۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه

علی میر فطروس، انکار کودتا و بقیه داستان















علی کبيری
"محقق یا مخدش تاریخ"

اين نويسنده، مقاله حاضر را با ديدی متفاوت و حتی با ترديد نوشته بود. با اين باور که شايد آقای علی ميرفطروس نويسنده کتاب «دکتر مصدق، آسيب شناسی يک شکست» مرتکب يک اشتباه تحقيقی شده و با تذکری نسبت به وجود اسناد کودتای ۲۸ مرداد، ممکن است آن اشتباه برطرف شود. اما درحالی که مقاله مورد نظر در حال پايان گرفتن بود، به مقاله ای از آقای ميرفطروس برخوردم که حدس مرا از دادن نسبت اشتباه به ايشان مورد ترديد قرارداده و متوجه شدم که آقای ميرفطروس نه به اشتباه بلکه به عمد در مورد عدم وجود اسناد کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دارد کوشش می کند. بنابراين، خودم را در مقابل شخصی ديدم که در لباس محقق تاريخ و مصلح اجتماعی، کوشش بر حذف واقعياتی از يک برهه مهم از تاريخ معاصر ميهن ما را دارد. بنا بر اين سعی کردم تا با نظر ايشان بطور جدی تر برخورد کنم، چه ايشان را نه به عنوان يک محقق تاريخ بلکه به عنوان يک مخدش تاريخ يافتم.
علت اينکه
پای اين نويسنده به اينجا کشانده شد آن بود که در بحثی در نشريه اينترنتی روزنامک به سردبيری آقای مسعود لقمان که بنا بر گفته خودشان دانشجوی ارشد ارتباطات دانشگاه علامه می باشند، متوجه واقعياتی شدم که قلب مرا بس فشرد. درآن بحث متوجه نکاتی شدم که مهمترين آنها انکار واقعيت کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ از جانب تعدادی از نويسندگان آن تارنما و جمعی از نظردهندگان بود. اين موضوع تعجب بسيار مرا برانگيخت که چگونه بعد از گذشت ۵۵ سال از آن کودتا، نظرها وعقايد عده ای تا به اين حد تغيير کرده که نه تنها اسناد منتشر شده از سوی سيا در مورد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را انکار کرده و وجود آنها را حاصل تخيل و توهم ديگران ميدانند بلکه از آن کودتا به عنوان جنبش ملی ياد ميکنند؟ عقيده ای که شاه اللهی ها هم در مورد آن اصرار دارند. چرا چنين برداشتی در ميان مردم ما در حال شيوع است؟
با کنجکاوی بيشتر در جستجوی شناخت آنهائی که بکار سمپاشی در مورد نهضت ملی ايران و وارونه جلوه دادن وقايع تاريخی اين برهه از تاريخ کشور ما پرداخته اند، به آقای علی ميرفطروس رسيدم و متوجه شدم که ايشان بيشتر از هر کس ديگری در انکار وجود اسناد کودتای نامبرده فعال است. با پيگيری بيشتر نظرم به اين نکته نيز جلب شد که ايشان بارها و بارها و در فرصتهای مختلف نه تنها سعی در انکار وجود اسناد سيا درباره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نموده است، بلکه کوششی هم در به لجن کشيدن يکی از بارزترين و بزرگترين مردان آزاديخواه و ميهن پرست تاريخ معاصر ما، دکتر حسين فاطمی بخرج داده است. از اين سبب مصمم شدم تا آنچه را که بايد گفت، بگويم و اگر فرصتی دوباره دست داد، بيشتر خواهم گفت.
پس از اين مقدمه، ميپردازم به انکار عامدانه کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ از سوی آقای ميرفطروس. در بخش پنجم مصاحبه مدير روزنامک با ميرفطروس که درتارنمای

http://rouznamak.blogfa.com/post-474.aspx قابل دسترسی است، سئوال و جوابی بشرح زير مطرح شده است:

«مسعود لقمان: به نظر دکتر آبراهاميان: «عبور يک شتر از سوراخ سوزن، آسانتر از دسترسی يک تاريخ‌نگار به آرشيو سازمان سيا درباره‌ی رويداد ۲۸مرداد ۳۲ است.» ميخواهم بدانم که با توجّه به اينکه در سال‌های اخير، اسناد بسياری از کودتاهای معروف، منتشر شده‌اند، به نظر شما چرا سازمان «سيا» تمام پرونده‌های مربوط به سرنگونی دولت دکتر مصدّق و رويدادهای منجر به ۲۸مرداد را نابود ساخته است؟

علی ميرفطروس: سئوال بسيار مهمّی است. شما می‌دانيد که در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ «جيمز وولسی» -رئيس وقتِ «سازمان سيا»- خبر داده بود که: سيا، اسناد مربوط به کودتا در گوآتمالا و کوبا و نيز اسناد مربوط به رويداد ۲۸ مرداد۳۲ را منتشر می‌کند و... سپس، «جان دويچ» -رئيس جديد «سازمان سيا»- برای انتشار هرچه سريع‌تر اين اسناد، بودجه‌ی بررسی، تنظيم، طبقه‌بندی و انتشار اين اسناد را ازيک ميليارد دلار به دو ميليارد دلار افزايش داد و برای بررسی و تنظيم و طبقه‌بندی اين اسناد، بسياری از استادان و کارشناسان تاريخ را نيز به کمک طلبيد، امّا پس از گذشت سه سال، درسال ۱۹۹۲ روزنامه‌ی «هرالد تريبيون» از قول «رابرت گيتس» -رئيس جديد سازمان سيا- گزارش داد که: «تمام اسناد مربوط به رويداد ۲۸ مرداد ۳۲، در اوائل دهه‌ی ۱۹۶۰ از بين رفته‌اند و تقريباً سندی برای انتشار وجود ندارد و...»... بنابراين: من فکر می‌کنم که در آرشيو سازمان «سيا»، اصلاً چيزی موجود نبوده و نيست تا بخواهند آن را «فاش» کنند، وگرنه پس از گذشت ۵۰ سال، ادّعای «نابود شدن اسناد سازمان سيا» می‌تواند فقط يادآورِ قصّه‌ی «کوهی که موش زائيد»، باشد!... ناگفته نماند که کتاب «ضدّکودتا» نوشته‌ی «کرميت روزولت» ۲۴ سال پس از رويداد ۲۸ مرداد ۳۲ نوشته شده و سرشار از خيال‌بافی و لاف و گزاف‌هائی است که حتّی مورد قبول دوستداران دکتر مصدّق (مانند سرهنگ غلامرضا نجاتی) هم نيست.»پس از مطالعه فرمايشات فوق از سوی آقای ميرفطروس، مطالب تارنمائی را که توسط خود ايشان اداره ميشود از نظر گذراندم. در تارنمای مذکور به نشانی


، به نوشته آقای ميرفطروس درباره دکتر حسين فاطمی برميخوريم که ضمن آن ايشان بطور تلويحی، ضمن سعی در به لجن کشيدن دکتر فاطمی، به وجود اسناد کودتای ۲۸ مرداد اقرار ميکند. دراين باره، زير عنوان «دکتر حسين فاطمی و علامت سئـوال!» مينويسد:

«محمدعلی موّحد در کتاب پُرارج خويش، زير عنوان "فاطمی و علامت سئوال"، می نويسد:

"مطلب قابل تأمل ِ ديگر در "تاريخچــهء عملیّات سيا"، زيرنويس، راجع به دکتر حسين فاطمی است...گزارشگر سيا پس از اين حکايت، در زيرنويس اضافه می کند که...» ملاحظه ميکنيد که برخلاف مصاحبه بالا، دراينجا آقای ميرفطروس به اسنادی بنام تاريخچه عمليات سيا و گزارش سيا و نيز زير نويس گزارشگر سيا، از قول آقای موحد ميپردازد. حال سئوال من از ايشان آنست که اگر بنا به اظهارات ايشان که قبلا شرح آن رفت، اسنادی بنام اسناد کودتای سيا درايران وجود نداشته، پس چگونه است که آقای موحد در کتاب پر ارج خودش به آن اسناد استناد کرده است؟ اين حدس که آقای موحد امکان پيداکرده بود تا با گزارشگر سيا رو در رو بنشيند، در اينجا منتفی ست چون آقای ميرفطروس بلافاصله به زير نويس گزارشگر سيا پرداخته است. مضافا به اينکه اسناد مزبور به دستور حکومت بيل کلينتون از طبقه بندی اسناد سری خارج شده است و قبل از پايان سال ۲۰۰۰ ميلادی که آخرين سال رياست جمهوری کلينتون است، امکان دسترسی آقای موحد به اسناد مزبور وجود نداشته است. بنابر اين، اين علامت سئوال درمقابل ديدگان خوانندگان روزنامک پديدار ميشود که اگر بنا به اظهار آقای ميرفطروس، اسناد کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ قبل از سال ۱۹۶۰ از بين رفته است، پس آقای موحد برچه اساسی دست به تاريخ نويسی برمبنای اسناد سيا زده است؟ آيا آقای موحد دست به جعل اسناد زده يا واقعا همچه اسنادی وجود داشته است؟ درنتيجه، باتوجه به آگاهی قبلی آقای ميرفطروس مبنی بر عدم وجود همچه اسنادی، پس چرا ايشان در مورد دکتر فاطمی از اسناد جعلی آقای موحد استفاده کرده اند؟ اينجاست که خواننده مطالب ايشان بدرستی متوجه ميشود که با فردی طرف است که بهر طريق ممکن سعی در عرضه مطالبی دارد که نه تنها با هيچ منطقی سازگار نيستند بلکه در قوطی هيچ عطاری هم يافت نميشوند. با مقايسه مصاحبه آقای ميرفطروس با مدير روزنامک و اظهارات فوق از سوی ايشان، به اين نتيجه ميرسيم که آقای ميرفطروس دردو فرصت مختلف اقدام به تناقض گوئی کرده است. از يکسو ايشان وجود اسناد کودتا را انکارکرده واز سوی ديگر به وجود آنها اقرارميکند. به يکباره انسان دچار اين توهم ميشود که نکند آقای ميرفطروس به نسيان دچار شده باشند. نکته مهمتر آنکه آقای ميرفطروس در فرصتهای مختلف وجود اسناد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را منکر شده است. گوبلز وزير فرهنگ و ارشاد دولت هيتلری ميگفت «يک دروغ را بايد آنقدر تکرار کرد تا کسی در راست بودن آن ترديد نکند.» بهر حال، چنانچه دردنباله اين نوشتار خواهيم ديد، اشاره موحد به زير نويس گزارشگر سيا مربوط به اصل سند به انگليسی، در برگ ۶ از فصل «طراحی عمليات» است که جزء يکی از اسناد زير ميباشد.
حال توجه خوانندگان محترم را به تارنمای



جلب ميکنم.

اين تارنما شامل اسناد کامل کودتا به زبان انگليسی و نيز جزئيات گزارش عمليات مأموران سيا در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، توسط خود اين سازمان برطبق قانون اسناد خارج از طبقه بندی، منتشر شده است. اين اسناد به زبان انگليسی بوده و شامل يک مقدمه، شرح مختصری از عمليات کودتا، گزارش کامل ومشروح جزئيات عمليات در ده فصل و يک ضميمه پنج فصلی، ميباشند. اسناد کامل و مشروح عمليات کودتا شامل فصلهای زيرند:
- مقدمه (۴ برگ)- شرح مختصر عمليات کودتا (۱۲ برگ)- گزارش کامل ومشروح جزئيات عمليات:

۱- عمليات مقدماتی (۵ برگ)

۲- طراحی عمليات ( ۸ برگ)

۳- ترکيب عمليات اجرائی(۵ برگ)

۴- خاتمه تصميم گيری:

شروع فعاليت(۷ برگ)

۵- ازدياد فشار به شاه(۱۸ برگ)

۶- اولين کودتا (۶ برگ)

۷- شکست متعاقب اولين کودتا (۲۲ برگ)

۸- پيروزی شاه(۱۴ برگ)

۹- گزارش به لندن(۸ برگ)۱۰

- چه تجربه ای از عمليات بدست آمد؟

(۱۲ برگ)ضميمه شامل بخشهای زيرين است:

الف- برنامه مقدماتی عمليات ت پ آژاکس(۱۰ برگ)

،ب- طرح پيشنهادی عمليات ت پ آژاکس از سوی لندن(۳۲ برگ)

،ج- يادداشت ۲۳ ژوئيه ۱۹۵۳ از واتکينز (Watkins ) سفير انگلستان به اسميت (Smith ) معاون وزير امور خارجه(۴ برگ)

،د- گزارش طرح نظامی ت پ آژاکس (۱۹ برگ)

،ه- ارزيابی عمليات نظامی، درسهائی که از نظر نظامی درمورد کودتای ت پ آژاکس، آموخته شد (۲۵ برگ).
با توجه به اصل اسناد نامبرده که توسط سيا منشر شده و تا کنون تاريخدانان و ديگر شخصيتهای سياسی نسبت به اصالت آنها هيچگونه شک وشبهه ای ابراز نداشته اند، چگونه
است که آقای ميرفطروس به اظهارات نادرست دست زده و با قاطعيت هرچه تمامتر ميگويد که

«... بنابراين:

من فکر می‌کنم که در آرشيو سازما ن "سيا"، اصلاً چيزی موجود نبوده و نيست تا بخواهند آن را "فاش" کنند، وگرنه پس از گذشت ۵۰ سال، ادّعای "نابود شدن اسناد سازمان سيا" می‌تواند فقط يادآورِ قصّه‌ی "کوهی که موش زائيد"، باشد!...» دراينجا اين نويسنده به عنوان عضو کوچکی از مردم اين مملکت، نسبت به محقق بودن آقای ميرفطروس شديدا ابراز ترديد کرده و بخود حق ميدهم تا از ايشان بپرسم که «آقای علی ميرفطروس، آيا اسناد بالا يادآور قصه ی "کوهی که موش زائيد" است؟ آقای ميرفطروس که مشهور به محقق تاريخ در نزد عده ای هستيد، آيا هنوز هم حاضريد تا وجود اين کودتا را که خود کودتاچيان هم در اسناد فوق آنرا کودتا ناميده اند، انکار کنيد؟» شما بر طبق وجدان نويسندگی موظفيد تا از پيشگاه ملت ايران و آنانی که بر اساس اعتماد به شما، اظهارات غير واقعی و نادرست شما را باور کرده اند پوزش بخواهيد. شما عالما و عامدا دست به مخدوش کردن يک برهه با اهميت از تاريخ معاصر ميهن ما زده ايد. از اين پس چگونه مردم ميتوانند به شما به عنوان يک محقق اعتماد کنند؟ پس شما کتاب «دکتر مصدق، آسيب شناسی يک شکست» خودتان را بر چه مبنائی و بر اساس چه نوع اسنادی نوشته ايد؟ موضوع قابل ذکر ديگر آنست که آقای ميرفطروس بدون تحقيق و با سطحی نگری، به ناحق دکتر حسين فاطمی، يکی از شهدای والای نهضت ملی ايران را مورد اتهام قرارداده است. در تارنمای متعلق به خودش به نشانی http://www.mirfetros.com/mosaddeq16_1.html

زير عنوان «دکتر حسين فاطمی و علامت سئوال!» چنين داد سخن ميدهد:

«... چنين پيش بينی شده بود که اسدالله رشيديان به فرانسه برود و در ديداری از اشرف، ترتيب ملاقات او را با مأموران بريتانيا و آمريکا بدهد. امّا گرفتن اجازهء خروج از کشور [برای رشيديان] در آن روزها کارِ آسانی نبود. اين مشکل را دکتر حسين فاطمی وزير امور خارجــهء دکتر مصدّق حل کرد (تاکيد از اين نويسنده است) و خود، اجازهء خروج و رواديدِ ورود رشيديان را در اختيار او گذاشت. گزارشگر سيا پس از اين حکايت، در زيرنويس اضافه می کند که حسين فاطمی در نزدِ سيا به عنوان عضوی مشکوک شناخته می شد که گاه و بی گاه آمادهء تماس با انگليسی ها بود و دلش می خواست در صورت سقوط مصدّق، جايگاهی در ميان مخالفان او و هواخواهان بريتانيا داشته باشد. زيرنويسِ سيا تأکيد می کند که حسين فاطمی، رشيديان را می شناخت و می دانست که او عامل انگليسی هاست ... اين البته، نکتــهء درخور ِ تأمّلی است.

برادران رشيديان به اتفاق سرلشکر حجازی در مهرماه ۱۳۳۱ به اتهام توطئــهء کودتا دستگير شدند و درست در همان ایّام بود که دکتر حسين فاطمی از سفری که برای معالجه در اروپا داشت به ايران بازگشته و به وزارت خارجه منصوب شده بود» (موحّد، ج ۲، صص ۹۶۷-۹۶۸)» حال ببينيم که واقعيت از چه قراربوده است.


ترجمه زير نويس صفحه ۶ اصل متن انگليسی سيا، زير عنوان «برنامه ريزی (کودتا)» به شرح زير است:

« جالب توجه است که رشيديان رواديد خروج و ورود مجدد خود (به ايران-م) را ازحسين فاطمی وزير امور خارجه که کسی جز حامی مصدق نبود، دريافت کرد. اين واقعيت شاهدی بر تأئيد نظر هميشگی سيا ميباشد که فاطمی درهر فرصتی آماده همکاری با انگليسيها بوده و سعی ميکرده تا در صورت سقوط مصدق، هم با مخالفان وهم با انگليسيها در رابطه باشد. مسلما او از اينکه رشيديان جاسوس انگليس بوده است بااطلاع ميباشد.»نتيجه گيری مأمور سيا به دلائل زيرين درست نيست:

۱- مأمور سيا به علت عدم اطلاع از سلسله مراتب اداری ايران، دست به نتيجه گيری اشتباه زده است. همانطور که همگان ميدانند، اولا در ايران رواديد خروج و ورود صادر نميکردند. مدرکی که برای مسافرت به خارج از ايران صادر ميشد، همانا گذرنامه بود که پس از پرداخت عوارض خروج به بانک و ارائه رسيد آن در مرز خروجی، مسافر ميتوانست از کشور خارج شود. ثانيا- صدور گذرنامه به عهده اداره گذرنامه بود. ثالثا- اداره گذرنامه تابع شهربانی کل کشور بود. رابعا- شهربانی جزء ابواب جمعی وزارت کشور و نه وزارت امورخارجه بود.

۲- بنابراين، دکتر حسين فاطمی که در آن زمان با سمت وزير امور خارجه انجام وظيفه ميکرد، نميتوانست در صدور گذرنامه رشيديان نقشی داشته باشد. تنظيم کننده گزارش سيا به اشتباه و براين اساس که چون در کشور آمريکا گذرنامه از سوی وزارت امورخارجه صادر ميشود، تصور ميکرد که گذرنامه اسدالله رشيديان هم از سوی وزارت امورخارجه ايران صادرشده و بنا بر اين به آن نتيجه گيری اشتباه رسيده بود. مضافا به اين که رشيديان در سمت ديپلمات هم نبود تا برای او گذرنامه ديپلماتيک از سوی وزارت امورخارجه صادرشود.شک نيست که آقای موحد به عنوان يک مورخ ايرانی بايد از سلسله مراتب صدور گذرنامه درايران اطلاع ميداشت. ترجمه گزارش سيا از سوی ايشان و بدون تذکر و تصحيح گزارش مزبور را نميدانم بر چه اساسی بايد توجيه کرد؟ نکته مهمتر آنست که آقای ميرفطروس هم از اين فرصت برای کوبيدن شخصيت دکتر فاطمی استفاده کرده است بدون آنکه بعنوان يک محقق تاريخ، به واقعيات مربوطه توجهی بکند. تازه به فرض محال، اگر هم نتيجه گيری تنظيم کننده گزارش سيا درست بوده باشد، هيچگاه وزير امور خارجه کشوری رأسا نسبت به صدور رواديد گذرنامه اقدام نميکند. گو اينکه در آن زمان بنا به شواهد تاريخی انواع و اقسام مأموران بومی ريز و درشت انگليس در دستگاههای دولتی پراکنده بودند تا به فرض اينکه اگر رواديدی هم مورد نياز باشد نسبت به صدور آن برای يکی از همکارانشان تسهيلات کافی به عمل آورند.شک نيست که آقای موحد و آقای ميرفطروس در مورد دکتر فاطمی نظر خصومت داشته اند. وگرنه سلسله مراتب اداری که در بالا شرح آنها رفت، نميتواند از نگاه تيزبين يک مورخ دور بماند.

دکتر حسين فاطمی يکی از پاکترين و صديق ترين ياران مصدق بود و تا آخرين لحظه حيات قدمی بر عليه وی برنداشت.


اين موضوع بارها بعد از شهادت فاطمی از سوی مصدق گواهی شده است. حال جا دارد از آقای ميرفطروس سئوال شود که اگر دکتر حسين فاطمی فرد جاه طلبی بوده که در آرزوی جانشينی در پست نخست وزيری به جای مصدق دقيقه شماری ميکرده و درهر فرصتی آماده همکاری با انگليسيها بود، پس قبل از آنکه آمريکائيها و سيا به رابطه وی با انگليسيها پی ببرند، خود انگليسيها از آن باخبر بوده اند. بنابراين، ديگر نيازی به کلنجار رفتن با مصدق نبود وفاطمی با همان بهانه هائی که کاشانی و مکی گرفتند، ميتوانست با بهانه ای از مصدق دوری کرده وبا کمک انگليسيها به مقام نخست وزيری برسد و نه آنکه تا آخرين لحظه بر آرمانهای خود ايستاده و خللی در اراده وی در وفاداری به مصدق پيدا نشود؟ در اينجا توجه خوانندگان را به سند خارج از رده بندی به شماره FO 371/104584 وزارت امور خارجه انگلستان که حاوی گزارشی از جانب سام مأمور اينتليجنت سرويس انگليس مستقر در بيروت، که مرکز عمليات جاسوسی انگلستان در خاور ميانه و خاور نزديک بوده است، به وزارت امور خارجه انگلستان جلب ميکنم:«تا آنجا که از مطالب روزنامه ها دستگيرم شده، اوضاع چندان هم بد پيش نمی رود. هرچند اطلاعات محرمانه ای ندارم. به احتمال زياد، اميدوارم شما از جريان اوضاع راضی باشيد.

مصدق قطعا" مشکل ايجاد می کند. به گمانم چون در حمام خون کشته نشد، تبعيد بهترين راه حل باشد. اعدام بی رحمانه، صرفنظر از غير انسانی بودن آن، ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شايد برای فاطمی، اگر دستگير شود، بهترين راه حل باشد. تا زمانی که اينگونه افراد زنده هستند و در ايران به سر می برند، هميشه خطر ضد کودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است...»

اين سند به تاريخ ۳۰ سپتامبر ۱۹۵۳ بوده و درتارنمای زير که مربوط به آرشيو ملی انگلستان است، قابل دسترسی ميباشد:


08#access



متن فارسی آن از روی نشريه جبهه ملی کپی شده است. بنابراين ملاحظه ميشود که دولت انگلستان نه تنها نظر خوشی نسبت به فاطمی نداشته، بلکه کشتن وی را جزء واجبات ميدانسته است. سند ديگری که حاکی از نفرت انگليسيها نسبت به دکتر فاطمی است، اظهار آرامش خاطری است که پس از تيرباران شدن دکتر فاطمی توسط رژيم شاه از سوی سر دنيس رايت، سفير وقت انگلستان درايران، در کتاب خاطراتش ابراز ميشود. وی در اين زمينه ميگويد: «اعدام دکتر فاطمی وزير خارجه دکتر مصدق به من آرامش داد زيرا ديگر کسی جرأت نخواهد کرد چنين خشم آلود پنجه به چهره سياست امپراتوری انگليس بزند» پس از مشاهده اسناد تاريخی فوق، آيا اکنون آقای ميرفطروس خجالت نميکشد که درباره يک شخصيت ملی که قلبش مالامال از عشق به وطن بوده ودر راه آرمانهای ميهن پرستانه از سوی دژخيمان شاه، تنها و تنها به جرم ايران دوستی، مردانه و با تنی تب دار، در مقابل جوخه اعدام ايستاده و جان در راه ايران و ايرانی فدا کرده است، دست به بدترين تهمتها و افتراها بزند؟ آيا کسب شندرغاز درآمد از طريق نوشتن کتابی و دست زدن به ترويج اکاذيب و دروغگوئی درباره ميهن پرستانی چون فاطمی، ارزش آن را دارد که انسان شخصيت و حيثيت خودش را در مقابل مردم دانا و هم ميهنان خود، به حراج بگذارد؟
اين است راهی که برخی از خود دکتر خوانده ها برای کسب درآمد انتخاب ميکنند: راه به لجن کشيدن ديگران برای بستن بار خود وبه آلاف و الوفی رسيدن
.