۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

ماجرای 50 روز شکنجه های وحشیانه بهروز جاوید طهرانی در سیاهچالهای زندان گوهردشت کرج(2

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایراندر اینجا یادی از پیرمرد شاد و شوخ طبعی می کنم که در آن اطاق عمومی در آن 7 روز دیده بودمش، همۀ زندانیان وی را رضا پنگوئن صدا می کردند،چون شبیه پنگوئن راه می رفت.یک روز غروب جمعه،زندانیان خیلی دلگیر بودند. برای همین به سطل زباله ها آب می زنند واز آن بجای طنبک استفاده کرده و شروع به نواختن کردند. پیرمرد دل شاد ( رضا پنگوئن) که همۀ ما وی را دوست داشتیم اولین دوطلبی شد که به میدان آمد و شروع به رقصیدن کرد.هنوز 5 دقیقه ای نگذشته بود که یکی و دو پاسداربند با باطومهای سبز لجنی وارد شدند. اولی با چشم دنبال پیرمرد بیچاره ( رضا پنگوئن) می گشت. وقتی وی را دید با عصبانیت گفت: خواهر ....، تو رضا پنگوئنی یا رضا جمیله؟ و چنان وی را کتک زدند که دست وی از 3 نقطه شکست اکنون به یاد ندارم دست راست وی بود یا دست چپ. لازم است که این را هم بگویم که بعدها رضا پنگوئن هر چه پیگیری کرد نتوانست کاری کند که زندان حداقل با هزینۀ خود دست وی را گچ بگیرد، و تازه وی را نیز تهدید کرده بودند هر کس سئوال کرد بگوید از پله افتاده و دستهایش شکسته است.بقیه افراد که ضرب می زدند و می رقصیدند نیز همگی در کف راهرو فلج شدن،در حین فلج شدن یکی از نگهبانان با یک آفتابه روی آنها آب ریخت و همه را خیس نمود. وی باطوم برقی را روی آخرین درجه گذاشته بود و آن را به آب می زد اینگونه هر 3 زندانی دچار شوک می شدند و همه با هم به هوا می پریدند.پاسدار بندها هم حسابی می خندیدند من نمی دانم این کار چه لذتی برای پاسداربندها داشت آن 10 نفری که چشم مرا بسته بودند، دستهایم را از پشت بسته بودند و پاهایم را پابند زده بودند و چند نفری مرا می زدند چه لذتی می بردند.شاید واقعا نیاز به این داشته باشند که به یک روانپزشک مراجعه کنند.روز آخری که از انفرادی ها خارج میشدم چیز جالبی توجه مرا جلب کرد. پشت در ورودی سالن، جایی که ما هرگز ندیده بودیم. و جایی که زندانیان باید با چشم بند از آنجا تردد می کردند آیینامه انظباطی ها ی اطاق عمومی را نوشته بودند. ما باید 2 بار در هفته به حمام می رفتیم،که یکبار آن هم خیلی اوقات انجام نمی شد و اگر هم می بردند با کلی منت این کار انجام می دادند، در ضمن در آن هفته ای 2 بار هواخوری در آیینامه ذکر شده بود که اصلا چنین اتفاقی نیافتاد( هر گز به هواخوری نرفتیم). آن آیینامه فقط برای بازدیدکنندگان و مهمانان رئیس زندان بودند در آنجا فهمیدم اصلاح و تربیتی قوۀ قصائیه و سازمان زندانها که از آن دم می زنند، چهار چیز است: 1- چشم بند 2-دست بند 3 – پابند 4 – باطوم
پایدار وطن همیشه،
بهروز جاوید طهرانی
تنها زندانی بازمانده از قیام دانشجویان 18 تیر 1378
زندان رجائی شهر کرج(گوهردشت) بند 2 فرعی 520 تیر 1387

هیچ نظری موجود نیست: