۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه
۱۳۸۷ خرداد ۱۰, جمعه
۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه
۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه
۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه
ميرزا جهانگيرخان شيرازی (صور اسرافيل)
اسامي شهداي راه آزادي در باغشاه پس كودتاي محمد عليشاه كه همه آنها
با خونشان درخت آزادي را آبياري نمودندو رضائ خان قزاق اين خونها را بالاكشيد!
1,قاضي قزويني,
2مير روح القدس,
3مير زا حسين خان,4,
شيخ ابراهيم,
5آقا محمد سيگار فروش6
آقا بالا سرباز
7 شريف سرباز
8ميرزامحمد علي خان
8مشهدي باقر تبريزي
9حشمت نظام
10شاهزاده ناصرالملك
11ميرزاعلي خان معتمد الدوله
12 مرزا محمد ملك و...
با خونشان درخت آزادي را آبياري نمودندو رضائ خان قزاق اين خونها را بالاكشيد!
1,قاضي قزويني,
2مير روح القدس,
3مير زا حسين خان,4,
شيخ ابراهيم,
5آقا محمد سيگار فروش6
آقا بالا سرباز
7 شريف سرباز
8ميرزامحمد علي خان
8مشهدي باقر تبريزي
9حشمت نظام
10شاهزاده ناصرالملك
11ميرزاعلي خان معتمد الدوله
12 مرزا محمد ملك و...
ميرزا جهانگيرخان شيرازی، مدير روزنامۀ نامدار صوراسرافيل چاپ تهران (۱۷ ربيع الثانی ۱۳۲۵- ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶/ ۹ خرداد ۱۲۸۶- ۳۰ خرداد ۱۲۸۷) است که نه تنها به سبب انتشار آن روزنامۀ آزاديخواه، بلکه به سبب شخصيت مستقل و جان باختنش در راه آزادی، از چهره های برجستۀ جنبش مشروطه خواهی به شمار می رود.
بدين گونه، روزنامۀ صوراسرافيل با شعار سه بهری «حريت، مساوات، اخوت» انتشار يافت و با قلم دهخدا و جهانگيرخان، محبوبيتی عظيم به دست آورد. شمارگان عادی آن حدود پنج هزار نسخه بود و پاره ای از شماره ها تجديد چاپ نيز می شدند؛ تا آن جا که عبدالله مستوفی شمارگانش را تا بيست و چهار هزار نسخه نيز نوشته است (شرح زندگانی من، ج۲، ص ۲۴۹).
محمدعلی شاه، پيش از کودتا و بمباران مجلس، تبعيد هشت واعظ و روزنامه نگار را خواستار شد و يکی از آنان ميرزا جهانگيرخان شيرازی بود. با اين حال، در هنگامۀ توپ بستن مجلس، گريختن از پايتخت و يا پناهگزينی در سفارت انگليس را نپسنديد (کسروی، تاريخ مشروطه، ص۶۶۶). او را دستگير ساختند و به باغشاه که محل بازداشت آزاديخواهان بود بردند. اندکی بعد، در ۲۳ جمادی الاول ۱۳۲۶ (سوم تير۱۲۸۷) پروندۀ زندگی اين جوان پرشور سی و چهار ساله، به دست دﮋخيمان استبداد بسته شد
۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه
کاشانی و مصدق؛ تفاهمات و تقابلا ت علي غريب
" انگلستان هنگامی مسئله نفت را حل شده می داند
که دکتر مصدق را از کارمیاندازیم وبعد با جانشین
او مسئله نفت را حل میکنیم "
وینستون چرچیل
کاشانی و مصدق؛ تفاهمات و تقابلات
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه
جنگ با ايران، احتمالاً نزديک تر از آنی است که شما فکر می کنيد!
نگاهی به مقاله ی جديد فيليپ جيرالدی
محمد علی اصفهانی
فيليپ جيرالدی در تازه ترين مقاله اش، به تاريخ نهم ماه مه، با استناد به منابع اطلاعاتی خود، نوشته است که با وجود مخالفت محدود ونسبی رابرت گيتس، وزير دفاع آمريکا، طرح حمله به ايران، در شورای امنيت ملی آمريکا به تصويب رسيده است.فيليپ جيرالدی، قبلاً يکی از مأموران عاليرتبه ی سی آی ای بود که در حال حاضر با بعضی از محافل ضد جنگ، به خصوص با سايت معروف «آنتی وار» کار می کند. او در اين سايت، ستون ثابتی با نام Smoke and Mirrors دارد.در ۲۱ ژانويه ی امسال نيز، جيرالدی در مقاله يی، از فعال شدن دوباره ی ديک چينی (بعد از مدتی کنار گذاشته شدن عملی از مراکز تصميم گيری) و تلاش مستمر او برای افروختن جنگ آمريکا عليه ايران خبر داده بود. ترجمه ی آن مقاله به همين قلم، همراه با توضيحات و تفصيلاتی، در همان زمان با عنوان «ديک چينی دوباره برای حمله به ايران، خيز برداشته است» منتشر شد. (۱)هرچند که از يک نگاه، در شرايط کنونی، کار حمله به ايران، برای دستگاه بوش، کاری آسان نيست، اما از يک نگاه ديگر، چنين حمله يی می تواند بنابر محاسبات اسراييل و کاخ سفيد، نقشی تعيين کننده در پيروزی مک کين و شکست کانديدای حزب دموکرات، و يا دستکم حذف باراک اوباما به نفع هيلاری کلينتون، در انتخابات چند ماه ديگر رياست جمهوری آمريکا داشته باشد.اين مورد را خانم پرفسور مارجری کن، استاد حقوق و رييس «انجمن حقوقدانان ملی» در آمريکا، و نويسنده ی کتاب معروف «کابوی جمهوری: شش شيوه ی باند گانگستری بوش برای مبارزه با قانون»، در مقاله ی ۲۴ مارس خود که با عنوان «زنهار! مواظب حمله به ايران باشيد!» ترجمه و منتشرش کرده بودم مورد تأکيد قرار داده است. (۲)اگر اين همه را دستکم با چهار عامل ديگر زير در هم بياميزيم، دوباره به خود يادآوری خواهيم کرد که لحظه يی سکون و رخوت و خواب آلودگی ما می تواند احتمالاً به قيمت بود و نبود کشوری به نام ايران تمام شود:٭ دوباره از سوراخ بيرون آمدن جان بولتون (۳) و عربده کشی جديدش در ضرورت بمباران آنچه او از آن به عنوان مراکز آموزش تروريسم نام می برد در دل خاک ايران.٭ تصريحات مکرر اسراييل در مورد «اجازه ی دستيابی به بمب اتمی به ايران ندادن»، و انجام عمليات «پيش گيرانه» در صورت ضرورت (۴) و با تهديد به محو و نابود کردن کشور ايران و تمام هفتاد ميليون مردم آن از صفحه ی روزگار، آن طور که وزير «زيرساخت های ملی» اسراييل، اخيراً مژده اش را داد، و در فاصله يی کم تر از دو هفته، هيلاری کلينتون نيز به نشخوار سخنان او پرداخت. (۵) ٭ تمرين های نظامی و سياسی بی سابقه ی اسراييل در ماه گذشته، که بنا به تفسير پروفسور ميشل شاسودووسکی و همکاران او، ماهيت دفاعی ندارد. (۶) يعنی به بيان روشن تر: اطلاع اسراييل از حمله يی احتمالاً قريب الوقوع به ايران، و آمادگی در برابر پاسخگويی های احتمالی ايران.٭ فعال شدن ناگهانی اسراييل و آمريکا توسط کارگزاران لبنانی خود در تضعيف حزب الله لبنان و خنثی کردن توان نظامی آن که طبعاً در صورت حمله ی اسراييل و آمريکا به ايران، به شدت اسراييل را تهديد خواهد کرد.پرداختن به اين موضوع، در اين يادداشت مختصر، ميسر نيست. ولی به طور خلاصه، بنا به گزارش های منابع مختلف، جريان از اين قرار بود که اسراييل طرحی در دست اجرا داشت با اين هدف که طی يک عمليات سريع و غافلگير کننده، سيد حسن نصرالله را به قتل برساند. اين طرح اسراييل، توسط نيرو های اطلاعاتی حزب الله لبنان، با بهره گيری از شبکه ی وسيع مخابراتی اين حزب، اندکی پيش از به اجرا درآمدن خنثی شد.و از همين رو، اسراييل و آمريکا، برنامه ی انحلال شبکه ی مخابراتی حزب الله را در اولويت قرار دادند. و نيز تصفيه ی مراکز حساس مراقبت های امنيتی را از افراد و نيرو های نزديک به مجموعه ی اپوزيسيون دولت لبنان که به حزب الله، منحصر نمی شود ولی با اين جريان در موارد معينی همراهی می کند. از ملی گرايان و کمونيست ها گرفته تا بخش بزرگی از مسيحيان و لبنانيان معمولی شيعه و سنی.اما مسير وقايع ـ دستکم تا اين لحظه ـ آمريکا و اسراييل را به نتيجه يی درست بر عکس آنچه اميد داشتند رسانيده است. مثل مورد تجاوز سی و سه روزه ی اسراييل به لبنان (در سال ۲۰۰۶) به حساب آمريکا و کمک به «زايمان خاورميانه ی جديد» به تصريح کاندوليزا رايس در تأييد و تبيين همان تجاوز.در همان زمان جنگ سی و سه روزه، تری ميسان، نويسنده و روزنامه نگار برجسته ی فرانسوی، فاش کرد که جرج بوش به صورت صريح و بی پرده به ژاک شيراک، رييس جمهوری وقت فرانسه، اخطار کرده است که خود را از ورود به آن ماجرا کنار بکشد؛ چرا که «اين، يک عمليات اسراييلی مورد حمايت آمريکا نيست؛ بلکه يک عمليات آمريکايی است که به وسيله ی اسراييل انجام می پذيرد» (۷)به هر حال، چه ما بخواهيم، و چه ما نخواهيم، در شرايط خاص کنونی، سرنوشت ايران، با سرنوشت لبنان و فلسطين و تمام خاورميانه، بيشتر از هميشه پيوند خورده است.عمده ترين عامل مضاعف در مضاعف کردن خطر تجاوز آمريکا و اسراييل به ايران، حکومتی است که در محاسبات ابلهانه اش، امکان بقای خود و ادامه ی قتل و غارت و دزدی و شکنجه و خفقان و دست و پا بريدن و اعدام و سنگسار را در دامن زدن به بحران های دروغين می جويد. بحران های درغين، برای پوشانيدن بحران های راستين.و بنا بر اين، راه مردم ايران و اپوزيسيون سالم و استقلال گرا و متکی بر توده ها ـ نه آويخته به دامان دشمنان سوگند خورده ی ايران که به وضوح کامل و بدون کوچک ترين ابهامی، نابود کردن ايران با تمامی مردم و تاريخ آن را برای حفظ امنيت اسراييل وعده می دهند ـ مشخص است.و يک نکته ی ديگر:اگرچه در اين مقاله ی اخير فيليپ جيرالدی، سخن از حمله ی محدود به يک مرکز نظامی در ايران است، اما همانطور که تحليل گران سياسی متعدد، از جمله خود او نيز قبلاً بر آن تأکيد کرده اند، اين حمله ی محدود ـ در صورت وقوع ـ به حمله ی نامحدود و تمام عيار به سراسر ايران و مراکز اتمی و غير اتمی آن خواهد انجاميد.به بهانه ی پاسخ واقعی و انجام پذيرفته، يا موهوم و انجام نپذيرفته ی ايران به اين حمله.همان چيزی که به نظر می رسد، اين «حمله ی محدود»، دقيقاً به خاطر آن برنامه ريزی شده باشد...۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۷۱۲ مه ۲۰۰۸
امروز (نهم ماه مه) در واشنگتن زمزمه ها و شايعاتی بالا گرفته بود مبنی بر اين که «شورای امنيت ملی آمريکا» با به اجرا در آوردن نقشه ی يک حمله ی هوايی به مقر نيرو های «القدس» سپاه پاسداران که احتمالاً نيرو های عراقی مخالف آمريکا در آن آموزش داده می شوند موافقت اصولی کرده است.مرکزی که ممکن است مورد حمله قرار بگيرد يکی از اردوگاه های نزديک به تهران است.وزير دفاع آمريکا، رابرت گيتس، تنها مسئولی است که خواهان تأمل بيشتر و به تعويق انداختن چنين حمله يی است.اين تصميم حمله به ايران ، نتيجه ی مستقيم نگرانی آمريکا از وقايع اخير لبنان است. چرا که به نظر می رسد که حزب الله، متحد حکومت ايران، توانسته است در اين وقايع، نسبت به نيرو های دولت لبنان [ متحد و فروتر از متحد حکومت آمريکا ـ م ] دست بالا داشته باشد؛ و احتمالاً در موقعيتی است که خواهد توانست بر اوضاع پرآشوب کنونی لبنان مسلط شود.کاخ سفيد، ديروز (هشتم ماه مه) با واسطه ی رهبران کرد عراقی که هنوز روابط تنگاتنگی با حکومت ايران دارند، با حکومت ايران مذاکره کرده است.آمريکا در اين مذاکره، از حکومت ايران خواسته است تا اعتراف کند که در امور عراق دخالت می کند، و متعهد شود که به کمک رسانی به نيرو های مخالف آمريکا در عراق پايان دهد.به حکومت ايران، همچنين در مورد دخالت در لبنان اخطار شده است.گفته می شود که حکومت ايران، بلافاصله به آمريکا پاسخ داده است که همچنان بر مواضع گذشته ی خود پافشاری می کند، و بحث در اين گونه امور تا زمانی که آمريکا بر مداخلاتش در ايران با به کارگيری گروه های مخالف حکومت ايران خاتمه ندهد بی مورد است. وضعيت فعلی لبنان، کاخ سفيد را اين طور متقاعد کرده است که بايد به حکومت ايران، علائم خطری بفرستد که بی سابقه باشند. احتمالاً به صورت موشک های کروز.می توان چنين فرض کرد که حمله ی آمريکا، «دقيق» و در حد امکان، محدود خواهد بود، و فقط «نيروی قدس» را هدف خواهد گرفت تا از صدمه رسيدن به مردم عادی اجتناب شود.هنوز کار تصميم گيری در مورد به اجرا گذاشتن اين طرح به مرحله ی پايانی نرسيده است. اين، با رييس جمهوری آمريکا ست که بعد از اتمام مراحل آماده سازی، فرمان اجرای طرح را صادر کند.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
عنوان و لينک مقاله:
War With Iran Might Be Closer Than You Think
www.amconmag.com/blog/2008/05/09/war-with-iran-might-be-closer-than-you-think
۱ ـ ديک چينی، دوباره برای حمله به ايران، خيز برداشته است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/cheney-iran210108.html
۲ ـ زنهار! مواظب حمله به ايران باشيد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/us-attack-m-cohn.html
۳ ـ برای شناخت بهتر شخصيت و سوابق جان بولتون، و خوابی که در زمان تصدی پست نمايندگی آمريکا در سازمان ملل متحد برای ايران ديده بود و هنوز در پی تعبير آن است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/bolton.html
۴ـ اسراييل، احتمالاً ۱۶ تا ۲۶ ميليون ايرانی را خواهد کشت:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/is-16-28m.html
۵ ـ کلينتون: صهيونيست های آمريکا! به من رأی بدهيد تا ايران را از تاريخ و جغرا فيا حذف کنم
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar07/clinton-iran.html
۶ ـ بی سابقه ترين تمرين های اسراييل برای تجاوز احتمالی به ايران:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/iran-is050408.html
۷ ـ نئوکنسرواتور ها و سياست «هرج و مرج سازنده»:
محمد علی اصفهانی
فيليپ جيرالدی در تازه ترين مقاله اش، به تاريخ نهم ماه مه، با استناد به منابع اطلاعاتی خود، نوشته است که با وجود مخالفت محدود ونسبی رابرت گيتس، وزير دفاع آمريکا، طرح حمله به ايران، در شورای امنيت ملی آمريکا به تصويب رسيده است.فيليپ جيرالدی، قبلاً يکی از مأموران عاليرتبه ی سی آی ای بود که در حال حاضر با بعضی از محافل ضد جنگ، به خصوص با سايت معروف «آنتی وار» کار می کند. او در اين سايت، ستون ثابتی با نام Smoke and Mirrors دارد.در ۲۱ ژانويه ی امسال نيز، جيرالدی در مقاله يی، از فعال شدن دوباره ی ديک چينی (بعد از مدتی کنار گذاشته شدن عملی از مراکز تصميم گيری) و تلاش مستمر او برای افروختن جنگ آمريکا عليه ايران خبر داده بود. ترجمه ی آن مقاله به همين قلم، همراه با توضيحات و تفصيلاتی، در همان زمان با عنوان «ديک چينی دوباره برای حمله به ايران، خيز برداشته است» منتشر شد. (۱)هرچند که از يک نگاه، در شرايط کنونی، کار حمله به ايران، برای دستگاه بوش، کاری آسان نيست، اما از يک نگاه ديگر، چنين حمله يی می تواند بنابر محاسبات اسراييل و کاخ سفيد، نقشی تعيين کننده در پيروزی مک کين و شکست کانديدای حزب دموکرات، و يا دستکم حذف باراک اوباما به نفع هيلاری کلينتون، در انتخابات چند ماه ديگر رياست جمهوری آمريکا داشته باشد.اين مورد را خانم پرفسور مارجری کن، استاد حقوق و رييس «انجمن حقوقدانان ملی» در آمريکا، و نويسنده ی کتاب معروف «کابوی جمهوری: شش شيوه ی باند گانگستری بوش برای مبارزه با قانون»، در مقاله ی ۲۴ مارس خود که با عنوان «زنهار! مواظب حمله به ايران باشيد!» ترجمه و منتشرش کرده بودم مورد تأکيد قرار داده است. (۲)اگر اين همه را دستکم با چهار عامل ديگر زير در هم بياميزيم، دوباره به خود يادآوری خواهيم کرد که لحظه يی سکون و رخوت و خواب آلودگی ما می تواند احتمالاً به قيمت بود و نبود کشوری به نام ايران تمام شود:٭ دوباره از سوراخ بيرون آمدن جان بولتون (۳) و عربده کشی جديدش در ضرورت بمباران آنچه او از آن به عنوان مراکز آموزش تروريسم نام می برد در دل خاک ايران.٭ تصريحات مکرر اسراييل در مورد «اجازه ی دستيابی به بمب اتمی به ايران ندادن»، و انجام عمليات «پيش گيرانه» در صورت ضرورت (۴) و با تهديد به محو و نابود کردن کشور ايران و تمام هفتاد ميليون مردم آن از صفحه ی روزگار، آن طور که وزير «زيرساخت های ملی» اسراييل، اخيراً مژده اش را داد، و در فاصله يی کم تر از دو هفته، هيلاری کلينتون نيز به نشخوار سخنان او پرداخت. (۵) ٭ تمرين های نظامی و سياسی بی سابقه ی اسراييل در ماه گذشته، که بنا به تفسير پروفسور ميشل شاسودووسکی و همکاران او، ماهيت دفاعی ندارد. (۶) يعنی به بيان روشن تر: اطلاع اسراييل از حمله يی احتمالاً قريب الوقوع به ايران، و آمادگی در برابر پاسخگويی های احتمالی ايران.٭ فعال شدن ناگهانی اسراييل و آمريکا توسط کارگزاران لبنانی خود در تضعيف حزب الله لبنان و خنثی کردن توان نظامی آن که طبعاً در صورت حمله ی اسراييل و آمريکا به ايران، به شدت اسراييل را تهديد خواهد کرد.پرداختن به اين موضوع، در اين يادداشت مختصر، ميسر نيست. ولی به طور خلاصه، بنا به گزارش های منابع مختلف، جريان از اين قرار بود که اسراييل طرحی در دست اجرا داشت با اين هدف که طی يک عمليات سريع و غافلگير کننده، سيد حسن نصرالله را به قتل برساند. اين طرح اسراييل، توسط نيرو های اطلاعاتی حزب الله لبنان، با بهره گيری از شبکه ی وسيع مخابراتی اين حزب، اندکی پيش از به اجرا درآمدن خنثی شد.و از همين رو، اسراييل و آمريکا، برنامه ی انحلال شبکه ی مخابراتی حزب الله را در اولويت قرار دادند. و نيز تصفيه ی مراکز حساس مراقبت های امنيتی را از افراد و نيرو های نزديک به مجموعه ی اپوزيسيون دولت لبنان که به حزب الله، منحصر نمی شود ولی با اين جريان در موارد معينی همراهی می کند. از ملی گرايان و کمونيست ها گرفته تا بخش بزرگی از مسيحيان و لبنانيان معمولی شيعه و سنی.اما مسير وقايع ـ دستکم تا اين لحظه ـ آمريکا و اسراييل را به نتيجه يی درست بر عکس آنچه اميد داشتند رسانيده است. مثل مورد تجاوز سی و سه روزه ی اسراييل به لبنان (در سال ۲۰۰۶) به حساب آمريکا و کمک به «زايمان خاورميانه ی جديد» به تصريح کاندوليزا رايس در تأييد و تبيين همان تجاوز.در همان زمان جنگ سی و سه روزه، تری ميسان، نويسنده و روزنامه نگار برجسته ی فرانسوی، فاش کرد که جرج بوش به صورت صريح و بی پرده به ژاک شيراک، رييس جمهوری وقت فرانسه، اخطار کرده است که خود را از ورود به آن ماجرا کنار بکشد؛ چرا که «اين، يک عمليات اسراييلی مورد حمايت آمريکا نيست؛ بلکه يک عمليات آمريکايی است که به وسيله ی اسراييل انجام می پذيرد» (۷)به هر حال، چه ما بخواهيم، و چه ما نخواهيم، در شرايط خاص کنونی، سرنوشت ايران، با سرنوشت لبنان و فلسطين و تمام خاورميانه، بيشتر از هميشه پيوند خورده است.عمده ترين عامل مضاعف در مضاعف کردن خطر تجاوز آمريکا و اسراييل به ايران، حکومتی است که در محاسبات ابلهانه اش، امکان بقای خود و ادامه ی قتل و غارت و دزدی و شکنجه و خفقان و دست و پا بريدن و اعدام و سنگسار را در دامن زدن به بحران های دروغين می جويد. بحران های درغين، برای پوشانيدن بحران های راستين.و بنا بر اين، راه مردم ايران و اپوزيسيون سالم و استقلال گرا و متکی بر توده ها ـ نه آويخته به دامان دشمنان سوگند خورده ی ايران که به وضوح کامل و بدون کوچک ترين ابهامی، نابود کردن ايران با تمامی مردم و تاريخ آن را برای حفظ امنيت اسراييل وعده می دهند ـ مشخص است.و يک نکته ی ديگر:اگرچه در اين مقاله ی اخير فيليپ جيرالدی، سخن از حمله ی محدود به يک مرکز نظامی در ايران است، اما همانطور که تحليل گران سياسی متعدد، از جمله خود او نيز قبلاً بر آن تأکيد کرده اند، اين حمله ی محدود ـ در صورت وقوع ـ به حمله ی نامحدود و تمام عيار به سراسر ايران و مراکز اتمی و غير اتمی آن خواهد انجاميد.به بهانه ی پاسخ واقعی و انجام پذيرفته، يا موهوم و انجام نپذيرفته ی ايران به اين حمله.همان چيزی که به نظر می رسد، اين «حمله ی محدود»، دقيقاً به خاطر آن برنامه ريزی شده باشد...۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۷۱۲ مه ۲۰۰۸
امروز (نهم ماه مه) در واشنگتن زمزمه ها و شايعاتی بالا گرفته بود مبنی بر اين که «شورای امنيت ملی آمريکا» با به اجرا در آوردن نقشه ی يک حمله ی هوايی به مقر نيرو های «القدس» سپاه پاسداران که احتمالاً نيرو های عراقی مخالف آمريکا در آن آموزش داده می شوند موافقت اصولی کرده است.مرکزی که ممکن است مورد حمله قرار بگيرد يکی از اردوگاه های نزديک به تهران است.وزير دفاع آمريکا، رابرت گيتس، تنها مسئولی است که خواهان تأمل بيشتر و به تعويق انداختن چنين حمله يی است.اين تصميم حمله به ايران ، نتيجه ی مستقيم نگرانی آمريکا از وقايع اخير لبنان است. چرا که به نظر می رسد که حزب الله، متحد حکومت ايران، توانسته است در اين وقايع، نسبت به نيرو های دولت لبنان [ متحد و فروتر از متحد حکومت آمريکا ـ م ] دست بالا داشته باشد؛ و احتمالاً در موقعيتی است که خواهد توانست بر اوضاع پرآشوب کنونی لبنان مسلط شود.کاخ سفيد، ديروز (هشتم ماه مه) با واسطه ی رهبران کرد عراقی که هنوز روابط تنگاتنگی با حکومت ايران دارند، با حکومت ايران مذاکره کرده است.آمريکا در اين مذاکره، از حکومت ايران خواسته است تا اعتراف کند که در امور عراق دخالت می کند، و متعهد شود که به کمک رسانی به نيرو های مخالف آمريکا در عراق پايان دهد.به حکومت ايران، همچنين در مورد دخالت در لبنان اخطار شده است.گفته می شود که حکومت ايران، بلافاصله به آمريکا پاسخ داده است که همچنان بر مواضع گذشته ی خود پافشاری می کند، و بحث در اين گونه امور تا زمانی که آمريکا بر مداخلاتش در ايران با به کارگيری گروه های مخالف حکومت ايران خاتمه ندهد بی مورد است. وضعيت فعلی لبنان، کاخ سفيد را اين طور متقاعد کرده است که بايد به حکومت ايران، علائم خطری بفرستد که بی سابقه باشند. احتمالاً به صورت موشک های کروز.می توان چنين فرض کرد که حمله ی آمريکا، «دقيق» و در حد امکان، محدود خواهد بود، و فقط «نيروی قدس» را هدف خواهد گرفت تا از صدمه رسيدن به مردم عادی اجتناب شود.هنوز کار تصميم گيری در مورد به اجرا گذاشتن اين طرح به مرحله ی پايانی نرسيده است. اين، با رييس جمهوری آمريکا ست که بعد از اتمام مراحل آماده سازی، فرمان اجرای طرح را صادر کند.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
عنوان و لينک مقاله:
War With Iran Might Be Closer Than You Think
www.amconmag.com/blog/2008/05/09/war-with-iran-might-be-closer-than-you-think
۱ ـ ديک چينی، دوباره برای حمله به ايران، خيز برداشته است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/cheney-iran210108.html
۲ ـ زنهار! مواظب حمله به ايران باشيد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/us-attack-m-cohn.html
۳ ـ برای شناخت بهتر شخصيت و سوابق جان بولتون، و خوابی که در زمان تصدی پست نمايندگی آمريکا در سازمان ملل متحد برای ايران ديده بود و هنوز در پی تعبير آن است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/bolton.html
۴ـ اسراييل، احتمالاً ۱۶ تا ۲۶ ميليون ايرانی را خواهد کشت:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/is-16-28m.html
۵ ـ کلينتون: صهيونيست های آمريکا! به من رأی بدهيد تا ايران را از تاريخ و جغرا فيا حذف کنم
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar07/clinton-iran.html
۶ ـ بی سابقه ترين تمرين های اسراييل برای تجاوز احتمالی به ايران:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/iran-is050408.html
۷ ـ نئوکنسرواتور ها و سياست «هرج و مرج سازنده»:
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه
قانون اساسی یک قرارداد فسخ شده است!
خسرو شمیرانی
shemiranie@yahoo.com
نامۀ سرگشادۀ دکتر محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه بعد از انقلاب، که رو به علی خامنه ای، رهبر، نوشته شده بود، در روز های گذشته منتشر شد. در این نامه از جمله آمده است:
"جناب آقای سیدعلی خامنهای؛ بالاخره باید به این سئوال پاسخ داده شود كه نظام ما یك نظام اسلامی هست یا نه؟ (....) اگر هست پاسخ دهید، در برابر این همه فقر (....) ، فساد بیحد، اعتیاد، خرافات، تنفروشی دختران، خیابانگردی بچهها، كارتنخوابی، چپاول و دزدی و رشوهاری، ثروتهای كلانِ بادآورده، اختلافِ وحشتناكِ طبقاتی كه آمار آنها از سوی مقاماتِ حكومتی منتشر میگردد چه كسی مسئول است؟ چرا دولتهای مورد حمایتِ شما به جای شعارهای توخالی و مردمفریب و نخنما شده، حقایق را نمیگویند؟ چه شد آن آزادی و برابری و عزت و نیك فری كه قرار بود نظامِ اسلامی منادی آن باشد؟ كجاست آن دانشگاههای اسلامی كه میخواستید الگویی باشد برای دانشگاههای ممالك اسلامی؟ چرا این همه دشمنی با دانشجویان و دانشگاهیان؟ پس از آن همه ستم و كشتار دانشجویان و استادان در دهه شصت چگونه است كه هنوز بسیاری ازندانیهای سیاسی ـ عقیدتی را دانشجویان تشكیل میدهند؟ اصولاً دانشگاه را برای چه میخواهید وقتی میشود با نیایش، باران از آسمان نازل كرد، وقتی میتوان با صلوات، مشكلات را حل كرد، وقتی رئیسجمهور مملكت میگوید، یك خواهر و برادر جوان در آشپزخانه منزلشان با كماجد و كفگیر و ملاقه انرژی اتمی تولید كردهاند، دیگر دانش و دانشگاه را برای چه میخواهید؟"دکتر محمد ملکی، پس از برکناری از ریاست دانشگاه تهران، سالهای 1360 تا 1365 را در زندان به سر برد. او خود گفته است که در اثر آزار و اذیت های وارده بر او، در شرائط دشوار سلامتی به سر می برد. علاوه بر آثار ناشی از دوران زندان، دکتر ملکی دچار سرطان و آریتمی است. او هم اکنون محکوم به 7 سال زندان است. در این رابطه می گوید: "این شمشیر داموکلس همواره بر فراز سر ما آویزان است."
نامۀ سرگشاده دکتر ملکی سبب گفت وگوی شهرگان با این استاد دانشگاه شد. او در این گفت وگو به انگیزه و دلائل خود برای نوشتن این نامه می پردازد.
خ .ش
آقای دکتر ملکی چه چیزی سبب شد این نامۀ سرگشاده را بنویسید. انگیزه نوشتن آن در این مقطع زمانی چه بود؟
این روزها 28 مین سالروز به اصطلاح انقلاب فرهنگی، یا در اصطلاح خودم کودتای فرهنگی است. من به این مناسبت نامه را نوشتم. دلیل این است که این اواخر آقایان نوک تیز حمله را متوجه دانشجویان کرده اند. می گویند دانشجو رفیق بازی می کند، شهوترانی می کند. آنها را می گیرند و زندان می کنند و هزار جور فشار به آنها می آورند. دانشگاه و دانشجو دوباره بیش از پیش مظلوم واقع شده اند.
هرکس عقده ای ویا مساله ای دارد، آن را سر دانشجویان خالی می کند. همه کاسه کوزه ها بر سر دانشگاه و دانشجویان می شکنند. من پنجاه سال است که با دانشگاهیان سروکار دارم. این ها فرزندان من هستند. در عین حال شاهد سکوتی آزاردهنده هستم. پس تصمیم به نوشتن این نامه گرفتم.
چرا آقای خامنه ای را به عنوان مخاطب نامه برگزیدید؟
آقای خامنه ای یکی از عواملی بود که در انقلاب فرهنگی دخالت داشت. می خواستم در این نامه به برخی از مشکلات و مسائل امروز جامعه اشاره کنم، پس بهترین انتخاب ایشان بود. این امکان وجود دارد که فردا این آقایان بگویند که خبر نداشتند، یا بگویند که کسی به آنها چیزی نگفت. من وظیفه خود می دانم که بگویم تا به سهم خودم گفته باشم. از پیش از انقلاب با آقای خامنه ای کار کرده ام. ما همدیگر را می شناسیم. به روحیات هم آشنا هستیم. من می گویم. حال ممکن است شما خوشت بیاید یا ممکن است بدت بیاید. ممکن است هر اقدامی را در مورد من انجام بدهی. من با پذیرش هزینۀ این کار، نامه را نوشته ام و بعضی تذکرات را داده ام.
آیا فکر می کنید آقای خامنه ای از وضعیت جاری اطلاع ندارد؟
خیر. اینطور فکر نمی کنم. باید خیلی ساده اندیش باشیم که فکر کنیم ایشان از وضع فعلی و آنچه در مملکت میگذرد بی اطلاع است. من می دانم که ایشان اطلاع دارد و همه کارها به دستور و هدایت ایشان است. اما من فکر می کنم گاهی باید یک مسائلی را تذکر داد. همانطور که من در نامه ام نوشته ام، ایشان خود پیش از انقلاب می گفت، هدف عاشورا و امام حسین این بوده که به حکومت ها تذکر بدهند و انحرافات آنها را نمایان کنند. پیش از انقلاب، زمانی که در کنار آقای خامنه ای با رژیم گذشته مبارزه می کردیم، در بحث های خود با ایشان و با دیگر روحانیون همیشه بر همین نکته تاکید می شد. پس من هم محض تذکر نوشتم و برخی نکات را نیز یادآوری کردم.
*آقای خامنه ای من می گویم. حال ممکن است شما خوشت بیاید یا ممکن است بدت بیاید. ممکن است هر اقدامی را در مورد من انجام بدهی. من با پذیرش هزینه، این نامه را نوشته ام.
* اصلاح طلبان تلاش کردند تا از شکم این رژیم، آزادی را بیرون بکشند. تجربه نشان داد که این کار عملی نیست. به هر حال امروز سکوت کرده اند و جرات کار را ندارندد.
ساده اندیش نیستم. می دانم که ایشان [آقای خامنه ای] اطلاع دارد و همه کارها به دستور و هدایت ایشان است
آیا فکر می کنید آن بالا گوش شنوایی برای تذکرات شما وجود دارد؟ من فقط از بیت رهبری صحبت نمی کنم از سطوح بالای هرم قدرت می گویم.
این برای من یک وظیفه و رسالت است. اینکه تاثیر دارد یا ندارد، امر دیگری است. ببینید، خداوند به پیامبر می گوید، تو فقط تذکر بده. بطوریکه آمده است: بر رسول چیزی نیست جز اینکه ابلاغ بکند، پیام ما را
من هم فکر کردم وظیفه دارم بگویم. اگر چه می دانم تاثیری نخواهد داشت. اصلا نمی دانم آیا اطرافیان، آنچه را من گفته ام به گوش ایشان می رسانند یا نه.
بخش بزرگی از دستگاه حکومتی بویژه بیت رهبری، دولت و مجلس و شورای نگهبان از اساس منکر وجود مشکلات در ابعادی هستند که شما تصویر کرده اید. آیا فکر می کنید سیاستمداران مدعی تغییر طلبی که به نام اصلاح طلب مشهور شده اند عمق فاجعه ای را که شما تصویر کرده اید، متوجه شده اند؟
به عقیده من هر کس که در ایران زندگی بکند. هر کس که با مردم و در میان توده ها باشد می فهمد که چه می گذرد و به قول شما عمق فاجعه را درک می کند. متاسفانه اینها که اسم خود را روشنفکر، یا روشنفکر دینی گذاشته اند، مدتی تلاش کردند، تا از شکم این رژیم، آزادی را بیرون بکشند. تجربه 7-8 سال گذشته نشان داد که این کار عملی نیست. به هر حال آنها امروز سکوت کرده اند و جرات کار را ندارند. و اگر تک و توک هم مثل آقای اعلمی حرف هایی می زنند. با مشکلات زیادی روبرو هستند. داستان آقای پورموذن را می شناسیم. آمد مصاحبه ای کرد و چند مساله معمولی را طرح کرد اما بلافاصله متهم شد که جاسوس است و از این حرف ها.
آن گروهی که مورد اشاره شما است که ظاهرا ادعا می کند با اینها نیست، اساسا جرات و جسارت بیان حرف های خود را ندارند. به هر حال برای افرادی مثل من، و با سن و سال من رنج آور است، که چرا اینها سکوت کرده و بی تفاوت هستند.
ما از ده – پانزده سال پیش در حال تکرار این نکته مهم هستیم که در شرائط قدرت مطلقه، نمی توان [از بالا] اصلاحات کرد. نمی توان به آزادی و دمکراسی رسید. یعنی می گفتیم آنچه را که آقای خاتمی در صدد انجام آن است، عملی نیست، چون ساختار اجازه نمی دهد.
اما اخیرا زمزمه هایی شروع شده که نشان می دهد برخی آقایان بالاخره به آن رسیده اند. نمی دانم مطلب اخیر آقای سعید حجاریان را خوانده اید یا نه. او گفته است: به این نتیجه رسیده ایم که از طریق پارلمانتاریسم نمی توان اصلاح کرد و مسائل را حل کرد. گفته است که باید از طریق دیگری عمل کرد. البته نگفته از چه طریقی، شاید جرات نکرده آن را بگوید. به هر صورت می خواهم بگویم که حتی تیپ هایی مثل آقای حجاریان هم به این نتیجه رسیده اند که منطق قبلی آنها مبنی بر اینکه آهسته آهسته به مجلس بروند، نفوذ کنند و به مرور دمکراسی را بدست بیاورند به درد نمی خورد.
من امیدورام این رخدادهای فاجعه باری که شاهد آن هستیم اینها را هم تکان بدهد و به این نتیجه برسند که باید کاری اساسی کرد. بارها هم تاکید کرده ام کار اساسی مورد نظر من، ربطی به جنگ و خشونت ندارد. همراه با دانشجویان پیشنهاد خود را مبنی بر یک همه پرسی طرح کردیم. آقای امیرانتظام نیز همین راه را پیشنهاد کرده بود.
آقای محمد خاتمی که اگر بخواهد، می تواند رهبر بلامنازع اصلاح طلبان باشد، در باره انتخابات اخیر گفت که مجلس برآمده از آن یک مجلس انتقادی خواهد بود. او از حضور نیروهای مستقل در ان ابراز خشنودی کرد. به این ترتیب چرا انتخابات راه حل نباشد؟ به هر حال دیر یا زود، انتقاد تاثیر می گذارد و عمل به دنبال دارد. اینطور نیست.
در دوره اول انتخابات اخیر، در تهران، سیاسی ترین شهر ایران، بیست و چند درصد و در دوره دوم 12 درصد شرکت کردند. این نشانه قهر مردم است. آیا این انتخابات به تغییر می انجامد؟ مشکلات چنان کمر مردم را خم کرده که دیگر در انتخابات بی اثری مثل این شرکت نمی کنند. اینها می گویند که مردم رژیم را دوست دارند و گله ای از اوضاع ندارند. ما می گوییم، اگر اینطور است، بیایید یک همه پرسی آزاد بگذارید و رای تایید مردم را بگیرید و دهان افرادی چون من را هم ببندید.
طرح رفراندوم چیز جدیدی نیست. آقای امیرانتظام سال ها پیش آن را مطرح کرد. شما همراه با تعدادی دیگر از اساتید و دانشجویان دو سال و نیم پیش آن را دوباره زنده کردید. اگر رفراندوم راهکار خوبی بود احتمالا همه گیر می شد، چنین نیست؟
اگر خاطرتان باشد، وقتی ما رفراندوم را مطرح کردیم هزاران افترا به ما زده شد. وابسته به انگلیس و غیره. از اینکه بگذریم، ایده رفراندوم سبب شد تا صدها مقاله و بحث و برخورد در این رابطه صورت بگیرد. این امر نمایانگر کیفیت جدیدی بود چنین چیزی تا آنزمان سابقه نداشت. در مخالفت و موافقت با آن طرح نوشته شد. همین آقای حجاریان ما را مسخره کرد. اما حالا پس از گذشت یکی دو سال حودش به این نتیجه رسیده که راه پارلمانتاریسم به نتیجه نمی رسد. راه دیگر چیست؟ طبیعتا جنگ و خشونت نیست. تنها راهکار روش مسالمت آمیز و قانونی است. قانون اساسی رفراندوم را پیشنهاد می کند.
در داخل با ما چنین برخورد کردند و البته در خارج هم اینکه چه کسی جلوتر باشد مانع از آن شد که این کار پیش برود. به هر حال من راهی مسالمت آمیزتر، مردمی تر و آزدیخواهانه تر از همه پرسی نمی شناسم.
من سعی کردم درنامه ای که به خامنه ای نوشتم هم مشکل را بیان کنم و هم راه حل نشان دهم. به هر حال به قول شاعر: // من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم /// تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال// نمی دانم آیا بگذارند این نامه به دست او برسد یا نه. و اگر برسد آیا با توجه به اینکه من از لحاظ سنی هم از او بزرگتر هستم و در گذشته همراه با او مبارزه کرده ام، آیا پند می گیرد یا ملال.
* اگر می گویید مردم رژیم را دوست دارند، بیایید یک همه پرسی آزاد بگذارید و رای تایید مردم را بگیرید و دهان افرادی چون من را هم ببندید.
* آقای حجاریان ما را مسخره می کرد. حالا خودش به این نتیجه رسیده که پارلمانتاریسم به نتیجه نمیرسد. شاید جرات نکرده بگوید راه حل چیست.
بر پایه قانون اساسی از شرائط رهبری این است که آگاه به زمان و مدیر و مدبر باشد. حال اگر تصویر ارائه شده در نامه شما را بپذیریم نتیجه این می شود که آقای خامنه ای یا آگاه نیست و یا مدیریت ندارد که پس از دو دهه رهبری ایشان، چنین وضع فاجعه باری پیش امده است. آیا طبق قانون اساسی جاری، ایشان شرائط رهبری را از دست نداده است؟
ببینید این صحبت هایی که ما می کنیم ممکن است درست باشد اما این آقایان قبول ندارند. اینها معتقدند ایشان، آگاه است و مدیر است و مدبر است و غیره. اما نکته مهم این است که قانون اساسی یک قرارداد میان حکومت گران و حکومت شوندگان است. طبیعت هر قراردادی چنین است که وقتی یک طرف آن را زیر پا گذاشت دیگر برای طرف مقابل هم از اعتبار ساقط می شود. ما از اوائل این رژیم مرتب شاهد نقض این قرارداد بوده ایم. پس این قرار داد برای طرف دیگر هم دیگر بی اعتبار است.
از سوی دیگر، این چیزی است که باعث نگرانی می شود یعنی این آقایان برای خاطر خودشان هم که شده باید به فکر باشند. آخر اتفاقی که نباید بیافتد خواهد افتاد و وقتی که بهمن راه افتاد دیگر برای جبران مافات دیر خواهد بود.
آیا نگران نیستید که ابراز این نظرات برای خودتان نتایج نا مطلوبی داشته باشد؟
دیگر چه مشکلی قرار است برای من پیش بیاید. همین الان که با شما صحبت می کنم محکوم به هفت سال زندان هستم. شمشیر داموکلس هم همیشه بالای سرم است. من سرطان دارم. آریتمی دارم. اجازه نمی دهند حتی برای معالجه به خارج از کشور بروم. دیگر از این بالاتر چیست؟ جان مرا می گیرند؟ خوب بگیرند. جان من چه ارزشی دارد؟ جان انسانهایی را گرفتند که من به اندازه یک موی آنها هم نیستم.
آقای دکتر محمد ملکی از شما سپاسگزاریم
این گفت و گوی تلفنی در تاریخ 19 اردیبهشت 1387 – 8 می 2008 انجام شده است.
لینک این گفت وگو در شهرگان:
http://www.shahrgon.com/fa/index.php?news=1396
shemiranie@yahoo.com
نامۀ سرگشادۀ دکتر محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه بعد از انقلاب، که رو به علی خامنه ای، رهبر، نوشته شده بود، در روز های گذشته منتشر شد. در این نامه از جمله آمده است:
"جناب آقای سیدعلی خامنهای؛ بالاخره باید به این سئوال پاسخ داده شود كه نظام ما یك نظام اسلامی هست یا نه؟ (....) اگر هست پاسخ دهید، در برابر این همه فقر (....) ، فساد بیحد، اعتیاد، خرافات، تنفروشی دختران، خیابانگردی بچهها، كارتنخوابی، چپاول و دزدی و رشوهاری، ثروتهای كلانِ بادآورده، اختلافِ وحشتناكِ طبقاتی كه آمار آنها از سوی مقاماتِ حكومتی منتشر میگردد چه كسی مسئول است؟ چرا دولتهای مورد حمایتِ شما به جای شعارهای توخالی و مردمفریب و نخنما شده، حقایق را نمیگویند؟ چه شد آن آزادی و برابری و عزت و نیك فری كه قرار بود نظامِ اسلامی منادی آن باشد؟ كجاست آن دانشگاههای اسلامی كه میخواستید الگویی باشد برای دانشگاههای ممالك اسلامی؟ چرا این همه دشمنی با دانشجویان و دانشگاهیان؟ پس از آن همه ستم و كشتار دانشجویان و استادان در دهه شصت چگونه است كه هنوز بسیاری ازندانیهای سیاسی ـ عقیدتی را دانشجویان تشكیل میدهند؟ اصولاً دانشگاه را برای چه میخواهید وقتی میشود با نیایش، باران از آسمان نازل كرد، وقتی میتوان با صلوات، مشكلات را حل كرد، وقتی رئیسجمهور مملكت میگوید، یك خواهر و برادر جوان در آشپزخانه منزلشان با كماجد و كفگیر و ملاقه انرژی اتمی تولید كردهاند، دیگر دانش و دانشگاه را برای چه میخواهید؟"دکتر محمد ملکی، پس از برکناری از ریاست دانشگاه تهران، سالهای 1360 تا 1365 را در زندان به سر برد. او خود گفته است که در اثر آزار و اذیت های وارده بر او، در شرائط دشوار سلامتی به سر می برد. علاوه بر آثار ناشی از دوران زندان، دکتر ملکی دچار سرطان و آریتمی است. او هم اکنون محکوم به 7 سال زندان است. در این رابطه می گوید: "این شمشیر داموکلس همواره بر فراز سر ما آویزان است."
نامۀ سرگشاده دکتر ملکی سبب گفت وگوی شهرگان با این استاد دانشگاه شد. او در این گفت وگو به انگیزه و دلائل خود برای نوشتن این نامه می پردازد.
خ .ش
آقای دکتر ملکی چه چیزی سبب شد این نامۀ سرگشاده را بنویسید. انگیزه نوشتن آن در این مقطع زمانی چه بود؟
این روزها 28 مین سالروز به اصطلاح انقلاب فرهنگی، یا در اصطلاح خودم کودتای فرهنگی است. من به این مناسبت نامه را نوشتم. دلیل این است که این اواخر آقایان نوک تیز حمله را متوجه دانشجویان کرده اند. می گویند دانشجو رفیق بازی می کند، شهوترانی می کند. آنها را می گیرند و زندان می کنند و هزار جور فشار به آنها می آورند. دانشگاه و دانشجو دوباره بیش از پیش مظلوم واقع شده اند.
هرکس عقده ای ویا مساله ای دارد، آن را سر دانشجویان خالی می کند. همه کاسه کوزه ها بر سر دانشگاه و دانشجویان می شکنند. من پنجاه سال است که با دانشگاهیان سروکار دارم. این ها فرزندان من هستند. در عین حال شاهد سکوتی آزاردهنده هستم. پس تصمیم به نوشتن این نامه گرفتم.
چرا آقای خامنه ای را به عنوان مخاطب نامه برگزیدید؟
آقای خامنه ای یکی از عواملی بود که در انقلاب فرهنگی دخالت داشت. می خواستم در این نامه به برخی از مشکلات و مسائل امروز جامعه اشاره کنم، پس بهترین انتخاب ایشان بود. این امکان وجود دارد که فردا این آقایان بگویند که خبر نداشتند، یا بگویند که کسی به آنها چیزی نگفت. من وظیفه خود می دانم که بگویم تا به سهم خودم گفته باشم. از پیش از انقلاب با آقای خامنه ای کار کرده ام. ما همدیگر را می شناسیم. به روحیات هم آشنا هستیم. من می گویم. حال ممکن است شما خوشت بیاید یا ممکن است بدت بیاید. ممکن است هر اقدامی را در مورد من انجام بدهی. من با پذیرش هزینۀ این کار، نامه را نوشته ام و بعضی تذکرات را داده ام.
آیا فکر می کنید آقای خامنه ای از وضعیت جاری اطلاع ندارد؟
خیر. اینطور فکر نمی کنم. باید خیلی ساده اندیش باشیم که فکر کنیم ایشان از وضع فعلی و آنچه در مملکت میگذرد بی اطلاع است. من می دانم که ایشان اطلاع دارد و همه کارها به دستور و هدایت ایشان است. اما من فکر می کنم گاهی باید یک مسائلی را تذکر داد. همانطور که من در نامه ام نوشته ام، ایشان خود پیش از انقلاب می گفت، هدف عاشورا و امام حسین این بوده که به حکومت ها تذکر بدهند و انحرافات آنها را نمایان کنند. پیش از انقلاب، زمانی که در کنار آقای خامنه ای با رژیم گذشته مبارزه می کردیم، در بحث های خود با ایشان و با دیگر روحانیون همیشه بر همین نکته تاکید می شد. پس من هم محض تذکر نوشتم و برخی نکات را نیز یادآوری کردم.
*آقای خامنه ای من می گویم. حال ممکن است شما خوشت بیاید یا ممکن است بدت بیاید. ممکن است هر اقدامی را در مورد من انجام بدهی. من با پذیرش هزینه، این نامه را نوشته ام.
* اصلاح طلبان تلاش کردند تا از شکم این رژیم، آزادی را بیرون بکشند. تجربه نشان داد که این کار عملی نیست. به هر حال امروز سکوت کرده اند و جرات کار را ندارندد.
ساده اندیش نیستم. می دانم که ایشان [آقای خامنه ای] اطلاع دارد و همه کارها به دستور و هدایت ایشان است
آیا فکر می کنید آن بالا گوش شنوایی برای تذکرات شما وجود دارد؟ من فقط از بیت رهبری صحبت نمی کنم از سطوح بالای هرم قدرت می گویم.
این برای من یک وظیفه و رسالت است. اینکه تاثیر دارد یا ندارد، امر دیگری است. ببینید، خداوند به پیامبر می گوید، تو فقط تذکر بده. بطوریکه آمده است: بر رسول چیزی نیست جز اینکه ابلاغ بکند، پیام ما را
من هم فکر کردم وظیفه دارم بگویم. اگر چه می دانم تاثیری نخواهد داشت. اصلا نمی دانم آیا اطرافیان، آنچه را من گفته ام به گوش ایشان می رسانند یا نه.
بخش بزرگی از دستگاه حکومتی بویژه بیت رهبری، دولت و مجلس و شورای نگهبان از اساس منکر وجود مشکلات در ابعادی هستند که شما تصویر کرده اید. آیا فکر می کنید سیاستمداران مدعی تغییر طلبی که به نام اصلاح طلب مشهور شده اند عمق فاجعه ای را که شما تصویر کرده اید، متوجه شده اند؟
به عقیده من هر کس که در ایران زندگی بکند. هر کس که با مردم و در میان توده ها باشد می فهمد که چه می گذرد و به قول شما عمق فاجعه را درک می کند. متاسفانه اینها که اسم خود را روشنفکر، یا روشنفکر دینی گذاشته اند، مدتی تلاش کردند، تا از شکم این رژیم، آزادی را بیرون بکشند. تجربه 7-8 سال گذشته نشان داد که این کار عملی نیست. به هر حال آنها امروز سکوت کرده اند و جرات کار را ندارند. و اگر تک و توک هم مثل آقای اعلمی حرف هایی می زنند. با مشکلات زیادی روبرو هستند. داستان آقای پورموذن را می شناسیم. آمد مصاحبه ای کرد و چند مساله معمولی را طرح کرد اما بلافاصله متهم شد که جاسوس است و از این حرف ها.
آن گروهی که مورد اشاره شما است که ظاهرا ادعا می کند با اینها نیست، اساسا جرات و جسارت بیان حرف های خود را ندارند. به هر حال برای افرادی مثل من، و با سن و سال من رنج آور است، که چرا اینها سکوت کرده و بی تفاوت هستند.
ما از ده – پانزده سال پیش در حال تکرار این نکته مهم هستیم که در شرائط قدرت مطلقه، نمی توان [از بالا] اصلاحات کرد. نمی توان به آزادی و دمکراسی رسید. یعنی می گفتیم آنچه را که آقای خاتمی در صدد انجام آن است، عملی نیست، چون ساختار اجازه نمی دهد.
اما اخیرا زمزمه هایی شروع شده که نشان می دهد برخی آقایان بالاخره به آن رسیده اند. نمی دانم مطلب اخیر آقای سعید حجاریان را خوانده اید یا نه. او گفته است: به این نتیجه رسیده ایم که از طریق پارلمانتاریسم نمی توان اصلاح کرد و مسائل را حل کرد. گفته است که باید از طریق دیگری عمل کرد. البته نگفته از چه طریقی، شاید جرات نکرده آن را بگوید. به هر صورت می خواهم بگویم که حتی تیپ هایی مثل آقای حجاریان هم به این نتیجه رسیده اند که منطق قبلی آنها مبنی بر اینکه آهسته آهسته به مجلس بروند، نفوذ کنند و به مرور دمکراسی را بدست بیاورند به درد نمی خورد.
من امیدورام این رخدادهای فاجعه باری که شاهد آن هستیم اینها را هم تکان بدهد و به این نتیجه برسند که باید کاری اساسی کرد. بارها هم تاکید کرده ام کار اساسی مورد نظر من، ربطی به جنگ و خشونت ندارد. همراه با دانشجویان پیشنهاد خود را مبنی بر یک همه پرسی طرح کردیم. آقای امیرانتظام نیز همین راه را پیشنهاد کرده بود.
آقای محمد خاتمی که اگر بخواهد، می تواند رهبر بلامنازع اصلاح طلبان باشد، در باره انتخابات اخیر گفت که مجلس برآمده از آن یک مجلس انتقادی خواهد بود. او از حضور نیروهای مستقل در ان ابراز خشنودی کرد. به این ترتیب چرا انتخابات راه حل نباشد؟ به هر حال دیر یا زود، انتقاد تاثیر می گذارد و عمل به دنبال دارد. اینطور نیست.
در دوره اول انتخابات اخیر، در تهران، سیاسی ترین شهر ایران، بیست و چند درصد و در دوره دوم 12 درصد شرکت کردند. این نشانه قهر مردم است. آیا این انتخابات به تغییر می انجامد؟ مشکلات چنان کمر مردم را خم کرده که دیگر در انتخابات بی اثری مثل این شرکت نمی کنند. اینها می گویند که مردم رژیم را دوست دارند و گله ای از اوضاع ندارند. ما می گوییم، اگر اینطور است، بیایید یک همه پرسی آزاد بگذارید و رای تایید مردم را بگیرید و دهان افرادی چون من را هم ببندید.
طرح رفراندوم چیز جدیدی نیست. آقای امیرانتظام سال ها پیش آن را مطرح کرد. شما همراه با تعدادی دیگر از اساتید و دانشجویان دو سال و نیم پیش آن را دوباره زنده کردید. اگر رفراندوم راهکار خوبی بود احتمالا همه گیر می شد، چنین نیست؟
اگر خاطرتان باشد، وقتی ما رفراندوم را مطرح کردیم هزاران افترا به ما زده شد. وابسته به انگلیس و غیره. از اینکه بگذریم، ایده رفراندوم سبب شد تا صدها مقاله و بحث و برخورد در این رابطه صورت بگیرد. این امر نمایانگر کیفیت جدیدی بود چنین چیزی تا آنزمان سابقه نداشت. در مخالفت و موافقت با آن طرح نوشته شد. همین آقای حجاریان ما را مسخره کرد. اما حالا پس از گذشت یکی دو سال حودش به این نتیجه رسیده که راه پارلمانتاریسم به نتیجه نمی رسد. راه دیگر چیست؟ طبیعتا جنگ و خشونت نیست. تنها راهکار روش مسالمت آمیز و قانونی است. قانون اساسی رفراندوم را پیشنهاد می کند.
در داخل با ما چنین برخورد کردند و البته در خارج هم اینکه چه کسی جلوتر باشد مانع از آن شد که این کار پیش برود. به هر حال من راهی مسالمت آمیزتر، مردمی تر و آزدیخواهانه تر از همه پرسی نمی شناسم.
من سعی کردم درنامه ای که به خامنه ای نوشتم هم مشکل را بیان کنم و هم راه حل نشان دهم. به هر حال به قول شاعر: // من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم /// تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال// نمی دانم آیا بگذارند این نامه به دست او برسد یا نه. و اگر برسد آیا با توجه به اینکه من از لحاظ سنی هم از او بزرگتر هستم و در گذشته همراه با او مبارزه کرده ام، آیا پند می گیرد یا ملال.
* اگر می گویید مردم رژیم را دوست دارند، بیایید یک همه پرسی آزاد بگذارید و رای تایید مردم را بگیرید و دهان افرادی چون من را هم ببندید.
* آقای حجاریان ما را مسخره می کرد. حالا خودش به این نتیجه رسیده که پارلمانتاریسم به نتیجه نمیرسد. شاید جرات نکرده بگوید راه حل چیست.
بر پایه قانون اساسی از شرائط رهبری این است که آگاه به زمان و مدیر و مدبر باشد. حال اگر تصویر ارائه شده در نامه شما را بپذیریم نتیجه این می شود که آقای خامنه ای یا آگاه نیست و یا مدیریت ندارد که پس از دو دهه رهبری ایشان، چنین وضع فاجعه باری پیش امده است. آیا طبق قانون اساسی جاری، ایشان شرائط رهبری را از دست نداده است؟
ببینید این صحبت هایی که ما می کنیم ممکن است درست باشد اما این آقایان قبول ندارند. اینها معتقدند ایشان، آگاه است و مدیر است و مدبر است و غیره. اما نکته مهم این است که قانون اساسی یک قرارداد میان حکومت گران و حکومت شوندگان است. طبیعت هر قراردادی چنین است که وقتی یک طرف آن را زیر پا گذاشت دیگر برای طرف مقابل هم از اعتبار ساقط می شود. ما از اوائل این رژیم مرتب شاهد نقض این قرارداد بوده ایم. پس این قرار داد برای طرف دیگر هم دیگر بی اعتبار است.
از سوی دیگر، این چیزی است که باعث نگرانی می شود یعنی این آقایان برای خاطر خودشان هم که شده باید به فکر باشند. آخر اتفاقی که نباید بیافتد خواهد افتاد و وقتی که بهمن راه افتاد دیگر برای جبران مافات دیر خواهد بود.
آیا نگران نیستید که ابراز این نظرات برای خودتان نتایج نا مطلوبی داشته باشد؟
دیگر چه مشکلی قرار است برای من پیش بیاید. همین الان که با شما صحبت می کنم محکوم به هفت سال زندان هستم. شمشیر داموکلس هم همیشه بالای سرم است. من سرطان دارم. آریتمی دارم. اجازه نمی دهند حتی برای معالجه به خارج از کشور بروم. دیگر از این بالاتر چیست؟ جان مرا می گیرند؟ خوب بگیرند. جان من چه ارزشی دارد؟ جان انسانهایی را گرفتند که من به اندازه یک موی آنها هم نیستم.
آقای دکتر محمد ملکی از شما سپاسگزاریم
این گفت و گوی تلفنی در تاریخ 19 اردیبهشت 1387 – 8 می 2008 انجام شده است.
لینک این گفت وگو در شهرگان:
http://www.shahrgon.com/fa/index.php?news=1396
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)