۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

پاسخ پرسش های رجانیوز درباره ی نقش تاریخی دکتر مصدق در جریانات تاریخ معاصر ایران

عماد یزدانی

چندی قبل نقدی راجع به نقش تاریخی دکتر مصدق در جریانات تاریخ معاصر ایران در سایت رجا نیوز نگاشته شد که در جهت پاسخ به برخی بندهای این مقاله بنده اینک انجام وظیفه می کنم.

در این راستا اینجانب ۷ پرسش مطرح شده که گلچین مهمترین سوالهای انتقادی مطروحه میباشد را یک به یک با ذکر سوال پاسخ خواهم داد.

ایا مرحوم دکتر مصدق درخواست تابعیت سوئیس و ترک تابعیت ایران نموده است یا نه؟ اگر چنین درخواستی مطرح شده علت ان چیست؟

پاسخ:بنا به تقریرات دکتر مصدق در کتاب خاطرات وتالمات ایشان جهت ترجمه ی تز دکترای خود و همچنین گذراندن دوره ی کار اموزی خود در دارالوکاله وکیلی بنام زان روله در شهر نوشاتل شروع به فعالیت کردند "مدت کار اموزی ۶ ماه بود و من ۹ ماه در دارالوکاله کار کردم و در عالیترین دادگاه نوشاتل در محاکمه ای شرکت نمودم و تصدیقنامه وکالت خود را به شرط تحصیل تابعیت سوئیس از ان دادگاه گرفتم نظر به این که تحصیل تابعیت سوئیس مستلزم ترک تابعیت اصلی نیست و هر واجد شرطی بدون از دست دادن تابعیت اصلی می تواند ان را تحصیل کند و شرط تحصیل تابعیت هم این بود که درخواست کننده مدت ۳ سال در سوئیس اقامت کرده و در محل اقامت سابقه بد نداشته باشد از شهربانی نوشاتل تصدیق گرفتم وان را به ضمیمه ی درخواست خود به دولت مرکزی سوئیس فرستادم که مورد قبول واقع شد"

این بنده حقیر فکر می کنم تقریرات دکتر مصدق در این باب به اندازه کافی گویا هست وجواب سوال ۱ را داده.

۲ )آیا هنگام سرکوب قیام تنگستان مرحوم دکتر مصدق فرماندار فارس بودند یا نبودند؟ واگر بودند آیا نقشی در آن سرکوب داشتند ؟واگر داشتند چرا در آن سرکوب نقش داشتند؟

پاسخ: دکتر مصدق از مهر ماه سال ۱۲۹۹ شمسی تا ۳ فروردین ۱۳۰۰ والی فارس بودند این در حالیست که اخرین شعله های قیام تنگستان در مورخه شوال ۱۳۳۸ قمری مطابق با تیر ۱۲۹۹ شمسی با کشته شدن حسین خان چاه کوتاهی و قلع و قمع تنگستانی ها توسط پلیس جنوب خاموش گشت این تاریخ دقیقا ۲ ماه قبل از والی گری دکتر مصدق در فارس می باشد پس از این تاریخ عملا قیام تنگستان به پایان رسید و فقط هر از گاهی درگیری های پراکنده ای ما بین پلیس جنوب و خوانین فراری تنگستان که در کوهستان ها پناه گرفته بودند رخ می داد در این مورد نیز دکتر مصدق در برخورد با قنسول انگلیس در اولین روزهای والی گری فارس بحثی دارند بدین شرح : "بعد از انتصابم به ایالت فارس مازور وویر قنسول انگلیس بدیدنم امد و ضمن صحبت اضهار کرد مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و ما نمیدانیم چه تمهیدی بکار بریم که از این تنفر بکاهیم و باز پس از چند روز که ازتصدی من گذشت امد و گفت پلیس جنوب را مامور کرده ایم ان عده از خوانین تنگستانی را که موجب عدم نظم وامنیت می شوند تنبیه کنند که بی اختیار حالم تغییر نمود و چنین استنباط کرد که این تغییر حال بواسطه بیاناتی بود که او کرده و در جواب سوال او که چرا حالم تغییر نمود گفتم این بیانات را هر کس می شنید حالش از این هم بدتر می شد مگر نبود که جلسه قبل شما گفتید مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و باید کاری کنیم از این تنفر بکاهیم اکنون می خواهید ان را مامور تنبیه عده ای از هم وطنانشان کنیدو بر انزجار مردم بیفزائید هنوز فراموش نشده که قتل شیخ حسین خان چاه کوتاهی را که نسبت به عمال انگلیس دادند مردم تهران در نقاط عدیده مجلس ختم گزاشتند ومثل یک شهید وطن شناختند"

این بیانات مصدق که با ناراحتی ایشان همراه است نشان می دهد که او با برخورد پلیس جنوب با همان معدود خوانین فراری تنگستانی نیز مخالف بوده . سند این گفتگو و زمان والی گری مصدق بر فارس که ۲ ماه پس از سرکوب کامل قیام تنگستان است نشان می دهد ایشان در سر کوب هیچ نقشی نداشتند همچنین رفتار ایشان با مردم فارس در ان زمان گویای روح وطن پرستی او می باشد چنان که در مورد قبول والی گری تقریرات وی گواه این مسئله است "از طبقات و احزاب ودستجات به تلگرافخانه رفتند و انتصابات مرا به ان ایالت از نخست وزیر پیرنیا مشیرالدوله در خواست کردند او به من تلگراف نمود و خواست شرایط خود را برای تصدی این خدمت پیشنهاد کنم و سپس به خانه موید الملک امدند وبا من وارد مذاکره شدند و مرا به قبول این خدمت تشویق نمودند و خلاصه ی بیاناتشان این بود حقوق یک وزیر در هر ماه ۷۵۰ تومان است چنان چه وزارت من یک سال دوام کند بیش از ۹ هزار تومان به من نخواهد رسید ولی در فارس می توانم ۱۴۰ هزار تومان در سال استفاده نمایم بدین قرار (۱) حقوق دولت در یکسال ۷۲ هزار تومان (۲) از قوام الملک در یک سال ۲۴ هزار تومان (۳) از صولت الدوله سردار عشایر در یک سال ۲۴ هزار تومان (۴) از نصیر الملک بابت عوائد متفرقه در یک سال ۲۰ هزار تومان. مجموعا ۱۴۰ هزار تومان که چون این پیشنهاد مخالف با سبک وسلیقه من در کار بود مورد قبول واقع نشد گفتند حالا که شما چیزی نمی خواهید به شما چیزی نمی دهیم گفتم مقصودم این است که از مردم چیزی نگیرید برای مردم چه فرق می کند که وجهی بدهند ولی شما به من چیزی ندهید که متعهد شدند نه از کسی چیزی بگیرند نه چیزی به من بدهند این بود که به دولت تلگراف کردم اگر رجال متنفذ به عهد خود وفا کنند من نه پول می خواهم نه قوا واز ماهی ۶ هزار تومان حقوق ایالتی هم ۲ هزار تومان در هر ماه ان هم برای مخارج شام و نهار و پذیرایی دستگاه ایالتی بیشتر نخواهم گرفت چنانچه خلف عهد کنندو به عهدی که کرده اند وفا نکنند من ان کس نخواهم بود که بر علیه مردم قوا به کار برم انوقت استعفا خواهم داد"

این بیانات نشان دهنده فداکاری مصدق در را وطنش می باشد او به دنبال نفع مادی نبود و همچنین حاضر به استفاده از قوا علیه مردم ستمدیده فارس نیز نبود.

3) نقش مرحوم مصدق در قدرت گرفتن رضا شاه چه بوده ؟آیا مرحوم مدرس را همراهی کرده است یا نه ؟واگر نه چرا ؟

پاسخ : سخنرانی های دکتر مصدق در مجلس ان زمان گویای موضع مصدق در قبال قدرت گرفتن رضا شاه است

"خوب، آقای رئیس الوزراء سلطان می شوند و مقام سلطنت را اشغال می کنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس می تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت می شوند آنهم پادشاه مسئول. هیچ کس چنین حرفی نمی تواندبزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است رئیس الوزرا حاکم همه چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است" ودر ادامه همین نطق می گوید "ما می گوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده اند مخالف آزادی بوده اند مرتجع بوده اند. خوب حالا آقای رئیس الوزراء پادشاه شد. اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی می کنیم. امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خون ریزی ها می خواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی کنم در زنگبار هم این طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد" و در برابر استدلال سست کسانی که خدماتِ رضا خان رئیس الوزرا را دلیل کافی برای شاه شدن او می دانستند می گوید " خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس الوزراء پادشاه بشوند، آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاریکه امروز از ایشان ترشح می کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد. شاه هستند، رئیس الوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند، بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنید و آقا سید یعقوب هزار فحش بمن بدهند زیر بار این حرفها نمی روم. بعد از بیست سال خونریزی آقای سید یعقوب شما مشروطه طلب بودید! آزادیخواه بودید! بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر می رفتید و مردم را دعوت به آزادی می کردید حالا عقیدة شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس الوزراء، هم حاکم، اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختید؟ چرا مردم را بکشتن دادید. می خواستید از روز اول بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی خواستیم. آزادی نمی خواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بود بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم؟"

از بیانات دکتر مصدق قابل درک است که ایشان با رئیس الوزرائی و حتی سلطنت مشروطه رضا خان مخالفتی نداشتند که این مسئله شاید از خیانتهای خاندان قاجار در ایران نشات گرفته بود ولی به وضوح مشخص است که ایشان از مخالفین صد در صد سلطنت مطلقه ای که رضا خان به دنبالش بود بوده اند و با دیکتاتوری رضا خانی در قاب مشروطه سخت مخالفت می ورزیدند. و تبعید ایشان به بیرجند که اگر وساطت محمد رضا پهلوی نبود به قتل ایشان منجر می شد خود گواهی دیگری از این مسئله است. دکتر مصدق حتی با وجود خطرات از جانب دیکتاتور وقت حاضر به قسم خوردن به رضاخان که ان روزها رضا شاه بود در مجلس ششم نشد.

4) داستان قرار ومدار مرحوم مصدق با فدائیان اسلام از اساس صحت دارد یا نه؟

پاسخ :این مسئله که ترور رزم ارا باعث شد که نهضت ملی شدن صنعت نفت به پیروزی برسد یک ادعای بزرگ از سوی گروهی معلوم الحال است کسی نقش این ترور را در تسریع فرایند نهضت انکار نمی کند ولی این مسئله که ملی شدن صنعت نفت ایران یک شبه و با وقوع یک اتفاق به پیروزی رسید یک ادعای گزاف است چرا که مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت ایران از سالها پیش شروع شده بود ودر ان شرایط تقریبا همه گروهها وشخصیت ها موافق پیشبرد نهضت بودند راجع به قرار و مدار مرحوم مصدق با فدائیان اسلام راجع به این مسئله که اگر مصدق به قدرت رسید به مبارزه با شاه بپردازد و احکام شریعت اسلام را در کشور اجرا کند اساسا این یک ادعای واهی است که هیچ منبع معتبری به ان اشاره ندارد تنها می توان به توافق ضمنی برخی اعضا جبهه ملی با فدائیان اسلام اشاره کرد که بر سر ادامه مبارزات جهت پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت رخ داد که این توافق تازمان تصویب قانون و روی کار امدن دولت مصدق ادامه داشت اما پس از ان به دلیل ادامه رویه خشن و توقعات بی جا از سوی فدائیان اسلام دولت دکتر مصدق با این گروه مشکلات اساسی پیدا کرد چنان که یکی از اعضای این گروه به نام محمد مهدی عبد خدایی در روز ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ دکتر فاطمی را ترور کرد که ایشان در ان حادثه سخت مجروح شدند این گروه ارمان خود را تشکیل حکومت اسلامی قرارداده بود و چه بسا اگر مصدق نیز چون اعضای جبهه ملی در سال ۵۷ خود را بازیچه اقایان قرار داده بود انها به خاطر نیل به هدفشان(حکومت اسلامی) او را هم کنار می گذاشتند.

5) علت استعفای ناگهانی مرحوم دکتر مصدق قبل از ۳۰تیر بدون هماهنگی با آیت الله کاشانی چه بود ؟وچرا بعداز قیام ۳۰تیر سرلشکر وثوق که عامل کشتار ۳۰تیر خوانده شده به فرماندهی میرسد ؟لازم بذکر است که من بعید میدانم کسی نقش آیت الله کاشانی در ملی شدن صنعت نفت را یکسره انکار نماید.اما اگر حضرتعالی خواستید این نقش را انکار نمایید لطف مجددنموده علت آنرا نیز بیان فرمائید.

پاسخ :لازم به ذکر است در این مورد خود دکتر مصدق در تقریراتشان به اشتباه بودن تصمیمشان مبنی بر استعفا اقرار می کنند و می گویند ان زمان متوجه نبودم اگر جریان ۳۰ تیر اتفاق نیفتاده بود و مردم مرا به نخست وزیری برنگردانده بودند نهضت احتمالا نابود می شد ولی راجع به دلایل استعفا در تقریرات ایشان امده "در ایام توقف در لاهه تحریکات بر زد دولت به شدت جریان داشت که حتی نبی الله ضارب را تلقین کرده بودند که در دادگاه اعتراف کندکه در جرم منتسب به او اینجانب شرکت داشته ام و منظور این بود که این خبر را مطبوعات خارجی در همه جا منتشر کنند تا دیوان بین المللی دادگستری وقعی به مدافعات نماینده ایران نگذارد و به جهانیان نشان دهدکه مدافع دولت ایران ان کسی است که در این قبیل توطُُیُه ها شرکت داشته پس از مراجعت از لاهه این تحریکات به منتهای شدت خود رسید و مسلم شد که بدون وسایل رئیس دولت نمی تواند مسئول حفظ امنیت وانتظامات باشد از این رو ناچار شدم که در خواست تصدی وزارت جنگ را شخصا بنمایم و در روز ۲۶ تیر که نظر خود را به عرض ملوکانه رسانیدم فرمود خوب است اول من چمدان خود را ببندم و بروم بعد شما این کار را تقبل کنید به عرض رسید وقتی اعلیحضرت اعتماد دارند که من در راس دولت باشم چگونه اعتماد ندارند که وزارت جنگ را که جزئی از دولت است تصدی نمایم بنا براین خوب است مرا از تصدی ریاست دولت معذور بدارند و به هر نحو که مقتضی می دانند عمل فرمایند"

ان چه که مسلم است دکتر مصدق پس از ۳۰ تیر تصدی وزارت جنگ را بر عهده گرفت ولی تا مدت ها به اوضاع این وزارت خانه کاملا مسلط نبود تا جایی که ۳ نفر از نظامیا ن بلند مرتبه به نام سپهبد نقدی و سپهبد اق اولی و سر لشکر بهار مست از طرف شاه به سمت مشاوران مصدق در وزارت جنگ منصوب شدند و در تصمیم گیری ها تا حدودی دخالت می کردند از انجا که مصدق پیروزی نهایی نهضت را در ادامه دولت خود می دانست هیچ گاه سعی نمی کرد که دربار و ارتش را تحت فشار قرار دهد وی عقیده داشت اگر انگلیسی ها از عوامل داخل ایران برای دگرگونی اوضاع نا امید شوند چنان که در دعاوی بین المللی نیز شکست خورده اند دیگر کاری نمی توانند بکنند ونهضت به پیروزی نهایی دست خواهد یافت به همین علت هم تا جای ممکن با تمام گروهها از ملیون وتوده ای ها گرفته تا ارتش ودربار تا انجا که امکان داشت سازش می کرد و در راستای همین سیاست بود که در جواب سنگ اندازی های ایت الله کاشانی در راه گرفتن اختیارات ویزه از مجلس گفت " آنان که به عظمت مبارزه نمی اندیشند چه شایسته و بجاست که مجالی باقی گذارند تا از این ورطه هولناک بگذریم و کار حریف حیله گر خود را به پایان رسانیم. آنوقت ممکن است برای جدال ها و مبارزه های کوچک فرصت پیدا شود.امروز مجادله با حکومتی که در تمامی جبهه ها با اجنبی مشغول زد و خورد است اگر دور از انصاف نباشد، شایسته وطن پرستان و علاقه مندان به استقلال و حاکمیت مملکت نیست" و در راستای همین سیاست بود که پس از طرح استیضاح وی در مجلس توسط گروهی از نمایندگان قدرت طلب وی تصمیم گرفت که انحلال مجلس را به رفراندوم بگزارد تا مردم راجع به مرگ یا ادامه زندگی دولت وی و نهضت تصمیم بگیرند (البته در این رابطه در سوالات بعدی مفصل تر صحبت خواهد شد) در راستای چنین فکر و سیاستی بود که مصدق در برابر پستی که به سرلشکر وثوق داده شد در ان برهه تاریخی مقاومت نکرد شایان ذکر است که پس از قطعی شدن حکم دادگاه لاهه و حاصل شدن این پیشرفت بزرگ مصدق این سیاست را کمی کنار گذاشت و مخالفت های بیشتری با مغرضین کرد که به وضوح در کارنامه تاریخی وی مشخص است. در مورد نقش ایت الله کاشانی در سوالات بعدی پاسخ داده خواهد شد.

6) علت انحلال همان مجلسی که به نخست وزیری مرحوم مصدق رای داده بود چیست؟

پاسخ :دولت دکتر مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت با محاصره اقتصادی و سیاسی انگلیس مواجه شد و به همین علت برای این که بتواند اوضاع اقتصادی ایران را کنترل کند از مجلس تقاضای اختیاراتی نمود بدین مضمون که وی میتواند لوایح قانونی وضروری را خود امضا کند وپس از ازمایش ان ها را به مجلس پیشنهاد کند که این موضوع خلاف قانون اساسی بود و خود شخص دکتر مصدق نیز در ضمن این پیشنهاد به این امر اقرار می کرد در تقریرات ایشان این مسئله چنین توجیه شده "بعد از ملی شدن صنعت نفت که دولت انگلیس کشور ایران را محاصره نمود در خزانه دولت دیناری نبود دولت چگونه می توانست بدون هیچ گونه کمک خارجی و بدون اختیارات مملکت را اداره کند و با سیاست خارجی مبارزه کند ایا مخالفت با اختیارات سبب نمی شد که دولت به واسطه ناتوانی اظهار عجز کند و حریف بر ملت ایران غالب اید ونهضت ملی ایران خاموش شود و تمام فدا کاری های ملت ایران بهدر رود" و در جای دیگری می گوید "در مواقع جنگ و غیر عادی دادن اختیارات موافق روح قانون اساسی است چون که قانون اساسی برای مملکت است نه مملکت برای قانون اساسی" بدین سبب بود که وی این اختیارات را در ۲۰ مرداد ۳۱ از مجلسین تقاضا کرد وبه علت شوق و شور ملت که پس از ۳۰ تیر هنوز در اذهان نمایندگان متجلی بود مجلسین این درخواست را بدون مخالفت برای یک دوره ۶ ماهه تصویب کرد پس از اتمام این دوره دکتر مصدق با ز هم تفاضای تمدید ان را می کند که به علت مخالفت با قانون اساسی مجلس ان را قبول نمی کند در صورتی که همین مجلس به عللی که بیان شد ۶ ماه قبل بدون مخالفت این اختیارات را تصویب کرد بر سر همین مسئله بین مجلس و دولت اختلافات بروز می کند و کار به جایی می رسد که مجلس تقاضای استیضاح دولت را می کند دکتر مصدق در این باره در تقریرات خود می گوید "نظام نامه مجلس شورای ملی برای استیضاح ۱ ماه وقت تعیین کرده بود از انجا که سقوط دولت به هر دلیلی سبب میشد نهضت ملی ایران به خودی خود خاموش گردد و هدف ملت ایران بدست دولتی که حتما رهبر نهضت ملی نبود از بین برود و دیگر هیچ وقت کسی دم از ازادی و استقلال نزندو ملت ایران برای همیشه زیر بار استعمار بماند این بود که تصمیم گرفتم کاسه از اش گرمتر نشوم و سرنوشت مملکت را به دست مردم بسپارم اگر با بقای دولت موافقند رای به انحلال مجلس بدهند تا دولت بماند و کار خود را تمام کند والا دولت از کار بر کنار شود و دولت دیگری بر سر کار بیاید" می دانیم نتیجه رفراندم که دولت در برگزاری ان دست اندر کار نبود قاطعانه رای به انحلال مجلس داد. در مورد تغییر موضع مجلس مصدق به یک جمله روزنامه بیرمنگام پست اشاره میکند که مخالفت با مصدق را در مجلس این چنین نقد می کند"این رویه ی سیاسی رجال ایران است که اگر خودشان موفق نشدند سعی می کنند که عقیده و ایده ای هم که خود طرفدار ان بوده اند شکست بخورد وبه همراهی نیک نامی انان مدفون گردد" مصدق در جایی دیگر می گوید "انکار نمی کنم که در مجلس شورای ملی گفتم هشتاد درصد از وکلای دوره ی هفدهم را مردم انتخاب کردند ولی تضمین نکردم که انان تغییر عقیده ندهند. به سخنانی که در موقع انتخابات گفتند وعده هایی که دادند پایدار بمانند همه می دانند که نمایندگان تهران در ان مجلس نماینده حقیقی ملت بودند ولی بعضی از انها بجهاتی که همه می دانند پشت به ملت کردند و الت دست مامورین استعمار شدند واز این خلف عهد هم سودی نبردند" شاید با موشکافی علت دور شدن کاشانی از مصدق که در سوال بعدی به ان پر داخته می شود بتوان روی بر گرداندن مجلس از مصدق را بهتر فهمید .

7) را مرحوم دکتر مصدق به نامه هشداری آیت الله کاشانی در ۲۷مرداد جواب دوستانه ای که نداد هیچ حتی حاضر به تمهید اقدامات پیشگیرانه نشد.؟

پاسخ :این نامه که به ان اشاره شده و طی ان کاشانی به مصدق می گوید:

عرض می‌شود گرچه امکانی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض‌ورزی‌ها و بوق و کرنای تبلیغات، شما خودتان بهتر از هر کس می‌دانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید، از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازی‌های اخیر بر من مسلم است که می‌خواهید مانند سی‌ام تیر کذایی یکبار دیگر ملت را، تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید. خانه‌ام را سنگ‌باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی هست و نه تکیه‌گاهی برای این ملت گذاشته‌اید. “زاهدی” را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف‌الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد باصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سی‌ام تیر عقب‌نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همان‌طوری که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به “هندرسن” هم گوشزد کردم که آمریکا ما را با در گرفتن نفط(نفت) از انگلیسی‌ها کمک کرد و حالا به دست جنابعالی بصورت ملی و دنیا پسندی می‌خواهد این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی‌خواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه‌ی بدی‌های خصوصی‌تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا بوسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شما است آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد. اگر براستی در این نکته اشتباه کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت می‌فرستم. خدا به همه‌ی ما رحم فرماید.”

ایام بکام باد

ماجرای انتشار این نامه بسیار جالب است

هنوز چند روز از ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، دوازدهمین سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق و اولین مراسم رسمی بزرگداشت وی پس از انقلاب نگذشته بود که حجت الاسلام محمد تقی فلسفی، از وعاظان درباری، ضمن یک سخنرانی در بالای منبر، کاغذی از جیب عبا بیرون کشید و خواند و ولوله‌ای به راه انداخت. او ‌‌گفت این متن نامه‌ای است که در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ آیت‌اله کاشانی برای دکتر مصدق نوشته، او را از طرح زاهدی و امریکایی‌ها باخبر کرده و با اشاره به رنجش‌های خود بار دیگر با دکتر مصدق همدلی نشان داده است. و حال چند سوال:

چرا از نامه ها در این ۲۵ سال(۱۳۳۲-۱۳۵۷) سخنی به میان نیامده است؟ نامه ها در کجا و در دست چه کسی بوده اند که بعد از ۲۵ سال سر از جیب فلسفی درآورده اند؟ چرا شخص دارنده از افشای این نامه ها در طول این سالیان دراز خودداری کرده است؟ چرا دکتر مصدق و کاشانی به ترتیب در ۱۳ سال و ۸ سال پس از کودتا که در قید حیات بوده اند در هیچ کدام از نوشته ها و گفته های خود به این نامه اشاره نکرده اند؟ این سوال به خصوص برای کاشانی به صورت جدی تری مطرح است زیرا که میتوانسته است روی این دو نامه مانور فراوان دهد. چرا نامه به خط کاشانی دست نویس، اما پاسخ مصدق ماشین نویسی شده است و به خط خود او نیست؟ بر طبق قواعد اداری نامه های اداری رسیده به دفتر نخست وزیری در دفتر اندیکاتور ثبت می شود و شماره ثبت و تاریخ روی نامه قید می گردد. چرا در نامه کاشانی و پاسخ آن هیچ علامت و نشانه ای حاکی از ثبت وجود ندارد؟ چرا تاریخ نامه نیز بدون سال ذکر شده است؟ اگر بگوییم نامه خصوصی بوده است، این سوال مطرح می شود که چرا این نامه دو سطری ماشین شده و مصدق شخصا آن را ننوشته است؟ چه کسی حسن سالمی( رساننده نامه) را در روز جنجال برانگیز ۲۷ مرداد در خانه و قرارگاه نخست وزیر دیده است؟ کدام یک از کارمندان و یا منشی و تایپیست های نخست وزیر این نامه را دیده و شهادت داده اند؟ نکته دیگر اینکه به گزارش مخبر روزنامه اطلاعات در ۱۰ مرداد ۱۳۳۲ زد و خورد شدید در محله پامنار و در منزل کاشانی روی داد که طی آن یک نفر کشته( محمد حدادزاده)، شماری مجروح و عده ای دستگیر و بازداشت شده اند. نکته جالب اینجا که یکی از بازداشت شدگان حسن سالمی بوده به استناد تحقیقاتی که به عمل آمده است دست کم تا غروب روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آزاد نشده بود، بنابراین سالمی نمیتوانسته در ۲۷ مرداد ۳۲ حامل نامه بوده باشد. روزنامه اطلاعات در ۲۶ و ۲۷ مرداد با آنکه پر است از خبر دستگیری ها از ابوالقاسم امینی به عنوان تنها آزاد شده نام می برد و به آزادی حسن سالمی هیچ اشاره ای نمیکند. ذکر این نکته نیز مهم به نظر می رسد که مظفر بقایی با آنکه وزنه موثری برای کودتاچیان بود در ۲۹ مرداد آزاد شد. نکته دیگر اینکه مطابق خاطرات روزانه ناصرخان قشقایی در کتاب “سال‌های بحران” ناصر قشقایی در ۲۷ مرداد در تهران نبوده است ودر خانه خود در نخودان در نزدیکی سمیرم قرار داشته از ان سو طبق گفته حسن سالمی سید مصطفی کاشانی نیز در ان روز در شهر نبوده یعنی هر دو تنی که ایت الله کاشانی دکتر مصدق را برای توضیحات بیشتر به ان ها رجوع داده در شهر نبوده اند.

با این اوصاف فکر نمی کنم شکی در جعلی بودن نامه ای که یک دفعه در سال ۵۷ رو شد وجود داشته باشد اصولا کاشانی مدت ها بود که با مصدق رابطه خوبی نداشت و حتی با توجه به اسناد موجود از کودتا حمایت می کرد به طوری که پس از کودتا چنین واکنش نشان می دهد

او در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه به نظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: ” پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت مصدق برای برقراری جمهوریت می کوشید او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت ملت شاه را دوست دارد.

ایشان ۲ روز پس از کودتا با زاهدی دیدار داشت و ملاقاتهای منظمی پس از ان بین ایشان وزاهدی رخ داد به نحوی که کیهان نیز به ان اشاره میکند :

از ابتدای روی کار آمدن دولت جدید آقای سپهبد زاهدی تصمیم گرفته اند هر ۱۵ روز با آیت الله کاشانی دیدار نمایند.دیروز ظهر این ملاقات در منزل شخص ثالثی انجام پذیرفت و آقای نخست وزیر نهار را با آیت الله کاشانی صرف نمودند. در این جلسه دو نفر از نمایندگان مجلس حضور داشتند و در خصوص امور جاری و کارهای مملکتی تبادل نظر شد.

کاشانی همچنین در اعلامیه ای که در حدود ۱ ماه پس از کودتا انتشار یافت گفت:

دولت سابق راهی خلاف نهضت ملی، دیانت و قانون اساسی اتخاذ کرده بود. افسوس که دولت گذشته به راهی قدم گذاشت که دین و موجودیت وطن و قانون اساسی را یکباره به خطر انداخت و هر علاقه مند به دین و استقلال را وادار به مبارزه برای حفظ آن مقدسات نمود.

از این دست سخنان کینه جویانه جناب کاشانی قبل و بعد از ۲۸ مرداد زیاد دارند و ریشه این سخنان در قدرت طلبی ایشان نهفته است از جمله دلایل این موضوع این است که ایشان از فردای قیام ۳۰ تیر۱۳۳۱ شروع به دخالت در کار دولت می کنند طوری که شمس الدین امیر علایی وزیر کشور فقط در این وزارت خانه۵۸ مورد توصیه نامه از ایشان در رابطه با صدور پروانه وکالت اجازه دفتر ازدواج و استخراج معدن نمک تا فرمانداری ماکو انتخابات خلخال و ریاست شهربانی کرج را تنظیم و چاپ نموده اند. دکتر مصدق در واکنش به این اقدام کاشانی به ایشان می گوید:

آقا. توصیه این و آن را نفرمایید. در شان شما نیست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سو استفاده قرار میگیرد. اگر نظرات اصولی دارید با دولت در میان بگذارید تا رفع مشکلات شود.اصلا گیریم که این مسائل درست بوده.اینها در درجه دوم اهمیت است.آیا شما در خط اساسی نهضت ملی انحرافی میبینید؟اگر هست بگویید اصلاح کنم و اگر نکردم بگویید از کارها کناره بگیر. و الا برای مسائل جزئی که نمیتوانیم اختلاف داشته باشیم.

به هر حال از ۲۸ مرداد ۳۲ سالها می گذرد و وقایع تاریخی با وضوح بیشتری رخ می نماید وهر انسان ایرانی منصفی می تواند در مورد این وقایع نظر بدهد.

به امید جهانگیر شدن عدالت

منبع : خبر نامه امیر کبیر

فرهنگ و هنر | 11.10.2009

غلامحسین مصاحب؛ "استاد بی‌همتا"

۲۱ مهر ۱۳۸۸، سی‌امین سالروز درگذشت غلامحسین مصاحب، معرف ریاضیات جدید و پایه‌گذار دانشنامه‌نویسی علمی به زبان فارسی است. او از برجسته‌ترین دانشمندان تاریخ معاصر به شمار می‌رود و علم و فرهنگ در ایران بسیار مدیون اوست.

غلامحسین مصاحب، در سن ۶۹ سالگی هنگامی که مشغول غلط‌گیری آخرین صفحه‌های نمونه‌ی چاپی کتاب «تئوری مقدماتی اعداد» بود، سکته کرد و درگذشت. شاید این اتفاق غم‌انگیز جلوه‌ای از زندگی این دانشمند پر تلاش را آشکارتر کند؛ تحصیل و آموزش علم و دانش محور و بنیاد تمام فعالیت‌های مصاحب بود که از نوجوانی آغاز شد و بدون وقفه تا آخرین نفس ادامه یافت.

جستن و آموزش دانش از گهواره تا گور

غلامحسین مصاحب در خانواده‌ی اهل فرهنگی بالید که به گفته‌ی برادرش محمود «شخصیت فرهنگی و اجتماعی آنان به ۳۰۰ سال پیش باز می‌گردد.» علاقه‌ی فراوان او به آموختن در همان سال‌های کودکی و نوجوانی مشهود بود. مصاحب دبیرستان را به عنوان شاگرد اول تهران، دو سه سال زودتر از زمان معمول، و در شانزده سالگی تمام کرد.

او سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در تهران، پاریس و لندن ادامه داد و در سال ۱۳۲۷ مدرک دکترای ریاضیات را از دانشگاه کمبریج انگلستان گرفت. یکی از نقاط اوج دوران Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: تحصیل دانشگاهی او پذیرفته شدن به حلقه‌ی شاگردان خاص برتراند راسل فیلسوف و ریاضی‌دان نامدار بود. راسل که صدها نفر در کلاس‌های عمومی‌اش حضور می‌یافتند، از میان با استعدادترین آنها پنج نفر را برای فراگیری در کلاس‌های ویژه‌ی خود برمی‌گزید.

مصاحب در بیست سالگی، سال‌های ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰، با انتشار «مجله ریاضیات عالی و مقدماتی» گام‌های موثری در ترویج ریاضیات جدید در ایران برداشته بود. دو کتاب «مدخل منطق صورت» (۱۳۳۴) و «مدخل آنالیز ریاضی» (۱۳۴۸) ریاضیات نوین را در ایران بر پایه و اساس دانش روز جهان معرفی و استوار کرد.

«تئوری مقدماتی اعداد» که جلد اول آن در سال ۱۳۵۳، و جلد دوم آن پنج سال بعد منتشر شد، همراه با دو اثر یاد شده، مجموعا نزدیک به پنج هزار صفحه را در بردارند. چنین کار عظیمی برای کسی که به شهادت همه‌ی کسانی که از دور و نزدیک با او آشنا بودند، دقت و وسواس بی‌اندازه‌ای در پژوهش‌های علمی داشت، به معنای تلاشی شبانه‌روزی و طاقت‌فرساست.

دانشنامه‌نویسی؛ صعود به قله‌ی فرهنگ

به رغم شهرت و اعتباری که مصاحب به عنوان یکی از دانشمندان علوم ریاضی در جهان داشت، بسیاری از ایرانیان او را بیشتر به عنوان پایه‌گذار دانشنامه نویسی با روش علمی در ایران می‌شناسند.

اواسط دهه‌ی سی خورشیدی غلامحسین مصاحب به پیشنهاد موسسه انتشارات فرانکلین سرپرستی تالیف یک دائره المعارف فارسی را بر عهده گرفت. این نخستین کتاب از این نوع بود که در ایران با روش علمی و معیارهای پذیرفته شده‌ی بین‌المللی منتشر می‌شد.

بسیاری از صاحب‌نظران شیوه‌ی به کار گرفته شده در این دانشنامه را الگویی برای کارهای پژوهشی و تنظیم اثار علمی ارزیابی می‌کنند. همکاران مصاحب در دانشنامه و دیگر فعالیت‌های دانشگاهی، همچون دانشجویانی که زیر نظر او به تحصیل و تحقیق پرداخته‌اند معتقدند که سهم او در ترویج روش‌های علمی کمتر از نقش او در شناساندن ریاضیات جدید و پایه‌گذاری دانشنامه‌نویسی نوین نیست.

علاقه و تسلط مصاحب به فرهنگ و ادبیات فارسی و دانش گسترده‌اش از فلسفه و علوم روز غرب به او امکان داد در حوزه‌های دیگر نیز دانشمندی پرتاثیر و مهم باشد.

از معرفی خیام ریاضیدان تا روزنامه‌نگاری سیاسی

یکی از کارهایی که با سرپرستی مصاحب و در کنار تالیف دائره المعارف انجام می‌شد، وضع واژه‌های جدید فارسیBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: برای مفاهیم و واژه‌های غربی بود. حاصل این تلاش‌ها از جمله انتشار "فرهنگ اصطلاحات جعرافیایی" در سال ۱۳۳۸ است.

غلامحسین مصاحب در ۲۸ سالگی کتاب "جبر و مقابله خیام" را از عربی به فارسی ترجمه و منتشر کرد. این نخستین معرفی خیام به عنوان ریاضی‌دان در یک اثر مستقل به فارسی محسوب می‌شود. مصاحب چند سال بعد با انتشار "حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر" گام مهمی دیگری در این راه برداشت.

او مدتی نیز در سال‌های پس از خاتمه جنگ دوم جهانی با انتشار روزنامه "برق" به روزنامه‌نگاری سیاسی روآورد. فرید قاسمی در مقاله‌ای که در شماره ۳۷ مجله بخارا منتشر شد، به بررسی کارنامه روزنامه‌نگاری مصاحب پرداخته است. بنابر این گزارش روزنامه برق که از مرداد ۱۳۲۲ کار خود را آغاز کرد، به دلیل انتشار مقاله‌های انتقادی و تند در مورد سیاست‌های دولت بارها توقیف شد.

مصاحب در یکی از یادداشت‌های خود در مورد توقیف این روزنامه نوشته است: «در مملکتى که جزاى خیانت پاداش و مستمرى و سزاى دزدى منصب و مقام است، آنان که حقایق را بىپرده مىگویند و مىنویسند باید منتظر مشت و تودهنى باشند و پیه توقیف را به تن بمالند.»

او در یادداشتی به مناسبت طرح لایحه‌ای در مورد مطبوعات در مجلس نوشت، بالاترین و «مقدسترین حقوق ملت آزادى قلم و بیان است.» او به نمایندگان مجلس یادآوری می‌کند که سوگند یاد کرده‌اند به حقوق ملت خیانت نکنند و به مردم هشدار می‌دهد «چشم باز کنید و خائنین بهحقوق مردم و کشور را بشناسید!»

آموزگار بی‌همتای روشمندی

اغلب کسانی که با مصاحب همکار یا از شاگردان او بودند، بر نقش او در تحولی که در آموزش عالی به وجود آورد اشاره کرده‌اند. هرمز همایون‌پور در مقاله‌ای که تابستان ۱۳۸۸ در مجله "نگاه نو" منتشر شد می‌نویسد، تا پیش از دهه‌ی چهل خورشیدی در دانشگاه تهران «از آنچه درباره نقش اصلی دانشگاه می‌گویند که آموختن روش تحقیق است خبر چندانی نبود.»

به گفته‌ی وی، اصول این کار را از مصاحب Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: و اوایل دهه‌ی چهل آموخته است. داریوش آشوری که خود از پژوهشگران معتبر معاصر است، در همان شماره "نگاه نو" مصاحب را «آموزگار روشمندی» و از چهره‌های استثنایی دانش‌آموختگان ایرانی به فرنگ رفته می‌خواند. آشوری این جایگاه استثنایی را به علت رسیدن به چیزی می‌داند که «فرانسوی‌ها "روح علمی" می‌نامند که گوهر جویندگی و پویندگی علمی مدرن است.»

داریوش آشوری در ستایش از جایگاه مصاحب می‌نویسد: «آنچه من می‌توانم گواهی کنم و از نزدیک شاهد آن بوده‌ام، این بود که او، در میان ما، با دست یافتن به روح علمی استاد بی‌همتای آموزش روشمندی بود. از این جهت هیچ کس را نمی‌شناسم که با او همسری تواند کرد.»

در سه دهه‌ی گذشته به مناسبت‌های مختلف در مورد تسلط مصاحب به چند زبان خارجی، دانش گسترده‌اش در زمینه‌ها و علوم مختلف، و کارهایی که او پایه‌گذاشت سخن بسیار گفته شده. نکته‌ای که همه‌ی شاگردان و همکاران او بر آن تاکید دارند همین «استاد بی‌همتا» بودن او در تمام حوزه‌هایی است که به آن‌ها وارد شد.

نویسنده: بهزاد کشمیری‌پور

تحریریه: شهرام احدی