصدق بهره ببرند. لذا در این مطلب تلاش می­گردد نگاهی کلی به کارنامه قوام­السلطنه داشته باشیم.
به طور کلی مخالفان دکتر مصدق چند مطلب زیر را در کارنامه قوام­السلطنه برجسته می­کنند:
۱- نقش قوام­السلطنه در نجات آذربایجان در سال ۱۳۲۵ه.خ
۲- مشروطه خواه بودن قوام­السلطنه به دلیل آنکه نویسنده فرمان مشروطه بوده است.
۳- منطقی و عمل­گرا خواندن قوام­السلطنه و تاکید بر اینکه اگر قیام ۳۰ تیر نبود، او قادر بود مشکل نفت را به شکل مناسبی حل کند.
۴- تاکید بر آنکه قوام­السلطنه خواهان جدائی دین از سیاست بوده است. اما قیام ۳۰ تیر مشابه انقلاب بهمن ۵۷ موجب دخالت دین در سیاست شده است.
۵- تاکید بر نقش حزب توده در قیام ۳۰ تیر و اشاره به اتحاد حزب توده و جناح مذهبی علیه شاه مشابه انقلاب بهمن ۵۷
و...
که در این میان مهمترین بحث همان نقش قوام­السلطنه در نجات آذربایجان است. این موارد هم در منابعی تکرار شده است. که برجسته­ترین مطلب اخیر آنها کتاب «در تیر رس حادثه» تالیف آقای «حمید شوکت» است.(مدت­ها پیش به آن پاسخ داده شد.) حال در اینجا از پرداختن به سوابق آقای شوکت و موقعیت کنونی او خودداری می­گردد. اما بد نیست به این نکته هم اشاره گردد که ایشان برای این کتاب به ایران سفر کرده است. و در کتاب هم به شدت در تلاش بوده تا آیت­الله کاشانی را بزرگ جلوه دهد. که در ادامه به برجسته­ترین نکات مورد اشاره آن که در بالا هم ذکر شدند، پاسخ داده خواهد شد.
در این بحث از شرح سواد ابتدائی قوام و سوابق او در زمانی ­که انگلیس مدافع ظاهری مشروطه بوده و یا اقدامات او در خلع سلاح مجاهدین و والی­گری خراسان و وزارت و ...، خودداری می­گردد. به این هم کاری نداریم که وی برادر وثوق­الدوله عاقد قرارداد ننگین ۱۹۱۹ بوده است. و خود او هم مدافع آن قرارداد ننگین بوده یا پدرش چه کاره بوده است. و به طور کلی از خدمات یا خیانت­های آنان قبل از شهریور ۱۳۲۰ صرف نظر می­کنیم. و به مسائل بعد از شهریور ۱۳۲۰ خواهیم پرداخت.

نقش قوام­السلطنه در نجات آذربایجان؛ از افسانه تا حقیقت

شروع غائله آذربایجان
به خوبی می­دانیم که قوای متفقین در جنگ جهانی دوم ایران را اشغال کردند. بعد هم در ۹ بهمن ۱۳۲۰ قراردادی برای تعیین مهلت خروج از ایران بین سه کشور ایران، روسیه و انگلیس منعقد شده بود. که بر طبق آن متفقین باید ظرف ۶ ماه بعد از شکست آلمان، از ایران خارج می­شدند. در کنفرانس صلح تهران در ۹ آذر ۱۳۲۲ نیز آمریکا، شوروی و انگلیس، مشترکاً به همراه ایران اعلامیه­ای صادر کردند که بر مبنای آن تمامیت ارضی ایران حفظ شود. لذا بعد از جنگ بایستی به سرعت ایران تخلیه می­شد. جنگ جهانی دوم هم در شهریور ۱۳۲۴ با اقدام مستقیم آمریکا خاتمه یافت. و از آن پس بایستی حداکثر تا اسفند ۱۳۲۴ قوای این سه کشور ایران را ترک می­کردند. که آمریکا و انگلیس زودتر از موعد ایران را تخلیه کرده بودند. اما شوروی به عهد خود وفا نکرده و ارتش آن در شمال ایران و به خصوص آذربایجان باقی ماند.[۱]
چرا شوروی ایران را تخلیه نکرد؟ دلیل اصلی این مساله در سیاست­های توسعه طلبانه ارضی شوروی بوده است. که طبق آن تا هر جا برایش ممکن بود، قطعاً نسبت به بلعیدن ایران اقدام می­کرد. همچنین بحث نفت شمال ایران هم عامل تحریک شوروی بوده است. چرا که در آن دوران با سیاست غلط زمامدارانی چون ساعد و ...، بحث اعطای نفت شمال به آمریکا پیش آمده بود. و شوروی هم در سال ۱۳۲۳ به شدت بر آن حساس شده و درخواست امتیاز نفت شمال را داده بود. در شهریور همان سال هم هیاتی از سوی شوروی به رهبری «کافتارادزه» برای اخذ امتیاز نفت شمال ایران وارد کشور شده بود. و عمال داخلی شوروی از قبیل حزب توده و قوم­گرایان وابسته به شوروی به سان «کوملۀ.ژ.ک[۲]» هم به حمایت از شوروی پرداخته بودند.
در برابر اینان هم وطن­دوستان و در راس آنها دکتر مصدق موضع گرفته بودند. چنانکه دکتر مصدق در یک سخنرانی مفصل در مجلس چهاردهم با اعطای امتیاز نفت به هر کشوری مخالفت کرد. و حتی به شدت از امتیاز نفت جنوب هم انتقاد کرده بود. بعد هم با زیرکی و شجاعت طرحی را به تصویب مجلس رسانده بود که بر مبنای آن کلاً اعطای هر نوع امتیاز نفت به بیگانگان ممنوع شده بود. و حتی خواهان استخراج نفت توسط خود ایران شده بود.[۳] و به این ترتیب اولین گام موثر در ملی کردن نفت را برداشته بود. در نتیجه اعطای امتیاز نفت شمال موقتاً منتفی شده بود. اما روند توسعه طلبی ارضی شوروی ادامه یافته بود. و قوای آن کشور از ایران خارج نشده بود. و حتی به کمک برخی مهره­های داخلی در صدد بلعیدن برخی مناطق شمال ایران برآمده بود.
«جعفر پیشه­وری» یک کمونیست سرسخت بود. بعد از سال ۱۳۲۰ هم شروع به فعالیت گسترده کرده بود. اما به دلیل مخالفت سران حزب توده به آن حزب راه نیافته بود.[۴] وی در انتخابات مجلس چهاردهم هم به عنوان نماینده آذربایجان انتخاب شده بود. اما اکثریت مجلس وابسته به انگلیس مانع تصویب اعتبارنامه او شده بودند. البته در همان مجلس دکتر مصدق با دوراندیشی به شدت تلاش کرده بود که اعتبارنامه وی تصویب گردد.[۵] اما اکثریت مجلس مانع آن کار شده بودند. در نتیجه پیشه­وری به آذربایجان برگشته و این بار با کمک شوروی فرقه «دموکرات آذربایجان» را به راه انداخته بود. یکی از اسناد در این مورد عبارت است از: «فرمان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب اتحاد کمونیست شوروی به میر [جعفر] باقروف، صدر کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان در مورد«اقداماتی جهت سازماندهی یک جنبش جدائی طلب در آذربایجان جنوبی و دیگر ایالات شمالی ایران» ٦ ژوئیه ١٩٤٥/١٥ تیر ١٣٢٤» که متن آن به این شرح است:
" فوق محرمانه
به رفیق باقروف
اقداماتی جهت سازماندهی یک جنبش جدائی طلب در آذربایجان جنوبی و دیگر ایالات شمال ایران:
شروع اقدامات تدارکاتی در جهت تشکیل یک ناحیه[oblast] خودمختار ملی آذربایجانی با اختیارات گسترده در چارچوب دولت ایران توصیه می شود.
یک حزب دموکراتیک در آذربایجان جنوبی به نام «حزب دموکراتیک آذربایجان» ]از این پس « فرقه دموکرات آذربایجان»[ با هدف رهبری جنبش جدائی طلب از تمامی اقشار مردم بدان صورت گیرد.
در میان کردهای ساکن شمال ایران ، برای جذب آن ها در یک جنبش جدائی طلب که یک ناحیه خودمختار ملی کرد را تشکیل دهد، اقدامات مناسب را صورت دهید   ..."

خودمختاری آذربایجان
مردم آذربایجان در زمان رضاشاه با محرومیت­ها و تحقیرهای فراوانی روبرو شده بودند. چنانکه به کرات به آنان اهانت شده و القاب زشتی هم برای آنها گذاشته شده بود. همچنین محرومیت­های اقتصادی زیادی هم برای آنان ایجاد شده بود. که برای درک بهتر آن می­توان به مقاله آقای «پرویز زارع شاهمرسی» در مقالۀ «آذربایجان در دوره رضاشاه»، آذربایجان و یا مقاله آقای احمد کسروی با عنوان «تبریز و خیابان­هایش»[۶] رجوع کرد. در عین حال آذربایجان در سال ۱۳۲۴ هم مشکلات بسیاری داشت. چنانکه حدود نه ماه حتی استاندار هم نداشت.[۷] حاکمیت هم روش­های غلطی در آن منطقه داشت. که مجموع این مسائل سبب تشدید نارضایتی مردم شده بود. «فرقه دموکرات آذربایجان» به رهبری «پیشه وری» هم با سوءاستفاده از آن و در پناه ارتش شوروی، قدرت گرفته بود. و به مرور پادگان­های شهربانی و ژاندارمری و ... را خلع سلاح کرده و در نهایت پادگان­های ارتش را هم خلع سلاح کرده بود. بعد هم خواهان خودمختاری آذربایجان شده و در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ تشکیل حکومت آذربایجان را اعلام کرده بود.[۸] چند روز بعد مشابه این اتفاق هم در «مهاباد» به رهبری «قاضی محمد» رخ داده بود. که مشخص است ریشه اصلی مشکلات در سیاست­های غلط جناح مرتجع انگلیسی در ایران بوده است. و اگر در همان زمان به سخنان دکتر مصدق گوش داده شده و پیشه­وری در تهران می­ماند، خیلی بعید بود شرایط حداقل به آن شکل رخ دهند. اما متاسفانه سیاست غلط عمال انگلیس در ایران بعد از آن هم ادامه یافته بود.
لازم به ذکر است که تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان یک ماه بعد از شروع دولت «ابراهیم حکیمی» (۲ /۸/۱۳۲۴-۳۰/۱۰/۱۳۲۴) [۹] و در اواخر مجلس چهاردهم (۶/۱۲/۱۳۲۲-۲۱/۱۲/۱۳۲۴) [۱۰] رخ داده بود. دکتر مصدق هم از بعد از شهریور ۱۳۲۰ همواره نماینده اول تهران در مجلس بود. لذا در اواخر دوره چهاردهم مجلس، در آن حضور داشته و تلاش­های فراوانی برای حل مشکل آذربایجان انجام داده بود.

تنها راه نجات آذربایجان توسل ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد بوده است که مورد تاکید شدید دکتر مصدق قرار داشت.
دکتر مصدق در درجه اول خواهان رسیدگی به شکایت فرقه دموکرات آذربایجان شده و حتی آنها هم شکایتشان را به دکتر مصدق داده بودند. او هم آن را در مجلس قرائت کرده و گفته بود:
"فرقۀ دموکرات یا هر فرقۀ دیگر وقتی به این مجلس شکایت می­کند، نظر اطاعت دارد. ما باید به شکایتش رسیدگی کنیم، اگر حرفش حساب است، هرچه می­گوید انجام دهیم. اگر حرفش ناحساب است جواب دهیم."[۱۱]
که نمایندگان وابسته به دربار و انگلیس حتی با این مساله نیز به شدت مخالفت کرده بودند. ولی دکتر مصدق تاکید کرده بود که در درجه اول باید تلاش کرد مسائل از طریق مذاکره با مردم حل شوند. و بعد با شوروی مذاکره گردد. و در نهایت هم تنها روش ممکن رفع مشکل را توسل به سازمان ملل متحد(متفق) اعلام کرده بود. و به شدت از عدم اقدام در این مورد انتقاد داشت. حتی تاکید کرده بود که نمایندگان ایران به قول معروف باید از «خر شیطان» پیاده شوند. چنانکه در ۲۱ دی ۱۳۲۴ در نامه­ای خطاب به حکیمی نخست­وزیر نوشته بود:
"... این جانب نتوانستم درک کنم که آقای تقی­زاده از چه نظر موضوع ایران را جزو فهرست کارهای جلسه سازمان ننموده­اند زیرا اگر دولت نتواند قضیه آذربایجان را به طور مستقیم حل کند تنها امیدی که برای ما هست همان طرح در سازمان ملل متفق است.
لذا درخواست می­کنم آن جناب فوراً به آقای تقی­زاده تلگراف فرمایند دری را که بسته­اند باز کنند و از خر شیطان پائین بیایند."[۱۲]
که این پیگیری دکتر مصدق نتیجه مثبت داده و حکیمی هم دستور داده بود که نماینده ایران شکایتی در این مورد به سازمان ملل متحد تحویل دهد.[۱۳] همین مساله هم می­توانست به سرعت منجر به رفع مشکل ایران شود. و از حمایت آمریکا و انگلیس هم برخوردار بود. چراکه مذاکره با شوروی و فرقه دموکرات به جائی نرسیده بود. اما حکیمی به دلیل ضعف دولتش بعد از مدت کوتاهی کناره­گیری کرد. و ۷ بهمن ۱۳۲۴ «احمد قوام» ملقب به «قوام­السلطنه» به نخست­وزیری رسیده بود.[۱۴] و با اشتباهات او اقدامات شورای امنیت موقتاً متوقف شده بود. اما همان اقدامات اولیه به منزله پرتاب تیری بود که بعدها خواهیم دید، موجب نجات ایران شده بود.
اشاره شد که در همان روزهای روی کار آمدن قوام، قرار بود شکایت ایران درشورای امنیت مطرح گردد.[۱۵] این مساله هم موجب نگرانی شوروی شده بود. نمایندگی آن کشور هم طی نامه مفصلی به شورای امنیت اعلام کرده بود که باقی ماندن نیروهای آنها در ایران بر اساس قراردادهای طرفین است. و از طرح آن در شورای امنیت ابراز نارضایتی کرده بود.[۱۶] اما باز هم مساله ایران در شورای امنیت مطرح شده بود. تا آنکه مدت کوتاهی بعد از به قدرت رسیدن قوام و با موافقت عملی دولت، این اقدام عملاً راکد شده بود.[۱۷] و در جلسه ۱۰ بهمن ۱۳۲۴ شورای امنیت، بررسی مساله آذربایجان متوقف شده بود.[۱۸] دلیل آن هم اعلام آمادگی طرفین برای مذاکرات اعلام شده بود.[۱۹] که مشخص است قوام­السلطنه چه اقدام غلطی انجام داده بود. حتی در همان شرایط هم نماینده ایران در سازمان ملل از این مسائل ابراز نارضایتی کرده بود. و همچنین آمریکا و انگلیس هم مایل به اعمال قدرت بعدی شورای امنیت در مساله آذربایجان بودند.[۲۰] اما شوروی به بهانه مذاکره با ایران تمام تلاش خود را جهت متوقف کردن آن روند به کار برده و موفق شده بود.
مدتی کوتاهی بعد هم قوام­السلطنه خواهان مسافرت به شوروی شده بود تا مسائل را با مذاکره حل کند. لذا ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ به مسکو سفر کرده بود. و ۱۹ روز در آنجا اقامت کرده بود. اما در هیچ زمینه­ای موفقیتی کسب نکرده و با دست خالی به ایران برگشته بود.[۲۱] و مساله به مذاکرات بعدی موکول شده بود. استالین هم بهانه آورده بود که مساله آذربایجان یک امر داخلی ایران است. و خودمختاری آنجا ضرری ندارد. و تاکید کرده بود که طبق قرارداد ۱۹۲۱ آنها حق دارند قوایشان را در ایران نگه دارند.[۲۲] و حتی خواهان نفت شمال هم شده بود. به این ترتیب آذربایجان ایران کماکان در اشغال ارتش شوروی باقی مانده بود. خود قوام هم در مورد سفر مسکو به صراحت اعلام کرده بود: من به هدفی که می­خواستم در مسکو به آن برسم، نرسیدم. و متاسفانه موفق نشدم با زمامداران شوروی در مسکو به توافق نظر کامل نائل شوم. و مذاکرات ما در مسکو منتهی به هیچ نتیجه­ای نشد. موضوع عمده مذاکرات من در مسکو درباره تخلیه ایران از سربازان شوروی بوده است. ولی در این باره موافقتی حاصل نشد.[۲۳] حال مضحک است که در برخی افسانه­ها گفته می­شود که قوام در این سفر استالین را گول زده و قول نفت شمال را در قبال تخلیه آذربایجان به او داده و به این طریق ایران را نجات داده است.! که به قول جناب آقای دکتر «سعید آل آقا» اگر استدلال مخالفان در این حد باشد که قوام در دیدار با استالین موفق شده، بد نیست بدانیم که شاهدخت «اشرف پهلوی» هم به شوروی رفته بود. و ملاقات و دیداری با ناز و عشوه با استالین داشته است. و پالتو هم هدیه گرفته بود. که باید این مورد را هم در معادلۀ آزادی آذربایجان لحاظ کرد!؟
بازگشت قوام­السلطنه به ایران مقارن آخرین روزهای مجلس چهاردهم بود. عمر مجلس چهاردهم در اسفند ۱۳۲۴ به پایان رسید. قوام هم با سوءاستفاده از شرایط عملاً مجلس را تعطیل کرد. و مدت­ها انتخابات آن را به تعویق انداخته بود. به این ترتیب مردم از آخرین پایگاه ملی نیز محروم شدند. و قوام و دربار یکه تاز میدان شده بودند. و بحران آذربایجان هم تمام کشور را فراگرفته بود. در عین حال قوام کماکان در صدد بهبود روابط با شوروی و جلب رضایت آنها و ادامه مذاکرات بود. به این منظور به حزب توده آزادی فعالیت داد. و حتی ۳ وزیر توده­ای را هم وارد کابینه کرده بود.[۲۴] اما روشن بود که هدف شوروی بلعیدن شمال ایران است. و لذا شوروی در صدد تسلط بیشتر بر آذربایجان بود. و قوام هم عملاً آب در هاون می­کوبید.
از سوی دیگر این اقدامات شوروی مورد مخالفت شدید آمریکا به عنوان رقیب جهانی شوروی قرار داشت. و با پایان یافتن مهلت شش ماهه خروج ارتش شوروی از ایران، این مساله مورد توجه و تاکید قاطع آمریکا قرار گرفته بود. لذا آمریکا در ۱۵ اسفند ۱۳۲۴ یادداشت شدیداللحنی به شوروی ارائه داده و خواهان خروج آنها از ایران شده بود. و تاکید کرده بود که آمریکا نمی­تواند در برابر این روند بی­تفاوت بماند. به اعلامیه بین طرفین هم اشاره شده بود. و انگلیس هم یادداشت مشابهی ارائه کرده و همین درخواست را کرده بود. که شوروی هر دو یادداشت را بی پاسخ گذاشته بود.[۲۵]
قوام هم بعد از بازگشت از مسکو هم در نظر داشت که عرض حالی به سازمان ملل ارائه دهد. اما شوروی به محض اطلاع از این مساله به شدت به قوام هشدار داده بود. و آن اقدام را عملی غیر دوستانه و دارای نتایج شوم اعلام کرده بودند.[۲۶] که این مسائل تا حدی موجب عدم اقدام قوام شده بود. چنانکه در روزنامه اطلاعات مورخ ۲۳ اسفند ۱۳۲۴ می­خوانیم که قوام­السلطنه درباره عدم موفقیت مذاکراتش در مسکو سخن گفته بود. و بعد در پاسخ این سوال که آیا در نظر دارد قضیه ایران را دو مرتبه به شورای امنیت ملل متفق ارجاع کند؟ هیچگونه جوابی نداده بود. ولی گفته بود: امروز مهمترین موضوعی که مورد توجه او است همان قضیه تخلیه ایران از نیروهای شوروی است. و پس از حل این قضیه به موضوع آذربایجان رسیدگی خواهد نمود. و سپس شروع به اصلاحات اجتماعی خواهد کرد. [۲۷] که به این ترتیب مشخص است وی در آن هنگام در انفعال کامل بوده است. و در بهترین حالت شاید در نظر داشته از شکایت به سازمان ملل به عنوان یک برگ برنده در برابر شوروی استفاده کند. لذا آمریکا قاطعانه­تر وارد میدان شده بود. و به شدت به قوام فشار آورده بودند که شکایت ایران را در شورای امنیت سازمان ملل طرح کند. و به موازات یادداشت­های اعتراض آمیز به شوروی، به قوام هم هشدار داده بود چنانچه دولت ایران به شورای امنیت سازمان ملل متوسل نشود، خود آمریکا مساله ایران را در شورا مطرح خواهد کرد. و در این صورت دولت ایران نباید امیدوار به کمک و همراهی آمریکا باشد.[۲۸] که این مساله موجب اقدام قوام شد. در نتیجه ایران هم در ۱۸ مارس ۱۹۴۶ برابر با ۲۷ اسفند ۱۳۲۴ شکایتی برای عدم خروج ارتش شوروی از ایران تسلیم سازمان ملل متحد کرد. و همین بهترین برگ برنده برای آمریکا و ایران شده بود. دو روز بعد در ۲۹ اسفند ۱۳۲۴ هم «سادچیکف» سفیر جدید شوروی به ایران آمده و مذاکرات را با نخست­وزیر ادامه داده بود.[۲۹]

اولتیماتوم آمریکا به شوروی
«ترومن» رئیس جمهور آمریکا اول فروردین ۱۳۲۴ برابر ۲۱ مارس ۱۹۴۶یعنی سه روز بعد از شکایت ایران اولتیماتومی(اتمام حجت) برای شوروی جهت خروج از ایران ارسال کرده بود. حداکثر زمان شروع خروج ارتش شوروی را هم یک هفته و حداکثر زمان تخلیه ایران را هم شش هفته اعلام کرده بود. و به این طریق راه را بر هر نوع طفره آنها بسته بود. و در آن اعلام کرده بود ارتش آمریکا در صورت عدم خروج شوروی، به منطقه بازمی­گردد. که به این ترتیب ایران بایستی تا اواسط اردیبهشت ۱۳۲۵ از قوای شوروی تخلیه می­شد.[۳۰]
چهار روز بعد از اولتیماتوم آمریکا هم در ۵ فروردین ۱۳۲۵ جلسه شورای امنیت برای رسیدگی به شکایت ایران تشکیل شد. تلاش نماینده شوروی برای به تعویق انداختن جلسه هم سودی نبخشید. لذا در همین روز رادیو مسکو خبر تخلیه نیروهای شوروی از خاک ایران را پخش کرد. بعد هم شوروی به ایران اطلاع داد که تا تاریخ ۶ ماه مه ۱۹۴۶ (۱۶ اردیبهشت ۱۳۲۵) به طور کامل ایران را تخلیه خواهد کرد.[۳۱] و به مرور ایران تخلیه شده بود.
مقایسه تاریخ­های فوق هم به روشنی نشانگر هراس شدید شوروی از آمریکا و شورای امنیت است. همچنین ثابت می­کند که اولاً قوام نقشی در این جریانات نداشته و در ثانی روش او پر از اشتباه بوده است. بهترین روش نیز همان توسل به سازمان ملل بوده که قبلاً توسط دکتر مصدق مطرح شده بود. حتی جالب است بدانیم که قوام بعد از آن جریانات باز هم روشی محافظه­کارانه و پر از اشتباه در برابر شوروی داشته است. چنانکه در همان شرایط هم شکایت ایران را از شورای امنیت پس گرفته بود. اما این مساله با مخالفت آمریکا و انگلیس عملی نشده بود.[۳۲] تا آنکه شوروی به طور کامل ایران را تخلیه کرده بود. که مشخص است دلیل اصلی نجات آذربایجان همان شکایت به سازمان ملل و اقدام آمریکا بوده است.
همچنین اشاره به این نکته لازم است که آمریکا در آن زمان مجهز به «بمب اتم» بوده است. و به استالین هشدار داده شده بود که در صورت لزوم از بمب اتم علیه آنها استفاده خواهد کرد. چنانکه روز  ۲۲ مارس (دوم فروردین ۱۳۲۵) بنابر قول غیرقابل انکار سناتور آمریکایی «هنری جکسون» از نزدیکان ترومن، خود رئیس جمهور وارد میدان شده و «آندری گرومیکو»(نماینده شوروی در سازمان ملل) را به کاخ سفید فراخوانده و به او گفته بود: «نیروهای نظامی شوروی بایستی ایران را ظرف ۴۸ ساعت ترک گویند، یا اینکه آمریکا از سوپر بمب جدید [اتمی]، که تنها آمریکا در اختیار دارد، استفاده خواهد کرد. ما آن را بر سر شما خواهیم انداخت.»[۳۳] یا «ژنرال اسمیت» از قول ترومن به استالین گفته بود: «اگر روزی مردم ایالات متحده آمریکا متقاعد شوند که ما با موجی از تجاوزات خزنده از طرف کشور قدرتمندی یا گروهی از کشورها هستیم، ما دقیقا به همان نحو واکنش نشان خواهیم داد که همواره در گذشته[نسبت به ژاپن] نشان داده‌ایم.»[۳۴] که با این تفاسیر مشخص است استالین مجبور بود به سرعت عقب نشینی کند. و لذا در این مورد به مقامات آذربایجان گفته بود: این یک دستور است و باید اجرا شود!... ما نمی‌توانیم جنگ دیگری را آغاز کنیم.[۳۵] و به این ترتیب آذربایجان ایران نجات یافته بود.

مقاوله نامه قوام-سادچیکف و پافشاری قوام برای ترفیع درجه افسران خائن!
جالب است که ۱۶ فروردین ۱۳۲۵ یعنی ۱۱ روز پس از جلسه شورای امنیت و اعلام خروج تدریجی شوروی از ایران، مقاوله­نامه ای بین قوام و سفیر شوروی به نام «سادچیکف» امضا شد. تا بر طبق آن ارتش شوروی ایران را تخلیه کرده و قراردادی هم ظرف ۷ ماه آینده برای اعطای نفت شمال به شوروی به مجلس ایران ارائه شود.[۳۶] که برای شوروی تنها نوعی ظاهرسازی شکست بوده است. اما به احتمال قوی قوام­السلطنه تلاش داشته برای جلب دوستی شوروی چنان اقدامی انجام دهد. و سفر او به مسکو نیز در همان راستا بوده است. چراکه وی در سال ۱۳۲۳ هم اقدامات مشابهی انجام داده بود. و به هنگام ورود هیات شوروی به ریاست کافتارادزه برای اخذ امتیاز نفت شمال، با یکی از آنها به نام «ن. بایباکـُف» به صورت محرمانه گفتگو کرده بود. و تاکید کرده بود که «ساعد» آنان را فریب می‌دهد و نفت را به ایشان نخواهد داد. و اطمینان داده بود اگر او نخست‌وزیر می­شد، با پیشنهاد‌های شوروی موافقت می‌کرد. که بعد هم مقامات نظامی و سیاسی شوروی دستور یافته بودند زمینه سقوط کابینه ساعد را فراهم کنند.[۳۷] که به جرات باید گفت که اگر وی در صدد گول زدن شوروی بود، از گول زدن آنها توسط ساعد استقبال می­کرد نه آنکه در این زمینه به شوروی هشدار دهد. و حساسیت آنها را تحریک کند. مدتی بعد هم دولت ساعد سقوط کرده و حکیمی در حدود دو ماه به نخست­وزیری رسیده بود. اما دولت او نیز دوام نیاورده و بعد قوام به قدرت رسیده بود. که دیدیم با چه روندی عمل کرده بود. به این لحاظ به احتمال قوی وی در صدد اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی بوده است. و در عین حال به نجات آذربایجان هم علاقه­مند بوده است. یا در بهترین حالت این احتمال وجود دارد که قوام این کار را برای پرهیز از بروز تنش هنگام خروج ارتش شوروی انجام داده است. اما عجیب است که برخی معتقدند قوام با این اقدام آذربایجان نجات داده است.!
همچنین در همان شرایط هم قوام اقدامات حیرت­آوری داشته است. که این احتمال را تقویت می­کند که وی آماده هر اقدامی از جمله اعطای نفت شمال برای جلب دوستی شوروی بوده است. به عنوان مثال وی در اوائل کار حتی خواهان آن شده بود تا افسرانی که به فرقه دموکرات آذربایجان پیوسته بودند، نه تنها از ارتش اخراج نگردند که حتی ترفیع درجه هم داده شوند.[۳۸] اما این مساله مورد مخالفت شدید شاه قرار گرفته بود. و بعد از حمله ارتش بسیاری از آنها تیرباران شده بودند. چنانکه این مساله بعدها به صراحت در نامۀ حکیمی وزیر دربار به قوام مطرح شده بود(هنگام اعتراض قوام به تشکیل مجلس موسسان و افزایش اختیارات شاه) و در این مورد به قوام نوشته بود:
"اگر این حقوق و حدود بنا به آرزوی شما تشریفاتی می­بود اکنون بنیان ارتش این کشور نیز از بیخ و بن برکنده شده بود باز مگر به خاطر ندارید که برای ترفیع افسران خائن و فراری متجاسرین آذربایجان و اعطاء درجه آنها چقدر پافشاری داشتید و تنها ذات شاهانه به اتکاء همین حقوق و اختیارات بود که صدور چنین فرامینی که اصل مسلم تشویق خادم و تنبیه خائن را به کلی واژگون می­ساخت خودداری نموده و فرمودند حاضرم دست­های خود را قطع نمایم تا اینکه به چنین خیانتی نسبت به کشور تن در دهم."[۳۹]
و قوام هم در پاسخ حکیمی و دربار این مساله را تکذیب نکرد. حتی در نامه بعدی پاسخ این نامه هم کمترین اشاره­ای به اصرارش برای ترفیع افسران فراری فرقه دموکرات نکرده بود.[۴۰]
همین یک نکته هم به خوبی ثابت می­کند که وی چه روند فاجعه­باری در آذربایجان داشته است. و ابهامات زیادی در مورد نیت قوام ایجاد می­کند. و این احتمال را بسیار تقویت می­کند که وی بنا به شرایط واقعاً خواهان اعطای نفت شمال به شوروی برای جلب دوستی آنها بوده است. چراکه ترفیع نظامیان در شرایطی که کل انضباط ارتش را زیر پا گذاشته و مدافع شوروی شده بودند، هیچ توجیهی نخواهد داشت. تازه آن هم دو درجه ترفیع بسیار حیرت آور است. و تشویق افسران ارزنده و فداکار معمولاً با یک درجه و در شرایط خاص خواهد بود. اما این که کل افسران فرقه دموکرات دو درجه تشویق شوند، بسیار عجیب است. و فقط تصور گردد که یک ستوان یک وابسته به شوروی ناگهان به درجه سرهنگی برسد. یا یک سرگرد وابسته ناگهان سرهنگ تمام شود. و آن چه تاثیر منفی شدیدی بر کل ارتش خواهد داشت. و چه خیانت بزرگی به کشور است.
بعد از تشکیل مجلس پانزدهم هم قوام از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی دفاع کرده بود. اما این مساله با استناد طرح قبلی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، رد شده بود. به این ترتیب آذربایجان نجات داده شده و امتیاز نفت شمال هم به شوروی اعطا نشده بود. و در هر حال باید تاکید کرد که شوروی اگر قادر بود مناطق شمالی ایران را ببلعد، محال بود که برای امتیاز نفت شمال(ولو واقعی) آنها را تخلیه کند. و به عکس بقیه مناطق را هم تصرف می­کرد. همچنین بعید است استالین هم آنقدر ابله بوده باشد که متوجه نباشد بنا به قانونی که دکتر مصدق به تصویب رسانده بود، اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی ناممکن است. و لذا باید گفت که خروج آنها اجتناب ناپذیر بوده است.

پایان کار و نجات آذربایجان
تجزیه طلبان بعد خروج ارتش شوروی از ایران، بی­پدر شده بودند. ارتش هم به فرماندهی رزم­آرا با سازماندهی کامل به آن منطقه اعزام شده و در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ تبریز تصرف شده و غائله آذربایجان هم به پایان رسیده بود. و در عین حال برخوردهای شدیدی هم با تجزیه طلبان انجام شده بود. که این مساله تاثیرات منفی شدیدی در آنجا به جای گذاشته بود. و باید تاکید کرد که در آن مقطع باز هم این امکان وجود داشت که با آرامش و مصالحه از مردم رفع شکایت گردد. اما نه دربار و نه ارتش و نه قوام سیاست درستی در پیش نگرفته بودند. و این نیز آخرین مرحله اشتباه در بحران آذربایجان بود. البته ظاهراً خود قوام در ابتدا خواهان برخورد شدید نبوده است. چنانکه بعدها در نامه­ای به شاه یادآوری کرده بود که وقتی غارت مردم شروع شده با تلگراف رمز از خود رفع مسئولیت کرده است.[۴۱] و حتی در ابتدا در اقدامی حیرت­آور خواهان ترفیع درجه افسران فراری به آذربایجان شده بود. اما بعداً او نیز هیچ اقدام مناسبی در جهت کاهش خشونت به عمل نیاورد. و حداقل در برابر اقدامات شدید ارتش، سکوت و وقت­گذرانی کرده بود. و تا حدود یک سال بعد از تصرف آذربایجان یعنی تا ۱۸ آذر ۱۳۲۶ نیز کماکان به عنوان نخست­وزیر باقی مانده بود.[۴۲] و باز هم اقدام مناسبی برای رفع شکایت مردم آذربایجان انجام نداده بود. که این نیز آخرین مرحله اشتباهات او در مساله آذربایجان بوده است. حال آنکه دکتر مصدق همواره خواهان آن بود که از مردم آن خطه رفع شکایت گردد.

خلاصه بحث در مورد نجات آذربایجان
مشکلات آذربایجان در درجه اول به دلیل سیاست­های غلط هیات حاکمه ایران بود. و اگر در آن زمان به نظرات دکتر مصدق در مورد تائید اعتبارنامه پیشه­وری و ماندن او در تهران، توجه می­شد، آن بحران هرگز حداقل به آن شکل بروز نمی­کرد. همچنین نارضایتی­های قومی ناشی از سیاست­های پان فارسیسم رضاخانی هم ریشه بخش مهمی از آن مشکلات بوده است. در هنگام بحران هم دکتر مصدق بهترین راه را ارائه کرده و در درجه اول خواهان رفع شکایت از مردم شده بود. و بعد هم تاکید کرده بود که تنها راه نجات ایران شکایت به سازمان ملل متحد است. و با نامه­نگاری دکتر مصدق خطاب به حکیمی نخست­وزیر، شکایت ایران در سازمان ملل متحد مطرح شده بود. و جلسات اولیه هم برای آن تشکیل شده بود. اما بعد قوام به نخست­وزیری رسیده و شکایت ایران راکد شده بود. و قوام تلاش کرد که با سفر به مسکو و امتیازدهی مشکل را حل کند. که هیچ سودی نداشت. تا آنکه آمریکا وارد عمل شده و در این زمینه به شوروی اخطار داده بود. و در عین حال به قوام هم جهت شکایت به سازمان ملل فشار آورده بود. و با فشار آمریکا شکایت ایران در سازمان ملل متحد مطرح شده بود. آمریکا هم اولتیماتومی جهت بازگشت نیروهای نظامی به ایران برای شوروی ارسال کرده بود. و ترومن حتی شوروی را به استفاده از بمب اتمی تهدید کرده بود. در نتیجه استالین به سرعت آذربایجان را تخلیه کرده بود. و با این تفاسیر مشخص است که نجات آذربایجان هرگز به دلیل اقدامات قوام­السلطنه و قول نفت شمال یا سفر او به مسکو و... نبوده است. و دلیل اصلی آن دخالت آمریکا بوده است. همچنین بعد از خروج ارتش شوروی هم روش دولت و ارتش بسیار غلط بود. و با برخورد شدید نظامی خاطره بدی ایجاد شده بود. لذا به جرات باید گفت که روش قوام در مورد آذربایجان از ابتدا تا انتها با اشتباهات فراوانی همراه بوده است. اما در تمام آن مقاطع بهترین رهنمودها را دکتر مصدق ارائه کرده بود. که متاسفانه به سخنان او توجهی نشده بود. و در کلیات بحث هم باید تاکید کرد که دخالت آمریکا عامل نجات آذربایجان بوده است.

رویکرد قوام السلطنه نسبت به آزادی و قانون مشروطه
خدمت دیگری که از قوام ذکر می­شود، آن است که نویسنده فرمان مشروطه بوده است. این هم به دلیل خدمت او در دربار در آن زمان و خط زیبایش بوده است. که همین از جانب برخی به عنوان دلیل مشروطه­خواه بودن وی ذکر می­گردد. بعد هم نتیجه می­گیرند که اگر وی قدرت داشت، نظام مشروطه را پیاده کرده و در نتیجه کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب بهمن ۵۷ رخ نمی­داد. و ایران به یک کشور دموکراتیک تبدیل می­شد. که اوج ساده­انگاری یا غرض گویندگان است. چراکه به جرات باید گفت قوام­السلطنه یکی از خائن­ترین افراد به آزادی و مشروطه در ایران بوده است. و به سرعت آزادی و حق انتخاب مردم را از بین برده و این خیانت غیر قابل بخشش است.
توضیح آنکه با برکناری رضاشاه مقداری آزادی در کشور ایجاد شده بود. انتخابات مجلس چهاردهم هم در تهران با آزادی برگزار شده و دکتر مصدق هم نماینده اول تهران شده بود. اما بعد قوام با سوءاستفاده از بحران آذربایجان، مدت طولانی انتخابات مجلس را برگزار نکرد. و بعد هم انتخابات مجلس پانزدهم را به کمک ارتش با تقلبات گسترده برگزار کرده بود. تا جائیکه حتی مانع راهیابی دکتر مصدق هم به مجلس شد. که این خیانت به منزله آغاز تشکیل مجالس کاملاً انتصابی(نه انتخابی) بعد از شهریور ۱۳۲۰ بود. و گناهی غیر قابل بخشش است. و شاه هم بعداً به همان سبک عمل کرده بود. و بعداً در انتخابات مجلس شانزدهم تنها با مبارزات شدید ملیون مقداری آزادی ایجاد شده و ملیون به مجلس راه یافته بودند. همین هم به خوبی ثابت می­کند که قوام­السلطنه دشمن شدید آزادی و مشروطه بوده است.
وی حتی در کابینه اولش بعد از شهریور ۱۳۲۰ هم(مرداد تا بهمن ۱۳۲۱ه.خ) با حمایت انگلیس خواهان انحلال مجلس شده[۴۳] و از شاه هم چنین درخواستی کرده بود. و عجبا که در آن شرایط چنان اختیاراتی حتی به صورت ظاهری هم به شاه اعطاء نشده بود.[۴۴] و قوام مشابه این درخواست را در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ هم داشته است.

نوع برخورد قوام با بحث نفت و اقدامات وی قبل از ۳۰ تیر
به جرات باید گفت که هدف از تمام این مقدمه­چینی­ها و آسمان و ریسمان به هم بافتن­ها، تنها آن است که بتوانند مهره­ای در برابر دکتر مصدق علم کنند. و مثلاً بگویند که بهتر بود قیام ۳۰ تیر شکست می­خورد. تا قوام­السلطنه مشکل نفت را حل می­کرد و کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب بهمن ۵۷ رخ نمی­دادند. اما به جرات باید گفت اگر او به قدرت می­رسید، به طور کامل در جهت منافع انگلیس گام بر می­داشت. چراکه او نه با دربار رابطه خوبی داشت و نه دارای پشتیبانی مردمی بود. و لذا تنها راه او تمسک به اربابان غربی بوده است.
قبل از ادامه بحث باید به این نکته اشاره کرد که قوام بعد از خاتمه کار آذربایجان اقدام خاصی برای احقاق حقوق ایران در مساله نفت تداشته است. سهل است حتی بعد از او هم دولت­های حکیمی و هژیر کلاً در چارچوب امتیازنامۀ نامناسب قبلی مذاکره کرده بودند[۴۵] بعد هم در سراسر دوران مبارزه ملیون با لایحه «گس-گلشائیان» و ملی شدن نفت و ...، قوام کمترین اقدامی علیه انگلیس انجام نداده بود. که همین به خوبی نشان می­دهد قوام خود را با انگلیس درگیر نکرده و برای حقوق نفتی ایران مبارزه نکرده بود. و سهل است به طور منطقی این نتیجه عاید خواهد شد که وی در آن دوران بایستی در راستای منافع اربابان غربی گام بر می­داشت. که نمونه روشن آن در زمان دولت دکتر مصدق مشاهده می­گردد.
قوام­السلطنه تلاش برای رسیدن به نخست وزیری را از حدود خرداد ۱۳۳۰ و دو ماه بعد از نخست وزیری دکتر مصدق، به کمک انگلیس شروع کرده بود. و از طریق یک رابط به رئیس گروه پارلمانی لندن حزب کارگر پیام فرستاده بود. رابط او هم تاجری به نام «شفیعا» بود که برای این کار ۱ میلیون لیره پول طلب می­کرد. و مدعی شده بود که قوام قادر است از طریق تحریک قبایل عرب جنوب و اعمال نفوذ بر تعدادی از نمایندگان مجلس و سناتورها، جانشین خوبی برای دکتر مصدق باشد.[۴۶] که همین یک سند به خودی خود گویا است که وی چگونه در صدد بوده کشور را به آشوب بکشاند. و ابعاد این خیانت بی نیاز از بحث است. البته در آن هنگام انگلیس روی سیدضیا نظر داشت و تلاش قوام به جائی نرسیده بود. و وزارت خارجه انگلیس صریحاً گفته بود که ما پول خود را روی اسب دیگری شرط بندی کرده­ایم.[۴۷] تا آنکه چرچیل بر سر کار آمده بود. و باز هم شفیعا به اقدامات خود ادامه داد. اما این بار ۲ میلیون لیره طلب کرده بود. البته وزارت خارجه مقداری به شفیعا بدبین بود. و فکر می­کرد او در صدد پر کردن جیب خود است. اما در همان حال دکتر «زیهنر» در سفارت انگلیس در تهران که وظیفه­اش سرنگون کردن دکتر مصدق بود، نظر مثبتی به قوام پیدا کرده بود.[۴۸] بعد هم قوام از واسطه تراشی دست برداشته و به طور مستقیم با مقامات انگلیسی تماس برقرار کرده بود. و در نهایت وزارت خارجه انگلیس در اواخر دسامبر ۱۹۵۱(دی ۱۳۳۰) به «میدلتون» کاردار سفارت خود در تهران دستور داده بود به قوام بگوید: اگر او بخواهد نخست وزیر شود، در مورد پیدا کردن راه حل مناسب در مساله نفت مورد پشتیبانی خواهد بود.[۴۹] و به مرور هم این اقدامات و تماس­ها ادامه داشتند. و مقامات انگلیس هم نظر مساعدی به قدرت گرفتن او داشتند. چنانکه میدلتون کاردار سفارت انگلیس در تهران در مورد او گزارش داده بود که قوام استاد دو دوزه بازی کردن است. و اگر روی کار بیاید بهترین مساعی خود را به کار خواهد بست تا با ما به توافقی دست یابد.[۵۰] مدتی پس از این تماس­ها هم قوام به اروپا رفته و به طور مستقیم با مقامات انگلیس تماس برقرار کرده بود. و طنز ماجرا اینجاست که بدانیم او در ملاقات­هایش تلاش کرده بود که انگلیس را به برچیدن سلسله پهلوی و جایگزینی قاجار ترغیب کند. و به این منظور حتی یک شاهزاده قاجار به نام «حمید قاجار» را هم به نزد مقامات انگلیس برده و درخواست کرده بود تا او را به پادشاهی ایران برسانند!.[۵۱] و لازم به ذکر است که او از قدیم هم روابط خوبی با محمد رضا پهلوی نداشت. اما بعد از بازگشت به ایران تحت فشار انگلیس مجبور به بهبود روابط با دربار شده بود. ولی شاه به درستی به کسانی به سان قوام و رزم­آرا هرگز خوشبین نبود. و به شرافت دکتر مصدق بسیار بیش از آنها اطمینان داشته است.
به هر روی این اقدامات ادامه داشتند. تا آنکه چند ماه بعد دکتر مصدق با استعفایش در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ همه را غافلگیر کرد. و این بار بخشی از نمایندگان وابسته مجلس به قوام ابراز تمایل کرده و او را به نخست وزیری انتخاب کردند. که مشخص است با چه زمینه­سازی بوده است. و شواهد دلالت بر آن دارند که شاه هم نظر مساعدی به وی نداشته است.
قوام­السلطنه هم بعد از نخست­وزیری به سرعت در صدد سرکوب مخالفان برآمده بود. اعلامیه تندی هم علیه نیروهای مذهبی صادر کرد. همچنین وی از گذشته هم با آیت­الله کاشانی مشکل داشت. و یک بار او را تبعید کرده بود. و به این لحاظ آیت­الله کاشانی هم به شدت به مقابله با وی پرداخته بود. البته کاشانی نظر نامساعدی به دکتر مصدق هم داشت. و مدتی قبل حتی در مورد جانشینی او هم با مقامات دربار مذاکره کرده بود. اما در آن شرایط به ناچار قاطعانه در برابر قوام ایستاده بود. و این در حالی بود که دکتر مصدق هم هیچ کمکی از وی نخواسته بود. لذا بحث کسانی که مدعی هستند این کار سبب دخالت دین در سیاست شده و ... بسیار بی­پایه است. و کاشانی بنا به مسائل خودش با قوام مبارزه کرده بود. و چون در آن شرایط کسی بجز دکتر مصدق نامزد نخست­وزیری نبوده، از او حمایت کرده بود. بعد هم با قیام گسترده مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ قوام مجبور به استعفا شده بود. البته قوام حتی به کاشانی هم پیشنهاد داده بود شش وزیر را انتخاب کند. اما کاری از پیش نبرده و به دلیل عدم درک سیاسی به سرعت شکست خورده و خانه نشین شده بود.

قوام السلطنه عامل تقویت و تحریک فدائیان اسلام
طنز جالب دیگری هم در کارنامۀ این سیاستمدار به اصطلاح «سکولار»(معتقد به جدائی دین از سیاست) مدعیان وجود دارد. و آن این است که اولین و مهمترین ترور فدائیان اسلام توسط باند نواب صفوی یعنی ترور مرحوم «احمد کسروی» در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در دوران نخست وزیری و اوج قدرت همین آقای قوام­السلطنه انجام گرفته بود. اما بعد قاتلان در دولت قوام از زندان آزاد شدند. که همین به خوبی نشان می­دهد که دربار و قوام چه رویکردی در این مورد داشته­اند. و لذا جا دارد که قوام و دربار را عامل تقویت و تحریک فدائیان اسلام بدانیم. چراکه همین آدم­کشی در روز روشن و آزاد شدن موجب گستاخی بیشتر آنها شده بود. و گناه قوام در این میان غیر قابل بخشش است. و این در حالی است که دکتر مصدق هرگز چنین اقداماتی نداشت. و از اوائل دولتش در برابر آنها ایستاده بود.
همچنین اشاره به این نکته هم لازم است که بعد از استعفای قوام، برخی به تحریک مظفر بقائی کرمانی شروع به دشمنی شدید با قوام کرده و قصد کشتن او را داشتند. اما دکتر مصدق مانع این امر شده و دستور حفاظت از قوام را صادر کرده بود. و هرگز هم نظر مساعدی به طرح ضبط اموال قوام و ... نداشت.[۵۲] و تا حد ممکن به او کمک کرده بود. و به جرات باید گفت اگر اقدامات دکتر مصدق نبود، در آن جو هیجانی به طور قطع قوام کشته می­شد. ضمناً باید اشاره شود که بقائی قبل از قیام ۳۰ تیر هم به طور محرمانه با قوام رابطه برقرار کرده بود.[۵۳] و به احتمال قوی دلیل اصلی تلاش بقائی برای قتل قوام نیز در جهت مکتوم ماندن این مساله بوده است. اما برخی این مساله را نیز متوجه دکتر مصدق می­کنند.

حزب توده در قیام ملی ۳۰ تیر
آخرین حربه مخالفان در مورد دکتر مصدق و تخطئه قیام ۳۰ تیر هم آن است که حزب توده در آن قیام نقش داشته و مشابه این کار را در انقلاب بهمن ۵۷ هم تکرار کرده است. حال آنکه اولاً چنین نبوده و حزب توده همیشه ضد دکتر مصدق بوده است. و در آن ماجرا تنها بخشی از اعضای حزب توده در اواخر کار به ابتکار شخصی وارد عمل شده بودند. در ثانی اگر هم چنان بوده هیچ ربطی به دکتر مصدق نداشته چرا که او هرگز نه از روحانیون و نه از حزب توده و ...، برای قیام ۳۰ تیر کمک نخواسته بود. و اسناد روشنی از جمله سرمقاله­های روزنامه­های وابسته به حزب هم در مورد دشمنی این حزب با دکتر مصدق قبل و بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ وجود دارند. که به این لحاظ پرداختن بیشتر به آن ضرورتی نخواهد داشت.

در خاتمه اشاره به این نکته لازم است که کتاب آقای «حمید شوکت» با عنوان «در تیررس حادثه» حاوی دروغ­های فراوانی در مورد دکتر مصدق است. به عنوان مثال وی مدعی است که «مصدق کم و بیش در همه عرصه‌ها شکست خورده بود و بدون کودتا نیز ماندنی نبود. آزادی و استقلال و حق حاکمیتی که او خود را منجی آن می‌دانست، فاقد طرح و برنامه‌ای هدفمند بود» اما به این پاسخ نمی­دهد که در این صورت چه شد که شاه و آمریکا ننگ چنین کودتائی را بر خود خریدند. که هنوز هم اثر منفی آن ادامه دارد. و چرا مدتی صبر نکردند تا خود او ناتوان شده و سقوط کند. و به عکس باید گفت که آنها از اول همین امید را داشتند. اما همواره شکست خوردند. و در نتیجه شاه را با فشار شدید وادار به کودتا کرده بودند. همچنین برنامه دقیق دکتر مصدق هم پیاده کردن درست قانون اساسی مترقی مشروطه برای احیای استقلال و آزادی ایران بوده است. که باید گفت اگر پیاده کردن قانون برنامه نیست، دیگر جای بحثی وجود ندارد. بگذریم که موفقیت­های بزرگ دکتر مصدق در ملی کردن نفت، راه اندازی صنایع نفت و شکستن محاصره نفتی کشور، ملی کردن شیلات، برچیدن بانک شاهنشاهی، پیاده کردن اقتصاد بدون نفت و ... مورد تائید عمده مخالفان او هم قرار دارند. و مشخص است که تمام مشکل حضرات با قیام ۳۰ تیر از آنجا ناشی می­گردد که دکتر مصدق بعد از ۳۰ تیر برای اولین بار قانون اساسی مشروطه را به طور کامل اجرا کرده و اختیار نیروهای مسلح را به دست دولت داده بود. و دموکراسی در ایران پیاده شده بود. و این مساله برای پهلوی­چیان که همیشه به ارتش تکیه داشتند، به منزله مرگ بوده است. و لذا این همه دروغ را هم برای همان منظور به هم می­بافند.



خلاصه کلام در مورد قوام­السلطنه و تقابل او با دکتر مصدق
۱- قوام در ماجرای آذربایجان هرگز یک نقش مهم و سازنده نداشت. نجات آذربایجان به دلیل ارجاع مساله به شورای امینت سازمان ملل متحد و دخالت آمریکا بود. که شکایت اولیه به سازمان ملل هم در زمان حکیمی و با تلاش دکتر مصدق انجام شده بود. اما قوام مدتی آن را راکد گذاشته بود و لذا در این زمینه کارنامه خوبی ندارد.
۲- قوام­السلطنه دشمن مشروطه و آزادی ایران بوده است. و به شدت به دنبال تقلب در انتخابات بوده است. لذا نگارش فرمان مشروطه توسط او هیچ ارزشی برایش نخواهد آورد.
۳- قوام در بحث نفت هرگز از منافع ایران دفاع نکرده بود. و هرگز در برابر لایحه گس-گلشائیان و ... اقدامی نکرده بود. به محض تشکیل دولت دکتر مصدق هم در صدد توطئه علیه دولت ملی و اخذ پول از انگلیس بود. و توانسته بود موافقت انگلیس را با نخست­وزیری­اش جلب کند.
۴- طنزهای جالبی هم در کارنامۀ قوام­السلطنه وجود دارد. از جمله آنکه وی از مقامات انگلیس خواسته بود سلسله قاجار را به ایران بازگردانند. و به این منظور یک شاهزاده قاجار را هم به آنها معرفی کرده بود.
۵- قوام به کمک دربار عامل مهم تحریک و تقویت فدائیان اسلام بوده است. چراکه احمد کسروی در دوران دولت قوام توسط فدائیان اسلام ترور شده بود. و این نخستین ترور فدائیان اسلام بوده است. اما در همان دولت با تائید دربار آنها عفو شده بودند. که این اقدام توجیهی ندارد. و عجبا که عده­ای در صدد هستند که قوام را مظهر سکولاریسم معرفی کنند.
۶- حزب توده در قیام ۳۰ تیر و قبل و بعد از آن حمایتی از دکتر مصدق نداشته و اگر هم موردی بوده گناه دکتر مصدق نیست چرا که وی از آنها کمک نخواسته بود. به طور مشابه دکتر مصدق هرگز هم از کاشانی کمک نخواسته بود. و او به دلیل مخالفت با قوام به مبارزه پرداخته بود.
۷- اما در خاتمۀ باید انصاف داد که کارنامه قوام بهتر و پاک­تر از پهلوی است. ولیکن برجسته کردن قوام یا هر سیاستمدار غیر دموکرات دیگر در برابر دکتر مصدق که سمبل آزادی است، هرگز نتیجه­ای نخواهد داشت. چراکه برای فردای ایران چیزی جز یک نظام جمهوری دموکراتیک متصور نخواهد بود. و این تلاش­های ورشکستگان سیاسی برای تخریب وجهۀ دکتر مصدق در راستای تبلیغ نظام پادشاهی ارثی و یا دیکتاتوری دینی، ره به جائی نخواهد برد. و اگر هم دکتر مصدق لجوج ترین و بدترین سیاستمدار تاریخ معاصر ایران و قوام یا پهلوی بزرگترین آنها باشد، باز تاثیری در بحث دموکراسی و نفی نظام ارثی نخواهد داشت.



[۱]- ۵۰ سال نفت ایران، مصطفی فاتح، انتشارات پیمان، صص ۳۶۱ و ۳۶۲
[۲]- اینان بعدها تبدیل به حزب دموکرات کردستان شده و به همراه دموکرات­های آذربایجان، بحران مهاباد و آذربایجان را ایجاد کرده بود.
[۳]- سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم، ج۲، حسین کی استوان، انتشارات روزنامۀ مظفر، بهمن ۱۳۲۹ /ص ۲۳۱
[۴]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۴۶
[۵]- سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج۱، حسین کی استوان / ص۱۲۹
[۶]- روزنامه پرچم شماره ۱۱،۱۸ بهمن ۱۳۲۰ ، نقل از نشریه گفتگو شمارۀ ۴۸ ص۶۲
[۷]- سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج۲ ، حسین کی استوان /ص ۲۰۵
[۸]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۴۶
[۹]- روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج اول، دکتر باقر عاقلی، نشر نامک، تهران ۱۳۸۴، چاپ هفتم/ص۳۸۰و ۳۸۴
[۱۰]- از مشروطه تا جمهوری، یونس مروارید، نشر اوحدی، چاپ اول ۱۳۷۷
[۱۱]- سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج۲، حسین کی استوان /ص۲۱۱
[۱۲]- نامه­های دکتر مصدق، محمد ترکمان، نشر هزاران، چاپ اول ۱۳۷۴/ ص۷۹
[۱۳]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۱ و روزنامه اطلاعات مورخ ۲۵/۱۰/۱۳۲۴، ص۸
[۱۴]- روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج اول، دکتر باقر عاقلی، نشر نامک، تهران ۱۳۸۴، چاپ هفتم/ص ۳۸۴
[۱۵]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۰۶/۱۱/۱۳۲۴، ص۱
[۱۶]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۰۶/۱۱/۱۳۲۴، ص۱
[۱۷]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۰۹/۱۲/۱۳۲۴، ص۳ و روزنامۀ اطلاعات مورخ ۲۲/۱۲/۱۳۲۴، ص۳
[۱۸]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۰۹/۱۲/۱۳۲۴، ص۳ و روزنامۀ اطلاعات مورخ ۲۲/۱۲/۱۳۲۴، ص۳
[۱۹]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۲۲/۱۲/۱۳۲۴، ص۳
[۲۰]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۱۸/۱۲/۱۳۲۴، ص۳ و روزنامۀ اطلاعات مورخ ۲۰/۱۲/۱۳۲۴، ص۳
[۲۱]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۳
[۲۲]- قلم و سیاست، محمد علی سفری، ج اول از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، نشر نامک، چاپ اول بهار ۱۳۷۱ /ص۱۷۰
[۲۳]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۲۳/۱۲/۱۳۲۴، ص ۱
[۲۴]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۴
[۲۵]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۶
[۲۶]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۸ به نقل از اسناد وزارت خارجه آمریکا
[۲۷]- روزنامۀ اطلاعات مورخ ۲۳/۱۲/۱۳۲۴، ص ۱
[۲۸]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۸ به نقل از اسناد وزارت خارجه آمریکا
[۲۹]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۵
[۳۰]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۷
[۳۱]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۹
[۳۲]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۵۷
[۳۳]- قرارداد قوام ـ‌ سادچیکف و خروج ارتش شوروی از ایران در گفت‌وگو با خسرو شاکری زند نقل از خاطرات سناتور هنری جَکسوُن که به هنگام اشغال سفارت آمریکا در تهران در هفته نامه تایم منتشر شد.
[۳۴]- قرارداد قوام ـ‌ سادچیکف و خروج ارتش شوروی از ایران در گفت‌وگو با خسرو شاکری زند نقل از:
Walter Bedell Smith, My three Years in Moscow, New York,-- ۱۹۵۰ pp ۵۱-۲
[۳۵]- قرارداد قوام ـ‌ سادچیکف و خروج ارتش شوروی از ایران در گفت‌وگو با خسرو شاکری زند نقل از الدار اسماعیل اُف، (Vlast i narod) حکومت و مردم، سال های ۱۹۵۳-۱۹۴۵، باکو، ۲۰۰۳، ص ۶۳، به نقل از دستنویس خاطرات چاپ نشده اش در بایگانی دولتی باکو، ص ۲۳ - (ت. ا.)
[۳۶]- جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ ص۶۰
[۳۷]- مقاله آقای «خسرو شاکری زند» با نام «قرارداد قوام ـ‌ سادچیکف و خروج ارتش شوروی از ایران» به نقل از
Hasanli, At the Dawn of the Cold War, . The Soviet-American Crisis over Iranian Azerbaijan, ۱۹۴۱-۱۹۴۶, Lanham (MD), ۲۰۰۶, p. ۵۱.
[۳۸]- نامه وزیر دربار ابراهیم حکیمی به قوام در ۱۹/۱/۱۳۲۹ در پاسخ نامه ۲۶ اسفند ۱۳۲۸ قوام در انتقاد از اقدامات شاه برای تشیکل مجلس موسسان و تغییر قانون اساسی/ نقل از کارنامه غنی تحولات عصر پهلوی، نوشته سید حسن امین، انتشارات دایره المعارف ایران شناسی، چاپ اول ۱۳۸۳/ ص۱۲۶
[۳۹]- قلم و سیاست از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، تالیف محمد علی سفری، نشر نامک، چاپ اول بهار ۱۳۷۱، ص ۹۱۵ به نقل از پاسخ دربار(وزیر دربار شاهنشاهی ابراهیم حکیمی) به نامه مورخ ۲۶/۱۲/۱۳۲۸ قوام خطاب به شاه در مورد مجلس موسسان
[۴۰]- متن کامل این نامه ها در کتاب «قلم و سیاست از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق» تالیف محمد علی سفری، نشر نامک، چاپ اول بهار ۱۳۷۱، در صفحات ۹۱۱ تا ۹۲۳ آمده است.
[۴۱]- نامه ۲۵ خرداد ۱۳۲۹ قوام در پاسخ شاه / نقل از کارنامه غنی تحولات عصر پهلوی، نوشته سید حسن امین، انتشارات دایره المعارف ایران شناسی، چاپ اول ۱۳۸۳/ ص۱۳۲
[۴۲]- روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج اول، دکتر باقر عاقلی، نشر نامک، تهران ۱۳۸۴، چاپ هفتم/ص ۴۱۰
[۴۳]- بحران دموکراسی در ایران ۱۳۳۲-۱۳۲۰، فخرالدین عظیمی، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، نشر آسیم، چاپ سوم ۱۳۸۷/ ص۱۲۶
[۴۴]- قلم و سیاست از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، تالیف محمد علی سفری، نشر نامک، چاپ اول بهار ۱۳۷۱، ص ۹۱۴
[۴۵]- خواب آشفته نفت- دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، محمد علی موحد،نشر کارنامه، ج ۱، چاپ دوم زمستان ۱۳۸۴/ ص۷۸
[۴۶]- نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۷۱ به نقل از سند شمارۀ ۹۱۵۶۵/۳۷۱ وزارت خارجه انگلیس. پیش نویس جرج راجرز از مذاکراتش با شفیعا ۲۱ ژوئن ۱۹۵۱
[۴۷]- نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۷۱ به نقل از سند شمارۀ ۹۱۵۵۹/۳۷۱ وزارت خارجه انگلیس.
[۴۸]- نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۷۲
[۴۹]- نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۷۳
[۵۰]- نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۷۳
[۵۱]- نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۷۵
[۵۲]- اسرار قتل رزم­آرا، محمد ترکمان، موسسۀ خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول ۱۳۷۰، ص۳۹۶
[۵۳]- رویدادها و داوری ۱۳۳۹-۱۳۲۹، خاطرات مسعود حجازی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول تابستان ۱۳۷۵ / ص۴۷ تا
۴۹
این مقاله قبلاً با نام "پاسخی به نقدهائی در مورد بحث قیام ملی ۳۰ تیر و شرایط ایران از قوام­السلطنه تا دکتر مصدق و بحث آذربایجان و پاسخی به نکات مهم کتاب «حمید شوکت» با نام « در تیر رس حادثه» " انتشار یافته بود. که مجدداً با اندکی تغییرات و ویرایش منتشر می­گردد.