انقلاب بورژوآ-دموكراتيك ۱۹۰۵-۱۹۱۱ در ايران
و مطبوعات دمكراتيك گرجستان۱
(ترجمه از گرجی: داويد گرجی و خ. شاكری)
چهار شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۵ اوت ۲۰۰۹
در ۷ اكتبر ۱۹۰۶، مجلس اول [شورای ملي] ايران در كاخ گلستان با نطق مظفرالدين افتتاح شد. اين مجلس به دنبال مبارزه ای مصالحه ناپذير بين سلطنت طلبان و مشروطه خواهان تشكيل شد. در اكتبر ۱۹۰۶ مجلس طرح قانون اساسی را كه دولت تهيه ديده بود رد كرد و كميسيون ويژره ای را مأمور كرد اين قانون را تدوين كند. كميسيون اين طرح را تدوين كرد، اختيارات شاه و دولت را محدود ساخت، و آن ها را تحت كنترل مجلس قرار داد. ازين رو، سلطنت طلبان با آن طرح مخالفت ورزيدند. مبارزه بين دولت و پارلمان تشديد شد و روزنامه های گرجی اخبار اين مبارزات را منعكس می كردند.
يك فرستاده ی روزنامه ی سوسيال-فدراليستها ايساری [به معنای تير] نوشت كه مبارزه ی بدون مصالحه ی مردم شاه را واداشت كه يك قانون اساسی برای كشور را بپذيرد. اما اين قانون اساسی بی عيب نبود و نمايندگان يك مجلس تام الاختيار را طلب كردند. پس از يك سلسله مذاكرات، شاه قانون اساسی مصوب مجلس را توشيح كرد.
نويسنده ی مقاله ی ايساری (شماره ۱/۲، ۱۹۰۷)با رضايت ياد آور می شود كه قدرت شاه بطور جدی از سوی پارلمان محدود شده است. „ما مطمئن هستيم كه اين قانون اساسی به سود تهران [ايران] خواهد بود و اين زندگی سياسی و اجتماعی خشكيده را در آينده ی نزديكی جان تازه ای خواهد بخشيد..
موضع مذكور در بالا از سوی سوسيال-فدراليست ها با نقطه نظر مطبوعات سوسيال-دمكرات تفاوت داشت. روزنامه های بلشويك „فعاليت انقلابی“ اقشار بالايی را مورد انتقاد قرار می دادند و انتظار نداشتند كه مجلس مالكان-بورژوآ ها تغييری در وضع نظام اجتماعی ايران پديد آورند. برخلاف بلشويك ها، سوسيال-فدراليست ها كوشيدند تمايزی بين بورژوآزی و كارگران ايجاد نكنند، آنان به مجلس همچون نهادی می نگريستند كه نمايندگی همه ی نيروهای دمكراتيك بود و قادر بود رفرم های ريشه داری را مجری دارد. نقطه نظر منشويك های گرجی نيز با مواضع دو گونه بالا تفاوت داشت. منشويك ها می نوشتند كه تحصيل قانون اساسی، با اينكه نه از نظر سياسی و نه اجتماعی انكشاف يافته بود، حائز اهميت بود. قانون اساسی و مجلس استبداد شاه را محدود ساخت، ايران به جرگه ی كشور های سلطنتی پارلمانی پيوست، و گام مهمی در راه اجرای آزادی های دمكراتيك برداشت.
بخش اول قانون اساسی، قسمت اصلی، حقوق مجلس و روابط آن را با شاه و دولت تعيين می كرد. علاوه بر اين، مجلس قانونی تدوين كرد [متمم قانون اساسي] كه در ۲۵ سپتامبر ۱۹۰۷ [۳ مهر ۱۲۸۶] به توشيح محمد علی شاه رسيد. اين [متمم] قانون اساسی برابری شهروندان را در برابر قانون، امنيت شهروندان، و امنيت مالكيت را تضمين می كرد. برخی آزادی ها هم نصيب مطبوعات شد. آزادی تجمع و تظاهرات به شهروندان بی سلاح داده شد.
در همه ی ايالات ايران انجمن هايی تشكيل شدند كه در آن ها نمايندگان محلی مسائل را تحت كنترل خود گرفتند. برخی از انجمن ها قلمرو فعاليت خود را گسترش دادند و از حاكمان ايالات و حتی نيروهای نظامی محلی خود اطاعت نمی كردند.
يكی از با نفوذترين انجمن ها انجمن تبريز بود. فعاليت های آن را مطبوعات سوسيال دمكرات و سوسيال-فدراليست های قفقازی از نزديك دنبال می كردند. بنابر نوشته ی فرستاده ی ايساری (ش. ۷، ۱۹۰۷.)، وليعهد در آذربايجان ناچار از تحمل انجمن تبريز بود و مصوبات آن را به اجرا می گذاشت. بنابر نوشته ی همو، انجمن تبريز اخيراً نمايندگان به مجلس را برگزيده بود و حكم آنان را صادر كرده بود. مردم قسم ياد كردند كه به همه ی وسايل از نمايندگان خود حفاظت كنند. يكی از نطاقان اظهار داشت: „احترام به نمايندگان مان احترام به خود ماست؛ توهين به آنان، توهين به خود ماست. همه بدانند كه اگر كسی به نمايندگان مردم توهين كند، تلافی اش را هزار بار خواهد ديد.“ نويسنده ی ايساری همچنين ذكر می كند كه تا كنون فرخواندن مردم و تهييج سياسی و ايدئولوژيك در انحصار روحانيت مسلمان بوده است؛ لذا، مردم تحت نفوذ روحانيت بوده اند. از همين رو، سخنرانی يك نطاق سيويل (غيرروحانی) اثر بزرگی داشت. محمد علی شاه نمی توانست اين وضع ايران را تحمل كند، اما به اندازه ی كافی هم قدرتمند نبود كه به جنگ مشروطه خواهان و انقلابيون برود. او كوشيد وضعيتی را پيش بياورد تا قانون اساسی را ملغی و مجلس را منحل كند.
در زمينه ی اين رويدادها، يك خبرنگار ايساری (ش. ۲۸، ۱۹۰۷) نوشت: „در تبريز شايع شده است كه شاه مجلس را منحل كرده است و نمايندگان مجلس را به قتل رسانده است.“ اين خبر انجمن تبريز را تكان داد، و طی تلگرافی كه به تهران ارسال شد به نام مردم مصونيت نمايندگان مجلس خواسته شد. تظاهراتی عظيم برپا شد. انجمن قورخانه ی تبريز را تحت كنترل خود گرفت، و وليعهد را مجبور ساخت تلگراف زير را به شاه بفرستد: „ما مجلس را تنها حاكم كشور می دانيم، ما تنها از قوانين و فرامين مجلس اطاعت می كنيم.“ در پاسخ، شاه مصونيت نمايندگان را تضمين كرد و قول داد كه همه ی خواست های مردم را مجری دارد.
گرجيان فِرِيدَن فعالانه در انقلاب شركت جستند. در هفدم آوريل ۱۹۰۷ [۲۶ فروردين ۱۲۸۶]، هيأت تحريريه ی ايساری نوشت: „در ۱۹۰۶ [پاشا؟] خان بختباری به حكومت فريدن منصوب شد. او بسيار از روستا های فريدن را غارت كرد. در دهكده ی ماتكوپی، حاكم طماع ۸۰۰ تومان [از مردم] گرفت، در حالی كه آن دهكده تنها بايستی ۴۰۰ تومان [ماليات] می پرداخت. همين كار را او در تلاوی و ديگر روستا ها انجام داده بود. كاسه ی صبر اهالی فريدن لبريز شد و تحت رهبری خوقراب [؟] خوتسيشويلی و علی ميرزا اوريكانيشويلی قيام كردند. تركان و فارس هايی كه در آن ايالت می زيستند به گرجيان پيوستند. شورشيان به سوی دهكده ی دارانی، محل اقامت حاكم، روان شدند. حاكم را ترس برداشت و به اصفهان فرار كرد. گردان های خوتسيشويلی و اوريكانيشويلی او را تعقيب كردند و وی را در حومه ی اصفهان دستگير كردند، ۸۰۰ تومان را ازو باز ستاندند، و به ماكوپی پس فرستاندند. پس از اين رويدادها، اهالی فريدن و اهالی اصفهان مشتركاً از شاه و مجلس خواستند كه حاكم فاسد ظل السلطان را بركنار كنند. خواست آنان برآورده شد. بر اساس اين داده ها، هيأت تحريريه ی ايساری (ش. ۸۵، ۱۹۰۷) به اين نتيجه رسيد كه „گرجيان فريدن در ايران رهبران نهضت آزاديبخشِ، نه تنها فريدن، كه همچنين ايالت اصفهان بودند. در گذشته ها، اهالی فريدن سياستی دفاعی پيش گرفته بودند، اما اكنون در نتيجه ی حمله ی مستقيم بر ديوانسالاری محلی حاكم اصفهان ظل السلطان، عموی شاه، بركنار شد.“
شاه كه مورد حمايت انگليس و روس بود تصمياتی قطعی گرفت. در ۷ ژوئن ۱۹۰۷ [۷ خرداد ۱۲۸۷] او به همراهی اكثريت واحد های ارتش منظم تهران را ترك كرد. او در خارج از شهر در باغشاه اردو زد. از آنجا اولتيماتومی به مجلس فرستاد و خواست كه نيروهای مسلح مردمی [فدائيان] منحل شوند و „جانيان“ دستگير شوند. در غير اين صورت او با زور به ميدان می آمد.
مجلس تحت فشار يك اكثريت ميانه رو براحتی به تصميم رسيد و نمايندگان ليبرال از فدائيان خواستند كه متفرق شوند.
شاه ازين فرصت استفاده كرد و تمام نيروهای ارتجاعی را در اطراف پايتخت تمركز داد. او مجدانه از مجلس خواستار شد كه رهبران برجسته ی جنبش مشروطه را تحويل او دهد. اما نمايندگان ليبرال ازو اطاعت نكردند. در ۲۳ ژوئن شاه به زور مجلس را گرفت.
مطبوعات دمكراتيك روسی و گرجی هم شاه و هم قدرت های اروپايی را بخاطر اين خونريزی و كودتای ضد انقلابی مقصر دانستند. روزنامه ی سوسيال-فدراليست اميرانی.“ (ش. ۸۹، ۱۹۰۸) مطالب روزنامه ی روسی رِچ<را تجديد چاپ كرد و در مورد آن اظهار نظر كرد. „در ايران جنايتی شرورانه دارد رخ می دهد. در برابر چشمان اروپای هوشمند و آزاديخواه و در برابر تمام جهان، ملتی كه از قبر هزارساله برخاسته است [امروز] به زور اسلحه به همان گور پس فرستاده می شود و با خاك استبداد آسيايی، تعصب مذهبی، نادانی، و نيروهای مسلح خارجی پوشانده می شود.“ در همان مقاله گفته شد كه „جرقه های آزادی در ايران توسط انقلاب روسيه شعله ور شدند. "اين سوسوزدن حيات" [ايران] نيازمند مراقبت دقيق است. اگر ديپلمات های اروپا نسبت به جنبش ملی ايران احساس همدردی كرده بودند، اين اين جنبش پيروزی كامل به دست می آورد.... اما آنان ترجيح می دهند با شاه همكاری كنند تا با ملت ايران كه تجديد حيات كرده است. بازی كردن با شاه برای به دست آوردن امتيازات آسان تر است. پس از ۲۳ ژوئن، رژيم كوشيد وضعيت خود را از نو در تبريز برقرار سازد. بخش شما شرقی كشور اشغال شد. بنابر نوشته ی فرستاده ی اميرانی (ش. ۹۶، ۱۹۰۸) در تبريز، „تيراندازی بدون وقفه انجام می گيرد. تبريز تحت نيروهای سواره نظام رحيم خان قراردارند؛ تنها يك ناحيه كه انقلابيون در آن متمركز اند از كنترل رحيم خان خارج است.... توصيف اعمال ننگ آور ارتجاعيون غير ممكن است. اردوی راهزنان [رحبم خان] مملو است از اشياء غارتی.... طی يك هفته ۳۷۰ نفر كشته شدند. انقلابيون از همه ی نقاط ايران به سوی تبريز می روند تا از آن حمايت كنند.“
مردم دمكراتيك تبريز تحت رهبری علی مسيو دوا فروش، مهدی آقا، ستارخان، و باقر خان قرارداشتند. (سرگذشت ستارخان در همه ی روزنامه های گرجستان منتشر شد.)
مرحله ی اولين قيام تبريز و قهرمانی ستارخان را فرستاده ی روزنامه ی اَلـی، سرجو گامدليشويلی كه تحت نام „گرجی“ می نوشت، توصيف می كرد. بنابر گفته ی گامدليشويلی، „رحيم خان با دستگيری اعضای انجمن آغاز كرد؛ او پرچم های سرخ را پاره می كرد، و پرچهای سفيد بر پا می داشت.“ در اين زمان ستار خان نقشی تعيين كننده ايفا كرد. او با حمايت پنج دوست پرچم های سفيد را پاره كرد و بيرق های سرخ بجای آن ها برپاداشت. اين گروه پنج نفری بزودی بزرگتر شد و ظرف دو روز نيمی از شهر را به زير كنترل خود در آورد، و در وسط شهر سنگر درست كرد. در روز سوم، پيش از آغاز نبرد يك گردان پانصد نفری به استقبال او در خيابان آمد و با خون خود نوشتند „زنده باد رهبر ما! زنده باد سردار ما!“ (نامه های „گرجی“ از تبريز، اَلـی، ش. ۱، ۱۹۰۸)
در ماه ژوئيه ۱۹۰۸ نبرد بی رحمانه تر شد. نيروهای دمكراتيك قوی تر و نيروهای ارتجاعی هر روز ضعيف تر شدند. بنابر گزارش اميرانی (۱۰۲ ش.، ۸ ژوئيه ۱۹۰۸)، انقلابيون مهاجمان رحيم خان را شكست دادند و تمام شهر را در اختيار گرفتند. بنابر نوشته ی هيأت تحريريه ی آن روزنامه، اين پيروزی اقتدار محمد علی شاه را تقليل داد و ارتجاعيون را دچار ضربه ی روحی ساخت.
انجمن تبريز خواست های زير را پيش نهاد: اگر شاه می خواهد تبريزيان به او وفادار باشند، بايد قانون اساسی را از نو مستقر كند، انتخابات تازه برگذار كند، مسؤولان ارتجاعی را مرخص كند، و دمكرات های انقلابی به عضويت كميسيون های مجلس در آيند. تنها ارضای اين مطالبات نظام مشروطه را مستقر و تحكيم خواهد كرد و زمينه ی اين را فراهم خواهد آورد كه تبريز انقلابی دست از مبارزه ی مسلحانه بردارد. (اميرانی ش. ۱۲۳، ۱۹۰۸) عين اين خواست ها در اميرانی منتشر شدند.
اما اين „يادداشت“ برای همكاران شاه پذيرفتنی نبود. عين الدوله حمله ی خود را با ۶ هزار سرباز و ۹ توپ آغاز كرد. نيروهای انقلابی تاكتيك دفاعی اختيار كردند، اما بعد ها به حمله ی متقابل دست زدند و نيروهای شاه را از شهر بيرون راندند. نيروهای شاه لطمات سنگينی خوردند و توپ ها و مهمات جنگی خود را از دست دادند. (اميرانی ش. ۱۴۲، ۱۹۰۸)
همينكه شورش تبريز آغاز شد، حزب سوسيال-دمكرات ايران [فرقه ی اجتماعيون-عاميون، مجاهدين ايران] از سازمان های سوسيال-دمكرات ماوراء قفقاز طلب كمك كرد. پول، اسلحه، و گردان های جنگنده به تبريز اعزام شدند تا شهر را محاصره كنند. سربازان انترناسيوناليست (و. باكرادزه، و. دُومبادزه، س. وْشاگِوری، م. اِمخـِواری، پ. شيشا، و غيره) قهرمانانه برای آزادی مردم ايران جان دادند.
مطبوعات سوسيال-دمكرات گرجی شركت گردان های سوسيال-دمكرات گرجی و ماوراء قفقازی را در نبرد تبريز مفصلاً گزارش می داد. بنابر خبرنگار الــی، سوسيال-دمكرات های ماوراء قفقاز در تبريز كارگاه های تعمير اسلحه و بمب سازی، ايجاد كردند. دستگاه های نارنجك پرتاب كن های گرجی نيروهای دولتی را دچار صدمه ی روحی می كردند و نقش خود را در پيروزی نيروهای انقلابی ايفا كردند. اين واقعه را مورخ ايرانی كسروی تصديق می كند. براساس منابعی ديگر، او می نويسد كه گرجی ها يك لابراتوار بمب سازی برای ستار خان ايجاد كردند كه ارتجاعيون آن را „ماشين شيطانی“ می ناميدند. بنابر گفته ی كسروی، ستارخان انقلابيون گرجی و ارمنی را به سخت ترين بخش های نبرد می فرستاد، چه او به هوشمندی و دليری آنان عقيده داشت. (گ. چيپاشويلی، و. لنين و جنبش آزاديبخش مردم ايران، تفليس، ۱۹۷۰، صص، ۳۹-۳۸)
مبارزه ی چهار ماهه با پيروزی نيروهای انقلابی پايان يافت. دو طرف ۴۵۰۰ كشته دادند. در مورد اين حماسه ی قهرمانانه، وْلاس مْگلادزه، (۲)گزارشگر روزنامه ی الـی (ش. ۲، ۱۹۰۸)، نوشت: „آخرين پيروزی تبريزيان آتش انقلاب را در سراسر ايران برافروخت. مردم از اقدامات دلاورانه ی ستارخان درشگفتی شدند. ايشان باور نمی كردند كه او آنقدر قوی بوده باشد كه بتواند دولت را شكست دهد.“
انقلاب به رشت تالش، خراسان، و اصفهان گسترش يافت. مطبوعات سوسيال-دمكرات گرجی نوشتند كه شاه اصفهان و حوالی اش را از دست داد، و ايالات مشهد، كرمان، و همدان را نيز از دست خواهد داد و تنها تهران در دست او باقی خواهد ماند. (شْـوِنی خِما، ش. ۵، ۱۹۰۹)
در ژوئيه ۱۹۰۸ اهالی تهران خواستار استقرار مجدد مجلس شدند. اين جنبش به خراسان و ايالات مجاور گسترش يافت. در برخی از نقاط سربازان به جنبش مردم پيوستند و تسليحات خود را در اختيار انقلابيون گذاشتند. خبرنگار الـی (ش. ۲۱، ۱۹۰۹) چنين می نويسد: „تهران به سرعت از جانب شورشيان محاصره می شود. شاه و دولت او به وضعيت نااميدانه ای رسيده اند.“ اما در تابستان ۱۹۰۸، نيروهای روس و انگليس به ايران حمله بردند. روزنامه های سوسيال-دمكرات گرجی نوشتند كه نيرور های ژنرال سْنارسْكی نيروهای انقلابی تبريز را خلع سلاح كردند، سنگر ها را از ميان برداشتند، و „نظم“ را از نو در شهر مستقر ساختند. وْلاس مْگلادزه، شاهد عينی اين حوادث، تبريز را با يك „شير در زنجير“ مقايسه كرد. (شْـونی آزْری، ش. ۳۱، ۱۹۰۹)
پس از اشغال تبريز، مركز انقلاب، توسط نيروهای روس، انقلاب به گيلان منتقل شد. سوسيال-دمكرات های قفقازی و انقلابيون غير حزبی اقدامات خود را در گيلان متمركز ساختند. در اول مارس ۱۹۰۹، ۳۵۰ قفقازی به رشت وارد شدند. آنان نقش مهمی در قتل حاكم گيلان و شورش موفقيت آميز رشت ايفا كردند. (اَخالی سْخيوی، ش. ۳، ۱۹۰۹)
در آوريل ۱۹۰۹، نيروهای دمكراتيك گيلان حركت خود به سوی تهران را آغازيدند. نبردِ ۱۳ ژوئيه [۲۲ تير] برای فتح تهران را سرجو „گرجی“ توصيف می كند: „دروازه های تهران گشوده شدند. نيروهای انقلابی به شهر فرودآمدند. نبردی بيرحمانه در خيابان ها در جريان بود. بزودی گردان های گرجی و قرهباغی وارد شهر شدند. گرجيان و قرهباغيان، در كنار بختياريان، نقش تعيين كننده ای در فتح تهران و تارومار كردن نيروهای شاه ايفا كردند.
در ۱۶ ژوئيه [۲۵ تير] ۱۹۰۹، جلسه ی شورای فوق العاده ای برگذار شد. شورا محمد علی شاه را معزول كرد و پسر ۱۵ ساله ی او احمد شاه را به تخت نشاند. دولتی موقت تشكيل شد. سمت نخست وزير به سپهدار [تنكابني] فرمانده ی ليبرال های گيلان سپرده شد.
دولت موقت با دشواری های جدی روبرو شد. بنابر بر نوشته ی مُوماوالی (ش. ۴، ۱۹۱۱)، دولت با بحران مالی روبروشد. وضعيت با آشوب رو به وخامت گذاشت. كشور های خارجی از اعطای اعتبار به دولت ايران سرباز زدند تا آنكه بودجه ی دولت را تحت كنترل درآوَرَد. مليون ايران عليه اين دخالت موضع گرفتند، اما قادر هم نبودند نظم را در كشور برقرار سازند. فرستاده ی مُوماوالی افزود: „و هيچكس نبايد متعجب شود اگر نيروهای روسيه و انگلستان مأمور استقرار نظم شوند.“
مطبوعات گرجستان مبارزه بين دموكراسی و سلطنت را در جزئيات تشريح می كردند. فرستاده ی مْنآتـُوبی (ش. ۱۲، ۱۹۱۱) گزارش داد كه „در ۲۴ اوت ۱۹۱۱ [۲ شهريور] نيروهای مسلح شاه پيشين در نزيكی های تهران تارومار شدند. و مشروطه خواهان در اين نبرد تعيين كننده پيروز شدند.“ اما سرانجام در پايان ۱۹۱۱ [دی/بهمن ۱۲۹۰] ارتجاعيون كه مورد حمايت روس و انگليس بودند مجلس را منحل كردند.
______________________________
۱-Leyla Bendiarishvili, “The 1905-1911 Iranian Bourgeois-Democratic Revolution and the Democratic Press in Georgia” (in Georgian), in Seria istorri etnografii i istorii ickousstva, no. 3, 1989, Tiflis.
۲ - مگلادزه كه منشويك بود در نبرد تبريز شركت داشت و، همانند گامدليشويلي، گزارش هاي خود را از پهنه ي نبرد مي فرستاد. ياد آورشويم كه او پس از مجروح شدن و خروج از ايران گزارش مفصلي نوشت كه حزب سوسيال-دمكرات روس منتشر كرد و حتي به فرانسه نيز در مجله ي جهان اسلام (Revue du monde musulman) نشريافت. براي ترجمه ي فارسي آن و استناد تاريخي به آن، نگاه كنيد به اسناد تاريخي: جنبش كارگري، سوسيال-دمكرات و كمونيستي ايران، به كوشش خسرو شاكري، 23 جلد، فلورانس/تهران، 1994-1969ج. 6، صص؟؟، و :
C. Chaqueri, Social-démocratie en Iran, Florence, 2e, éd, éd, 2000, pp. ??)
يك فرستاده ی روزنامه ی سوسيال-فدراليستها ايساری [به معنای تير] نوشت كه مبارزه ی بدون مصالحه ی مردم شاه را واداشت كه يك قانون اساسی برای كشور را بپذيرد. اما اين قانون اساسی بی عيب نبود و نمايندگان يك مجلس تام الاختيار را طلب كردند. پس از يك سلسله مذاكرات، شاه قانون اساسی مصوب مجلس را توشيح كرد.
نويسنده ی مقاله ی ايساری (شماره ۱/۲، ۱۹۰۷)با رضايت ياد آور می شود كه قدرت شاه بطور جدی از سوی پارلمان محدود شده است. „ما مطمئن هستيم كه اين قانون اساسی به سود تهران [ايران] خواهد بود و اين زندگی سياسی و اجتماعی خشكيده را در آينده ی نزديكی جان تازه ای خواهد بخشيد..
موضع مذكور در بالا از سوی سوسيال-فدراليست ها با نقطه نظر مطبوعات سوسيال-دمكرات تفاوت داشت. روزنامه های بلشويك „فعاليت انقلابی“ اقشار بالايی را مورد انتقاد قرار می دادند و انتظار نداشتند كه مجلس مالكان-بورژوآ ها تغييری در وضع نظام اجتماعی ايران پديد آورند. برخلاف بلشويك ها، سوسيال-فدراليست ها كوشيدند تمايزی بين بورژوآزی و كارگران ايجاد نكنند، آنان به مجلس همچون نهادی می نگريستند كه نمايندگی همه ی نيروهای دمكراتيك بود و قادر بود رفرم های ريشه داری را مجری دارد. نقطه نظر منشويك های گرجی نيز با مواضع دو گونه بالا تفاوت داشت. منشويك ها می نوشتند كه تحصيل قانون اساسی، با اينكه نه از نظر سياسی و نه اجتماعی انكشاف يافته بود، حائز اهميت بود. قانون اساسی و مجلس استبداد شاه را محدود ساخت، ايران به جرگه ی كشور های سلطنتی پارلمانی پيوست، و گام مهمی در راه اجرای آزادی های دمكراتيك برداشت.
بخش اول قانون اساسی، قسمت اصلی، حقوق مجلس و روابط آن را با شاه و دولت تعيين می كرد. علاوه بر اين، مجلس قانونی تدوين كرد [متمم قانون اساسي] كه در ۲۵ سپتامبر ۱۹۰۷ [۳ مهر ۱۲۸۶] به توشيح محمد علی شاه رسيد. اين [متمم] قانون اساسی برابری شهروندان را در برابر قانون، امنيت شهروندان، و امنيت مالكيت را تضمين می كرد. برخی آزادی ها هم نصيب مطبوعات شد. آزادی تجمع و تظاهرات به شهروندان بی سلاح داده شد.
در همه ی ايالات ايران انجمن هايی تشكيل شدند كه در آن ها نمايندگان محلی مسائل را تحت كنترل خود گرفتند. برخی از انجمن ها قلمرو فعاليت خود را گسترش دادند و از حاكمان ايالات و حتی نيروهای نظامی محلی خود اطاعت نمی كردند.
يكی از با نفوذترين انجمن ها انجمن تبريز بود. فعاليت های آن را مطبوعات سوسيال دمكرات و سوسيال-فدراليست های قفقازی از نزديك دنبال می كردند. بنابر نوشته ی فرستاده ی ايساری (ش. ۷، ۱۹۰۷.)، وليعهد در آذربايجان ناچار از تحمل انجمن تبريز بود و مصوبات آن را به اجرا می گذاشت. بنابر نوشته ی همو، انجمن تبريز اخيراً نمايندگان به مجلس را برگزيده بود و حكم آنان را صادر كرده بود. مردم قسم ياد كردند كه به همه ی وسايل از نمايندگان خود حفاظت كنند. يكی از نطاقان اظهار داشت: „احترام به نمايندگان مان احترام به خود ماست؛ توهين به آنان، توهين به خود ماست. همه بدانند كه اگر كسی به نمايندگان مردم توهين كند، تلافی اش را هزار بار خواهد ديد.“ نويسنده ی ايساری همچنين ذكر می كند كه تا كنون فرخواندن مردم و تهييج سياسی و ايدئولوژيك در انحصار روحانيت مسلمان بوده است؛ لذا، مردم تحت نفوذ روحانيت بوده اند. از همين رو، سخنرانی يك نطاق سيويل (غيرروحانی) اثر بزرگی داشت. محمد علی شاه نمی توانست اين وضع ايران را تحمل كند، اما به اندازه ی كافی هم قدرتمند نبود كه به جنگ مشروطه خواهان و انقلابيون برود. او كوشيد وضعيتی را پيش بياورد تا قانون اساسی را ملغی و مجلس را منحل كند.
در زمينه ی اين رويدادها، يك خبرنگار ايساری (ش. ۲۸، ۱۹۰۷) نوشت: „در تبريز شايع شده است كه شاه مجلس را منحل كرده است و نمايندگان مجلس را به قتل رسانده است.“ اين خبر انجمن تبريز را تكان داد، و طی تلگرافی كه به تهران ارسال شد به نام مردم مصونيت نمايندگان مجلس خواسته شد. تظاهراتی عظيم برپا شد. انجمن قورخانه ی تبريز را تحت كنترل خود گرفت، و وليعهد را مجبور ساخت تلگراف زير را به شاه بفرستد: „ما مجلس را تنها حاكم كشور می دانيم، ما تنها از قوانين و فرامين مجلس اطاعت می كنيم.“ در پاسخ، شاه مصونيت نمايندگان را تضمين كرد و قول داد كه همه ی خواست های مردم را مجری دارد.
گرجيان فِرِيدَن فعالانه در انقلاب شركت جستند. در هفدم آوريل ۱۹۰۷ [۲۶ فروردين ۱۲۸۶]، هيأت تحريريه ی ايساری نوشت: „در ۱۹۰۶ [پاشا؟] خان بختباری به حكومت فريدن منصوب شد. او بسيار از روستا های فريدن را غارت كرد. در دهكده ی ماتكوپی، حاكم طماع ۸۰۰ تومان [از مردم] گرفت، در حالی كه آن دهكده تنها بايستی ۴۰۰ تومان [ماليات] می پرداخت. همين كار را او در تلاوی و ديگر روستا ها انجام داده بود. كاسه ی صبر اهالی فريدن لبريز شد و تحت رهبری خوقراب [؟] خوتسيشويلی و علی ميرزا اوريكانيشويلی قيام كردند. تركان و فارس هايی كه در آن ايالت می زيستند به گرجيان پيوستند. شورشيان به سوی دهكده ی دارانی، محل اقامت حاكم، روان شدند. حاكم را ترس برداشت و به اصفهان فرار كرد. گردان های خوتسيشويلی و اوريكانيشويلی او را تعقيب كردند و وی را در حومه ی اصفهان دستگير كردند، ۸۰۰ تومان را ازو باز ستاندند، و به ماكوپی پس فرستاندند. پس از اين رويدادها، اهالی فريدن و اهالی اصفهان مشتركاً از شاه و مجلس خواستند كه حاكم فاسد ظل السلطان را بركنار كنند. خواست آنان برآورده شد. بر اساس اين داده ها، هيأت تحريريه ی ايساری (ش. ۸۵، ۱۹۰۷) به اين نتيجه رسيد كه „گرجيان فريدن در ايران رهبران نهضت آزاديبخشِ، نه تنها فريدن، كه همچنين ايالت اصفهان بودند. در گذشته ها، اهالی فريدن سياستی دفاعی پيش گرفته بودند، اما اكنون در نتيجه ی حمله ی مستقيم بر ديوانسالاری محلی حاكم اصفهان ظل السلطان، عموی شاه، بركنار شد.“
شاه كه مورد حمايت انگليس و روس بود تصمياتی قطعی گرفت. در ۷ ژوئن ۱۹۰۷ [۷ خرداد ۱۲۸۷] او به همراهی اكثريت واحد های ارتش منظم تهران را ترك كرد. او در خارج از شهر در باغشاه اردو زد. از آنجا اولتيماتومی به مجلس فرستاد و خواست كه نيروهای مسلح مردمی [فدائيان] منحل شوند و „جانيان“ دستگير شوند. در غير اين صورت او با زور به ميدان می آمد.
مجلس تحت فشار يك اكثريت ميانه رو براحتی به تصميم رسيد و نمايندگان ليبرال از فدائيان خواستند كه متفرق شوند.
شاه ازين فرصت استفاده كرد و تمام نيروهای ارتجاعی را در اطراف پايتخت تمركز داد. او مجدانه از مجلس خواستار شد كه رهبران برجسته ی جنبش مشروطه را تحويل او دهد. اما نمايندگان ليبرال ازو اطاعت نكردند. در ۲۳ ژوئن شاه به زور مجلس را گرفت.
مطبوعات دمكراتيك روسی و گرجی هم شاه و هم قدرت های اروپايی را بخاطر اين خونريزی و كودتای ضد انقلابی مقصر دانستند. روزنامه ی سوسيال-فدراليست اميرانی.“ (ش. ۸۹، ۱۹۰۸) مطالب روزنامه ی روسی رِچ<را تجديد چاپ كرد و در مورد آن اظهار نظر كرد. „در ايران جنايتی شرورانه دارد رخ می دهد. در برابر چشمان اروپای هوشمند و آزاديخواه و در برابر تمام جهان، ملتی كه از قبر هزارساله برخاسته است [امروز] به زور اسلحه به همان گور پس فرستاده می شود و با خاك استبداد آسيايی، تعصب مذهبی، نادانی، و نيروهای مسلح خارجی پوشانده می شود.“ در همان مقاله گفته شد كه „جرقه های آزادی در ايران توسط انقلاب روسيه شعله ور شدند. "اين سوسوزدن حيات" [ايران] نيازمند مراقبت دقيق است. اگر ديپلمات های اروپا نسبت به جنبش ملی ايران احساس همدردی كرده بودند، اين اين جنبش پيروزی كامل به دست می آورد.... اما آنان ترجيح می دهند با شاه همكاری كنند تا با ملت ايران كه تجديد حيات كرده است. بازی كردن با شاه برای به دست آوردن امتيازات آسان تر است. پس از ۲۳ ژوئن، رژيم كوشيد وضعيت خود را از نو در تبريز برقرار سازد. بخش شما شرقی كشور اشغال شد. بنابر نوشته ی فرستاده ی اميرانی (ش. ۹۶، ۱۹۰۸) در تبريز، „تيراندازی بدون وقفه انجام می گيرد. تبريز تحت نيروهای سواره نظام رحيم خان قراردارند؛ تنها يك ناحيه كه انقلابيون در آن متمركز اند از كنترل رحيم خان خارج است.... توصيف اعمال ننگ آور ارتجاعيون غير ممكن است. اردوی راهزنان [رحبم خان] مملو است از اشياء غارتی.... طی يك هفته ۳۷۰ نفر كشته شدند. انقلابيون از همه ی نقاط ايران به سوی تبريز می روند تا از آن حمايت كنند.“
مردم دمكراتيك تبريز تحت رهبری علی مسيو دوا فروش، مهدی آقا، ستارخان، و باقر خان قرارداشتند. (سرگذشت ستارخان در همه ی روزنامه های گرجستان منتشر شد.)
مرحله ی اولين قيام تبريز و قهرمانی ستارخان را فرستاده ی روزنامه ی اَلـی، سرجو گامدليشويلی كه تحت نام „گرجی“ می نوشت، توصيف می كرد. بنابر گفته ی گامدليشويلی، „رحيم خان با دستگيری اعضای انجمن آغاز كرد؛ او پرچم های سرخ را پاره می كرد، و پرچهای سفيد بر پا می داشت.“ در اين زمان ستار خان نقشی تعيين كننده ايفا كرد. او با حمايت پنج دوست پرچم های سفيد را پاره كرد و بيرق های سرخ بجای آن ها برپاداشت. اين گروه پنج نفری بزودی بزرگتر شد و ظرف دو روز نيمی از شهر را به زير كنترل خود در آورد، و در وسط شهر سنگر درست كرد. در روز سوم، پيش از آغاز نبرد يك گردان پانصد نفری به استقبال او در خيابان آمد و با خون خود نوشتند „زنده باد رهبر ما! زنده باد سردار ما!“ (نامه های „گرجی“ از تبريز، اَلـی، ش. ۱، ۱۹۰۸)
در ماه ژوئيه ۱۹۰۸ نبرد بی رحمانه تر شد. نيروهای دمكراتيك قوی تر و نيروهای ارتجاعی هر روز ضعيف تر شدند. بنابر گزارش اميرانی (۱۰۲ ش.، ۸ ژوئيه ۱۹۰۸)، انقلابيون مهاجمان رحيم خان را شكست دادند و تمام شهر را در اختيار گرفتند. بنابر نوشته ی هيأت تحريريه ی آن روزنامه، اين پيروزی اقتدار محمد علی شاه را تقليل داد و ارتجاعيون را دچار ضربه ی روحی ساخت.
انجمن تبريز خواست های زير را پيش نهاد: اگر شاه می خواهد تبريزيان به او وفادار باشند، بايد قانون اساسی را از نو مستقر كند، انتخابات تازه برگذار كند، مسؤولان ارتجاعی را مرخص كند، و دمكرات های انقلابی به عضويت كميسيون های مجلس در آيند. تنها ارضای اين مطالبات نظام مشروطه را مستقر و تحكيم خواهد كرد و زمينه ی اين را فراهم خواهد آورد كه تبريز انقلابی دست از مبارزه ی مسلحانه بردارد. (اميرانی ش. ۱۲۳، ۱۹۰۸) عين اين خواست ها در اميرانی منتشر شدند.
اما اين „يادداشت“ برای همكاران شاه پذيرفتنی نبود. عين الدوله حمله ی خود را با ۶ هزار سرباز و ۹ توپ آغاز كرد. نيروهای انقلابی تاكتيك دفاعی اختيار كردند، اما بعد ها به حمله ی متقابل دست زدند و نيروهای شاه را از شهر بيرون راندند. نيروهای شاه لطمات سنگينی خوردند و توپ ها و مهمات جنگی خود را از دست دادند. (اميرانی ش. ۱۴۲، ۱۹۰۸)
همينكه شورش تبريز آغاز شد، حزب سوسيال-دمكرات ايران [فرقه ی اجتماعيون-عاميون، مجاهدين ايران] از سازمان های سوسيال-دمكرات ماوراء قفقاز طلب كمك كرد. پول، اسلحه، و گردان های جنگنده به تبريز اعزام شدند تا شهر را محاصره كنند. سربازان انترناسيوناليست (و. باكرادزه، و. دُومبادزه، س. وْشاگِوری، م. اِمخـِواری، پ. شيشا، و غيره) قهرمانانه برای آزادی مردم ايران جان دادند.
مطبوعات سوسيال-دمكرات گرجی شركت گردان های سوسيال-دمكرات گرجی و ماوراء قفقازی را در نبرد تبريز مفصلاً گزارش می داد. بنابر خبرنگار الــی، سوسيال-دمكرات های ماوراء قفقاز در تبريز كارگاه های تعمير اسلحه و بمب سازی، ايجاد كردند. دستگاه های نارنجك پرتاب كن های گرجی نيروهای دولتی را دچار صدمه ی روحی می كردند و نقش خود را در پيروزی نيروهای انقلابی ايفا كردند. اين واقعه را مورخ ايرانی كسروی تصديق می كند. براساس منابعی ديگر، او می نويسد كه گرجی ها يك لابراتوار بمب سازی برای ستار خان ايجاد كردند كه ارتجاعيون آن را „ماشين شيطانی“ می ناميدند. بنابر گفته ی كسروی، ستارخان انقلابيون گرجی و ارمنی را به سخت ترين بخش های نبرد می فرستاد، چه او به هوشمندی و دليری آنان عقيده داشت. (گ. چيپاشويلی، و. لنين و جنبش آزاديبخش مردم ايران، تفليس، ۱۹۷۰، صص، ۳۹-۳۸)
مبارزه ی چهار ماهه با پيروزی نيروهای انقلابی پايان يافت. دو طرف ۴۵۰۰ كشته دادند. در مورد اين حماسه ی قهرمانانه، وْلاس مْگلادزه، (۲)گزارشگر روزنامه ی الـی (ش. ۲، ۱۹۰۸)، نوشت: „آخرين پيروزی تبريزيان آتش انقلاب را در سراسر ايران برافروخت. مردم از اقدامات دلاورانه ی ستارخان درشگفتی شدند. ايشان باور نمی كردند كه او آنقدر قوی بوده باشد كه بتواند دولت را شكست دهد.“
انقلاب به رشت تالش، خراسان، و اصفهان گسترش يافت. مطبوعات سوسيال-دمكرات گرجی نوشتند كه شاه اصفهان و حوالی اش را از دست داد، و ايالات مشهد، كرمان، و همدان را نيز از دست خواهد داد و تنها تهران در دست او باقی خواهد ماند. (شْـوِنی خِما، ش. ۵، ۱۹۰۹)
در ژوئيه ۱۹۰۸ اهالی تهران خواستار استقرار مجدد مجلس شدند. اين جنبش به خراسان و ايالات مجاور گسترش يافت. در برخی از نقاط سربازان به جنبش مردم پيوستند و تسليحات خود را در اختيار انقلابيون گذاشتند. خبرنگار الـی (ش. ۲۱، ۱۹۰۹) چنين می نويسد: „تهران به سرعت از جانب شورشيان محاصره می شود. شاه و دولت او به وضعيت نااميدانه ای رسيده اند.“ اما در تابستان ۱۹۰۸، نيروهای روس و انگليس به ايران حمله بردند. روزنامه های سوسيال-دمكرات گرجی نوشتند كه نيرور های ژنرال سْنارسْكی نيروهای انقلابی تبريز را خلع سلاح كردند، سنگر ها را از ميان برداشتند، و „نظم“ را از نو در شهر مستقر ساختند. وْلاس مْگلادزه، شاهد عينی اين حوادث، تبريز را با يك „شير در زنجير“ مقايسه كرد. (شْـونی آزْری، ش. ۳۱، ۱۹۰۹)
پس از اشغال تبريز، مركز انقلاب، توسط نيروهای روس، انقلاب به گيلان منتقل شد. سوسيال-دمكرات های قفقازی و انقلابيون غير حزبی اقدامات خود را در گيلان متمركز ساختند. در اول مارس ۱۹۰۹، ۳۵۰ قفقازی به رشت وارد شدند. آنان نقش مهمی در قتل حاكم گيلان و شورش موفقيت آميز رشت ايفا كردند. (اَخالی سْخيوی، ش. ۳، ۱۹۰۹)
در آوريل ۱۹۰۹، نيروهای دمكراتيك گيلان حركت خود به سوی تهران را آغازيدند. نبردِ ۱۳ ژوئيه [۲۲ تير] برای فتح تهران را سرجو „گرجی“ توصيف می كند: „دروازه های تهران گشوده شدند. نيروهای انقلابی به شهر فرودآمدند. نبردی بيرحمانه در خيابان ها در جريان بود. بزودی گردان های گرجی و قرهباغی وارد شهر شدند. گرجيان و قرهباغيان، در كنار بختياريان، نقش تعيين كننده ای در فتح تهران و تارومار كردن نيروهای شاه ايفا كردند.
در ۱۶ ژوئيه [۲۵ تير] ۱۹۰۹، جلسه ی شورای فوق العاده ای برگذار شد. شورا محمد علی شاه را معزول كرد و پسر ۱۵ ساله ی او احمد شاه را به تخت نشاند. دولتی موقت تشكيل شد. سمت نخست وزير به سپهدار [تنكابني] فرمانده ی ليبرال های گيلان سپرده شد.
دولت موقت با دشواری های جدی روبرو شد. بنابر بر نوشته ی مُوماوالی (ش. ۴، ۱۹۱۱)، دولت با بحران مالی روبروشد. وضعيت با آشوب رو به وخامت گذاشت. كشور های خارجی از اعطای اعتبار به دولت ايران سرباز زدند تا آنكه بودجه ی دولت را تحت كنترل درآوَرَد. مليون ايران عليه اين دخالت موضع گرفتند، اما قادر هم نبودند نظم را در كشور برقرار سازند. فرستاده ی مُوماوالی افزود: „و هيچكس نبايد متعجب شود اگر نيروهای روسيه و انگلستان مأمور استقرار نظم شوند.“
مطبوعات گرجستان مبارزه بين دموكراسی و سلطنت را در جزئيات تشريح می كردند. فرستاده ی مْنآتـُوبی (ش. ۱۲، ۱۹۱۱) گزارش داد كه „در ۲۴ اوت ۱۹۱۱ [۲ شهريور] نيروهای مسلح شاه پيشين در نزيكی های تهران تارومار شدند. و مشروطه خواهان در اين نبرد تعيين كننده پيروز شدند.“ اما سرانجام در پايان ۱۹۱۱ [دی/بهمن ۱۲۹۰] ارتجاعيون كه مورد حمايت روس و انگليس بودند مجلس را منحل كردند.
______________________________
۱-Leyla Bendiarishvili, “The 1905-1911 Iranian Bourgeois-Democratic Revolution and the Democratic Press in Georgia” (in Georgian), in Seria istorri etnografii i istorii ickousstva, no. 3, 1989, Tiflis.
۲ - مگلادزه كه منشويك بود در نبرد تبريز شركت داشت و، همانند گامدليشويلي، گزارش هاي خود را از پهنه ي نبرد مي فرستاد. ياد آورشويم كه او پس از مجروح شدن و خروج از ايران گزارش مفصلي نوشت كه حزب سوسيال-دمكرات روس منتشر كرد و حتي به فرانسه نيز در مجله ي جهان اسلام (Revue du monde musulman) نشريافت. براي ترجمه ي فارسي آن و استناد تاريخي به آن، نگاه كنيد به اسناد تاريخي: جنبش كارگري، سوسيال-دمكرات و كمونيستي ايران، به كوشش خسرو شاكري، 23 جلد، فلورانس/تهران، 1994-1969ج. 6، صص؟؟، و :
C. Chaqueri, Social-démocratie en Iran, Florence, 2e, éd, éd, 2000, pp. ??)