آیا اظهارات آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان در باره مبارزات ملی ـ میهنی کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی و حزب توده ایران در ز اسناد و مدارک تاریخی قرار ندارد؟!
*****
درنقد اظهارات و ادعاهای آقای دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان درنوشته:
«گفتوگویی متفاوت با همایون کاتوزیان درباره زندگی سیاسی و فکری او/ از دوستی با خلیل ملکی و جلال آلاحمد تا تجربه کنفدراسیون و همکاری با حمید عنایت»
ـ بخش چهارم ـ
من در بخش سوم این مجموعۀ با نقل قول از مصوبه نشست هایدلبرگ (٢٦ تا ٢٩ فروردین ١٣٣٩ / ١۵ تا ١٨ آوریل ١٩٦٠ )، نشستی که طی آن عده ای از دانشجویان و فارغ التحصیلان ایرانی، سازمانی بنام «کنفدراسیون اروپائی دانشجویان و محصلین ایرانی» را تشکیل دادند، توضیح دادم که یک تشکیلات صنفی دانشجوئی در اروپا پایه گذاری شد.(١)
امّا با شدّت گرفتن نامردمی های رژیم شاه و پایمال شدن حقوق قانونی ملت ایران از سوی حاکمیت و بی توجهی کامل به خواست مردم از جمله برگذاری انتخابات آزاد از سوئی و گسترش پیدا کردن اعتراضات و مبارزات مردم، ازجمله مبارزات دانشجوئی از سوی دیگر،(٢) سبب شد و کمک کرد تا بخشی از فعالین دانشجوئی باین نظریۀ دامن بزنند که، در کشوری که هیئت حاکمه آن کوچکترین احترامی برای اصول قانون اساسی قائل نمی شود و بطور مستمر قانون شکنی و پایمال کردن حقوق قانونی ملت در دستورکار روزانه اش قرار دارد، سمت و سوی و خواست و اهداف فعالیت ها و مبارزات دانشجویان نباید فقط معطوف به مسائل صنفی باشد!
با اشاره به چند نمونه از نامردمی های رژیم شاه و اعتراض به آن نامردمیها،(٣) و نقل قولهائی از مصوبات کنگره پاریس (کنگره اول ــ دی ١٣۴١ / ژانویه ١٩٦٢) و کنگره دوم (کنگره لوزان ــ دیماه ١٣۴١ / ژانویه ١٩٦٣) کنفدراسیون جهانی، توضیح دادم که طرفداران «جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» و طرفداران جبهه ملی ایران در کنگره های پاریس و لوزان و همچنین طرفداران حزب توده ایران درکنگره لوزان در تنظیم و تدوین چگونگی سمت و سوی مبارزات و فعالیت های کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، یعنی تأسیس یک تشکیلات دانشجوئی ایرانیان که علاوه بر مسائل صنفی، همچنین مسائل ملی و میهنی را در دستور فعالیتهای خود داشته باشد، تلاش کرد تا از آن طریق بتوانندعلیه پایمال شدن حقوق قانونی ملت و تصمیمات و عملکرد های خلاف قانون هیئت حاکمه و دفاع از استقلال و منافع ملّی روشنگری نمایند. با توجه به آن توضیحات ، اظهارات آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان به همکاران «شهروند امروز»، مبنی برمخالفت وی با «سیاسی شدن کنفدراسیون»، همزمان با سومین کنگره کنفدراسیون در لندن (١٠ تا ١٣ دی ١٣۴٢ / ٣١ دسامبر ١٩٦٣ تا ٣ ژانویه ١٩٦۴) را امری غلط و تحریف تاریخ ارزیابی کردم، چون کنفدراسیون جهانی ــ بدرست و یا غلط ــ ، از همان کنگره اول در پاریس (دی ١٣۴١ / ژانویه ١٩٦٢) ، بعنوان یک تشکیلات سیاسی مدافع مسائل ملی و میهنی شکل گرفت.
اظهارات منفی دکتر کاتوزیان درباره کنفدراسیون را باید بحساب توجیه بی عملی وی در مبارزه با نامردمیها و قانون شکنی های رژیم فاسد و دیکتاتورشاه قلمداد نمود!
وانگهی برای من روشن نیست که چرا و بچه دلیل آقای دکتر همایون کاتوزیان در گفتگو با همکاران «شهروند امروز» نخواسته است بخاطر بیاورد که با شکل گرفتن مبارزات و روشنگری های دانشجویان ایرانی برهبری کنفدراسیون جهانی، سازمان امنیت رژیم شاه (ساواک) شدیدأ با چنان فعالیتها و روشنگریها که که اکثرأ بر محور افشای ماهیت و عملکرد رژیم شاه و اعتراض به پایمال شدن حقوق قانونی ملت و حقوق بشر دور می زد، مخالف بود و نسبت به فعالین و کنشگران آن تشکیلات حسّاسیت بسزائی داشت. آن سازمان ضد مردمی در آن مقطع تاریخی، علاوه برتمدید نکردن پاسپورت و حتی قطع ارز برخی از فعالین، یکی دیگراز راههای مقابله با فعالیتهای کنفدراسیون را، مشکل آفرینی و اذیت و آزارعده ای از فارغ التحصیلانی که در فعالیتهای آن تشکیلات شرکت کرده بودند در دستور کار خود قرار دادند تا پس از برگشت به ایران بخیال خود از آن طریق بتواند دانشجویان ایرانی را تا حدودی از همکاری و همسوئی با فعالیتها و مبارزات ضد دیکتاتوری کنفدراسیون برحذر دارد. مسئله ایکه در آن مقطع تاریخی، بیکی ازموضوع های بحث بین برخی از فعالین و کوشندگان سیاسی، ازجمله «جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» نیز تبدیل می شود و خلیل ملکی نیز در جریان آن ماجراو بحث قرار داشته است.
خلیل ملکی در نامه ایکه در ٢١ آذر ١٣۴٣ (دسامبر ١٩٦٤) به آقای دکتر امیر پیشداد می نویسد، متذکر می شود که سازمان امنیت برای برخی از فعالین «جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» ، از جمله آقایان ناصر شریفی و حمید محامدی ... پس از برگشت به ایران در رابطه با جستجوی کار دولتی مشکلاتی بوجود آورده است . وی بخاطر مقابله با آن وضع ناهنجار در همان نامه متذکر می شود:
«... البته چنان که سابقأ نیز مذاکره شد و شما نیز تا حدودی پذیرفتید، باید روش را واقع بینانه قرار داد و بخصوص با چشم پوشی از چند نفر، مانند خود شما و آنهائی که که فعلا از آمدن به ایران چشم پوشی کرده اید، دیگران تظاهر نکنند (۴) و حتّی الامکان، مبارزات بدون تظاهر[علنی] و در چهار چوب دانشجوئی باشد.» (۵) (تکیه از منصور بیات زاده)
آیا مطالب نقل شده از نامه خلیل ملکی بیانگر این واقعیت نیست که اگر می خواهید از شرّ مأمورین «ساواک» در امان باشید، از فعالیتهای افشاگرانه کنفدراسیون علیه رژیم شاه کناره گیری کنید. بزبان دیگرباید تسلیم خواست سازمان جهنمی «ساواک» شد و در تظاهرات و مبارزات افشاگرانه کنفدراسیون علیه رژیم شاه شرکت نکرد، تا خدای نکرده با خطری روبرو نشوند؟!
تعدادی از اعضای «جامعه سوسیالیستهای ایرانی دراروپا، از جمله آقای محمدعلی همایون کاتوزیان، تصمیم می گیرند تا در جلسات سازمان دانشجوئی محل اقامت خود (واحد شهری وابسته به کنفدراسیون) شرکت نکنند.
ضروریست یادآور شود که جلسات سازمان های دانشجوئی محلی وابسته به کنفدراسیون، همچون جلسات کنگره ها و سمینارهای کنفدراسیون، همیشه بطور علنی برگذار می شدند و افراد غیر عضو نیز می توانستند در تمام جلسات و نشست های آن تشکیلات شرکت کنند.
اما چقدر تعجب انگیز است که محتوی گفتار آقای دکترمحمد علی همایون کاتوزیان در اعتراض به سیاست و عملکرد کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی شباهت زیادی به مطالبی که سازمان امنیت رژیم شاه (ساواک) ـ از جمله محتوای جزوه ایکه آقای عباس ملک زاده میلانی (معروف به دکتر عباس میلانی) که در دوران قدرقدرتی مقام امنیتی ـ آقای پرویز ثابتی ـ در تنظیم و نگارش آن نقش داشت ــ (٦) و یا محتوای یکسری مقالاتی که در مدت زمان بیش از یکماه بطور روزانه از سوی دستگاه تبلیغاتی تواب سازی کیهان تهران ( کیهان آقای حسین شریعتمداری) از طریق همکاری با آقای تبریزی جاسوس ساواک ... انتشارمی داد، دارد. (٧)
تمام آن مطالبی که مخالفین جنبش دانشحوئی علیه کنفدراسیون تحریر و بیان کرده اند، اگرچه از مواضع مختلف سیاسی انجام گرفته است، ولی همگی آن نوشته ها و گفتار، هدفی مشترک را دنبال نموده اند.:
ـــــ وارونه جلوه دادن اهداف و خواست های کنفدراسیون و خدشه دار کردن «هویت ملی ـ دمکراتیک» آن تشکیلات؛
ـــــ بی توجهی و حتی مغشوش جلوه دادن اسناد و مدارک کنفدراسیون؛
ـــــ سرپوش گذاشتن بر این واقعیت که محور اصلی مبارزات و فعالیتهای کنفدراسیون را، فعالیتهای افشاگرانه در رابطه با قانون شکنیهای رژیم شاه، اعتراض به پایمال شدن حقوق قانونی ملت ایران، وضع رقت بار زندانیان سیاسی و اعتراض به سیاستها و عملکردهای خلاف مصالح ملی از سوی رژیم شاه تشکیل می داد.
تمام فعالیتهای دفاعی کنفدراسیون توسط واحدهای محلی و اعضای آن واحدها، از طریق انتشار اعلامیۀ، برگزاری تظاهرات، مصاحبه مطبوعاتی، برگزاری اعتصاب غذا، اشغال سفارتخانه های رژیم شاه که بمراکز ساواک تبدیل شده بودند ...انجام می گرفت؛
ـــــ کم بها دادن و سرپوش گذاشتن به فعالیتهای کنفدراسیون درهمبستگی و همگرایی با مبارزات آزادیبخش ملت های دربند آسیا و آفریقا ، همچون ویتنام، فلسطین، آفریقای جنوبی... و سازمانهای طرفدار حقوق بشر، سازمانهای دانشجوئی ضد استعمار، ضد استبداد، فعالیتها و کوششهائی که سبب حیثیت و اعتبار برای کنفدراسیون در سطح جهان شده بود. لیست پیامهای رسیده به کنگره های کنفدراسیون جهانی بهترین گواه براین واقعیت بود که کنفدراسیون بیکی از بزرگترین سازمان های دانشجوئی آزادیخواه و ضد امپریالیست، ضد استعمار و استبداد آن مقطع تاریخی تبدیل شده بود؛
ـــــ توجه نکردن به این واقعیت که علاوه برتشکیلات کنفدراسیون، سازمانها و احزاب سیاسی طبقاتی و ایدئولوژیکی نیز در خارج از کشور وجود داشتند، که برعکس کنفدراسیون، نشستها و جلسات آنها بطور علنی برگزار نمی شد و همگی اعضاء و فعالین و تصمیمات آنها برای افکار عمومی شناخته شده نبود. اما، بدین خاطر که بسیاری از فعالین و اعضای آن سازمانها و احزاب همچنین عضو کنفدراسیون بودند ــ البته بطور شخصی و نه بعنوان حزب و سازمانی که در آن عضویت داشتند، چون عضویت در کنفدراسیون بصورت فردی بود ــ ، بغلط ، عده ای مبارزات و فعالیتهای آن سازمانها و احزاب را همچنین بمبارزات و فعالیتهای کنفدراسیون ربط می دادند و می دهند، بدون اینکه باین موضوع توجه کنند که تشکیلات و چارچوب کنفدراسیون بهیچوجه نمی توانست پاسخگوی خواست هائی که اکثر آن سازمانها و احزاب مطرح می کردند و هدف داشتند، باشد.
اما مشکل معرفتی و تمامیت خواهی بعضی از فعالین وابسته به برخی از گروههای سیاسی سبب شد تا طی روند مبارزات و فعالیتهای سیاسی، بخصوص با اوج گیری مبارزات مسلحانه و چریکی در داخل کشور و رقابت آن نیروها با برخی از گروههای مائوئیست، عده ای از اعضا و فعالین کنفدراسیون وابسته به برخی از گروههای سیاسی به چارچوب کنفدراسیون توجه نکنند و بخاطر کسب هژمونی سیاسی برآن تشکیلات، اگرچه خواست و اهداف آنها با مخالفت و مقاومت بسیاری از اعضاء ــ که بخش بزرگی عضو هیچ یک از گروههای سیاسی نبودند ــ روبرو شدند، به وحدت تشکیلاتی کنفدراسیون صدمه وارد شد و در نهایت تشکیلات کنفدراسیون همانطور که در بخش سوم این مجموعه نوشتم، بعد از کنگره شانزدهم (دی ١٣۵٣/ ژانویه ١٩٧۵) ازهم پاشید. البته ضروریست یادآور شود از کنگره شانزدهم ببعد، تمام آن تشکلات که خود را «کنفدراسیون» می نامیدند، تا بهمن ماه ١٣۵٧ علیه رژیم شاه مبارزه کردند.
من در تاریخ ١٨ اردیبهشت ١٣٨٦ در نوشته ای تحت عنوان «کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ـ بخش پنجم» نوشتم:
«ضروریست مجددأ متذکر شد که منظور من ( منصور بیات زاده ) از نگارش این نوشته در رابطه با گوشه هائی از تاریخچه مبارزات کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، بهیچوجه این نیست که چنین جلوه دهم که به فعالیت ها و مبارزات کنفدراسیون جهانی نمی تواند هیچگونه ایراد و انتقادی وارد باشد و مبارزات و عملکردهای آن سازمان، کمبودها ، اشکالات ، نقائص و اشتباهاتی با خود بهمراه نداشته است. هر کس چنین ادعائی را بنماید، شخصأ ثابت می کند که کوچکترین اطلاعی از چگونگی روند مبارزات سیاسی ـ اجتماعی ندارد. تاریخچه تمام مبارزات سیاسی و اجتماعی در جهان بیانگر این واقعیت هستند که هر فردی ،هر گروهی و سازمانی و حزبی که در مبارزات سیاسی ـ اجتماعی شرکت می نماید، حتمأ در طول مبارزات و فعالیت های خود دچار اشتباه و خطا نیز می شود. اما امر مهم ، این است که انسان با بررسی دقیق گذشته خود، کوشش نماید تا به اشتباهات و خطاهای گذشته پی برد و در جهت اصلاح آنها اقدام کند و نه اینکه با لجاجت سعی نماید ، اشتباهات گذشته را به موضع سیاسی خود تبدیل نماید. همچنین ضروریست همیشه در نظر داشت که هنگام بررسی و قضاوت بیغرضانه در باره هر پدیده اجتماعی از جمله بررسی تاریخچه فعالیت های کنفدراسیون جهانی، به « شرایط تاریخی ـ اجتماعی جامعه » در مقطع تاریخی که مورد بحث می باشد ، توجه شود .
بررسی دقیق و همه جانبه تاریخچه کنفدراسیون جهانی که حتمأ آشنا شدن به تمام اشکالات، کمبودها، نقائص و اشتباهات آن تشکیلات را نیز باید شامل شود ، بما خواهد آموخت که سمت و سوی مبارزات کنفدراسیون در خدمت افشای ماهیت رژیم استبدادی و وابسته به امپریالیسمِ، شاه قرار داشته است ، امری که اگر کسی خواسته باشد بی غرضانه در این باره قضاوت کند، نمی تواند عکس آنرا بیان نماید. همچنین باید اذعان داشت که در دوران فعالیت های کنفدراسیون، اکثر اعضای کنفدراسیون با بسیاری از ارزش های تشکیل دهنده یک «جامعه باز» و «نظام دمکراسی» حاکم بر کشورهای غربی بطور دقیق آشنائی نداشتند و برخی اصولا با آن «نظام» بعنوان « دمکراسی بورژوازی » مخالف بودند و محور توجهشان به دمکراسی نه بر پایه محترم شمردن و محور قراردادن « اصل فردیت » ، بلکه توجه به « طبقات» و محور قراردادن دفاع از طبقه کارگر و یا کارگران ، دهقانان و رنجبران دور می زد و در آن رابطه بود که خود را طرفدار « دمکراسی کارگری » می دانستند و تحقق آن خواست را در گروی تحقق « دیکتاتوری طبقه کارگر» ارزیابی می کردند و برخی دیگر از « دمکراسی خلقی » صحبت می نمودند و تعریفشان از «خلق» ، عبارت بود از « ملت » منهای هیئت حاکمه...
…بنظر من، اگر نخواسته باشیم تا اشتباهات گذشته دوران نسل ما مجددأ توسط نسل جوان وطنمان تکرار گردد، حتمأ باید به نقد مسائل تاریخی و همچنین تصمیمات و عملکردهای سیاسی خود و دیگر فعالین دوران گذشته بپردازیم و دقیقأ کمبودها، اشتباهات و نقائص را آنطور که بوده اند و اتفاق افتاده اند بر ملا کنیم و از آنها فاصله بگیریم. » (٨)
آنان که تا اندازه ای با تاریخچه مبارزات کنفدراسیون دانشجویان ایرانی آشنائی دارند، بخوبی می دانند که بزرگترین گناه اعضاء ، هواداران و کوشندگان و فعالین «کنفدراسیون» در نزد مقامات «ساواک» و همکاران و پادوهای نقاب دارو بی نقاب آن سازمان جهنمی، افشاگری و روشنگری هائی بود که آن سازمان در رابطه باپایمال شدن حقوق بشر و حقوق قانونی ملت ایران انجام می داد و در رابطه با خدشه دارشدن استقلال و پایمال شدن منافع ملی ایران و وابستگی رژیم شاه به امپریالیسم آمریکا، پرده دری می کرد!
بخاطر همان فعالیتها و مبارزات بود که سیاوش بهزادی دادستان نظامی رژیم محمد رضا شاه پهلوی بر پایه قانون سال ١٣١٠ دوران رضاشاهی ـــ معروف به قانون سیاه، قانون منع فعالیت های اشتراکی ـــ ، همان قانونی که برپایه آن، گروه ۵٣ نفر ــ تقی ارانی، عبدالصمد کامبخش، ایرج اسکندری، دکتر رضا رادمنش، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی، دکتر مرتضی یزدی،انورخامه ای، احسان اله طبری ، نورالدین الموتی، خلیل ملکی از اعضای سرشناس آن گروه بودند ــ ، در سال ١٣١٦ محاکمه و محکوم شدند ،(٩) در ٢٨ دی ١٣۴٩ ، «کنفدراسیون» را غیرقانونی اعلام کرد و اعضای آن سازمان را به ٣ تا ١٠ سال زندان تهدید نمود.
البته بسیار جالب و حتی سئوال انگیز است، در همان مقطع تاریخی که کنفدراسیون غیر قانونی اعلام می شود، آقای دکتر همایون کاتوزیان بنابر اظهارات خودش این افتخار را پیدا می کند تا در اثر میانجیگری آقای دکتر خداداد فرمانفرمایان (احتمالا غلط تحریر شده است و منظور دکتر خداداد فرمانفرمائیان است) در نزد مقامات امنیتی و دولتی، موفق می شود بدون هیچگونه پیگرد و مشکلاتی به سلامتی و میمنت به ایران مسافرت نماید و حتی زمینه گرفتن پست «استاد مدعو» در دانشگاه پهلوی شیراز را آماده نماید!
آقای دکتر کاتوزیان در رابطه با سئوال همکاران «شهروند امروز» مبنی بر: «شما چه سالی به ایران بازگشتید؟»، اظهارمی دارد:
«من تا سال ۱۳۴۹ یعنی ۹ سال بعد به ایران نیامدم. سال ۴۹ آقای دکتر خداداد فرمانفرمایان که رئیس بانک مرکزی بود به لندن آمد و به من گفت که میخواهم ببینمتان. ایشان به من گفت که بیا و به مملکتت خدمت کن و پیشنهاد داد که ریاست اداره آمار و بررسیهای اقتصادی بانک مرکزی شوم که پست خیلی بالایی هم بود. من نپذیرفتم و گفتم اهل این کارها نیستم. گفت برای ایران آمدن مشکل داری؟ گفتم بله. گفت اجازه میدهی من به ایران بروم و این مشکل تو را حل کنم؟ من هم موافقت کردم. البته فکر میکردم که او حرفی زده و رفته. اما دو ماه بعد به من پیغام داد که مشکلی نیست و تو میتوانی به ایران بیایی. من هم به ایران رفتم و مشکلی برایم پیش نیامد. سه هفتهای در ایران بودم و تصور میکردم که اگر یکبار به ایران آمدهام باز هم میتوانم به ایران بیایم. آن زمان بالاخره همهچیز حساب و کتاب خودش را داشت. ولی نوبت بعدی که به ایران آمدم زمانی بود که دکتر فرهنگ مهر رئیس دانشگاه پهلوی شیراز شد. او به من پیشنهاد کرد که رئیس بخش اقتصاد دانشگاه شوم. نهایتا پذیرفتم که یک نیمسال استاد مدعو در آن دانشگاه باشم. سازمان امنیت در فرودگاه گذرنامه من را گرفت. من هم پیگیریهایی کردم و گذرنامهام را گرفتم. در این مدت من رابطه خوبی با دانشجویان ایرانی برقرار کردم و تجربه خوبی را پشت سر گذاشتم...» (١٠)
«من تا سال ۱۳۴۹ یعنی ۹ سال بعد به ایران نیامدم. سال ۴۹ آقای دکتر خداداد فرمانفرمایان که رئیس بانک مرکزی بود به لندن آمد و به من گفت که میخواهم ببینمتان. ایشان به من گفت که بیا و به مملکتت خدمت کن و پیشنهاد داد که ریاست اداره آمار و بررسیهای اقتصادی بانک مرکزی شوم که پست خیلی بالایی هم بود. من نپذیرفتم و گفتم اهل این کارها نیستم. گفت برای ایران آمدن مشکل داری؟ گفتم بله. گفت اجازه میدهی من به ایران بروم و این مشکل تو را حل کنم؟ من هم موافقت کردم. البته فکر میکردم که او حرفی زده و رفته. اما دو ماه بعد به من پیغام داد که مشکلی نیست و تو میتوانی به ایران بیایی. من هم به ایران رفتم و مشکلی برایم پیش نیامد. سه هفتهای در ایران بودم و تصور میکردم که اگر یکبار به ایران آمدهام باز هم میتوانم به ایران بیایم. آن زمان بالاخره همهچیز حساب و کتاب خودش را داشت. ولی نوبت بعدی که به ایران آمدم زمانی بود که دکتر فرهنگ مهر رئیس دانشگاه پهلوی شیراز شد. او به من پیشنهاد کرد که رئیس بخش اقتصاد دانشگاه شوم. نهایتا پذیرفتم که یک نیمسال استاد مدعو در آن دانشگاه باشم. سازمان امنیت در فرودگاه گذرنامه من را گرفت. من هم پیگیریهایی کردم و گذرنامهام را گرفتم. در این مدت من رابطه خوبی با دانشجویان ایرانی برقرار کردم و تجربه خوبی را پشت سر گذاشتم...» (١٠)
در بخش دیگری از گفتگوی آقای دکتر هما کاتوزیان با همکاران «شهروند امروز» می خوانیم:
«در جایی از شما خواندم که دوم خرداد ۷۶ در شما امید و شوری ایجاد کرد که از ۲۰ سالگی تجربهاش نکرده بودید. علت این امید و شور دقیقا چه بود؟ چه میدیدید که اینقدر متاثر شده بودید؟
من در دوره بلوغام سه دوره را تجربه کردم که احساس میکردم تغییری واقعی به صورت اصلاحی و گامبهگام در حال انجام است. یکی دوره دکتر امینی بود که اگرچه آرزوهای من بسیار بیشتر از اندازه امینی بود اما من به حرکت گامبهگام او امید داشتم. او پیشخدمت شاه نبود، اما متاسفانه علاوه بر شاه و حزب توده، جبهه ملی هم با تمام قوا و با تمام نادانی او را کوبید. بار دوم دوره نخستوزیری بازرگان بود که متاسفانه عالم و آدم همه را کوبیدند. به نظرم شاید بدشانستر از بازرگان وجود نداشت. باز هم من کاملا با بازرگان همعقیده نبودم، اما به اصلاحات گامبهگام او اعتقاد داشتم. بار سوم دوره خاتمی بود. جماعتی از مردم آمدند صف کشیدند و بیهراس و بیمشکل رأی دادند. دوره مصدق چاقوکشها پای صندوق میایستادند و واقعا رأی دادن خودش هزینه داشت. مصدق این کار را نمیکرد، اما خیلیها اینطوری رأی جمع میکردند. اما در دوره آقای خاتمی بسیار متمدنانه همه با رأی، یک نفر را که شعارش جامعه مدنی و حکومت قانون بود، انتخاب کردند. مشخص بود که خاتمی اهل قهر و خشونت نیست. بنابراین امیدوار شدم. البته خوشبین نبودم بلکه امید داشتم.» (تکیه از منصور بیات زاده)
من در دوره بلوغام سه دوره را تجربه کردم که احساس میکردم تغییری واقعی به صورت اصلاحی و گامبهگام در حال انجام است. یکی دوره دکتر امینی بود که اگرچه آرزوهای من بسیار بیشتر از اندازه امینی بود اما من به حرکت گامبهگام او امید داشتم. او پیشخدمت شاه نبود، اما متاسفانه علاوه بر شاه و حزب توده، جبهه ملی هم با تمام قوا و با تمام نادانی او را کوبید. بار دوم دوره نخستوزیری بازرگان بود که متاسفانه عالم و آدم همه را کوبیدند. به نظرم شاید بدشانستر از بازرگان وجود نداشت. باز هم من کاملا با بازرگان همعقیده نبودم، اما به اصلاحات گامبهگام او اعتقاد داشتم. بار سوم دوره خاتمی بود. جماعتی از مردم آمدند صف کشیدند و بیهراس و بیمشکل رأی دادند. دوره مصدق چاقوکشها پای صندوق میایستادند و واقعا رأی دادن خودش هزینه داشت. مصدق این کار را نمیکرد، اما خیلیها اینطوری رأی جمع میکردند. اما در دوره آقای خاتمی بسیار متمدنانه همه با رأی، یک نفر را که شعارش جامعه مدنی و حکومت قانون بود، انتخاب کردند. مشخص بود که خاتمی اهل قهر و خشونت نیست. بنابراین امیدوار شدم. البته خوشبین نبودم بلکه امید داشتم.» (تکیه از منصور بیات زاده)
در بخش سوم این مجموعۀ در رد محتوی اظهارات خلاف واقعیت و در واقع اظهارات آقای دکتر کاتوزیان درباره دوران نخست وزیری دکتر علی امینی و اتهام «نادانی» به سران جبهه ملی، آنهم بدین خاطر که آنان سیاستی همچون خلیل ملکی نسبت به دولت دکتر علی امینی اتخاذ نکردند و حاضر نشدند برای آن دولت، ارزشی که خلیل ملکی قانل شده بود، (١١) قائل شوند ــ در واقع همچون دکتر مصدق رهبر نهضت ملی ایران، از طرح خواست تحقق حاکمیت قانون و انتخابات آزاد پشتیبانی کردند و قانون شکنی را محکوم نمودند ــ ، توضیحاتی دادم و در همان رابطه به قطعنامه چهارمین کنگره « جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا»، اشاره نمودم و بخشهائی از آن قطعنامه را که در مخالفت با دولت دکتر امینی تنظیم و تصویب شده بود نقل کردم.
در آن قطع نامه می خوانیم:
«...دولت امینی تحت فشار سیاست خارجی به منظور انحراف مبارزۀ اصیل ملت ایران علیه رژیم منحط کنونی و پشتیبانان امپریالیست آن شعار تبلیغاتی اصلاحات ارضی را به پیش کشیده است... بستن دانشگاه تهران و سایردانشگاه های ایران و ضرب و جرح وحشیانۀ دانشجویان در محیط علم و دانش و زندانی ساختن آنان و همچنین فراهم آوردن وسائل تضییق و تهدید دانشجویان مبارز ایرانی خارج از کشور از طریق عدم تمدید گذرنامه و قطع کمک هزینه های تحصیلی و سایر اقدامات ضدملی و علیه آزادی دولت امینی، ماهیت حقیقی این دولت ضدملی را بخوبی آشکار ساخت... مابه رهبران جبههّ ملی ایران که هنوز در زندان هیئت حاکمه بسر می برند، صمیمانه درور می فرستیم و خشم و نفرت خویش را نسبت به زندانبانان ضدملی اعلام می داریم و آزادی سران جبهۀ ملی ایران و دیگر زندانیان سیاسی را خواهانیم...».(١٢)
اما آقای دکتر همایون کاتوزیان در گفتگو با همکاران شهروند امروز بیان نموده است:
« من در دوره بلوغام سه دوره را تجربه کردم که احساس میکردم تغییری واقعی به صورت اصلاحی و گامبهگام در حال انجام است. یکی دوره دکتر امینی بود که اگرچه آرزوهای من بسیار بیشتر از اندازه امینی بود اما من به حرکت گامبهگام او امید داشتم. او پیشخدمت شاه نبود، اما متاسفانه علاوه بر شاه و حزب توده، جبهه ملی هم با تمام قوا و با تمام نادانی او را کوبید.»
برای من روشن نیست فردی که ادعا دارد « اگرچه آرزوهای من بسیار بیشتر از اندازه امینی بود اما من به حرکت گامبهگام او امید داشتم.»، چرا و بچه خاطر با تشکیلات «جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا» ، سازمانی که با صراحت دولت دکتر علی امینی را، «دولت ضدملی» و اقداماتش را «علیه آزادی» تلقی کرده بود، همکاری و فعالیتهای سیاسی خود را در خارج از کشور شروع نموده است!!
با توجه به این موضع و عملکرد که آقای هما کاتوزیان در آن گفتگو در باره متینگ جبهه ملی در اردیبهشت ١٣٤١ در میدان جلالیه ـ تهران (پارک لاله کنونی) ، در اوائل دولت دکتر امینی اظهار کرده است که:
«ما فردای آن روز یک شماره فوقالعاده علم و زندگی را درآوردیم که در آن عکس و گزارش این مراسم را آورده بودیم. مردم هم چهجور میخریدند در بازار. یادم هست در یکی از دالانهای بازار یک پاسبان آمد و جلوی من را گرفت که من گفتم این نشریه قانونی است و مردم هم حمایت کردند از من.».
البته در آن مقطع تاریخی خلیل ملکی هنوز بجرگه طرفداران دکتر امینی نپیوسته بود، اگرچه محمد درخشش خبر وزارتش در کابینه دکتر علی امینی را شخصأ به او اطلاع میدهد. در آن باره آقای دکتر کاتوزیان در آن گفتگو بیان می دارد:
«...من که به خانه ملکی رفتم تا همراه او به خانه برادرش برویم دیدم که درخشش هم آنجاست با لباس مشکی ملیلهدوزی شده وزارت بر تن. آمده بود تا با ملکی مشورت کند. ملکی هم سریعا مرا معرفی کرد و با همان لهجه ترکیاش گفت: آقای کاتوزیان از جوانان مبارز دانشگاه. دیدم که درخشش صورتش را پایین انداخت. تصور کنید مواجه شدن یک وزیر و یک چریک را. من فوری گفتم که ببخشید مزاحم شدم و از اتاق بیرون میروم. این را هم باید بگویم که سه سالی بود که درخشش با ملکی قهر بود و حالا ناگهان او به دیدن ملکی آمده بود. وقتی به خانه رضا ملکی رفتیم آلاحمد از ملکی پرسید که به نظر شما پست خالی وزارت فرهنگ را به چه کسی میدهند؟ ملکی هم گفت: تمام شد. آلاحمد گفت یعنی چی؟ دارید خبر میدهید؟ ملکی هم گفت که بله، درخشش وزیر فرهنگ شد. آلاحمد گفت که شما از کجا میدانید؟ ملکی هم گفت چون همین امشب با لباس وزارت به خانه ما آمد و معلوم بود از دربار میآید و میگفت که دستم به دامنت من شدهام وزیر فرهنگ، به من بگویید چه کار کنم؟ آلاحمد گفت شما چه جوابی به او دادید؟ ملکی هم گفت که من به او گفتم چند کار مشکل را که شاه با آن مخالف است از شما میخواهیم انجام دهید و اگر انجام دادید حسن نیتتان بر ما اثبات میشود. آلاحمد هم گفت که آقای ملکی این درخشش سه بار به شما از پشت خنجر زده است و شما باز به او روی خوش نشان میدهید.»
برای من روشن نیست که این استاد محترم چرا و بچه خاطر در رابطه با خواستها، اهداف و ارزش های «هویت سیاسی» خود، سعی دارد تا با توسل بدروغ و تحریف تاریخ ، اظهارات ضد و نقیض، و حتی توهین و بی حرمتی بدگر اندیشان، یک «هویت قلابی» که در مغایرت با اسناد و مدارک مربوط به جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا و شخص وی وجود دارد، برای خود ترسیم نماید. در حالیکه «هویت سیاسی» تمام اعضای جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا در آن مقطع تاریخی مورد بحث، به هویت سیاسی «جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا» گره خورده بود، حتی اگر وی در مقطع کنونی، نظرات و عقاید آن «جامعه» را در آن دوران، غلط ارزیابی نماید!
نگارنده (منصور بیات زاده) در آن زمان که یکی از طرفداران دکتر مصدق وفعالین جوان جبهه ملی در اروپا بود، همچون بسیاری از دوستان و فعالین سیاسی براین نظر بود که موضع جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا نسبت به ماهیت دولت دکتر علی امینی، موضعی قاطع و صحیح می باشد.
البته این حق دمکراتیک آقای دکتر کاتوزیان است که در مقطع کنونی، به جمعبندی دیگری رسیده باشد و مواضع آن دوران «جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» را صحیح ارزیابی نکند و آنرا حتی محکوم نماید. اما ایرادی که به آن استاد محترم وارد است، بدین خاطر نیست که چرا همچون آنزمان نمی اندیشد، بلکه انتقادی که به اظهارات وی درآن گفتگو وارد است در این رابطه است که چرا وی کوشش دارد بر مواضع سیاسی اش که در آن مقطع تاریخی به مواضع جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا، گره خورده بود، سرپوش بگذارد!
آقای کاتوزیان بعنوان یک فعال سیاسی باید اطلاع داشته باشد که در آنزمان حتی مقالات و نوشته بدون امضاء و یا با امضاء مستعار انتشار پیدا می کردند و اعضای گروه های سیاسی تابع نظرات اتخاذ شده از سوی سازمانها و احزابی که به آن وابسته و عضو بودند، باید می بودند.
آقای دکتر همایون کاتوزیان باید از خود سئوال کند که آیا نباید از فردی که خود را تاریخنگار می داند این انتظار را داشت که در توضیح و شرح مسائل تاریخی ، حتی مسائل مربوط به عملکرد و هویت سیاسی خودش، با مسئولیت، بیغرضانه و منصفانه قضاوت کند و نه اینکه مواضع و عملکردهای گذشته خود را برپایه خواستهای امروز خود، تغییر دهد و دست به تقلب زند!
در همین رابطه باید خاطرنشان کرد که آقای دکتر همایون کاتوزیان در هنگام گفتگوبا همکاران شهروند امروز، حتمأ فراموش کرده است که آن جناب باتفاق آقای امیر پیشداد در بند ٦ بخش یادداشت های مربوط به نامه خلیل ملکی، نامه ای که خلیل ملکی در تاریخ شانزدهم فروردین ١٣۴٦ برابر با پنجم آوریل ١٩٦٧ خطاب به امیر پیشداد نوشته بود، توضیحاتی در باره تجدید نظر حمید عنایت درمواضعش نسبت به دولت دکتر علی امینی و مواضع خلیل ملکی ( درباره دولت دکتر علی امینی) نوشته و توضیح داده اند که حمید عنایت «نخستین کس (حتی تنها کسی) از این مخالفانٍ عضو سوسیالیست ها بود » که در نظراتش تجدید نظرنموده است.
در آن توضیح در صفحه ٩ کتاب نامه های خلیل ملکی می خوانیم.:
« حمید عنایت از سران برجسته جامعۀ سوسیالیست های اروپا در واحد انگلیس بود. در زمانی که ملکی شیوۀ درست برخورد نهضت ملّی با دولت دکتر امینی ( در تابستان ١٣۴٠) در مقالۀ بلندی پیشنهاد کرد نه فقط جبهۀ ملی دوم و حزب توده آن را محکوم کردند، بلکه خیلی از سوسیالیست ها نیز چه در ایران چه در خارج با آن مخالف بودند. مخالفت عنایت اگرچه درست نبود به شکل متین و منطقی بیان می شد. شاید او نخستین کسی (حتی تنها کسی) از این مخالفانٍ عضو سوسیالیست ها بود که در اوّلین فرصت در ایران از ملکی تقریبأ عذرخواهی کرد.»
خلیل ملکی در رابطه با دفاع از سیاست چین در مقابله با سیاست شوروی، در نامه ای که در تاریخ ١٣ دسامبر ١٩٦٣به برادرش آقای حسین ملک از وین نوشته است، متذکر شده است که:
«...آنچه من فعلا در این جا دارم مطالعه می کنم، اختلاف چین و شوروی است. رفقای لندن و پاریس ، باز دنبال چین راه افتاده اند. توهم لابد همین طور. امّا من نه چینی هستم و نه خروشچفی. سیاست خروشچف را از لحاظ سیاست صلح جهانی و شناخت دنیای غرب و وضع کمونیست های اروپای غربی واقع بین تر می بینم...» ( تکیه از منصور بیات زاده) (١٣)
باید از آقای دکتر کاتوزیان سئوال کرد، آیا این تاریخنگار محترم، آن عده از اعضای جامعه سوسیالیستهای ایرانی مقیم لندن را که «باز» بدنبال نطرات چین راه افتاده بودند و در آن رابطه رنجش خاطر خلیل ملکی را سبب شده بودند را می شناسد یا نه؟!
آقای دکتر کاتوزیان بعنوان تاریخنگار باید با این واقعیت آشنائی داشته باشد، که نه تنها فعالیتهای جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا، حتی تصمیمات سیاسی وعملکردهای سازمان («جمهوریخواهان ملی ایران») ، همان سازمانیکه عده ای از فعالین و اعضای سابق سازمانها و گروه های مائوئیست از قبیل آقایان رحمت خسروی، مهران براتی، رضا رهبری، عباس شیرازی و یا بعضی از ملی گراها و مصدقیها از قبیل آقایان حسن نزیه، دکتر علی راسخ افشار، دکترعلی گوشه، حسین منتظرحقیقی ... در کنار آقایان دکترامیرپیشداد و دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان در تأسیس آن شرکت داشتند،(١۴) تا آن مقطع تاریخی که هریک از آن افراد، عضو آن سازمان بوده اند، هر نوع فعالیت و تصمیمات سیاسی آن سازمان همچنین بخشی ازتاریخچه سیاسی آن افراد ــ از جمله آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان ــ محسوب می شود؛ مثلااعلامیه مشترک تعدادی از اعضای رهبری و مسئولین جمهوریخواهان ملی با تعدادی از افراد سرشناس سلطنت طلب (پهلویست) و « حزب رستاخیز» ، در اعتراض به تصمیم غلط پارلمان اروپا در برسمیت شناختن «شورای ملی مقاومت» برهبری آقای مسعود رجوی بعنوان نماینده ملت ایران! (١۵)
با توجه باین اصل که اعتراض به تصمیم غلط پارلمان اروپا، اگرچه عملی مثبت بود و بهیچوجه نباید مورد اعتراض نیروها ی طرفدار «استقلال (حاکمیت ملی)» و «حاکمیت ملت (حاکمیت مردم) » باشد. همچنانکه، بسیاری از سازمانها و احزاب ایرانی ، ازجمله ما سوسیالیستهای مصدقی، تصمیم پارلمان اروپا در برسمیت شناختن مجاهدین خلق بعنوان نماینده ملت ایران را محکوم کردیم.(١٦)
ولی در رابطه با امضاء مشترک این آقایان با پهلویستها این سئوال مطرح است که کودتاچیان ٢٨ مرداد از چه زمانی مدافع «حاکمیت ملی (استقلال)» و «حاکمیت ملت (حاکمیت مردم)» شده اند؟!
آیا کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، «حاکمیت ملی » ایران را خدشه دار نکرد و دولت استعمارگر و امیریالیست آمریکا را بر سرنوشت ملت ایران حاکم ننمود؟
البته چنین سئوالی از فردی همچون آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان بنظر من بی فایده و بیجاست! چونکه وی برخلاف محتوی نظرات و عقایدی که تحت عنوان « نیروی سوم پیروز می شود» تبلیغ می شد و برخلاف تمام قوانین بین المللی، برای دولتهای استعمارگرانگلیس و آمریکا در ایران، حقوقی قائل می شود و کوچکترین ارزشی برای «حاکمیت ملی ایران (اشتات سوورنیتت)» قائل نیست، در گفتوگو با «دیپلماسی ایرانی»، اظهار می دارد که:
«اگر مصدق با کمیانعطاف مسئله نفت را حل میکرد، کودتا نمیشد و امکان توسعه سیاسی وجود میداشت. از سوی دیگر اگر او این کار را میکرد، دست کم مقداری از محبوبیت خود را از دست میداد. در تحلیل نهایی سبب، عدم تساهل، کمال گرایی، آرمان گرایی و کم توسعگی سیاسی جامعه ایران بود.» (١٧) (تکیه از منصور بیات زاده)
جناب استاد دانشگاه آکسفورد انگلیس، از هر امکانی استفاده کرده و می کند، تا بخیال خود از اعتبار و ارزش مبارزات و نظرات دکتر مصدق بکاهد. بی خردانه، پافشاری و تاکید دکتر مصدق در دفاع از اصل «حاکمیت ملی» ایران را چنین تفسیر می کند، که ایشان بخاطر اینکه « مقداری از محبوبیت خود را از دست » ندهد، حاضر نشد از خود انعطاف بخرج دهد؛ بزبان دیگر، «تسلیم» خواست استعمارگران انگلیسی و آمریکائی شود، بدون اینکه کوچکترین توجه ای به اهداف و خواست نهضت ملی شدن صنعت نفت بنماید!
اما، اسناد و مدارک تاریخ معاصر ایران، حکایت از این دارند که دکتر مصدق ٤ روز بعد از معرفی کابینه اش، طی نامه ای در ١٦ اردیبهشت ١٣٣٠ به «موریسون» وزیر امورخارجه وقت انگلستان، بدرستی بر دفاع از اصل «حق حاکمیت ملی» ایران اشاره نمود. همان اصلی که در تمام دوران نخست وزیری اش برآن پایبند ماند.
رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت در آن نامه به «موریسون» وزیر امورخارجه وقت انگلستان در آنباره می نویسد:
«... مقصود از ملی کردن صنعت نفت کاملا روشن است.
ملت ایران می خواهد از حق حاکمیت ملی خود استفاده و بهره برداری از منابع نفت را خود بعهده داشته باشد و جز اجرای قانون ملی شدن صناعت نفت مقصودی ندارد و برطبق مواد ٢ و ٣ آن قانون (سفارت کبرای ایران نسخه [ای] از ترجمه قانون را به جنابعالی خواهد داد) حاضراست به دعاوی شرکت سابق نفت رسیدگی کند و این امر با عمل کمونیستی که اشعار داشته اید بهیچوجه قابل مقایسه و تطبیق نیست و نیز بر طبق ماده ٧ قانون مزبور حاضراست به مشتریهای سابق به نرخ عادلانه بین المللی نفت بفروشد. ملی کردن صنایع حق حاکمیت هر ملتی است و بر فرض اینکه قراردادها یا امتیازاتی با اشخاص و شرکتهای خصوصی نسبت به آن صنایع منعقد شده باشد که از جمیع جهات حقوقی هم فرض صحت آن شود چنین قراردادها یا امتیازات مانع از اعمال حق حاکمیت ملی نخواهد بود و هیچ مقام بین المللی هم صلاحیت رسیدگی به چنین امری را ندارد...». (١٨)
درباره مواضع و موضوع همکاری «جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا » و آقای دکتر همایون کاتوزیان با حزب توده ایران!
اگرچه فحاشی به حزب توده ایران به یکی از محورهای اصلی گفتار تبلیغاتی آقای دکتر کاتوزیان تبدیل شده است، اما آن جناب سعی دارد تا با فحاشی به حزب توده بر گذشته خودسرپوش بگذارد. وی در گفتگو با همکاران «شهروند امروز» در پاسخ به سئوال:
پس به این ترتیب شما هیچوقت تحت تاثیر چپگرایی حزب توده نبودید؟
بیان می دارد:
«نه تنها تحت تاثیر نبودم بلکه به شدت مخالف تودهایها بودم. با تمام قوا حزب توده را میکوبیدم. در تمام مقالات و کتابهایم. چون آنها مبلغ یک ایدئولوژی توتالیتر و مارکسیست ـ لنینیست و حکومت صریحا دیکتاتوری بودند و علاوه بر آن مبلغ قدرت شوروی و عامل آن کشور بودند البته از روی عشق و ایمان. آنها عاشق شوروی بودند و حاضر بودند که کل مملکت را به خاطر شوروی بفروشند.»
«نه تنها تحت تاثیر نبودم بلکه به شدت مخالف تودهایها بودم. با تمام قوا حزب توده را میکوبیدم. در تمام مقالات و کتابهایم. چون آنها مبلغ یک ایدئولوژی توتالیتر و مارکسیست ـ لنینیست و حکومت صریحا دیکتاتوری بودند و علاوه بر آن مبلغ قدرت شوروی و عامل آن کشور بودند البته از روی عشق و ایمان. آنها عاشق شوروی بودند و حاضر بودند که کل مملکت را به خاطر شوروی بفروشند.»
تاریخنگار محترم باید همچنین به این موضوع توجه داشته باشد که اگر به سیاست حزب توده انتقاد وارد است ـ که هست ـ ، اما وی بعنوان یک تاریخنگار حتمأ باید برای خوانندگان متن گفتار و نوشتار خود توضیح می داد که آن انتقاد شامل تمام مبلغین، رهبری و کارپردازان آن حزب ازجمله خلیل ملکی در مقطع تاریخی سالهای ١٣٢٣ و ١٣٢۴ نیز می شد.من بعدأ توضیح خواهم داد که یکی از مبلغین اصلی آن سیاست حزب توده که ،علیه تز «سیاست موازنه منفی » دکتر مصدق، و در دفاع از سیاست و خواست شوروی بود و سعی داشت تا افکار عمومی را علیه دکترمصدق تحریک کند، شخص خلیل ملکی بود.
وانگهی اگر این استاد محترم در باره حزب توده آنچنان می اندیشیده است که در آن گفتگو با همکاران کم اطلاع « شهروند امروز» ابراز کرده است ( مطالبی که در بالا نقل شد)، چرا و بچه دلیل مابین جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا ـــ سازمانیکه آن استاد محترم، یکی از اعضای جوان و فعالش بود ـــ برای مدتی موضوع اتحاد و همکاری با آن حزب را در دستور کار خود قرار داده بود ؟!
اسناد و مدارک جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا و اسناد و مدارک دیگری که آقای دکتر محمد علی همایون کاتوزیان در انتشار آنها نقش داشته است، بیانگر این امرهستند که موضوع اتحاد و همکاری «جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» با «حزب توده ایران» برای مدت زمانی دردستور کار آنها قرار داشته است.
اتفاقأ موضوع همکاری با حزب توده را «کمیته مرکزی جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» پیشنهاد می کند، آنهم با استفاده از کلمات «رفقای عزیز»!
گویا این تاریخنگار محترم فراموش کرده است که «کمیته مرکزی جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» ، در دیماه ١٣۴٢ طی نامه سرگشاده ای به اعضای حزب توده ایران نوشت:
« رفقای عزیز،
عجب مدارید اگر ما شما را رفیق خطاب می کنیم، زیراهرچند حوادث تلخ گذشته و مسائلی که حتی تا همین اواخربر بسیاری روشن نشده بود. ما را از هم جدا می کرد و گاه در برخی موارد کارما را به نفاق و کینه می کشانید، ما پیوسته شما را از خود وخود را از شما می دانستیم و نگران روزی بودیم که شرایط بین المللی و اوضاع و احوال ملی محیط را برای بحث خالی از تعصب و تهمت و افتراء آماده کند ـ که به گمان راسخ ما نقطۀ آغاز ایجاد زمینه برای همکاری و همگامی ما و شما می تواند بود...». ( تکیه از منصور بیات زاده)
و «کمیتۀ مرکزی حزب توده ایران» در ١۵ اردیبهشت ١٣۴٣ خطاب به «جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا» ، برعکس جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا، از واژه «رفقا» استفاده نمی کند و آنان را «دوستان» خطاب می کند ومی نویسد:
« دوستان گرامی!
مطالعۀ تصمیمات و قطعنامه های کنگره های شما و همچنین نشریات و اسنادی که از جانب جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا انتشار یافته ما را به نتایج معینی رسانده است. در آستانۀ تشکیل کنگره جدید شما ما فرصت را غنیمت می شماریم و این نتایج را به اطلاع شما و همگان می رسانیم:
١) شما خود را مخالف اصولی و جدی امپریالیسم و رژیم کودتا معرفی می کنید و مردم ایران را به مبارزه بر ضد این دشمنان اصلی آزادی و استقلال ایران دعوت می نمائید.
٢) شما اتحاد همۀ نیروهای ضد امپریالیستی و ضد رژیم کودتا را لازمۀ پیروزی می دانید و مردم ایران را به تحقق این اتحاد دعوت می کنید.
٣) شما خود را سوسیالیست و مارکسیست می دانید و اعلام می کنید که راه نجات واقعی ایران از چنگال استعمار و استبداد و استثمار استقرار سوسیالیسم در ایران است. شما در زمینۀ داخلی شعار «اتحاد همۀ نیروهای سوسیالیستی ایران» و در زمینۀ خارجی شعار«زنده باد سوسیالیسم بین المللی » را داده اید.
۴) شما حتی در نامۀ سرگشادۀ اخیر خود خطاب به «رفقای حزب تودۀ ایران» برای نخستین بار از اعضاء حزب تودۀ ایران دعوت کرده اید که برای تحقق هدفهای مسترک با شما تماس بگیرند و دست اتحاد شما را بفشرند...»
و «کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا» طی نامۀ سرگشادۀ در پانزدهم خرداد ١٣۴٣ در پاسخ به «کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران» می نویسد:
«این نامه در پاسخ به نامۀ سرگشادۀ شما خطاب به جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا به تاریخ پانزدهم اردیبهشت است. نامۀ شما به ما این فرصت را می دهد که یک بار دیگر، اندیشه های خود را در بارۀ چگونگی همکاری و یگانگی همۀ نیروهای پیشرو و روشن بینی که در کار مبارزه با نظام تباهکار کنونی ایران هستند، بیان کنیم تا بدین گونه از یک سو دشواری هائی که تا کنون تحقق این همکاری و یگانگی را ناممکن ساخته است، آشکار شود و از سوی دیگر پاسخ ما را به پرسش های شما از هرگونه احتمال سوء تفاهم و سوء تعبیر برکنار دارد...»
متن هرسه نامه در شماره هفتم ماهنامه «سُوسیالیسم» ـ ارگان جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا ــ تیرماه ١٣۴٣ ــ منتشرشده است.
لینک کپی شماره هفتم ماهنامه «سوسیالیسم» در شبکه جهانی اینترنت در پانویس همین نوشته قرار دارد.( ١٩)
خلیل ملکی در نامه ای بتاریخ بیست ویکم مارس ١٩٦۴[اول فروردین١٣۴٣] از رم به دکتر امیر پیشداد می نویسد:
«...به نظر من، راه وحدت با توده ای ها خیلی دورتر از راهِ نزدیک شدن به شوروی است. توده ای های رسمی و متشکّل (٢٠) باید شرایط ما را بپذیرند و [به آن] عمل کنند تا راه باز شود. امّا توده ای های بازگشته، در صورتی که به مواضع سوسیالیست ها نزدیک شده باشند، باید در تشکیلات ما حلّ شوند نه این که آنها ما را در خود منحل کنند.
دریکی از نامه های اخیرتان نوشته بودید که اتّحاد با جامعه [سوسیالیست های نهضت ملّی] بالاخره باید عملی شود، امّا نباید عجله داشت. درموقع خواندن این مطلب، این نکته به نظر من آمد که شاید شما برای اتّحاد با توده ای ها عجله بیشتری دارید تا برای اتحّاد با جامعۀ سوسیالیست های ایران (شاید برای این که این خود تحصیل حاصل است). در هرحال، اتحاد با جامعۀ ایران خیلی دیر شده، امّا اتّحاد با توده ای های متشکّل خیلی زود است، و در حقیقت شرایط آن اصلا نرسیده است...» (٢١)
و خلیل ملکی که در رابطه با اختلافات بین چین و شوروی با جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا هنوز به نظر مشترکی نرسیده بودند و در آنمورد با یکدیگر اختلاف داشته اند، در رابطه با « راهِ نزدیک شدن به شوروی » که در نقل قول فوق اشاره رفت، در دهم ژانویه ١٩٦٤ به دکتر امیر پیشداد می نویسد:
«... بالاخره باید به توافقی برسیم. من، روی هم رفته، موافق سیاست خروشچف و احزاب کمونیست اروپا[ اُرُ کمونیسم] هستم، در سیاست صلح جهانی و مسائل مربوط به انقلاب. از طرف دیگر، همانطور که بعد سعی خواهم کرد نشان دهم، چینی ها نیز غیر از موارد معیّن، اختلاف عملی با روسیّه و سایر احزاب کمونیست ندارند، فقط در عالم تبلیغات لفاضی می کنند...» (٢٢)
همچنین درشماره مخصوص کنگره ماهنامه سُوسیالیسم ارگان جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا که در خرداد ماه ١٣۴٣ ، منتشر شده است، در خبر مربوط به برگزاری ششمین کنگره جامعه و سمینار آن تشکیلات می خوانیم:
«... کنگره سمیناری به دنبال داشت که درآن به درازا در بارۀ مسائل مهم روز از جمله شرایط تشکیل یک جبهۀ متحدملی که در برگیرندۀ تمامی نیروهای ملی و مترقی ضد رژیم باشد و همچنین پیشنهاد بوجود آمدن یک جبهۀ متحد سوسیالیستی ـ بدون اینکه اهمیت و فوریت تشکیل جبهۀ ملی را نقض کند ـ بحث و گفتگو شد.
در این سمینار چند تن از دوستان جبهۀ ملی و رفقای حزب توده بعنوان میهمان حضور داشتند و در کلیه مسائل مورد بحث شرکت فعال کردند. همۀ شرکت کنندگان در این سمینار در پایان براین بودند که سمینار بسیار سودمند بوده است و تشکیل هرچه بیش تر این گونه سمینارها گامی است بلند در راه اتحاد همۀ نیروهای ملی، مترقی و سوسیالیستی به اشکال مختلف...».( تکیه از منصور بیات زاده)
سرانجام خلیل ملکی با دخالت خود و طرح یکسری پیشنهاد ها، سّد آن همکاری و نزدیکیها می شود!
در زمانیکه مرحوم دکتر حمید عنایت با عده ای از طرفداران حزب توده سالن کنگره پاریس (سومین کنگره کنفدراسیون اروپائی که بعدأ بنام اولین کنگره کنفدراسیون جهانی خوانده شد ــ دی ١٣۴١ / ژانویه ١٩٦٢) را ترک نمود ــ موضوعی که خود آقای دکتر کاتوزیان در آن گفتگوی با «شهروند امروز» ، به آن نیزاشاره کرده است ــ ، از طریق او، مابین عده ای از اعضای جامعه سوسیالیستها و برخی از طرفداران حزب توده همکاریها و نزدیکی هائی بوجود می آید. در دومین کنگره کنفدراسیون در لوزان ــ کنکره وحدت ــ همان کنگره ایکه دکتر علی راسخ افشار رئیس کنگره و حسن لباسچی ــ پسر عمو و نه برادر زاده حاج قاسم لباسچی ــ برای بار دوم باتقاق فرج الله اردلان ، صادق قطب زاده ، علی محمد فاطمی و علی برزگر بعنوان هیئت دبیران کنفدراسیون جهانی انتخاب شد ولیست پیشنهادی طرفداران جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا برای سمت «مسئولین دفتر اروپائی کنفدراسیون»، که همچنین از پشتیبانی و حمایت آنعده از نمایندگان کنگره که از طرفداران حزب توده بودند برخوردار بود، از سوی آقای محمدعلی هملیون کاتوزیان، در مقابل لیست پیشنهادی آقای علی شاکری ـ زند (لیستی که مورد پشتیبانی نمایندگان طرفدار جبهه ملی در کنگره بود) مطرح می شود که، با ٢٢ رأی در مقابل ٣٨ رأی شکست می خورد. و در نتیجه آقایان « دکتربهرام دهقان ، دکترفرخ مجلسی و دکتر حمید مهیمن » که هر سه نفرشان مقیم شهر دوسلدورف ـ آلمان و از طرفداران جبهه ملی ایران در اروپا بودند، بعنوان مسئولین دفتر اروپائی کنفدراسیون جهانی ، انتخاب می شوند. گویا شکست لیست پیشنهاد شده (دیماه ١٣۴١ / ژانویه ١٩٦٣)، برای آقای دکتر همایون کاتوزیان یک «داغ دل» شده، که با گذشت زمان بجای اینکه فراموش شود، به یک «عقده ی مزمن» تبدیل گردیده که پس از گذشت ۴٨ سال از آن اتفاق، در تیرماه ١٣٩٠ / یولی ٢٠١١، با اظهاراتی غلط و بی پایۀ همچون «... بچههای جبهه ملی در کنفدراسیون هم مارکسیست ـ لنینیست شده بودند. مائویست که ظهور کرد جبهه ملیها کشف کردند که میشود عاشق مصدق و مخالف حزب توده بود و با این حال تعلقات مارکسیستی هم داشت.» ، بدنبال گرفتن « انتقام » درآمده است، آنهم با توسل به حربه تحریف و اظهارات دروغ و بی ربط !
من در بخش سوم این نوشته در رابطه با اظهارات دکتر کاتوزیان جملاتی از خلیل ملکی، نقل کردم از جمله : « ١ ـ در مورد " جبهۀ ملّی [ دوّم ]" : از لحاظ واقعیّت، صرف نظر از رهبران درجه اول معدود و رهبران و یا کادردرجه دوّم، افراد جبهۀ ملّی ــ بخصوص جوان ها ــ همه دارای تمایلات سوسیالیستی هستند...»، و ازآنطریق روشن کردم، که گفتار و ادعای استاد دانشگاه آکسفورد با توجه به اسناد و مدارک تاریخی، درباره « بچههای جبهه ملی در کنفدراسیون»، کاملا غلط و در واقع جعل تاریخ است. در واقع چنان اظهارات بی پایه ای که سراپا دروغ است، انسان را بیاد «پینوکیو» می اندازد!
چرا آن گفتار و اظهارات آقای دکتر کاتوزیان دروغ و جعل تاریخ است، ضروری می بینم به رئوس یکسری مسائل مربوط به این بخش از بحث می شود،اشاره کنم.:
١ ـ اولین کنگره جبهه ملی ایران در اروپا در مرداد ١٣٤١(برابر با اوت١٩٦٢ ) در شهر ویسبادن ـ آلمان، برپایه نظرات و عقاید دکتر مصدق و نهضت ملی برگزار می شود. (٢٣)
٢ ـ اولین «جلسه تدارکاتی» جناح ناراضی حزب توده در سال ١٣۴٣ در شهر مونیخ آلمان منعقد می شود. «سازمان انقلابی حزب توده ایران » معروف به « سازمان انقلابی » اولین کنفرانس خود را در آذر ماه سال١٣۴٣ در شهر تیرانا پایتخت کشور آلبانی تشکیل می دهد. (٢۴)
٣ ـ در ماهنامه «سُوسیالیسم» ارگان جامعۀ سوسیالیست های ایرانی مورخ فروردین ماه ١٣۴٣ ــ یعنی حدودأ ٢٠ ماه بعد از اولین کنگره حبهه ملی ، پیامی از سوی «کمیتۀ مرکزی جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا » بچاپ رسیده است که بیانگر این موضوع است که در صفوف جبهۀ ملی، در آن زمان عناصر طرفدار سوسیالیسم حضور داشته اند.
با توجه به مسائلی که اشاره رفت، استاد تربیت یافته در انگلیس باید قبول کند که وجود سوسیالیست ها در صفوف حبهه ملی، به «ظهور» و «کشف» احتیاج نداشته است، صرفنظر از اینکه اولین کنفرانس «سازمان انقلابی» در تیرانا ٨ ماه بعد از انتشار آن ماهنامه تشکیل شده است!!
جالب اینکه در آن پیام «کمیتۀ مرکزی جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا »، حتی صحبت از حضور سوسیالیستها در «جمعیت نهضت آزادی ایران» ــ سازمانیکه برهبری مهندس مهدی بازرگان، آیت الله سید محمود طالقانی و دکتر یدالله سحابی در سال ١٣۴٠ تأسیس شد ــ نیزنموده است!!
گیرندگان پیام «کمیتۀ مرکزی جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا » در فروردین ماه ١٣۴٣ عبارت بودند از:
« رفقای جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران[منظور خلیل ملکی و دوستان سازمانی اش در ایران ـ توضیح از منصوربیات زاده]،
رفقائی که تا کنون در حزب توده فعالیت می کرده اند یاهنوز میکنند،
رفقای سوسیالیستی که در صفوف جبهۀ ملی مبارزه می کنند،
رفقای سوسیالیست جمعیت نهضت آزادی ایران،
رفقای سوسیالیست منفرد و غیر متشکل که بهر دلیل درحال حاضر از مبارزه عملی برکنارند و نگران آینده هستند،
رفقا...» (٢۵)
متأسفانه محتوی بعضی از نوشته ها و گفتار آقای دکتر کاتوزیان بیانگر این واقعیت تلخ هستند، که وی برپایه اطلاعات شفاهی، حدسیّات، تحریف و حتی تفسیرتاریخ برپایه خواستها و اهداف شخصی خود، مطالب را تنظیم و تحریر کرده و می کند و نه کمک گرفتن از اسناد تاریخی و حتی تجسس و تحقیق در باره ی صحت آن اسناد و مدارکی که مورد استفاده قرارمی دهد.
ادامه دارد
چهار شنبه ۴ آبان ۱۳۹۰ - ۲۶ اکتبر ۲۰۱۱
پانویس:
١ ـ کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی و اظهارات بی ربط و کم مایۀ آقای دکتر همایون کاتوزیان.
درنقد اظهارات و ادعاهای آقای دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان درنوشته:«گفتوگویی متفاوت با همایون کاتوزیان درباره زندگی سیاسی و فکری او/ از دوستی با خلیل ملکی و جلال آلاحمد تا تجربه کنفدراسیون و همکاری با حمید عنایت» ـ بخش سوّم ـ دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق.
٢ ـ در اینجا بدو نمونه دیگر از مبارزات سال ١٣٣٩ در اعتراض بعملکرد رژیم شاه اشاره می کنم.
ــ آتش زدن ماشین دکتر اقبال در دانشگاه تهران و تحصن عده ای از اعضای سرشناس جبهه ملی در ساختمان مجلس سنا:
ـــــ « در اوائل بهمن سال ١٣٣٩ ، گروهی از دانشجویان اتومبیل دکتر منوچهر اقبال، نخست وزیر را در محوطۀ دانشگاه تهران آتش زده و درو پیکر ماشین سوخته را به میله های دانشگاه تهران آویزان نمودند و خود او از حمله دانشجویان جان بدربرد، این خبر را دانشجویان تازه بازداشت شده در زندان قزل قلعه برای ما نقل کردند.»
منبع: کتاب «اللهیار صالح» ـ جلد اول: زندگی نامه، بقلم خسرو سعیدی ـ صفحه ١٦٩، چاپ اول: زمستان ١٣٦٧ ـ انتشارات طلایه.
ـــــ متحصنین دیماه ١٣٣٩ در ساختمان مجلس سنا عبارت بودند از:
«آقایان باقر کاظمی، دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر کریم سنجابی، محمدعلی کشاورز صدر، اصغر پارسا، مهندس مهدی بازرگان، مهندس کاظم حسیبی، دکتر شاپور بختیار، ادیب برومند، علی اشرف منوچهری، مهندس خلیلی، جلال غنی زاده، نصرت الله امینی و محمد رضا اقبال.این تحصن که در ساختمان مجلس سنا صورت گرفت چهل روز بطول انجامید.
این تحصن شبانه وسیله دانشجویان دختر و پسر که بعنوان اعتراض باعمال و رفتار دولت صورت گرفت، انعکاس وسیعی یافت، حوالی ساعت دوازده شب دکتر بختیار مسئول جبهه ملی [ در امور دانشجویان ـ منصور بیات زاده] دانشگاه برای اعلام نظر و توصیه های هیات اجرائی جبهه به دانشجویان متحصن، به دانشکده ادبیات یعنی محل تحصن دانشجویان آمد و برای آنان سخنرانی کرد.»
منبع: کتاب «اللهیار صالح» ـ جلد اول: زندگی نامه، بقلم خسرو سعیدی ـ صفحه ١٧١، چاپ اول: زمستان ١٣٦٧ ـ انتشارات طلایه.
٣ ــ در بند ١٧ ـ بخش سوم این مجموعه « درنقد اظهارات و ادعاهای آقای دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان» متذکر شدم که ــ استاد محترم دانشگاه آکسفورد، فراموش کرده است که وضع سرکوب و خفقان حاکم بر دانشگاه های وطنمان، جوّ سیاسی در ایران و خارج از کشور را شدیدأ رادیکالیزه کرده بود، درچنان وضعیتی بود که کمتر کسی صحبت از فعالیت های «صنفی» می نمود.
برای آشناشدن بوضع خفقان آن زمان و عللی که سبب شدند تا کنفدراسیون جهانی در «مرامنامه» ای که در کنگره هایدلبرگ تنظیم و تصویب شده بود، تجدید نظر نماید و دفاع از مسائل ملی و میهنی را نیز جزو وظائف کنفدراسیون قرار دهد، اسناد و مدارک و رویدادهای آن زمان را بکمک می گیرم.
برای کسب اطلاعات بیشتر در اینمورد به بند ١٧در بخش سوم این مجموعه مراجعه کنید:
۴ ـ در بخش ۴ یاداشت های نامه های خلیل ملکی، ، صفحه ٢٩۵ ، توضیحی از سوی آقایان امیر پیشداد، محمد علی همایون کاتوزیان، مبنی بر: «یعنی در مجامع خود را لو ندهند»، ذکر شده است.
امیر پیشداد، محمد علی همایون کاتوزیان ـ نامه های خلیل ملکی، چاپ اول ١٣٨١ ـ نشر مرکز
۵ ـ صفحات ٢٨١ و ٢٨٢ ـ کتاب نامه های خلیل ملکی
٦ ـ سازمان امنیت رژیم شاه (ساواک) ـ از جمله محتوی جزوه ایکه آقای عباس ملک زاده میلانی (دکنر عباس میلانی) در تنظیم و نگارش آن نقش داشت.
و
اسرار فعالیتهای ضد ایرانی در خارج از کشور ـ جزوه «ساواک»، بقلم عباس ملک زاده میلانی
٧ ـ کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ـ در پنج بخش ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده ـ منبع سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
در نقد مقالاتی که دستگاه تواب سازی کیهان تهران ( کیهان آقای حسین شریعتمداری) از طریق همکاری با آقای تبریزی جاسوس سابق ساواک در روزنامه کیهان ـ چاپ تهران، انتشار داد.
٨ ـ کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ـ بخش پنجم ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده ـ منبع سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
٩ ـ عده ای که به گروه ۵٣ نفر معروف شدند، بر پایه قانون سال ١٣١٠ دوران رضاشاه پهلوی، در سال ١٣١٦ محاکمه و محکوم شدند ــ تقی ارانی، عبدالصمد کامبخش، ایرج اسکندری، دکتر رضا رادمنش، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی، دکتر مرتضی یزدی،انورخامه ای، احسان اله طبری ، نورالدین الموتی، خلیل ملکی از اعضای سرشناس آن عده بودند.
« قانون مجازات مقدمین بر علیه امنیت و استقلال کشور» که در بین نیروهای سیاسی طرفدار انقلاب مشروطیت به « قانون سیاه » معروف شده بود، در خرداد ماه ١٣١٠ در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی به تصویب مجلس شورایملی رسید.
ماده اول قانون مزبور که مورد استناد تیمسار سیاوش بهزادی دادستان نظامی رژیم محمد رضا شاه پهلوی در ٢٨ دی ١٣۴٩ قرار گرفته بود، عبارت بود از:
« ماده ١ ـ مرتکبین هر یک از جرمهای ذیل بحبس مجرد از سه تا ده سال محکوم خواهند شد:
١ ـ هرکس در ایران بهر اسم و یا بهر عنوان دسته و یا جمعیت و یا شعبه جمعیتی را تشکیل دهد یا اداره نماید که مرام یا رویه آن ضدیت با سلطنت مشروطه ایران، یا رویه و مرام آن اشتراکی است و یا عضو جمعیت و یا شعبه جمعیتی شود که با یکی از مرامها و یا رویه های مزبور در ایران تشکیل می شود.
٢ ـ هر ایرانی که عضو دسته یا جمعیت یا شعبه جمعیتی باشد که مرام یا رویه آن ضدیت با سلطنت مشروطه ایران یا مرام یا رویه آن اشتراکی است، اگرچه آن دسته یا جمعیت یا شعبه در خارج ایران تشکیل شده باشد.».
به نقل از: پانویس شماره ٦٩ نوشته ی «کنفدراسیون، جنبش دانشجوی، ساواک شاه و روزنامنه کیهان ـ بخش پنجم؛ بقلم: دکتر منصور بیات زاده ـ مطالبی در باره :تاریخچه کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادیه ملی( افشاگری در باره تحریف تاریخ از سوی جاسوس ساواک و نویسندگان کیهان چاپ تهران)
منبع: سایت سازمان سوسیالیستهای ایران، سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
ــــ دکترانور خامه ای در جلد اول خاطرات سیاسی خود که تحت عنوان پنجاه نفر... و سه نفر منتشر کرد، در آن کتاب به اسرارپیدایش، سازمان و دستگیری گروه ۵٣ نفر را اشاره می کند. در صفحات ٢٧٠ و ٢٧١ به اسامی ۵٣ نفر و رأی دادگاه در باره آن افراد اشاره نموده است. اسامی ۵٣ نفر در شبکه جهانی اینترنتی قرار داده شد.
منبع: سایت سازمان سوسیالیستهای ایران، سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
١٠ ـ گفتگوی دکتر کاتوزیان با همکاران «شهروند امروز»
گفتوگویی متفاوت با همایون کاتوزیان درباره زندگی سیاسی و فکری او/ از دوستی با خلیل ملکی و جلال آلاحمد تا تجربه کنفدراسیون و همکاری با حمید عنایت
به نقل از سایت ندای آزادی
ــــ متن گفتگوی دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان (هما کاتوزیان) استاد دانشگاه آکسفورد ـ انگلیس، با «شهروند امروز» تحت عنوان:
گفتوگویی متفاوت با همایون کاتوزیان درباره زندگی سیاسی و فکری او/ از دوستی با خلیل ملکی و جلال آلاحمد تا تجربه کنفدراسیون و همکاری با حمید عنایت/ اصلاح طلبان و تأثیرپذیری آنها از نظرات او/ خاتمی و مصدق و امینی از یک تبار بودند ـ رضا خجسته رحیمی ، سیاوش رنجبر دائمی
به نقل ازسایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق:
١١ ـ بخشی از نیروهای سیاسی با سیاست خلیل ملکی که دفاع از دولت دکترعلی امینی را در دستور کارخود قرار داده بود، توافق نداشتند.
خلیل ملکی در نامه ای که به دکتر پیشداد در تاریخ بیست و چهارم مردادماه ١٣٤٠ می نویسد. در دفاع از دولت دکتر امینی، دولتی که کاملا مورد تائید« کاخ سفید» بود و حدودأ چهارماه از عمرش می گذشت، می نویسد:«... درخشش در یک ماه آنقدر کار مثبت در فرهنگ انجام داده که وزرای فرهنگ نهضت ملی درتمام آن دوران انجام ندادند.[نورالدّین] الموتی نه تنها سازمان دادگستری را به خوبی لطفی [ عبدالعلی لطفی وزیر دادگستری حکومت دکتر مصدق ـ منصور بیات زاده] درست کرده، بلکه دست به محاکماتی می زند که مرحوم لطفی خواب آنرا نیز نمی دید...»
به نقل از صفحه ٣٢ کتاب نامه های خلیل ملکی
١٢ ـ متن قطعنامه چهارمین کنگره « جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا»
به نقل از مجله سوسیالیسم، اُرگان جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا ـ شماره چهارم ـ اردیبهشت ١٣۴١ مه ١٩٦٢
منبع: ازسایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق:
١٣ ـ به نقل از صفحه ١۵١ کتاب نامه های خلیل ملکی
١۴ ـ بیانیۀ ١٦ آذر ١٣٦٢ / برابر با هفتم دسامبر ١٩٨٣ ، در باره تأسیس سازمان جمهوریخواهان ملی. به نقل از شماره اول، نشریۀ آزادیخواهان ـ مهر ١٣٦٣
١۵ ـ اعلامیه مشترک تعدادی از اعضای رهبری سازمان جمهوریخواهان ملی با تعدادی از افراد سرشناس سلطنت طلب (پهلویست) در دفاع از «حاکمیت ملت ایران»!!!
١٦ـ اعتراض سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق به پارلمان اروپا ، بخاطر مصوبه آن پارلمان در اجلاس ٢۴ ماه مه ١٩٨٩ در رابطه با تجاوز به حاکمیت ملی ایران:
به نقل از سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق:
١٧ ـ همایون کاتوزیان در گفتوگو با دیپلماسی ایرانی:
اگر مصدق انعطاف نشان میداد، کودتا نمیشد
دکتر همایون کاتوزیان، استاد علوم سیاسی دانشگاه آکسفورد در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به سیاست خارجی مصدق میپردازد و معتقد است اگر مصدق با کمی انعطاف مسئله نفت را حل میکرد، کودتا نمیشد. شنبه ٢٩ مرداد ١٣٩٠
١٨ ـــ محمد ترکمان ـــ نامه های دکترمصدق ، جلد اول، نشر هزاران ــ چاپ دوم: ١٣٧٥ ، صفحه ١٦٦ .
ــــ کتاب «دکتر محمد مصدق و راه مصدق» ـ بقلم: دکتر منصور بیات زاده ، فصل شانزدهم ـ صفحه ١١١ .
به نقل از سایت راه مصدق
و
توضیحی کوتاه درباره دلایل پیوند مفاهیم«آزادی و استقلال » دربین طرفداران «راه مصدق»؛ تأ ملی بر گفتار دکتر همایون کاتوزیان در باره کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ـــ دکتر منصور بیات زاده به نقل ازسایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق:
١٩ ـ کپی ماهنامۀ سوسیالیسم ـ ارگان جامعۀ سوسیالیست های ایرانی در اروپا ــ شماره ٧ تیرماه ــ
١٣۴٣
٢٠ ـ در بخش یادداشت ها، شماره ٦ آقایان دکتر پیشداد و دکتر کاتوزیان ذکر کرده اند «منظور سازمان حزب توده است».
٢١ ـ به نقل از صفحه ١٩٢ کتاب « نامه های خلیل ملکی»
٢٢ ـ به نقل از صفحه ١٧٧ کتاب نامه های خلیل ملکی
٢٣ ـ جبهه ملی ایران در اروپا؛ چگونگی شکل گرفتن تشکیلات «جبهه ملی ایران در اروپا» ــ بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ــ دکتر منصور بیات زاده
٢۴ ـ اولین « جلسه تدارکاتی » جناح ناراضی حزب توده در سال ١٣۴٣ در شهر مونیخ منعقد می شود که افراد شرکت کننده در آن جلسه عبارت بودند از:
کوروش لاشائی، بیژن حکمت ، محسن رضوانی، منوچهر بوذری، مهدی خانبابا تهرانی، ثریا ثریاپور، پرویز نعمان، حسن زاده، عطا حسن آقا کشکولی، خسرو صفایی، مدنی و حسن قاضی.
در همان جلسه تدارکاتی مونیخ تمام شرکت کنندگان تصمیم می گیرند که از رهبری حزب توه (کمیته مرکزی) ببرند. در آن جلسه مهدی خانبابا تهرانی و محسن رضوانی به عنوان مسئولین تدارکات برگزاری کنفرانس اول انتخاب می شوند. ولی « مهدی خانبابا تهرانی نتوانست در کار تدارک کنفرانس شرکت کند، زیرا بلافاصله بعد از جلسه مونیخ برای کار در بخش فارسی رادیو پکن به چین رفت.» و «سازمان انقلابی حزب توده ایران » معروف به « سازمان انقلابی » اولین کنفرانس خود را در آذر ماه سال ١٣۴٣ در شهر تیرانا پایتخت کشور آلبانی با حضور افرادی از جمله : خسرو صفائی، بیژن حکمت، کوروش لاشائی ، محسن رضوانی، علی صادقی، منوچهر بوذری، کاشی، سیروس نهاوندی ، بیژن چهرازی تشکیل می دهد. در آن کنفرانس محسن رضوانی ، کوروش لاشائی، بیژن حکمت و بیژن چهرازی بعنوان اعضای هیئت اجرائیه انتخاب می شوند. و همانطور که قبلا اشاره رفت مهدی خانبابا تهرانی در آنزمان در چین بسر می برده و با بخش فارسی رادیو چین همکاری می کرده است.
به نقل از: کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ـ بخش دوم ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده ـ منبع سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
در نقد مقالاتی که دستگاه تواب سازی کیهان تهران ( کیهان آقای حسین شریعتمداری) از طریق همکاری با آقای تبریزی جاسوس سابق ساواک در روزنامه کیهان ـ چاپ تهران، انتشار داد.
و
ـــــ مرتضوی ، باقر، سیاووشان ، یادواره جان باختگان حزب رنجبران ایران، صفحات ١١ تا ١٣
٢۵ ـ پیام جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا به ... رفقای سوسیالیستی که در صفوف جبهۀ ملی مبارزه می کنند،
ماهنامه سُوسیالیسم ـ فروردین ماه ١٣۴٣
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر