۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

«تحريف تاريخ، دروغ و برچسب بجای گفتگوی سياسی و ديدگاهی





کند وکاوی در کتاب نيمهء پنهان، دربارهء شريعتمداری و حزب خلق مسلمان/ بخش سوم


حسين منتظرحقيقی




در بخش اول اين نوشتهء به دوموضوع کتاب«نيمه پنهان» اشاره کردم. يکی مهاجرت آية الله شريعتمداری در زمانی که فرقهء دمکرات آذربايجان در تبريز شکل گرفت و دوم مسافرت محمد رضا شاه به تبريز و باز ديد او از مدرسهء طالبيه و گفتگوی وی با حجج اسلام آن سامان از جمله مرحوم آية الله شريعتمداری.( 1)


در بخش دوم به بررسی مواردی از حوادث سالهای بعد از وقايع انجمن های ايالتی و ولايتی پرداختم که حذف يک انديشه دموکراتيک و جايگزينی انديشهء باز سازی شدهء حکومت فردی و استبدادی و طبيعتا" در قالب واژه های دينی را هدف قرار داده است.


درست است که موضوع کار من در اين نوشته ها ، کند و کاوی در کتاب نيمهء پنهان است ولی مفيد خواهد بود اگر بخش سوم نوشتهء خود را که در ادامهء بخش دوم و در راستای نشان دادن چگونگی حذف يک انديشهء دموکراتيک آنهم با هر شيوه ای از جمله تهمت و برچسب می باشد، با فرازی از کتاب « نا گفته ها ، خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی ، پاريس - پائيز 1978 - 1357 » ، يکی از مشاوران نزديک آية الله خمينی ، آغاز کرده وسپس به متن کتاب نيمهء پنهان باز گردم. زيرا اين فراز از کتاب مرحوم حاج مهدی عراقی ، بيانگر تفکر « همه با من » آية الله خمينی و عدم پايبندی ايشان به رعايت اصول کار جمعی است که با اقدامات غير بهداشتی همراه می گردد.


مرحوم حاج مهدی عراقی می گويد « ... ولی مسأله ای که در اينجا مطرح بود ، مسأله ای بود که قرار شده بود حاج آقا يک اعلاميه به مناسبت 15 خرداد صادر کند. سه يا چهار روز به 15 خرداد مانده بود ، حاج آقا فرستاد عقب يکی دو تا از بچه ها ، وقتی رفتند آنجا گفت که يک چيزی من نوشته ام پيش مصطفی است برويد ببينيد. ما رفتيم ديديم دو تا اعلاميه نوشته شده، يکی از آنها خيلی تند است و يکی از آنها هم نسبتا" سطح آن پائين تر است از جهت حاد بودن. و بعد گفتند که من اين اعلاميه را نوشتم دادم بردند و آقايان هيچکدام حاضر نشده اند امضاء بکنند و دومی را هم نوشته ام باز هم حاضر نشده اند ، نمی دانم چکار کنم.... »(1) (تأکيد از حسين منتظر حقيقی است )


خوب معلوم شد، آية الله خمينی متن اعلاميه ای را نوشته اند و ديگر مراجع آنرا امضاء نکرده اند و در اين حالت « ايشان نمی داند چکار بکند ». سؤال اينست که انتظار آية الله خمينی از ديگر مراجع آن زمان برای امضای متن اعلاميه ای که ايشان رأسا" تصميم به نوشتن و انتشار آن گرفته اند بر چه پايه ای بوده است؟ و آيا اين انتظار ، انتظار بجائی بوده است يا نه ؟


تا آنجا که من می دانم اين انتظار بر اساسی بوده است بدين شرح : تمهيداتی که با اطلاعات کنونی من حد اقل بوسيلهء دو گروه که از وجود يکديگرهم بی اطلاع بودند ، بصورت موازی صورت گرفته بود ، فراهم گرديده بود که آقايان مراجع قم ، هفته ای يکبار در منزل يکی از آنان گرد هم آيند تا انعکاس بيرونی آن گرد همائی ها ، حکايت از همدلی و مشورت و دوستی اين حضرات با يکديگر نمايد. يکی از اين دو گروه ، تعدادی از جوانان تهرانی و با گرايش به تفکرات جبههء ملی ايران و زنده ياد دکتر محمد مصدق بود که نويسنده اين سطور يکی از آنان بوده است.


بعد از آنکه حزب زحمتکشان ملت ايران به رهبری دکتر مظفر بقائی کرمانی ، در يکی از جلسات شورای مرکزی حزب ، مصوبه ای را به تصويب رساند که آية الله العظمی روح الله خمينی را به عنوان تنها مرجع تقليد شيعيان جهان معرفی کرده و در اين رابطه يک جزوه ای تحليلی منتشر ساخت ، اين گروه جوان مصدقی ، اقدام اين حزب را درراستای خيانت های قبلی دکتر مظفر بقائی در ضربه زدن به حکومت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق به نفع انگليس و امريکا ودربار پهلوی وارتجاع داخلی و سرکوب آزادی ها و زير پا گذاشتن قانون اساسی ايران از يک سو و در جهت به انحراف کشاندن مبارزات مردم از خواست حاکميت قانون و اجرای قانون اساسی به سوی « دعوای حيدری و نعمتی » « تقليد از چه مرجعی » از ديگر سو ، ارزيابی کرد. اين گروه طی نامه ای سر گشاده ، تحليل خود را طی چندين صفحه ، برای مراجع تقليد آن مقطع تاريخی و برخی از علمای سرشناس تهران و شهرستان ها ارسال نمود.اين گروه همچنين طی همين نامهء سرگشاده از آقايان مراجع خواست تا برای خنثی نمودن توطئه های عوامل بيگانه و نفوذی در ميان فعالين سياسی که با سياست های تفرقه افکنانه خود ، عليه جنبش مردم فعاليت می کنند ، ترتيبی اتخاذ نمايند که نشان از همدلی و مشاورهء و صميميت آنان با يکديگر بوده که طبيعتا" ، ضمن خنثی کردن توطئه ها ، انعکاس آن بر رفتار و کردار پيروان اين آقايان نيز مثبت خواهد بود.


مشابه چنين تلاشی نيز از سوی عده ای از فضلای قم صورت گرفته که از زبان مرحوم آية الله منتظری می خوانيم . ايشان می گويند:


« ... تلاش ما در آن زمان اين بود که مراجع را از يک طرف و مدرسين را از طرف ديگر هماهنگ کنيم ، اين هماهنگی علما در آن زمان خيلی مهم بود ..... روی اين اصل ما منزل مراجع می رفتيم و از آنها درخواست می کرديم که هفته ای يکبار هرچند برای چای خوردن که شده کنار يکديگر بنشينند و همين تجمع باعث می شد که شاه و دولت روی آنها حساب کنند. ما به آقايان می گفتيم وقتی شما متفرق باشيد آنها می گويند اينها نيروئی نيستند ولی وقتی جلسه هفتگی داشته باشيد يک قدرتی می شويد و آنها مجبورند روی شما حساب کنند و از بعضی تصميم های خطرناک صرف نظر کنند....» (متن کامل خاطرات آية الله حسينعلی منتظری ، اتحاد ناشران ايرانی در اروپا ، صفحهء 116 )


خوشبختانه اين جلسات تشکيل گرديد و قرار شد تا در بارهء صدور اعلاميه ها و هر اقدام ديگري، در اين جلسات گفتگو کرده و مشترکا" تصميم گرفته ،عمل نمايند . متأسفانه ديری نپائيد که اين جلسات به ضد خودش تبديل شد بدين صورت که آية الله خمينی ، يا به دليل مراجعهء پيروان ايشان و در خواست اعلاميه و يا سخنرانی از شخص وی ، و يا به دليل ارزيابی های شخصی و تشخيص ضرورت هر اقدامی را ، شخصا" تصميم گرفته و از ديگران انتظار داشتند که آن تصميم را مورد تأئيد قرار دهند.


مطلبی را که در آغاز ، از مرحوم حاج مهدی عراق نقل کردم ، نمونه ای از چنين وضعيتی بود. يعنی « قرار شده بود حاج آقا يک اعلاميه به مناسبت 15 خرداد صادر کند». خوب ، معلوم نيست کجا قرار شده بود ؟ و طرف های گفتگو چه کسانی بوده اند ؟ که حاج اقا يک اعلاميه صادر کنند .از اين گذشته می گويد « ما رفتيم ديديم دو تا اعلاميه نوشته شده » خوب ، در بارهء صدور چنين اعلاميه هائی ، قبلا" با چه کسانی مذاکراتی صورت گرفته و آيا اين جمع مسؤليت فرمولبندی آن مذاکرات را به حاج آقا واگذار نموده بودند؟ از ظاهر امر چنين پيداست که کسانی که با آية الله خمينی قرار گذاشته اند تا آعلاميه ای صادر شود ، آقايان مراجع نبوده اند و اينکه چه کسانی طرف قرار و مدار بوده اند فعلا" مسأله مود بحث من نيست . اين اعلاميه ها بدون مشاوره با اين آقايان تنظيم شده است زيرا « گفتند که من اين اعلاميه را نوشتم دادم بردند و آقايان هيچکدام حاضر نشده اند امضاء بکنند و دومی را هم نوشته ام باز هم حاضر نشده اند » . سؤال اينست که اگر آقايان مراجعی که هيچگونه دخالتی در تهيه و تنظيم اعلاميه ها نداشته اند ، از امضای آن خود داری کرده اند ، آيا کار خلافی انجام داده اند ؟ و اگر بدون هيچ گفتگوئی آنرا امضاء می کردند ، نشان از بی برنامگی و نداشتن هيچگونه ديدگاه سياسی آنان نبود واگر امضاء می کردند، آيا امثال حاج مهدی ها مدال « بره بودن » را بر سينهء آنان نمی زدند. آخر حاج مهدی می گويد که «...آقا نجفی هم بنده خدا عين بره موم بود . هر وقت ما کاری داشتيم می گفتيم اين کار را بکن ، می گفت چشم ....» (2) و در آخر آية الله خمينی می گويند « نمی دانم چکار کنم ». آيا به نظر خوانندگان محترم پاسخ دادن به سؤال « نمی دانم چکار کنم » حضرت آية الله خيلی مشکل است ؟


اگرآية الله خمينی بر اين باور است که برای بالا بردن اهميت اعلاميه ، امضای فرد فرد آقايان مراجع مؤثر بوده است ، چرا نبايد اين حضرات در مورد ضرورت صدور اعلاميه و محتوای آن، مورد مشورت و گفتگو قرار می گرفتند؟ آيا مشورت با کسانی که از آنان انتظار هست تا امضای خود را در پای اعلاميه بگذارند، کار مشکلی بوده است که آية الله خمينی از درک آن عاجز بوده اند ؟ اين چه انتظار بيجائی است که آقايان مراجع را مسلوب الاختيار و به مثابهء ماشين امضاء مورد استفاده قرار دهند؟ صرفنظر از اينکه احتمالا" هريک از اين آقايان ، تحليل های متفاوتی از موقعيت سياسی روزايران آن زمان داشته اند؟


بالاخره اين اعلاميه با امضای چند نفر از آيات عظام ، بجز آية الله شريعتمداری برای انتشار آماده می شود که تفصيل آنرا در پاورقی می توانيد بخوانيد . اما نکته بسيار مهم تر از آن تفصيل چنين است. آقای مهدی عراقی ادامه می دهد « .... تقريبا" ساعت يازده و نيم بود که حاج آقا اين جور فرمودند به من که فلان کس از اين ساعت مواظب خودت باش ، چون اين اعلاميه را آقای شريعتمداری امضاء نکرده ، از اين در که می خواهی بروی بيرون احتمال خطر هست برای تو تا تهران، توجه داشته باش. ما گفتيم که خوب شما دعا بکنيد ، خدا کريم است ، درست می شود. ما اعلاميه را گرفتيم و آمديم بيرون و به آن راننده که با ما بود گفتم که اولا" تو بگو من از تهران آمده ام و اينجا بوده ام و حالا می خواهم برگردم و اين را هم نمی شناسم، مضافا" اگر يک وقت اتفاقی و چيزی افتاد می روی فلان جا و چاپخانه را به او گفته بودم و می روی آنجا و می گوئی اين چهار تا امضاء را بزند پای آن اعلاميه و بقيه اش را هم کاری نداشته باش. ولی خوشبختانه از شهر قم خارج شديم و هيچ جريانی هم برای ما پيش نيامد...» ( تأکيد ها از حسين منظر حقيقی)


در اينجا چند نکته نهفته است. يکی اينکه آيه اللة شريعتمداری از امضای آن اعلاميه خودداری کرده است نه به اين دليل که خبر های وحشتناکی را دريافت کرده است ، بلکه آنطور که نويسنده اين سطور شخصا" از آن مرحوم شنيده است پايبندی ايشان به يک سری اصول برای همکاری جمعی ، سبب گرديده آية الله شريعتمداری از امضای آن اعلاميه خودداری نمايد. اين مسأله اگر که برای عده ای از اهميت چندانی برخوردار نبود ولی برای آن مرحوم بسيار مهم بود . آية الله شريعتمداری می گفت « هنگامی که حاج اقا مصطفی برای دريافت امضاء اعلاميه به من مراجعه کرد ، گفت که پدرم اين اعلاميه را داده که شما امضاء کنيد ، من در پاسخ ايشان گفتم به ايشان بگوئيد قرار ما اين نبوده است که مطلبی را شما بنويسند و ما امضاء کنيم. قرار ما اين بوده است که بنشينيم در باره ضرورت صدور اعلاميه و محتوای آن گفتگو کرده ، مشترکا" تهيه و امضاء نموده ، آنرا منتشر سازيم.» ( مضمون ، تقريبی است )


نکته بعدی اينست که آيا وقتی آية الله شريعتمداری به دليلی که در بالا گفته شد و يا به هر دليلی ديگری از امضای آن اعلاميه خودداری می کند ، آيا ناگهان تغيير ماهيت هم می دهد ؟ و از آن به بعد همکار ساواک می شود ؟ و برای ساواک گزارش تهيه کرده ، اطلاع می دهد ؟ چرا اين سؤالها مطرح است ؟ زيرا که آية الله خمينی به حاج مهدی هشدار می دهد که « از اين ساعت مواظب خودت باش ، چون اين اعلاميه را آقای شريعتمداری امضاء نکرده ؟ » . مگر اين آقای شريعتمداری همان شريعتمداری نبود که ساعاتی پيش برای جلب نظر او برای امضاء اعلاميه ، به قول خودشان چندين ساعت معطل شدند؟ اگر آية الله خمينی ، آية الله شريعتمداری را همکار ساواک می دانستند چه اصراری داشتند که با يک ساواکی همکاری نمايند وخواهان امضای مشترک با ايشان باشند و اگر جز اين فکر می کردند اين چه توصيه ای است که به آقای عراقی کرده اند. آيا چنين برخوردی اخلاقی است؟ دمکراتيک است ؟ انسانی است؟ آيا چنين برخوردی شعار « هر که با ما نيست ، عليه ماست » را تداعی نمی کند ؟ آيا اين سياست همه با هم است يا همه با من ؟ آيا اين کار بمعنی جايگزينی تهمت و افترا عيه يک فرد با گفتگوی سياسی با وی نيست ؟


نويسنده تا مدتها علاقه نداشت تا برخورد های اين چنينی آية الله خمينی را متأثر از يک تفکراستراتژيک ايشان بداند. زيرا بر اين باور بود که تعاليم دينی که ما و بسياری ديگر با آنها آشنائی داشته و دارند به مسلمانان چنين اجازه ای را نمی دهد که حتی با مخالفان خود از مسير عدل و انصاف خارج شوند چه رسد به اينکه تهمت و افترا را به آنان وارد سازند. چه رسد به اينکه آبروی افراد را خدشه دار سازند . اما بخصوص از زمانی که جنبش انقلابی مردم ايران ، می رفت تا بساط شاهنشاهی را در ايران برچيند متوجه شد که متأسفانه حضرت آية الله خمينی برای رسيدن به هدف های تاکتيکی خود ، توسل به هر چيزی را جايز می شمرند هرچند که در برداشت ما از تعاليم اسلامی « ضد ارزش » تلقی می شد.


اين مقوله از مفاهيم را نويسندهء کتاب نيمهء پنهان ، آقای اصغر حيدری با اين تصور که قلمش در راستای دفاع از گفته ها و انديشه های آية الله خمينی وهمچنين مزدی است که به او پرداخت می شود ، بکار افتاده است به زيبائی فرمول بندی کرده است. آنجا که در بارهء اعتراض مردم آذربايجان عليه اقدام غير قانونی و توطئه آميز راديو و تلويزيون جمهوری اسلامی ، مرکز تبريز قلم فرسائی می کند.


اودر صفحهء14 و 15 از جلد سی و ششم نيمهء پنهان چنين می نويسد :


«.. در واقع ، امام خمينی (ره) با باز خوانی پيشينه انقلابی و موج اسلام خواهی مردم آذربايجان ، هيجان های سياسی کاذب را جايگزين خودآگاهی تاريخی مردم مسلمان کردند.» ( تاکيد ازحسين منتظر حقيقی). اقای اصغر حيدری سپس می افزايد معظم له در ادامه همان سخنرانی با ارائه تصويری روشن از اهداف دشمن در آشوب ها فرمودند:


آنها [ آشوبگران ] يک اشخاصی هستند که از خدمتگزارهای اجانب هستند و پرونده بعضی از آنها در همين لانه جاسوسی پيدا شده است.از سران همين ها که رفتند راديو و تلويزيون را گرفتند و بعد بيرونشان کردند ، پرونده بعضی از اينها پيدا شده که مستقيما" با آمريکا در رابطه بودند و از جاسوسان آنها بودند. امروز من شنيدم که اينها رفتند در دهات تبريز . بعد از اينکه اهالی محترم تبريز ريختند و اينها را بيرون کردند ، دهاتی ها را دارند بازی می دهند و می خواهند باز غائله ايجاد کنند... اينها نوکران سفارت هستند و اينها به محاکمه کشيده خواهند شد . اينها را دستگير خواهند کرد. خود آذربايجانی ها اينها را دستگير کنند تا محاکمه کنيم و اين دشمن های اسلام و ايران را به جزای خودشان برسانيم. متوجه باشند روستائيان محترم ... بروند از علما سؤال کنند. دست به کاری نزنند که اسباب اين بشود که اسلام از دستتان برود يا اينکه کشتاری بشود . ما اگر بخواهيم اينها را با اسلحه از بين ببريم همان خود تبريز اينها را از بين می برند ، لکن ما نمی خواهيم اين طور بشود. ما می خواهيم آرامش باشد. ما می خواهيم مملکتمان آرام باشد ... يک مشتی ارازل و اشخاص از خدا بی خبر که از خانه هايشان چيز های ننگ آور بيرون آمده است، اينها آمدند در مقابل همه مسلمين به کمک کارتر و امثال کارتر فعاليت می کنند. اهالی آذربايجان متوجه باشند اهالی روستاهای آذربايجان متوجه باشند ، علمای آذربايجان توجه کنند ، هدايت کنند ، آنها را که در روستا ها هستند بفرستند آنها را هدايت کنند که به دام اين اشخاصی که مفسد هستند نيفتند ... بايد اهالی محترم تبريز مجهز باشند برای جلوگيری از اين مفسد ها و بايد خودشان جلوگيری کنند. البته نبايد غير آرامش باشد و خدای نخواسته يک وقت خونريزی نشود ... » از صحيفه امام (ره) جلد 11 صص 204 تا (3)


ملاحظه می شود که چگونه « ... در واقع ، امام خمينی (ره) با باز خوانی پيشينه انقلابی و موج اسلام خواهی مردم آذربايجان ، هيجان های سياسی کاذب را جايگزين خودآگاهی تاريخی مردم مسلمان کردند. »






آية الله خمينی بدون اينکه به ريشهء اعتراضات مردم آذربايجان اشاره نمايند کوشش کردند تا « هيجان های سياسی کاذب را جايگزين خود اگاهی تاريخی مردم مسلمان » نمايند. ريشهء اعتراضات مردم آذربايجان چه بود ، ريشهء اعتراضات مردم آذربايجان در اين بود که آية الله خمينی و ديگر پيروان ايشان در آن مقطع تاريخی « تحمل نظر مخالف » از هيچ کس و هيچ گروه ، حتی اگر شخصی مانند مرحوم آية الله شريعتمداری باشد ، را نداشتند. بهمين جهت حاکميت زير نفوذ ايشان اجازه ندادند که نظر مخالف او و پيروانش در باره ولايت فقيه در قانون اساسی ايران که می خواستند به رفراندم بگذارند ، برای ثبت در تاريخ باقی بماند. از اين رو تلويزيون مرکز تبريز با دستوری که از مرکز تهران دريافت کرده بود ، با نشان دادن تصوير آية الله العظمی سيد کاظم شريعتمداری ، نظر برادر وی ، يعنی آقای سيد صادق شريعتمداری که پيشنماز يکی از مساجد تهران بود و با وارد کردن عنصر ولايت فقيه در قانون اساسی بهر ترتيب موافقت داشت ، قرائت نمايند که باعث خشم مردم آذربايجان گرديد. اين ريشهء تمام مسأله ای بود که خشم مردم آن سامان را بر انگيخت و برای تصحيح خبر ، با تجمع در جلو ساختمان ادارهء راديو و تلويزيون ، مرکز تبريز ، از مسؤلين امر ، تقاضای کمک کردند که صحت اين گزارش را تکذيب نمايند. هنگامی که اين در خواست ها مورد بی توجهی مسؤلين ادارهء راديو و تلويزيونی تهران و تبريز قرار نگرفت اهالی ای که در برابر ساختمان ادارهء راديو و تلويزيون ، مرکز تبريز، اجتماع کرده بودند به منظور فشار سياسی بيشتر ، وارد ساختمان شدند.


اين ريشهء تمام ماجرائی بود که متأسفانه هيچ يک از مسؤلين سياسی و امنيتی آن زمان کشور، از رئيس جمهورگرفته تا ، آية الله هاشمی رفسنجانی ، شورای انقلاب ، آية الله محمد رضا کنی ، رئيس کميته های انقلاب اسلامی ، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ، آقای خلخالی و ديگر مقامات و قلم به دستان جمهوری اسلامی به آن اشاره نکرده و هنوز نيز اشاره نمی کنند و حتی سعی در کتمان آن می نمايند .چرا ؟ برای اينکه نمی خواهند اعتراف نمايند که به هيچ وجه حاضر نيستند تا با مخالفان سياسی خود بمذاکره بنشينند ولی حاضرند با کتمان حقايق ، جوانان انقلابی آن سرزمين را « مثله » کرده به قتل برسانند و خانواده های آنان را سياهپوش کرده به عزای جوانانشان بنشانند . برای اينکه نام حرکت اعتراضی مردم آذربايجان را «غائله » بگذارند. برای اينکه آية الله خمينی بتواند از احساسات مذهبی مردم آن سامان و حافظهء تاريخی ای که از دوران حکومت يک سالهء فرقهء دمکرات آذربايجان در مردم سراغ داشتند ، بر خلاف واقع ، بهره برداری سياسی کرده و سيل اتهامات را به سوی مردم عادی اين منطقه جاری ساخته. افراد مورد علاقهء آنان از جمله آية الله العظمی سيد کاظم شريعتمداری را « خدمتگزارهای اجانب » ، « نوکران سفارت » ، « دشمن های اسلام و ايران » ، « يک مشتی ارازل و اشخاص از خدا بی خبر » بنامند که از « خانه هايشان چيز های ننگ آور » بيرون آورده اند و بدين ترتيب ازپيدايش و افزايش « خود آگاهی مردم آذربايجان » جلوگيری کنند .


آری ، آنچه را که مورخ الدولهء محترم ! آقای اصغر حيدری در کتاب نيمهء پنهان ، جلد سی و ششم ، در بارهء سياست های تبليغاتی آية الله خمينی که با هدف نشرانديشه های وی و يا عليه دگر انديشان بالقوه و يا بالفعل آية الله خمينی ارائه کرده ، بدرستی اشاره نموده ، که آية الله خمينی به تبعيت ازتز بيگانگان در مقابله با مخالفين خود بهره جسته است. او می نويسد که « يکی از اقدامات دشمنان در جنگ نرم ايجاد جنگ روانی است » ( 4 ) که نتيجهء آن «... هيجان های سياسی کاذب را جايگزين خودآگاهی تاريخی ...» می کند و سابقهء استفاده از اين شيوه، حتی به زمانی باز می گردد که بالاجبار در نجف اشرف ساکن بوده اند. در لابلای گفته ها و نوشته های ايشان در باره حکومت اسلامی و ولايت فقيه ، اين شيوهء برخورد ، بصورت برجسته ای خودنمائی کرده و در زمان بعد از 22 بهمن ماه 1357 نيز، ادامه يافته است. جالب اينکه آن شيوه ، تا کنون نيز راهنمای سياست مقامات جمهوری اسلامی ايران ، ازآقای خامنه ای گرفته تا ديگر دست اندر کاران ، قرار داشته و دارد. بر اساس اين سياست ، «فرد مخالف» ، فوری بايد به «دشمن » تبديل گردد، مانند موردی که آقای مهدی عراقی اشاره کرده و از آية الله خمينی نقل کرده که « از اين ساعت مواظب خودت باش ، چون اين اعلاميه را آقای شريعتمداری امضاء نکرده ؟ » ، بر اساس اين سياست « مردم » به « يک مشتی ارازل و اشخاص از خدا بی خبر که از خانه هايشان چيز های ننگ آور» بيرون آورده می شود ، معرفی می گردند همان سياستی که بعد از تقلب بزرگ و مهندسی شده در انتخابات دهمين دورهء رياست جمهوری در تاريخ 22 خرداد ماه 1388، مليونها مردمی که به آن اعتراض داشتند ، «خار و خاشاک و ارازل» معرفی می شوند که فريب سياست های طراحی شده از سوی بيگانگان را خورده اند و حرکت اعتراضی مردم آذربايجان را که آية الله خمينی «غائله» خوانده بودند اکنون مشابه همان حرکت اعتراضی به تقلب انتخاباتی را آقای خامنه ای « فتنه» می نامند.


بررسی دو نمونهء ديگر از سخنان آية الله خمينی ، ما را وادار به اعتراف می کند که متأسفانه و در کمال ناباوری ، رسوخ شعار« هدف وسيله را توجيه می کند » در انديشه ها ی ايشان هميشه و بصورت استراتژيک وجود داشته و با استمداد از آنها به تناسب مورد و متناسب با « هدف » و « ... با باز خوانی پيشينه انقلابی و موج اسلام خواهی مردم ...» ايران ،از آنها بهره جسته اند.


اول اينکه ايشان در کتاب حکومت اسلامی خود آورده اند :






« ...علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نا مشروع ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عدهء کثيری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت بسر ببرند. امير المؤمنين (ع) ميفرمايد من حکومت را باين علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محروميت ستمديدگان ساکت ننشينند و بيکار نايستند ..»: « اما والذی فلق الحبه و برأالنسمه لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء ان لا يقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها علی غاربها و سقيت آخر ها بکأس اولها و لا لفيتم دنياکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز ». ترجمهء سخنان حضرت علی (ع) در همان کتاب چنين آمده است « سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بيافريد اگر حضور يافتن بيعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود يافتن نيروی مددکار تمام نميشد و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پيمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محروميت ستمديدگان خاموش نمانند زمام حکومت را رها ميساختم و از پی آن نميگشتم و ميديديد که اين دنياتان و مقام دنيائی تان در نظرم از« نمی» که از عطسهء بزی بيرون ميپرد ناچيز تر است !» (5) ( تأکيد ها از حسين منتظر حقيقی است )






مقايسه متن عربی سخنان حضرت علی (ع) با آنچه که به عنوان ترجمه ، در ذيل آن آورده اند حتی برای کسانی که با زبان عربی آشنائی زيادی نداشته باشند نيز کار دشواری نيست ، با اين وصف نويسنده از خوانندگان درخواست می کند که متن سخنان حضرت علی (ع) و ترجمهء آنرا نزد کسانی که با زبان فارسی و عربی آشنائی دارند ، برده و سؤال کنند که آيا در متن سخنان علی ابن ابيطالب به غير از کلمهء « العلماء »، عبارت « العلماءالاسلام » را هم پيدا می کنند يا نه ؟ برای نويسنده روشن نيست که بر اساس چه « ارزشی از ارزشهای اخلاقی » امانتداری در ترجمهء متن سخنان علی رعايت نشده است و در ترجمهء کلمهء « علماء » ، «علمای اسلام » آورده شده است. کلمهء « اسلام » در کجای متن گفتار علی (ع) قرار دارد؟ آيا اين تجاوز درترجمهء متن سخنان علی (ع) بخاطر بهره برداری های سياسی در آيندهء حکومت اسلامی صورت نگرفته است که تمشيت امور جامعه را از کاردانان و دانشمندان و آشنايان به ادارهء هر جامعه ای و از جمله ايران سلب نموده و در اختيار عده ای که بنام « علمای اسلام » و در کسوت « اشخاص معمم » مشخص می گردد ، واگذار نمايند ؟ علمای اسلامی که در ادبيات آية الله خمينی به « روحانيون » اطلاق می گردد ؟ آيا اين « تحريف » در ترجمه با اين منظور صورت نگرفته است که خدمتگزاران صديق جوامع مختلف از جمله ايران که در « کسوت روحانی » نبوده و در حوزه های علميه درس نخوانده اند ، افرادی معرفی شوند که بدون اجازهء خداوند در امور جامعه و مردم دخالت کرده اند؟ آيا کينه و نفرت آية الله خمينی از مرحوم آية الله شريعتمداری به اين خاطر نبوده است که وی بر اساس مطالعات اسلامی اش ، مانند آية الله خمينی نمی انديشيده و استفاده از اشکال مختلف لباس و از جمله لباس روحانيون را دليلی بر ممتاز نمودن يک قشر اجتماعی نمی دانسته است ؟


آيا مخالفت آية الله خمينی با زنده ياد دکتر محمد مصدق ، رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ايران از اين رو نبوده است که چرا دکتر مصدق « مصالح ملت و کشور» را بر« قبول توصيه های مکرر - روحانی معروف و مورد قبول آية الله خميني، يعنی آية الله کاشانی » برای اطرافيانش،اولويت قائل شده است ؟ آيا سخنان آقای روح الله حسينيان که می گويد « ... مصدق آخرين نفری بود که به نهضت پيوست و اگر به مستندات مجلس و روزنامه‌های آن زمان رجوع کنيم مي‌بينيم که اول از همه علمای شهرهای مختلف برای ملی شدن صنعت نفت پيشگام شدند و می افزايد در صنعت ملی نفت هم باز هم به دليل کم‌کاری نيروهای مذهبی اين نهضت مغفول ماند...» (6) ( تأکيد ها از حسين منتظر حقيقی است ) ، که تحريف آشکار تاريخ معاصر ايران است ، برپايه همان ترجمهء نا صوابی نيست که از سخنان حضرت علی (ع) صورت گرفته است؟






وقتی که شارلاتانی تمام عيار مانند آقای سيد حميد روحانی با وارد کردن« بدعتی در اسلام » ، به تفرقه افکنی می پردازد و کوشش می کند دائما" از نيروی ملت بکاهد و به قشون آمريکا و اسرائيل در کشور بيفزايد ،از همين تحريف و ترجمهء نادرستی که آية الله خمينی از کلام علی (ع) ارائه می کند ، الهام نمی گيرد ؟ «... سيد حميد روحانی با اشاره به گروه‌هاى نهضت آزادي، ملى مذهبي‌ها و انجمن حجتيه ابراز داشت: اين گروه‌ها و فرقه‌ها از ابتدا پيرو اسلام ناب محمدى نبوده‌اند چراكه به اسلام منهاى روحانيت و ولايت فقيه معتقد بودند.... » (7) ـ






اين ها و سؤالات متعدد ديگری را که می توان مطرح ساخت ، جزئی از پيامدهای نا صحيح اضافه کردن کلمهء «اسلام» به دنبال ترجمهء کلمهء « علما » ئی است که به « علمای اسلام» تعبير شده است.ـ










نمونهء دوم سخنان آية الله خمينی ، سخنانی است که وی درمردادماه سال 1360 ، برای فرماندهان سپاه ومعلمان ايراد کرده اند . ايشان در آن سخنرانی چنين گفته اند: «"حفظ جان مسلمانان بالاتر ازسايرچيزها ست حفظ خود اسلام ازجان مسلمان هم بالاتراست, اين حرفهای احمقانه که ازهمين گروهها القا ميشود که خوب جاسوسی که خوب نيست جاسوسی فاسد خوب نيست اما برای حفظ اسلام وبرای حفظ نفوس مسلمين واجب است دروغ گفتن هم واجب است شرب خمرهم واجب است. ما الان يك امانتى دردستمان است وآن اسلام است عذرنداريم به اينكه ما بنشينيم كنار،بگوييم ديگران بروند حفظش كنند.امانت مال ديگران نيست. اين امانت، امانتى است كه خدا پيش(ما) نهاده، براى همه ما هست،نگهدارش همه ماهستيم » (8) ( تأکيد ها از حسين منتظر حقيقی است )






اين سخنان ، منشأ عمدهء ارائهء « سريال های دروغی » است که تمام مسؤلين جمهوری اسلامی ايران ، تقريبا" بدون استثناء و بی محابا ، بازيگران آنها هستند. نتيجهء فتواهای آية الله خمينی دربارهء برداشتن حرمت جاسوسی ، حرمت دروغ گفتن و حرمت شرابخواری همانی نيست که جامعهء سراسر فساد امروزين ايرانی که تحت حکومت جمهوری اسلامی می باشد، در چنبرهء آن قرار دارد؟ دروغ گفتن از تريبون های نماز جمعه برای وارونه جلوه دادن خواست های مردم و وارد کردن اتهام به منتقدان سياست های حاکمان جمهوری اسلامي، دروغ گفتن های مکرر رئيس دولت و تمامی اعضاء آن ، دروغ گفتن شورای نگهبان در بارهء صلاحيت کانديداهای نمايندگی مجلس شورا و يا خبرگان و يا رياست جمهوری ،ارائه دروغين نتيجهء آراء مردم در انتخابات های گوناگون و از جمله نتيجهء انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در 22 خرداد 1388 ، ارائهء دروغين روايت های ساختگی برای توجيه جنايات ، قتل و کشتار دستگاه های مختلف ، پرونده سازی های دروغين برای افراد حقيقی و حقوقی و ... همهء اينها با توجيه « حفظ اسلام » و « حفظ نظام » و طبيعتا" تأثير جهانی اين « نظام » برای فراهم نمودن مقدمات ظهور حضرت مهدی ! ،صورت می گيرد، نمی باشد؟






جای تعجب زيادی است که برخی از مراجع و روحانيون حکومتی که به اشاعهء دروغ در جامعهء « اسلامی » ! ايراد داشته ، از آن گله مند هستند ، و بر اين باورند که سکوت در برابر دروغی که منجر به «مفسده» بشود جايز نيست (9) چرا در مورد بی پايه بودن فتاوی آية الله خمينی سکوت اختيار کرده اند و می کنند! که مستند و منشأ و تکيه گاه تمامی دروغ ها و مفسده هائی است که دست اندرکاران نظام به راحتی آب خوردن بر زبان جاری کرده ، بر پا ساخته و جامعهء پر از فساد کنونی را به جای جامعه ای که « ارزش ها انسانی » بر آن حاکم است به جامعهء جهانی عرضه کرده اند؟ سکوت در برابر کسانی که نه تنها از گفتن اين دروغ ها شرمنده نيستند که خود را بخاطر تبعيت از نظرات آية الله خمينی ، مستحق پاداش خداوندی هم می دانند!!






با توجه به مطالبی که ارائه گرديد می توان به اين نتيجه محتوم دست يافت که آية الله خمينی و پيروان ايشان برای پيشبرد اهداف خود به هيچ روی استفاده از حربهء تهمت و افترا نسبت به اشخاص حقيقی و حقوقی رويگردان نبوده ، همچنان که اکنون نيز نمی باشند. و باز به اين نتيجهء محتوم می رسيم که از نظر اين حضرات برای حفظ اسلام و نظام که امروزه معنائی جز حفظ مقامات جمهوری اسلامی از رهبری گرفته تا به پائين ندارد ، جاسوسی کردن ، دروغ گفتن و شراب خوردن نه تنها حرام نيست که واجب هم می باشد. وباز نتيجهء محتوم چنين سياست هائی نه تنها قادر نيست که افراد آگاه ، آزاديخواه و با صداقت را که شعار دفاع از مردم ، حاکميت ملی ، حفظ تماميت ارضی کشور و بالاخره پيشرفت و رفاه سر می دهند ، در کنار مقامات جمهوری نظامی نگاهدارد ، بلکه باعث خواهد شد که اينان روز به روز به صف ديگر آزاديخواهانی بپيوندند که برای استقرار ارزش های انسانی و ملی ، ديری است که بپا خواسته ، کوشيده و همچنان می کوشند.






بازيگران سناريو های تهمت ، افترا و دروغ مطمئن باشند که از اين سياست ها طرفی برنخواهند بست وعليرغم همهء امکاناتی که در اختيار دارند نخواهند توانست با حربه های تهمت ، افترا و دروغ پرده بر روی حقايق بيفکنند اگر که حتی تريبون های بيشتری هم داشته باشند و اگر بجای اينکه هر پنج روزی ، يک عنوان کتاب منتشر کنند ( 10)، هر روز يک عنوان کتاب به جامعهء کتابخوان ايران ارائه نمايند!






برای خروج از چنبرهء های فساد ، فحشا ، دزدی ، دروغ و بن بست های سياسی و اقتصادی بايد مسلم دانست که چاره ای جز اين نيست تا ابتدا اين عناصر را « ضد ارزش » دانست و بر روی ضد ارزش بودن آنها تأکيد ورزيد و نه تنها عمل به اين ضد « ارزش ها » را واجب شمرد ، بلکه بر حرمت آنها بيش از پيش تأکيد نمود . چاره ای جز اين نيست که بجای تهمت ، افترا و برچسب به دگر انديشان جامعه ، آنان را به رسميت شناخت و با آنها به گفتگو نشست. دگر انديش در جامعهء ما ، دشمن نيست . سی و دوسال از اين تجربه گذشته است و شکست آن را همه شاهدند . پس از سی و دوسال که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد ، شرم آور است اگر هنوزگفته شود که در کشور ما اين همه دشمن وجود دارد و به قول مرحوم آية الله شريعتمداری ، مليونها نفر عامل « سيا » و « موساد » در کشور زندگی می کنند .اگر حاکميت براين باور است که برای سخنانی که دگرانديش را درجامعهء ما دشمن معرفی می نمايد ، خريداری هست فقط خود را می فريبد.اگر بر اين باور است که پس از سی و دو سال اينهمه عامل اجنبی در کشور است حتما" و باز تأکيد می کنم حتما"، حاکيت بايد عملکرد خود و ابواب جمعی خود را مورد باز نگری قرار دهد و بررسی کند که چرا بجای آنکه وعدهء خداوندی که می گويد « يدخلون فی دين الله افواجا" » يعنی دسته دسته به دين خدا می گروند ، تحقق يابد ، اکنون شاهد جريان معکوس آن هستيم که « يخرجون من دين الله افواجا" » يعنی دسته دسته از دين خدا و نمايندگان آنان رويگردان شده و خارج می گردند . اکنون چشم و گوش بسياری از آحاد کشور که تصور می کردند مقامات روحانی از ارزشهای انسانی و اخلاقی دفاع می کنند ، به جان و ناموس اشخاص احترام می گذارند ، دروغ نمی گويند و به فساد آلوده نيستند ، به حفظ بيت المال همت می گمارند، باز شده است و ديگر آنگونه نمی انديشند. البته در هر جريانی استثنائاتی هست که اين مورد نيز از ديگر جريان ها جدا نيست .اما امروز ، مردم می بينند که روحانيون يا مستقيما" دستشان به ناپاکی ها آلوده شده است و يا با سکوت خود ، تصور حمايت از ناپاکان را پراکنده می سازند. امروز مردم می بينند که با تأئيد و مباشرت اين روحانيون حق زندگی کردن را از جوانان ، اعم از دختران و پسران جوان می ستانند . می بينند که امروز ثروت ملی چگونه با تأئيد و مباشرت اينها به يغما می رود .می بينند که چگونه امنيت حريم های خصوصی دستخوش تمايلات خفاشان شده و به کلی از بين رفته است. بنا براين خروج از چنبرهء های فساد ، فحشاء ، دزدی ، دروغ و بن بست های سياسی و اقتصادی ، چاره ای نيست تا از تاکتيک هائی که آية الله خمينی مورد استفاده قرار می داده و سرمشق ديگر حکومتگران نيز گرديده ،فاصله گرفته شود تا جامعه روی صلح و صفا را ببيند ، احساس آرامش و همبستگی نمايد. بايد از کوشش هائی که می خواهد «.. هيجان های سياسی کاذب را جايگزين خودآگاهی تاريخی ...» مردم نمايد دست برداشت و اين فرصت را فراهم کرد که مردم واقعا" خود آگاهی تاريخی خود را باز يابند.






ادامه دارد






حسين منتظر حقيقی






26.11.1389


15.02.211


Fm-jmi@gmx.net






پانويس ها :


1- نا گفته ها ، خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی ، پاريس - پائيز 1978 - 1357 صفحهء 201 - 202 - 203


« ... ولی مسأله ای که در اينجا مطرح بود ، مسأله ای بود که قرار شده بود حاج آقا يک اعلاميه به مناسبن 15 خرداد صادر کند. سه يا چهار روز به 15 خرداد مانده بود ، حاج آقا فرستاد عقب يکی دو تا از بچه ها ، وقتی رفتند آنجا گفت که يک چيزی من نوشته ام پيش مصطفی است برويد ببينيد. ما رفتيم ديديم دو تا اعلاميه نوشته شده، يک از آنها خيلی تند است و يکی از آنها هم نسبتا" سطح آن پائيت تر است از جهت حاد بودن. و بعد گفتند که من اين اعلاميه را نوشتم دادم بردند و آقايان هيچکدام حاضر نشده اند امضاء بکنند ف دومی را هم نوشته ام باز هم حاضر نشده اند ، نمی دانم چکار کنم. پيشنهاد شد در آن موقع به حاج آقا که اگر آقايان مشهد يعنی آقايان ميلانی و حاج آقا حسن امضاء بکنند نظر شما تأمين است؟ حالا آقايان اينجا هم امضاء نکردند که نکردند. ايشان گفتند فرصت کم داريم ، حد اقل اين اعلاميه بايد دو روز يا يک روز قبل از 15 خرداد پخش بشود . آن افرادی که آنجا بودند گفتند از ای جهت خيالتان راحت باشد ، ما جوری برنامه را تنظيم می کنيم که حد اقل يک روز يا دو روز قبل ار 15 خرداداعلاميه به دست مردم برسد. خوب حاج آقا خوشحال شد...»






« ... آقای ميلانی دو تا نامه نوشته بود ، يکی برای آقای خمينی و يکی هم برای شريعتمداری. ما فورا" نامه را گذاشتيم جلوی اقا با امضاء . اقا فرمودند که تلفن بزنيد به اقای شريعتمداری يا ايشان تشريف بياورند اينجا يا من بروم خدمتشان. حاج اقا مصطفی خدا بيامرز گفت احتياج ندارد ، من خودم می برم و می دهم به حاج اقا امضاء بکند . گفت باشدپس بردار و ببر . می رود پهلوی شريعتمداری اول کاری که می کند نامهء آقای ميلانی را می دهد به و بعد هم می گويد اينها را امضاء کن . آقای ميلانی ان تو صحبت ار وحدت ، اتفاق و اتحاد و يکپارچگی کرده بود و گفته بود که اگر ما بتوانيم حتی يک اجازهء امضاء از نجف هم داشته باشيم خيلی خوب است در اين کارها که می خواهيم بکنيم ، که حد اقل يکی دو تا از امضا های آقايان نجف نيز در پای اعلاميه ها باشد که اين روح وحدت را خلاصه اش ما بتوانيم برسانيم....»






«...شريعتمداری از اين مسأله استفاده می کند و می گويد خيلی پيشنهاد خوبی است ، پس اجاره بدهيد ما يک نفر را بفرستيم نجف و يک همچين اجازه ای را بگيرد و بياورد و اين کار را بکنيم . آقا مصطفی می گويد خدا پدرت را بيامرزد ف اين بايستی فردا منتشر بشود و برود ، تو می خواهی يک نفر را بفرستی نجف ! به قول يارو گفتنی رخت بعد از عيد برای گل منار خوب است و ديگر به چه درد می خورد؟ اصلا" بده به من و نمی خواهد امضاء کنی . گفت نه ، پس بگذار باشد تا من بروم نماز و برگردم و بعد از نماز امضاء می کنم....»






من به آقا مصطفی گفتم پس عوض اينکه می خواهی بگذاری اينجا ، اول ببريم آقا نجفی هم امضاء بکند که فقط بماند امضای ايشان . ما برديم پيش آقا نجفی و ايشان زود امضاء کرد. ما مانديم و نماز مغرب که تمام شد ، گفتم حاج مصطفی برو اعلاميه را بگير و بياور . رفت و ديد شريعتمدار [ ی ] نيامده است، ساعت 8 شد نيامد ، ساعت 9 شد نيامد ، ساعت 10 شد نيامد ، خلاصه حاج آقا خيلی عصبانی شد ، نزديکيهای ساعت 11 شريعتمداری پيداش شد . حالا کدام قبرستانی بود معلوم نبود. (من عينا" مطلب را از کتاب ناگفته ها نقل می کنم و بخاطر رعايت امانت ، ادبيات سخيف مرحوم عراقی را تغيير ندادم. لذا از خوانندگان محترم عذر می خواهم - حسين منتظر حقيقی )






ساعت 11 که پيداش شد ، حاج اقا مصطفی خدا بيامرز آنجا گفت حاج آقا تو که ما را بدبخت کردی ، کجا بودي؟ اقای شريعتمدار [ی] گفت خبر های موحشی رسيده که من صلاح نمی دانم که خود حاج اقا هم اين اعلاميه را بدهد. خلاصه اينکه اعلاميه را امضاء نکرده ، داد دست حاج آقا مصطفی و برداشت آورد....»






« .... تقريبا" ساعت يازده و نيم بود که حاج آقا اين جور فرمودند به من که فلان کس از اين ساعت مواظب خودت باش ، چون اين اعلاميه را آقای شريعتمداری امضاء نکرده ، از اين در که می خواهی بروی بيرون احتمال خطر هست برای تو تا تهران، توجه داشته باش. ما گفتيم که خوب شما دعا بکنيد ، خدا کريم است ، درست می شود. ما اعلاميه را گرفتيم و آمديم بيرون و به آن راننده که با ما بود گفتم که اولا" تو بگو من از تهران آمده ام و اينجا بوده ام و حالا می خواهم برگردم و اين را هم نمی شناسم، مضافا" اگر يک وقت اتفاقی و چيزی افتاد می روی فلان جا و چاپخانه را به او گفته بودم و می روی آنجا و می گوئی اين چهار تا امضاء را بزند پای آن اعلاميه و بقيه اش را هم کاری نداشته باش. ولی خوشبختانه از شهر قم خارج شديم و هيچ جريانی هم برای ما پيش نيامد. رفتيم ساعت دو بعد از نيمه شب رسيديم چاپخانه تا صبح تقريبا" ساعت 6 اعلاميه را از چاپخانه خارج کرديم ....»




2 - صفحهء 169 از کتاب ناگفته ها ، خاطرات شهيد مهدی عراقی


3 - صفحهء 14 ، نيمهء پنهان ، جلد سی و ششم


«يکی از نخستين اقدامات دشمنان در جنگ نرم ايجاد جنگ روانی است. جنگ روانی هيجان های کاذب و نوعی مسخ شخصيت پديد می آورد و سبب می شود که به دور از اقدام و عمل سياسی بينش و عاری از عقلانيت رخ دهد. . در واقع ، امام خمينی (ره) با باز خوانی پيشينه انقلابی و موج اسلام خواهی مردم آذربايجان ، هيجان های سياسی کاذب را جايگزين خودآگاهی تاريخی مردم مسلمان کردند. »


4- مأخذ قبلی


5 - نهج البلاغه 1/41. صفحهء 43 و 44 از کتاب ولايت فقيه « حکومت اسلامی » امام خمينی مدظله العالی ، مؤسسهء انتشارات امير کبير با همکاری نمايشگاه کتاب ، قم ، تهران 1357 ، امام خمينی ( روح الله الموسوی الخمينی )، ولايت فقيه ، چاپ جديد : 1357 ، چاپ و صحافی : چاپخانهء سپهر ، تهران


6-http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8911111491


11 بهمن 1389


روح الله حسينيان:


تجربه نهضت ملی نفت منجر به صدور فرمان امام برای ثبت خاطرات شد
7 -http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8911230525


خبرگزارى فارس: رئيس بنياد تاريخ‌پژوهى و دانشنامه انقلاب اسلامى در مورد گروه‌هاى نهضت آزادي، ملي‌ ‌مذهبي‌ها و انجمن حجتيه گفت: اين گروه‌ها از ابتدا هم پيرو اسلام ناب محمدى نبودند، چرا كه به اسلام منهاى روحانيت و ولايت فقيه اعتقاد داشتند.


8 -بر گرفته از مقاله های زير،


« مفتيان ولايت؛ توجيه گران وسيله » نوشتهء اقای عبدالله موحد »


http://www.ois-iran.com/2011/bahman-1389/ois-iran-5403_tanaghoz.htm


آقای خمينی بنيانگذار جمهوری اسلامی درسخنرانی برای فرماندهان سپاه ومعلمان؛ درمردادماه سال 1360 چنين ميگويد "حفظ جان مسلمانان بالاتر ازسايرچيزها ست حفظ خود اسلام ازجان مسلمان هم بالاتراست, اين حرفهای احمقانه که ازهمين گروهها القا ميشود که خوب جاسوسی که خوب نيست جاسوسی فاسد خوب نيست اما برای حفظ اسلام وبرای حفظ نفوس مسلمين واجب است دروغ گفتن هم واجب است شرب خمرهم واجب است. ما الان يك امانتى دردستمان است وآن اسلام است عذرنداريم به اينكه ما بنشينيم كنار،بگوييم ديگران بروند حفظش كنند.امانت مال ديگران نيست. اين امانت، امانتى است كه خدا پيش(ما) نهاده، براى همه ما هست،نگهدارش همه ماهستيم(1)"




- و از« پاسخی به نامه احمدی نژاد نوشتهء آقای اکبر اعلمی نمايندهء پيشين مجلس شورای اسلامی»


http://www.emruznews.com/2011/02/post-5721.php


- و از « ولايت فقيه، حاکميت ملی و حق تعيين سرنوشت ، از اکبر گنجی »


http://mardomak.org/story/the_right_to_chose_destiny_in_iran's_political_regime


9 ـ نظر پنج مرجع تقليد درباره دروغگويی و سکوت در برابر آن




http://www.kaleme.com/1389/11/19/klm-46750


10 -روح الله حسينيان:


تجربه نهضت ملی نفت منجر به صدور فرمان امام برای ثبت خاطرات شد


http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8911111491
27 بهمن 1389 11:47

هیچ نظری موجود نیست: