۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

مقبره مصدق و جعفر طيار/ عکس ارسالی به روشنگری


26بهمن:


   26 بهمن 1389    16:51

لیبرال یا انقلابی؟!/ بازخوانی مصاحبه تاریخی مهدی بازرگان با روزنامه اطلاعات (چهارم و پنجم دی 1358)



دومین بخش از بازخوانی تاریخی ما درباره ی مهدی بازرگان را در سالگرد درگذشتش می خوانید. در بخش نخست، مقاله ای از سوسن شریعتی را مرور کردیم که رفتار نسل خود با بازرگان را به محک نقد گذارده بود. با این حال تصویری که سوسن شریعتی از بازرگان روزهای پرالتهاب انقلاب ارائه می دهد را، این بار از نمایی نزدیک تر نظاره خواهیم کرد. با رفتن به اندرونی یکی از مفصل ترین گفت و گوهای مطبوعاتی بازرگان در سال 1358 و اندکی پس از استعفای دولت موقت. مصاحبه ای که پرسش هایش حکم بازخواستی انقلابی دارند. درست همچون احکام بازخواستی که جوانان پرشور نسل سوسن در قبال بازرگان صادر می کردند. بازرگان در این مصاحبه می کوشد این اتهامات را رد کند. انقلابی بودن، ضد امپریالیسم بودن و علاقه اش به روحانیت را بروز دهد و در عین حال از رویکرد لیبرالی دولت خود و یا پرهیز آن دولت از برخوردهای رادیکالی دفاع کند. بررسی تناقض های موجود در این مصاحبه می تواند تصویری روشن تر از بازرگان عصر انقلاب ارائه دهد. مردی که گمان می برد می شود به واسطه اخلاق گرایی دینی از رادیکالیزم عصر انقلاب گذشت، اما گذر زمان نشان داد استراتژی مناسبی را برنگزیده بود.
مهندس بازرگان اولین، و تا امروز آخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران، اکنون، عضو شورای عالی انقلاب است. بازرگان که نامش با اولین نغمه های اوج گیری انقلاب اسلامی، پس از 25 سال یکبار دیگر بر سر زبان ها افتاد، در طول نخست وزیری و بعد از آن، آماج انتقادها، تهمت ها و سوء تفاهمات بسیاری شد که همه آنها را پشت سر نهاد و بجز چند پیان رادیو تلویزیونی در طول نخست وزیری، هرگز به گفت و شنیدی با خبرنگاران گردن ننهاد. مصاحبه مطبوعاتی او در طول نخست وزیری اش، منحصر شد به گفت و گوی جنجال برانگیزش با اوریانا فالاچی، روزنامه نگار و محقق سرشناس ایتالیایی که گفته شد او نیز به سلیقه خود، مطالب بازرگان را رتوش کرده بود.
اواخر هفته گذشته فرصای دست داد تا یکی دو ساعت بازرگان را از میز کارش جدا کنیم و از همه چیز با او سخن بگوئیم
آقای بازرگان، شما متهم هستید که به عنوان رئیس دولت، نتوانسته اید با نیروی جوان کشور ارتباط برقرار کنید. متهم هستید که در اداره امور، همان بوروکراسی پیش از انقلاب را ادامه داده اید. متهم هستید که پیرو سیاست گام به گام بوده اید. متهم هستید که سرمایه دارید و افراد وابسته به دولت شما، اغلب نمایندگان طبقه بورژوا بوده اند. متهم هستید در رابطه با مخالفین، «لیبرال» عمل کرده اید. در پاکسازی ادارات سرعت عمل به خرج نداده اید. برای کشاورزان وکارگران که طبقات زحمتکش و ستمدیده مملکت هستند، کاری نکرده اید. اینها و بسیاری سوالات دیگر، نمونه های شاخص سوالاتی بود که با بازرگان مطرح شد. مصاحبه را با هم بخوانیم:
دریایی: انتقادات و ایرادهایی به شما و طرز عمل دولت شما وارد شده است که میل دارم آنها را با شما مطرح کنم و پاسخ شما را بدانم. من یکی، یکی انتقادها را مطرح می کنم.
بازرگان: قبل از آنکه شما مطالب را طرح کنید، لازم است بگویم: بطور کلی انتقاد چه نسبت به دولت موقت و چه نسبت به خود من بوده که مسئول دولت موقت بوده ام و چه از نظر شخصی، بهر حال انتقاد بوده و انتقاد علی الاصول چیز ناحقی نیست و نمی توان ایرادی بر آن گرفت. البته، در مقابل این انتقادات تعریف و توصیف هم بسیار بوده و فقط انتقاد نبوده است.
بسیاری از انتقادها بجاست. من در اولین سخنرانی خود چند روز پس از انتصاب به نخست وزیری که در دانشگاه ایراد کردم، پیشاپیش عذر تقصیر را خواستم و گفتم در این شرایط و برای این مدت و در این اوضاع و با افرادی که به همکاری برخواهم گزید، به لحاظ نقص و عیب و ایرادی که اولی آنها خودم هستم، نه چنین ادعایی را می توانم داشته باشم و نه مردم باید چنین انتظاری داشته باشند که ما هیچ نقص و ایراد و خطایی نخواهیم داشت. بنابراین خیلی بجا و طبیعی است که ایراد و انتقاد باشد، اما مقدار کمی از ایرادها و انتقادهایی که بوده، ناشی از سوء نیت و غرض و تحریف حقایق و وارونه جلوه دادن و غلط پنداشتن بوده و مقدار عمده انتقادها، ناشی از کمی اطلاع و تحت تاثیر اشتباهات یا انحراف دیگران قرار گرفتن. و این نقص و ایرادی که به خود دولت وارد شده، امام دوبار اظهار کردند که دولت موقت بازرگان، کار خیلی می کند، زحمت و خدمات خیلی دارد، اما حرف نمی زند و بیان نمی کند. این مطلب صد در صد حقیقت داشت، خصوصا که دستگاهی که در تمام دولت ها و در همه جا اسباب کار و زبان دولت است و باید دفاع کند و معرفی کند و نشان بدهد و افکار عمومی را موافق و بسیج کند و مخصوصاً دولت های انقلابی، بیش از دولت های عادی به دستگاه تبلیغاتی احتیاج دارند، این دستگاه متاسفانه در دولت موقت نه تنها اینگونه نبود و همکاری نداشت و دولتی در دولت بود، بلکه دولتی مخالف دولت بود. دستگاهی بود که نه تنها کارهای دولت را نشان نمی داد و بیان نمی کرد، بلکه مثل اینکه ماموریت داشت. حالا ماموریت از کجا بود، ذاتاً بود، داخلی بود، خارجی بود، کاری ندارم؛ ولی علیه دولت، تبلیغات می کرد. مقداری از این طریق بود که آن وضع پیش آمد. عامل دیگر هم این بود که توجه نداشتند که محال است یک شبه، راه صدساله را بتوان پیمود.
یک مقدار حالت عجله و دستپاچگی در مردم بود و مثلاً آنها که می خواستند انتقاد کنند، توقع و انتظار داشتند همانطور که مرحله اول انقلاب ما بطور معجزه آسا بسرعت انجام گرفت، مرحله سازندگی و مثبت انقلاب هم به سرعت و سهولت و چشمگیر صورت بگیرد، این مساله را کراراً به من گفته بودند و من نیز بارها در پیام های خود با مثال های مختلف، این را نشان داده بودم که یک عمارت 120 طبقه را می توان ظرف چند ثانیه خراب کرد، ولی ساختن یک خانه در شرایط فعلی، برای یک خانواده ساده، عملاً یک سال طول می کشد، بنابراین سازندگی و کار اجرایی انقلاب، همیشه فرصت و مخصوصاً مطالعه زیادی می خواهد. 
دریایی: بهرحال این انتقاد هست که دولت شما نتوانسته با نیروی جوان ارتباط برقرار کند و از این نیرو بهره بگیرد.
بازرگان: وقتی می گویند دولت، گاهی ناظر به شخص رئیس دولت و طبعاً اینجانب است و گاهی به مجموعه دولت گفته می شود. اگر منظور شخص بنده باشم، درست است که شخصاً فرصت تماس عمیق و وسیع و مستمر با نیروهای جوان نداشته ام اینگونه برخورد و تماس برخلاف گذشته ام که همیشه بیشتر با جوانها بوده ام، در این دوره از این نعمت محروم بوده ام، ولی این منحصر به جوانها نبود، بلکه با طبقات و قشرهای دیگر هم نتوانستم تماس بگیرم، زیرا همان مقدار تماس و بحث و صحبت و حضوری که باید با مقامات مختلف انقلاب از امام گرفته تا شورای انقلاب، هیات دولت و روسای شرکتها و دستگاه های اصلی و مسئولین سطوح اول، زمانی که صرف شد و تماسی که می بایست گرفته شود، آنقدر اوقات و ساعات عمر را می گرفت که فرصت برای امور دیگر نبود. حتی نمی توانستم برادرم و نزدیکانم را که با من کار داشتند ببینم، بنابراین مجبور بودم از این حیث، امساک داشته باشم. اینکه می گوئید نتوانسته ام با نیروی جوان تماس برقرار کنم، اگر از این حیث بررسی شود، درست است. اما اگر منظور همه اعضای دولت باشد، این درست نیست. وزیر فرهنگ و هنر عالی با دانشجویان و وزیر آموزش و پرورش با دانش آموزان و مقامات بعدی و بعدی آنان تماس داشتند. در دولت ما، یک معاون نخست وزیر در امور انقلاب بود که ابتدا آقای دکتر یزدی و بعد آقای دکتر چمران بودند و آنها حتی جمعه هایشان را هم بین طبقات مختلف مردم و بیشتر، جوانها سپری می کردند. همه جا سخنرانی و جلسات بحث و گفت و گو داشتند و این جلسات، نه تنها در تهران، بلکه در اغلب شهرهای کوچک و بزرگ ایران، بطور مرتب ادامه داشت.
پست جدیدی هم که در دولت ما ابتکاری بود، معاون نخست وزیر در امور همکاری بود. ببینید این مقام با چه کسانی همکاری داشت. با تمام افراد مملکت، علی الخصوص کسانی که به نحوی در انقلاب مشارکت کرده بودند و کسانی که بیشتر از همه در انقلاب جنب و جوش و خروش و مشارکت داشتند جوانها بودند. بطور کلی، در نتیجه میل همکاری با این افراد بود که جهاد سازندگی را به پیشنهاد معاون نخست وزیر در امور همکاری درست کردیم. موضوع به عرض امام رسید و ایشان پس از قبول، پیامی هم در این مورد فرستادند و گواینکه جهاد سازندگی همه افراد مملکت را دربرمی گیرد، ولی صدی نود آنها جوانها بودند. همچنین همکاری با طبقات مختلف، اول بار، ضرورت این عمل و نیت دولت را که چنین پستی را به وجود بیاورد، روز دوم یا سوم فروردین بود که در تبریز اعلام کرد. پس اینکه می گویند نیروهای جوان را به بازی نگرفته ایم حرف نادرستی است. جوانها همیشه طرف توجه دولت موقت بوده اند و اگر منظور از نیروهای جوان بیشتر دانشجویان باشند، من مکرر از حق بزرگی که آنها داشته اند و مقامی که دانشجویان در مبارزات انقلابی ما داشتند و دارند تجلیل کرده ام و روزی که در دانشگاه صحبت می کردم، گفتم دانشجویان ما و این نسل جوان، این امتیاز بزرگ و این افتخار را دارند برخلاف خیلی ها، از جمله خود بنده ، از کودتای 28 مرداد به این طرف، هیچگاه مبارزه را قطع نکرده اند. صدای مرگ بر شاه و صدای آزادیخواهی، هیچگاه از صحنه دانشگاه های ما خارج نشده، پس این تصور باطلی است اگر بگویند دولت ما به جوانها بی توجه بوده است.
احمدرضا دریایی: در دولت شما ادارات دولتی با همان بوروکراسی که قبل از انقلاب وجود داشته، به حیات خود ادامه داده است.
بازرگان: ادارات و دستگاه های دولتی، خودش اولا شامل تاسیسات و تشکیلات می شود و ثانیا شامل کارکنان است. بنابراین مساله ادارات و دستگاه های دولتی از آن مسائل اساسی و اصولی و غامض و حساس هر مملکتی است. پس با این دستگاه نمی توان شوخی کرد. از طرفی اگر بنا باشد تغییری در این زمینه داده شود، باید این تغییر تدریجی باشد. این را هم بگویم که در زمینه ادارات در طول سالیان گذشته – مثلا 2500 سال گذشته – تمام تلاش دولتها این بوده که دستگاه های دولتی عریض و طویلی بوجود بیاورند، زیرا از طریق این دستگاه ها بود که حاکمیت و تسلط دولت بر مردم اعمال می شد. پس هم از نظر تربیت و تخصص آدمها و هم از نظر تاسیسات و امکانات، دستگاه های دولتی یکی از پر خرج ترین دستگاه هایی است که ممکن است وجود داشته باشد. با این توضیحات، اولاً سرمایه ای وجود دارد که نه خدا اجازه می دهد و نه هیچ قانون و انصاف و وجدانی که چنین دستگاهی را دور بریزیم و نه اصلاً عملی است که خیل کارمندان را همراه زن و بچه و وابستگانشان اخراج کنیم و گرسنه نگاه داریم. این عمل، اصولاً محال و ممتنع است اما این مساله بدان معنا نیست که هم آدمهای این دستگاه همگی خوبند و هم سیستم، سیستم درستی است. اصولا اینطور نیست. در بوروکراسی و سیستم اداری ما هزاران عیب وجود داشت و من یکی از پیامهای تلویزیونی حود را اختصاص به انقلاب کارمندان دادم و به آنان خطاب کردم و گفتم : همانطور که انتظار مردم در مرحله اول انقلاب از شما بود و از شما خواستند که بیائید و با انقلاب همراه و همگام باشید، و گفتم شما کارمندان و کارگران بودید که در اعتصابات آن ضربه قاطع و نهایی را به طاغوت زدید، اکنون باید دنبال آن مرحله هم انقلاب کنید و وارد انقلاب شوید و وضع خود را و فکر و روحیه خود را عوض کنید و برخلاف گذشته که دستگاه دولتی ایران برای بقا و خدمت به شاه و دربار ساخته شده بود، باید بوسیله شما عوض شود. امروز باید هدف و روحیه این باشد که در خدمت خدا و خلق باشید و خودتان را هم مثل سایرین باید به این وظیفه تطبیق بدهید، و خواسته های خودتان باید در مرحله بعدی باشد. بنابراین من این عقیده را داشتم و دارم که این دستگاه می بایستی حفظ شود، اما با یک انقلاب عمیق و اساسی و کلی.و این انقلاب هم چیزی نبود که به تازگی بخواهم. این انقلاب را خود کارکنان کرده بودند، مثلا کارمندان و کارگران سهم بسزایی در مرحله اول انقلاب و در تشکیل دولت انقلابی داشتند، از طرف دیگر، مکرر گفته بودم که هیچ نظامی را نمی توان فقط بدلیل اینکه مربوط به گذشته بوده نفی کرد.
مثلا اگر سابقاً جنسی را به کسی نسیه می دادند و از او رسید می گرفتند، بگوئیم حالا دیگر نباید رسید داد، و یا حالا نباید طبق بودجه و مصوبات خرج شود، حرفی کاملاً بی جاست. حالا هم باید مقررات باشد.
سابقاً اگر اتومبیل ها و سواره ها از سمت راست حرکت می کردند. آیا لازمه انقلاب این است که بگوئیم باید از چپ بروند؟ یا هرکس از هرجا دلش خواست برود؟ نظام ها و مقرراتی است که طبیعی و بدیهی و ضروری است و در تمام ممالک چه کمونیستی، چه کاپیتالیستی و غیره وجود داشته و از قدیم هم بوده، اگر به این نظام ها فقط از صدر اسلام تا حالا نگاه کنیم، می بینیم این قبلی مقررات در قرآن هم هست و پیغمبر و علی (ع) و خلفای راشدین آنها را پایه گذاری کردند.
منتهی مثل هر تکاملی، توسعه یافته. قاضی و قضاوت را اسلام، قرآن و علی (ع) پایه گذاری کردند. استانداری و فرمانداری را هم آنها پایه گذاری کردند و مقرراتی هم علی (ع) دست مالک اشتر داد تا مالک طبق آن عمل کند. منتهی بر حسب توسعه تمدن و افزایش جمعیت و پیشرفت بشریت -چه بد و چه خوب- سیستم قضایی امروز غیر از سیستم قضایی است که علی (ع) به کار می برد. اصولش البته همان است، ولی مثل هر تکاملی، توسعه یافته است.
دستگاه دولتی ما خیلی معایب و مفاسد داشته، چه به لحاظ مقررات و تشکیلات و چه به لحاظ اخلاقی. اینها باید اصلاح شود و تغییر پیدا کند، ولی بطور منظم و بدون هرج و مرج و با برنامه.
از کارهایی که در دولت کردیم، اصلاً مساله تحرک ادارات را عنوان کردیم و سخنرانی و سمینارهایی ترتیب دادیم و در این سمینارها بررسی کردیم که چه بکنیم تا تحرک کامل در ادارات باشد و از وظایفی که در یکی از برخوردها با شورای سرپرستان جهاد سازندگی داشتم، از آنها خواستم یکی از کارهای سازندگی که باید انجام دهید و در واقع در این زمینه باید جهاد کنید، سازندگی دولت و کارمندان دولت است. طوری باید همکاری کنید و رفتاری داشته باشید که نمونه و سرمشق برای کارمندان دولت باشید و برای همان هایی که می گوئید دم به کار نمی دهند.
وظیفه شما اینست که آنها را بسازید. بنابراین من به عنوان متعصب یا محافظه کار به هیچ وجه من الوجوه مدافع دستگاه دولتی چه به لحاظ افرادش و چه به لحاظ تشکیلات و مقرراتش نبوده ام، بلکه برعکس در جهت حفظش و تحول حیاتش و احترام و حقی که داشتند و سرمایه ای که در آنها گنجانیده شده و اینکه این سرمایه نباید هدر برود بوده ام و نسبت به آنها علاقه و احترام داشته ام، اما می گویند بخاطر یک بی نماز نباید در مسجد را بست. من طرفدار این عقیده بودم و می گفتم باید اصلاحات کرد، تغییرات داد و یقین هم داشتیم که عملی است، ضمن اینکه آن عناصر و افراد را که به درد نمی خورند و فاسد هستند و مخرب سایرین هستند باید پاکسازی شوند و از همان قدم اول هم پاکسازی کردیم. جهت انجام پاکسازی به طور صحیح، لایحه و آئین نامه آن را تهیه کردیم و کمیسیون های مربوطه در وزارتخانه ها تعیین شدند و همین آئین نامه بود که آقای دکتر بهشتی به اطلاع عموم رساندند.
وزرایی که معین شدند، معاونینی که معین شدند و به تدریج استاندارها، سفرا، مدیرکل های جدید، انتخابات شوراها در شهرها و ایالات معنای پاکسازی این مشاغل بود. این راهی بود که از همان روز اول وارد شدیم.
تصویب نامه هایی که در این دولت گذشت، شاید به طور متوسط از ششصد تصویب نامه و لایحه تجاوز کرد. تمام این تصویب نامه ها در جهت بهتر کردن و اصلاح مقررات گذشته بود. مضافا به اینکه آنقدر ما کارهای تسریعی و تصلیحاتی برای از بین بردن بوروکراسی و پیچ و خم اداری به وجود آوردیم که در تاریخ ایران هیچوقت سابقه نداشته است. معتقد بودم که تمام برنامه های سازندگی انقلاب را روی برنامه منظم و با تدارک قبلی و به تدریج پیاده کنیم، کما اینکه هیچ سرداری بدون تدارک و قشون در چند جبهه در آن واحد نمی جنگد.
سیاست گام به گام
احمدرضا دریایی: مساله دیگری که مطرح است این است که در زمان صدارت شما کارها تدریجی انجام می شد. یعنی شما تابع سیاست گام به گام بودید…
بازرگان: من صد در صد به این مساله اقرار دارم. نه اینکه حالا اقرار داشته باشم. من پیشاپیش هم گفته بودم. انقلاب دو مرحله دارد؛ در مرحله تخریب سرعت لازم است، ولی مرحله سازندگی و مرحله مثبت اگر سرعت باشد کثافتکاری پیش می آید. یعنی خرابکاری می شود و انقلاب که نیست، ضدانقلاب هم هست. و به همین دلیل بود که باز هم از ابتکارات دولت موقت که بنده مامور تشکیلش شدم این بود که وزیر مشاور، به عنوان وزیر مشاور در طرح های انقلاب به وجود آوردیم . یعنی موافق با انقلاب هستیم، منتهی قسمت سازندگی انقلاب باید با مطالعه و با استفاده از تجربه و مخصوصا و مخصوصا با دریافت نظریات مشورتی و نظریات راهنمایی و رهبری مردم صورت بگیرد. بی گدار نمی شود به آب زد. این را همان موقع طرفدارش بودم و خدمت امام هم صریح عرض کرده بودم و ایشان با علم باین قضیه این ماموریت را به من دادند. اما تدریجی بودن به این معنا نبوده که کاری که الآن ضرورت دارد و می شود انجام داد، انجامندهیم و این مساله خلافش ثابت شد که خیلی از کارهای ضربتی و سریع، از جمله جهاد سازندگی، از جمله ملی کردن بانک ها که اصولا فکرش و پیشنهادش از همان روزهای اول کار ما بود، و کارهایی که آنها می گفتند انقلابی، همین مساله تقسیم اراضی و تعیین مالکیت کشاورزی که حالا وارد عمل شده اند و دارند آئین نامه هایش را می نویسند، قانون آن با پیشنهاد دولت در مهرماه گذشته ، از شورای انقلاب گذشت و در شورای انقلاب این قانون، دقیقا یادم نیست ولی گمان می کنم حدود یک ماه طول کشید و بررسی شد. نمی خواهم ایراد بگیرم، ولی باید بگویم که لازمه اش این بود. ماده به ماده، کلمه به کلمه، خوانده می شد، بحث می شد، آن وقت یک چنین طرحی که در شورای انقلاب یک ماه یا سه هفته طول می کشد، طبیعی است که دولت سه ماه رویش کار بکند و کرده است. اگر کاری را هم که قبلا وزارت کشاورزی روی آن انجام داده اضافه کنیم، می بینیم که مبدا آن همان روز انتصاب، تعیین یا معرفی وزیر کشاورزی بوده است. خیلی کارهای دیگر از این قبیل، مثل اراضی شهری که الان تا این حد قیمت زمین تنزل کرده است. زمینی که تا متری 20 هزار تومان توی این مملکت رسیده بود، چه کسی آنرا به قیمت تقریبا صفر رساند؟ این کار را دولت موقت کرد. درست است که از تصویب شورای انقلاب گذشت، اما چه کسی طرح آنرا به شورای انقلاب برد؟ این طرح را به شورا آوردن و مطالعه کردن چقدر طول می کشد؟ مهندس کتیرایی نه تنها روی این طرح مدتها زحمت کشیده، بلکه ابتکار عمل با او بود، منتهی این مسائل باید رسیدگی و پخته شود. شاید 5 یا 6 جلسه در خدمت امام و در خدمت مراجع تقلید راجع به مشروع بودن و چگونه بودن این امر، وقت صرف شد و چقدر روی اینها کار شد. این کارها را ما کردیم و خیلی کارهای دیگری که به هیچ وجه با آن اتهاماتی که میزدند و می گفتند کند کار می کنیم و طول می دهیم یا مخالف عمل انقلابی هستیم، منطبق نبود. همین قانون اساسی کار کوچکی نبود. این کار را هم از همان روز اول شروع کرده بودیم و باید گفت انقلابی ترین کار، همین تدوین پیش نویس قانون اساسی بود.
کارهای بسیار دیگری هم هست که می توان دانه دانه شمرد. بعضی از آن کارها به نتیجه رسید و بعضی دیگر باید حالا انجام شود و به تدریج انجام خواهد شد. به طور مختصر اینکه، با کار نپخته، با کاری که روی دستپاچگی و روی احساسات و اینکه می خواهم انقلابی عمل کنم یا نه، همیشه من و دولت موقت مخالف بودیم، اما با اساس انقلاب و با اصطلاح و کارهای صحیح، با حداکثر سرعت و با رعایت عواقب و آثاری که خواهد داشت، کاملا موافق بودیم.
تعلل در مبارزه با امپریالیسم
احمدرضا دریایی: در مبارزه با امپریالیسم و وابستگی سیاسی – نظامی ایران با آمریکا در دولت موقتبه میزان زیادی تعلل شده، نشده؟
بازرگان: این اتهام یا از روی غرض است، یا اشتباه و یا جهل و عدم اطلاع. در تاریخ زندگی و در تاریخ کار اداری من، این نقطه برجسته هست که اولین کسی بودم که از جانب مرحوم دکتر مصدق که سمبل مبارزه با امپریالیزم و استیلای خارجی و استعمار بود، مامور شدم. کسی بودم که مامور خلع ید انگلیسی ها از شرکت نفت سابق ایران شدم، یعنی دور ریختن یکی از لانه ها و مراکز کاخ های امپریالیزم در ایران. و به حمدالله موفق هم شدم. البته نمی خواهم بگویم شخصا، ولی این ماموریت را داشتم که با رهبری دکتر مصدق و دولت و مردم و مبارزین و با همکاری آنها این کار را انجام دادم. بنابراین، این را نمی توانند بگویند. هر کار و هر شغلی که داشتم، یک قسمت از شغلم، از بین بردن دخالت و نفوذ خارجی ها بود. وقتی مدیرعامل سازمان آب تهران بودم – البته آن موقع نام آن دستگاه سازمان لوله کشی تهران بود و نام سازمان آب را من انتخاب کردم – آن سازمان یک مهندسی مشاور خارجی داشت. در آن سازمان هم وظیفه ام را که قطع دست خارجی ها بود تا آنجا که مقدور بود انجام دادم. بنابراین چنین اتهام و نسبتی، تا آنجا که به شخص من مربوط می شود، خیلی روی جهل است یا روی غرض.
دولت من نیز همین کار را کرده است. دولت ما براساس خواست امام و خواست همه مردم، مقدم قطع رابطه با اسرائیل شد. رابطه با آفریقای جنوبی را قطع کردیم. بعد از قرداد کمپ دیوید رابطه با مصر را قطع کردیم. دولت ما، ایران را وارد کشورهای غیرمتعهد کرد. قراردادهای اسارت آمیز با شوروی و آمریکا را لغو کرد. بسیاری از وابستگی های نظامی و اقتصادی بین امپریالیزم و سلطه های خارجی را از همان روزهای اول قطع کردیم. ماموریتی که محمدرضا افتخار می کرد به ژاندارم بودن ایران در خلیج فارس و اقیانوس هند که در واقع مزدوری برای آمریکا و امپریالیزم بود، دولت موقت از بین برد و این را اعلام کرد برای اینکه ارتش ما مامور و اسیر و مزدور امپریالیزم نباشد، به تناسب آنرا تغییر دادیم و وضع دیگری به وجود آوردیم. از آن قبیل قطع وابستگی ها که به تدریج دولت انجام داد بسیار است. مثلا وزیر بازرگانی در شورای انقلاب گزارش داد سال گذشته ایران صد درصد گندم خود را از آمریکا می خرید، ولی امسال سی درصد یا چهل درصد خریده است. البته قبل از جریانات اخیر سفارت آمریکا. من نمی دانم چرا می گویند ما با امپریالیزم درنیفتادیم. البته هیچوقت جزو اصول انقلاب ما و بیان و خواست های امام و دولت، قطع ارتباط و مخاصمه چه سیاسی چه نظامی با دولت های غربی بطور کلی و آمریکا نبوده، بلکه برعکس، آن طور که بارها گفته شده و تائید و تصویب شده، دولت جمهوری اسلامی ایران با تمام ممالک دنیا، منهای آفریقای جنوبی، اسرائیل و مصر به دلایل خاص، خواهان روابط دوستانه ولی متقابل و محترمانه با حفظ حیثیت، استقلال، تمامیت ارضی و عدم مداخله آنها در ایران و عدم مداخله متقابل بوده است.
بر این اساس، ما از طرف دولت های خارجی شناخته شدیم و برهمین اساس هم روابطی با آنها برقرار کردیم و هر جا خلافش را دیدیم، اعتراض می کردیم و مخالفت می کردیم، از جمله در همین جریانات اخیر، وقتی اطلاع دادند که دولت آمریکا خیال دارد شاه خائن را برای معالجه به آن کشور ببرد، بی درنگ اعتراض کردیم و گفتیم: چنین چیزی قابل قبول نیست، رسما، شفاها و حضورا گفتیم و تذکر دادیم که این مساله عواقب بسیار وخیمی هم برای شما و هم برای ما دارد و این کار را به هیچ وجه نکنید – همانطور که در پیام تلویزیونی هم گفتم – پیش از آنکه راهپیمایی ها بشودو به طریق مختلف خواسته شود و گروگان گیری شود، وزارت خارجه ایران رسما از دولت آمریکا تحویل دادن شاه را خواست و اگر به پروندههای وزارت خارجه مراجعه شود، دیده می شود که نه تنها در برابر آمریکا، بلکه در برابر هر دولتی که احتمال این داده می شد دخالت و سوء نیت داشتند، شدیدا ایستادگی کردیم و مقابله و مخالفت و مصراً عکس آنرا از آنها خواسته بودیم. این را هم برای کسانی که آشنایی به گفته های قدیم بنده و کتابهای من ندارند بگویم که این اختلاف، شاید بین بعضی از همکاران دولتی و برخی سیاستمداران و شخص بنده باشد که من همیشه معتقد به این بوده ام که دو دشمن ما، یکی استبداد است و دیگری استغمار و یا استیلای خارجی. وقتی این دو را پهلوی هم قرار دهیم، استبداد مهمتر است. استعمار یک پدیده جدید است، اما استبداد یک ریشه 2500 ساله دارد و استعمار از طریق استبداد است که می تواند نفوذ کند. چون من پیرو و معتقد به علی (ع) هستم و به آیات کریمه قرآن، می گویم: «دائک منکو دوائک فیک» «درد تو از خودت است و دوای تو در خودت» و من همیشه معتقد بوده و هستم که استبداد چون یک پدیده و مساله داخلی است و مربوط به ما، این اساس و ریشه است. این را باید از بین برد و استیلای خارجی هم همیشه با اتکاء و همکاری استبداد آمده و همانطور که مرحوم دکتر مصدق همیشه می گفت: آنها از خدا می خواهند که استبداد، یعنی شاهی، رئیسی، کسی باشد که دیکتاتور باشد. چون یک دیکتاتور را می توان فوری به اسارت درآورد، اما استعمار همیشه پشتیبان و نگهبان و حافظ پادشاهان و دیکتاتورها بوده، ولی ما اگر استبداد را از بین بردیم، مثل اینکه دست و پای استعمار را قطع کرده ایم. البته باید بموقع سراغ استعمار هم رفت و او را از بین برد.
ولی باید توجه داشت که نیروی داخلی و حاکمیت ملی و همکاری بین دولت و ملت را قوی کنیم. این همکاری و روشنایی و آگاهی هر قدر کاملتر و شدیدتر باشد، راحت تر می توان استعمار را نابود کرد. من هیچوقت معتقد نبودم که استعمار، یا امپریالیزم آمریکا وجود ندارد. معتقد بودم که با آن باید مبارزه کرد و مراقبش بود و همین کار هم در نیت و برنامه دولت موقت بود و در عمل هم نشان دادیم.
بورژوا و سرمایه دار
احمدرضا دریایی: آقای بازرگان، افراد وابسته به دولت شما، اغلب بورژوا بوده اند و حتی بسیار شنیده می شود که خود شما نیز سرمایه دار هستید.
بازرگان: این هم از آن حرفهاست. بستگی دارد که برای بورژوا چه معنایی قائل باشیم و چه معنایی برای سرمایه دار و سرمایه داری.
از خودم شروع کنیم: من اسمم بازرگان است. پدرم بازرگان بود و اهل شغل کسب و کار آزاد بوده ام و به آن افتخار می کنم. دلایلش را هم در کتاب های متعدد و در سخنرانی هایم گفته ام.
اما سرمایه داری بنده و کارخانه داری بنده، عبارت است از داشتن دو یا سه سهم پنج هزار تومانی در یک شرکت. کل سرمایه آن شرکت یک و نیم میلیون بوده و کل پرسنل و کادر اداری و فنی آن، از شصت نفر تجاوز نمی کند.
به این لبعاد و به این قیاس، بله بنده سرمایه دار و کارخانه دار هستم. ولی من مهندس هستم، مدیر هستم، هم در بخش دولتی بوده ام و هم در بخش خصوصی. در خیلی از شرکت ها مدیرعامل مجانی و رایگان بوده ام. در طول خدمتم در شرکت «انتشار» یا مدتها در شرکت «ایرفو» حقوق می گرفتم و حقوقم آنقدر ناچیز بود که وقتی دفاتر به وزارت دارایی برای رسیدگی می رفت، آنها باور نمی کردند یک مدیرعامل، چنین حقوق مختصری بگیرد. این راجع به سرمایه داری و بورژوا بودن خودم. اما راجه به همکارانم (وزراء) باید بگویم افرادی را انتخاب کردیم که در مجموع بقول مولوی: شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر – کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
ما دنبال کسانی می رفتیم که شرط اول خصلت آنها این باشد که در مبارزات گذشته ایران و در انقلاب، سهم مثبت و موثر و مفیدی داشته باشند و در دستگاه طاغوتی، منشاء و مسئول موثر آن نظام نبوده باشند. یعنی در وزارت، معاونت یا در کارهای ردیف اول.یکسره نوکر و خدمتگزار دستگاه طاغوت نبوده باشد. ما دستچین کردیم. کسانی که بر حسب مورد از روز اول مبارزات ایران (یعنی 1320) در مبارزه بودند. خیلی از آنها از همان اوایل ورود متفقین مبارزه را شروع کرده بودند و پا به پای مبارزه بودند. شکنجه شده بودند، بعضی ها از ایران تبعید شده بودند، یا مجبور به اقامت در خارج از کشور و در خارج اصلا به وجود آورنده و گرداننده مبارزات ضد استبداد و ضد استیلای خارجی بودند.
متاسفانه دشمنان ما و دشمنان انقلاب برای اینها، چهره های عضو سیا بودن، امپریالیستی بودن، موساد بودن و بورژوا و غیره می سازند. اتفاقا جزو شروطی که امام معین کرده بودند و با شورای انقلاب هم که خود من در آن موقع عضوش بودم، از شرایطی که برای انتخاب گذاشته بودیم، شرط اول بعد از مسلمان و معتقد به انقلاب اسلامی بودن، این بود که نه تنها چهره ظاهری و نمایشی که حالا خیلی زیاد شده، بلکه دست و پا و عمل در این انقلاب داشتن بود. با ذکر این موضوع که اثبات شیئی ماعدا نمی کند و نمی خواهیم بگوییم که هرکس انقلابی بود و هرکس سهم و فضیلت و ارزشی داشت توی دولت بود. نه، ولی آن اندازه که می توانستیم کردیم و نظر اداری و سابقه و تخصص هم در نظر گرفته شده بود.
اتفاقا وضعی که بعد از استعفای دولت پیش آمد تایید همین نظر شد. یعنی دولتی که طبق دستور امام به عهده شورای انقلاب گذشاته شد، آنها وقتی خواستند برای این مقام ها و مسئولیت ها اشخاصی را پیدا کنند، عملا دنبال همانها رفتند و همانها را آوردند. پس به هیچ وجه من الوجوه، چه انتخابی که بنده به عنوان نخست وزیر منصوب امام کرده بودم، به طرف بورژوایی ها و ضدانقلاب ها و نوکرهای استعمار و امپریالیسم نبوده است.
لیبرال و لیبرالیسم
احمدرضا دریایی: در رابطه با مخالفین، بطور لیبرال عمل کرده اید.
بازرگان: اینجا باید دید لیبرال یعنی چه؟ من نمی دانم، مگر لیبرالیسم، یا لیبرال چیز بدی است؟ مخالفان دو دسته اند و عمل و همکاری با مخالفان هم دو نوع است. یک دسته مخالفینی هستند که دشمن اعلام شده اند و علیه مکتبی قیام می کنند، یا مملکتی، یا ملتی، یا انقلابی، این دسته را نه تنها نباید با آن همکاری کرد، بلکه باید با آن مبارزه هم کرد. البته مبارزه هم مختلف است. نوع دیگر مخالف این است که اختلاف نظر دارد. مخالفت او در اساس و ریشه نیست و یا با قسمت هایی مخالفت دارد و متعلق به همین مملکت و ملت هم هست. یعنی قانون و نظام، او را هم به عنوان یک فرد و عضوی از این ملت و مملکت شناخته است. ما مدعی بودیم (وقتی می گوئیم ما، یعنی کل این دستگاه انقلاب که انقلاب کرده بود و در راسش هم امام از همان موقعی که در نجف بودند) ما این ادعا و اعلام را کرده بودیم که معتقد به دموکراسی و آزادی در موازین قانونی هستیم و حتی به مخالفین، برخلاف شاه مخلوع که حزب رستاخیز را درست کرد و اعلام کرد هرکس مخالف است، یا جایش در زندان است، یا باید خارج از کشور منتقل شود. ولی انقلاب اسلامی ما و مبارزاتی که شد و امام در نجف هم صریحا به مخبر تلویزیون پاریس گفته بودند، ما به مخالفین خود اجازه حیات و حضور و ابراز نظر و اظهارنظر می دهیم، مادام که عملا علیه نظام ما قیام و اقدام نکرده باشند. این مساله و دستورالعمل، رویه دولت انقلاب بود، ولی بودند کسانی که از این حدود تجاوز کرده بودند. از حدود آزادی قانونی و دموکراتیک و ابراز عقیده و آزادی و مبارزه مسالمت آمیز. و مسلح بودند و کارهای غیرانسانی می کردند و تحریک می کردند. با اینها باید در می افتادیم و می جنگیدیم.
ما در همه تظاهرات و راهپیمایی ها به عنوان دولت قانونی معرفی شده بودیم. اصولا نامی که بر دولت ما در مقابل دولت غیرقانونی بختیار گذاشته بودند، همان دولت قانونی بود. ما می بایستی هر عملی که می کردیم، مثلا اگر روزنامه ای یا شخصی را توقیف می کردیم، باید قانونی می بود. این بود که بلافاصله، در صدد برآمدیم و از کارهای انقلابی که دولت موقت انجام داده لایحه قانونی مطبوعات بود که روی اهمیتی که داشت، در شورای انقلاب شاید دو سه هفته بررسی شد تا به تصویب رسید.
بنابراین دولت قانونی نمی توانست برخلاف قانون کاری بکند، مگر مجوز و مستند قانونی داشته باشد.از طرفی، همانطور که بارها هم گفته بودم، دولت موقت از حیث امکانات عملی، مخصوصا نظامی و انتظامی، در بعضی موارد فاقد بود و و واگذار شده بود به سپاه پاسداران انقلاب یا دادگاه انقلاب یا قسمت های دیگر و خارج از اختیار ما بوده و آنجایی هم که در اختیار داشتیم، آن نفرات و اختیارات را نداشتیم؛ پس اگر می گویند «لیبرال» عمل کردیم، تا آن اندازه که اسلامی و انسانی و قانونی بوده بله. حق حیات، حق اظهارنظر، حق بیان و حق عرض اندام به مخالف باید داد و ما می دادیم، زیرا هر مخالفی را نمی شود گفت دشمن است، ولی آنجا که اساساً مخالف انقلاب، مخالف مملکت، مخالف تمامیت، مخالف ملت هست، اما مخالفتش را ابراز می کند یا در عمل پیاده می کند، ما می توانستیم از نظر حقوقی و از نظر عملی، با آنها درافتیم که این کار را کردیم و هیچ مدارایی هم روا نداشتیم.
دریایی: برای مردمی که مسائل مملکتی را صمیمانه و با علاقه دنبال می کنند، جالب است بدانند که شما هنوز هم در مسائل مملکتی مورد مشورت قرار می گیرید، یا فعالیت شما منحصر به شرکت در جلسات شورای انقلاب است؟
بازرگان: همانطور که خودتان گفتید و امام هم – بعد از استعفای من – در یکی از فرمایشات شان متذکر شده بودند که بازرگان کنار نیست و با شورای انقلاب همکاری دارد. من بعد از استعفاء، عضو شورای انقلاب هستم و شورای انقلاب هم – همانگونه که از اسمش برمی آید – محل شور و مشورت است. علاوه بر اینکه در تمام جلسات و مذاکرات شورا حضور دارم، در کمیسیونهای مختلفی هم که لوایح و تصویب نامه ها و امور مربوط به قسمت های اداره مملکت هست، عضو هستم و در یکی از کمیسیونها، مسئولیت مستقیم دارم. گذشته از اینها در موارد و مسائل مختلفی که پیش بیاید، مثل مساله تبریز، مساله کردستان، دانشگاه و غیر دانشگاه – هرجا لازم باشد، علاوه بر اظهارنظر و طرف شور بودن، انجام ماموریت کرده ام و می کنم. استعفای دولت هم همانگونه که در پیام خداحافظی گفتم، به معنای استنکاف از خدمت و شانه خالی کردن نبود و همیشه می گفتم که برای همکاری در هر سطحی که بخواهند و لازم باشد، من و همه همکاران من در دولت موقت، حاضر به خدمت هستیم.
دریایی: بنابراین در حال حاضر شما در جریان کلیه امور مملکتی هستید؟
بازرگان: کلیه امور نه، ولی در جریان آن اموری که در جلسات رسمی شورای انقلاب مطرح می شود هستم و مثل سایر اعضا در مذاکرات و اظهار نظرها شرکت می کنم. خلاصه با گرم و سرد حوادث و وقایع و قضایا، پا به پا هستم.
آینده سیاسی ایران
دریایی: با توجه به اینکه نام شما، از آغاز اوج گیری انقلاب اسلامی ایران تا زمانی که استعفا کردید، با انقلاب ما همگام و همراه بوده و این همگامی و همراهی الزاما تجربیات تازه ای به تجربیات دیگر شما افزوده، می خواهم بدانم شما آینده سیاسی ایران را چگونه می بینید؟
بازرگان: جواب این سوال، هم مشکل است، هم ساده. هر ملتی که انقلاب می کند، هر اندازه که انقلاب واقعیت داشته باشد، یعنی انقلابی باشد عمیق و از بطن جامعه، به همان اندازه مشکلات، خطرات، مسائل و معضلات بحران هایش بیشتر خواهد بود.
انقلاب ما هم از همان ابتدا و قبل از پیروزی مرحله اول، همین طور بوده است. آنچه مسلم است این است که حوادث و خطراتی که با آنها روبرو شدیم و هر کدام از مشکلاتی که حل شده، دیده ایم که هم خطرات کوچکتر از آن بوده که باید باشد و هم مشکلات زودتر از آنچه باید، حل شده است. البته این هم هست که اگر دردی یا مشکلی حل شده، چیز دیگری جای آن را گرفته، ولی همه اینها لازمه انقلاب بوده و مردم – اعم از مردم عادی یا دست اندرکاران انقلاب – بر حسب مشکلاتی که وجود داشته، رشد کرده اند و روز به روز قوی تر و مسلط تر شده اند.
خصوصا که انقلاب ما، انقلاب اسلامی بوده است و مبداء آن متکی بر اسلام و ایمان و توکل، مخصوصا در شخص امام، بصورت بسیار بارز ظاهر است. علاوه بر آن تجربه تاریخی همه انقلاب ها نشان می دهد انقلاب ما این خاصیت مافوق بشری را هم دارد و ما حق نداریم مأیوس باشیم. بدون آنکه بتوانیم مشکلاتی را که امروز با آن درگیر هستیم، یا احیاناً بعداً پیش خواهد آمد، مشخص کنیم که چگونه و چه موقع حل خواهند شد. ولی به همان دلایلی که گفتم و براساس تجارب تاریخی همه انقلاب های اصیل و برخاسته از بطن جامعه، با این ابعاد بین المللی و وسیعش، چنین انقلابی نمی تواند موفق و پیروز نباشد. من آینده را به امید و فضل خدا و البته با همت مردم، بسیار روشن می بینم.
مساله گروگان ها
دریایی: آنچه امروز افکار مردم ما و حتی جهان را جلب کرده، مساله گروگانهاست و اخیراً دادگاه بزرگی که قرار است در ایران تشکیل شود و اعضای آن که افراد مستقل و سرشناس بین المللی خواهند بود تا جنایات و روابط ایران و آمریکا را در 25 سال اخیر بررسی کنند. به نظر شما این دادگاه چه بهره هایی می تواند برای ما در محدوده مبارزه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا داشته باشد؟
بازرگان: مساله گروگان گیری مثل سایر پدیده های انقلاب ما، هم انعکاس فوق العاده داخلی و خارجی داشته، و هم به سرعت و مستمراً در معرض تحول و تطور و تکامل قرار گرفته است. مساله تشکیل دادگاه که در آن جنایات و روابط سوء بین ایران و آمریکا در 25 سال گذشته به محاکمه کشیده شود، خود یکی از همان تحولات و تطورات انقلابی است و خیلی مطلوب و خوشایند. به آن اندازه که من در بحث های شورای انقلاب و بیانات رهبر انقلاب شنیده ام، تنها محاکمه آمریکا نیست، بلکه محاکمه شاه مخلوع هم در ارتباط با آمریکاست و علاوه بر این محاکمه، مساله رسیدگی و بررسی و افشا و اثبات روابط جنایت آمیز و ظالمانه ای که امپریالیزم و استبداد شاه در ایران داشته اند، و این بسیار خوب و تحول مطلوب و میمونی است. چون متاسفانه بعد از مرحله اول پیروزی انقلاب، حتی کشورهای مسلمان و هم کیش ما، بر اثر تبلیغاتی که در دنیا با دخالت بیشتر صهیونیسم و اسرائیل می شد که نه تنها درست نیست و خواست های انقلاب ما را درک نکردند، بلکه کاملا معکوس و همراه تحریف و هوچیگری جلوه داده اند، حالا تشکیل چنین محکمه و هیاتی، به خصوص که اعضای آن افراد باصلاحیت و با اطلاع و بی طرف باشند و قضایا را در محیطی آرام و علمی و عقلانی بسنجند و مدارک و سند را با استدلال رسیدگی کنند، نه تنها برای ایران کمال مطلوب و مفید است، بلکه برای دنیا هم مفید است، زیرا درسی برای سایر دولت های سلطه گر و همکاران آنان در ممالک مختلف است تا بدانند سرانجام، رسیدگی و بازخواستی هست و از طرفی افکار عمومی کشورها را ( این را هم بگویم که به دلیل اینکه به حاکمیت ملی معتقد هستم شخصاً افکار عمومی کشورها حتی کشورهای اروپایی و آمریکایی را نادیده و کوچک نمی گیرم و بدان احترام می گذارم) ر به سود عمل ما، با متانت و عقل و منطق و تأمل و مخصوصاً عدالت و صحت صورت بگیرد که امیدوارم همین طور هم بشود.
دریایی: همه جا این زمزه به گوش می رسد که شما با روحانیت اختلافاتی دارید. با توجه به سوابق شما به خصوص تخصص تان در زمینه مسائل مذهبی، میل دارم در این زمینه، هم به سوال من پاسخ بدهید و هم یکبار برای همیشه این مساله را روشن کنید که ایا بین شما و روحانیت یا بخشی از روحانیت اختلافی هست یا نه؟
بازرگان:البته چنین صحبت و اظهاری در یکی از روزنامه ها به طور تفسیری، به وسیله یکی از آقایان شده بود. جسته گریخته هم به گوش می رسد. از آنجائیکه همیشه در عمرم صراحت و صداقت داشته ام، به بعضی ها، مخصوصاً برای کسانی که حضور و استماع در آن سخنرانی یا صحبت نداشته باشند یا کتاب را شخصا نخوانده اند و قسمت هایی را کم و بیش تحریف شده شنیده اند، از آن نوع اظهارات و نوشتیجات من، چنین سوالی برانگیخته می شود.آنچه باید بگویم و قبلا هم گفته ام، من متعلق یا برخاسته از دورانی هستم، یعنی از دورانی وارد جامعه شده ام که نه تنها نشست و برخاست با روحانیت و روحانیون، خصوصاً در محیط های درس خوانده و روشنفکر و نام آنها را بردن و انتساب به آنها یا ارتباط با آنها داشتن، مورد ملامت و مسخره قرار می گرفت و یکپا املی و عقب افتادگی و نفهمی و ضدیت با آزادی مملکت و حیثیت به شمار می رفت و بلیت و اسکناس رایج جامعه بود. عمل و وظیفه ام، مبارزه با این عقیده و این فکر بوده است و شناساندن و عمداً اسم بردن از آنها، تماس داشتن با آنها، حتی وصلت کردن با آنها و مقام و موقعیت و ضرورت وجودی و احتیاج جامعه به آنها را نشان داده ام. حتی دورانهای اخیر هم، چقدر بنده ضربه می خوردم. به من از طبقات مبارز و انقلابی، روابط و ارادتی که به روحانیت داشتم، وسیله ای بود که افراد خیلی زیادی مرا بکوبند. من اینطور مدافعی بودم، و در خیلی از سخنرانی ها و یکی از تازه ترین سخنرانی هایم که به مناسبت نیمه شعبان قبل از پیروزی انقلاب قرار بود نبش خیابان مصدق و طالقانی انجام بدهم و دولت آن زمان اجازه نداد، ولی بعدا چاپ شد (امام و زمان) اگر آنرا بخوانند، می بینند که چگونه نقش و مقام و ارزش و معنویت روحانیت را ستایش کرده ام و مدافع آنها بوده ام. منتهی هیچ اصلی در دنیا، غیر از اصول دین وجود ندارد که ثابت و لایزال و قطعی باشد، هیچ فردی هم در دنیا وجود ندارد که به عقیده ما مسلمان های شیعه، خارج از عیب و خطا و ایراد باشد، به غیر از چهارده معصومی که داریم.
بنابراین اصل روحانیت، مثل اصل های عدل و توحید نیست. در میان روحانیون و روحانیت، نه تنها در اسلام و تشیع بلکه در هر دینی، افراد جاهل و غافل و خطاکار بودند، و از آن طرف هم افراد پاک و خوب هم بودند. بنابراین اگر اظهاری کردم، با توجه به اینها بوده، ولی من حیث المجموع، هم در اسلام و هم در ایران تشیع و در انقلاب و مبارزات ایران، همانطور که به قلم من نوشته هم شده است، مثل کتاب «مرز بین دین و سیاست»روحانیت نقش اساسی و عمده و قابل تحسین و ستایشی داشته و اگر انتقادی بوده، انتقادی بوده که در هر موردی باید کردمثلا اگر بخواهیم راجه به دانشگاه صحبت کنیم، اگر عیب و ایرادی در دانشگاه باشد و نگوئیم، خیانت کرده ایم. در مورد روحانیت هم جز این نیست، وقتی انسان بخواهد به طور مثبت و سازنده و واقع بینانه و حق طلبانه بحث بکند، ناچار باید خصوصیات را بگوید. حالا بعضی از این خصوصیات، به لحاظی ممکن است بد تلقی شود یا خوب.

بازآرایی نیروها بعد از خروج شاه



شنبه, 11/23/1389 - 18:4
سحاب سپهری
بازآرایی نیروهای سیاسی ایران بعد از خروج شاه، موضوع بخش چهارم از نوشته‌ی «سه روز تاریخ‌ساز، ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷» است. در قسمت قبلی خواندیم که از بهار تا میانه‌ی دی سال ۱۳۵۷، شکل صحنه‌ی سیاست ایران شبیه یک شطرنج بزرگ بود با دو مهره‌ی اصلی: شاه و آیت‌الله خمینی. در قسمت قبلی ساختار این شطرنج بزرگ بررسی شد. آرایش نیروها در صحنه‌ی سیاست ایران در پاییز سال ۵۷ شروع به تغییر‌های بنیادی کرد. آزاد شدن حدود سه‌هزار زندانی سیاسی دوره‌ی شاه، امکان سفر ایرانیان تبعیدی به داخل کشور، مشارکت نیروهای میانی و اوجگیری انقلاب عامل‌های مهم برای تغییر شکل در آرایش نیروهای سیاسی ایران بودند. بازآرایی نیروها با رفتن شاه از ایران و آمدن آیت‌الله خمینی سرعت گرفت. به این ترتیب نه تنها تعداد افراد شرکت‌کننده در بازی بزرگ افزایش یافت، بلکه شکل کلی و آرایش این بازی بزرگ هم کاملاً عوض شد.‌‌ بعد از رفتن شاه از ایران روند رخداد‌ها دیگر مثل یک شطرنج بزرگ با دو گروه اصلی مشخص نبود، بلکه به یک بازی ناشناخته با چهار گروه اصلی تبدیل شد!

بعد از رفتن شاه در روز ۲۶ دی سال ۱۳۵۷ حکومت شاه در عمل دوپاره شد و قسمت‌های دولت و ارتش، که شاه بین آنها دیوار کشیده بود از هم جدا شدند. قسمت دولت در روی کاغذ در اختیار شاپور بختیار (آخرین نخست‌وزیر شاه) قرار گرفت و قسمت ارتش در روی کاغذ به اختیار ارتشبد قره‌باغی (آخرین رئیس ستاد ارتش شاه) درآمد. برای سال‌ها ارتش تربیت شده بود که فقط و فقط از شخص شاه دستور بگیرد و نه از نخست‌وزیر یا هیچ مقام دولتی دیگر. ارتش شاه نمی‌دانست بدون شاه چکار کند؛ ارتش با رفتن شاه کاملاً بدون سر شده بود. شاپور بختیار به عنوان نخست‌وزیر شاه می‌خواست کنترل ارتش را هم به دست بگیرد ولی ارتش شاه هیچ‌وقت تحت فرمان نخست‌وزیر غیر نظامی عمل نکرده بود. اطاعت از دستورات نخست‌وزیر غیر نظامی برای نظامیان ارتش شاه یک حرام یا تابو بود.

ارتشبد قره‌باغی در خاطرات خود نوشته است که شاه به صورت یک رویه‌ی جاافتاده پیش از هر مسافرت خود به خارج از کشور فرماندهی عالی ارتش را طی یک فرمان کتبی به‌طور موقت و تا زمان بازگشت خود در اختیار رئیس ستاد ارتش قرار می‌داده است. بر اساس‌‌ همان رویه‌، شاه پس از بازگشت از هر سفر خارجی آن فرمان قبلی را به صورت کتبی لغو می‌کرده است. ولی بر اساس گفته‌ی ارتشبد قره‌باغی شاه قبل از خارج شدن از ایران در روز ۲۶ دی ۵۷ فرماندهی عالی ارتش را به ارتشبد قره‌باغی و یا به شاپور بختیار منتقل نکرده بود. به این ترتیب فرماندهی عالی ارتش و گارد سلطنتی تا روز آخر در اختیار مستقیم خود شاه باقی ماند. اگرچه ارتشبد فریدون جم در خاطرات خود نوشته است که قبلاً تصویب شده بود که در «غیبت اضطراری» شاه ترکیب رئیس ستاد ارتش و نخست وزیر می‌توانسته‌اند به صورت اجرایی نقش فرمانده‌ی کل قوا را عمل کنند.

ارتشبد جم در فاصله‌ی ۱۳۴۸تا ۱۳۵۲رئیس ستاد ارتش و شخصیتی آشنا به ساختار، رویه‌های و عملکردهای ارتش شاه بوده است. شاپور بختیار به ارتشبد جم پیشنهاد پست وزارت جنگ در کابینه‌ی خود را داده بود که ارتشبد جم این پیشنهاد را قبول نکرد. ظاهراً به این دلیل که می‌دانسته است در ارتش شاه، وزیر جنگ نقش اجرایی ندارد. با وجود آن که چنین رویه‌هایی برای فرماندهی ارتش در حالت‌های اضطراری، به گفته‌ی ارتشبد جم، قبلاً تدوین شده بود، ولی شاه این سنت طولانی را هم گذاشته بود که ارتش ایران هیچگاه نباید تحت فرمان یک غیر نظامی قرار بگیرد. این مشکلی بزرگ برای شاپور بختیار بود که می‌خواست به عنوان نخست‌وزیر کنترل ارتش را خود به عهده بگیرد.

روش‌ها و سیاست‌هایی که شاه به مدتی بیشتر از ۲۵ سال جا انداخته بود سبب شده بودند که ارتش شاه و دولت شاه نتوانند با هم کار یا حتی گفت‌وگو کنند. «ژنرال رابرت هویزر»[۱] در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت در تهران»[2] مدعی است که او بعد از رفتن شاه سعی کرده است فرماندهان نیروهای ارتش شاه را برای هماهنگی با شاپور بختیار تشویق کند.

رابرت هویزر، ژنرال چهارستاره‌ی نیروی هوایی آمریکا در پاییز سال ۱۳۵۷ معاون فرمانده‌ی کل نیروهای آمریکا در اروپا بود. او در دی ۱۳۵۷ از طرف رئیس جمهور آمریکا به طور موقت برای ماموریت به ایران فرستاده شد. هویزر قبل از زمستان ۵۷ مسافرت‌های متعددی به ایران داشته و با تعداد زیادی از امیران ارشد ارتش شاه (در رده‌ی ارتشبد و سپهبد) آشنایی نزدیک داشته است. جزئیات ماموریت هویزر به تهران در زمستان سال ۵۷ هنوز به طور کامل فاش نشد و بررسی این موضوع خود نوشته‌ی مستقلی را می‌طلبد. جیمی کار‌تر، رئیس جمهور آمریکا، گفته است که هویزر رفته بود تا گزارش دقیق از وضعیت ایران را برای او تهیه کند، ولی شاه مدعی بوده است که ماموریت اصلی هویزر آن بوده که به ایران بیاید و شاه را به خارج بفرستد. از طرف دیگر رادیو مسکو مدعی بوده است که هویزر به ایران رفته بوده بود تا یک کودتا شبیه به کودتای سال ۱۳۳۲ را به نفع شاه ترتیب بدهد. ورود هویزر به ایران مخفیانه و بدون اطلاع قبلی شاه صورت گرفت. شاه از بودن هویزر در ایران بدون اطلاع او شوکه شد. بعد از رفتن شاه هم هویزر به اقامت خود ادامه داد. هویزر سرانجام در روز ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ ایران را به صورت مخفیانه ترک کرد.

در آن زمان ساختار کابینه‌ی کارتر (دولت ایالات متحده‌ی آمریکا) در مورد ایران سیاست روشنی نداشت و در عمل بخش‌های مختلف دولت وقت آمریکا برداشت‌های گوناگون از اوضاع ایران و نقش شاه داشتند. این موضوعی بسیار مهم و در عین حال پیچیده است که خود نیازمند نوشته‌ی مستقلی است. به‌طور خلاصه وزارتخانه‌های خارجه و دفاع آمریکا و نیز شورای امنیت ملی سه نگرش بسیار متفاوت را دنبال می‌کردند. علاوه بر آن سفیر آمریکا در تهران، اگر چه نماینده‌ی وزارت خارجه بود، ولی در عمل خود سیاست وزارت خارجه‌ی آمریکا در مورد شاه را تدوین و اجرا می‌کرد. به این ترتیب هر یک از بخش‌های دولت آمریکا علائم (سیگنال)های متفاوتی برای شاه می‌فرستادند. در ماموریت به تهران ژنرال هویزر دستورالعمل‌های خود را از طریق وزیر دفاع آمریکا می‌گرفت. ژنرال هویزر که خود تجریه‌ی کار سیاسی چندانی نداشت به این بلبشوی اطلاعاتی اضافه می‌کرد. چند روز بعد از ورود هویزر به ایران بین شاه و هویزر در حضور سفیر وقت آمریکا ملاقاتی صورت گرفت که به شک های قبلی شاه اضافه کرد. در این میانه شاه که خود تحت تاثیر داروهای سرطان بود، از عهده‌ی درک این سیستم پنچیده برنمی‌آمد.


اقامت هویزر در ایران حدود یک ماه طول می‌کشد و در این مدت او مرتب با شش امیر ارشد ارتش شاه جلسه داشته است: ارتشبد قره باغی (رئیس ستاد ارتش)، ارتشبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، ارتشبد طوفانیان (رئیس سازمان صنایع نظامی و مرد شماره یک شاه برای خرید اسلحه از خارج)، سپهبد بدره‌ای (فرمانده نیروی زمینی و فرمانده گارد سلطنتی)، دریاسالار حبیب الهی (فرمانده نیروی دریایی) و سپهبد مقدم (رئیس ساواک).
هویتزر در کتاب «ماموریت به تهران» می‌نویسد که امیران شاه همگی معتقد بودند و اتفاق نظر داشتند که انقلاب ایران دقیقاً یک توطئه‌ی کمونیستی است! ظاهرا تئوری توطئه‌ی کمونیست ها برای قدرت رسیدن از طریق لباس آخوندی منحصر به شخص شاه نبود و امیران ارتش شاه هم مثل خود او فکر می کردند.
هویزر متعجب است از این که امیران شاه حتی بعد از رفتن شاه هم از به کار بردن واژه‌ی «کودتا» واهمه داشته‌اند. بر طبق ادعای هویزر امیران شاه در فکری چیزی به نام «طرح» بودند بدون این که بدانند چگونه باید یک کودتا را طراحی کرد.
به گفته‌ی هویزر امیران ارتش شاه قبلا کمتر در جلسه‌ی کاری مشترکی بدون شرکت شخص شاه شرکت کرده بودند. در تمامی دوران قبلی شاه فرمان‌های خود را به تک‌تک آنها ابلاغ می‌کرده است، نه این که از آنها برای طرح‌هایش نظر اجرایی بخواهد.

هویزر در کتاب خاطراتش (ماموریت در تهران) شرح می‌دهد که بعد از خروج شاه، او در تهران در عمل یک کلاس درس فشرده برای برنامه‌ریزی [یک کودتا]، به امیران ارشد شاه اموزش داده است. در این مدت مثل آن بود که هویزر نقش نایب السطنه در ارتش شاه را بازی می‌کرد!

هویزر در کتاب «ماموریت» با دقتی بسیار جزئیات هر ملاقات خود را شرح می‌دهد. دقت در جزئیات در کتاب خاطرات هویزر به حدی است که به نظر می‌رسد او حتی قبل از شروع این ماموریت می‌دانسته است که یک روزی قرار است خاطرات این سفر را در یک کتاب منتشر کند؛ یا این‌که آن همه‌دقت در جزئیات بعد اضافه شده است برای آن که کتاب خواندنی‌تر شود! به هر صورت همانطوری که کتاب‌های خاطرات سولیوان (سفیر امریکا) و پارسونز (سفیر انگلیس) گوشه‌های ناشناخته‌ای از بخش دولتی (غیر نظامی) حکومت شاه را بیان می‌کنند، کتاب خاطرات هویزر هم جلوه‌های ناشناخته‌ای از بخش نظامی حکومت شاه را نشان می‌دهد. حتی کتاب خاطرات ناظران خارجی هم همسان با سیاست شاه مبنی بر جدایی ارتش و دولت عمل می‌کرده است. این یادداشت‌های خارجی‌ها شامل گوشه‌هایی از ساختار عملکرد و حکومت شاه است که هیچ ایرانی‌ای توان دسترسی به آن را نداشت. همه‌ی نویسندگان در آن کتاب‌های خاطرات از شخصیت وهم‌انگیز و ایزوله‌ی شاه و تفاوت رفتار او در برخورد با ایرانی‌ها و خارجی‌ها می‌گویند. بر مبنای مشاهده‌های این افراد که از خیلی قبل با شاه آشنا بوده‌اند به نظر می‌رسد که در سال ۱۳۵۷ در این ملک وسیع شاه احتمالاً تنها‌ترین فرد ایرانی بوده است!

بعد از رفتن شاه از ایران، شکل دولت حتی از شکل ارتش هم پیچیده‌تر شد. در آن دوران به نظر می‌رسید که در ایران دو دولت سر کار است. از یک طرف شاپور بختیار خود را نخست وزیر قانونی می‌دانست و مصاحبه می‌کرد که «مرغ طوفان» است. از طرف دیگر آیت‌الله خمینی خود را رهبر منتخب می‌دانست و دستور‌های اجرایی صادر می‌کرد. بعد از معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موقت از طرف آیت‌الله خمینی و در حالی که شاپور بختیار هنوز بر سر کار بود وضعیت کاملا تازه‌ای بوجود آمد که قبلا سابقه نداشت. آشکارا این همزمانی دو دولت در یک کشور نمی‌توانست مدت خیلی زیادی طول بکشد.

ولی وضع کلی ساختار سیاسی ایران حتی از این هم پیچیده‌تر و ناشناخته‌تر بود، به این دلیل که به نظر می‌رسید در آن دوران و به خصوص با رفتن شاه از ایران در عمل چهار گروه اصلی (شاید هم بیشتر) در کنار هم و با هم رقابت و تعامل می‌کردند. برای دیدن نحوه‌ی رابطه بین این چهار گروه به شکل زیر مراجعه کنید. افراد فعال در این گروه‌های چهارگانه البته دارای ساختارهای ذهنی و آموزشی بسیار متفاوتی بودند. موضوع ساختارهای ذهنی و آموزشی هر یک از آنها خود نوشته‌های مستقلی را می‌طلبد.

آرایش گروه‌های چهارگانه در صحنه‌ی سیاسی ایران – نیمه‌ی بهمن ۱۳۵۷

گروه اول ارتش شاه (نیروهای مسلح) بود که در روی کاغذ در اختیار ارتشبد قره‌باغی آخرین رئیس ستاد ارتش قرار داشت. ارتشبد حسین فردوست (آخرین رئیس دفتر ویژه‌ی اطلاعات شاه) و سپهبد ناصر مقدم (آخرین رئیس ساواک) هم در همین گروه در کنار ارتشبد قره باغی قرار داشتند. این گروه- حداقل روی کاغذ- ارتش داشت، ولی نه ملت و نه دولت داشت. در راس این گروه امیران ارشد شاه قرار داشنتد که در عین حال باهم هماهنگی نداشتند. عملکردهای شاه برای مدتی بسیار طولانی در جهت ایجاد حس عدم همکاری بین امیران ارتش (برای این‌که علیه او کودتا نکنند) سبب شده بود که آنها به هم بی‌اعتماد باشند و به هم اطمینان نکنند. گروه دوم شامل شاپور بختیار و وزیران او بود که دولت شاه را تشکیل می‌دادند. این گروه که روی کاغذ دولت و مجلس داشت ولی نه ارتش و نه ملت داشت. شاپور بختیار نماد این گروه بود و در کابینه‌ی بختیار هم هنوز انسجامی به وجود نیامده بود.

رئیس ستاد ارتش شاه یعنی ارتشبد قره باغی و نخست وزیر دولت شاه یعنی بختیار، بعد از رقتن شاه، به شدت به هم بی‌اعتماد بودند. هر یک از آنها دیگری را نه به عنوان متحد، بلکه به عنوان یک رقیب غیر قابل اتکا در نظر می‌گرفت. بختیار در قره باغی یک زاهدی تازه می‌دید. بختیار فکر می‌کرد که قره‌باغی اگر بتواند علیه او کودتا خواهد کرد. از طرف دیگر قره‌باغی در بختیار یک مصدق تازه می‌دید. او حدس می‌زد که بختیار اگر بتواند مسیری را که مصدق تا نیمه رفت به انتها می‌رساند و اعلام جمهوری خواهد کرد.

گروه سوم نیروهای طرفدار آیت الله خمینی و مهندس بازرگان بودند که بخش گسترده‌ای از ملت را تشکیل می‌دادند ولی هنوز نه ارتش و نه دولت اجرایی را در اختیار داشتند. مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت که هنوز عملیاتی نشده بود، در گروه سوم بود. نیروی‌های مذهبی فعال پیرو آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان را می‌توان واحد‌های اجرایی این گروه سوم در نظر گرفت. آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان می‌خواستند ارتش شاه را داشته باشند ولی بدون شخص شاه و دولت شاه را داشته باشند ولی بدون نخست وزیر او (بختیار).

نقطه‌ی مشترک بین این سه گروه ارتش شاه بود. هیچ یک از این سه گروه (یعنی فرماندهان ارتش شاه، شاپور بختیار، گروه آیت‌الله خمینی و بازرگان)، آشکارا نمی‌خواستند ارتش شاه از هم بپاشد. همه‌ی آنها می‌خواستند در هر صورت انتقال ارتش و قدرت به آرامی صورت گیرد؛ ولی هیچکس نمی‌دانست این مشکل بسیار پیچیده را چگونه حل کند. نیم قرن قبل از آن فرایند انتقال قدرت از سلسله ی قاجار به سلسله‌ی پهلوی به آرامی صورت گرفته بود. بعد از کودتای سال ۱۲۹۹ رضاخان ابتدا واحدهای مسلح ژاندارمری را که افسران سوئدی تربیت‌شان کرده بودند، در واحدهای مسلح قزاق، که افسران روسی تربیت‌شان کرده بودند، ادغام کرد. رضاخان از این ترکیب ارتش نوین ایران را ساخت که فقط به خود او وفادار بود. در مرحله‌ی بعد رضاخان با کمک ارتش نوین قدرت سیاسی خود را تحکیم کرد و سپس در سال ۱۳۰۵ با استفاده از سازوکارهای سیاسی/ قانونی سلطنت را از سلسله قاجار به سلسله‌ی پهلوی منتقل کرد. به این ترتیب برای اولین‌بار در تاریخ ایران انتقال سلطنت از یک سلسله به سلسله‌ی دیگر نه از طریق جنگ، بلکه از طریق سازوکارهای سیاسی/ قانونی صورت گرفت. موضوع مهم این بود که آیا می‌توان مسیری سیاسی/ قانونی را برای انتقال از رژیم سلطنتی به یک رژیم تازه فراهم آورد؟

به این سه گروه باید یک گروه چهارم را هم اضافه کرد که شامل مجموعه سازمان‌ها، جریان‌های فکری و افرادی می‌شد که مخالف شاه بودند ولی در عین حال به لحاظ نظری (ایدئولوژیک) یا اجرایی در حیطه‌ی طرفداران آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان نیز قرار نداشتند. آشکارترین سازمان‌های سیاسی این گروه چهارم در تهران دو سازمان چریکی به جا مانده از دوره‌ی شاه یعنی سازمان‌های مجاهدین و فداییان بودند. در مقیاسی بسیار کوچک‌نر حزب توده و نیز تعداد زیادی سازمان‌های کوچک معروف به «خط سه» هم در همین گروه چهارم قرار می‌گرفتند. در خارج از تهران سازمان‌های دیگری وجود داشتند که آنها را هم می‌توان در قالب این گروه چهارم قرار داد. مثلاً در کردستان حزب دمکرات کردستان در گروه چهارم قرار می‌گرفت. آشکارا مجموعه سازمان‌های گروه چهارم که مخالف شاه بودند ولی در حیطه‌ی طرفداران تحت فرمان آیت‌الله خمینی هم قرار نمی‌گرفتند بسیار غیر منسجم بود. سازمان‌های این گروه چهارم، گذشته از مخالفت‌شان با شاه، تقریباً در هیچ مورد دیگری نقطه نظر مشترک نداشتند.

برای مثال مجاهدین سازمانی بر پایه‌ی ایده‌های مذهبی بود؛ در حالی که بقیه‌ی سازمان‌های گروه چهارم ایده‌های غیر مذهبی را دنبال می‌کردند. از طرف دیگر حزب توده بود که بنیاد‌های تفکری غیر مذهبی داشت، به این دلیل نمی‌توانست در حیطه‌ی طرفداران نظری (ایدئولوژیک) آیت‌الله خمینی قرار گیرد، در همین گروه بود. با این وجود حزب توده تا چندسال بعد از انقلاب از تقریباً تمامی سیاست‌های عملیاتی آیت‌الله خمینی چشم بسته پشتیبانی کرد.

سازمان‌های سیاسی این گروه چهارم نه ارتش و نه دولت داشت، ولی هر سازمان تعدادی عضو و هوادار به نسبت فعال داشت. آن گروه چهارم در عین حال شامل طیف بسیار وسیعی از افراد مستقل و بدون وابستگی سازمانی هم می‌شد که با شاه مخالف بودند ولی طرفدار آیت‌الله خمینی هم نبودند. این گروه چهارم نه شاه را می‌خواست، نه دولت شاه و نه ارتش شاه را. به این ترتیب گروه‌های سوم (طرفداران آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان) و گروه چهارم (سایر مخالفان شاه) تنها نقطه‌ی مشترک‌شان مخالفت با شاه بود. به واقع سیاست‌های سرکوب شاه این دو گروه غیر متجانس را حول مخالفت با او به هم دوخته بود.

در پاییز سال ۵۷اعضای باقیمانده از بدنه‌ی سازمان‌های گروه چهارم که توانسته بودند از زیر ضربات ساواک جان سالم به در ببرند به سرعت سرگرم «تجدید سازمان» خود بودند. از طرف دیگر نفوذ و محبوبیت افراد غیر سازمانی آن گروه چهارم هم در حال رشد بود. این افراد از جمله شامل گروهی از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و آهنگسازانی می‌شدند که با استفاده از آزادی به دست آمده‌ بعد از زوال فضای نظامی و نیز رفتن شاه هر یک توانایی خود در ایجاد و گسترش شور مردمی را محک می‌زدند. بسیاری از سرود‌های انقلابی به یاد مانده از آن دوران توسط هنرمندان این گروه چهارم تدوین و عرضه شدند.

باید توجه داشت که این گروه چهارم به شدت ناهمگون بود و از جمله شامل طیفی از افراد مستقل «دموکرات» می‌شد که از نظر تفکری به اصطلاح آن روزها تمایلات «چپی» یا «روشنفکری» داشتند، ولی افراد مستقل این طیف فکری معمولاً وابستگی سازمانی نداشتند و از نظر عملکردی نباید آنها را عضو سازمان‌های مارکسیست به حساب آورد. احمد شاملو را می‌توان به عنوان نمونه یکی از افراد مستقل غیر سازمانی گروه چهارم در نظر گرفت. شاملو شاعر، نویسنده و مترجمی توانا مخالف با دیکتور شاه و در عین حال با تمایلاتی غیر مذهبی بود. در دهه‌ی ۱۳۵۰شاملو نوشته‌ها و شعرهای اجتماعی/ سیاسی زیادی با تمایلات روشنفکری/ چپی تدوین کرد؛ بدون آن که عضو هیچ سازمان سیاسی باشد. تبلیغات و فشار دستگاه‌های امنیتی شاه سبب شده بود که نیروهای دموکرات و مارکسیست به یکدیگر نزدیک شوند.

نمونه‌ی دیگر آن را می‌توان در خسرو گلسرخی دید که شاعر و نویسنده‌ای از جناح چپ بود، ولی در دادگاه نظامی شاه از موضع مارکسیستی از عملکرد امام حسین دفاع کرد و در نهایت به‌عنوان یک فعال سیاسی مارکسیست اعدام شد. گلسرخی در حالی که وابستگی سازمانی به سازمان فدایی نداشت، ولی در وصیت‌نامه‌اش که بعد از انقلاب منتشر شد خود را یک شاعر و فدایی اعلام می‌کند. در دوره‌ی شاه تقریباً تمامی روشنفکران مستقل غیر مذهبی ایران نوعی تمایلات چپی و دموکراتی داشتند و این خود کافی بود که ساواک آن ها را مارکسیست بداند و به همین بهانه هم تعداد زیادی را بازداشت و زندانی کند. این طیف دموکرات ایده های سنتی و مذهبی مثل نظرات آیت‌الله خمینی، یا مهندس بازرگان را دنبال نمی‌کردند و همین موضوع کافی بود که از نظر برخی نیروهای سنتی گروه سوم تمامی طیف ناهمگون نیروهای دموکرات/ چپ گروه چهارم هم کمونیست یا مارکسیست در نظر گرفته و قلمداد شوند؛ سیره‌ای که هنوز هم عملکردهای آن یافت می‌شود.

بسیاری از روشنفکران ایرانی آن زمان، که خاطره‌ی کودتای ۲۸مرداد ۳۲را به یاد داشتند، برای شاه شخصیت مستقلی قایل نبودند و او را دست نشانده و نوکر خارجی (انگلیس/ امریکا) در نظر می‌گرفتند. در آن زمان روشنفکران ایرانی کمتر متوجه عملکردهای پیچیده و نهان شاه در صحنه‌ی سیاست داخلی و خارجی می‌شدند. از طرف دیگر شاه هم از جامعه‌ی روشنفکری ایران دلخوشی نداشت و ابایی از دستگیری روشنفکران ناراضی مستقل به بهانه کمونیست بودن به خود راه نمی‌داد. معروف است که شاه، در محاوره‌های معمول با درباری‌ها، روشنفکران ایران را «ان - تلکتوئل» خطاب می‌کرد! به این ترتیب زندان‌های سیاسی ایران شامل تعداد زیادی دانشجو و روشنفکر می‌شد که می بایستی بین چاکری شاه و مخالفت با او یکی را انتخاب کنند!

بررسی روزنامه‌های دی و بهمن سال ۱۳۵۷نشان می‌دهد که نوشته‌های مفسران سیاسی خارجی بر نقش و تعامل در عملکرد سه گروه اول متمرکز بودند، ولی درهمان زمان بعضی مفسران به نقش عناصر و سازمان‌های گروه چهارم و توانایی بالفوه‌ی عملکردهای آنها توجه داشتند. در همان زمان افرادی در داخل گروه سوم از رشد و نفوذ این گروه چهارم واهمه داشتند. مثلاً به نظر می‌رسد در پیوند با «ملاقاتی که صورت نگرفت» (در روز هشتم بهمن) بعضی افراد گروه سوم (مثل مهندسی بازرگان و آیت‌الله بهشتی) سعی می‌کردند فرایند انتقال دولت و ارتش از حکومت شاه به رژیم تازه را هرچه سریع‌تر و با مصالحه صورت دهند. احتمالاً نظر این افراد این بود که در جهت تسریع و تسهیل انتقال رژیم کنار آمدن با بختیار بهتر از دفع او است.

آنها توجه داشتند که زمان به نفع گروه چهارم عمل می‌کند و افراد این گروه با استفاده از آزادی‌های بعد از رفتن شاه در حال گسترش نفوذ خود هستند. همان‌طوری که قبلاً اشاره شد از طرف دیگر برخی افراد من‌محور درون گروه سوم، که از همان زمان هم فقط به دنبال انحصار در روش های تفکری منحصر به خود بودند، زمینه‌های آن ملاقات بین آیت‌الله خمینی و شاپور بختیار را مخدوش کردند. باید اضافه شود این ساده‌لوحانه است که تصور شود اگر ملاقات هشتم بهمن در پاریس صورت می‌گرفت می‌توانست یک روزه راه حلی برای تمامی بحران سیاسی ایران ارائه بدهد. ولی اگر آن ملاقات «موفقیت‌آمیز» می‌بود احتمالاً می‌توانست به تخفیف بحران و یافتن یک راه حل سیاسی برای خروج از مرحله‌ی نهایی بحران کمک کند. ولی در هر صورت تلخی آن ملاقات صورت نگرفته خود نقشی در روند نهایی بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ بازی کرد.

از طرف دیگر اظهارات منفی شاپور بختیار در مورد نقش نیروهای دموکرات و چپ ایران سبب شده بود که در عمل زمینه‌ی حمایت طیف دموکرات گروه چهارم از بختیار از بین برود. به این ترتیب بختیار که در صدد نزدیک شدن به گروه سوم (طرفداران آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان) بود در عمل حمایتی هم از طرف طیف دموکرات گروه چهارم به دست نیاورد. اینک که ۳۰سال از آن دوران گذشته است به سادگی دیده می‌شود که نظرات شخص شاپور بختیار که خود را سوسیال دموکرات می‌دانست و نیز نظرات بخش‌هایی از طیف دموکرات گروه چهارم در مورد مخالفت هردوی آنها با نیروهای سلطه‌گر نقطه‌های مشترک زیادی با هم داشتند. ولی در آن شرایط هیچکدام از آنها سعی در بسط این روابط نکردند. برای طیف دموکرات گروه چهارم بختیار، نخست وزیر شاه بود. برای بختیار طیف دموکرات گروه چهارم نمادی از سازمان‌های مارکسیستی بودند. تنفر گروه‌های دموکرات از شاه سبب شد که آنها نتوانند در بختیار برای خود متحدی بیابند. تنفر بختیار از مارکسیست‌ها سبب شد که او نتواند در طیف نیروهای دموکرات ایران برای خود متحدی بیابد.) بختیار بعد از خروج ایران در سال ۱۳۵۸این جدایی از هر دو گروه سوم و چهارم را ادامه داد. گفته می‌شود که او بعد از سال ۱۳۵۸و در خارج از کشور در جهت سرنگونی دولت تازه تاسیس جمهوری اسلامی که در عمل از گروه سوم برآمده بود با بعضی دولت‌های خارجی هم تماس‌هایی برای گرفتن کمک برقرار کرد. بررسی این موضوع خود احتیاج به یک بررسی مستقل دارد.

به همان ترتیب که سیاست‌های شاه سبب شده بود امکان اتحاد بین دولت و ارتش او به وجود نیاید، سیاست‌های شاه سبب شده بود که طیف گسترده و در عمل متعارض مخالفان علیه او با هم متحد شوند. این نقش ویژه‌ی شاه در شکل‌گیری انقلاب و به دنبال آن سرنگونی حاکمیت بسیار جالب توجه است. در عمل این خود شاه و سیاست نادرستش بود که طیف بسیار متفاوت و نامتجانس مخالفان خود را حول مخالفت با او متحد کرده بود. به قول مهندس بازرگان «رهبر واقعی انقلاب سال ۱۳۵۷خود شاه بود.»
این آرایش جدید بین چهار گروه بازی جدیدی آورده بود که با شطرنج دونفره قبل از رفتن شاه بسیار متفاوت بود. بازآرایی نیروها در گروه‌های چهارگانه و عملکردهای بسیار متفاوت آن گروه‌ها در آن مقطع زمانی یک طوفان کامل اجتماعی به‌وجود آورده بود و نمونه‌ای از آن که در کتاب‌های کلاسیک به آن «بی‌نظمی کامل»[3] می‌گویند. آشکارا رقابت و تعامل[4] بین این چهار گروه متعارض نمی‌توانست خیلی زیاد طول بکشد. مسئله‌ی اصلی این بود که ارتش شاه- یا به واقع آن‌چه از ارتش شاه باقی مانده بود- در اختیار چه کسی باشد و انتقال ارتش از یک گروه به دیگری به چه شکل صورت گیرد. دست به دست شدن ارتش از حاکمیت شاه به یک حاکمیت جدید در عمل به صورت نقطه‌ی جدایی[5] آن سیستم بی‌نظم در آمد.
امیران رده‌بالای ارتش، بعد از رفتن شاه و با افزایش تدریجی قدرت آیت‌الله خمینی، در سر یک چند راهی قرار گرفته بودند: راه چاره‌ی اول این بود که مثل سال ۱۳۳۲کودتا کنند، قدرت را به دست بگیرند و احتمالاً شاه را برگردانند. راه چاره‌ی دوم این بود که شاپور بختیار را انتخاب کنند و محکم پشت او بایستند. آنها فکر می‌کردند این راه، حتی در صورت موفقیت، در نهایت به رئیس‌جمهوری شاپور بختیار منجر می‌شود. راه چاره‌ی سوم این بود که طرف آیت‌الله خمینی را انتخاب کنند، که این راه به جمهوری اسلامی ختم می شد.

در آن مقطع زمانی به نظر می‌رسد بعد از رفتن شاه از ایران قسمت عمده‌ی رهبری ارتش شاه- از جمله ارتشبد قره‌باغی (رئیس ستاد ارتش)، ارتشبد فردوست (رئیس دفتر ویژه‌ی اطلاعات) و سپهبد مقدم (رئیس ساواک)- هریک جدا به طرف راه چاره‌ی سوم یعنی به گروه مهندس بازرگان و آیت‌الله خمینی تمایل داشت و می‌خواست در این مورد با دولت موقت مهندس بازرگان و از این طریق با گروه آیت‌الله خمینی توافق یا معامله‌ای کند. ولی موضوع اصلی شرایط آن توافق و قیمت آن معامله بود. ارتشبد قره‌باغی، ارتشبد فردوست و سپهبد مقدم و احتمالاً بعضی از دیگر امیران ارشد ارتش شاه به شکل مجزا و همینطور به شکل مشترک، از یک طرف و طرفداران آیت‌الله خمینی از جمله نخست‌وزیر دولت موقت یعنی مهندس بازرگان و همفکران و دوستان او از طرف دیگر داشتند از کانال‌های مختلف با هم مذاکره می‌کردند تا بتوانند برای انتقال آرام ارتش یک راه حل پیدا کنند. این انتقالی بود برای ارتش از حکومت شاه به دولت موقت مهندس بازرگان.

ویلیام سولیوان، سفیر وقت امریکا در ایران در کتاب خاطراتش به ملاقات‌هایی با شرکت مهندس بازرگان و دیگران اشاره می‌کند که گویی در آن ملاقات‌ها موضوع نحوه‌ی انتقال آرام ارتش شاه به دولت موقت بررسی شده بوده است.

موضوع توافق بین مخالفان و ارتش اگرچه ممکن است دور از ذهن به نظر برسد، ولی خیلی هم بی‌زمینه نیست. فراموش نکینم که نماز عید فطر در روز ۱۳شهریور سال ۵۷در قیطریه و نیز راهپیمایی‌های بدون درگیری تاسوعا و عاشورا در روزهای ۱۹و ۲۰آذر همان سال همگی بر مبنای توافق‌هایی بود که بین رهبران ارتش و مخالفان صورت گرفته بود. ناگفته نماند که در همان زمان افسران رده بالایی در ارتش هنوز وجود داشتند که هنوز به دنبال راه چاره‌ی اول بودند و نقشه‌ی کودتا در سر داشتند. شایع است که سپهبد رحیمی- فرماندار نظامی تهران، سپهبد بدره‌ای- فرمانده‌ی نیروی زمینی ارتش و فرمانده‌ی گارد سلطنتی، سرلشکر خسروداد- فرمانده‌ی هوانیروز، و سرلشکر گارد کاظم ریاحی، معاون فرماندار نظامی تهران- به این روش تمایل داشتند.

در بهمن سال ۵۷ شاپور بختیار این تصویر را از خود ارائه می‌داد که نخست‌وزیر مشروطه‌ای است که ارتش باید از او دستور بگیرد. بعد از ملاقات انجام نشده در هشتم بهمن شروع مذاکره‌ی مجدد بین بختیار و بازرگان مشکل‌تر شده بود. وجود شاپور بختیار به‌عنوان نخست وزیر مشروطه و مانورهای محدودی که او می‌توانست انجام بدهد شاید سبب شد که توافق بین مهندس بازرگان و ارتشبد قره‌باغی هم مشکل‌تر شود. باید در نظر گرفت که توجیه یک توافق مستقیم بین بازرگان و قره‌باغی و بدون شرکت بختیار برای دست به دست کردن ارتش شاه حتی برای قره‌باغی هم آسان نبود. به این ترتیب با وجود این که بختیار و بازرگان از دوران جبهه‌ی ملی دوستان قدیمی بودند ولی ملاقات انجام نشده در روز هشتم بهمن سال ۱۳۵۷ یکی از عواملی شد که زمینه‌ی انجام یک توافق برای انتقال رژیم بر مبنای مصالحه را از بین برد.

مجموعه‌ی این شرایط در عمل فرجه زمانی برای رخدادهای روزهای ۲۱ تا ۲۲ بهمن را فراهم آورد.
در این میان نقش آن گروه چهارم را نباید فراموش کرد. آن گروه چهارم تا حد توان خود سعی می‌کرد که قدرت گرفتن دولت موقت مهندس بازرگان را به تاخیر اندازد. افراد گروه چهارم در انقلاب ۵۷ فعالانه شرکت کردند؛ بدون آن که در ‌‌نهایت بتوانند برای گروه چهارم امتیاز عمده‌ای کسب کنند. در حالی که سه گروه اول (ارتش شاه، دولت شاه و دولت موقت) در کشاکش با هم به نقطه‌ی سکون و رکود رسیده بودند، یک مجموعه رخداد زنجیره‌ای و نیز عملکرد بعضی از عناصر گروه چهارم این شرایط رکود را به هم زد.

در این بحبوحه درگیری هنرجویان همافری و واحدهای گارد مستقر در مرکز آموزش‌های هوایی در شب ۲۰ به ۲۱ بهمن و به دنبال آن شورش همافران در روز ۲۱ بهمن پیش آمد. این شورش روند انتقال ارتش شاه به دولت جدید را کاملا عوض کرد و جریان را از دست همه خارج کرد. ارتش از دست امیران ارشد شاه خارج شد ولی ارتش به دست دولت موقت بازرگان و گروه آیت‌الله خمینی سالم نرسید. ارتش شاه در روند انتقال در عمل از هم فروپاشید! فروپاشیدن ارتش و توزیع سلاح خود عامل رخدادهای دیگری شد. برای مثال می‌توان به شورش مسلحانه در استان‌های مرزی، حمله‌ی عراق به ایران و نیر شورش‌های مسلحانه‌ی شهری در سال ۱۳۶۰اشاره کرد که همگی به دنبال از هم پاشیده شدن شیرازه‌ی ارتش و توزیع گسترده‌ی سلاح صورت گرفت. به این ترتیب ردخدادهای بعدی بود که سبب شد روزهای ۲۰تا ۲۲ بهمن به صورت مهم‌ترین روزهای تاریخ نزدیک ایران درآید.

بخش بعد این سری نوشته با عنوان «روز‌های سرنوشت‌ساز از راه می‌رسند» ادامه خواهد یافت. در بخش بعدی خواهیم دید که وقتی شرایط اجتماعی مهیا باشد وقایع بسیار جزئی می‌توانند همچون جرقه‌، شعله‌ای را به‌وجود آورند که آن شعله در صورت وجود شرایط خاص مناسب می‌تواند به سرعت آتشی بسیار بزرگ را به وجود آورند. جرقه‌ی این آتش بزرگ در ساعت نه و ۱۰ دقیقه‌ی جمعه شب ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ در پادگان هوایی دوشان‌تپه زده شد و آتش آن در روز ۲۲ بهمن در تمامی سطح تهران گسترده شد.

پی‌نوشت‌ها:
1- General Robert Huyser 

2- Mission to Tehran
3- Chaos
4- Interaction
5- Inflection Point

بخش های قبلی این سری نوشته در وب‌سایت‌های زیر قابل دسترسی است:


بخش اول: بررسی پیش‌زمینه‌ها

بخش دوم: ماه پیشتاز-16 دی تا 19 بهمن 57 
 

بازتاب مسائل داخلی ایران در اسناد آرشیو ملی بریتانیا (۹) - اختصاصی "زمانه"


اسناد محرمانه

بازتاب مسائل داخلی ایران در اسناد آرشیو ملی بریتانیا (۹) - اختصاصی "زمانه"

جمعه, 11/22/1389 - 17:55
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
موضوع جنگ ایران و عراق در اسناد آرشیو ملی بریتانیا
مجید تفرشی
مجید تفرشی – جنگ ایران و عراق موضوع مهمی در اسناد دیپلماتیک بریتانیا است. ما در این بخش از گزارش در باره اسناد به تازگی علنی شده، به این مساله می‌پردازیم. اسناد موضوع بررسی را آرشیو ملی بریتانیا در اواخر دسامبر ۲۰۱۰ از حالت سری خارج کرد. آنها مربوط به سی سال پیش یعنی سال ۱۹۸۰ می‌شوند. در بخش نخست گزارش در مورد این اسناد، توضیحاتی در مورد آنها داده شد و شیوه‌ی پژوهش آنها تشریح گردید.


تنش میان ایران و عراق

از ابتدای پیروزی انقلاب توقع دولت عراق این بود که دولت تازه تاسیس انقلابی ایران با پا پس کشیدن از سیاست‌های دوران سلطنت محمد رضا شاه، به مطالبات ارضی و منطقه ای مورد مناقشه عراق تن در دهد. عدم اجابت این خواسته از سوی ایران به همراه ارتباط ایران با گروه‌های معارض مسلمان عراقی و از سوی دیگر مداخله عراق در امور خوزستان و بعضا تحریک برخی گروههای عرب در جنوب ایران منجر به کدورت بیشتر در روابط دوجانبه می‌شد. این روند در سال ۱۹۸۰و به خصوص با حوادثی از قبیل ناآرامی‌های شیعیان در عراق، اعدام محمد باقر صدر روحانی نوگرای شیعه به همراه خواهرش بنت الهدی صدر، اخراج عراقیان شیعه و ایرانی تباران از عراق، بر شدت این اختلافات افزود.
 

در مقابل عراق نیز ایران را متهم به دخالت در مسایل داخلی آن کشور از طریق اعزام خراب‌کار و کمک مالی و تدارکاتی به گروههای مخفی چون حزب الدعوةالاسلامی و یا روحانیان شیعه و گروه‌های کرد مخالف حکومت بعثی می‌کرد.

با وجود فراز و نشیبهای موجود، روابط دو کشور تا اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی تقریبا قابل کنترل بود. ولی پس از یک سری اتهام زنی‌های متقابل و افزایش فعالیتهای گروه‌های هوادار ایران در عراق و بالعکس، در مارس ۱۹۸۰سفرای دو کشور محل ماموریت خود را ترک کرده و روابط دوجانبه وارد مرحله‌ای بحرانی شد.

اشغال و گروگانگیری خونین در سفارت ایران در لندن با نقشه و اجرای توسط عوامل عراقی از یک سو و حادثه بمب گذاری در اقامتگاه صدام حسین و نسبت دادن آن به تروریستهای پرورده ایران، دو حادثه‌مهمی بودند موجب رسیدن سطح دشمنی دو حکومت به بالاترین حد ممکن شد. در همین زمان ده‌ها هزار عراقی از کشورشان رانده و روانه ایران شدند.

عراقیان اخراج‌شده از عراق

بر اساس یک بیانیه منتشر شده، به تاریخ ۱۰مه ۱۹۸۰/ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ از سوی عراقیان اخراجی که در مقابل سفارت تونس در تهران متحصن شده بودند، تنها در هفته‌های اخیر بیش از ۳۳هزار نفر شامل، بازرگانان، دانشجویان، کارمندان دولت، پزشکان، مهندسان و خانواده‌های آنان از عراق اخراج شده‌اند. در این بیانیه تاکید شده که برخلاف ادعاهای حکومت عراق اخراج شدگان عراقی بوده و نیاکانشان نیز عراقی بوده‌اند. دولت عراق افراد اخراجی را خارجیان و مهاجران غیرقانونی نامیده بود.

رقم ۳۳ هزار اخراجی از عراق تنها طی چند ماه ممکن است در ابتدا اغراق آمیز به نظر برسد، ولی خود عراقی‌ها هم کم و بیش این ارقام را تایید کرده بودند. بر اساس گزارش محرمانه سفارت بریتانیا در بغداد، درست یک ماه قبل از تحصن عراقی‌های اخراجی در تهران، نعیم حداد عضو شورای فرماندهی و معاون نخست وزیر عراق در پاسخ به خبرنگار واشنگتن پست گفته بود که تا آن زمان پنج هزار نفر از عراق اخراج شده‌اند و بیست هزار نفر دیگر هم آماده اخراج هستند.
 
بر اساس بیانیه، عراقی‌های متحصن هنگام اخراج این افراد، اوراق شناسایی، دارایی‌های نقدی و املاک آنان را مصادره کرده بود، با این همه شماری از این عده موفق به مخفی کردن اوراق شناسایی خود شده‌اند که نشانگر تابعیت و ملیت عراقی آنان است.

شرکت کنندگان در این تحصن، خواسته‌های خود از جامعه بین‌المللی را این گونه مطرح کردند: توقف سیل کنونی اخراج اتباع عراقی، آزادی هزاران نفر از جوانان زندانی وابسته به خانواده‌های اخراجی، تضمین امنیت اقوام اخراج شدگان که همچنان در داخل عراق هستند، بازگرداندن عراقی‌های اخراجی و برگرداندن اموال و املاک مصادره شده آنان و تشکیل یک کمیته بین المللی زیر نظر سازمان ملل متحد برای تعیین سرنوشت عراقی‌های اخراجی.

تدارک جنگ در عراق

در گزارش محرمانه ۱۳ آوریل سفارت بریتانیا در عراق عنوان شده که گروه خلق عرب در خوزستان خرابکاری‌هایی را به نفع حکومت عراق انجام داده و رهبران آن گروه با ارسال پیام‌هایی برای میشل عفلق (پدر ایدئولوژیک بعث گرایی) و صدام حسین خود را پای بند آموزه‌های بعثی دانسته و "در راه آزادسازی عربستان [خوزستان] از دست قاتلان نژادپرست می‌جنگد."

در ادامه همین گزارش از قول دو ژنرال عراقی (ژنرال شنشال و ژنرال نعیمی) آمده که نیروهای ذخیره برای خدمت به ارتش عراق فراخوانده شده‌اند. این گزارش بیش از پنج ماه قبل از آغاز جنگ عراق و ایران ارسال شده است.

سه روز پس از این گزارش در ۱۶ اوریل، نیز صدام حسین در یک سخنرانی در فستیوال بهاره شهر موصل تاکید کرد که در سال ۱۹۷۹در نخستین اجلاس جنبش عدم تعهد پس از انقلاب ایران در هاوانا به وزیر خارجه وقت ایران (ابراهیم یزدی) گفته که راه بهبود روابط ایران و عراق خروج نیروهای ایرانی از جزایر سه گانه، دادن بخشی از شط العرب که بر اساس قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره به ایران تعلق گرفته و رفتار محترمانه با اعراب عربستان [خوزستان] است.

بر اساس گزارش‌های مکرر سفارت بریتانیا در بغداد، در طول ماه‌های منتهی به جنگ، رسانه‌های حکومتی عراق از استان خوزستان در ایران به عنوان "عربستان اشغال شده" یاد می‌کردند.
 

سعدون حمادی وزیر خارجه عراق در سخنرانی سوم ژوئن ۱۹۸۰/ ۱۳ خرداد ۱۳۵۹ خود، ضمن ابراز ناامیدی از تغییر سیاست‌های منطقه‌ای ایران و عدم پذیرش ادعاهای عراق و دیگر دولت‌های عربی منطقه مثلا درباره دست کشیدن از جزایر تنب بزگ، تنب کوچک و ابوموسی گفت: "ایران همچنان همان روش رژیم شاه را اتخاذ کرده و همان سیاست توسعه طلبانه و نژادپرستانه را دنبال می‌کند. ایران همچنان برخلاف قوانین و سنت‌های بین‌المللی، به اشغال سه جزیره عربی اشغالی توسط نیروهای شاه ادامه می‌دهد. ایران از طریق تلاش برای صدور به اصطلاح انقلاب ایران در امور داخلی دیگر کشورها دخالت کرده و تهدید به استفاده از زور می‌کند."

حمادی به سخنان ابوالحسن بنی‌صدر رییس جمهور ایران در این باره اشاره کرد. ظاهرا بنی‌صدر در مصاحبه با روزنامه النهار ضمن رد ادعای کشورهای عرب منطقه خلیج فارس برای بازگرداندن جزایر سه گانه به امارات عربی متحده گفته بود: "تا جایی که ایران می‌داند، ابوظبی، قطر، عمان، دبی، کویت و عربستان سعودی کشورهای مستقلی نیستند."

از یک جنبه دیگر، می‌توان به گزارش جولیان ایمری سیاستمدار بریتانیایی به نقل از ارتشبد علامعلی اویسی درباره انگیزه‌های حکومت عراق و شخص صدام حسین در مخالفت با جمهوری اسلامی و همکاری با برخی از جناح‌های اپوزیسیون ایرانی توجه کرد: "اویسی معتقد است که صدام حسین به سه دلیل از او حمایت می‌کند: ترس از تصرف ایران توسط شوروی و در نتیجه سقوط رژیم بعثی در عراق، ترس از نفوذ خمینی در جامعه شیعه عراق و ترس از تبعات تجزیه کردستان ایران برای عراق. صدام حسین شاید در پس ذهنش جاه‌طلبی تصرف خوزستان را داشته باشد."

تصورات حکومت عراق

یک گزارش تفصیلی ، نوشته کریس رندل (Chris Rundle) دیپلمات فارسی‌دان و رییس بخش تحقیقات خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا تاکید دارد که یکی از دلایل یورش بی‌مهابای حکومت عراق به خاک ایران، "اطلاعات گمراه کننده ایرانیان تبعیدی از قبیل شاپور بختیار مبنی بر این بود که احتمالا به دلیل وجود اغتشاش در ارتش و بی‌ثباتی رژیم به دلیل مخالفت مردم، به ویژه در خوزستان، ایران قادر به جنگ نخواهد بود و پرچم نیروهای آزادی‌بخش برافراشته خواهد شد."
 

همین گزارش تاکید می‌کند که حکومت عراق تصور می‌کرد که به دلیل انزوای بین‌المللی جمهوری اسلامی، جامعه جهانی در جنگ طرف عراق را خواهد گرفت و حمله به ایران می‌تواند به سروری عراق در جهان عرب منجر شود.

در یکی از تحقیقات آکادمیک با عنوان اسلام و غرب که به طور مشترک توسط دو نماینده بانفوذ مجلس عوام (دنیس والترز و پیتر تمپل موریس و سه کارشناس مشهور خاورمیانه (هارولد بیلی، پاتریک سیل و عباس کلیدار) تهیه شده و نسخه‌های معدودی از آن در اول آگوست ۱۹۸۰/ ۱۰مرداد ۱۳۵۹(کمتر از دو ماه قبل از آغاز جنگ ایران و عراق) در اختیار نخست وزیری، وزارت خارجه، وزارت دفاع و وزارت بازرگانی بریتانیا قرار گرفت، راهکار فراروی حکومت عراق در مواجهه با ایران این گونه توصیه و تبیین شده است: "برای رسیدن به این دو هدف، صدام حسین اگر نتواند ایران انقلابی را شکست دهد، دست کم باید تاثیرات آن را بر اکثریت شیعه کشور خود که خطر مهلکی برای رژیم عراق است، خنثی کند. به این ترتیب باید اعتراف کنیم که به نظر می‌رسد رژیم سکولار بعثی بغداد آشکارا درگیر تلاش‌هایی برای بی ثبات کردن رژیم اسلامی تهران است. در حال حاضر به نظر می‌رسد که دو کشور در آستانه ورود به یک جنگ آشکار هستند. هم زمان صدام حسین قلع و قمع بی رحمانه‌ای علیه کمونیست‌ها به را انداخته و به شدت از اشغال افغانستان انتقاد کرده است."

موضع "بی‌طرفی"

سیاست رسمی و اعلام شده ایالات متحده و متحدانش در جنگ عراق و ایران، خودداری از ارسال جنگ افزار به هر دو کشور بود. با این همه به دلیل تداوم ماجرای گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی در تهران، این محدودیت در مورد ایران و وجود مصوبات شورای امنیت و دادگاه داوری بین‌المللی، سخت‌تر و جدیتر اعمال می‌شد.

در گفت و گوهای فشرده‌ای که بر سر آزادی گروگان‌های آمریکایی در جریان بود، مرتبا برای ترغیب مقامات ایرانی برای پایان دادن به ماجرا، گفته می‌شد که در صورت آزادی گروگان‌ها در مورد صدور مجوز و ارسال جنگ افزار به ایران، به ویژه مواردی که قبلا خریداری و پولش را پرداخت شده بود تجدید نظر صورت می‌گیرد. این در حالی بود که در سیاستهای پنهان و نشست‌ها و مکاتبات محرمانه، این موضوع صریحا منتفی و غیرقابل تحقق ارزیابی می‌شد.
 

سوای وجود دو مساله گروگان‌گیری و سیاست خصمانه کشورهای عربی منطقه در قبال ایران، دغدغه مهم دیگر تسلیحاتی آمریکا و متحدانش در قبال ایران و عراق، چنان که در گزارش سری بیستم نوامبر ۱۹۸۰/ ۲۹آبان لرد پیتر کرینگتون وزیر خارجه به مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا، نیز تاکید شده، "محدود کردن فرصت‌های نفوذ شوروی" بود. در این مورد، طبیعی بود که به دلیل تمایل بیشتر حکومت بعثی عراق به شوروی، دولت‌های غربی برای خودداری از گرایش بیشتر بغداد به مسکو، نرمش بیشتری برای تجهیز عراق نشان می‌دادند.

اگرچه سیاست رسمی و اعلام شده بریتانیا در جنگ ایران و عراق، بی طرفی بود، ولی کرینگتون در این گزارش ابراز داشت: "در جایی که ما مجبور به انتخاب شویم، باید جانب عراق را بگیریم ... تا زمان ارزیابی روابط خود با عراق و آزاد شدن اتباع زندانیمان در ایران، ما نباید با آزادی زود هنگام ارسال جنگ افزار به ایران موافقت کنیم، حتی در مواردی که پول خرید آن‌ها قبلا پرداخت شده است."

تجهیزات نظامی

از سوی دیگر، دولت عراق و شخص صدام حسین نیز رسما خواهان توقف ارسال تجهیزات نظامی بریتانیا به ایران بود و این اقدام را به نوعی دشمنی با عراق و دیگر کشورهای عربی قلمداد می‌کرد.در مساله عراق، استفاده از جنگ افزارهای بریتانیایی علیه ایران چندان مورد دغدغه مقامات لندن نبود و مطابق سند محرمانه ۱۴اکتبر/ ۲۲مهر وزارت دفاع آن کشور، بیشتر نگرانی در این مورد استفاده از این تجهیزات به سود نیروهای فلسطینی و علیه منافع اسراییل و همچنین ضرورت نگران نکردن همسایگان عرب عراق، به خصوص کویت بود.

از سوی دیگر با گذشت زمان، در شرایطی که ایران همچنان محروم از دریافت فطعات تانک‌های بریتانیایی خود بود و همچنین سیاست رسمی و اعلام شده بریتانیا نیز مبتنی بر عدم همکاری نظامی با طرفین مناقشه بود، عراقی‌ها رسما از لندن خواهان دریافت همین قطعات برای استفاده از تان
ک‌های چیفتن غنیمت گرفته شده از ایران بودند.

مایکل هولتون مدیر فروش وزارت دفاع در نامه‌ای محرمانه به دیوید میرز مدیر کل خاور میانه وزارت خارجه بریتانیا در تاریخ ۲۶نوامبر/ ۵آذر عنوان کرد که ژنرال جناب [جناب سید امین] که از سوی نیروهای مسلح عراق رسما به لندن سفر کرده بود، علاوه بر درخواست‌های نظامی دیگر، خواهان دریافت قطعات و تجهیزات چیفتن برای استفاده از ۶۹تانک‌ به غنیمت گرفت شده عراق از ایران در نخستین هفته‌های جنگ شده و همچنین کمک متخصصان بریتانیایی بود. در این نامه از قصد وزارت دفاع بریتانیا برای اعزام مخفیانه یک تیم تخصصی برای بررسی درخواست عراق خبر داده شده است.

مدیر بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا نیز در یادداشت محرمانه‌ای به وزارت دفاع توصیه کرده بود که در مقابل این درخواست عراقی‌ها باید سیاست دفع الوقت را در پیش گرفت تا معلوم شود چفدر عراقی‌ها در این خواسته خود اصرار دارند و بعد درباره آن تصمیم گیری کرد.

نگرانی مقامات نظامی و دیپلماتیک در مورد ارسال تجهیزات تکمیلی و یدکی تانک چیفتن به عراق این بود که به دلیل انحصاری بودن این تانک به ارتش ایران در خاورمیانه، امکان یافتن ردپای بریتانیا در تعمیر و راه‌اندازی تانکهای غنیمتی عراقی و اثبات نقض بی طرفی نظامی بریتانیا وجود داشت.

گفتنی است که ژنرال جناب سید امین یکی از فرماندهان ارشد کردتبار در ارتش عراق بود که در ابتدای جنگ از جمله مشاوران نظامی صدام حسین بود. جناب در سال ۱۹۸۴بازنشسته شد، در سال ۱۹۹۰به عنوان بیماری به بریتانیا مهاجرت کرد و در ۲۱نوامبر ۲۰۰۶ در سن ۸۱سالگی درگذشت.

عراقیها همچنین به حکومت اردن وعده داده بودند که آنها را نیز از نعمت تانک‌های چیفتن غنیمتی ایرانی بهره‌مند کند. از این رو مقامات نظامی اردن نیز جداگانه از بریتانیا خواستند تا تجهیزات و خدمات تعمیر و نگهداری چیفتن به کشورشان بدهد. جواب اندن به امان در این باره تقریبا مانند جواب به بغداد بود. دفع الوقت برای ارزیابی شرایط و تصمیم‌گیری برای بعد.

شروع جنگ

در آخرین روز تابستان سال ۱۳۵۹، نیروهای عراقی از جنوب، جنوب غرب و غرب وارد خاک ایران شدند. در روزهای نخست و ده روز اول جنگ همه گزارشها در تایید پیشروی نیروهای عراقی بود، تا جایی که عراقی‌ها با انتشار یک بیانیه رسمی از ورود نیروهایشان به اهواز مرکز خوزستان خبر دادند. این خبر اگرچه نادرست بود، ولی نشانگر عمق و دامنه پیشروی نیروهای عراقی در درون ایران بود.از نخستین روزهای جنگ و همزمان با پیشروی قوای عراقی در خاک ایران، تلاشهای مختلف بین‌المللی از طریق سازمان ملل متحد، سازمان کنفرانس اسلامی و جنبش غیرمتعهدها برای پایان بخشیدن به جنگ آغاز شد.

خبرنگاران خارجی در ایران

در ابتدای جنگ، فعالیت خبرنگاران خارجی در ایران چندان آسان نبود. بر اساس گزارش ۱۳اکتبر/ ۲۱مهر استیون لمپورت یکی از مسئولان بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا، پس از پوشش خبری نشست مطبوعاتی مصطفی چمران وزیر دفاع در دانشگاه جندی شاپور اهواز و سپس بمباران این دانشگاه توسط جنگنده‌های عراقی، ایران گزارشگر خبرگزاری رویترز را از ایران اخراج کرد. ایران معتقد بود که انتشار گزارش رویترز و اعلام دقیق محل نشست، به شناسایی محل حضور چمران و بمباران دانشگاه اهواز منجر شده است.
 

یکی از مشکلات ایران با بریتانیا در پوشش مساله جنگ، مواضع شبکه بی‌بی‌سی بود. ایران به دفعات بی‌بی‌سی را متهم کرده بود که اخبار جنگ را یک سویه و مغرضانه به نفع عراق منتشر می‌کند. برای نمونه، در گزارش لمپورت به پوشش خبری سقوط شهر خرمشهر و سرنگونی ده بالگرد ایرانی اشاره شده که ایرانی‌ها این خبر را غیرواقعی اعلام کردند.

به دلیل مشکلاتی که بی‌بی‌سی در ایران داشت، گاهی خبرنگاران این شبکه گاه بی هماهنگی و با ویزای گردشگری برای پوشش اخبار به ایران سفر می‌کردند که به عنوان نمونه می‌توان به گزارش 6 اکتبر لمپورت درباره مارک تالی (Mark Tully) گزارشگر بی‌بی‌سی و همکارش بروس لودن اشاره کرد. این دو با دریافت روادید توریستی از سفارت ایران در دهلی و سفر از طریق ترکیه برای تهیه گزارش به تهران وارد شدند، ولی نهایتا مسئولان ایرانی به آنان اجازه فعالیت خبری ندادند.

نخست وزیر ایران در سازمان ملل

روز ۱۷اکتبر/ ۲۵مهر محمد علی رجایی نخست وزیر ایران در نشست شورای امنیت در نیویورک ضمن اعلام علاقه‌مندی ایران به پایان بخشیدن به جنگ تاکید کرد که این مساله بدون خروج نیروهای عراقی از خاک ایران و بازگشت به مرزهای شناخته شده بین‌المللی ممکن نیست.
 

ریاست شورای امنیت در آن زمان برعهده بریتانیا و آنتونی پارسونز (Anthony Parsons) نماینده آن کشور و سفیر سابق لندن در تهران بود. پارسونز در گزارشی به لندن، از جلسه سخنرانی رجایی به عنوان "شلوغ‌ترین جلسه ای که که تاکنون کسی در شورای امنیت به یاد دارد" نام برد.

پارسونز همچنین سخنرانی بیش از یک ساعته رجایی را یک "رجزخوانی" خطاب کرد که طی آن "نه تنها به صدام حسین و عراق، که به آمریکا، اسراییل، اردن و به طور گذری به مصر، شوروی، مراکش، بقیه توطئه بین‌المللی علیه انقلاب اسلامی" حمله کرد.

در گزارش پارسونز به نکته مهمی اشاره شده است. به عقیده او، رجایی بیشتر وقت سخنانش را به حمله به دیگر کشورها سپری کرد و از مهمترین نکته سخنانش و نقطه قوتش که اشاره به ماده ششم قرارداد ۱۹۷۵الجزایر در ضرورت حل اختلافات طرفین بدون توسط به زور بود خیلی سریع و کلی رد شد.


موضع اردن، عربستان و آمریکا

بر اساس یک یادداشت داخلی بدون تاریخ وزارت خارجه بریتانیا در روزهای اولیه جنگ، در میان همه کشورهای عربی، اردن آشکارترین حمایت را از عراق داشت و از طریق اجازه عبور محموله‌های عراقی از خاک خود، بیشترین کمک را به بغداد کرده بود.

در ادامه همین گزارش تاکید شده بود که سعودیان به امید شکست سریع ایران، طور شفاهی از حمله عراق به ایران حمایت کرده بودند،ولی مقاومت غیرقابل انتظار ایران موجب شد تا ریاض جانب احتیاط را نگه داشته و از حمایت علنی از بغداد دست بکشد.

از سوی دیگر و مطابق گزارش‌های پارسونز از شورای امنیت، مقامات آمریکایی‌ تلاش می‌کردند از موضوع جنگ برای ترغیب یا اعمال فشار بیشتر به ایران برای تسریع بخشیدن به آزادی گروگان‌ها استفاده کنند.
حمله نیروهای عراقی به ایران با استقبال شماری از کشورهای عرب منطقه خاورمیانه و خلیج فارس مواجه شد. بر اساس تحلیل سران این کشورها، چه نظام سلطنتی و چه جمهوری اسلامی در جهت تحقیر و بی اعتنایی به اعراب حرکت می‌کردند و خواستار احراز آقایی ایران در منطقه بودند.
 

بر اساس گزارش روز ۲۲اکتبر/ ۳۰مهر سفارت بریتانیا در امان، یک ماه پس از آغاز جنگ، ملک حسین پادشاه اردن در دیدار با نیکلاس ولیوتز سفیر امریکا در امان به ارزیابی جنگ ایران و عراق پرداخت: "ملک حسین با واکنشی قابل پیش بینی ادعا کرد که متجاوز اصلی ایران است."

ملک حسین در اظهار نظری دیگر با اعلام خوشحالی و حمایت از حمله ارتش عراق به خاک ایران عنوان کرد که ایران، چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب، اعراب را تحقیر کرده و در اندیشه آقایی کردن بر آنان بوده است.

پادشاه اردن تاکید کرده بود که ملک فهد پادشاه سعودی و شیخ زاید حاکم امارات هر دو از نظر سیاسی و مالی حامی عراق در جریان جنگ با ایران هستند.


سیاست عراق

در همین ارتباط، اولگ گرینفسکی (Oleg Grinevsky) یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه شوروی در دیدار روز ۱۴اکتبر/ ۲۲مهر خود با کرتیس کیبل (Curtis Cable) سفیر بریتانیا در مسکو درباره وضعیت جنگ عراق و ایران گفت: "عراقی‌ها اکنون در یک سیر نزولی به پایان دادن جنگ فکر می‌کنند. موقعیت ایران به دلیل نداشتن رهبری آشکار در ارتش قابل تشخیص نیست، ولی به نظر می‌رسد همه قول دارند که ایرانیان تا زمانی که عراقی‌ها در خاک آنها هستند توقف نمی‌کنند. "
 

گری سیک (Gary Sick) معاون شورای امنیت ملی آمریکا در دیداری با ادریان فورتسکیو (Adrian Fortescue) نفر دوم سفارت بریتانیا آمریکا، در روز چهارم دسامبر/ ۱۳آذر، با خوشحالی اعلام کرد که از یک سو، با بروز جنگ سعودی‌ها از آمریکا خواسته‌اند تا حضور فعالتری در منطقه داشته باشد و از سوی دیگر، با فاصله گرفتن تدریجی صدام حسین از شوروی، او چاره ای جز نزدیکتر شدن به غرب برای تامین نیازهای تسلیحاتی خود ندارد.

با وجود صدور اعلامیه‌های متعدد فرماندهی ارتش عراق در ماه نخست جنگ، مبنی بر پیشروی نیروهای آن کشور تا دروازه‌های اهواز و تصرف همه نواحی مرزی جنوب، جنوب غرب و غرب ایران و حتی ترجمه و ارسال این بیانیه‌ها به نمایندگی‌های دیپلماتیک کشورهای مختلف، بغداد به شدت مخالف آن بود که در قطعنامه‌های شورای امنیت و یا بیانیه‌های جنبش عدم تعهد به عنوان آغازگر جنگ و متجاوز به خاک ایران معرفی شود.

بر اساس اظهارات ملک حسین در هفته نخست آغاز جنگ، صدام حسین امیدوار بود که ظرف ۴۸ساعت کار ایران را یکسره کند، ولی در عمل این رویا تحقق نیافت.
 

بر اساس یک سند سری سفارت بریتانیا در بغداد، اولویتهای صدام حسین در آغاز جنگ چنین بود: اولویت اول: تصرف آبادان و خرمشهر، پیشروی به سوی اهواز ولی نیروهای ایرانی به طرز شگفت انگیزی مانع این پیشروی شدند. اولویت دوم: پس از گذر از قصر شیرین پیشروی به سوی جاده کرمانشاه، تصرف اراضی نوار شمال و جنوب مندلی. اولویت سوم: در صورت قرار شیخ صقر حاکم راس الخیمه برای سوخت دهی به جنگنده‌های عراقی، حمله به جزایر سه گانه و اشغال آنها و سپس تحت فشار قرار دادن تهران برای آغاز مذاکره در شرایط اشغال اراضی ایران.

روز ۲۶اکتبر/ ۴آبان، سعدون حمادی در دیدار با سفیر بریتانیا ادعا کرد که برخلاف روند مذاکرات شورای امنیت، عراق جنگ را در ۲۲سپتامبر آغاز نکرده و این ایران بوده که در چهارم سپتامبر به عراق حمله کرده است. حمادی عنوان کرد که عراق طمع به خاک ایران ندارد و فقط خواهان حق حاکمیت خود بر شط‌العرب است.

حمادی همچنین بدون اشاره به نمایش تلویزیونی صدام حسین در پاره کردن قرارداد ۱۹۷۵الجزایر با محمد رضا شاه در مقابل دوربین‌های تلویزیونی تنها چهار روز قبل از شروع جنگ و مستند ساختن بعدی آن در سازمان ملل، دلیل یورش ارتش کشورش به ایران را نبود قرارداد مرزی و فسخ یک طرفه قرارداد الجزایر توسط حکومت جدید تهران و بی اعتبار شدن آن قرارداد اعلام کرد.

اشاره به بی اعتبار دانستن قرارداد الجزایر توسط مسئولان مختلف دولت عراق و یا تصمیم به نقض آن از امری طبیعی بود. عراق در سال ۱۹۷۵در دوره برتری راهبردی و سیاسی ایران تن به این قرارداد داد. حمادی در سخنان خود در شورای امنیت در تاریخ ۱۵اکتبر/ ۲۳مهر صریحا ایران را "بهره مند مستقیم " از قرارداد ۱۹۷۵اعلام کرد.


حمادی همچنین از یک سو اعلام می‌کرد طمعی به خاک ایران نیست و عراق به خاک ایران تجاوز نکرده، از سوی دیگر عنوان کرد که در صورت خروج نیروهای کشورش از ایران، هیچ تضمینی بر تغییر رویه ایران در برابر عراق وجود ندارد و از این جهت حضور عراقی‌ها در خاک ایران تضمینی بر اصلاح رفتار ایران خواهد بود.
این اظهارات در کنار نظرات دیگری از صدام حسین و دیگر رهبران عراقی که در اسناد تازه آزاد شده منعکس شده‌اند نشان می‌دهد که حکومت عراق تحت هیچ شرایطی حاضر به خروج مسالمت آمیز از خاک ایران در مرحله آغازین جنگ نبود. البته شرایط جنگ در سالهای بعد به مرور از وضع ابتدایی آن فاصله گرفت و موازنه جنگ و انگیزه‌ها و نگرش سران دو کشور به مقوله تداوم جنگ و آتش بس تا حد زیادی متفاوت شد.

شرط‌های ایران برای آتش‌بس

روز سوم نوامبر، شورای امنیت سازمان ملل با مشارکت جنبش عدم تعهد، برای چندمین بار برای اعلام یک آتش بس فوری بین ایران و عراق بر اساس قطعنامه ۴۷۹مصوب ۲۸سپتامبر/ ششم مهر تشکیل جلسه داد. به گزارش پارسونز، هیات نمایندگی ایران با اعلام سه شرط اعلام کرد که پیش نویس تهیه شده توسط غیرمتعهدها و اعضای شورای امنیت برای صلح را قبول ندارد. شروط ایران عبارت بود از: "محکومیت تجاوز عراق به خاک ایران، بازگشت نیروهای عراقی به مرزهای قبل از ماه سپتامبر و پرداخت خسارتهای تجاوز از سوی عراق به ایران."

شمیرانی از سوی هیات نمایندگی ایران در ارزیابی راهکار تهیه شده شورای امنیت اعلام کرد: "شورای امنیت باید بر اساس اصول و حقیقت عمل بکند و این قطعنامه فاقد این شرایط است."


ادامه دارد
مجید تفرشی (iranianhistory@gmail.com)


بخش‌های پیشین:

بخش ۱: شیوه‌ی پژوهش اسناد و مرور تحولات بین‌المللی
بخش ۲: بازتاب مسائل داخلی ایران
بخش ۳: اقتصاد ایران
بخش ۴: محمدرضاشاه، خانواده سلطنتی و اپوزیسیون
بخش ۵: مسائل مربوط به گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی
بخش ۶: تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران
بخش ۷: روابط ایران و بریتانیا 
بخش ۸: اشغال سفارت ایران در لندن