۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

پاسخ پرسش های رجانیوز درباره ی نقش تاریخی دکتر مصدق در جریانات تاریخ معاصر ایران

عماد یزدانی

چندی قبل نقدی راجع به نقش تاریخی دکتر مصدق در جریانات تاریخ معاصر ایران در سایت رجا نیوز نگاشته شد که در جهت پاسخ به برخی بندهای این مقاله بنده اینک انجام وظیفه می کنم.

در این راستا اینجانب ۷ پرسش مطرح شده که گلچین مهمترین سوالهای انتقادی مطروحه میباشد را یک به یک با ذکر سوال پاسخ خواهم داد.

ایا مرحوم دکتر مصدق درخواست تابعیت سوئیس و ترک تابعیت ایران نموده است یا نه؟ اگر چنین درخواستی مطرح شده علت ان چیست؟

پاسخ:بنا به تقریرات دکتر مصدق در کتاب خاطرات وتالمات ایشان جهت ترجمه ی تز دکترای خود و همچنین گذراندن دوره ی کار اموزی خود در دارالوکاله وکیلی بنام زان روله در شهر نوشاتل شروع به فعالیت کردند "مدت کار اموزی ۶ ماه بود و من ۹ ماه در دارالوکاله کار کردم و در عالیترین دادگاه نوشاتل در محاکمه ای شرکت نمودم و تصدیقنامه وکالت خود را به شرط تحصیل تابعیت سوئیس از ان دادگاه گرفتم نظر به این که تحصیل تابعیت سوئیس مستلزم ترک تابعیت اصلی نیست و هر واجد شرطی بدون از دست دادن تابعیت اصلی می تواند ان را تحصیل کند و شرط تحصیل تابعیت هم این بود که درخواست کننده مدت ۳ سال در سوئیس اقامت کرده و در محل اقامت سابقه بد نداشته باشد از شهربانی نوشاتل تصدیق گرفتم وان را به ضمیمه ی درخواست خود به دولت مرکزی سوئیس فرستادم که مورد قبول واقع شد"

این بنده حقیر فکر می کنم تقریرات دکتر مصدق در این باب به اندازه کافی گویا هست وجواب سوال ۱ را داده.

۲ )آیا هنگام سرکوب قیام تنگستان مرحوم دکتر مصدق فرماندار فارس بودند یا نبودند؟ واگر بودند آیا نقشی در آن سرکوب داشتند ؟واگر داشتند چرا در آن سرکوب نقش داشتند؟

پاسخ: دکتر مصدق از مهر ماه سال ۱۲۹۹ شمسی تا ۳ فروردین ۱۳۰۰ والی فارس بودند این در حالیست که اخرین شعله های قیام تنگستان در مورخه شوال ۱۳۳۸ قمری مطابق با تیر ۱۲۹۹ شمسی با کشته شدن حسین خان چاه کوتاهی و قلع و قمع تنگستانی ها توسط پلیس جنوب خاموش گشت این تاریخ دقیقا ۲ ماه قبل از والی گری دکتر مصدق در فارس می باشد پس از این تاریخ عملا قیام تنگستان به پایان رسید و فقط هر از گاهی درگیری های پراکنده ای ما بین پلیس جنوب و خوانین فراری تنگستان که در کوهستان ها پناه گرفته بودند رخ می داد در این مورد نیز دکتر مصدق در برخورد با قنسول انگلیس در اولین روزهای والی گری فارس بحثی دارند بدین شرح : "بعد از انتصابم به ایالت فارس مازور وویر قنسول انگلیس بدیدنم امد و ضمن صحبت اضهار کرد مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و ما نمیدانیم چه تمهیدی بکار بریم که از این تنفر بکاهیم و باز پس از چند روز که ازتصدی من گذشت امد و گفت پلیس جنوب را مامور کرده ایم ان عده از خوانین تنگستانی را که موجب عدم نظم وامنیت می شوند تنبیه کنند که بی اختیار حالم تغییر نمود و چنین استنباط کرد که این تغییر حال بواسطه بیاناتی بود که او کرده و در جواب سوال او که چرا حالم تغییر نمود گفتم این بیانات را هر کس می شنید حالش از این هم بدتر می شد مگر نبود که جلسه قبل شما گفتید مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و باید کاری کنیم از این تنفر بکاهیم اکنون می خواهید ان را مامور تنبیه عده ای از هم وطنانشان کنیدو بر انزجار مردم بیفزائید هنوز فراموش نشده که قتل شیخ حسین خان چاه کوتاهی را که نسبت به عمال انگلیس دادند مردم تهران در نقاط عدیده مجلس ختم گزاشتند ومثل یک شهید وطن شناختند"

این بیانات مصدق که با ناراحتی ایشان همراه است نشان می دهد که او با برخورد پلیس جنوب با همان معدود خوانین فراری تنگستانی نیز مخالف بوده . سند این گفتگو و زمان والی گری مصدق بر فارس که ۲ ماه پس از سرکوب کامل قیام تنگستان است نشان می دهد ایشان در سر کوب هیچ نقشی نداشتند همچنین رفتار ایشان با مردم فارس در ان زمان گویای روح وطن پرستی او می باشد چنان که در مورد قبول والی گری تقریرات وی گواه این مسئله است "از طبقات و احزاب ودستجات به تلگرافخانه رفتند و انتصابات مرا به ان ایالت از نخست وزیر پیرنیا مشیرالدوله در خواست کردند او به من تلگراف نمود و خواست شرایط خود را برای تصدی این خدمت پیشنهاد کنم و سپس به خانه موید الملک امدند وبا من وارد مذاکره شدند و مرا به قبول این خدمت تشویق نمودند و خلاصه ی بیاناتشان این بود حقوق یک وزیر در هر ماه ۷۵۰ تومان است چنان چه وزارت من یک سال دوام کند بیش از ۹ هزار تومان به من نخواهد رسید ولی در فارس می توانم ۱۴۰ هزار تومان در سال استفاده نمایم بدین قرار (۱) حقوق دولت در یکسال ۷۲ هزار تومان (۲) از قوام الملک در یک سال ۲۴ هزار تومان (۳) از صولت الدوله سردار عشایر در یک سال ۲۴ هزار تومان (۴) از نصیر الملک بابت عوائد متفرقه در یک سال ۲۰ هزار تومان. مجموعا ۱۴۰ هزار تومان که چون این پیشنهاد مخالف با سبک وسلیقه من در کار بود مورد قبول واقع نشد گفتند حالا که شما چیزی نمی خواهید به شما چیزی نمی دهیم گفتم مقصودم این است که از مردم چیزی نگیرید برای مردم چه فرق می کند که وجهی بدهند ولی شما به من چیزی ندهید که متعهد شدند نه از کسی چیزی بگیرند نه چیزی به من بدهند این بود که به دولت تلگراف کردم اگر رجال متنفذ به عهد خود وفا کنند من نه پول می خواهم نه قوا واز ماهی ۶ هزار تومان حقوق ایالتی هم ۲ هزار تومان در هر ماه ان هم برای مخارج شام و نهار و پذیرایی دستگاه ایالتی بیشتر نخواهم گرفت چنانچه خلف عهد کنندو به عهدی که کرده اند وفا نکنند من ان کس نخواهم بود که بر علیه مردم قوا به کار برم انوقت استعفا خواهم داد"

این بیانات نشان دهنده فداکاری مصدق در را وطنش می باشد او به دنبال نفع مادی نبود و همچنین حاضر به استفاده از قوا علیه مردم ستمدیده فارس نیز نبود.

3) نقش مرحوم مصدق در قدرت گرفتن رضا شاه چه بوده ؟آیا مرحوم مدرس را همراهی کرده است یا نه ؟واگر نه چرا ؟

پاسخ : سخنرانی های دکتر مصدق در مجلس ان زمان گویای موضع مصدق در قبال قدرت گرفتن رضا شاه است

"خوب، آقای رئیس الوزراء سلطان می شوند و مقام سلطنت را اشغال می کنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس می تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت می شوند آنهم پادشاه مسئول. هیچ کس چنین حرفی نمی تواندبزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است رئیس الوزرا حاکم همه چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است" ودر ادامه همین نطق می گوید "ما می گوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده اند مخالف آزادی بوده اند مرتجع بوده اند. خوب حالا آقای رئیس الوزراء پادشاه شد. اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی می کنیم. امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خون ریزی ها می خواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی کنم در زنگبار هم این طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد" و در برابر استدلال سست کسانی که خدماتِ رضا خان رئیس الوزرا را دلیل کافی برای شاه شدن او می دانستند می گوید " خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس الوزراء پادشاه بشوند، آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاریکه امروز از ایشان ترشح می کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد. شاه هستند، رئیس الوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند، بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنید و آقا سید یعقوب هزار فحش بمن بدهند زیر بار این حرفها نمی روم. بعد از بیست سال خونریزی آقای سید یعقوب شما مشروطه طلب بودید! آزادیخواه بودید! بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر می رفتید و مردم را دعوت به آزادی می کردید حالا عقیدة شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس الوزراء، هم حاکم، اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختید؟ چرا مردم را بکشتن دادید. می خواستید از روز اول بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی خواستیم. آزادی نمی خواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بود بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم؟"

از بیانات دکتر مصدق قابل درک است که ایشان با رئیس الوزرائی و حتی سلطنت مشروطه رضا خان مخالفتی نداشتند که این مسئله شاید از خیانتهای خاندان قاجار در ایران نشات گرفته بود ولی به وضوح مشخص است که ایشان از مخالفین صد در صد سلطنت مطلقه ای که رضا خان به دنبالش بود بوده اند و با دیکتاتوری رضا خانی در قاب مشروطه سخت مخالفت می ورزیدند. و تبعید ایشان به بیرجند که اگر وساطت محمد رضا پهلوی نبود به قتل ایشان منجر می شد خود گواهی دیگری از این مسئله است. دکتر مصدق حتی با وجود خطرات از جانب دیکتاتور وقت حاضر به قسم خوردن به رضاخان که ان روزها رضا شاه بود در مجلس ششم نشد.

4) داستان قرار ومدار مرحوم مصدق با فدائیان اسلام از اساس صحت دارد یا نه؟

پاسخ :این مسئله که ترور رزم ارا باعث شد که نهضت ملی شدن صنعت نفت به پیروزی برسد یک ادعای بزرگ از سوی گروهی معلوم الحال است کسی نقش این ترور را در تسریع فرایند نهضت انکار نمی کند ولی این مسئله که ملی شدن صنعت نفت ایران یک شبه و با وقوع یک اتفاق به پیروزی رسید یک ادعای گزاف است چرا که مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت ایران از سالها پیش شروع شده بود ودر ان شرایط تقریبا همه گروهها وشخصیت ها موافق پیشبرد نهضت بودند راجع به قرار و مدار مرحوم مصدق با فدائیان اسلام راجع به این مسئله که اگر مصدق به قدرت رسید به مبارزه با شاه بپردازد و احکام شریعت اسلام را در کشور اجرا کند اساسا این یک ادعای واهی است که هیچ منبع معتبری به ان اشاره ندارد تنها می توان به توافق ضمنی برخی اعضا جبهه ملی با فدائیان اسلام اشاره کرد که بر سر ادامه مبارزات جهت پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت رخ داد که این توافق تازمان تصویب قانون و روی کار امدن دولت مصدق ادامه داشت اما پس از ان به دلیل ادامه رویه خشن و توقعات بی جا از سوی فدائیان اسلام دولت دکتر مصدق با این گروه مشکلات اساسی پیدا کرد چنان که یکی از اعضای این گروه به نام محمد مهدی عبد خدایی در روز ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ دکتر فاطمی را ترور کرد که ایشان در ان حادثه سخت مجروح شدند این گروه ارمان خود را تشکیل حکومت اسلامی قرارداده بود و چه بسا اگر مصدق نیز چون اعضای جبهه ملی در سال ۵۷ خود را بازیچه اقایان قرار داده بود انها به خاطر نیل به هدفشان(حکومت اسلامی) او را هم کنار می گذاشتند.

5) علت استعفای ناگهانی مرحوم دکتر مصدق قبل از ۳۰تیر بدون هماهنگی با آیت الله کاشانی چه بود ؟وچرا بعداز قیام ۳۰تیر سرلشکر وثوق که عامل کشتار ۳۰تیر خوانده شده به فرماندهی میرسد ؟لازم بذکر است که من بعید میدانم کسی نقش آیت الله کاشانی در ملی شدن صنعت نفت را یکسره انکار نماید.اما اگر حضرتعالی خواستید این نقش را انکار نمایید لطف مجددنموده علت آنرا نیز بیان فرمائید.

پاسخ :لازم به ذکر است در این مورد خود دکتر مصدق در تقریراتشان به اشتباه بودن تصمیمشان مبنی بر استعفا اقرار می کنند و می گویند ان زمان متوجه نبودم اگر جریان ۳۰ تیر اتفاق نیفتاده بود و مردم مرا به نخست وزیری برنگردانده بودند نهضت احتمالا نابود می شد ولی راجع به دلایل استعفا در تقریرات ایشان امده "در ایام توقف در لاهه تحریکات بر زد دولت به شدت جریان داشت که حتی نبی الله ضارب را تلقین کرده بودند که در دادگاه اعتراف کندکه در جرم منتسب به او اینجانب شرکت داشته ام و منظور این بود که این خبر را مطبوعات خارجی در همه جا منتشر کنند تا دیوان بین المللی دادگستری وقعی به مدافعات نماینده ایران نگذارد و به جهانیان نشان دهدکه مدافع دولت ایران ان کسی است که در این قبیل توطُُیُه ها شرکت داشته پس از مراجعت از لاهه این تحریکات به منتهای شدت خود رسید و مسلم شد که بدون وسایل رئیس دولت نمی تواند مسئول حفظ امنیت وانتظامات باشد از این رو ناچار شدم که در خواست تصدی وزارت جنگ را شخصا بنمایم و در روز ۲۶ تیر که نظر خود را به عرض ملوکانه رسانیدم فرمود خوب است اول من چمدان خود را ببندم و بروم بعد شما این کار را تقبل کنید به عرض رسید وقتی اعلیحضرت اعتماد دارند که من در راس دولت باشم چگونه اعتماد ندارند که وزارت جنگ را که جزئی از دولت است تصدی نمایم بنا براین خوب است مرا از تصدی ریاست دولت معذور بدارند و به هر نحو که مقتضی می دانند عمل فرمایند"

ان چه که مسلم است دکتر مصدق پس از ۳۰ تیر تصدی وزارت جنگ را بر عهده گرفت ولی تا مدت ها به اوضاع این وزارت خانه کاملا مسلط نبود تا جایی که ۳ نفر از نظامیا ن بلند مرتبه به نام سپهبد نقدی و سپهبد اق اولی و سر لشکر بهار مست از طرف شاه به سمت مشاوران مصدق در وزارت جنگ منصوب شدند و در تصمیم گیری ها تا حدودی دخالت می کردند از انجا که مصدق پیروزی نهایی نهضت را در ادامه دولت خود می دانست هیچ گاه سعی نمی کرد که دربار و ارتش را تحت فشار قرار دهد وی عقیده داشت اگر انگلیسی ها از عوامل داخل ایران برای دگرگونی اوضاع نا امید شوند چنان که در دعاوی بین المللی نیز شکست خورده اند دیگر کاری نمی توانند بکنند ونهضت به پیروزی نهایی دست خواهد یافت به همین علت هم تا جای ممکن با تمام گروهها از ملیون وتوده ای ها گرفته تا ارتش ودربار تا انجا که امکان داشت سازش می کرد و در راستای همین سیاست بود که در جواب سنگ اندازی های ایت الله کاشانی در راه گرفتن اختیارات ویزه از مجلس گفت " آنان که به عظمت مبارزه نمی اندیشند چه شایسته و بجاست که مجالی باقی گذارند تا از این ورطه هولناک بگذریم و کار حریف حیله گر خود را به پایان رسانیم. آنوقت ممکن است برای جدال ها و مبارزه های کوچک فرصت پیدا شود.امروز مجادله با حکومتی که در تمامی جبهه ها با اجنبی مشغول زد و خورد است اگر دور از انصاف نباشد، شایسته وطن پرستان و علاقه مندان به استقلال و حاکمیت مملکت نیست" و در راستای همین سیاست بود که پس از طرح استیضاح وی در مجلس توسط گروهی از نمایندگان قدرت طلب وی تصمیم گرفت که انحلال مجلس را به رفراندوم بگزارد تا مردم راجع به مرگ یا ادامه زندگی دولت وی و نهضت تصمیم بگیرند (البته در این رابطه در سوالات بعدی مفصل تر صحبت خواهد شد) در راستای چنین فکر و سیاستی بود که مصدق در برابر پستی که به سرلشکر وثوق داده شد در ان برهه تاریخی مقاومت نکرد شایان ذکر است که پس از قطعی شدن حکم دادگاه لاهه و حاصل شدن این پیشرفت بزرگ مصدق این سیاست را کمی کنار گذاشت و مخالفت های بیشتری با مغرضین کرد که به وضوح در کارنامه تاریخی وی مشخص است. در مورد نقش ایت الله کاشانی در سوالات بعدی پاسخ داده خواهد شد.

6) علت انحلال همان مجلسی که به نخست وزیری مرحوم مصدق رای داده بود چیست؟

پاسخ :دولت دکتر مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت با محاصره اقتصادی و سیاسی انگلیس مواجه شد و به همین علت برای این که بتواند اوضاع اقتصادی ایران را کنترل کند از مجلس تقاضای اختیاراتی نمود بدین مضمون که وی میتواند لوایح قانونی وضروری را خود امضا کند وپس از ازمایش ان ها را به مجلس پیشنهاد کند که این موضوع خلاف قانون اساسی بود و خود شخص دکتر مصدق نیز در ضمن این پیشنهاد به این امر اقرار می کرد در تقریرات ایشان این مسئله چنین توجیه شده "بعد از ملی شدن صنعت نفت که دولت انگلیس کشور ایران را محاصره نمود در خزانه دولت دیناری نبود دولت چگونه می توانست بدون هیچ گونه کمک خارجی و بدون اختیارات مملکت را اداره کند و با سیاست خارجی مبارزه کند ایا مخالفت با اختیارات سبب نمی شد که دولت به واسطه ناتوانی اظهار عجز کند و حریف بر ملت ایران غالب اید ونهضت ملی ایران خاموش شود و تمام فدا کاری های ملت ایران بهدر رود" و در جای دیگری می گوید "در مواقع جنگ و غیر عادی دادن اختیارات موافق روح قانون اساسی است چون که قانون اساسی برای مملکت است نه مملکت برای قانون اساسی" بدین سبب بود که وی این اختیارات را در ۲۰ مرداد ۳۱ از مجلسین تقاضا کرد وبه علت شوق و شور ملت که پس از ۳۰ تیر هنوز در اذهان نمایندگان متجلی بود مجلسین این درخواست را بدون مخالفت برای یک دوره ۶ ماهه تصویب کرد پس از اتمام این دوره دکتر مصدق با ز هم تفاضای تمدید ان را می کند که به علت مخالفت با قانون اساسی مجلس ان را قبول نمی کند در صورتی که همین مجلس به عللی که بیان شد ۶ ماه قبل بدون مخالفت این اختیارات را تصویب کرد بر سر همین مسئله بین مجلس و دولت اختلافات بروز می کند و کار به جایی می رسد که مجلس تقاضای استیضاح دولت را می کند دکتر مصدق در این باره در تقریرات خود می گوید "نظام نامه مجلس شورای ملی برای استیضاح ۱ ماه وقت تعیین کرده بود از انجا که سقوط دولت به هر دلیلی سبب میشد نهضت ملی ایران به خودی خود خاموش گردد و هدف ملت ایران بدست دولتی که حتما رهبر نهضت ملی نبود از بین برود و دیگر هیچ وقت کسی دم از ازادی و استقلال نزندو ملت ایران برای همیشه زیر بار استعمار بماند این بود که تصمیم گرفتم کاسه از اش گرمتر نشوم و سرنوشت مملکت را به دست مردم بسپارم اگر با بقای دولت موافقند رای به انحلال مجلس بدهند تا دولت بماند و کار خود را تمام کند والا دولت از کار بر کنار شود و دولت دیگری بر سر کار بیاید" می دانیم نتیجه رفراندم که دولت در برگزاری ان دست اندر کار نبود قاطعانه رای به انحلال مجلس داد. در مورد تغییر موضع مجلس مصدق به یک جمله روزنامه بیرمنگام پست اشاره میکند که مخالفت با مصدق را در مجلس این چنین نقد می کند"این رویه ی سیاسی رجال ایران است که اگر خودشان موفق نشدند سعی می کنند که عقیده و ایده ای هم که خود طرفدار ان بوده اند شکست بخورد وبه همراهی نیک نامی انان مدفون گردد" مصدق در جایی دیگر می گوید "انکار نمی کنم که در مجلس شورای ملی گفتم هشتاد درصد از وکلای دوره ی هفدهم را مردم انتخاب کردند ولی تضمین نکردم که انان تغییر عقیده ندهند. به سخنانی که در موقع انتخابات گفتند وعده هایی که دادند پایدار بمانند همه می دانند که نمایندگان تهران در ان مجلس نماینده حقیقی ملت بودند ولی بعضی از انها بجهاتی که همه می دانند پشت به ملت کردند و الت دست مامورین استعمار شدند واز این خلف عهد هم سودی نبردند" شاید با موشکافی علت دور شدن کاشانی از مصدق که در سوال بعدی به ان پر داخته می شود بتوان روی بر گرداندن مجلس از مصدق را بهتر فهمید .

7) را مرحوم دکتر مصدق به نامه هشداری آیت الله کاشانی در ۲۷مرداد جواب دوستانه ای که نداد هیچ حتی حاضر به تمهید اقدامات پیشگیرانه نشد.؟

پاسخ :این نامه که به ان اشاره شده و طی ان کاشانی به مصدق می گوید:

عرض می‌شود گرچه امکانی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض‌ورزی‌ها و بوق و کرنای تبلیغات، شما خودتان بهتر از هر کس می‌دانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید، از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازی‌های اخیر بر من مسلم است که می‌خواهید مانند سی‌ام تیر کذایی یکبار دیگر ملت را، تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید. خانه‌ام را سنگ‌باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی هست و نه تکیه‌گاهی برای این ملت گذاشته‌اید. “زاهدی” را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف‌الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد باصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سی‌ام تیر عقب‌نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همان‌طوری که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به “هندرسن” هم گوشزد کردم که آمریکا ما را با در گرفتن نفط(نفت) از انگلیسی‌ها کمک کرد و حالا به دست جنابعالی بصورت ملی و دنیا پسندی می‌خواهد این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی‌خواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه‌ی بدی‌های خصوصی‌تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا بوسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شما است آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد. اگر براستی در این نکته اشتباه کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت می‌فرستم. خدا به همه‌ی ما رحم فرماید.”

ایام بکام باد

ماجرای انتشار این نامه بسیار جالب است

هنوز چند روز از ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، دوازدهمین سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق و اولین مراسم رسمی بزرگداشت وی پس از انقلاب نگذشته بود که حجت الاسلام محمد تقی فلسفی، از وعاظان درباری، ضمن یک سخنرانی در بالای منبر، کاغذی از جیب عبا بیرون کشید و خواند و ولوله‌ای به راه انداخت. او ‌‌گفت این متن نامه‌ای است که در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ آیت‌اله کاشانی برای دکتر مصدق نوشته، او را از طرح زاهدی و امریکایی‌ها باخبر کرده و با اشاره به رنجش‌های خود بار دیگر با دکتر مصدق همدلی نشان داده است. و حال چند سوال:

چرا از نامه ها در این ۲۵ سال(۱۳۳۲-۱۳۵۷) سخنی به میان نیامده است؟ نامه ها در کجا و در دست چه کسی بوده اند که بعد از ۲۵ سال سر از جیب فلسفی درآورده اند؟ چرا شخص دارنده از افشای این نامه ها در طول این سالیان دراز خودداری کرده است؟ چرا دکتر مصدق و کاشانی به ترتیب در ۱۳ سال و ۸ سال پس از کودتا که در قید حیات بوده اند در هیچ کدام از نوشته ها و گفته های خود به این نامه اشاره نکرده اند؟ این سوال به خصوص برای کاشانی به صورت جدی تری مطرح است زیرا که میتوانسته است روی این دو نامه مانور فراوان دهد. چرا نامه به خط کاشانی دست نویس، اما پاسخ مصدق ماشین نویسی شده است و به خط خود او نیست؟ بر طبق قواعد اداری نامه های اداری رسیده به دفتر نخست وزیری در دفتر اندیکاتور ثبت می شود و شماره ثبت و تاریخ روی نامه قید می گردد. چرا در نامه کاشانی و پاسخ آن هیچ علامت و نشانه ای حاکی از ثبت وجود ندارد؟ چرا تاریخ نامه نیز بدون سال ذکر شده است؟ اگر بگوییم نامه خصوصی بوده است، این سوال مطرح می شود که چرا این نامه دو سطری ماشین شده و مصدق شخصا آن را ننوشته است؟ چه کسی حسن سالمی( رساننده نامه) را در روز جنجال برانگیز ۲۷ مرداد در خانه و قرارگاه نخست وزیر دیده است؟ کدام یک از کارمندان و یا منشی و تایپیست های نخست وزیر این نامه را دیده و شهادت داده اند؟ نکته دیگر اینکه به گزارش مخبر روزنامه اطلاعات در ۱۰ مرداد ۱۳۳۲ زد و خورد شدید در محله پامنار و در منزل کاشانی روی داد که طی آن یک نفر کشته( محمد حدادزاده)، شماری مجروح و عده ای دستگیر و بازداشت شده اند. نکته جالب اینجا که یکی از بازداشت شدگان حسن سالمی بوده به استناد تحقیقاتی که به عمل آمده است دست کم تا غروب روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آزاد نشده بود، بنابراین سالمی نمیتوانسته در ۲۷ مرداد ۳۲ حامل نامه بوده باشد. روزنامه اطلاعات در ۲۶ و ۲۷ مرداد با آنکه پر است از خبر دستگیری ها از ابوالقاسم امینی به عنوان تنها آزاد شده نام می برد و به آزادی حسن سالمی هیچ اشاره ای نمیکند. ذکر این نکته نیز مهم به نظر می رسد که مظفر بقایی با آنکه وزنه موثری برای کودتاچیان بود در ۲۹ مرداد آزاد شد. نکته دیگر اینکه مطابق خاطرات روزانه ناصرخان قشقایی در کتاب “سال‌های بحران” ناصر قشقایی در ۲۷ مرداد در تهران نبوده است ودر خانه خود در نخودان در نزدیکی سمیرم قرار داشته از ان سو طبق گفته حسن سالمی سید مصطفی کاشانی نیز در ان روز در شهر نبوده یعنی هر دو تنی که ایت الله کاشانی دکتر مصدق را برای توضیحات بیشتر به ان ها رجوع داده در شهر نبوده اند.

با این اوصاف فکر نمی کنم شکی در جعلی بودن نامه ای که یک دفعه در سال ۵۷ رو شد وجود داشته باشد اصولا کاشانی مدت ها بود که با مصدق رابطه خوبی نداشت و حتی با توجه به اسناد موجود از کودتا حمایت می کرد به طوری که پس از کودتا چنین واکنش نشان می دهد

او در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه به نظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: ” پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت مصدق برای برقراری جمهوریت می کوشید او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت ملت شاه را دوست دارد.

ایشان ۲ روز پس از کودتا با زاهدی دیدار داشت و ملاقاتهای منظمی پس از ان بین ایشان وزاهدی رخ داد به نحوی که کیهان نیز به ان اشاره میکند :

از ابتدای روی کار آمدن دولت جدید آقای سپهبد زاهدی تصمیم گرفته اند هر ۱۵ روز با آیت الله کاشانی دیدار نمایند.دیروز ظهر این ملاقات در منزل شخص ثالثی انجام پذیرفت و آقای نخست وزیر نهار را با آیت الله کاشانی صرف نمودند. در این جلسه دو نفر از نمایندگان مجلس حضور داشتند و در خصوص امور جاری و کارهای مملکتی تبادل نظر شد.

کاشانی همچنین در اعلامیه ای که در حدود ۱ ماه پس از کودتا انتشار یافت گفت:

دولت سابق راهی خلاف نهضت ملی، دیانت و قانون اساسی اتخاذ کرده بود. افسوس که دولت گذشته به راهی قدم گذاشت که دین و موجودیت وطن و قانون اساسی را یکباره به خطر انداخت و هر علاقه مند به دین و استقلال را وادار به مبارزه برای حفظ آن مقدسات نمود.

از این دست سخنان کینه جویانه جناب کاشانی قبل و بعد از ۲۸ مرداد زیاد دارند و ریشه این سخنان در قدرت طلبی ایشان نهفته است از جمله دلایل این موضوع این است که ایشان از فردای قیام ۳۰ تیر۱۳۳۱ شروع به دخالت در کار دولت می کنند طوری که شمس الدین امیر علایی وزیر کشور فقط در این وزارت خانه۵۸ مورد توصیه نامه از ایشان در رابطه با صدور پروانه وکالت اجازه دفتر ازدواج و استخراج معدن نمک تا فرمانداری ماکو انتخابات خلخال و ریاست شهربانی کرج را تنظیم و چاپ نموده اند. دکتر مصدق در واکنش به این اقدام کاشانی به ایشان می گوید:

آقا. توصیه این و آن را نفرمایید. در شان شما نیست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سو استفاده قرار میگیرد. اگر نظرات اصولی دارید با دولت در میان بگذارید تا رفع مشکلات شود.اصلا گیریم که این مسائل درست بوده.اینها در درجه دوم اهمیت است.آیا شما در خط اساسی نهضت ملی انحرافی میبینید؟اگر هست بگویید اصلاح کنم و اگر نکردم بگویید از کارها کناره بگیر. و الا برای مسائل جزئی که نمیتوانیم اختلاف داشته باشیم.

به هر حال از ۲۸ مرداد ۳۲ سالها می گذرد و وقایع تاریخی با وضوح بیشتری رخ می نماید وهر انسان ایرانی منصفی می تواند در مورد این وقایع نظر بدهد.

به امید جهانگیر شدن عدالت

منبع : خبر نامه امیر کبیر

فرهنگ و هنر | 11.10.2009

غلامحسین مصاحب؛ "استاد بی‌همتا"

۲۱ مهر ۱۳۸۸، سی‌امین سالروز درگذشت غلامحسین مصاحب، معرف ریاضیات جدید و پایه‌گذار دانشنامه‌نویسی علمی به زبان فارسی است. او از برجسته‌ترین دانشمندان تاریخ معاصر به شمار می‌رود و علم و فرهنگ در ایران بسیار مدیون اوست.

غلامحسین مصاحب، در سن ۶۹ سالگی هنگامی که مشغول غلط‌گیری آخرین صفحه‌های نمونه‌ی چاپی کتاب «تئوری مقدماتی اعداد» بود، سکته کرد و درگذشت. شاید این اتفاق غم‌انگیز جلوه‌ای از زندگی این دانشمند پر تلاش را آشکارتر کند؛ تحصیل و آموزش علم و دانش محور و بنیاد تمام فعالیت‌های مصاحب بود که از نوجوانی آغاز شد و بدون وقفه تا آخرین نفس ادامه یافت.

جستن و آموزش دانش از گهواره تا گور

غلامحسین مصاحب در خانواده‌ی اهل فرهنگی بالید که به گفته‌ی برادرش محمود «شخصیت فرهنگی و اجتماعی آنان به ۳۰۰ سال پیش باز می‌گردد.» علاقه‌ی فراوان او به آموختن در همان سال‌های کودکی و نوجوانی مشهود بود. مصاحب دبیرستان را به عنوان شاگرد اول تهران، دو سه سال زودتر از زمان معمول، و در شانزده سالگی تمام کرد.

او سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در تهران، پاریس و لندن ادامه داد و در سال ۱۳۲۷ مدرک دکترای ریاضیات را از دانشگاه کمبریج انگلستان گرفت. یکی از نقاط اوج دوران Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: تحصیل دانشگاهی او پذیرفته شدن به حلقه‌ی شاگردان خاص برتراند راسل فیلسوف و ریاضی‌دان نامدار بود. راسل که صدها نفر در کلاس‌های عمومی‌اش حضور می‌یافتند، از میان با استعدادترین آنها پنج نفر را برای فراگیری در کلاس‌های ویژه‌ی خود برمی‌گزید.

مصاحب در بیست سالگی، سال‌های ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰، با انتشار «مجله ریاضیات عالی و مقدماتی» گام‌های موثری در ترویج ریاضیات جدید در ایران برداشته بود. دو کتاب «مدخل منطق صورت» (۱۳۳۴) و «مدخل آنالیز ریاضی» (۱۳۴۸) ریاضیات نوین را در ایران بر پایه و اساس دانش روز جهان معرفی و استوار کرد.

«تئوری مقدماتی اعداد» که جلد اول آن در سال ۱۳۵۳، و جلد دوم آن پنج سال بعد منتشر شد، همراه با دو اثر یاد شده، مجموعا نزدیک به پنج هزار صفحه را در بردارند. چنین کار عظیمی برای کسی که به شهادت همه‌ی کسانی که از دور و نزدیک با او آشنا بودند، دقت و وسواس بی‌اندازه‌ای در پژوهش‌های علمی داشت، به معنای تلاشی شبانه‌روزی و طاقت‌فرساست.

دانشنامه‌نویسی؛ صعود به قله‌ی فرهنگ

به رغم شهرت و اعتباری که مصاحب به عنوان یکی از دانشمندان علوم ریاضی در جهان داشت، بسیاری از ایرانیان او را بیشتر به عنوان پایه‌گذار دانشنامه نویسی با روش علمی در ایران می‌شناسند.

اواسط دهه‌ی سی خورشیدی غلامحسین مصاحب به پیشنهاد موسسه انتشارات فرانکلین سرپرستی تالیف یک دائره المعارف فارسی را بر عهده گرفت. این نخستین کتاب از این نوع بود که در ایران با روش علمی و معیارهای پذیرفته شده‌ی بین‌المللی منتشر می‌شد.

بسیاری از صاحب‌نظران شیوه‌ی به کار گرفته شده در این دانشنامه را الگویی برای کارهای پژوهشی و تنظیم اثار علمی ارزیابی می‌کنند. همکاران مصاحب در دانشنامه و دیگر فعالیت‌های دانشگاهی، همچون دانشجویانی که زیر نظر او به تحصیل و تحقیق پرداخته‌اند معتقدند که سهم او در ترویج روش‌های علمی کمتر از نقش او در شناساندن ریاضیات جدید و پایه‌گذاری دانشنامه‌نویسی نوین نیست.

علاقه و تسلط مصاحب به فرهنگ و ادبیات فارسی و دانش گسترده‌اش از فلسفه و علوم روز غرب به او امکان داد در حوزه‌های دیگر نیز دانشمندی پرتاثیر و مهم باشد.

از معرفی خیام ریاضیدان تا روزنامه‌نگاری سیاسی

یکی از کارهایی که با سرپرستی مصاحب و در کنار تالیف دائره المعارف انجام می‌شد، وضع واژه‌های جدید فارسیBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: برای مفاهیم و واژه‌های غربی بود. حاصل این تلاش‌ها از جمله انتشار "فرهنگ اصطلاحات جعرافیایی" در سال ۱۳۳۸ است.

غلامحسین مصاحب در ۲۸ سالگی کتاب "جبر و مقابله خیام" را از عربی به فارسی ترجمه و منتشر کرد. این نخستین معرفی خیام به عنوان ریاضی‌دان در یک اثر مستقل به فارسی محسوب می‌شود. مصاحب چند سال بعد با انتشار "حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر" گام مهمی دیگری در این راه برداشت.

او مدتی نیز در سال‌های پس از خاتمه جنگ دوم جهانی با انتشار روزنامه "برق" به روزنامه‌نگاری سیاسی روآورد. فرید قاسمی در مقاله‌ای که در شماره ۳۷ مجله بخارا منتشر شد، به بررسی کارنامه روزنامه‌نگاری مصاحب پرداخته است. بنابر این گزارش روزنامه برق که از مرداد ۱۳۲۲ کار خود را آغاز کرد، به دلیل انتشار مقاله‌های انتقادی و تند در مورد سیاست‌های دولت بارها توقیف شد.

مصاحب در یکی از یادداشت‌های خود در مورد توقیف این روزنامه نوشته است: «در مملکتى که جزاى خیانت پاداش و مستمرى و سزاى دزدى منصب و مقام است، آنان که حقایق را بىپرده مىگویند و مىنویسند باید منتظر مشت و تودهنى باشند و پیه توقیف را به تن بمالند.»

او در یادداشتی به مناسبت طرح لایحه‌ای در مورد مطبوعات در مجلس نوشت، بالاترین و «مقدسترین حقوق ملت آزادى قلم و بیان است.» او به نمایندگان مجلس یادآوری می‌کند که سوگند یاد کرده‌اند به حقوق ملت خیانت نکنند و به مردم هشدار می‌دهد «چشم باز کنید و خائنین بهحقوق مردم و کشور را بشناسید!»

آموزگار بی‌همتای روشمندی

اغلب کسانی که با مصاحب همکار یا از شاگردان او بودند، بر نقش او در تحولی که در آموزش عالی به وجود آورد اشاره کرده‌اند. هرمز همایون‌پور در مقاله‌ای که تابستان ۱۳۸۸ در مجله "نگاه نو" منتشر شد می‌نویسد، تا پیش از دهه‌ی چهل خورشیدی در دانشگاه تهران «از آنچه درباره نقش اصلی دانشگاه می‌گویند که آموختن روش تحقیق است خبر چندانی نبود.»

به گفته‌ی وی، اصول این کار را از مصاحب Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: و اوایل دهه‌ی چهل آموخته است. داریوش آشوری که خود از پژوهشگران معتبر معاصر است، در همان شماره "نگاه نو" مصاحب را «آموزگار روشمندی» و از چهره‌های استثنایی دانش‌آموختگان ایرانی به فرنگ رفته می‌خواند. آشوری این جایگاه استثنایی را به علت رسیدن به چیزی می‌داند که «فرانسوی‌ها "روح علمی" می‌نامند که گوهر جویندگی و پویندگی علمی مدرن است.»

داریوش آشوری در ستایش از جایگاه مصاحب می‌نویسد: «آنچه من می‌توانم گواهی کنم و از نزدیک شاهد آن بوده‌ام، این بود که او، در میان ما، با دست یافتن به روح علمی استاد بی‌همتای آموزش روشمندی بود. از این جهت هیچ کس را نمی‌شناسم که با او همسری تواند کرد.»

در سه دهه‌ی گذشته به مناسبت‌های مختلف در مورد تسلط مصاحب به چند زبان خارجی، دانش گسترده‌اش در زمینه‌ها و علوم مختلف، و کارهایی که او پایه‌گذاشت سخن بسیار گفته شده. نکته‌ای که همه‌ی شاگردان و همکاران او بر آن تاکید دارند همین «استاد بی‌همتا» بودن او در تمام حوزه‌هایی است که به آن‌ها وارد شد.

نویسنده: بهزاد کشمیری‌پور

تحریریه: شهرام احدی

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

رنج‌نامه‌اي بر غربت غريب «دكترحسابي» در هياهوي خاطره‌سازان!












































رنج‌نامه‌اي بر غربت غريب «دكترحسابي» در هياهوي خاطره‌سازان!
منصوري:اغراقها ثمري جزانحراف ازمسيرسالم علمي ندارد
اكبرزاده:بزرگنماييهاجامعه علمي راخدشه‌دارمي‌كند

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: علمي

زنده‌ياد دكتر حسابي بي‌شك از خدمتگزاران علم و فرهنگ ايران در عصر حاضر و از پيشگامان رواج دانش جديد و ايجاد نهادهاي علمي نوين در كشور به شمار مي‌رود كه در شرايطي سخت با شوق به ايران بازگشت و با پايه‌گذاري و مشاركت در ايجاد بزرگترين نهادهاي علمي، آموزشي و اجرايي كشور نقشي مؤثر در مسير توسعه علمي ايران ايفا كرد.

به گزارش خبرنگار علمي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، شايد مهم‌ترين تقديري که در زمان حيات اين استاد فقيد كه امروز نامش آذين بخش خيابان‌ها و اماکن گوناگون شده است، از وي شد، تجليل جمعي از شاگردان و دوستداران قدرشناسش در انجمن فيزيك ايران از وي در كنفرانس شصت سال فيزيك ايران در سال 1366 بود كه بخشي از مراسم را به تجليل از او به عنوان «پدر فيزيك ايران» اختصاص دادند. امري كه در آن سال‌ها با برخي موانع و انتقادات نيز همراه بود!

با اين حال اندك زماني پس از درگذشت دكتر حسابي به يكباره نام او در رسانه‌ها مطرح شد و ديري نگذشت كه اين استاد پيشكسوت به سرعت به شهرتي بي‌سابقه دست يافت، به طوري كه خيابان‌ها و مدرسه‌ها و اماكن مختلفي در سراسر كشور به اسم وي نامگذاري شد و نام او دربرخي کتب درسي به صورتي اغراق‌آميز در کنار بزرگان علم و دانش تاريخ بشر ثبت شد!

اگر چه در كشور ما فقدان شخصيت‌هاي بزرگ علمي و فرهنگي گاهي يكي از شروط بازشناسي و قدرداني از آنها شده است، ولي در مورد مرحوم دكتر حسابي به نظر مي‌رسد، دلايل ديگري هم در شهرت يك‌باره وي مؤثر بوده است.

از جمله آنها طرح اعطاي عنوان مرد علمي سال 1990 در رشته فيزيك از سوي مؤسسه‌اي موسوم به «مركز بين‌المللي بيوگرافي» كمبريج به مرحوم دكتر محمود حسابي است. عنواني كه اگرچه به زعم جامعه علمي و فيزيك‌پيشگان كشور، با توجه به عدم اعتبار علمي آن مؤسسه، خدمات درخشان علمي مرحوم دكتر حسابي را خدشه‌دار کرد، ولي در تبليغات و مطالبي كه از سوي برخي مطرح مي‌شود، از آن به عنوان يكي از بزرگترين افتخارات و عناوين علمي اين دانشمند فقيد ياد مي‌شود!

يكي ديگر از مهمترين افتخارات و عناويني كه درباره مرحوم حسابي مطرح شده و همچنان سرتيتر بسياري از بيوگرافي‌ها و مقالات و خبرها در مورد ايشان است، عنوان «تنها شاگرد ايراني انشتين» است.

البته با توجه به جايگاه برجسته آلبرت انشتين به عنوان يكي از بزرگترين دانشمندان سده‌هاي اخير و به ويژه با توجه به جايگاه و موقعيت منحصر به فرد اين فيزيكدان بزرگ به عنوان سمبل علم و دانش در جامعه علم دوست ما، تلاش براي انتساب دكتر حسابي به عنوان يك فيزيكدان ايراني به اين دانشمند برجسته قرن چندان غريب نيست، با اين حال مرحوم حسابي در معدود مصاحبه‌هايي كه داشته ــ‌ از جمله مصاحبه تفصيلي با مجله «دانشمند» ــ در بيان خاطرات خود تنها به ديداري كوتاه با «آلبرت انشتين» اشاره مي‌كند كه طي آن نظريه خود را براي آن فيزيكدان بزرگ مطرح كرده و انشتين از او خواسته به تحقيقاتش در آن زمينه ادامه دهد. حسابي هيچ‌گاه ادعا نکرده است که شاگرد انيشتين بوده است و اين ادعاي مطرح‌شده در رسانه‌ها هم پايه و اساسي ندارد.

به رغم روايت مستند و روشن مرحوم حسابي درباره ديدار كوتاه وي با انشتين و انتقادات و هشدارهاي جسته و گريخته‌اي كه با ملاحظه شأن و جايگاه برجسته اين استاد فقيد از سوي جامعه علمي كشور ابراز مي‌شود، متأسفانه شاهد برخي داستان‌سرايي‌هاي عجيب و غريبي درباره آشنايي و مراوده استاد حسابي با انشتين هستيم كه هرساله بر شاخ و برگ آن نيز افزوده مي‌شود و كارخانه خاطره‌سازي و خيال‌پردازي فعال در اين عرصه كه روزگاري از استاد تنها به‌عنوان «شاگرد انيشتين» ياد مي‌كرد، در سال‌هاي اخير انيشتين را در كنار دانشمندان بزرگ ديگري چون شرودينگر، فرمي، ديراک، بور و ... پاي سفره هفت‌سين ايراني در منزل اين دانشجوي ايراني مي‌نشاند كه البته در تازه‌ترين ويراست اين خاطره‌سازي‌ها، عنصر اناثي از خانواده انشتين هم به اين جمع خاطره‌انگيز علمي افزوده شده است!

و در اين ميان، كارخانه داستان‌سرايي كه گويا سال‌ها از مشكل فقدان هرگونه تصوير و مدرك مستندي از ارتباطات و مراودات علمي و خانوادگي مرحوم حسابي با انشتين رنج مي‌برد به تازگي تصويري از انشتين را در كنار فردي كه بي‌شباهت به استاد حسابي نيست به عنوان «تصويري كمياب از انشتين و دكتر حسابي» آذين‌بخش خاطرات عجيب و غريب رو به گسترش در روزنامه‌ها و وبلاگستان فارسي كرده كه نشان از روند رو به گسترش و نگران‌كننده توليدات آن دارد!

دكتر رضا منصوري، استاد فيزيك دانشگاه صنعتي شريف و رييس سابق انجمن فيزيك ايران كه باني مراسم تجليل از خدمات علمي استاد در كنفرانس فيزيك سال 1366 بوده و طي سال‌هاي اخير بارها نسبت به عواقب داستان‌سرايي‌ها و خاطره‌پردازي‌هاي بي‌اساس در تخريب شخصيت و جايگاه رفيع علمي و فرهنگي دكتر حسابي هشدار داده، در يادداشتي انتقادي به دردسرها و مانع‌تراشي‌هاي فراوان ايجاد شده در برگزاري آن مراسم اشاره كرده و نوشته است: «کسي فکر نمي‌کرد يک قدرداني ساده باعث اين همه شرمساري اهل علم ايران بشود.

از حسابي، بنيان‌گذار فيزيک دانشگاهي ايران که نظريه‌اي در مورد ماده نوشت و برخي با پرداخت دويست دلار "اولين مرد علمي سال" تقلبي ايرانش کردند، از حسابي که تنها ده دقيقه در يکي از زمان‌هاي ديدار عمومي انيشتين با وي صحبت کرده بود، دانشمندي در قد و قواره نيوتون و انيشتين (به کتب درسي مراجعه کنيد) ساخته‌اند، فرهيخته‌اي که در يک مراسم نوروزي، انشتين، شرودينگر، فرمي، ديراک و بور را در منزلش دعوت مي‌کند و اين دانشمندان را مسحور تمدن ايران و آيين‌هاي ملي ما مي‌کند، اخيراً مشتي دروغ و اکاذيب که در کنار عکسي از انيشتين با شخصي که ادعا شده، مرحوم حسابي است دربرخي رسانه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي چاپ يا منعکس شده است. شخصي که در عکس کنار انيشتين ايستاده است، گودل (رياضي‌دان مشهور) است، نه حسابي!

در توضيحات زير عکس ادعا شده است انيشتين همراه با خواهرش در مراسم نوروز شرکت کرده است. مراجعه به تاريخ نشان مي‌دهد که خواهر انيشتين تنها در سال‌هاي 1940 تا 1946 در پرينستون بوده است. در اين سال‌ها نه حسابي در پرينستون بوده است نه بور، نه فرمي، نه شرودينگر و نه ديراک. کجاست نگاه و دقت‌نظر حرفه‌اي رسانه‌هاي ما که به اين سهولت گول اين دروغ‌پردازان را مي‌خورد!»

در بخش ديگري از يادداشت اين عضو فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي و فرهنگستان علوم كشورهاي در حال توسعه(تواس) آمده است: «مرحوم حسابي زماني مقاله‌اي مي‌فرستد براي مجله‌اي در پاريس در مورد آنچه در کتب درسي مدارس ما يا برپاکنندگان کتيبه‌اي در دانشگاه اصفهان، آن را نظريه‌اي بسيار عميق و برتر از نظريه‌هاي انيشتين تلقي کرده‌اند. بنابر اسناد تاريخي اين مقاله براي داوري به استاد سينج (Synge)، نسبيت‌دان معروف داده مي‌شود كه داور به دليل برخي اشتباهات محاسباتي آن مقاله را براي چاپ نمي‌پذيرد. تا کي برخي افراد و رسانه‌ها مي‌خواهند به اين روند ناثواب خود ادامه دهند؟

در خاتمه اين يادداشت با بيان اينكه با شيادي نمي‌توان عالِم و دانشمند ساخت و اين قبيل دروغ و خيال‌پردازي‌ها‌ نتيجه‌اي جز انحراف نسل آينده از مسير حركت سالم علمي ندارد آمده است: قهرمان علمي کم از قهرمان جنگ ندارد و پيروزي در علم تنها با کار مستمر و ممارست فراوان حاصل مي‌شود. از انسان‌هاي ساده زحمت‌کش و دوست‌دار ايران بت نسازيم!»

طرح مطالب اغراق‌آميز درباره مرحوم حسابي نتيجه‌اي جز خدشه به شخصيت ايشان و جامعه علمي كشور و بدبيني جوانان ندارد

دكتر اكبرزاده، رييس انجمن فيزيك ايران نيز در گفت‌وگو با خبرنگار «علمي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با بيان اين كه بخشي از مطالبي كه در مورد مرحوم دكتر حسابي از جمله همكاري و ارتباط وي با انشتين مطرح مي‌شود اغراق‌آميز و غير واقعي است، اظهار كرد: دكتر حسابي خدماتي در زمان خود به جامعه علمي عرضه كرده كه قابل انكار نيست اما طرح مطالب اغراق‌آميز در مورد وي نتيجه‌اي جز خدشه به زحمات ايشان در پي ندارد.

وي گفت: انجمن فيزيك ايران در سال‌هاي اخير همواره با طرح اين قبيل مطالب اغراق‌آميز برخورد كرده و از جمله در دوره قبلي هيات مديره انجمن، دكتر منصوري طي نامه‌اي به رياست دانشگاه اصفهان به درج برخي مطالب غيرواقعي و اغراق‌آميز در كتيبه يادبود دكتر حسابي كه در دانشگاه نصب شده اعتراض كرده است.

رييس انجمن فيزيك ايران تصريح كرد: موضع انجمن در اين خصوص كاملا روشن است. انجمن اين قبيل اغراقها را كه به نوعي سوء استفاده از شخصيت‌هاي علمي بوده و به خدشه‌دار شدن آنها منجر مي‌شود را به هيچ وجه نمي‌پذيرد.

وي خاطر نشان كرد: اين موضوع يكي از آفت‌هاي جامعه علمي ماست كه به علت سردرگمي و عدم جايگاه مشخص براي مسايل، ميدان براي سوء‌استفاده عده‌اي فراهم است و گرنه در يك جامعه علمي بالغ چنين مشكلاتي وجود ندارد.

اكبرزاده با تاكيد بر ضرورت مقابله با انتشار اين قبيل مطالب بي‌اساس نسبت به تبعات منفي آن در ايجاد سرخوردگي و بدبيني در نسل جوان و روند رو به رشد علمي كشور هشدار داد و گفت: زيان اين قبيل اقدامات دامنگير كل جامعه علمي است و نوعي بي‌اعتمادي را ايجاد مي‌كند. اگر فردي بيشتر از واقعيت بزرگ جلوه داده شود، ممكن است جوانان در ابتدا بپذيرند، اما پس از افزايش اطلاعات و به سرعت به واقعيت پي خواهند برد و در نتيجه به ساير مسايل هم شك مي‌كنند و بي‌اعتمادي در جامعه علمي گسترش مي‌يابد كه زيان اين دامن همه جامعه را مي‌گيرد.

رييس انجمن فيزيك ايران با تاكيد بر اين كه بايد درج مطالب درباره چهره‌هاي علمي ايراني در كتب درسي بايد با تامل بيشتري صورت گيرد، اضافه كرد: اين مساله يك مشغله ذهني براي همكاران انجمن فيزيك است كه قرار است در مورد آن بحث شود تا تصميم جدي تري اتخاذ شود.

چه بسا اگر دكتر حسابي مي‌توانست به عشق سرشار خود به رفع عقب‌ماندگي‌ها و پيشرفت كشورش غلبه كرده و آسايش كار در آزمايشگاه‌ها و محيط‌هاي علمي پيشرفته غرب را به شوق خدمت در جامعه عقب نگه‌داشته‌شده ايران دهه‌هاي نخست سده 1300 رها نكرده و تحقيقات علمي موفق خود را در عرصه فيزيك پي مي‌گرفت، روزي به فيزيكداني نامدار در عرصه جهاني و صاحب نظريه تبديل مي‌شد؛ اما روح بلند و متعهد دكتر حسابي كه با اغناي خودخواهانه حس علم‌دوستي و كسب عناوين و افتخارات فردي سيراب نمي‌شد، آينده ديگري را براي او رقم زد.

اندك تأملي در سوابق و خدمات درخشان اين دانشمند متعهد كه همگان بر نقش تاريخي و سازنده او در پيشرفت علمي ايران اذعان دارند، چنان تصويري باشكوه و ستودني از مرحوم دكتر حسابي ترسيم مي‌كند كه عناويني چون «مرد علمي سال»، «شاگرد ايراني انشتين» و برخي تعبيرات مبالغه‌آميز كه درباره جايگاه علمي آن مرحوم در عرصه تحقيقات فيزيك مطرح مي‌شود در برابر آن‌ها رنگ مي‌بازد.

حسابي بدون اين عناوين هم دوست‌داشتني، ستودني و بزرگ است و چه بسا دوست‌داشتني‌تر، ستودني‌تر و بزرگ‌تر.

و به قول حافظ كه استاد عميقاً به او عشق مي‌ورزيد:

« ز عشق نـاتمام ما جمـال يـار مسـتغني است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را»

نگاهي گذرا به فهرست پرشمار چهره‌ها و شخصيت‌هاي برجسته، اما مهجور و فراموش شده علمي و فرهنگي كشور، ما را به جوابي نه چندان خوشايند مي‌رساند كه براساس آن بايد در كنار تجليل از جايگاه خادمان علمي چون حسابي، بيش از پيش در ساماندهي بنيادي مفهوم علم و جايگاه دانشگران در جامعه‌اي كه به رغم گذشت 70 سال از تأسيس دانشگاه هنوز مجال تشكيل اجتماع علمي را نيافته و مفهوم نوين علم را آن‌گونه كه در دنياي پيشرفته مرسوم است، به رسميت نشناخته، تلاش كنيم.

انتهاي پيام

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

میرزا تقی خان امیر کبیر


































میرزا تقی خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار.نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می‌‌شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد).
محمد تقی پسر کربلایی قربان، آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود که در خانه قائم مقام تربیت یافت و در اوایل جوانی به سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول گشت و مورد عنایت رجل سیاسی دانشمند قرار گرفت و بعداٌ در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی سیاسی به روسیه فرستاد و در نامه‌ای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقی خان چنین نوشته:

خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می‌‌گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.
در این ماموریت که برای عذرخواهی از قتل گریبایدوف که در ایران رخ داده بود، انجام می‌‌شد، از تزار روسیه معذرت خواست و طوری عمل نمود که مورد تائید و پسند تزار و دربار ایران قرار گرفت. امیرکبیر در سفر به روسیه به مؤسسات فرهنگی، نظامی و اجتماعی آنجا توجه نمود و به این فکر بود که راه ترقی ایران نیز داشتن دانشگاه و تشکیلات نظامی و فرهنگی منظم است.
دومین ماموریت وی رئیس هیات سیاسی ایران به ارزنة‌الروم برای حل اختلاف مرزی بین ایران و امپراتوری عثمانی بود. در این ماموریت که نزدیک به دو سال طول کشید علاوه بر آشنایی با زدو بندهای سیاسی شرق و غرب با دلیری خاصی توانست اختلاف مرزی را به نفع ایران پایان دهد و محمره و اراضی وسیع طرف چپ شط العرب را که مورد ادعای عثمانی‌ها بود به ایران ملحق کرد. این اقدام و پیشنهادهای مفید امیرکبیر، مورد عناد و حسادت حاجی میرزا آغاسی قرار گرفت.
چون محمد شاه مرد، ناصرالدین میرزا که قصد حرکت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت نمی‌توانست حتی هزینه سفر خود و همراهان را به تهران تهیه کند در این هنگام که امیرکبیر در تبریز و ملقب به امیر نظام بود با ضمانت شخصی پول فراهم کرد و ناصرالدین شاه را به تهران آورد اما درباریان حتی مهد علیا مادر ناصرالدین شاه که در زد و بندهای سیاسی خارجی دست داشت مخالف امیر بودند، ولی ناصرالدین شاه هر روز بر مرتبه و مقامش می‌‌افزود تا جایی که ملقب به امیرکبیر و صدراعظم گردید. در مدت کوتاهی که امیرکبیر صدراعظم بود(در حالی که ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت فقط 16 سال داشت) با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهن پرستی خود، اقداماتی بس ارزنده کرد.
نخست به امنیت داخلی پرداخت. سالار را که در خراسان گردنکشی می‌‌کرد و از جانب روس‌ها و انگلیسی‌ها حمایت می‌‌شد سرکوب کرد. در نامه‌هایی که به نمایندگان سیاسی و نظامی روس می‌‌نوشت و در جواب‌هایی که می‌‌داد، دلیری و ثبات رای و میهن پرستی موج می‌‌زند.
پس از برانداختن سالار از خراسان، فارس و بلوچستان را آرام ساخت و در همه مناطق عشیره نشین و هر جا که ممکن بود آشوبی برخیزد قراول خانه ایجاد نمود و در سراسر مملکت امنیت برقرار گشت.

در دوره صدارت امیرکبیر ترکمانان که همواره از مدتها پیش به نقاط دور و نزدیک مناطق اطراف خود حمله می‌‌کردند به هیچ اقدام خلافی دست نزدند.

امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:
ایجاد امنیت و استقرار دولت.

تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی.

ایجاد کارخانه‌های اسلحه سازی.

اصلاح امور قضایی.
رح و تعدیل محاضر شرع.

تأسیس چاپارخانه.

تأسیس دارالفنون.

روزنامه وقايع اتفاقيه

بناي روزنامه وقايع اتفاقيه به سال 1267 از ارزنده ترين تأسيسات اجتماعي امير است.

بنيانگزار روزنامه در ايران ميرزا صالح شيرازي است. از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل علوم جديد به انگلستان رفت. ضمناً به ذوق خود فن چاپ را آموخت، و از جمله کساني است که در ايران مطبعه سنگي را تأسيس نمود. به علاوه او را پيشرو انديشه هاي سياسي جديد مغرب زمين در ايران مي شناسيم. ميرزا صالح نخستين روزنامه ايران را در زمان محمد شاه به سال 1252 در تهران بر پا کرد. روزنامه اي بود که ماهي يکبار با چاپ سنگي منتشر مي شد، و بيش از چند سالي دوام نکرد.
ذهن امير درباره روزنامه و ارزش سياسي و مدني آن خوب روشن بود، و از روزنامه هاي فرنگستان آگاهي داشت. حتي خوانده بود که: در شهر فرانکفورت آلمان (امير اساساً به دولتهاي آلماني توجه خاص داشت) باسمه کردن کاغذ اخبار که از تاريخ 1651 مسيحي.. بنا شده، الي حال مطلقاً بسته نشده، و هميشه در کار باسمه اخبار است. توجه ميرزا تقي خان معطوف به دو معني بود: يکي اطلاع يافتن دولت از اوضاع جهان، و ديگر پرورش عقلاني مردم و آشنا کردن آنها به دانش جديد و احوال ديگر کشورها.
شماره اول روزنامه وقايع اتفاقيه روز جمعه پنجم ربيع الثاني 1267 (هفتم فوريه 1851) انتشار يافت. در صفحه اول علامت شير و خورشيد ايران و عبارت “يا اسدالله الغالب” نگاشته شده بود. اين شماره به عنوان “روزنامچه اخبار دارالخلافه تهران” منتشر گرديد. از شمارهً دوم به نام “وقايع اتفاقيه” خوانده شد. و تا ده سال بعد (1277 ه.ق.) به همين اسم نشر مي شد. در اين سال هنگام تصدي ميرزا ابوالحسن خان غفاري کاشاني صنيع الملک، نام آن تغيير کرد و از شماره 474 به روزنامه “دولت عليه ايران” مبدل شد؛ و ضمناً به شکل روزنامه مصور درآمد. اين نخستين روزنامه مصوري است که در ايران انتشار يافت. ديري نگذشت که دوباره اسم آن تغيير کرد و به روزنامه “دولتي” بدل شد. پس از آن به نام “روزنامه ايران” منتشر گرديد و تا انقلاب مشروط همين اسم را حفظ کرد.
وقايع اتفاقيه روزنامه هفتگي بود، با چاپ سنگي بطبع مي رسيد. شيوه نگارش آن ساده و روشن و بکلي خالي از تقليد و تکلف بود. تا شماره هفدهم آن روزهاي جمعه پيش از ظهر انتشار مي يافت، از شماره هجدهم به بعد انتشارش به روزهاي پنجشنبه موکول گرديد. تا شماره 656 انتشار هفتگي آن مرتب بود، از آن پس گرفتار بي نظمي شد. بهاي تک شماره آن در سرتاسر ايران ده شاهي، و اشتراک ساليانه اش 24 ريال بود. چون به گوش دولت رسيد که کارکنان ولايات سواي بهاي روزنامه چيزي از مردم به نام”خدمتانه” گرفته اند؛ اعلام شد که قيمت آن “در کل شهرهاي ممالک محروسه بدون اخراجات ديگر” همان ده شاهي است، و مطالبه کردن چيزي بيش از آن “بسيار خلاف رأي امناي دولت” است.
مدير روزنامه، حاجي ميرزا جبار ناظم المهام کنسول سابق ايران در بغداد بود. “مباشر” روزنامه “ادوارد برجيس” انگليسي، و نويسنده آن “عبدالله ترجمه نويس” بود. روزنامه در مطبعه حاجي عبدالمحمد استاد مطبعه چي چاپ مي گرديد. حيف که ميرزا صالح دوست ديرين امير درگذشته بود، وگرنه هيچ کس شايسته تر از او براي کار روزنامه نبود.
نشر علوم جدید.
فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات وتدریس در ایران.
استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان.
ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی.
ایجاد روزنامه و انتشار کتب.
ترویج ساده نویسی و لغو القاب.
بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله.
مرمت ابنیه تاریخی.
مبارزه با فساد و ارتشاء(که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود).

تقویت بنیه اقتصادی کشور.
ترویج صنایع جدید.
فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی.
استخراج معادن.
بسط فلاحت و آبیاری.
توسعه تجارت داخلی و خارجی.
کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور.
تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی.
اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه.
اقدامات مذکور در واقع شامل همه شئون کشوری می‌‌شد. با لغو یا کسر مقرری‌ها و مستمری ها، عده‌ای با وی دشمن شدند اما چون همین مستمری‌ها که قبلاٌ دیر به دست صاحبان آن می‌‌رسید در روزگار امیر مرتباً بدانها داده می‌شد، تا حدی آنها را راضی کرد. وضع بودجه مملکتی سر و صورتی یافت تا جایی که امیرکبیر حقوق ناصرالدین شاه را نیز محدود کرد.

جلو بذل و بخشش‌های او را گرفت و اگر حواله‌ای از شاه می‌‌رسید جواب می‌‌نوشت که اگر این پول پرداخت شود از بودجه بسیار کم می‌شود. در برقراری مستمری برای اشخاص دولتهای خارجی اعمال نفوذ می‌‌کردند تا به موقع بتوانند از وجود آنها در بروز شورش و آشوب و اخلال استفاده کنند.

در این نامه که ملاحظه می‌شود: گاهی به خاک پای همایونی معلوم می‌شود فدوی در وجوه مخارج التفاتی قبله عالم مضایقه و خودداری می‌کند این قدر بر رای همایون آشکار باشد که به خدا من جمیع عالم را برای راحتی وجود مبارک همایونی می‌‌خواهم اگر گاهی جسارتی شود از این راه است. می‌‌خواهد که خدمت شما از جهت پول مخارج لازمه معطل نماند… خود فدوی دیناری به احدی نخواهد داد. آن وجه را که باید به مردم بدهید به مخارج لازمه قشون پادشاهی می‌‌دهد. قبله عالم انشاء الله عیدی مرحمت می‌‌فرمائید … زیاده جسارت نمی‌ورزد.

دانش و فرهنگ جديد دارالفنون

انديشه امير در بناي دارالفنون از يک سرچشمه الهام نگرفته بود، بلکه حاصل مجموع آموخته هاي او بود. آکادمي و مدرسه هاي مختلف روسيه را ديده بود؛ در کتاب جهان نماي جديد که به ابتکار و زير نظر خودش ترجمه و تدوين شد، شرح دارالعلمهاي همه کشورهاي غربي را در رشته هاي گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان آنها خوانده بود؛ و از بنيادهاي فرهنگي دنياي جديد خبر داشت.

وجهه نظر امير را در ايجاد دارالفنون بايد بدرستي بشناسيم. ذهن امير در اينجا در درجه اول معطوف به دانش و فن جديد بود، و بعد به علوم نظامي توجه داشت. اين معني از مطالعه تطبيقي برنامه درسهاي دارالفنون، و نامه هاي امير راجع به رشته تدريس استاداني که استخدام شدند، روشن مي گردد. رشته هاي اصلي تعليمات دارالفنون بنحوي که او در نظر گرفته بود عبارت بودند از: پياده نظام و فرماندهي، توپخانه، سواره نظام، مهندسي، رياضيات، نقشه کشي، معدن شناسي، فيزيک و کيمياي فرنگي و داروسازي، طب و تشريح و جراحي، تاريخ و جغرافيا، و زبان هاي خارجي. مدرسه هفت شعبه داشت، و پاره اي مواد مزبور مشترک بود. در ضمن بايد دانسته شود که براي فنون نظامي دستگاه تعليماتي جداگانه اي در خود تشکيلات لشکري تعبيه نهاد، و شعبه علوم جنگي دارالفنون مکمل آن بشمار مي رفت.

سنگ بناي دارالفنون در اوائل 1266 در زمين واقع در شمال شرقي ارک سلطنتي که پيش از آن سربازخانه بود نهاده شد. نقشه آن را ميرزا رضاي مهندس که از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل به انگلستان رفته بود کشيد؛ و محمدتقي خان معمارباشي دولت آن را ساخت. و شاهزاده بهرام ميرزا به کار بنائي آن رسيدگي مي کرد. ساختمان قسمت شرقي دارالفنون تا اواخر 1267 به انجام رسيد و مورد استفاده قرار گرفت. بـقـيـه آن تا اوايــل سـال 1269 پايان يافت. چهار طرف مدرسه را پنجاه اطاق “منقش مذهب” هر کدام به طول و عرض چهار ذرع ساخته جلو آنها را ايوانهاي وسيع بنا نمودند. در گوشه شمال شرقي تالار تئاتر احداث شد. در پشت دارالفنون کارخانه شمع کافوري و آزمايشگاه فيزيک و شيمي و دواسازي برپا نمودند. چاپخانه اي هم ضميمه آن گرديد، به علاوه کتابخانه و سفره خانه اي ساختند. در ورودي دارالفنون به طرف خيابان ارک “باب همايون” باز مي شد؛ در کنوني آن در خيابان ناصريه به سال 1292 ساخته شد.

امیرکبیر علاوه بر وصول مالیات معوقه و افزودن به درآمد دولت بر توسعه کشاورزی و تجارت نیز افزود، از اسراف و تبذیرها جلوگیری می‌‌کرد.

در گماشتن افراد صالح و صدیق بر سر کارها و طرد اشخاص نالایق اهتمام بسیار می‌‌نمود. با متحداشکل کردن سپاه ایران – کارخانه اسلحه سازی در ایران تأسیس کرد که روزانه 1000 تفنگ می‌‌ساخت.

در بسط فرهنگ و استخدام استادان خارجی دقت بسیار می‌‌کرد و برای استخدام استادان شرایط خاصی وضع نمود. در چاپ و انتشار کتب و تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه کوشش بسیار نمود.

اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر سبب شد که گروهی استفاده جو، بنای تحریک نسبت به وی بگذارند تا جایی که فرمان عزل و قتل امیر کبیر را از ناصرالدین شاه گرفتند او را در حمام فین کاشان در ربیع الاوّل سال 1268 توسّط حاجی علی خان حاجب الدوله کشتند اما باید دانست بقول اندیشمند فرهیخته کشورمان ارد بزرگ : برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است. و امیر کبیر هیچگاه برای انجام امور درست مملکتی پیش اجنبی سر خم نکرد و آبادی و پیشرفت کشور انگیزه واقعیش بود .
18 دي مصادف است با شهادت ميرزا تقي خان اميركبير، ستاره بي نظير تاريخ ايران زمين كه صد و پنجاه و اندي سال پيش به عنوان صدراعظم ايران درخشيد و در كمتر از سه سال و دو ماه بعد از شروع صدارتش خاموش شد. آشپززاده اي كه به دليل استعدادش مورد توجه قرار گرفت و توسط قائم مقام، والامقامي آگاه و وطن پرست شد.

ميرزا تقي ‌خان فراهاني از نوادر تاريخ كشور ماست. روحيه اصلاح طلب و عشق عميق وي به استقلال و آزادي و اقتدار ملت مسلمان ايران، زماني به فرياد دادخواهي ملت مظلوم لبيك گفت، كه مي‌رفت تمامي ثروت و عزت كشور براي هميشه در كام جهنمي استعمار و استكبار جهاني بلعيده شود. زماني كه دربار فاسد پادشاهي و رجال سياسي سر سپرده، مزدورانه و مزورانه علناً سنگ بندگي طاغوت‌هاي شرق و غرب را به سينه مي‌زدند و بي‌شرمي و گستاخيشان به حدي رسيده بود كه حتي كوششي در اختفاي بندهاي اسارت و يوغ بندگي و بردگي خويش نمي ‌نمودند. اميركبير در برابر دشمنان دين و مجريان سياست استعماري، يك تنه قيام كرد و پوزه استكبار و عمّال داخليش را به خاك ماليد.

طي حدود يك قرن و نيم كه از شهادت امير به دست جيره‌خواران و سر سپردگان طاغوت مي‌گذرد، دوست و دشمن در ستايش از اين روح آزاده و شخصيت مقتدر سخن گفته‌اند. همه متفق ‌القول اعتراف كرده‌اند كه مصلحي چنين تشنه اصلاح، سياستمداري چنان شيفته استقلال و زمامداري چنين خيرخواه ملت، نه تنها در تاريخ دو هزار و چند ساله ايران بلكه در تاريخ جهان، كم نظير و كمياب است. اصلاحات داخلي در زمينه اعتلاي فرهنگ، تنظيم اقتصاد و تطهير عرصه سياست كشور، اقدام در جهت احياي دين و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور كه طي سه سال و اندي صدارت ميرزا تقي‌خان امير كبير انجام گرفت، همه شايسته تحسين است.
سرگذشت اميركبير و اهداف اصلاحي و ضد استكباري اين مرد سياسي لايق، اين مسلمان متديّن و وظيفه شناس و … و مصلح بزرگ ديني و اجتماعي و نقش استكبار جهاني در سركوبي، عزل، تبعيد و سرانجام شهادت وي از آن رو شايسته مطالعه و بررسي است كه پرده از خيانت‌ها و جنايت‌هاي استعمارگران شرق و غرب در كشورهاي عقب نگاه داشته شده برداشته و ما را وامي‌دارد كه هر چه مصمم‌تر و با آگاهي هرچه بيشتر به دسيسه‌هاي استكبار جهاني پي‌ ببريم.
ميرزا تقي خان اميركبير يا ميرزا محمدتقي خان اميركبير، پسر مشهدي قربان هزاوه‌يي فراهاني نوه تهماسب بيك است. (مشهدي قربان طباخ اشراف آن زمان كه بعدها به طور اختصاصي طباخ آشپزخانه ميرزا عيسي معروف به ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني شد). ميرزا تقي خان اميركبير در خانواده‌اي از طبقات پاييني ملت ايران در روستاي هزاوه به دنيا آمد و با حفظ اين امتياز در دامان يكي از بهترين‌ و اصيل‌ترين خاندان‌هاي آن روز ايران تربيت يافت و رشد كرد.

هزاوه در دو فرسخي شمال غربي شهرستان اراك و در مجاورت فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت. كربلايي محمد قربان در سلك نوكران ميرزا عيسي قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزي رسيد و در زمان ميرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم و صدر اعظم محمدشاه مقام نظارت در آشپزخانه را احراز كرد و در اواخر عمر قاپوچي قائم مقام شد. حشر و نشر ميرزا تقي خان با فرزندان خانواده قائم مقام از سويي و استعداد و دقت نظر اميركبير از سوي ديگر از او شخصيتي مي‌سازد كه نظير آن در عصر قاجار كمتر ديده مي‌شود. راه يافتن امير كبير به كلاس درس فرزندان قائم مقام در حالي كه امثال او حق تعليم و تعلم نداشته‌اند و تعبيراتي كه قائم مقام در خصوص او به كار مي‌برد، عظمت شخصيت اميركبير را در همان دوران طفوليت نشان مي‌دهد.

امير چون به سن رشد رسيد در دستگاه قائم مقام و دستگاه محمدخان زنگنه امير نظام، وارد خدمات دولتي شد. تحرير و نويسندگي در محضر اين دو شخصيت، آغاز كار اميركبير است. بعد از مدتي لشكر نويسي در سال 1251 هجري قمري به شغل و لقب مستوفي نظام در لشكر آذربايجان منسوب و ملقب گرديد. بعد از سمت استيفا به وزير نظامي فرمانده كل قوا مي‌رسد و بعد از مدتي با جلوس ناصرالدين شاه بر تخت، محمدتقي خان، به لقب اميركبيري، اتابكي و نائبي درآمد. در حالي كه منصب صدارت و امير نظامي را داشت. حسادت امثال ميرزا آقاخان نوري و دسايس او همراه با مهدعليا در اين هنگام عليه اميركبير در شاه اثري نكرد و ازدواج امير كبير با خواهر تني ناصرالدين شاه يعني عزت الدوله اوضاع را كمي به نفع اميركبير آرام كرد. اميركبير سرگرم اصلاحات كلي شد در حالي كه مملكت سخت گرفتار طغيان ناشي از هرج و مرج اواخر دوران محمدشاه بود.

از مهمترين اقدامات وي مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: رسيدگي به وضعيت مشوش ارتش، اصلاح امور مالياتي، ختم غائله خراسان و قلع و قمع كردن حسين خان سالار و پيروان ميرزا علي محمد شيرازي، ختم قائله مازندران كه سنگر و پناهگاه با بيان به سركردگي ملاحسين شيرويه‌يي و ملاحمدعلي قدوسي بود. برافراشتن بيرق ايران در ممالك خارجه، تأسيس مدرسه دارالفنون، ايجاد روزنامه وقايع اتفاقيه در پنجم ربيع‌الثاني 1267 هـ.ق كه بعدها با عناوين روزنامه دولتي ايران و روزنامه دولت عليه ايران و روزنامه ايران منتشر مي‌شد، ايجاد چاپارخانه منظم، ساختن محلي براي توپ توپچيان به نام ميدان توپخانه، منع رشوه و تأسيس كارخانه‌هاي مختلفي چون بلورسازي، چلواربافي، ماهوت بافي، اسلحه سازي، توپ ريزي و غيره.

آنچه همواره نام امير كبير را در نهضت علم و دانش ماندگار خواهد كرد، همانا تأسيس مدرسه دارالفنون به سبك جديد و استخدام معلمين و استادان خارجي است كه در كنار آنها اساتيد برجسته ايران هم بودند و تدريس مي‌كردند. گرچه بعد از تأسيس اين مدرسه آنچه اميركبير در زمان حياتش در نظر داشت متحقق نشد و حسودان اميركبير چون ميرزا آقاخان نوري سلطه و نفوذ يافتند و اغراض و اميالشان را در اين امر مهم دخالت دادند، از جمله بردن صد نفر شاگرد از شاهزادگان به نزد ناصرالدين شاه تا در اين مدرسه تعليم يابند. افسوس كه يك روز پس از عزل اميركبير، معلمان فرنگي وارد تهران مي‌شوند و گويي او را در حال توقيف ملاقات مي‌كنند. ميرزا آقاخان نوري با وجود آمدن معلمان از فرنگ، هنوز سعي در تعطيلي دارالفنون دارد كه ناصرالدين شاه مخالفت مي‌كند.

سرانجام دشمني امثال آقاخان نوري و مهدعليا و… و ناداني ناصرالدين شاه باعث شد تا در 20 محرم 1268 هجري قمري، اميركبير از صدارت معزول شود و در 25 محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتي بركنار و چند روز بعد به كاشان تبعيد شود. سرانجام به فرمان نامرد روزگار ناصرالدين شاه به دست نالايقي چون حاج عليخان مراغه‌يي معروف به حاجب‌الدوله به طرز فيجعي در حمام فين كاشان به لقاء حق برسد. روحش شاد.

“”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"”"
روزى که امیرکبیر به شدت گریست

سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود.
هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.
روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند.

امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.

مأموريت هاي سياسي ، مأموريت روسيه و ايروان

ميرزا تقي خان از زماني که منشي دستگاه قائم مقام بود تا وقتي که به صدارت رسيد، به سه مأموريت سياسي رفت. به روسيه، ايروان و به عثماني. اين سفرها از نظر ماهيت و مقام و مسئوليت او بکلي متفاوت بودند. در سفر روسيه که همراه خسرو ميرزا رفت (45-1244) جوان بيست و دو ساله و در زمره دبيران بود. نه سال بعد که با ناصرالدين ميرزاي وليعهد، براي ملاقات تزار روس روانه ايروان شد (1253) وزارت نظام آذربايجان را برعهده داشت. پس از شش سال که به سفارت فوق العاده ارزنةالروم برگزيده شد، با مقام وزارت، به نمايندگي مختار دولت در آن کنفرانس (63-1259) شرکت جست.

باغ فين كاشان، خاطره شهادت اميركبير را در دل دارد

كاشان – باغ فين كاشان خاطره شهادت مظلومانه ميرزا تقي خان اميركبير، ستاره بي‌نظير تاريخ بيش از يكصد و پنجاه ساله ايران را در روز ‪ ۲۰دي ماه سال ‪ ۱۲۶۸هجري قمري در دل دارد.

به گزارش ايرنا ، باغ فين كاشان ، باغي سنتي و تاريخي با وسعت ‪ ۲۵هزار مترمربع ، با فضايي سرسبز و دلنواز با آبي روان و حوض‌ها و فواره‌هاي زيبا ، اما با خاطري غمبار از شهادت امير ، در شش كيلومتري جنوب كاشان و دو كيلومتري شرق تپه‌هاي تاريخي سيلك واقع شده است.

مورخان درباره قدمت اين باغ مي‌نويسند: تاريخ دقيق احداث اين باغ مشخص نيست و ولي مي‌توان گفت چشمه اين باغ از آغاز اسلام وجود داشته است.

قديمي‌ترين منبع تاريخي قدمت بناي اوليه اين باغ را به زمان عمرو بن ليث صفاري در سال ‪ ۲۵۶هجري ري بيان كرده و پس از آن ساخت بناهاي شاهانه فين به پادشاهان آل بويه نسبت داده شده و اين بناها در عهد ايلخانان مغول تكميل شده است.

باغ فين كه يكي از زيباترين باغهاي سنتي ايران و بلكه در پاره‌اي جهات از باغهاي زيباي جهان محسوب مي‌شود، درست ‪ ۱۵۵سال فاجعه دردناك و غمبار قتل بزرگمردي از تبار نيكان را در دل دارد.

پولاك در سفر نامه خود به كاشان بيشتر از فاجعه غم بار قتل اميركبير در باغ فين سخن به ميان آورده و مي‌نويسد: سروهاي اين باغ تا بخواهيد رشد مي كند، اين باغ به علت قتل صدراعظم مقتدر ايران ميرزا تقي خان كه در آنجا رخ داد ، شهرت دارد و داراي درختان تناور و جوبهاي آب صاف نشاط بخشي است كه در همه باغ كشيده شده است ، هيچ سياحي نبايد فرصت ديدن حمامي را كه امير در آن به قتل رسيده از دست بدهد.

در گوشه اين باغ زيبا در كنار موزه‌اي غني ، در ضلع شرقي آن حمام فين واقع شده كه امير در آن رگانش به دسيسه دشمنان، بريده شد و به ناحق به شهادت رسيد.

هنرمندان وعلاقه مندان به حفظ و گستره فرهنگ و تاريخ ، با ساخت نمونك‌هاي امير ، جامه دار و دلاك حمام و غيره با هدف نقل تاريخ و بازآفريني اين صحنه غمبار ، تلاش كرده‌اند تا مظلوميت امير را به بازديدكنندگان و گردشگران انتقال دهند.

هر ساله هزاران گردشگر با سفر به كاشان از باغ فين بويژه حمام اميركبير آن ديدن مي‌كنند و خاطره غمبار صدر اعظم مقتدر ايران را مرور مي‌كنند.

مظلوميت انساني آزاده و صدر اعظمي مقتدر كه برغم دشمني و دسيسه استعمار گران توانست ، كمتر از سه سال و دو ماه از عمر صدارت خود منشا خدمات فراوان و تحولات سرنوشت ساز به ايران باشد.

بي شك از ميرزا تقي خان امير كبير بايد به عنوان متديني وطن پرست و اصلاح طلبي سياستمدار نام برد كه سوداي به جز خدمت به كشور و مردم نداشت.

او يك تنه توانست در مقابل دسيسه‌ها ي استعمار بايستد و در نهايت با تاسي از مولاي خود حضرت علي (ع) خون خود را فداي آرمانهاي بلند خود كند.

امير كبير در كنار دهها اقدام نو و خير خواهانه خود براي نجات كشور از تكه تكه شدن به دست اجانب و استعماگران رشادتهاي فراواني از خود نشان داد و بحق براي استقلال و تماميت ارضي كشور جوانمردانه جنگيد.

او امير و زمامداري تشنه خدمت و شايسته تحسين است كه بايد ، نام و خدمات او همواره در تاريخ ايران بدرخشد.

اين كه چرا ناصرالدين شاه ، امير را به كاشان تبعيد كرد ، جاي سووال و بررسي دارد و برخي دليل اين تصميم شاه را وجود باغ زيباي فين و حكومت شاهزادگان قاجاري بر اين خطه مي‌دانند.

ميرزا تقي خان امير كبير كه نام اصلي او محمد تقي است در سال ‪ ۱۳۲۲هجري قمري در روستاي هزاوه در دو فرسخي شمال غربي شهرستان اراك به دنيا آمد.

كاوه حسابي يكي از نويسندگان درباره اين مرد بزرگ مي‌نويسد: ميرزا تقي خان امير كبير، صدراعظم مشهور دوره؟ ناصرالدين شاه قاجار.نام اصلي او محمد تقي بوده، كه بعدها تقي گفته مي‌شد ، به لحاظ لياقتي كه از خود نشان داد، توانست عناوين و القابي همچون كربلايي محمد تقي- ميرزا محمدتقي خان- مستوفي نظام- وزير نظام- امير نظام- امير كبير- امير اتابك اعظم( شوهر خواهر ناصرالدين شاه )را بدست آورد.

محمد تقي پسر كربلايي قربان، آشپز ميرزا عيسي قائم مقام اول بود كه در خانه قائم مقام تربيت يافت و در اوايل جواني به سمت منشي قائم مقام اول به خدمت مشغول گشت و مورد عنايت رجل سياسي دانشمند قرار گرفت و بعدها در دستگاه قائم مقام دوم نيز مورد توجه واقع شد تا جايي كه وي را همراه هياتي سياسي به روسيه فرستاد و در نامه‌اي در مورد هوش و نبوغ ميرزا تقي خان چنين نوشته:

خلاصه اين پسر خيلي ترقيات دارد و قوانين بزرگ به روزگار مي‌گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.

در اين ماموريت كه براي عذرخواهي از قتل گريبايدوف كه در ايران رخ داده بود، انجام مي‌شد، از تزار روسيه معذرت خواست و طوري عمل نمود كه مورد تائيد و پسند تزار و دربار ايران قرار گرفت. اميركبير در سفر به روسيه به موسسات فرهنگي، نظامي و اجتماعي آنجا توجه نمود و به اين فكر بود كه راه ترقي ايران نيز داشتن دانشگاه و تشكيلات نظامي و فرهنگي منظم است.

دومين ماموريت وي رئيس هيات سياسي ايران به ارزنه الروم براي حل اختلاف مرزي بين ايران و امپراتوري عثماني بود. در اين ماموريت كه نزديك به دو سال طول كشيد علاوه بر آشنايي با زدو بندهاي سياسي شرق و غرب با دليري خاصي توانست اختلاف مرزي را به نفع ايران پايان دهد و محمره و اراضي وسيع طرف چپ شط العرب را كه مورد ادعاي عثماني‌ها بود به ايران ملحق كرد. اين اقدام و پيشنهادهاي مفيد اميركبير، مورد عناد و حسادت حاجي ميرزا آغاسي قرار گرفت.

چون محمد شاه فوت كرد ، ناصرالدين ميرزا كه قصد حركت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت نمي‌توانست حتي هزينه سفر خود و همراهان را به تهران تهيه كند در اين هنگام كه اميركبير در تبريز و ملقب به امير نظام بود با ضمانت شخصي پول فراهم كرد و ناصرالدين شاه را به تهران آورد اما درباريان حتي مهد عليا مادر ناصرالدين شاه كه در زد و بندهاي سياسي خارجي دست داشت مخالف امير بودند، ولي ناصرالدين شاه هر روز بر مرتبه و مقامش مي افزود تا جايي كه ملقب به اميركبير و صدراعظم گرديد. در مدت كوتاهي كه اميركبير صدراعظم بود(در حالي كه ناصرالدين شاه در آغاز سلطنت فقط ‪ ۱۶سال داشت) با نبوغ خاص و احساسات پر شور ميهن پرستي خود، اقداماتي بس ارزنده كرد.

نخست به امنيت داخلي پرداخت. سالار را كه در خراسان گردنكشي مي‌كرد و از جانب روس‌ها و انگليسي‌ها حمايت مي‌شد سركوب كرد. در نامه‌هايي كه به نمايندگان سياسي و نظامي روس مي‌نوشت و در جواب‌هايي كه مي‌داد، دليري و ثبات راي و ميهن پرستي موج مي‌زند.

پس از برانداختن سالار از خراسان، فارس و بلوچستان را آرام ساخت و در همه مناطق عشيره‌نشين و هر جا كه ممكن بود آشوبي برخيزد قراول خانه ايجاد نمود و در سراسر مملكت امنيت برقرار گشت.

در دوره صدارت اميركبير تركمانان كه همواره از مدتها پيش به نقاط دور و نزديك مناطق اطراف خود حمله مي‌كردند به هيچ اقدام خلافي دست نزدند.

اميركبير اقدامات فراواني در دوره كوتاه صدارت خود ، همچون ايجاد امنيت و استقرار دولت، تنظيم قشون ايران به سبك اروپايي، ايجاد كارخانه‌هاي اسلحه سازي، اصلاح امور قضايي، جرح و تعديل محاضر شرع.تاسيس چاپارخانه، تاسيس دارالفنون، فرستادن ايرانيان به خارج براي تحصيلات ، ايجاد روزنامه و انتشار كتب ، ترويج ساده نويسي و لغو القاب، بناي بيمارستان و رواج تلقيح عمومي آبله، مرمت ابنيه تاريخي، مبارزه با فساد و ارتشاء ، ترويج صنايع جديد، استخراج معادن، بسط فلاحت و آبياري، توسعه تجارت داخلي و خارجي، كوتاه كردن دست اجانب در امور كشور، تعيين مشي سياسي معيني در سياست خارجي و اصلاح امور مالي و تعديل بودجه از جمله خدمات ارزشمند امير كبير است.

اقدامات انقلابي و ملي اميركبير سبب شد كه گروهي استفاده جو، بناي تحريك نسبت به وي بگذارند تا جايي دسيسه و دشمني افرادي فرصت طلب و نوكر استعمار همچون آقاخان نوري و مهدعليا و كوته بيني و ناداني ناصرالدين شاه موجب شد تا در ‪ ۲۰محرم ‪ ۱۲۶۸هجري قمري، اميركبير از صدارت معزول شود سر انجام به فرمان ناصرالدين شاه و به دست نالايقي چون حاج عليخان مراغه يي معروف به حاجب الدوله به طرز فيجعي در حمام فين كاشان به شهادت رسيد.

ماخذ
: http://www2.irna.ir/fa/news/view/menu-273/8710211868095301.htm

http://www.khabarfarsi.com/news-472593.htm