۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه

نسيم شمال


نسيم شمال معتقد است كه نبايد به عيب جويي ها و ايراد گيری هاي ياوه گويان اعتنا كرد، چون در اين صورت، آدم هر كاری كه بكند، بالاخره يكي از كارش ايراد مي گيرد، و در نتيجه زندگي آدم با اعتنا كردن به حرف اين و آن هدر مي رود.
موضوع اخلاقي شعر « پدری با پسرش» همين عيب جويي ها و ايراد گيری های نا به جاست. پدر و پسری همراه خرشان از خيابان مي گذرند. خر جلو مي رود و پدر و پسر به دنبالش روانند. عيب جويان مسخره شان مي كنند كه اين ها چه ابلهند! خر دارند اما دنبالش پای پياده مي روند. پدر برای اين كه دهان عيب جويان را ببندد، سوار خر مي شود و پسر پای پياده دنبال خر روان مي گردد. عيب جويان پدر را ملامت مي كنند كه مردك سنگدل و خودخواه، خودش سوار خر شده و پسر بيچاره را پای پياده دنبال خود مي كشد. پيرمرد، شرمنده، از خر پياده مي شود و پسر را سوار خر مي كند. باز عيب جويان به شماتت پسر مي پردازند كه پسر بي عاطفه سوار خر شده و پدر پيرش را به دنبال خود مي كشد. پسر نيز خجالت زده مي شود و از پدر مي خواهد كه او هم سوار شود و دو تايي پشت خر بنشينند. باز عيب جويان به انتقاد از آنان مي پردازند كه چه پدر و پسر بيرحمي! دو تايي پشت خر بيچاره نشسته اند و كمر خر را دارند زير باز وزن سنگين خويش مي شكنند.

پس پدر با پسرش گفت چنين
الحذر از دهن خلق دو بين

گر تو خر را بكشي بر سر دوش
ور شوم بنده به خر حلقه به گوش

نتواني دهن مردم بست
يا كه از حرف بد مردم رست

من به اطراف جهان گرديدم
هر چه ديدم ز دهن ها ديدم

خواهي ار ترك علايق بكني
گوش بر حرف خلايق نكني

گر دهي گوش به گفتار عوام
زندگي بر تو حرام است حرام (ص 639)


11. پرهیز از تملق گویان و چاپلوسان

پرهيز از تملق گويان و چاپلوسان فريبكار و مزور، درس تربيتي و آگاهنده ديگری است كه نسيم شمال به كودكان مي دهد.
كلاغ ساده دل با شنيدن سخنان چاپلوسانه، و تملق گويي های مزورانه روباه مكار، دهان به آواز خواني مي گشايد، در نتيجه پنير از منقارش به خاك مي افتد و روباه آن را مي قاپد:

تملق مي كند احمق خران را
تملق مي كند خر سروران را

ترا هم گر حواس و هوش صافيست
همين درس پنير امروز كافيست (ص 614)


12. مضرات تنبلي و غفلت

تنبلي و بيعاری از جمله چيزهای زشت و نكوهيده است كه نسيم شمال كودكان را از آن منع مي كند. در شعر « كچل»، پسر تنبل و كچل خانواده كه در خواب و خوراك بي بدل است، وقت حاضر شدن قيمه پلوی زعفراني، در خواب است و خرخرش به هوا. هر چه مادرش صدايش مي كند، از خواب غفلت بيدار نمي شود، به همين دليل بي غذا مي ماند و سهمش را مادر و دو برادرش نوش جان مي كنند:

چون خفت كچل پلو ندارد
زيرا خر خفته جو ندارد

هر كس كه بخفت در جواني
شد پير به فقر و ناتواني

علمي نه، كه يك ورق بخواند
مالي نه، كه محترم بماند

ای وای ز پيری و گدايي
بي علمي و فقر و بينوايي (ص622و621)


اين ها نمونه هايي بودند از مهم ترين درس های اخلاقي و آموزه های تربيتي شعرهای نسيم شمال برای خردسالان و نوباوگان.

گفتم كه شعر هاي كودكانه نسيم شمال به طور عمده پند آموز است و دارای مضموني اخلاقي ـ تربيتي مي باشد، اما همان گونه كه در ساير اشعار خود، اشرف الدين منتقدی واقع گرا است، در شعر های كودكانه او نيز، واقع گرايي انتقادی ـ اجتماعي اش حفظ شده و هر جا كه فرصتي يافته، آن را مغتنم شمرده و به انتقاد از جنبه های زشت، سياه و منفي جامعه پرداخته، كودكان را با بيان طنز آميز خود، با واقعيت های تلخ و تاريك اجتماع آشنا مي كند، به آنان آگاهي و هشدار مي دهد كه بيدار و هشيار باشند و از همان كودكي تبه كاری ها، پليدي ها و پلشتي های جامعه ای را كه در آن قرار است عمری زندگي كنند عميق و دقيق بشناسند: جامعه ای كه در آن زور حرف اول را مي زند و زورمندان و قلداران و قلچماقان صاحب حق مي باشند و همه امكانات جامعه در خدمت و اختيار آنان است. جامعه ای آلوده به كثافت دروغ گويي، فريبكاري، چاپلوسي، تزوير و تظاهر، بي عدالتي و حق كشي.

در شعر « بره و گرگ»، بره زار و نزار زير دندان گرگ چنين مي سرايد
:

زير دندان گرگ، بره ی زار
مي سرود اين سخن به حال نزار

هر كه بي زور شد، ذليل بود
زور بالاترين دليل بود (ص 612و611)

در شعر « حيوانات طاعون زده» نيز، وقتي طاعون كه نسيم شمال علت شيوع آن را شيوع گناه و معصيت مي داند، بر جنگل هجوم مي برد و جانوران جنگل را مبتلا مي كند، شير كه سلطان جنگل است، برای چاره جويي انجمني از جانوران جنگل تشكيل مي دهد و در آن انجمن به گناهان خود- از درنده خويي ها و ظلم و ستم های بي حساب و پاره كردن ها و دريدن های بي شماره- اعتراف مي كند، و گناهان خود و ساير جانوران درنده جنگل را مسبب شيوع بلای طاعون مي داند، به همين دليل از آن ها نيز مي خواهد كه به گناهان خود اقرار كنند و دسته جمعي از گناهان خود طلب آمرزش و بخشش كنند، بلكه گناهانشان بخشيده شود و بلای طاعون رفع گردد. اما روباه مكار با چاپلوسي و چرب زباني گناهان شير و ساير جانوران قوی پنجه جنگل را تطهير مي كند و آنان را از معصيت كاری پاك و منزه مي داند. عاقبت قرعه فال به نام خر بيچاره مي افتد و او را به خاطر خوردن يونجه ملا حسن، معصيت كار كبير مي دانند، گناه شيوع طاعون را به گردن او مي اندازند، محكوم به مرگش مي كنند و به دارش مي كشند. به اين ترتيب باز اين ضعيف است كه محكوم به نابودی مي گردد و قوی ايمن مي ماند.

رسم چنين است كه اطراف شاه
حمله نمايند به هر بي گناه

چرخ و فلك چون بپرانند سنگ
سنگ خورد يكسره بر پای لنگ

بر ضعفا دادرسي نيست نيست
حامي مظلوم كسي نيست نيست (ص 612)

در شعر « شتر و قوچ و گاو»، نسيم شمال داستان شتر و گاو و قوچي را مي گويد كه دسته علفي مي يابند و بر سر اين كه كداميك بايد آن را صاحب شود، بينشان بحث در مي گيرد. سرانجام قرار مي شود كه هر كه سن بيشتری دارد، حق تقدم داشته باشد. همانطور كه قوچ و گاو سرگرم بحث درباره اين هستند كه عمر كدامشان دراز تر است، شتر كه زورمند تر از دو جانور ديگر است، دسته علف را با زور صاحب مي شود و نواله مي كند:

صحبت گاو مانده بود به جا
كه علف را شتر ربود ز جا

گفت من بچه سال نادانم
علم تاريخ را نمي دانم

سر خود بر هوا حواله نمود
آن علف را همه نواله نمود

از علف دست گاو شد كوتاه
قوچ بيچاره مي نمود نگاه

هر دو گشتند از علف محروم
رمز اين نكته نيز شد مفهوم

يعني آن جا كه پاي زور بود
دست حق و حساب دور بود ( ص 633)

زبان شعر های كودكانه نسيم شمال بسيار ساده و روان است، و همانند ساير شعر های او، آميخته به چاشني طنزی شيرين و شوخ طبعي نمكين است. نسيم شمال كوشيده تا با استفاده از زباني ساده وشيرين، طرح ماجراهايي جذاب و دلنشين، با به كار بردن اصطلاحات بچگانه، شعر های كودكانه خود را جذاب كند و كودكان و نوجوانان را جذب آن ها نمايد، و از اين راه درس های تربيتي و آموزه های اخلاقي مورد نظر خود را به آن ها منتقل نمايد.

نسيم شمال شعرهای كودكانه خويش را روح بخش كودكان مدرسه مي دانست و در توصيف آن ها چنين مي سرود:

روح بخش كودكان مدرسه
شعرهاي اشرف الدين است و بس

او از جذابيت و قدرت نفوذ پذيری شعر خود به روشني آگاه بود و چشم انتظار روزهای روشني بود كه شعر هايش به دل ها راه يابد و به دور دست ترين نقاط دنيا نفوذ كند. خود او در يكي از شعر های « گلزار ادبي» خود، آينده روشن شعر خود را چنين پيش بيني كرده است:

مي رود اين كتاب البته
تا به بغداد و مصر و كلكته

مردم شهر ها همه في الحال
با شعف مي كنند استقبال

آن كساني كه عاشق هنرند
بهر اطفال خويشتن بخرند

علما جمله اجتماع كنند
بر سر شعر او نزاع كنند

آن يكي گويد از براي صبي
اين كتابي ست نافع و ادبي

ديگری گويد اين كتاب فصيح
مرده را زنده مي كند چو مسيح

نافه ی آهوان زدشت آمد
بار قند و شكر ز رشت آمد

آن يكي گويد اين كتاب متين
دهن روح را كند شيرين

قند هرگز به اين حلاوت نيست
گل خوشبو به اين طراوت نيست

الغرض هر يكي به يك قسمي
متوسل شده به يك اسمي

متحير كه اين كتاب از كيست
اين عروس قمر نقاب از كيست

زان ميان كودكي فشاند قند
خواند اين شعر را به صوت بلند

آن كتابي كه همچو شيرين است
يادگاری ز اشرف الدين است

اين كتاب از دقايق اخلاق
مي زند بر سر خران شلاق

اين كتاب قشنگ اخلاقي
تا ابد باد در جهان باقي (
ص

هیچ نظری موجود نیست: