۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه
شوش در موزه لوور
موزه لوور که نگه دارنده میراث ایرانیان است یکی از موزه های بزرگ جهان است که در انتهای خیابان شانزه لیزه پاریس قراردارد و به مرور زمان از یک کاخ سلطنتی به موزه ملی کشور فرانسه در سال ۱۷۹۳ میلادی تبدیل گردید. این موزه دارای ۴ طبقه زیرزمینی است که دارای قسمتهای مختلفی از جمله مصر،ایران و اروپاست. در قسمت ورودی این موزه یک هرم شیشه ای قرار دارد که سمبل این موزه بشمار می رود. درقسمت ایران می توان سرستون های کاخ های هخامنشی را بصورت کامل و تقریبا بکر و دست نخورده مشاهده کرد. لوح قانون حمورابی که در شوش کشف شده نیز دربخش مجاور قراردارد. بر اساس قراردادهای میان دولتمردان قاجاری و دولت فرانسه، انحصار کاوش های باستانی در ایران در اختیار فرانسویان بود و آنها از این موضوع سواستفاده کرده و تقریبا هرچیز بدرد بخوری که توان بردنش را داشتند را بردند و شما اگر نگاهی به مکان های باستانی که در دوره قاجار مورد کاوش فرانسویان قرار گرفته اند (شوش)، بکنید خواهید دید که آنان در واقع غارت کرده اند و نه کاوش. در سفرنامه یکی از آنان به نام مادام دیولافولا میخوانیم که او خواهان بردن یکی از سرستون های شوش به کشتی و خارج کردنش از ایران بود ولی به جهت سنگینی آن، نمیتوانستند آنرا درون کشتی بارگیری کنند (تصور کنید که 100 سال پیش فرانسوی ها نمیتوانستند آنرا بلند کنند، حال آنکه 2500 سال پیش ایرانیها آنرا بلند کرده بودند) پس با پتک و کلنگ به جان سرستون بیچاره افتادند و آن زبان بسته را تکه پاره کردند و سپس قطعاتش را به پاریس بردند. اگر به شوش بروید قلعه فرانسوی ها را در کنار کاخ بیچاره آپادانا میبینید. و اگر بفهمید که این قلعه با مصالحی که احتمالا از کاخ هخامنشی برداشته شده، به دست هنرمند فرانسوی ها ساخته شده است، بر خود خواهید لرزید. آپادانای شوش پس از تحمل رنج اسکندر و اعراب و مغولها و تاتارها در این 2400 سال، مورد تازش فرانسوی ها قرار گرفته و به چنین روزی افتاد. میتوان گفت آنها شوش را با خود به کل به پاریس و لوور بردند. این چیزی هم که اکنون در شوش است حاصل یافته های موج دوم کاوش های فرانسوی ها به سرپرستی رومن گیرشمن در زمان پهلوی دوم در لایه های زیرین تر است که به جهت مترقی تر بودن این گروه اخیر، کمتر غارت شده و در موزه شوش گرد آمده. وگرنه پیش از گیرشمن، در واقع هیچ چیز وجود نداشت. داستان لوح حمورابی هم یکی داستان است پر از آب چشم. آنرا به بهانه ترمیم به پاریس برده و پس ندادند (دزدیدند!) و به جایش ماکت آنرا برایمان فرستادند که امروز در موزه ایران باستان تهران است.
خوشبختانه با روی کار آمدن رضا شاه، این امتیاز فرانسوی ها لغو شد و با ورود آلمانی ها و آمریکاییها خدمات بسیار سودمندی به باستانشناسی ایران شد که نمونه اش تخت جمشید و تخت سلیمان است. ضمن اینکه با ساختن موزه هایی در ایران جلوی خروج بیش از پیش اشیا گرفته شد.
جالب آنکه این فرانسویان مثلا باستانشناس و کاوشگر که چنین لوور خود را با آثار ایران و مصر و ... آباد کردند، هیچ چیزی هم پس ندادند. یعنی اگر آلمانیها و انگلیسی ها و آمریکاییها را بگوییم، انصافا خدمت کرده اند و شما به هر نقطه باستانی ایران بروید ردپای آنها را میبینید و در عرصه پژوهش ها هم انگلیسی ها بودند که خط میخی را خواندند و آمریکاییها الواح تخت جمشید را رمز گشایی کردند و آلمانی ها صدها کتاب و مقاله درباره زبانهای باستانی ایران نوشتند و... و سهم فرانسوی ها به نسبت این همه غارتشان و به نسبت کشورهای دیگر، در زمینه باستانشناسی بسیار بسیار کم و ناچیز بوده.
خوشبختانه با روی کار آمدن رضا شاه، این امتیاز فرانسوی ها لغو شد و با ورود آلمانی ها و آمریکاییها خدمات بسیار سودمندی به باستانشناسی ایران شد که نمونه اش تخت جمشید و تخت سلیمان است. ضمن اینکه با ساختن موزه هایی در ایران جلوی خروج بیش از پیش اشیا گرفته شد.
جالب آنکه این فرانسویان مثلا باستانشناس و کاوشگر که چنین لوور خود را با آثار ایران و مصر و ... آباد کردند، هیچ چیزی هم پس ندادند. یعنی اگر آلمانیها و انگلیسی ها و آمریکاییها را بگوییم، انصافا خدمت کرده اند و شما به هر نقطه باستانی ایران بروید ردپای آنها را میبینید و در عرصه پژوهش ها هم انگلیسی ها بودند که خط میخی را خواندند و آمریکاییها الواح تخت جمشید را رمز گشایی کردند و آلمانی ها صدها کتاب و مقاله درباره زبانهای باستانی ایران نوشتند و... و سهم فرانسوی ها به نسبت این همه غارتشان و به نسبت کشورهای دیگر، در زمینه باستانشناسی بسیار بسیار کم و ناچیز بوده.
اشتراک در:
پستها (Atom)