۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

جواد مجابی: شب‌های شعر گوته، بزرگ‌ترین اتفاق فرهنگی در پایان یک عصر بود

Mojabi_Javad
تاریخ ایرانی: جواد مجابی حافظه گویای تاریخ معاصر است، ذهن منسجم او می‌تواند درست‌ترین روایت‌ها را از هر واقعه تاریخی گزارش کند. سال‌های سال است می‌نویسد و در کنارش نقاشی می‌کند و شعر می‌گوید، با این حال دکتر مجابی به واسطه حضور مداومش در مطبوعات در بطن اغلب ماجراهای فرهنگی که پیش از انقلاب رخ داد هم بود. از جمله این رویداد‌ها می‌توان به «ده شب» انجمن فرهنگی گوته اشاره کرد، مجابی مهرماه ۵۶ در کنار بسیاری از بزرگان ایران ده شبی را رقم زد که هنوز بسیاری معتقدند در تاریخ ایران نظیرش را نداریم. او در شب هفتم این ده شب در کنار زنده‌یاد اسلام کاظمیه، زنده‌‌یاد م. آزاد، داریوش آشوری و... دو شعر گوئرنیکای پیکاسو و آوازهای شهر را خواند. مجابی معتقد است «ده شب» در اندازه خود تاثیرگذاری بسیاری داشت و لازم نیست برای بال و پر دادن به آن به جست‌و‌جوی اولین جرقه‌های انقلاب در آن شب‌ها پرداخت. گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با مجابی را در ادامه می‌خوانید:
***
ایده اولیه برگزاری ده شب از کجا آمد، یعنی کانون نویسندگان برنامه‌ریزی‌ها را از‌‌ همان ابتدا جوری ترتیب داده بود که سخنرانی‌ها و شعرخوانی‌ها چنین حال و هوایی داشته باشند؟
به هر حال ده شب اولین شب شعری نبود که با این حال و هوا در ایران برگزار می‌شد، پیش از آن هم در شب‌های شعر «خوشه» و برنامه‌هایی که در انجمن ایران و آمریکا برگزار می‌شد شعر‌ها و سخنرانی‌هایی شکل گرفت که بازخوردهای زیادی در جامعه داشت. شب‌های شعر گوته پیش از سال ۵۶ هم برگزار شده بود، اما این‌ بار اعضای کانون نویسندگان در فکر این بودند که برنامه مفصل‌تری برگزار کنند و در این شب ‌شعر هم به گونه‌ای کانون در محور ماجرا باشد. از ابتدای کار هم بحث برگزاری این شب‌ها در انجمن گوته مطرح نبود، در واقع جلال سرافراز و جواد طالعی به برنامه‌ریزان پیشنهاد داده بودند که این برنامه را کانون نویسندگان در سالن روزنامه کیهان برگزار کند. اینکه شب‌ شعرهایی از این دست در سالن اجتماعات روزنامه کیهان یا اطلاعات برگزار شود جا افتاده بود، چندی پیش از آن هم خود من برای برگزاری جایزه ادبی فروغ فرخزاد تالار اجتماعات روزنامه اطلاعات را هماهنگ کرده بودم. اما در جلسه‌هایی که برای سیاستگذاری برگزار می‌شد بحث بر سر این بود که احتمالا مخاطبان این برنامه با توجه به تعداد سخنرانان کم نخواهد بود و بهتر است که جای بزرگتری را برای این شب‌های شعر در نظر بگیریم، بعد هم چند تن از اعضای کانون با دکتر بکر و انستیتو گوته مذاکره کردند و همین شد که کانون نویسندگان با توجه به اینکه پیشتر هم شعرخوانی‌هایی در آن انستیتو برگزار کرده بود، تصمیم قطعی گرفت.
به هر حال پیش‌بینی اینکه این شب‌ها پرشور خواهند بود و سخنرانی‌های قابل اعتنایی هم در آن انجام می‌شود دور از انتظار نبود. هر چه بود پیش از آن در شب‌های شعر «خوشه» یا برنامه‌هایی مثل آن سخنرانی‌ها اغلب حول محور ادبیات کلاسیک می‌چرخید، از اوایل دهه ۲۰ همین طور بود، زمانی جلسات غزل‌خوانی برگزار می‌شد و چهره‌هایی همچون دهخدا شمع محفل بودند، بعد‌ها هم برنامه‌های باغ انجمن فرهنگی ایران و شوروی بود که هدایت و چوبک و خانلری بنیان جدیدی را در آنجا بنا گذاشتند و مخاطبان ادبیات و شعر ایران با جریان تازه‌ای که این چهره‌ها نماینده‌اش بودند، برخورد کردند. بعد‌ها هم شعرهای شعر خوشه بود که شاید حالا بتوان آن ‌را پیش‌درآمدی برای «ده شب» دانست، احمد شاملو یک تنه برای این شب‌ها برنامه‌ریزی کرده بود، جایی را دست و پا کرده بود که شاعران جوان در کنار نویسندگان نامدار شعر می‌خواندند.
یعنی فضا برای اینکه سخنرانان در این ده شب به شکل مستقیم به نبود آزادی بیان و سانسور دهه ۵۰ بپردازند، مهیا بود؟
فضای فرهنگی تفاوت چندانی نداشت، سخت‌گیری‌ها همچنان بود، اما همان موقع دولت آمریکا، ایران را زیر فشار گذاشته بود و به بسته بودن فضای سیاسی ایران نقدهایی وارد می‌کرد. این سو و آن سو اعتراض علنی دولت آمریکا مطرح بود و خوب در کانون هم این مساله و فشار بین‌المللی که به دولت وارد می‌شد را مدنظر قرار داده بودند. اما در ‌‌نهایت این مساله تاثیری نداشت، برای اینکه اعضای کانون و برنامه‌ریزان ده شب به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند این‌ قدر جوانب کار را در نظر بگیرند احتمالا هیچ‌وقت این برنامه برگزار نخواهد شد و همیشه هم دستگاهی برای سد راه شدن وجود دارد، پس بهتر است بدون ملاحظه‌کاری‌های این چنینی کار را شروع کنند.‌‌ همان موقع هم مشخص شد که محور اغلب سخنرانی‌ها و شعرخوانی‌ها بحث آزادی بیان و اندیشه و اعتراض به سانسور خواهد بود. با این حال دکتر بکر، رییس انجمن گوته از پیش شرط کرده بود که باید حواسمان به برنامه‌ها باشد و احتیاط کنیم. اول کار هم برنامه‌ها به همین شکل بود، هجدهم مهرماه و در شب اول رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای با طمانینه پشت تریبون رفت و متن سخنرانی افتتاحیه را خواند. بعد هم که خانم دکتر سیمین دانشور سخنرانی در باب هنر معاصر داشت که شروعش هم با آیه‌ای از قرآن بود و بعد هم شعرخوانی مهدی اخوان‌ثالث و منصور اوجی بود و همه سخنرانی‌ها هم کلی بود و نشانه‌ای از اینکه نهادهای امنیتی برنامه‌ای برای لغو این شب‌ها داشته باشند به چشم نمی‌آمد، اما شب‌های بعد دیدیم که به همین منوال نگذشت.
تغییر این خط سیر از کجا می‌آمد، یعنی استقبال مردم باعثش شد یا اینکه احساس امنیت و نبود خطری از جانب ساواک سبب شد که شب‌های بعدی به منوال شب‌ اول نباشد؟
هر چه جلو می‌ر‌فتیم استقبال مخاطبان بیشتر می‌شد و حضور مردم خیلی بیش از آن چیزی بود که انتظارش می‌رفت. همین حضور و استقبال شوری را ایجاد کرد که پیش از آن کمتر شاهدش بودیم. بعد هم با توجه به اینکه کانون برنامه‌ریزی را به عهده داشت و از چندی پیش هم مسائل صنفی را جا انداخته بود، طبیعی بود که در این برنامه اصلی‌ترین خواسته جامعه فرهنگی مطرح شود، تن ندادن به سانسور و مقابله با فضای بسته فرهنگی. به هر حال در میانه سال ۵۶ زمینه برای مطرح کردن این بحث فراهم شده بود، در محافل دیگر هم این اعتراض‌ها مطرح می‌شد، اما انسجام و پی در پی بودن و سخنرانی چهره‌های اثرگذار به برنامه کانون تاثیرگذاری و ماندگاری بیشتری بخشید. به هر حال آن موقع انسجامی بود که حالا نیست، در‌‌ همان شب‌ها می‌بینیم که خانم سیمین دانشور با آیه‌ای از قرآن سخنرانی‌شان را شروع می‌کنند، بعد چهره‌های دیگری همچون طاهره صفارزاده یا علی موسوی گرمارودی هم می‌آیند و با سعید سلطان‌پور تازه از بند‌‌ رها شده کنار هم می‌ایستند و پیگیر خواسته‌هایی می‌شوند که در ‌‌نهایت نه تنها قرار است خواسته‌های صنفی را تامین کند، بلکه تامین خواسته‌ها به نوعی فضای سیاسی را هم تحت تاثیر قرار می‌داد و آن موقع این حس در بسیاری از نویسندگان وجود داشت که این پیگیری و مطرح کردن مطالبات را با وجود تمام مخاطرات احتمالی بپذیرند و مطرح کنند. این لحظه‌ای است که به نظرم تکرار نشده بود، اینکه در ‌‌نهایت طاهره صفارزاده و سعید سلطان‌پور یک خواسته داشتند، هر چند از دو خاستگاه متفاوت. همه آن آدم‌ها قصد کرده بودند بایستند جلوی آنچه که زور و ظلم بود و از مهم‌تر جهل.
اما به هر حال ده شب ویژگی‌های دیگری هم داشت، ویژگی‌هایی که حالا وقتی بعد از سی سال و اندی سراغ متن سخنرانی‌ها می‌روی تکان‌دهنده به نظر می‌آیند، اینکه انگار این سخنرانی‌ها برای تاریخ انجام شده‌اند و برای آیندگان. درست مثل سخنرانی دکتر ساعدی درباره «شبه هنرمند» یا سخنرانی بهرام بیضایی که همچنان قابل لمس است. سخنرانی او با عنوان «در موقعیت تئا‌تر و سینما» هنوز هم قابل انطباق است، انگار که او از دردی حرف می‌ز‌ِند که در هر زمانه‌ای گرفتارش هستیم. سخنرانی شمس آل احمد و اشاره به کتاب‌ها و نام‌هایی که شامل سانسور شده‌اند را همین حالا هم می‌توان درک کرد.
چه قدر به این بحث که اولین جرقه‌های انقلاب و آنچه بعد‌ها رخ داد به برنامه ده شب مربوط می‌شود، اعتقاد دارید؟ آیا اصولا این بحث را می‌‌پذیرید؟
به نظرم ده شب به اندازه خودش تاثیرگذار بوده و برای ماندگاری‌اش نیازی به این شاخ و برگ دادن‌های زیادی نیست. «ده شب»‌‌ همان «ده شب» بود با همه ویِژگی‌های خودش، اتفاق بزرگی بود که باید بزرگ‌ترین اتفاق فرهنگی در پایان یک عصر نامیدش. از‌‌ همان اولش هم ده شب در پی سهم‌خواهی از چیزی نبود، کانون نویسندگان برای خودش وظیفه دیگری تعریف کرده بود که به نظرم‌‌ همان هم اتفاق افتاد، سهم داشتن یا نداشتن در انقلاب مطرح نبود، پس حالا هم نمی‌توان این بحث را به کانون نسبت داد یا حتی پیش کشید. در واقع ماندگاری آن شب‌ها حاصل تصمیم جمعی بود، حاصل حضور مردم و شاعران و نویسندگانی که آن بالا پشت تریبون به این باور رسیده بودند که حالا وقت آن شده که از همه آنچه که باید داشته باشند و از آنها دریغ شده باید دفاع کنند. آن همه یک جا انباشته شده بود و در آن ده شب چنان شکوفا شد که حتی ساواک و حکومت هم به نظر می‌رسد دید که چاره‌ای ندارد و برخورد با آن هزینه بسیاری برایش خواهد داشت. به هر حال شور و اشتیاق مردم چنان بود که حتی رییس انستیتو گوته که از اول شرط کنترل شدن برنامه‌ها و سخنرانی‌ها را گذاشته بود هم اذعان داشت که دیگر کاری نمی‌شود کرد و باید گذاشت تا این برنامه به منوال خودش ادامه پیدا کند.
منبع: سایت تاریخ ایرانی- میلی امرایی

هیچ نظری موجود نیست: