۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

حزب توده تعامل و تقابل با جبهه ملی، محمد چگینی

محمد چگینی
حزب توده تعامل و تقابل با جبهه ملی


در فاصله سال هاي ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ دو گروه عمده سياسي در کشور ظهور کرد، که صحنه سياسي و اجتماعي را تحت تاثير قرار داد. آن دو در حين به چالش کشيدن محافظه کاران با يکديگر رقابت نيز داشتند. حزب توده در سال ۱۳۲۰ تشکيل شد و گروه ديگر «جبهه ملي» در سال ۱۳۲۸ هنگام افول حزب توده به وجود آمد. جبهه ملي رهبري جنبش ضد استبدادي و ضد استعماري را در دست گرفت. اما حزب توده برخلاف اصول مرامنامه اش مبني بر حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران، از همان ابتدا دنباله رو سياست شوروي بود. در سال ۱۳۲۳ از تقاضاي سرگئي کافتارادزه براي امتياز نفت شمال حمايت و يک تظاهرات خياباني هم در اين راستا برپا کرد. اما مصدق که مخالف واگذاري امتياز بود لايحه يي را به تصويب مجلس رساند تا مانع دادن نفت به ديگر کشورها شود. اين عملکرد دکتر مصدق موجب بدبيني توده يي ها نسبت به او شد. در سال ۱۳۲۵ با فرقه دموکرات آذربايجان که متهم به استقلال طلبي بود ائتلاف کرد و پيامد اين اقدام انشعاب گروهي در دي ماه ۱۳۲۶ به رهبري خليل ملکي بود. در بهمن ماه ۱۳۲۷ در نتيجه سوءقصد به جان شاه حزب توده غيرقانوني شد و هسته رهبري آن از هم پاشيد. اما نشريات به صورت زيرزميني چاپ مي شد و سازمان هاي وابسته مخفيانه فعاليت مي کردند. جبهه ملي در مهرماه ۱۳۲۸ در اعتراض به مساله نفت و نحوه برگذاري انتخابات تشکيل شد. در همين زمان فضاي مناسبي براي حزب توده فراهم شد تا فعاليت خود را سازماندهي کند. مليون توانستند با شعارهاي ملي گرايانه مردم را جذب خود کنند و اين براي حزبي که داعيه رهبري مبارزات را داشت قابل تحمل نبود. انشعابيون حزب به رهبري ملکي به جبهه ملي پيوستند، که موجب شد خشم حزب دوچندان شود. تحليل حزب از نهضت ملي واقعي و بر پايه شرايط داخلي نبود؛ بلکه براساس اوضاع بين المللي صورت مي گرفت. از ديدگاه استالين جهان به دو بلوک شرق (سوسياليسم) و غرب (کاپيتاليسم) تقسيم شده بود؛ چنانچه گروهي در جناح سوسياليسم نبود، بدون شک در طرف کاپيتاليسم قرار داشت. بنابراين در سطح کشوري، حزب توده در اردوگاه شوروي بود و جبهه ملي سازماني امريکايي بود که انگليسي ها هم داخل آن شده بودند.۱ در حالي که جبهه ملي سرگرم مبارزه با شرکت نفت و محافظه کاران بود؛ حزب توده با تمام توان تبليغات ضد جبهه يي را در نشريات خود آغاز کرد. آنان نهضت ملي را ثمره تضادهاي داخلي هيات حاکمه و بازتاب طبيعي رقابت در اردوگاه امپرياليسم مي دانستند و بر اين عقيده بودند که جبهه را بورژوازي ملي (ليبرال) رهبري مي کند و دشمن بزرگ جنبش کارگري ايران است. توده يي ها از هيچ تهمت و افترايي براي مخدوش کردن چهره مليون خودداري نمي کردند. نزد آنان «ملي» نقاب سياهي بود که چهره هاي داغدار و ننگين را مي پوشاند. در پشت ملي گرايي عوام فريبان خلق و مزدوران استعمار مشغول فعاليت بودند. جبهه امپرياليستي امريکا و انگلستان براي درهم شکستن نهضت انقلابي کارگران و دهقانان هميشه با شعار رفرميستي دروغين مانع نهضت مردم شده اند. جبهه ملي مجري سياست هاي غرب امپرياليستي است. ۲برخلاف برداشت ايدئولوژيک حزب توده، ديدگاه رهبران جبهه ملي کمتر جزم انديشانه و طبقاتي بود. جناح راست جبهه که شامل حزب زحمتکشان، ملت ايران و مجمع مسلمانان مجاهد و افرادي مانند دکتر فاطمي مي شد، خواهان يک مبارزه ايدئولوژيک و اصولي بودند. البته احزاب از مبارزات خياباني هم استقبال مي کردند. ملکي از رهبران حزب زحمتکشان، پيروزي يا شکست نهضت را در گرو نوع برخورد با حزب توده جست وجو مي کرد. دکتر فاطمي توده يي ها را جواناني پاکدل مي دانست که ناخودآگاه فريب کمونيسم را خورده اند و اقدامات آنان تنها به نفع شرکت انگليسي بود.۳ اما جناح ميانه رو به رهبري دکتر مصدق جنبه اصلاح طلبي و ضد استبدادي حزب را مي ستود اما پيروي محض آن از سياست شوروي را نکوهش مي کرد. او مخالف به کارگيري خشونت عليه حزب بود و اعتقاد داشت بايد ريشه هاي کمونيسم را پيدا کرد و از طريق يک برنامه ريزي فرهنگي و اجتماعي عوامل تغذيه کننده آن را از بين برد.۴حزب توده و مساله نفتبعد از سقوط رضاشاه، نفت با استقلال ايران پيوند خورده بود. از ديدگاه مصدق و جبهه ملي کوتاه کردن دست بيگانگان از نفت يگانه راه برقراري دموکراسي و حفظ استقلال کشور بود. نفوذ خارجي ها مصادف بود با تشکيل يک حکومت استبدادي که در خدمت منافع آنان باشد. در اينجا ناسيوناليسم مليون با انترناسيوناليسم توده يي ها که حامي منافع شوروي بودند در تضاد کامل قرار داشت. نمايندگان جبهه که در مجلس بودند از همان آغاز استيفاي حقوق ملت ايران از نفت جنوب را در دستور کار خود قرار دادند. توده يي ها امپرياليسم ستيزي جبهه را به هيچ مي گرفتند. برخلاف جبهه ملي که در قضيه نفت برنامه شفافي در پيش گرفته بود، سياست حزب توده متناقض و گمان انگيز بود.در تابستان ۱۳۲۹ دولت سرلشکر رزم آرا با حمايت غرب روي کار آمد تا قضيه نفت را حل کند. جبهه ملي و حزب توده احساس خطر کردند. مصدق آن را شبه کودتا ناميد و حزب هم با انتشار بيانيه يي خواهان اتحاد همه گروه ها براي مقابله با ديکتاتوري سفارت انگليس و دربار شد. جبهه ملي اين پيشنهاد را رد کرد. به زودي نخست وزير جديد که از کمک غرب نا اميد و از مخالفت جبهه ملي به ستوه آمده بود، به حزب توده نزديک تر شد تا از آن در برابر مليون استفاده کند. حزب توده از اين ائتلاف دو هدف را دنبال مي کرد؛
۱-تصويب قرارداد الحاقي به نفع شوروي هم بود و آنان انتظار داشتند از اين نمد کلاهي هم نصيب ما سوسياليست ها شود.۲- شايد اين گونه جريان نفت را از دست جبهه خارج و خودشان رهبري جنبش را بر عهده بگيرند. به همين جهت مليون را شعبده بازاني مي دانستند که با ساز امريکا و انگلستان مي رقصيدند و آنان را به استهزا قهرمان پيت نفتي مي گفتند. ۵هر چه پيش مي رويم و قضيه ملي شدن نفت شکل واقعي تري به خود مي گيرد، حزب توده سردرگم تر مي شود. در آذرماه ۱۳۲۹ جبهه ملي با انتشار بيانيه يي گفت به جز ملي شدن از هيچ راه حل ديگري تمکين نخواهد کرد. با آمدن اين شعار به لايه هاي مختلف جامعه حزب عملاً خلع سلاح شد ولي همچنان مي خواست برخلاف حرکت آب شنا کند. حزب،ملي کردن را يک توطئه امريکايي براي انحصار منابع نفتي مي دانست. به گفته ايرج اسکندري حزب در اين زمان شعار «نفت جنوب بايد ملغي شود» را سر داد. بديهي بود ملي شدن، الغاي نفت جنوب را دربرمي گرفت و اين شعار حزب هيچ مخاطبي نداشت و تنها براي تضعيف جبهه ملي به کار گرفته شد. اين گونه به نظر مي رسد که حزب هيچ مخالفتي با نفس واگذاري امتيازها نداشت. در اول دي ماه سازمان دانشجويان وابسته به حزب که نقش پيشرويي در حزب داشت رسماً از ملي شدن حمايت کرد. حزب زماني که دريافت برنامه جبهه ملي واقعي است، بيانيه يي صادر کرد و در آن گفته بود؛ «نفت ايران در اختيار ملت ايران».حزب و دولت مليمصدق در هفتم ارديبهشت ۱۳۳۰ کابينه خود را تشکيل داد. حزب به قدرت نمايي و ايجاد آشوب و خرابکاري ادامه داد. کشاورز و اسکندري از سران ارشد بر اين عقيده بودند که کيانوري، کامبخش و قاسمي يک فراکسيون درون حزبي تشکيل داده بودند که خارج از چارچوب حزبي فعاليت مي کردند. در دوره اول حکومت مصدق به علت غيبت بسياري از رهبران سرشناس، نظر گروه کيانوري که مخالف مصدق بودند بر حزب حکمفرما بود.۶ رهبران حزب از پيشاني کابينه مصدق نور رستگاري نمي ديدند زيرا وزرا را افراد ناکارآمدي مي دانستند که توانايي ايجاد تحول نداشتند. توده يي ها به هر بهانه يي آرامش را به هم زده و هرج و مرج ايجاد مي کردند. ملک الشعراي بهار رئيس جمعيت هواداران صلح، در اوايل ارديبهشت درگذشت. اعضاي حزب به اين بهانه چندين مراسم برگزار کردند که با درگيري و خشونت همراه بود. روز يازدهم همان ماه به مناسبت روز کارگر يک اعتصاب عمومي برپا کردند. جنگ فرسايشي با جبهه و بي اوج جلوه دادن اقدامات مصدق از اهداف حزب بود. حملات بي امان به دولت، جبهه ملي را در حالت تدافعي قرار داد. يکي از تاثيرات تبليغات اين بود که جبهه مجبور شد ناسيوناليسم خاص خود را حفظ و براي کاهش ارزش تحليل حزب توده از هرگونه سازشي خودداري کند.در ۲۳ تيرماه آوريل هريمن نماينده ويژه امريکا براي حل مساله نفت وارد تهران شد. حزب توده تظاهراتي ترتيب داد، مصدق با اين اقدام مخالفت کرد چون مي دانست شرکت نفت از اين وقايع به خوبي استفاده مي کند. جيمز بيل مي گويد؛ «تظاهرات در ۲۳ تير ظاهراً از سوي حزب توده ولي در باطن از سوي عوامل انگلستان ترتيب يافته بود.»۷ در اين روز زد و خورد شديدي بين حاميان جبهه و حزب روي داد. در ۱۴ آذر تظاهرات مشابه ديگري رخ داد. تاکتيک هاي حزب براي به ستوه آوردن دولت مصدق موجب خشنودي مخالفان دست راستي شد و از آن به عنوان ابزاري عليه دولت بهره بردند. به گونه يي که جمال امامي از مصدق ستيزان مجلس، نخست وزير را عوام فريبي دانست که تنها حزب توده را تقويت مي کند.۸اين رويه تا تيرماه ۱۳۳۱ ادامه يافت، البته با توجه به سازش ناپذيري مصدق با امپرياليسم، توده يي ها مجبور بودند اين تبليغات کهنه و بي نتيجه را کنار بگذارند. در ۲۵ تيرماه که مصدق از نخست وزيري استعفا داد، حزب همچنان سردرگم بود و نمي دانست بايد در قيام آن روزها که نقطه عطفي در تاريخ ما به شمار مي رفت شرکت کند يا سکوت اختيار کند. در روز ۳۰ تير شهر تهران در آشوب کامل به سر مي برد. حزب براي مشارکت به تفاهم کامل نرسيده بود. در حالي که مصدقي ها با هيجان به خيابان ها آمده بودند، حزب هم بنا بر نظر اسکندري و کيانوري به حمايت از جبهه ملي وارد مبارزه شد. اما خامه يي مي گويد تا عصر ۳۰ تير که مسلم شد قوام و دربار شکست خورده اند، توده يي ها هيچ مشارکتي در قيام نداشتند.۹بعد از ۳۰ تير حملات عليه مصدق تعديل شد. کيانوري مي گويد؛ در شهريور فروتن و بقراطي که از مخالفان مصدق بودند، از کشور خارج شدند و نظرات او که خواهان حمايت از دولت بود بر حزب حکمفرما شد.۱۰ اين سخن کيانوري کذب محض است زيرا همان گونه که در پيش اشاره شد او از رهبران تندرو و مخالف مصدق بود. آنچه مسلم است اينکه با خروج رهبران تندرو از هسته رهبري، افراد ميانه رويي مانند رادمنش جايگزين آنها شدند که برداشت واقع بينانه تري از جنبش داشتند. آمدن افراد ميانه رو به اين معنا بود که حزب مي خواست فعاليت هايش را با جبهه ملي تطبيق دهد.با آشکار شدن اختلافات دروني جبهه ملي، حزب بيش از گذشته خود را به مصدق نزديک کرد. تحليل حزب از شرايط بعد از ۳۰ تير اين بود که احتمال وقوع يک کودتا عليه دولت وجود دارد و با توجه به فعاليت سازمان افسران وابسته به حزب، حزب از توطئه سرلشکر حجازي و برادران رشيديان و ديگر عوامل سفارت انگلستان پرده برداشت و دولت را آگاه کرد تا توطئه را خنثي کند. حزب براي اينکه هيات حاکمه و دولت را به فعاليت خود بدگمان و ظنين نکند از آماده ساختن يک طرح اضطراري براي ياري رساندن به دولت ملي خودداري ورزيد و فقط به دادن اطلاعات به موقع به دولت بسنده کرد. اين گونه حزب روز به روز آزادي عمل بيشتري به دست آورد. برخي بر اين عقيده اند مصدق مي خواست با ميدان دادن به حزب توده امريکا را بترساند و از آن کشور امتياز بگيرد. البته اين ديدگاه چندان درست به نظر نمي رسد زيرا مصدق به خوبي از عواقب قدرت نمايي کمونيست ها آگاهي داشت و نمي خواست زمينه ساز سقوط خودش شود.به تدريج تعامل دو گروه وارد مرحله جديد شد، واقعه نهم اسفند و قتل افشارطوس نشان داد مخالفان مصمم به سرنگوني دولت مصدق هستند. با افزايش حمله محافظه کاران و مخالفان خارجي، حزب توده هم به مرور حملات خود را کنار گذاشت. در روز ۳۰ تير دولت به حزب اجازه داد به مناسبت سالگرد قيام يک تظاهرات برپا کند.
حزب در ۲۴ مردادماه اطلاعات مربوط به کودتاي 25 مرداد را در اختيار دولت قرار داد. مصدق با يک برنامه حساب شده کودتاي سرهنگ نصيري را خنثي کرد و عاملان آن را بازداشت و روانه زندان کرد. با پخش خبر شکست کودتا، مردم هيجان زده به خيابان ها ريختند و به تظاهرات و سخنراني پرداختند. سخنراني هاي آتشين افرادي مانند دکتر فاطمي و احمد زيرک زاده دبير حزب ايران مردم را به وجد مي آورد. حزب توده هم شعار الغاي سلطنت و برقراري جمهوري دموکراتيک سر داد.۱۱ طرح اين شعار در آن زمان به زيان جبهه ملي بود، زيرا موجب شد گروه هاي مذهبي از ترس برقراري يک نظام کمونيستي از مصدق حمايت نکنند. شخص مصدق هم که يک مشروطه خواه سنتي بود با جمهوري دموکراتيک مخالف بود.در ۲۷ مرداد حزب توده تصميم گرفت مجسمه رضاشاه را پايين بياورد. مصدق براي اينکه اجازه ندهد حزب توده بيشتر خودنمايي کند به احزاب وابسته به جبهه ملي دستور داد خودشان مجسمه ها را پايين بياورند.۱۲ حزب توده خود را پيشتاز جنبش تلقي مي کرد به همين علت با اين شعارها و اقدامات مي خواست رهبري نهضت را برعهده بگيرد. تظاهرات خياباني به سوي يک هرج و مرج و نبرد خياباني حرکت مي کرد. افزايش ناآرامي تنها به نفع کودتاچيان و به زيان دولت بود. مصدق براي کاهش تشنج ها دستور داد تظاهرکنندگان به خانه هاي خود بازگردند. روز ۲۸ مرداد شهر در آرامش کامل بود. کودتاگران، زاغه نشين هاي پايين شهر را به خيابان ها آوردند و بدون هيچ مانعي تهران را به تصرف خود درآوردند. حزب بعد از شعار جمهوري دموکراتيک يکباره سکوت اختيار کرد و هيچ اقدامي انجام نداد. کيانوري مي گويد حزب آمادگي مقابله با کودتا را داشته ولي مصدق مخالف ايجاد درگيري بود. اسکندري هم اين نظر را تاييد مي کند ولي کشاورز بر اين عقيده است کيانوري مخالف حمايت از مصدق بود.۱۳ در هر صورت تندروي هاي حزب توده ابزار مناسبي در اختيار مخالفان جبهه قرار داد. مصدق و جبهه ملي اعتمادي به رهبران حزب نداشتند. از اين رو در وقايع مردادماه هم قطعاً نمي توانستند روي کمک حزب حسابي باز کنند.
پي نوشت ها؛
۱- نورالدين کيانوري، خاطرات سياسي، تهران، موسسه تحقيقاتي ديدگاه، ۱۳۷، ص۲۱۷۲
- به سوي آينده، ش۱۳۷ (۲۱ مهر۱۳۲۹) صص۱ و ۴،
همان، ش۱۷۴ ،۸ آذر 1329)
ص ۱، همچنين بنگريد به علاج به جاي به سوي آينده ش۱۸۵ ، ۲۲ آذر۱۳۲۹)
ص۱۳ ـ باختر امروز، ش۴۸۹ (۱۴ فروردين۱۳۳۰)
ص ۱. براي انتقادات ملکي ر.ک. برخورد عقايد و آرا به کوشش امير پيشداد و همايون کاتوزيان، تهران، نشر مرکز،۱۳۷۶۴
- مذاکرات مجلس (دوره شانزدهم، ج ۱، ش ۱۵۷۱ ،۲۳ تير۱۳۲۹) ص ۱، براي ديدگاه جبهه ملي نگاه کنيد به انور خامه يي، خاطرات، از انشعاب تا کودتا، تهران، گفتار، ۱۳۷۲، صص۷۸۰-۷۷۵۵
- مستحکم دوره دوم، ش۵ (۸ آبان۱۳۲۹) ص ۸، گذشته چراغ راه آينده، جامي، ص۵۲۳ خامه يي، پيشين، ص۸۲۰۶- فريدون کشاورز، خاطرات سياسي ، به کوشش علي دهباشي، تهران، نشر آبي، ۱۳۸۰، ص ۱۲۸، ايرج اسکندري، خاطرات، به کوشش علي دهباشي، تهران، علمي، ۱۳۶۸، ص ۶۵۷
- جيمز بيل، مصدق نفت و ناسيوناليسم، ترجمه مهدوي و کاوه بيات، طرح نو، 1371، ص 435۸- مذاکرات مجلس، دوره 16، ج 2، ش 1960 (9 آبان 1330) صص 3 و
4۹- کيانوري، پيشين، ص 243، اسکندري، پيشين، ص 151، خامه يي، ص 951۱۰
- کيانوري، ص 226۱۱
- همان، ص 267۱۲- جليل بزرگمهر، مصدق در دادگاه تجديد نظر نظامي، شرکت سهامي انتشار، ص 356۱۳- براي نظرات متناقض بنگريد به کيانوري، ص 277، اسکندري، ص 133، کشاورز، ص 131