۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

يکی فرورفته به زمين در رام الله، و يکی به باد و خاک سپرده در البروه - محمد علی اصفهانی


يکی فرورفته به زمين در رام الله،

و يکی به باد و خاک سپرده در البروه

نگاهی به گزارش خانم ميشل سيبونی

محمد علی اصفهانی


و با من گام بردار بر جای پای پدرانم.

آرام، همچون آوای يک نی لبک که می نوازد.

به سوی ابديت من. به بی زمان.

و بر مزار من

گل بنفشه مگُذار

. گل اندوهگينان است گل بنفشه.

به ياد بياور آن همه عاشقان جوان را

که جوان تر از من مردند.

هفت خوشه، گندم سبز.

هفت خوشه، گندم سبز، بر تابوت من بگذار.

و اندکی هم شقايق قرمز که فکر می کنم تو بايد پيدا کنی.


محمود درويش


برای محمود درويش، دو مراسم به خاکسپاری برگزار شد.

يکی مراسم رسمی. در رام الله. با حضور ابومازنِ فراموش شده در جنگ، و محمو عباس ِ پرزيدنت در کرانه ی رود اردن. مراسمی رسمی. پر از شور و اشتياق فلسطينيان. با تابوتی که بر دوش های مردم حمل می شد.

پر از تصوير و صدای محمود درويش.

خالی امّا از خود محمود درويش.


و مراسمی ديگر. بی هيچ گونه رسميّتی. ساده. کوچک. به همان اندازه که قريه ی ˝البروه˝. آنجا که محمود درويش به دنيا آمده بود، ولی اسرائيليان به اتشش کشيدند. در همان سال ۱۹۴۸. سال نکبت.


محمود درويش شش ساله را که دست های مادر، رهايش نمی کرد، ميان دو انتخاب، ˝آزاد˝ گذاشته بودند. آزادِ آزاد. ميان سوختن و خاکستر شدن، و يا گريز به سوی نامعلوم.

ميشل وارشاوسکی و ياران او در AIC و خانم ميشل سيبوني، از سازمان ˝وحدت يهودی فرانسه برای صلح˝ و ˝سازمان وحدت يهودی بين المللی برای صلح˝، و در پيشاپيش همه ی اين ها، اعراب بازمانده از غارت ۱۹۴۸ ترجيح دادند که اگر نه خود محمود درويش را، دستکم خاطره ی او را به خاک های دهکده ی ميلادش بسپارند. به خاک هايی که او از ميان آن ها برخاسته بود و هر تکه اش به جايی پرتاب شده بود. جايی در ناکجای جهان.


و خانم ميشل سيبوني، واقعه را گزارش داده است. به يارانش در ˝وحدت يهودی فرانسه برای صلح˝. و به جهانی که نمی بيند و نمی شنود. چرا که ديدن و شنيدن، آرامش تعطيلات تابستانيش را بر هم می زند. و بعد هم پاييزيش را و آن وقت زمستانيش را و سپس بهاريش را.


گزارش، حالت خبری دارد. و من نمی خواهم کلمه به کلمه ترجمه اش کنم. و فکر می کنم که اين طور بانوی ما ميشل، و شاعر ما محمود را شادمان تر خواهد کرد.


ميشل از ˝زرنگي˝ خودش می گويد که توانسته است در هر دو مراسم شرکت کند. هم در رام الله. و هم در ˝البروه˝ ی ديگر ناموجود. البروه ی سوخته. البروه يی که در زمينی ـ که ديگر نيست ـ نمی تواند باشد، و در زمانی ـ که همچنان هست ـ نمی تواند نباشد. دهکده يی امروز ديگر با نام ˝اهود˝. زمينی به سرقت رفته که در آن فرزندان قاتلان و به آتش کشندگان البروه، کِشت می کنند، و گورستانش را هم آخور و اصطبل و آغل کرده اند:

ـ تمام زمين را دارند صاف می کنند تا باز هم آخور و اصطبل و آغل بيشتری بسازند.


ميشل از ديوار بلند جداسازی می نويسد. از پست های بازرسی در هر اندک فاصله يی. و از قاتلانی که در لباس نظامی خويش، همچنان در حين انجام خدمت نسل کشي، با يکديگر می گويند و می خندند. و از مردمانی که بر گرد ابراهيم، جمع آمده اند. ابراهيم را همين يک هفته پيش، سربازان سرخوش و خندان امروز، دستگير کرده بودند. او به عنوان يک اسير در دست هاشان بود. افتاده برخاک فلسطين. در زير پوتين های آن ها. و بعد، يکی از آن ها، همين طوری برای خودش، شايد برای سرگرمی خودش، شايد برای خالی کردن خودش، و شايد هم برای شوخي، حتماً، حتماً برای شوخي، ران او را نشانه گرفته است و متلاشی ساخته است. ابراهيم بر روی صندلی چرخدار خودش، به تشييع محمود آمده است. محمود درويش... و حالا ميشل، ميشل زرنگ و چابک ما رام الله را ترک کرده است و در اينجاست:

* اينجا که محمود درويش به ذرّات ناپيدای خاکی سپرده می شود که از محل تولد او دزديده شده است و به پشت زمان رفته است. دور از دوربين های تلويزيونی و مطبوعاتی. دور از آدم هايی که می کوشند تا خودشان را در افق دوربين ها جا دهند. دور از ديپلمات ها. دور. دور. دور از همه چيز به جز همه چيز.


اندکی مکث می کند. و بعد می گويد، يا می نويسد، يا به خاطر می سپارد تا بنويسد: ـ اينجا، در البروه ی سوخته ی ناموجود، در مراسم خاکسپاری محمود درويشی که در رام الله به خاکش سپرده اند و رفته اند، فلسطينی های سال ۴۸، فلسطينی های سال اشغال فلسطين، فلسطينی های سال دربدری های پيش از سال های دربدري، فلسطينی های سال نکبت، دارند يک پيام سياسی به جهان می فرستند. دارند جايگاه خود را در مقاومت، نه همينطور که هست، بلکه همانطور که بايد باشد نشان می دهند. جايگاهی دور از آن گوری که ابومازن، در رام الله، بر آن ماله می کشيد.


عرب های ۴۸ ـ اين طور می گويد بانوی ما ميشل ـ می خواهند فرزند خودشان محمود را به سرزمين خودش برگردانند. به الجليل. و اين همه، با يک پيام ساده: شاعر ما، مثل همه ی مردم آواره شده و پناهنده ی فلسطين، حق دارد به سرزمين خودش برگردد!


۲۶ مرداد ۱۳۸۷ ۱۶ اوت۲۰۰۸

براندازى (فصل نهم)

براندازى OVERTHROW قرن آمريكائى تغيير رژيم ها از هاوائى تا عراق

استيفن كينزر STEPHEN KINZER

مترجم فريدون گيلانى FREIDOUN GILANI

gilani@f-gilani.com www.f-gilani.com

فصل نهم بوی گورستان يكی از افسران سی آی ا به نام , ايب , ، از نخستين كسانی بود كه پس از وارد شدن نام , آتلی فيليپس , در فهرست ستاد , لانگلی , ی ويرجينيا، در پائيز سال ۱۹۷٠ با او ملاقات كرد. فيليپس كه از ماموران كاركشته ی عمليات پنهانی بود، در ستاد لانگلی انتخاب شده بود تا در كارزار عليه سالوادورآلنده رئيس جمهوری منتخب شيلي، موتور سی آی ا را به حركت در آورد. برای پاشيدن تخم نفاق و ايجاد بحران ظرف چند هفته، و به اين اميد كه انقلاب يا كودتای نظامی واقع شود، خود ايب نام او را در نقشه منظور كرده بود. فيليپس كه در شيلی سردبير يكی از روزنامه ها بود و كشور را خوب می شناخت، گفت نسبت به عاقلانه بودن كوشش برای جلوگيری از به قدرت رسيدن آلنده، ترديد دارد. ضمنا، فكر نمی كند كه انجام چنين طرحی عملی باشد. و با كمال تعجب ديد كه ايب با نظر او موافق است. فيليپس گفت "من نمی فهمم چرا بايد دست به چنين كاری بزنيم ، تازه در حالی كه خودمان هم می دانيم كارساز نخواهد بود؟" ايب در پاسخ دادن تعلل كرد، و فقط گفت "فهم ؟ " بعد عينك دو ديدش را از چشم برداشت، با دستمال تميزش كرد، كمی به فكر فرو رفت و گفت : "چندی پيش، با "ديك هلمز" از ملاقاتی در شهر برمی گشتيم. در بازگشت، تقريبا نيم ساعت پشت راه بندان مانديم. فرصتی بود تا در باره ماموريت تازه ای كه به من داده بود حرف بزنيم. در پايان گفت و گو، به هلمز گفتم من نمی فهمم. می دانی هلمز چه جوابی به من داد؟ نگاهی به من كرد و گفت: ايب ، من آموخته ام كه فقط يك چيز را بفهمم. من بايد ياد می گرفتم كه رئيس جمهوری را بفهمم. بنابراين، تا زمانی كه بفهمی رئيس جمهوری چه دستوری داده است، فكر می كنم ضرورتی نداشته باشد چيز ديگری را بفهمی., كودتا در ايران، گواتمالا، ويتنام جنوبی و شيلي، جملگی , اقدامی بودند كه دستورشان را رئيس جمهوری صادر كرده بود. , هيچ يك از اين عمليات پنهاني، مبتنی بر مشورت و تصميم جمعی صورت نپذيرفتند. رئيس جمهوري، وزرای كابينه، مشاوران شورای امنيت ملي، و مديران سی آی ا ، اين عمليات را تصويب كرده بودند. مجوز موافقت آن ها را هم قانون ۱۹٤۷ كه بر اساس آن سازمان اطلاعات مركزی ايالات متحده ( CIA ) تشكيل شده بود ، به آنان می داد . بنا به اين قانون، چنين اقداماتی , وظايف مرتبط با اطلاعاتی كه شورای امنيت ملی را تحت تاثير قرار می داد. , تلقی می شدند. بنابراين، نه قاچاقی بود ، نه نيازی به مشورت عمومي، اطلاع ملی و تصميم جمعی داشت. اولين چيزی كه وجه مشترك اين كودتا ها بود، آن بود كه رهبران آمريكائي، عمليات را آگاهانه، با كمال ميل، به صورت عمدي، و مطابق با قوانين ايالات متحده به پيش بردند. سناتور , بری گولد واتر , نماينده آريزونا، پس از آن كه كوس رسوائی سی آی ا را به خاطر انجام اين كودتاها در كوی و برزن زدند، گفت , انگشت اشاره را بايد به سمت رئيس جمهوری دراز كرد، نه گروه های اطلاعاتی . ,

دنباله۰۰۰

از تجربه خونين کودتای 28 مرداد بياموزيم - توفان


به مناسبت پنجاه و پنجمين سالگرد کودتای ننگين 1332 از تجربه خونين کودتای 28 مرداد بياموزيم بمناسبت پنجاه و پنجمين سالگرد کودتای ننگين 1332 بزودی پنجاه و پنجمين سالگرد کودتای سياه ايران فرا ميرسد. نخستين کودتای تاريخ پس از جنگ سرد توسط امپرياليستها درايران انجام گرفت. نمونه تجربه شده ايران را امپرياليسم آمريکا در ساير ممالک ازجمله اندونزی و شيلی نيز بکاربرد و عليرغم وجود تجربه تلخ درآن توطئه ها نيز موفق از کاردر آمد. ايران، کشورما خرگوش آزمايشگاهی يک دسيسه آموزی بزرگ برای سلطه امپرياليسم بعد از جنگ بود. هوادران سلطنت ننگين پهلوي، دوستداران امپرياليسم آمريکا، پاره ای آشفته فکران که به مراحم امپرياليستها دل بسته اند و بزعم خودشان برای رفع بيکاری و دلمشغولی برای جامعه لائيک و مدرن سينه می زنند و آنرا برای فريب مردم از خصلت طبقاتيش تهی ميکنند. آنها در مورد فاجعه 28 مرداد سکوت می کنند و آنرا زير سبيلی رد ميکنند و يا دکتر مصدق رهبر برجسته مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت را به باد انتقاد ناجوانمردانه و خائنانه می گيرند که گويا وی بعلت اشتباهتش دربرخورد با شاه و روحانيت و مکی و بقائی و نظاير آنها کنار نيامدنش با آنها و در اثر لجبازی و کله شقي، بختها و فرصتهای فراوانی را که می توانست دست دردست شان جوانبخت به ثمر رساند، برباد داد. برخی از اين انتقادات بقدری مسخره است که تکرار آنها برای دانستن خوانندگان خالی از لطف نخواهد بود. يکی ازمدعيان تاريخنگاری " بيطرفانه" مدعی است که مصدق با برکنار کردن پاره ای از قضات بد نام و فاسد دادگستري، با درگيری با روحانيت و سلطنت، جبهه داخلی مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت را تضعيف کرد. توگوئی اخراج قضات بدنام و مرتجع، ارتشيان رشوه خوار و بی فرهنگ و قلدر و نوکرصفت و خاطی و روحانيتی که ماهيتش امروز برهمه کس و حتی بر همه ناکسان روشن است به تضعيف نيروی ملی منجر می شود. اين ازهمان نوع تئوريهای من در آوردی خمينی است. يعنی همان تئوری معروف " همه با هم" که مرزميان دوست و دشمن رامخدوش می کرد و درسايه ديوار لالائی اين تئوری خوفناک دشنه های اسلام ناب محمدی را برای بريدن گردن آن خوشخيالانی که به مکر خمينی تسليم شده بودند صيقل می داد. اين تکرار تاريخی است که ديد ضد کمونيستی و بورژوائی اجازه نمی دهد چيزی از آن برای راه آينده آموخت. حزب ما بمناسبت پنجاهمين سالگرد کودتای خونين 28 مرداد جمعبندی ارزنده و آموزنده ای از تجربه اين کودتا در توفان شماره 43 مهر ماه 1382 انتشار داده که مورد استقبال بسياری از خوانندگان و مبارزين قرارگرفت و اکنون به مناسبت پنجاه و پنجمين سالگر اين کودتا به انتشار مجدد آن مواضع مبادرت می ورزد: "از تجربه خونين 28 مرداد بياموزيم" تجربه 28 مرداد نشان ميدهد که نبايد به خاندان ننگين سلطنت پهلوی اعتماد کرد. تجربه 28 مرداد نشان ميدهد که آمريکا و انگليس ماهيتا سرمايه داری امپرياليستی بوده و اختلافاتشان بر سر غارت غنايم نبايد منجر به خطا درتحليل از ماهيت امپرياليستی آنها گردد. تجربه 28 مرداد می آموزد که امپرياليستها از هرقماشی دشمنان مردم ايران و جهان هستند. امپرياليسم خوب و بد ندارد. تجربه 28 مرداد می آموزد که روحانيت که مهيتا ارتجاعيست همواره درروند مبارزه درکنار امپرياليسم و ارتجاع داخلی قرار ميگيرد. تجربه 28 مرداد می آموزد که بورژوازی ملی دريک کشور نيمه مستعمره نيمه فئودال خصلت دوگانه دارد و دلبستن به معجزات بورژوازی ملی برای قطع کامل دست امپرياليسم و سپردن رهبری بدست وی نادرست می باشد. تجربه 28 مرداد به ما می آموزد که دريک کشور نيمه فئودال و نيمه مستعمره فقط با تکيه بر تقسيم انقلابی ارضی و بسيج دهقانان برهبری طبقه کارگر که درحزب کمونيستی متشکل است امکان پيروزی انقلاب دمکراتيک نوين ميسر است. تجربه 28 مرداد به ما می آموزد که برای مقابله با امپرياليسم بايد به تصفيه جبهه داخلی توسل جست و درون را ازدشمنان و متحدين بالقوه امپرياليسم پاک کرد. با تکيه به ارتجاع داخلی هرگز نمی توان يک مبارزه موفق ضد امپرياليستی را به پيش برد.تجربه 28 مرداد به ما می آموزد که بايد برای پيگيری و قاطعيت در امر مبارزه ضد امپرياليستی به طبقه کارگر تکيه کرد، دهقانان را بسيج نمود و برای بهبود شرايط زندگی آنها اقدام کرد. تجربه 28 مرداد می آموزد که مبارزه ضد امپرياليستی بدون مبارزه برای دموکراسي، بدون برسميت شناختن حقوق مساوی خلقهای ايران ميسر نيست. تجربه 28 مرداد می آموزد که با آزادی حزب طبقه کارگر، اتحاديه های کارگري، سازمانهای دموکراتيک زنان، دانش آموزان، جوانان جمعيتهای ضد استعمار و صلح نبايد به مخالفت برخاست و مرزهای فعاليت توده های مردم را محدود کرد. اين امر فقط به نفع امپرياليسم و ارتجاع تمام می شود که از آمدن توده مردم به خيابانها هراس دارد. تجربه 28 مرداد نشان داد که با قيام مردم بازی شدو بی برنامگی و سردرگمی رهبران حزب توده مانع از آن شد که تحولات 25 مرداد به يک جمهوری دموکراتيک بدل گردد. تجربه 28 مرداد نشان داد که نبايد فريب ماموران رنگارنگ و مارصفت امپرياليستها راخورد. ماموران استعمار و امپرياليسم به هر نام و نشانی که باشند مامور استعماريند و برای منافع امپرياليسم کار می کنند.. هندرسن با شوارتسکف، با مک گی و سرپرسی ساکس فرقی ندارند. ماموران امپرياليسم و استعمار را نمی توان به خوب و بد تقسيم کرد. تجربه 28 مرداد نشان داد مه طبقه بورژوازی ملی ايران ازقدرت گرفتن کمونيستها و حضور طبقه کارگر درصحنه و هراس از اينکه رهبری مبارزه را ازدست بدهد به عقب نشينی مبادرت کرد و صحنه مبارزه را خالی نمود. تجربه 28 مرداد نشان داد که حتی دردوران دولت دکتر مصدق عليرغم آزاديهای نسبی به کف آمده نمی توانست بعلت قدرت ارتجاع داخلي، دربار، روحانيت، فئودالها، قدرت و نفوذ سران قوای سرکوب نظير ارتش1 و قوای انتظامی هرگز انتخابات آزادی صورت بگيرد. حزب توده ايران کماکان غيرقانونی و تحت تعقيب بود، قانون سياه 1310 که مبارزه برضد کمونيسم و انقلاب را بر پيشانی خود نوشته بود برعليه کمونيستها بکار می رفت، چماقداران پا ايرانيست و سومکا و آريا و زحمتکشان دکتر بقائی و خليل ملکی هر روز و هفته کمونيستهای " پيراهن سفيد" را به قتل می رساندند و مانند همين لباس شخصيها و چماقداران حزب الهی به نمايشات عظيم کارگری حمله می کردند و هرگز تحت تعقيب نيز قرار نمی گرفتند. اين تجربه آموخت که آزادی و دموکراسی ماهيتا طبقاتی است و برای حمايت از اين دستآورد ها بايد برای کسب و تعميق آن پيکارکرد. تجربه 28 مرداد نشان داد که رهبری حزب توده ايران يک رهبری کار آزموده نبود، به بورژوازی ملی دلبسته بود، نقش مستقل خودرا دررهبری انقلابی به فراموشی سپرده بود و در لحظات حساس تاريخ ايران به دنباله روی از بورژوازی ملی پرداخته بود و سياست مستقل خويش را فراموش کرده بود. راست روی اين رهبری در آنجا بروز کرد که پس از شکست 28 مرداد درطی انتشار کتابی اعلام داشتند که شکست نهضت ملی ايران محتوم بود زيرا اين حق بورژوازی ملی است که درمرحله انقلاب دموکراتيک رهبری را بدست بگيرد و با اين کار خودرا از نظر روحی خلع سلاح کرد. تجربه 28 مرداد نشان داد که ما برای پيروزی به يک حزب يکپارچه مارکسيستی لنينيستی نياز داريم، پس بکوشيم تا دير نشده همه نيروی خويش را دراين راه متحد کنيم. تجربه 28 مرداد نشان داد که دربار کانون فساد و توطئه باقی می ماند که ادعای " مظهر هويت ملی" آن وسيله تحميق عمومی است. بايد اين بت سنگی را درهم شکست و از ريشه مانند خاندان تزار ها کند و به خاکروبه تاريخ افکند. نقل از توفان الکترونيکی شماره 24 مرداد 1387

toufan@toufan.org www.toufan.org

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

اطلاعات مختصری در باره فرهنگستان های زبان فارسی


















زمانى كه نمايندگان وزارتخانه هاى جنگ، معارف و
اوقاف و صنايع مستظرفه در سال ۱۳۰۳ انجمنى را براى رسيدگى به وضعيت واژگان نوظهور در رسته ها و امور نظامى تأسيس كردند، خود به روشنى نمى دانستند كه عالى ترين مرجع تصميم گيرى در حوزه زبان و ادبيات فارسى را پايه ريزى مى كنند.ثمره تلاش ۸ ساله انجمن هاى ادبى دوره قاجار كه در كوران مشروطه اين انجمن را پديد آورده بود، وضع ۳۰۰ واژه از جمله هواپيما، فرودگاه، خلبان آتش بار، هواسنج و باد سنج بود.


انجمن مذكور در سال ۱۳۱۱ با تشكيلاتى جديد به نام «انجمن وضع لغات و اصطلاحات علمى» به رياست «دكتر عيسى صديق اعلم» دارالمعلمين عالى، حياتى تازه يافت و به عنوان مركزى براى فعاليت فوق برنامه دانشجويان در شعبه هاى علوم طبيعى، علوم رياضى، فيزيك، شيمى، ادبيات و فلسفه معرفى شد. انجمن جديد به راهنمايى استادان خود يعنى «حسين گل گلاب»، «دكتر محمود حسابى» و «دكتر رضازاده شفق» توانست تا سال ۱۳۱۹ چهارصد واژه نو را پيشنهاد دهد كه شمارى از آن ها هنوز در كتاب هاى درسى دبيرستانى و دانشگاهى ديده مى شود.اما انديشه تأسيس سازمانى رسمى به نام فرهنگستان كه هدف اصلى آن نشاندن واژه هاى فارسى به جاى كلمات و تركيبات بيگانه بود، در ۲۹ ارديبهشت ماه ۱۳۱۴ صورتى عملى به خود گرفت و فرمان تشكيل آن صادر شد.

فرهنگستان اول:
فرهنگستان ایران نام نهادی بود که در دوره
رضاشاه برای اصلاح زبان و خط فارسی تشکیل شد و تا سال ۱۳۳۳ فعالیت کرد. آن را «فرهنگستان اول» نیز نامیده‌اند.
وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه اساسنامه فرهنگستان را در شانزده ماده تنظیم کرد که به تصویب هیئت وزرا رسید. در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴، رضاشاه فرمان تشکیل فرهنگستان ایران را صادر کرد. ریاست فرهنگستان، به ترتیب، برعهده این اشخاص بود: محمدعلی فروغی (اردیبهشت ۱۳۱۴)، حسن وثوق (آذر ۱۳۱۴)، علی‌اصغر حکمت (اردیبهشت ۱۳۱۷)، اسماعیل مرآت (مرداد ۱۳۱۷)، عیسی صدیق اعلم (مهر ۱۳۲۰)، بار دیگر محمدعلی فروغی (آذر ۱۳۲۰) و حسین سمیعی (ادیب‌السلطنه) (۱۳۲۱).
اعضای پیوسته فرهنگستان عبارت بودند از:
ملک‌الشعرای بهار، علی‌اکبر دهخدا، محمدعلی فروغی، ابوالحسن فروغی، سعید نفیسی، سید نصرالله تقوی، رضازاده شفق، بدیع‌الزمان فروزانفر، علی‌اصغر حکمت، عبدالعظیم‌خان قریب، گل‌گلاب، رشید یاسمی، رهنما، ادیب‌السلطنه سمیعی، صدیق اعلم، عصار، فاطمی، قاسم غنی، ابراهیم پورداوود، عباس اقبال آشتیانی، محمد حجازی، محمد قزوینی، محمد تدین، مسعود کیهان، جلال همایی، غلام‌علی رعدی آذرخشی، احمد بهمنیار، حسنعلی مستشار، سرهنگ مقتدر، مصطفی عدل، علی‌اکبر سیاسی، محمود حسابی.
اعضای وابسته فرهنگستان عبارت بودند از:
محمدعلی جمال‌زاده، فخر ادهم، کریستن‌سن (دانمارک)، هانری ماسه (فرانسه)، یان ریپکا (چکسلواکی)، منصور بیک فهمی، علی بیک الجارم، محمد رفعت پاشا (مصر)، آرتر پوپ (آمریکا)، محمد اقبال (پاکستان)، ربتس وپولووسکی (روسیه)، ر.ا.نیکلسون (انگلستان)، هادی حسن و محمد حسنین هیکل (مصر).
گروههای فرهنگستان ایران عبارت بودند از: گروه لغت، گروه دستور، گروه اصطلاحات پیشه، گروه کتب قدیم، گروه اصطلاحات ولایتی، گروه راهنما، گروه خط. بعد از مدتی این گروههای هفت‌گانه به گروههای شش‌گانه زیر تغییر یافت: گروه فرهنگ فارسی و واژه‌گزینی و گردآوری واژه‌ها، گروه دستور زبان، گروه جغرافیا، گروه دستور، گروه لغت، گروه کتب قدیم.
بیشتر کوشش فرهنگستان صرف انتخاب معادل برای اصطلاح‌ها و واژگان خارجی شد.
فرهنگستان ایران، در بهمن ۱۳۱۵ نظام‌نامه‌ای برای "بازبینی در اصطلاحات علمی" تصویب و در آن راه و روش ضوابط معادل‌یابی را تعیین کرد. عملکرد فرهنگستان در این حوزه موفقیت‌آمیز و نتایج مصوبات آن از اقبال عمومی خوبی برخوردار شد. اما برخی اعضای برجسته آن، چون اعتقادی به واژه‌سازی نداشتند، نیازی به فعالیت پی‌گیر احساس نکردند. کمیسیونهایی نیز که برای تهیه فرهنگ و دستور زبان و مطالعه در اصطلاحهای جغرافیایی و نشر متون قدیم در آن تشکیل یافت، دستاورد قابل توجهی نداشت. رفته‌رفته فرهنگستان اول دچار رکود شد و موقتاً در ۱۳۱۷ به مدت یک هفته منحل گردید و، پس از بازگشایی مجدد، تا ۱۳۲۰، به ریاست اسماعیل مرآت فعالیت داشت.
از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، کار زبان‌پیرایی و واژه‌سازی فرهنگستان متوقف شد و فعالیت آن سازمان بیشتر جنبه ادبی و تحقیقی داشت. فرهنگستان ایران رسماً در سال ۱۳۳۳ تعطیل شد.
از عملکردهای این فرهنگستان، به تصویب رساندن ۲۰۰۰ واژه تا سال ۱۳۲۰ بود. همچنین نامه فرهنگستان در سال ۱۳۲۲ منتشر شد. از این نشریه، به سردبیری حبیب یغمائی، در سال اول چهار شماره، در سال دوم (۱۳۲۴) دو شماره، در سال سوم دو شماره، در سال چهارم یک شماره و در سال پنجم (۱۳۲۶) یک شماره منتشر شد. تأسیس انجمن ادبی فرهنگستان به ریاست ملک‌الشعرای بهار و تشکیل کمیسیونهای زبان‌شناسی، باستان‌شناسی، قواعد و دستور زبان، تئاتر، موسیقی و ترانه‌ها نیز از جمله فعالیتهای دیگر این دوره بوده است.
فرهنگستان دوم:
فرهنگستان دوم كه در سال ۱۳۴۷ با هشدار «محمد مقدم» استاد و پايه گذار گروه آموزشى زبان شناسى در برابر هجوم واژه هاى بيگانه تأسيس شد. توانست همراه با فرهنگستان اول تا سال ۱۳۵۱ مجموعاً ۶۶۵۰ واژه فارسى را در برابر واژه هاى بيگانه پيشنهاد كند. در فرهنگستان دوم نيز هم چنان گروه واژه گزينى مهم ترين وظيفه فرهنگستان را بر عهده داشت و از ۹ كميسيون علمى و فنى، پزشكى و كشاورزى، زبان و ادب، تاريخ و فلسفه و علوم اجتماعى و تربيتى روان شناسى، هنرهاى زيبا، ارتش، اقتصاد، بازرگانى، حقوق و علوم ادارى و سياسى و جغرافيا تشكيل مى شد. اين فرهنگستان پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز مدت كوتاهى فعال بود تا اين كه در سال ۱۳۶۰ با ادغام ۱۱ مركز و سازمان تحقيقاتى كه فرهنگستان دوم نيز جزو آن بود، «مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى» پديد آمد و بار ديگر فرهنگستان كنونى از دل آن مجموعه جدا شد و هدايتى مستقل پيدا كرد. گويش شناسى گروه گويش شناسى كه اكنون به عنوان يكى از گروه هاى مهم فرهنگستان در حال مطالعه و پژوهش است از همان ابتداى فعاليت مؤسسه مطالعات تحقيقات فرهنگى به عنوان يكى از محورهاى كار مورد توجه بوده است، به گونه اى كه مى توان گفت برنامه واژه گزينى و بررسى و مطالعات گوناگون درباره زبان ها و گويش هاى ايرانى دو برنامه اصلى و تمامى فعاليت اين مركز به شمار مى آمده است .
فرهنگستان سوم:
فرهنگستان زبان و ادب فارسی یکی از سازمانهای دولتی
ایران است که بر اساس اساسنامه‌اش برای «حفظ قوت و اصالت زبان فارسی»، «پروردن زبانی مهذب و رسا» برای بیان اندیشه‌ها، «رواج زبان و ادب فارسی»، و «ایجاد نشاط و بالندگی در زبان فارسی» ایجاد شده‌است. فعالیت اصلی این فرهنگستان که در ۲ مرداد ۱۳۶۹ خورشیدی (۲۴ ژوئیهٔ ۱۹۹۰ میلادی) تأسیس شد، انتخاب معادل فارسی (واژه‌گزینی) برای واژه‌های زبانهای خارجی بوده‌است.
اولین رئیس این فرهنگستان
حسن حبیبی بود که هم‌زمان معاون اول رئیس جمهور ایران هم بود. دومین رئیس غلامعلی حداد عادل بود که در اواخر دوران ریاستش بر این فرهنگستان به ریاست مجلس شورای اسلامی نیز انتخاب شد. مدتی پس از انتخاب حداد عادل به ریاست مجلس، مجدداً حسن حبیبی به ریاست فرهنگستان انتخاب شد.
عضویت در این فرهنگستان مادام‌العمر است، مگر در حالتی که عضوی استعفا کند، به علت غیبت زیاد مستعفی شناخته شود، یا «به دلیل سلب صلاحیت اخلاقی» عزل شود. اعضای این فرهنگستان عمدتاً ایرانی هستند ولی اعضایی از تاجیکستان و افغانستان نیز در این فرهنگستان عضویت داشته‌اند یا دارند.
در فرهنگستان سوم از سال ۱۳۷۱ و با طرح «واژه نامه مشترك گويش هاى ايرانى» هويتى نو يافته زير نظر خانم دكتر «بدر الزمان قريب» فعال است. يكى از سه پژوهشگر گروه گويش شناسى با اشاره به واژه نامه مشترك گويش هاى ايرانى مى گويد: «در اين واژه نامه در برابر هر واژه فارسى، معادل آن در حدود هفتاد گويش ايرانى نو قرار داده شده است كه برخى از اين گويش ها عباتند از: آرانى، آشتيانى ، ابوزيدآبادى، افترى، اناركى، بختيارى، بستكى، بلوچى، بهدينى، تاتى، تالشى، تفرشى، خوانسارى، خورى، دوانى، راجى، سرخه اى، سمنانى، سنگسرى، شهميرزادى، قائنى، كردى، گيلكى، لاستانى، لاسگردى، لرى، لكى، مازندرانى، نائينى، و فسى، هرزنى و..... كه واژه هاى گردآورى شده همه اين گويش ها به تدريج به برنامه نرم افزار رايانه اى سپرده مى شود.» وى از طرح ديگرى نيز به نام طرح «بانك اطلاعاتى گويش شناسى ايران» نام مى برد كه بر اساس آن گويش هاى نقاط مختلف كشور منطقه به منطقه گردآورى خواهد شد:«اولين منطقه مورد مطالعه در اين طرح استان فارس است كه از نظر فراوانى گويش و در عين حال گوناگونى آن ها مورد توجه مى باشد. شيوه تحقيق نيز به شكل ميدانى بوده است كه با پرسشنامه هاى موضوعى عمده واژه هاى پايه ضبط و ثبت مى گردد. اين پرسشنامه ها در ۱۵ موضوع از جمله واژگان اجزاى بدن، ابزار و وسايل خانه، آفات و بيمارى ها و........طبقه بندى شده كه با تكميل هر يك از آن ها ۲۳۰۰ واژه و ۱۰۰ جمله به دست مى آيد همچنين با توجه به نكات دستورى مى توان در اين پرسشنامه ها به ساختار گويش هاى مورد مطالعه پى برد.»

به برخى گويش هاى اين محل مثل كازرونى، دوانى، بليانى، گرگنايى، نبافى، دهله اى، پير مهلتى، عبدويى، كلانى لرى، كلانى، تاجيكى، ممسنى، كورزگى، ريچى، ماسرمى، مسقانى، كنده اى، سمنانى، دوسيرانى، مگرى، كروشى، پايونى، درونكى يا جروقى و مهبودى است كه در حال حاضر چند گويش از اين منطقه به شيوه تطبيقى در حال حروف چينى است و افزون بر آن قواعد دستورى آن ها نيز در حال تدوين است.
به همت اين گروه در سال ۱۳۸۰ نخستين هم انديشى گويش شناسى ايران برگزار شد كه طى آن ۳۲ مقاله تخصصى در اين زمينه ارائه گرديد.

فرهنگ نويسى و دانشنامه نويسى
گروه فرهنگ نويسى با هدف نوشتن يك فرهنگ جامع و كامل تاريخى پس از يك دوره چالش جدى و ارائه نظريات گوناگون در سال ۱۳۷۸ شروع به كار كرد يكى از پژوهشگران اين گروه مى گويد: «هدف ما اين است كه فرهنگى شبيه لغت نامه دهخدا پديد بياوريم اما علمى تر و روشمندتر، فرهنگى كه متون قديم يا به عبارتى قديمى ترين آثار مكتوب را تا دوره مشروطه در بر مى گيرد. ما ابتدا واژگان را به دو كاربرد در آثار رديابى مى كنيم و بعد تغييرات آن را در نظر مى گيريم، چه تغييرات لفظى و چه تغييرات معنايى، كتاب خوان ها مدخل گزينى مى كنند سپس فيش بردارى مى شود و بعد فيش هاى منظم به دست تعريف نگار مى رسد كه وى بر اساس توانايى هايى كه دارد تعريفى از آن را ارائه مى دهد هويت دستورى براى آن ها تعيين مى شود معانى تفكيك مى گردند و شواهد در مقابل آن ها قرار مى گيرند كه در نهايت پس از تأليف وارد رايانه مى شوند.» .
هم اكنون در كتاب خانه فرهنگستان ۹۶ هزار جلد كتاب به زبان هاى گوناگون، عموماً در حوزه زبان و ادب فارسى وجود دارد. اين كتاب خانه هم چنين داراى مجموعه هاى نفيس و تخصصى از جمله مجموعه كتاب هاى شادروان «دكتر ماهيار نوابى» شادروان دكتر«احمد تفضلى» شادروان دكتر «مصطفى مقربى» و شادروان دكتر «سيد ابوالقاسم انجوى شيرازى» است كه اين مجموعه ها هر كدام در حوزه خود منحصر به فرد هستند. انتشارات فرهنگستان نيز تا كنون واژه نامه ها ، فرهنگ نامه ها، و مجموعه مقالاتى چاپ و منتشر نموده كه هريك در جاى خود داراى ارزش بسيارى هستند كه از آن جمله مى توان به چند نمونه زير اشاره كرد: نگاهى به گويشنامه هاى ايرانى، مجموعه مقالات هم انديشى واژه گزينى، فرهنگ زرقان، دانشنامه زبان و ادب فارسى در شبه قاره هند (جزوه اول) كتاب شناسى دستور زبان فارسى، دستور خط فارسى، شيوه نامه ضبط اعلام معرفى زبان ها و گويش هاى ايرانى، كتاب شناسى گويش هاى ايرانى، واژه هاى علوم دامپزشكى، واژه هاى هنرهاى تجسمى، واژه هاى مخابرات و....... .
آنچه در طول عمر سه فرهنگستان در بين صاحب نظران چالش برانگيز بوده بيشتر به تعريف فرهنگستان، حيطه مسئوليت و وظايف آن بر مى گردد. دوباره بايد تأكيد كرد به علت شرايط خاص زبان و ادبيات فارسى در مقابل هجوم زبان، فرهنگ و تكنولوژى غرب كه پس از انقلاب مشروطه صورت و سرعت خاصى به خود گرفت. در تمام اين سال ها تنها تصورى كه از فرهنگستان وجود داشته و تنها انتظارى كه از آن مى رفته مركزى در حد تصويب واژگان جايگزين بوده است كه در مقاطعى از تاريخ با اقبال عمومى رو به رو و در مراحلى نيز به مضحكه تبديل شده است. اين موضوع اگر چه يكى از مهمترين وظايف فرهنگستان نيز هست اما حيطه واقعى در فرهنگستان بسى والاتر از اين جايگاه است به گونه اى كه در هر سه دوره نيز واژه گزينى تنها به عنوان يكى از گروه هاى اين مركز فعاليت نموده است. شايد يك سوى بحث نيز به خود فرهنگستان برگردد كه در هر مقطعى وظايف خاصى را براى خود تعريف كرده و يا مأموريت خاصى به آن محول شده است
گردآورنده: فرامرز خرد
مرداد1387
منبع: گوگل فارسی



*سازمان همکاری اقتصادی( اکو)



۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

چهاردهم مرداد - محمد علی اصفهانی



چهاردهم مرداد

محمد علی اصفهانی

گفتی: هنوز شهر، تماشاييست
و گرته های روشن تاريخ را هنوز
شلّيک می کنند
از کوچه های خاکی تبريز
گفتی: هنوز شهر، تماشاييست
وَ می وزد
در خواب های دَرهم و آشفته ی شبش
صبح هزارواقعه،
بيداری سرريز

٭ گفتی: چندين هزار بالْ بالْ که پَرپَر شد.
امّا هنوز
اين آشيانه ها، سر اين شاخه ها ـ ببين ـ :
چندين هزار دفعه کبوتر به زير پر دارند!
گفتی: بگو!
چندين هزار شاخه ـ بگو !
ـ چندين هزار بار، کبوتر دارند؟
٭ گقتی: هنوز شهر تماشاييست
و گرته های روشن تاريخ را هنوز
شلّيک می کنند
از کوچه های خاکی تبريز
ديدم هنوز رهگذری می رفت
از سنگری به سنگر
ديگر در گرد و خاک خاطره های
اميرخيز!

۱۴ مرداد ۱۳۸۷ بازنويس شعری بازمانده از

۱۳۶۵ (و شايد از ۱۳۲۴ هجری قمری)