۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه

چو بشنوی "سخن اهل دل" مگو که خطاست! محمد جلالی چیمه (م. سحر)


محمد جلالی چیمه (م. سحر) پاریس ،

20.4.2008msahar.blogspot.com



برای ایران


سلام اگرچه کسی چون تو راست حیف سلام

که هست فکر ملال آورت مُفید ِ مَلام !

نگفتمت که مگو یاوه بیش ازین و ملاف

بر کلام تو خندند اهل ذوق و کلام؟

خزعبلات فرستی و غافلی که تراست

به گفته قامت ناسازوار ِ بی اندام

چه یافتی که چنین درکمال بی ادبی

زبان به کام تو گویی بریده است لگام؟

برون زحد جسارت فزوده ای به فریب

چوظلمتی که فزاید برون ز حد ظُلام

به لفظ لودهء نا سازمند و ناهموار

سخن به حکم عداوت گشوده ای درکام

زحق و ناحق و از عدل و جور و پاک و پلید

ز نور و ظلمت وخوب و بد و حلال و حرام

بساط معرکه افشانده ای که هان بنشین

کلاس مدرسه بگشوده ای که هین بخرام

نه از نظارهء اهل خرد ترا شرمی ست

نه در رهایی ازین مسکنت کنی اقدام

تو را که داد کفالت به خلق ترک و عرب؟

تو را که داد وکالت ز قوم یافث و سام؟

تو کیستی که حقوق مرا به من بخشی؟

گهی به قول و قضاوت ، گهی به قهر و قیام؟


۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

فريدون آدميت، پدر تاريخنگاری و تاريخشناسی مدرن ايران - خسرو شاکرى

فريدون آدميت، پدر تاريخنگاری و تاريخشناسی مدرن ايران
مصاحبه ى فرشاد قربانپور با خسرو شاکرى استاد بازنشستهء تاريخ (مؤسسهء تحقيقات عالى علوم اجتماعي، پاريس)
شهروند امروز، چهارم آذر 1386 [مصاحبه ی زير به مناسبت درگذشت دکتر فريدون آدميت، پدر تاريخ مدرن ايران، از نو پخش می شود]
- دکتر فريدون آدميت مورخ را چگونه ارزيابى مى کنيد و ويژگى تاريخ نگارى آدميت را چه مى دانيد؟ --- آدميت نخستين مورخ دوران معاصر ايران است که با شيوه هاى مدرن تاريخنگارى به تاريخ انقلاب مشروطيت پرداخت. پيش ازو کسان ديگرى نيز به اين تاريخ پرداخته بودند، از جمله احمد کسروى که به بازسازى رويدادهاى مشروطيت پرداخته بود، کم و بيش در همان مايه اى که ادوارد برآون (Edward Browne) انجام داده بود. تفاوت کار کسروى با کار برآون اين بود که وي، با استفاده از اسناد بيشتري، جزئيات مهمتر و دقيقترى را در بازسازى آن تاريخ مورد استفاده قرار داد. وى از منابع زيادي، از جمله به زبان هاى روسى و ارمني، استفاده کرد. با اينکه از نظر محتوا کمترين خرده اى مى توان به گرفت، اشکال تاريخنگاری او اين است که نمى توان منابع وى را مورد بررسى قرارداد يا کيش (check) کرد. جاى تأسف است که او منابع خود را به دقت براى استفاده ى اعقاب حرفه اى خود به دست نداده است. همين جا بايد افزود که در دوران رضا خان، که مشروطيت جز در نام تعطيل شده بود، امکان نگارش تاريخ مشروطيت وجود نداشت. از همين رو، وى انتشار آن کتاب را در نخستين دهه ى سده ى چهاردهم خورشيدى طى يک سلسله مقالات در مجله ى روشنفکران عرب (العرفان) آغازيد، که در دمشق منتشر مى شد. البته او بعد ها توانست در اواخر زمان رضا شاه برخى تکه هاى آن را در ايران در مجله ى پيمان منتشر سازد. اين اشاره را به کسروى ازين نظر مى کنم که تأکيد ورزم که آدميت براستى نخستين مورخ معاصر ايران است که به سبک مدرن به کار تاريخ پرداخته است. البته بوده اند ديگر کسانى که همزمان يا پس از آدميت کارهايى را در مورد مشروطيت (غالباٌ اسناد و به نحوى پراکنده و غير سيستماتيک) منتشر ساخته اند، اما کار هاى آنان، که برخى اوقات با اهداف سياسى رسمى صورت مى گرفت، با کارهاى آدميت قابل مقايسه نيستند. آثار آدميت نشانه از يک نظم فکري، شيوه ى علمي، و دقت و سنجش حرفه اى برخوردار است. آدميت نخستين ايرانى ای است که تاريخنگارى و تاريخشناسى را با آموزش حرفه اى آموخت، و نه? الله بختکى ?چون بسياری که نام مورخ گرفته اند. در عين حال، او تنها مورخ عصر خود است که از ارثيه تاريخنگارى مورخانى پروسواس چون بيهقى بى بهره نمانده است. او تداوم تاريخنگارى علميِ سنتى و پيوند آن با تاريخنگارى مدرن است. اين همه به اين معنا نيست که نمى توان بر او خرده گرفت يا انتقاد کرد. هيچ مورخى کارى کامل و بى نقص تحويل نمى دهد، بيشتر ازين رو که درِ امکانات کامل به روى او بسته است. همچون ديگر رشته هاى علمى و فني، در تاريخ هم بايد با پژوهش هاى تازه و نوآورى هاى متُديک کار پيشينيان را فراتر بُرد، ,تکميل, کرد، يا به عبارت درست تر، ترفيع بخشيد. اما کم نبوده اند کسانى که به نام تاريخنگارى با دستچين کردن فاکت هايى از تاريخ و لايى زدن مطالب و مواضع ايدئولوژيک خود ,تاريخ, نوشته اند. به نظر من، اين خرده يا آن ايراد به آدميت نقد جدى بر کارهاى او نيست. کسى مى تواند آدميت نقد کند که در تحقيق و دستيابى به منابع تاريخ مشروطيت و تحليل علمى و اشِراف به نو آورى هاى شيوه اى (متُديک) ازو فراتر رفته، او را دِپاسه کرده، باشد. من چنين کسى را نمى شناسم، حتى در ميان ايرانيان يا انيرانيان که در خارج از ايران به مشروطيت پرداخته اند. آدميت تنها کسى است که زندگى خود را وقف تاريخنگارى مشروطيت کرده است؛ حتى مى شود گفت که شغل ديپلماتيک او کمتر براى او اهميت داشته است تا تعهدش به تاريخ مشروطيت، اگرچه مى توان مطمئن بود که وي، چون يک فرد با وجدان، در انجام امور شغل خويش هم احساس مسؤوليت کرده است.
- چرا تاكنون كمتر نقدى جدى به آثار آدميت وارد شده است؟ --- فکر مى کنم پاسخ اين پرسش را داده باشم، ولى تکرار آن بى ضرر است:
کسى تا کنون نتوانسته است در پژوهش و تحليل مشروطيت ازو فراتر رود. هنوز کسى پيدا نشده است که همانند او يک عمر را مصروف کار تاريخ مشروطيت کرده باشد. اين نکته را که درجايى ديگر گفته ام تکرار مى کنم که شناخت مشروطيت نياز به يک تيم متخصص تاريخ (به معنای مارکسی آن، چند رشته ای) دارد، که با بى نظرى و بى طرفى همه ى اسناد و مدارک را جمع آورى کنند و به بازسازى و تحليل مشروطيت بپردازند. در غرب اين امر کار يک مؤسسه است، که ما در ايران نداشته ايم.
- آدميت در بسيارى از آثارش تنها عامل قطعى عقب ماندگى در ايران را استبداد ديوانيان و ظلم آنان مى داند. نظر شما در اين باره چيست؟
--- اگر نظر آدميت براستى اين بوده باشد ? البته اين خود يک دريافت از نوشته هاى اوست ? نمى توان آن را نظر دقيقى دانست، چه در تاريخ نمى توان هيچ عاملی را ,قطعى, تعيين کرد. هنوز مورخان غربى دست اندر کار تعيين عوامل پديد آمدن سرمايه دراى در اروپا هستند و به نتيجه اى نرسيده اند. آيا مى توان گفت اين يا آن عامل در پديد آوردن انقلاب فرانسه يا انقلاب فوريه و انقلاب (يا کودتاى) اکتبر در روسيه بيشتر مؤثر بودند؟ هرکسى مى تواند در اين يا آن مورد با تکيه به پژوهش حدسى متنفع (speculation) بزند، اما متأسفانه تاريخ با رياضيات يا فيزيک قابل مقايسه نيست که به دقت علمى بتوان وزن مخصوص هر عاملى را تعيين کرد. آيا مى توان گفت که بردن يک شطرنج باز از رقيبش به علت اين يا آن حرکت است؟ چون حرکت هاى بيشمارى در شطرنج و ترکيبات آن هست حرکت قطعى اى که پيروزى يک رقيب را بر ديگرى ميسر مى سازد نمى توان تعيين کرد. در تاريخ عوامل به مراتب بيشتر از مهره های شطرنج هستند. آيا يک پياده نمی تواند گاه از يک وزير مؤثرترافتد؟ - به نظر شما، کدام اثر آدميت مهم تر است؟ --- از ديد من، همه ى آثار او حائز اهميت هستند، چون وى با يک برنامه ى فکرى منظم به اين کارها پرداخته است، و آن ها را نمى توان از يکديگر جداساخت، حتى اميرکبير او که، به نظر من، در آمدى است براى شناخت او از فرآيند کوشش براى نوسازى ايران. برعکس، مى توانم بگويم که کدام اثر او اهميت ديگر آثار او را ندارد: فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران. اين اثر متکى به پژوهش گسترده نيست و، لذا، تصويرى که از سوسيال دموکراسى به دست مى دهد و نتيجه گيرى هاى آن ناقص اند. شايد علت اين امر عدم دسترسى وى به منابعى بوده باشد که در آن زمان شناخته نبودند. بخاطر دارم که پس از انقلاب، هنگامى که پس از سال ها تبعيد به ايران باز گشتم و مشتاقانه به دين او رفتم، او ديدن مجموعه اى از اسناد سوسيال دمکراسى را که به فرانسوی بر اساس آرشيوهاى غربى و روسى منتشر کرده بودم خوشنود شد و گفت آن را با علاقه خواهد خواند.
- آدميت در آثارش به چه مسئله اى به شكل بارز توجه داشت؟
--- برخلاف کسروى که به باز سازى جريان رويداد هاى مشروطيت پرداخته است، دلمشغولى اصلى آدميت پيدايش و انکشاف انديشه دموکراسى و آزادى در ايران است. آخرين اثر او در باره ى مجلس اول تقنينيه از طرح نخست او فراتر مى رود، اما،به نظر من، موفقيت آن کمتر از کارهاى پيشين اوست، شايد بخاطر اينکه دسترسى لازم را به همه ى اسناد نداشته است. از ديد من، اين کمبود تنها دليل عدم موفقيت کامل اين کتاب نيست، چون او يک ديد نخبگانى (Elitist) از جنبش اجتماعى دارد و به جنبش توده اى که تکيه گاه اصلى نخبگان است توجه لازم را ندارد. آن بخش ازين اثر (بخش پنجم) که طى آن به انجمن هاى انقلابى مى پردازد و آن ها را ,افراطى, مى خواند ازين ديد نخبگانى او سرچشمه مى گيرد. موفقيت مشروطيت را در مبارزه با محمد على شاه نمى توان بدون انجمن هاى انقلابي، بويژه انجمن تبريز، و مقاومتى که دو انجمن تبريز و رشت با کمک ياران انقلابى قفقازى به راه انداختند، متصور بود. در اين مورد به تفصيل در کتابم در مورد سوسيال دموکراسى نوشته ام و در اينجا تکرار نمى کنم
- شما چه انتقادى به تاريخ نويسى و آثار آدميت وارد مى كنيد؟
--- ايرادى که مى توانم به آدميت يا هر تاريخنگاری و تاريخشناسى دارم اين است که در حد مطلوب (يا ايده آل) نمى تواند خود را از همه ى پيشداورى ها در انتخاب منابع و ارزيابى آن ها، و تشخيص و تحليل ارتباطِ داده ها و تعيين وزن مخصوص آن ها رها سازد. البته در ميان ايرانيان معاصر آدميت، به خاطر وجدان حرفه اى اشّ از نادر کسانى است که در اين کار به موفقيتى نسبى دست مى يابد. از ديد من او يک تاريخنگار و تاريخشناس استثنائى در ايران معاصر است و کمتر کسى مى تواند در زمينه ى کار او با وی همطراز شود.

"صمد بهرنگي" نقل از سايت راوي حكايت باقي است

مرگ خيلي آسان مي‌تواند الان به سراغ من بيايد، اما من تا مي‌توانم زندگي كنم نبايد به پيشواز مرگ بروم ، البته اگر يك وقتي ناچار با مرگ روبرو شوم - كه مي‌شوم - مهم نيست . مهم اين است كه زندگي يا مرگ من چه اثري در زندگي ديگران داشته باشد ...»
***
از غلامحسين ساعدي، نوشتاري بلند در معرفي صمد بهرنگي وجوددارد که اول بار در اولين سال انتشار کتاب جمعه به سردبيري احمد شاملو با عنوان «رو در رو يا دوش به دوش» منتشر شد. [شماره 6، پانزدهم شهريور ماه 1358، صفحۀ 10 تا 26].بخشي از اين نوشته در شکل گفتاري با صداي خود او اجرا شده، که قسمت کوتاهي از آن را در اينجا مي‌توان شنيد.
صداي دکتر غلامحسين ساعدي که از همدل و همزبان خود، صمد بهرنگي مي‌گويد.
***
چه بنويسم صمد؟از خرمن سوخته‌ام بگويم؟از ريختن آب گوارايم بنويسم؟از شکستن نگين پربهايم بنويسم؟از سينۀ داغ‌ديدۀ آتش‌گرفته‌ام بنويسم؟من به تو چه بنويسم صمد؟
بهروز دولت‌آبادي، (ب. چاي‌اوغلو) را يادتان هست؟ رفيق و همراه صمد. عاشيقي که روزگاري در رثاي دوست، با ساز و صدايش به سوز و زار، «
نه يازوم صمد» را خواند و نواخت.
***
به‌يادمان و حرمت نام صمد بهرنگي تا به‌حال چندين سرود ساخته و اجرا شده، يکي از آن‌چند، سرودي است که دکتر برليان خود شعرش را گفته و نواخته و خوانده است.
در اينجا بشنويد! و يکي هم ترانه‌اي با نام «باغ بهرنگ» که سيمين قديري آن را خوانده. ترانه‌اي که در کنار اسم و عنوان اکثر کتاب‌هاي صمد بهرنگي، از شخصيت‌هاي معروف آثار او، مثل «اولدوز» و «ماهي سياه کوچولو» و . . نام برده شده. اين ترانه را هم از اينجا بشنويد!
***
مطلبي به قلم «ناصر خالديان» از وب‌سايت «نقطه ته خط» در يادمان صمد بهرنگي را در
اينجا بخوانيد!
***

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

کتابسوزان به روایت ولایت فقیه علی اصغر حاج سیدجوادی

اخبار منتشره آمده است که آقای منصور واعظی دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی ایران دراجلاس مدیران کتابخانه های عمومی کشور بشارت داده است که به زودی طرح جمع آوری کتاب های منفی از کتابخانه های سراسر کشور به مرحله ی اجرا گذاشته خواهد شد. منصور واعظی اضافه کرد که کتاب هایی که ارزش منفی دارند و در گذشته درکتابخانه ها نهاده شده اند جمع آوری خواهند شد او همچنین گفت که وزارت ارشاد اسلامی به تازگی به ارزش 30 میلیارد ریال کتاب درسی به مساجد کمک کرده است. در مقابل این کمک سخاوتمندانه که جغرافیای سیاسی آن در نظام ولایت فقیه از ریال توسری خورده ملی درکمک به مساجد برای خرید کتاب درسی تا میلیاردها دلار آمریکایی در امپراتوری اقتصادی و مالی سپاه پاسداران در بانک های دولتی و خصوصی گسترده شده در اخبار از جلسه ای گزارش می شود که ناشران کتاب برای اعتراض به سخت گیری روز افزون وزارت ارشاد در صدد جواز انتشار کتاب در 28 بهمن 1386 تشکیل داده اند ودر نتیجه در جبهه ی عمل خداپسندانه درمبارزه با کتاب های منفی به وسیله ی منفی بافان ولایت مطلقه گشوده شده است. دراخبار و روایات مربوط به تهاجم فاتحانه مسلمان عرب بر فرهنگ ایران نقل می شود که سعدبن ابی وقاص سردار عرب در زمینه ی کتاب و کتابخانه های سرزمین های اشغال شده ازعمربن خطاب دومین خلیفه ی مسلمین کسب تکلیف می کند. عمر در پاسخ دستور می دهد که همه ی کتاب ها و کتابخانه ها رانابود کنید؛ زیرا به مصداق «لا رطب لا یا بس الا فی کتاب مبین» باوجود قران مسلمین نیازی به کتاب ندارند. البته این حکم مطلق در آفاق ولایت مطلقه چه ولایت ایدئولوژیک و آیین سیاسی و چه ولایت مطلقه ی دینی در تداول ایام تعدیل می شود؛ اما آن چنان تعدیلی که به گفته ی سلطان محمود غزنوی به نقل از ابوریحان بیرونی : « اگر خواهی از من برخوردارباشی ، سخن بر مراد من گوی بر علم خویش.» به همین جهت به قول صاحب مجمل التواریخ در شرح حال محمود غزنوی؛ وقتی لشگریان او سرزمین ری را فتح کردند برای قلع و قمع مخالفان مذهب تسنن : « بسیار دارها بفرمود زدن و مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنیان و فلاسفه از سزای ایشان بیرون آورد و در زیر درخت های آویختگان بفرمود سوختن...» کتاب نوشتن و اندیشه کردن و سخن بر مراد قدرت مطلقه حاکم گفتن نه فقط ممنوع ، بلکه کاتبان و اندیشه ورزان و سخن دانانی که سخن بر مراد صاحب ولایت می گویند از برکات رحمت او نیز بهره مند می شوند. درنظام های خودکامه که قدرت بر فراز قانون حکومت می کند ونظم اخلاقی جامعه از اراده و سلیقه و خواست یک نفر و یا یک گروه درمحور منافع خاص او و یا آن ها سرچشمه می گیرد، چشمه ی خلاقیت و انگیزه پژوهندگی اندیشه ی نقاد در زیر سایه ی هیولای ترس و وحشت حاکم خشک می شود؛ این مرگ و نابودی اندیشه روشن گرایی را «آندره بیتیف » نویسنده روسی کتاب معروف « خانه پوشکین» در سفر خود به فرانسه پس از فروپاشی امپراتوری شوروی در مصاحبه ای به خوبی ترسیم می کند ؛ او می گوید: «... پدرم مهندس ساختمان بود ومادرم وکیل دعاوی . پدربزرگم مدیر مدرسه ؛ این چیزی است که آن را خانواده ای از تبار روشنفکری می نامند؛ اما این استمرار روشنفکری در تاریخ ما تباه شد ؛ روشنفکر بودن خطرناک بود، بنابراین تمام معلومات و دانایی هایی که می توانستند منتقل شوند ؛ کتمان شدند و سپس سرکوب شدند و پس از آن فراموش شدند.» نکته ی هراس آور و حشت انگیز آنجاست که چگونه استمرار خودکامگی و مطلق گرایی حاکمیت فراقانونی به استمرار فراموشی تاریخی در جامعه استبداد زده منتهی می شود. اگر جامعه ی ایرانی انتقال قدرت خودکامه ی آریامهری را به قدرت خودکامه ی ولایت فقیه تحمل کرد و اگر خمینی در انتخاب بین جمهوری ( که نتیجه ی طبیعی سرنگونی سلطنت بود) و جمهوری اسلامی ( که نتیجه قهری رهبری خمینی بود) اراده ی خود را در استقرار جمهوری اسلامی یا ولایت مطلقه ی فقیه بر اراده ی مردم تحمیل کرد و اگر امروز آقای منصور واعظی دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور فرمان مرگ کتاب های منفی را از کتابخانه های عمومی ایران به اطلاع مردم می رساند آیا باید به جرات گفت که جامعه ی ایران در اثر استمرار نظام خودکامگی و انقطاع پیاپی استمرار روشنفکری ؛ با تمام مقاومت ها و فداکاری های نسل های جوان دچار فراموشی تاریخی شده است ؟ درتاریخ خودکامگی چندین سد ساله ایران ؛ کسانی می توانستند در عالم دانایی واندیشه ورزی و دانشوری خود جان سالم بدر برند که به قول محمود غزنوی سخن را نه بر اساس علم خود بلکه بر مراد قدرت حاکم بچرخانند. از خواجه نظام الملک و خواجه نصیرطوسی گرفته تا اندیشمندان کارگزار دوران آریامهری و اکنون قلم بدستان و منبری های منتخب حوزوی و دانشگاهی ولایت فقیه خطر روشنفکر بودن و روشنفکر زیستن را در پای خدمتگذاری قدرت و چرخاندن های حکومت های استبدادی قربانی کردند؛ آن چه درحوزه وجود خودکامگی در قدرت سیاسی حاکم نسبت به سرنوشت فرهنگ جامعه قابل تردید نیست این است که وجود فشار و اختناق بر جسم و جان جامعه ؛ مجموع دانایی ها و دانش ها و معلومات موجود در فرهیختگان و دانشوران را به کتمان و اختفا و از کتمان و اختفا به سرکوب و نابودی صاحبان اندیشه و سرانجام در ادامه ی استمرار سرکوب و اختناق به هاویه فراموشی می کشاند. درنظام خودکامه منطقه تولید و بازتولید فرهنگ پویا و خلاق در ذهن و اندیشه جامعه بارور نمی شود؛ عمل القای ترس و وحشت در مردم که از قدرت حاکم و از تارهای مرئی و نامرئی قدرت در پیرامون زندگی خصوصی و اجتماعی مردم تنیده می شود ؛ فصل مشترک و عمومی همه قدرت های خودکامه اعم از دینی یا ایدئولوژیکی است ؛ وقتی برنامه ی حزب کمونیست را بر اساس وفاداری به اصول مارکسیستی در برابر استالین مطرح می کنند؛ می گوید: « سگ هم وفادار است، من اطاعت می خواهم»از مطالعه ی جلد ششم از خاطرات امیر اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی در تماشای مظاهر غرور و نخوت انسانی که طلب اطاعت چشم و گوش بسته از دولتیان ؛ تمامی جسم و جان او را تسخیرکرده است به استفراغ می افتیم ؛ و درنتیجه از برنامه دولت آریامهری در استمرار سرکوب اندیشه نقاد و مخالفت از پرورش از اذهان های پژوهنده در نسل های جوان کشور در چارچوب انقلاب سفید شاه و ملت تعجب نمی کنیم و پس از آن شگفت زده نمی شویم که چگونه دشمنی سلطنت خودکامه با فرهنگ انتفادی و اقدامات عملی آن راه انقلاب یا انتخاب برافکندن وضع ناهنجار حاکم موجود را به امید رسیدن به آرمان های ناموجود بر مردم تحمیل می کند. در این زمینه جا دارد به بخشنامه ای اشاره کنیم که در اسنفد ماه 1354 از سوی وزارت آموزش و پرورش به ادارات اموزش و پرورش کشور ابلاغ شده است و در این بخشنامه دستور داده شده است که از روسای مدارس کشور بخواهند تا کتاب هایی را که جنبه ی بدآموزی دارد از کتابخانه مدارس خارج کنند و آن ها را از دسترس شاگردان مدارس دور سازند و به اداره ی تابعه خود تحویل دهند. در این بخشنامه فهرست کتاب هایی که جنبه ی بدآموزی دارد ثبت شده است ؛ از جمله این کتاب ها که شاگردان مدارس متوسط باید ازخواندن آن ها ممنوع شوند کتاب قرارداد اجتماعی اثر ژان ژاک روسو ، کتاب خوشه های خشم اشتین بک و کتاب مادر ماکسیم گورکی ؛ ما چه می خواهیم از کسروی ؛ کتاب کندوکاو در مسایل تربیتی ایران از صمد بهرنگی ؛ کتاب اشعار فرخی یزدی ، کتاب غرب زدگی از جلال ال احمد ، کتاب ارزیابی ارزش های از حاج سید جوادی ، کتاب تولدی دیگر از فروغ فرخزاد و ....» نویسنده این سطور درنامه ی دوم بهمن ماه 1355 خود خطاب به آقای معینیان رئیس دفتر مخصوص شاه به دنبال انعکاس متن این بخشنامه در نامه می نویسد: « آیا این ها تاریخ نخوانده اند ، آیا فکر می کنند با این ترتیب ، یعنی با کشیدن پرده ی تاریک جهل در نیمه ی دوم قرن بیستم می توانند مردم را از آگاهی و فرهنگ برای همیشه بازدارند؟ این ها فکر می کنند میزان وحشتناک بی عدالتی ها و فساد وغارت که اکنون سرتاپای جامعه ما را فراگرفته است خود به اندازه ی کتاب قرارداد اجتماعی روسو قدرت بیدار کردن مردم را ندارند؟آیا مردم وجود فساد و رویت غارتگری های مداوم را فقط از طریق کتاب روسو و صمد بهرنگی و ماکسیم گورکی احساس می کنند و خود احساس و شعور ندارند که منجلابی را که رژیم ایران به عنوان زندگی برای آن ها درست کرده است ببینند و ناهم آهنگی های فاحش آن را با زندگی دیگران دریابند؛ آیا این مردم ثروت های افسانه ای را که در دست عده ی معدودی جمع شده است نمی بینند؟آیا این مردم میلیاردها دلاری را که مفت و مجانی بین کشورهای بیگانه تقسیم می شود مشاهده نمی کنند؟ایا این همه حقایق ملموس و مشهود را از کتاب روسو و ماکسیم گورکی در می آیند ؟به هر حال همین یک نمونه از هزارها نمونه کافی است که عمق پوچی و ابتذال تبلیغات مداوم دستگاه های ارتباط جمعی رژیم را آشکار کند و این سووال را مطرح کند که نظام سیاسی ایران با این درجه از اختناق فکری چگونه می خواهد به جنگ ایدئولوزی های بزرگ جهان امروز برود؟ وقتی دستگاه تفتیش عقاید وسانسور ما و دست اندرکاران مسایل امنیتی و سیاسی ما از ژان ژاک روسو و افکار او که 197 سال از مرگ وی می گذرد وحشت دارند و آسان ترین راه برای ادامه ی قدرت خود را حفظ جهالت و بی خبری و نادانی نسل های جوان ما از طریق آشنا نشدن با افکار دانشمندان و نویسندگان اجتماعی جهان می دانند چگونه ادعا می کنند که ملت ایران را به راه انقلاب و رشد و تکامل می برند؟این ها ملت ایران را نظیر جسد بی جانی تلقی می کنند که ادامه ی قدرت آن ها بستگی به ادامه ی این مرگ فرهنگی یعنی بی خبری مطلق او دارد...» لازم به یادآوری است که بخشنامه کذایی در اسفند سال 1354 صادر و نامه ی دوم نویسنده در دی ماه 1355 نوشته شده است و دوسال نمی گذرد که انقلاب در بهمن 1357 بساط پر فساد و غرور سلطنت پهلوی را برمی چیند ؛ اما امروز 29 سال پس از انقلاب در 15 اسفند سال 1386 متن نامه غیر علنی دولت احمدی نژاد در ابلاغ مصوبه شورای عالی امنیت ملی را می خوانیم که چگونه به مطبوعات دستور می دهد که با نوشتن مقاله و تفسیر از شکست های سیاسی و رسوایی های اقتصادی رژیم حمایت کننده و دروغ ها و لاف و گزاف های توخالی رژیم را که از زبان خامنه ای و احمدی نزاد و سایر سخنگویان و سردمداران رژیم در زمینه شاخ و شانه کشی در سیاست خارجی پخش می شود ، به حساب اراده و خواست مردم در مقاومت در برابر فشارهای خارجی بگذارند، و امروز پس از 29 سال ولایت مطلقه فقیه مژده برچیدن کتاب های منفی از کتابخانه های عمومی کشور از زبان مدیر کل نهاد کتابخانه های عمومی کشور رامی شنویم به نتیجه ای نمی رسیم جز این که به قول معروف قدرت موجب فساد و قدرت مطلق موجب فساد مطلق است ؛ به عبارت دیگر قدرت مطلق در ذات خود درتداول زمانی تغییر ناپذیر است ؛ در هر زمانی که جامعه مقهور به قدرت استبداد مطلقه شود ناچار باید عوارض ویرانگر فرهنگی آن را نیز تحمل کند؛ قدرت مطلقه با آزادی اندیشه ، با ذهن پژوهنده و زبان نقاد و قلم روشن گرایی دشمن است ؛ عمر، سلطان محمود غزنوی ، محمد رضاشاه ، هیتلر و محمود احمدی نژاد یا استالین و پینوشه و کشیشان دستگا ه تفتیش عقاید قرون وسطا به دوران های مختلفی از تاریخ و به سرزمین های متفاوتی در جغرافیا ؛ تعلق دارند ؛ اما از نظر نگاه فلسفی به انسان و هستی او برخلاف قول سعدی بنی آدم را از یک گوهر نمی دانند و آنها نه این که از درد و رنج انسان ها در خفقان آزادی در فقر فرهنگی و در گرسنگی و ناامنی جسمی؛ بی قرار و متاثر نمی شوند ؛ بلکه خود موجب و عامل این درد و رنج ها هستند. 29 سال پس از انقلاب بخش نامه های سری دولت احمدی نژاد در تشجیع مطبوعات به افزایش بی خبری و بی اطلاعی مردم از شکست های پیاپی رژیم ولایت مطلقه در سیاست داخلی و خارجی و دستور جمع آوری کتاب های منفی از کتابخانه های عمومی و ممنوعیت خروج یک بانوی روشنفکر و ضد تبعیضات جنسی ( خانم پروین اردلان) برای دریافت جایزه اولاف پالمه در سوئد دلیلی جر به ستوه آمدن و ناتوان شدن سراسری رژیم در مقابله با افزایش روز افزون نارضایتی مردم از گرانی و خشونت و گسترش هراس انگیز فساد و غارت ندارد؛ همان گونه که ممنوع کردن نسل های جوان از مطالعه ی نوشته های روسو و ماکسیم گورکی نتوانست رژیم پهلوی را از سقوط در منجلاب فساد و استبداد خود نجات دهد. برچیدن کتاب های منفی و تفسیرهای فرمایشی مطبوعات در قلب حقایق سیاسی و اجتماعی نوری بر سرنوشت تاریک نظام خودکامه ولایت مطلقه فقیه نمی تاباند. به این ترتیب دوران تازه ای از آزمون تاریخی با توجه به تجربه ای دردناک گذشته و حال برای مردم ایران عمدتا و خواستاران واقعی آزادی و حاکمیت مردمی فرارسیده است ؛ انکارنمی توان کرد که با انقلاب بهمن 1357 مردم ایران به جای یک گام به جلو ؛ در احیای بنیادهای قانونی حاکمیت مردمی ؛ به ضرب و زور مرتجعان مذهبی چند گام بیشتر از خواست های دوران انقلاب مشروطیت در سد سال قبل که در سلطنت پهلوی زیر پا گذاشته شده بود؛ دور شدند؛ به مناسبت سدمین سالروز انقلاب مشروطیت خامنه ای ، آرمان های آزادی خواهی و استقلال طلبی مردم را در برابر استبداد سلطین وخودکامه و دین مداران قشری تخطئه می کند و می گوید: انگلیس ، انقلاب اسلامی را در مسیر منافع خود به انقلاب مشروطه تبدیل و هسته ی مرکز ی انقلاب را از امامزاده شاه عبدالعظیم به سفارت انگلیس منتقل کردند. بنابراین وقت آنست که کارشناسان تاریخ انقلاب را بر اساس مدارک صحیح و مستند بنویسند واین تاریخ را در مدارس و دانشگاه ها تدریس کنند و براساس این فتوای شرعی است که فرمانده ی سپاه پاسداران تبدیل علوم اجتماعی را به علوم اسلامی طلب می کند. غافل از این که حافظه ی تاریخی جامعه را می توان برای مدتی کم و بیش مخدوش کرد ؛ اما به واقعیت ناریخ هرگز نمی توان دستبرد زد ؛ به قول ناپلئون ؛ به سرنیزه می توان تکیه کرد اما بر روی سرنیزه نمی توان نشست. بعد از 29 سال حاکمیت مطلقه ی ولایت فقیه از این گونه هذیان گویی های جاهلانه صدای شکستن سقف رژیم خودکامه به گوش راقم این سطور می رسد ؛ به همان گونه که با دیدن مناظر رنگارنگ جشن های دوهزار و پانسدساله و جشن های 50 ساله سلطنت پهلوی و ریخت و پاش های جنون آسای دستگاه آریا مهری در نامه ی سرگشاده خود در سال 1355 صدای شکستن سقف رژیم خودکامه ی سلطنت را به گوش مردم ایران رساند. آخر پس از 25 سال خودکامگی خشونت و خیانت به مردم چه سرنوشتی می توانست جز سقوط در انتظار رژیمی باشد که از آشنایی نسل های جوان خود درآخرین سال های قرن بیستم با افکار ژان ژاک روسو (قرن هیحدهم) در هراس افتاده بود؟ و اکنون چه سرنوشتی جز سقوط می تواند در انتظار رژیمی باشد که پس از 29 سال تجاوز به ابتدایی ترین حقوق مردم ایران از آشنایی مردم خود با افکار و عقاید دیگران در قرن بیستم به هراس افتاده است؟ اما این زنگ خطر تنها در گوش ناشنوای ریزه خواران خوان ولایت مطلقه فقیه به صدا درنیامده است، این زنگ خطر باید درگوش طرفداران آزادی و مخالفان تبعیضات اجتماعی و جنسی و قومی و نژادی نیز به صدا درآید که خطر در چشم پوشی از تامل در ریشه ی شکست های پیاپی گذشته ما و نسل های گذشته در راه تخقق آزادی و تفوق انسانی است. خطر در دور شدن از شناخت عقلانی واقعیت ها و از ضرورت همبستگی در مشترکات مورد خواست و نیاز مردم است. خطر در غفلت از ظرفیت فرهنگی جامعه و ناآگاهی در انطباق هدف ها با شیوه های عملی رسیدن به آن هدف هاست.
مارس 2008

۱۳۸۷ فروردین ۱۵, پنجشنبه

شکایت کنگره جهانی یهود از دولت سویس به جهت قرارداد نفت با ایران

کنگره جهاني يهود: قرارداد ايران –
سوئيس پيروزي تبليغاتي براي احمدي نژاد است کنگره جهاني يهود با طرح شکايتي از دولت سوئيس اعلام کرد که قرارداد اخير گازي اين کشور با ايران برخلاف تحريم هاي وضع شده برضد تهران است و از برن خواست تا اين قرارداد را لغو کند. به گزارش سرويس اقتصادي برنا به نقل از رويترز در سفر اخير "ميشله کالم ري"- وزير امور خارجه سوئيس- به تهران اعلام شد که تهران در مورد خريد گاز از ايران به توافق رسيده اند.ميشله کالم ري اعلام کرد که اين کشور آمادگي دارد تا راه حل هاي صلح جويانه مشترکي را به منظور پايان دادن به برنامه حساس هسته اي ايران و غني سازي اورانيوم در اين کشور ارايه دهد. در همان زمان نيز وزارت امور خارجه اسرائيل"والتر هانز" – سفير سوئيس- در اين کشور را به اين وزارتخانه احضار و اعلام کرد که اقدام دولت سوئيس براي اسرائيل "غيردوستانه" بوده است.وزارت امورخارجه اسرائيل بعد از اين اقدام با صدور بيانيه اي اعلام کرد که اکنون زمان مناسبي براي امضاي قراردادهاي تجاري با دولت محمود احمدي نژاد نيست. براساس قرارداد امضا شده بين ايران و سوئيس، ايران به مدت 25 سال به سوئيس گاز مي فروشد. ارزش اين قرارداد 10 ميليارد يورو( 32/13 ميليارد دلار) اعلام شده که با توجه به عواملي مانند قيمت نفت قابل تغيير است."ميشله کالم ري"- وزير امورخارجه سوئيس- در همان زمان اعلام کرد که اين قرداد مهم و بلندمدت به نفع دو طرف بوده و مغاير با تحريم هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيست. گفتني است؛ کنگره جهاني يهود با انتقاد شديد از دولت سوئيس اعلا م کرد که امضاي اين قراداد پيروزي بزرگي براي تهران است. "رونالد لاووز"- رييس کنگره جهاني يهود- اعلام کرده است که حتي سفر وزير امورخارجه سوئيس به تهران نوعي پيروزي تبليغاتي براي دولت احمدي نژاد است و برن بايد هر چه سريع تر اين قرارداد 10 ميليارد يورويي را لغو کند.اعتراض کنگره جهاني يهود با امضاي قرارداد گازي تهران- برن همزمان با درخواست سفارت آمريکا براي رويت نسخه اي از اين قرارداد گازي بود. سفارت آمريکا در سوئيس اعلام کرده است که دولت سوئيس تاکنون از ارايه نسخه اي از قرارداد گازي با تهران به اين سفارتخانه امتناع کرده است.بررسي قرارداد گازي ايران و سوئيس در سفارت آمريکا! سفارت آمريکا در سوئيس از درخواست واشنگتن براي مشاهده قرارداد انتقال گاز طبيعي از ايران به سوئيس و بررسي نقض احتمالي قانون تحريم آمريکا عليه تهران خبر داد. به گزارش سرويس سياسي برنا، به نقل از خبرگزاري آسوشيتدپرس، سفارت آمريکا در بيانيه خود آورده است: واشنگتن که به علت نقض روح تحريم هاي سازمان ملل متحد عليه ايران با انعقاد قرارداد سوئيس با ايران مخالف است، براي مشاهده اين قرارداد درخواست رسمي ارائه کرده است. در اين بيانيه با بيان اينکه وزارت خارجه آمريکا بر مبناي قانون تحريم هاي آمريکا عليه ايران قراردادهاي نفتي و گازي را به دقت بررسي مي کند، آمده است: با توجه به انعقاد قرارداد سوئيس با ايران اکنون اين سوال مطرح است که آيا موضع بي طرفانه اين کشور به عنوان حافظ منافع آمريکا در ايران و کوبا تحت تاثير قرار گرفته است يا خير.سخنگوي سفارت آمريکا در سوئيس با اشاره به اين موضوع گفت: واشنگتن تابستان گذشته خواستار مشاهده قرارداد شده بود. وزارت خارجه سوئيس از اظهارنظر درباره بيانيه سفارت آمريکا در اين کشور خودداري کرد اما کالمي ري، وزير خارجه سوئيس پيش از اين گفته بود که اين قرارداد با حقوق کشورش به عنوان يک کشور مستقل و بر مبناي منافع استراتژيک آن به منظور دفاع از خود مطابقت دارد.گفتني است که قرارداد 25 ساله ميان شرکت مبادلات انرژي سوئيس(EGL) و شرکت ملي صادرات گاز ايران به ارزش 28 تا 42 ميليارد دلار است. برنايك فعال اقتصادي تركيه : همگرايي با اروپا تنها راه رهايي از بحران استآنكارا- يك فعال اقتصادي تركيه معتقد است كه تنها راه رهايي از بن بست سياسي كنوني در كشور، همگرايي با اتحاديه اروپاست . به گزارش آناتولي ، اوغوز ساتيجي رييس مجمع صادركنندگان تركيه به عنوان يكي از مهمترين نهادهاي مدني فعال در بخش اقتصادي ، در سخناني گفت : پايان دادن به كشمكش‌هاي بين جناح‌هاي درگير (اسلامگرا و سكولارها) تنها در تسريع بخشيدن به روند اصلاحات و همگرايي با اتحاديه اروپا ممكن است . ساتيجي در همايشي كه به مناسبت اعلام عملكرد صادرات تركيه در ماه مارس و سه ماهه اول سال جاري ميلادي در بندر هوپا در شرقي‌ترين نقطه تركيه در كناره درياي سياه برگزار شده بود، افزود: تركيه در حال عبور از يك آزمون سرنوشت ساز در دموكراسي است . مجمع صادركنندگان تركيه طبق سنت آمار مربوط به عملكرد يك ماهه صادرات اين كشور را در اول هر ماه ميلادي در يكي از شهرهاي فعال در صادرات تركيه اعلام مي‌كند. ساتيجي تصريح كرد: بايد قبول كرد كه با انحلال احزاب سياسي و محدود كردن بستر فعاليت‌هاي سياسي آنها نمي‌توان سدي بر سر راه پيشرفت كشور ايجاد كرد. او با انتقاد از كند شدن روند همگرايي تركيه با اتحاديه اروپا پس از انتخابات عمومي تيرماه سال گذشته كه حزب آك براي دومين بار و با قدرتي مضاعف زمام امور را در تركيه به دست گرفت ، گفت : دولت آنكارا بايد دوباره همگرايي با اتحاديه اروپا را در اولويت كاري خود قرار دهد و تنها با اين تكيه گاه است كه تركيه در راه دمكراسي و توسعه اقتصادي پيشرفت خواهد كرد. ساتيجي با بيان اين كه متاسفانه بروز تحولات سياسي اخير در تركيه با بحران مالي در جهان مصادف شده ، افزود: اين موضوع آثار بسيار مخربي بر اقتصاد تركيه وارد مي‌كند و لذا همه طرف‌ها بايد با هشياري و دلسوزي به كشور، هرآنچه را كه براي تعميق و توسعه ثبات لازم است ، انجام دهند. بسياري از صاحب نظران و شخصيت‌هاي سياسي در تركيه و حتي مسئولان اتحاديه اروپا نيز معتقدند دولت آنكارا پس از انتخابات تابستان گذشته ، عملا در همگرايي با اروپا و انجام اصلاحات گام‌هاي كندتري را نسبت به گذشته برداشته است . اكنون كه عليه حزب حاكم آك در نزد دادگاه قانون اساسي تركيه اقامه دعوي شده و با توجه به ساختار و ذهنيت حاكم بر قضات اين دادگاه ، احتمال انحلال اين حزب در راي نهايي دادگاه بسيار زياد ديده مي‌شود، سناريوهايي براي رهايي از اين بحران در تركيه درحال شكل‌گيري است . بخشي از اين سناريوها مربوط به اصلاح قانون اساسي در يك طرح فوريتي است تا اختيار انحلال احزاب سياسي از دستگاه قضايي گرفته شود و يا حداقل اين اختيارات تا حد زيادي محدود شود. هم چنين امكان برگزاري همه پرسي براي بقاي حزب حاكم نيز دور از انتظار نيست . جناحي كه خود را نگبهان نظام لائيك تركيه مي‌بيند به شدت با اين اقدامات مخالفت كرده . اما پيشنهادي را نيز ساتيجي به عنوان يك فعال اقتصادي مطرح كرد، به نظر مي‌رسد با اين نيت حزب حاكم آك مغاير است . ساتيجي و طرفداران نظريه‌هاي اقتصادي معتقدند تركيه به يك قانون اساسي جديد با معيارهاي كاملا اروپايي نيازمند است كه بتوان با كمك آن هنجارهاي اروپايي را در كشور پايه ريزي كرد. بهره بانكي در هنگ كنگ همچنان رو به كاهش استبانك‌هاي هنگ كنگ درهفته گذشته براي هفتمين بارنرخ بهره بانكي را كاهش دادند. گزارش روز چهارشنبه ايرنا به نقل از مطبوعات چاپ هنگ كنگ حاكيست ، اين كاهش نرخ بهره كه به تبعيت از كاهش نرخ بهره بانكي درآمريكاصورت مي‌پذيرد، باعث شده نرخ بهره برخي‌از سپرده‌هاي بانكي بويژه سپرده‌هاي كوتاه مدت نزديك به صفر برسد. " ژوزف يام " رئيس كل بانك مركزي هنگ كنگ دراين ارتباط گفت:درحال حاضر امكان بسيار كمي براي كاهش مجدد نرخ بهره در بانكهاي هنگ كنگ وجود دارد و هنگ كنگ با محيط اقتصادي مشكلي مواجه شده است. بدنبال كاهش پي در پي نرخ بهره بانكي در هنگ كنگ كه به تبعيت از كاهش نرخ بهره بانكي در آمريكا صورت پذيرفته ، بسياري از هنگ كنگي‌ها در حال تبديل دلار هنگ كنگ به يوان و انتقال آن به بانكهاي چين واقع در " شن جن " در نزديكي مرز هنگ كنگ با چين هستند. >BR> افزايش ارزش يوان،كاهش نرخ دلار هنگ كنگ و نرخ سود مناسب سپرده‌هاي بانكي در چين از عوامل ديگري هستند كه اين روند را تشديد كرده است. در حال حاضر در بانك ‪ HSBC‬هنگ كنگ به سود سپرده ثابت ‪ ۶‬ماهه ‪ ۷‬دهم درصد (كمتر از يك درصد) سود تعلق مي‌گيرد. اين درحالي‌است كه همين بانك در چين به سپرده‌هاي ثابت ‪ ۶‬ماهه ‪ ۳/۷۸‬درصد سود مي‌دهد. IRNA