۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

جناب معاون وزیر هم از آکسفورد آمده اند؟



تصویر بالا : دریای آرال پس از خشک شدن و مرگش . این بیابان برهوت روزگاری دریای خروشانی بود
نوشتهء عبداللطیف عبادی
اول : ء
آقای حسن عباس نژاد مدیرکل حفاظت محیط زیست استان آذربایجان غربی در گفتگو با روزنامهء جام جم گفته است که میزان شوری آب دریاچهء ارومیه به ۳۶۰ گرم نمک در یک لیتر رسیده ،  شصت درصد از مساحت این دریاچه خشکیده و در آن مقدار مساحت اندک باقی مانده از این دریاچه نیز عمیق ترین نقطهء آب به دو متر رسیده است . این مقام مسئول افزوده است که نسل تنها موجود زنده در این دریاچه – که آبزی بسیار کوچکی به نام آرتیمیا بود – منقرض گردیده ، آب ورودی به آن به نقطهء صفر رسیده است و اصل مطلب اینکه : دریاچهء ارومیه تا سه سال دیگر بطور کامل از بین خواهد رفت . عباس نژاد با اشاره به طرح هایی که برای انتقال آب در کوتاه مدت به این دریاچه در دست بررسی یا اجرا هستند ، با ناامیدی نگریسته و گفته است “هیچ اقدامی در کوتاه مدت قادر به تامین آب مورد نیاز دریاچه ارومیه نیست ” .  وی با اشاره به برنامه هایی که برای نجات این دریاچهء خشکیده در درازمدت مطرح شده اند نیز گفته است که برای احیای دریاچهء ارومیه چهار هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود ولی در نهایت ، این مقدار به کمتر از نصف آن کاهش یافت . مدیر کل سازمان حفاظت محیط زیست استان آذربایجان غربی با تاسف می افزاید : شرایط دریاچهء ارومیه بحرانی است و عمر آن به پنج سال آینده نمی رسد ( برای خواندن این مصاحبه اینجا را کلیک کنید)  سه ماه بعد – یعنی ده روز پیش – مدیرکل ادارهء محیط زیست استان آذربایجان غربی در مصاحبه ای دیگر با خبرگزاری مهر، با نگرانی بسیار بیشتری اعلام کرد میزان کاهش سطح آب دریاچه ارومیه نسبت به سال ۱۳۷۵ شش متر کاهش یافته و میزان غلظت نمک در آب آن به ۴۰۰ گرم در لیتر رسیده است . آبی که دیگر نه آب ، بلکه نمک مذاب است ( برای خواندن این مصاحبه اینجا را کلیک کنید)ء
تصوریر بالا : دریاچهء رو به مرگ ارومیه . شصت درصد آن تبدیل به نمک زار شده است
دوم : ء
اصلی ترین و مهمترین و در واقع حیاتی ترین عامل ایجاد شدن و زنده ماندن هر دریاچه و برکه و تالابی ، آبی هست که به شکل چشمه و رودخانه به آن وارد می شود و در آن می ریزد . اگر جریان وارد شدن آب به هر برکه و تالاب و دریاچه ای بسته شود و متوقف گردد ، آن برکه یا دریاچه و یا تالاب به تدریج خشک خواهد شد . گاهی این حادثه بطور طبیعی اتفاق می افتد . به این شکل که اگر بارش برف و باران در کوهساران و سرچشمه های آن رودخانه ها و چشمه ها به میزان کافی نباشد و یا کلا” برف و بارانی نبارد ، طبیعتا” آن رودخانه ها و چشمه ها  نیز بی جان می شوند و آبی  به برکه ها یا دریاچه ها نمی رسد و خشک می گردند . در این حالت جای نگرانی چندانی نیست چرا که خشکسالی و نباریدن باران همیشگی نیست و حتی اگر برکه و یا دریاچه و تالابی خشک شود و تا صد سال هم برف و باران نبارد ، به محض آنکه اقلیم طبیعی آنجا دوباره تغییر کند و سالهای پرباران فرا برسند ، طبیعت خودش را به سرعت بازسازی می کند و حیات و زندگی دوباره به آن برکه یا دریاچه باز می گردد . اما اگر بسته شدن راه آب های ورودی به دریاچه و  یا برکه و تالابی بطور مصنوعی و به شکلی غیر طبیعی و به دست بشر صورت گرفته باشد و از آن بدتر اینکه این بسته شدن بصورت ایجاد بند و سد هایی دائمی باشد و این سدها منجر به خشکیده شدن و مرگ آن دریاچه و برکه و تالاب گردیده باشند ، دیگر هیچ امیدی به زنده شدن و حیات دوبارهء آن دریاچه و تالاب و برکه نیست ، جز آنکه آن سدها را بردارند و اجازه بدهند تا طبیعت و آن دریاچه و تالاب و برکه آبی بنوشند و نفس بکشند . سد زدن و بستن کامل راه رودخانه ها و چشمه هایی که به یک دریاچه می ریزند و به صفر رساندن آب ورودی به آن دریاچه ، دقیقا” مانند گذاشتن پا بر حلقوم یک انسان دست و پا بسته و فشار دادن کفش بر حلق  و خرخره است . در چنین صورتی تنها راه زنده ماندن و نجات آن نگونبخت نه باد زدن و گفتگو و اعلام همدردی و ابراز تاسف از حال پریشان و چهرهء کبود و به شمارش افتادن نفس های این انسان بلکه فقط و فقط برداشتن پا و فشار کفش از روی حلق آن بیچاره است . تنها راه نجات یک دریاچهء در حال مرگ و خفه شدن نیز نه چشم دوختن به بارش برف و باران در کوهساران و منحرف کردن مسیر چند چشمهء کم آب و بی جان به آن و یا پرداختن به طرح هایی خیالی مانند بارور کردن ابرها بر فراز آن ، بلکه صرفا” برداشتن سد و پا از روی حلقوم آن دریاچه و برچیدن سدهای احداث شده بر رودخانه های منتهی به آن است
تصویر بالا : سد کارون چهار . در کشور ما بجای مدیریت منابع آب موجود و صرف جویی علمی در مصرف آنها ، تفکر
سدسازی و ساختن سدهای بیشتر در دستور کار قرار دارد . اما غالب این سدها بدون ارزیابی های علمی و همه جانبه ساخته میشوند . صنعت سدسازی و پتروشیمی و نیز راه سازی های بی مطالعه و غیر علمی ، محیط زیست ایران را به خاک سیاه نشانده اند . روی تصویر فوق کلیک کنید تا خفه کردن هولناک و وحشتناک رودخانه ها را بهتر ببینید
 سوم : ء
کامبیز سلطانی ، کارشناس و پژوهشگر حوزهء محیط زیست ایران ، در مقاله ای مفصل و  به شیوه ای کاملا” علمی و بی طرفانه و منصفانه و دلسوزانه به علل خشک شدن و مرگ دریاچهء ارومیه پرداخته و می نویسد : پانزده رودخانهء دائمی به دریاچهء ارومیه می ریزند . تاکنون روی این رودخانه ها ۳۶ سد ساخته اند ، ۱۲ سد نیز در دست ساخت هستند و ۴۰ سد دیگر نیز برای ساخت و احداث در دست برنامه ریزی هستند . یعنی ۸۸ سد مانع از جاری شدن  رودخانه ها بسوی دریاچهء ارومیه و رسیدن آب به درون آن میشوند . برای مثال فقط بر یک رودخانهء منتهی به آن (به نام آجی  چای) ۲۲ سد احداث شده است و به این ترتیب دیگر آبی باقی نمی ماند که به آن دریاچه وارد شده و باعث ادامهء حیاتش گردد ( بررسی مطلب ایشان را در اینجا و اصل مقاله اش را نیز در اینجا بخوانید) ء
تصویر بالا :  استالین با افتخار تمام در حال مطالعهء نقشه تغییر مسیر رودخانه های سیحون و جیحون به سمت بیابانهای
ازبکستان و خشکاندن درباچهء آرال است . مقامات حکومت شوروی می گفتند اصلا” چه معنی دارد که بگذاریم آب رودخانه هایمان در دریاها و دریاچه ها و تالابها بریزند؟ آنها دفاع از محیط زیست را افکاری امپریالیستی و ضد توسعه می نامیدند و معتقد بودند هر کسی که بخواهد از محیط زیست و نجات رودخانه ها و تالابها و حیات وحش و دریاها و دریاچه ها دفاع کند یا آدمی بی درد و بورژوا هست و یا آنکه عامل امپریالیسم جهانی است و قصد تضعیف نظام کمونیستی و تبلیغ علیه مسئولین و مقامات آن را دارد . به همین دلیل کسی جرات دفاع از محیط زیست و نقد عملکرد نقشه های سدسازی در شوروی و انتقاد و مخالفت با خشکاندن و مرگ دریای آرال توسط استالین را نداشت
چهارم : ء
ارومیه نخستین دریاچهء بزرگ در جهان نیست که بطور غیر طبیعی و به دلیل بسته شدن راه آب ورودی به آن توسط بشر ، خشکیده و از بین رفته و یا در حال مرگ است . دریای خوارزم ( یا همان دریاچهء آرال ) نخستین قربانی تفکری بود که به دریا و دریاچه ریختن آبهای رودخانه ها را اتلاف منابع طبیعی و به هدر رفتن آبهای روان می دانست . چنین تفکری اصولا” اعتقادی به وجود و حفاظت از محیط زیست ندارد و از آن بدتر اینکه پرداختن و بها دادن محیط زیست و بینش سبز ( سبز محیط زیستی ) را نگرش وعملی ضد توسعه محسوب می داند .  با یک چنین دیدگاهی بود که حکومت شوروی تصمیم به ایجاد بی مطالعهء هزاران سد مخرب و ضد محیط زیستی و بستن شریان صدها برکه و تالاب و درایچهء داخلی در آن کشور نمود ، آبگیرها و رودخانه را سطل زباله تصور کرد و پس ماندهء صدها و هزاران کارخانه را به سادگی درون آنها ریخت و چندین رودخانه را هم از مسیر طبیعی خود منحرف کرد و به نقاطی دیگر برد . اما معروفترین و مهمترین قربانی این تفکر ضد محیط زیستی دریاچهء آرال واقع در میان دو کشور کنونی ازبکستان و قزاقستان بود . دریاچه آرال مانند دریاچهء مازندران (خزر) بقدری بزرگ و با عظمت بود که آنرا نیز  نه دریاچه بلکه دریای آرال می گفتند . این دریاچهء بزرگ و باشکوه ، با آب دو رودخانه ای که به آن می ریختند  یعنی آمو دریا ( جیحون) و سیر دریا ( سیحون) سرشار می شد و نفس می کشید و زنده بود . اما بعد از انقلاب کمونیستی در کشور اتحاد جماهیر شوروی ، لنین و استالین – به دلیل بلاهت شخصی و یا جهالت علمی و یا هر دوی آن با هم – اعلام کردند بجای آنکه آب دو رودخانهء بزرگ و پهناور سیحون و جیحون بدون هیچ استفاده ای به دریای آرال ( خوارزم) بریزد ، چرا مسیرشان را به سویی دیگر منحرف نکنیم و به دشتهای پهناور و خشک ازبکستان نبریم و در آنجا پنبه و گندم و برنج و خربزه نکاریم و صنعت کشاورزی را در مناطق بسیار وسیعی از کشور توسعه ندهیم؟ . با همین دیدگاه غیر علمی و بی مطالعه بود که عملیات ساخت کانالهایی متعدد برای منحرف کردن و به بیراهه بردن آبهای رودخانه های سیحون و جیحون در سالهای دههء ۱۹۴۰ میلادی آغاز شد و بیست سال بعد عملیات تغییر مسیر آن دو رودخانه پایان یافت و ورودی آب دریای آرلب ناگهان صفر شد . به این ترتیب راه رسیدن آب حیات به دریای خوارزم ( آرال) بسته شد و آن دریای بزرگ و پهناور و زیبا و پرآب و خروشان از نفس افتاد و آرال ذره ذره جان داد و مرد . امروز از آن دریای نیلگون تنها گودالی کوچک و مملو از مقداری آب آلوده به انواع مختلف سموم و پسمانده های شیمیایی کارخانه ها و فاضلابهای شهرهای اطراف ، با غلظت چهارصد گرم نمک در هر لیتر – و در واقع مقداری نمک مذاب و به شدت مسموم – باقی مانده است که آن هم تا چندی دیگر بطور کامل از میان خواهد رفت . دریاچهء ارومیه نیز با شتاب می رود تا تبدیل به آرالی دیگر شود و درواقع شده است و ما خبر نداریم
تصویر بالا : این بیابانی که می بینید ، تا پنجاه سال پیش دریای خروشان آرال بود . اکنون دوستداران محیط زیست در آن
بیابان تابلوهای بزرگی را نصب کرده اند و رویشان تصاویر ماهواره ای دریای آرال را چسبانده اند که نشان می دهند وقتی که ورودی آب را به دریای آرال به صفر رساندند ، آن دریای مظلوم و بی دفاع چگونه ناگهان خشک شد . خواهش می کنم روی تصویر بالا کلیک کنید و خوب به عکسهای نصب شده روی آن تابلوها دقت کنید و از چپ به راست ببینید که چگونه آرال را کشتند . در آن زمان مقامات شوروی همچنان اصرار داشتند که آرال بدون ورودی آبهای رودخانه های سیحون و جیحون هم می تواند زنده بماند . کارشناسان دولتی و غیر دولتی شوروی می دانستند که آن گفته ها و وعده ها دروغ است اما کسی جرات حرف زدن نداشت
تصویر بالا : قربانیان بی گناه مرگ آرال . وقتی آرال خشک شد و مرد ، میلیونها نفر از مردمی که در ازبکستان و قزاقستان
 زندگی می کردند دچار فاجعه ای بی مانند شدند . پنجاه سال است که بر سر آنها غبارهای سم و نمک فرو می ریزد . میلیونها نفر دچار بیماری های لاعلاج شدند ، صدها هزار نفر مردند ، هزاران کودک عقب افتادهء جسمی و ذهنی به دنیا آمدند و میلیونها نفر دیگر نیز به انواع بیمارهای کشنده و عذاب آور دست به گریبان هستند . همهء این بدبختی ها به دلیل خشک شدن آرال بود . مردمی که تا شعاع هزاران کیلومتری و حتی بسیار دور از بستر خشکیده و نمکزار شدهء آرال زندگی می کنند می گویند که ما نفرین شده ایم . راست هم می گویند . نفرین آرال دامان همه را گرفت
پنجم : ء
اما خشکیدن و مرگ دریاچهء ارومیه چه عواقبی خواهد داشت؟  حتی تصور کردن ابعاد فاجعهء خشک شدن دریاچهء ارومیه نیز وحشتناک است . کسی هنوز به درستی نمی تواند ابعاد و عواقب ناشی از مرگ دریاچهء ارومیه و عمق فاجعه را از هم اکنون  به دقت پیش بینی کند اما با مطالعهء سرگذشت دریای آرال می تواند سرنوشت دریاچهء ارومیه و عواقب بعد از مرگش را بطور تقریبی و تا حدودی ، بطورعلمی پیش بینی کرد و دورنمای آن را از هم اکنون آنرا تجسم نمود . با خشک شدن و مرگ تدریجی دریای آرال ، تعادل آب و هوایی منطقهء آسیای میانه و رطوبتی که آن دریا در طول میلیونها سال ، در آسیای میانه و محیط پیرامون خود ایجاد کرده بود ،  تا شعاع هزاران کیلومتر از بین رفت . زمستانهایی بسیار سرد و خشک و تابستانهایی بسیار داغ و خشک و تفتیده از راه رسیدند و بجای آن دریای آبی ، بستری از نمک زار و شوره زار و از آن بدتر لایه ای از سموم ته نشین شده ای که در زمان حیاتش به آن ریخته شده بودند ، ایجاد شد . بادهای خشک ، آن نمک ها و سم ها را با خود برداشت و به هرسو برد و غباری از خاک و نمک و سمهای کشنده را بر سر همهء شهرها و مزارع دور و نزدیک فرو ریخت . فروریختنی که بیش از پنجاه سال است ادامه دارد و هیچ پایانی نیز برای آن متصور نیست . با ریزش غبارهای سم و نمک ، موجی از بیماری های لاعلاج و مرگبار بسوی میلیونها انسانی که حتی در هزاران کیلومتری دورتر و بسیار آنسوتر از بستر خشکیدهء دریای آرال زندگی می کردند ، هجوم آوردند . در طول این مدتی که آب سیحون و جیحون را بر دریاچهء خوارزم بسته اند و از آرال بجز نام و نشان و دشتی خشک و برهوت چیز دیگری باقی نمانده است ، میلیونها نفر بر اثر تنفس آن خاک های آلوده و مسمومی که بر سرشان بارید و می بارد ، به سرطان دچار شدند و مردند . ریه های میلیونها نفر دیگر دچار عفونت شد و طحال و کبد و کلیه صدها هزار انسان دیگر نیز از کار افتاد و با رنج و غذاب و درد بسیار جان باختند . چشمهای صدها هزار انسان دیگر نیز مبتلا به دردهایی پرغذاب شد و هزاران نفر کور گشتند . هزاران کودک به شکلی ناقص الخلقه به دنیا آمدند و عمر مردمانی که در اطراف آن دریاچه زندگی می کردند بسیار کم شد و سالهای سال است که جوانمرگ می شوند . بادهای برخاسته از بستر خشک دریاچهء آرال بر مزارع و کشت زارها و باغهایی تا هزاران کیلومتر دورتر نیز باریدند و لایه ای از غبارهای نمک و آلوده به سمهای گوناگون بر درختان و محصولات کشاوری نشستند و همه را از بیخ و بن خشک کردند . کار دریانوردی و صنعت ماهیگیری و رزق و روزی میلیونها انسانی که در دور و نزدیک به دریای آرال زندگی می کردند از بین رفت و فقر و فلاکت گریبانگیر همهء آن مردمان شد . نفرین دریای خوارزم گریبان آنهایی که با بستن راه تنفس و آبهای ورودی اش برای خود کشتزارهای پنبه و گندم برپا کرده بودند را نیز گرفت . کانالهایی که برای تغییر مسیر و انتقال آبهای سیحون و جیحون به بیابانهای ازبکستان زده بودند کارایی خود را از دست دادند و هفتاد درصد از آبهای سیحون و جیحون پیش از رسیدن به آن مزارع در طول مسیر بخار می شوند و به هدر رفتند و می روند و از آن مقدار اندکی نیز که به گندم زارها و پنبه زارها رسیدند کسی خیری ندید . پنبه های حاصل از خون ناحق دریای خوارزم بسیار نامرغوب از آب درآمدند و گندم به دست آمده در کشت زارهای جدید نیز ارزش اقتصادی نداشتند . در واقع دریاچهء آرال به فنا رفت . این سرنوشتی هست که برای دریاچهء ارومیه نیز قابل پیش بینی است . با خشک شدن کامل دریاچهء ارومیه و تبدیل شدن چهل درصد باقی ماندهء آن به بستری خشک , عملا” بیش از هشتاد میلیارد تن نمک آلوده به انواع سموم خطرناک  برجای می ماند . در شرایطی که به دلیل خشک شدن بخشهای بزرگی از سوریه و عراق و نیز عربستان سعودی ، غبارهای عربی از سمت غرب و جنوب به ایران حمله ور می شوند و حتی تا تهران را در مه ای از خاکهای کشنده فرو می برند ، بادهایی خشک غبارهای نمکهای مسموم را نیز از بستر خشکیدهء دریاچهء ارومیه برخواهند داشت و تا شعاعی دست کم یک هزار کیلومتری بر سر مردم ایران و حتی کشورهای همسایه خواهند ریخت . تمام مزارعی که در حال حاضر با آبهای ذخیره شده در پشت سدهای احداث شده بر رودخانه های منتهی به دریاچهء ارومیه سبز و خرم گشته اند و یا با احداث کانال و پمپهای قوی آب آن رودخانه را به سمت خود برده اند ، غرق غبار و سم می شوند و در هوای داغ و سوزانی که بسویشان خواهد آمد خشکیده خواهند شد و تبدیل به شوره زار می شوند . صدهاهزار و بلکه میلیونها نفر از کسانی که در استانهایی حتی هزاران کیلومتر دورتر از دریاچهء خشکیده ارومیه زندگی می کنند دچار بیماری های بسیار دردناک و کشنده خواهند شد و نسل های بعدی آنها نیز از عواقب خشک گشتن آن دریاچه جان سالم به در نخواهند برد . شاید مقامات محلی و حتی مقامات کشوری از این دلخوش باشند که میزان تولید محصولات کشاورزی در اطراف دریاچهء ارومیه بالا رفته است اما نمی دانند که بزودی مجبورند هزاران هزار برابر بیشتر از آنچه که از این طریق به دست می آورند را صرف هزینهء درمان صدها هزار و بلکه میلیونها نفر از شهروندان مبتلا شده به سرطان و عفونت و کوری و معلولهای ناقص الخلقه و کودکان عقب مانده و بیمارانی کنند که کبد و طحال و کلیه هایشان از کار افتاده و با مرگ دست به گریبان شده اند . آنوقت سدسازان و سدداران ما بروند در مقابل بیمارستانهای دست کم یازده استان کشور بنشینند و بخاطر کشتن دریای ارومیه و بلایی که بر سر میلیونها ایرانی بدبخت و بیچاره آورده اند ، خاک بر سر بریزند . یکی از کارشناسان و جغرافی دانهای روس که در طرح تغییر مسیر جیحون و سیحون و مرگ آرال شرکت داشت بعدها در مقابل سئوال کسانی که از او پرسیده بودند ” تویی که می دانستی تغییر مسیر سیحون و جیحون و خشک شدن دریای آرال چگونه میلیونها انسان را به خاک سیاه خواهد نشانید ، پس چرا سعی کردی موضوع را ساده تصویر کنی و بگویی خطر پیش آمده جدی نیست و آرال خشک نخواهد شد و آنچه در حال وقوع است فاجعه نیست؟ ” جواب داده بود “ وقتی آن طرح را برای اجرا به ما ابلاغ کردند ، می دانستیم که با اجرایش دریای آرال خواهد مرد و با فاجعه ای عظیم روبرو خواهیم شد ، اما همهء ما ترسیده بودیم و کسی جرات سخن گفتن و ابراز مخالفت با دستوراتی که از مسکو می آمدند را نداشت ” . به نظر من تمام کارشناسانی که بر رودخانه های منتهی به دریاچهء ارومیه سد زده اند و یا مشغول سد زدن هستند و آب ورودی به آن دریاچه را به نقطهء صفر رسانده اند و یا آنکه از میانش جاده کشیده اند و گردش آب را در آن متوقف کرده اند ، خودشان دقیقا” می دانند که چه می کنند و خیلی خوب می دانند که با این کارشان چه فاجعه ای را برای محیط زیست مملکت ایران رقم زده اند و می زنند . اما یا به دلیل منافع دنیوی شان و یا به دلیل ترس و محافظه کاری شان ، سکوت کرده اند و نتیجه اش این شده است که هیچ صدایی و هیچ زمزه ای از دانشمندان و کارشناسان دولتی و مشغول به کار در آن سدها و یا سدسازی ها شنیده نمی شود و حتی عموم و غالب اساتید و محققان و جغرافیدان های ما نیز ترجیح داده اند که وظیفهء علمی و اخلاقی خود را فراموش کنند و مقامات ذیربط و مسئول را از نصایح و اندرزهای علمی و دلسوزانه شان محروم کنند ، غافل از اینکه ” کلکم راع و کلکم مسئول “ . دلیل مرگ و نابودی دریاچهء ارومیه آن اصلا” پیچیده و بغرنج نیست کما اینکه دانستن علت مرگ دریای خوارزم ( ارال ) نیز پیچیده نبود . همانگونه که آرال را منحرف کردن و به بیراهه بردن آبهای جیحون و سیحون کشت ، دریاچهء ارومیه را نیز سدهای متعددی که بر رودخانه های منتهی به آن ایجاد شدند به این حال و روز انداختند . سدهایی که بدون بررسی های همه جانبهء علمی و محیطی زیستی ساخته شدند از یک سو و ندادن حقابهء دریاچه از مخازن پشت آن سدها نیز از یکسو ، دریاچهء ارومیه را تشنه رها کردند . آن مقدار اندکی آبی را نیز که در رودخانه های بی جان شده بود بود ، توسط کشاورزانی که در مسیرهای آنها مزارع جدیدی برپا کرده بودند ، مکیده شد . سالهای کم باران نیز مزید بر علت شد و نهایتا” کار به اینجا رسید که مدیر کل حفاظت استان آذربایجان غربی اعلام کرد ورودی آب به دریاچهء ارومیه به صفر مطلق رسیده است . احداث سد بر رودخانه هایی که به دریاچهء ارومیه می ریختند و بستن دریچه های آن سدها ، در واقع گذاشتن پا برخرخرهء آن دریاچهء رو به مرگ مرگ و فشار دادن بر حلقوم آن بود و هست .مقامات محلی – و بعضا” کشوری – حتی با دیدن مرگ دریاچهء ارومیه نیز حاضر به برداشتن سدهایی که بر رودخانه ها و در واقع شریانهای حیاتی منتهی به آن زده اند و یا حتی باز کردن دریچه های آن سدها و دادن سهم دریاچه از مخازن پشت آنها نیستند و بی آنکه پایشان را از روی خرخرهء دریاچهء ارومیه بردارند می خواهند که برای نجاتش کاری کنند .  مگر میشود پایمان را بر حلقوم کسی بگذاریم و خرخره اش را با کفشمان فشار بدهیم و در همان حال دنبال راهی برای کمک به آن بیچاره و نجاتش از خفگی باشیم؟ در چنین حالتی اگر آن فرد نگونبخت بتواند جمله ای را بگوید فقط این است که پایت را از روی خرخره ام بردار! بزرگترین لطفی که می توان در حق دریاچهء ارومیه کرد نیز برداشتن سدها و یا حداقل ، باز کردن دریچهء سدهایی هست که دارند خفه اش می کنند . طرح هایی که تاکنون برای احیای این دریاچه مطرح می کشده اند – همانگونه که مدیرکل حفاظت محیط زیست استان آذربایجان غربی به آنها اشاره کرده است – در کوتاه مدت به نتیجه ای نخواهند رسید و مشکل اصلی اینجاست که وقت چندانی هم برای بازگرداندن حیات و زندگی به دریاچهء ارومیه باقی نمانده است و نگین محیط زیست شمال غرب ایران در همین زمان کوتاه مدت سه تا پنج ساله خواهد مرد و بطور کامل از روی نقشهء جغرافیای کشور محو خواهد شد . اصولا” طرح هایی که برای نجات و احیای دریاچهء ارومیه در نظر گرفته شده اند غیر علمی و غیر قابل اجرا و یا بی فایده هستند . طرح هایی از قبیل تغییر مسیر چند چشمهء خشکیده و نیمه جان از حوزه ای دیگر بسوی دریاچهء ارومیه و یا حتی طرح هایی تخلیلی و غیر علمی تری مانند بارور کردن ابرها بر فراز آن ، واقعا” بی فایده اند . تنها راه نجات دریاچهء ارومیه  برداشتن پای سدها از روی خرخرهء این دریاچه و لااقل باز کردن بخشی از دریچه های آنها و اجازهء راحت شدن و نفس کشیدن به دریاچهء ارومیه است . من شکی ندارم که اگر مقامات آن روزگار حکومت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به درستی از عواقب و نتایج هولناک کار خود و فاجعهء عظیمی که طرح منحرف کردن آبهای سیحون و جیحون داشت آگاه بودند و از ارزش وجودی دریای آرال و نقش بی نظیرش در محیط زیست آن سرزمین اطلاعی ولو اندک و مختصر می داشتند ، هرگز دست به چنان کاری نمی زدند و در تاریخ معاصر جهان یک چنین نامی از خود برجای نمی گذاشتند . اکنون نیز مطمئن هستم که مدیران و مسئولین و مقامات تصمیم گیرنده در کشور ما و آنهایی که حاضر به برداشتن سدهای احداث شده بر رودخانه های منتهی و واریزی به دریاچهء ارومیه نیستند و یا حتی در سرشان خیال و سودای ساختن سدهای جدید و بیشتری را  در همان حوزهء طبیعی بحران زده  در سر می پرورانند ، به درستی متوجه عواقب کار خود و عمق فاجعه ای که در راه است – و حتی مدتهاست که آغاز گردیده است – نیستند ، وگرنه بلافاصله زنگهای خطر و هشدار را به گونه ای بسیار جدی به صدا در می آوردند و از هجوم نکبت و فلاکت و فاجعه ای که برای میلیونها نفر از هموطنان ما و بخشهای بزرگی از مملکت ما در راه است ، پیشگیری می کردند و نام نیکی از خود در تاریخ سرزمین ما بجای می گذاشتند
تصویر بالا : محمد درویش نویسندهء وبلاگ مهار بیابانزایی بر بستر خشکیدهء دریاچه ارومیه نشسته است . وبلاگ
 مهاربیابانزایی نماد دفاع خالصانه ، بی طرفانه ، علمی و کاملا” غیر سیاسی از محیط زیست ایران بود . اما آنرا بستند

تصویر بالا : جناب آقای حسین باقری ، معاون محترم وزارت کشور و ریاست سازمان مدیریت بحران در مملکت ما . ایشان
معتقدند که خشک شدن دریاچهء ارومیه فاجعه نیست
و حرف آخر
من می دانستم که در کشورمان سازمانی به نام ” مدیریت بحران کشور” وجود دارد و همیشه با خودم می گفتم وقتی که مرگ دریاچه ارومیه با این سرعت در حال وقوع است و خشک شدنش بزرگترین فاجعهء محیط زیستی در ایران و حتی در کل خاورمیانه محسوب میشود ، پس چرا سازمان مدیریت بحران کشور در این مسئله دخالتی نمی کند و در حل این بحران مقامات و مسئولین سازمان محیط زیست کشورمان را تنها گذاشته است و یا اگر در این زمینه کاری کرده است ، چرا خدمتش به محیط زیست مملکت و آگاه کردن مقامات عالی کشورمان از این فاجعه تاکنون نمودی عینی و عملی نداشته است؟ کمتر کسی از دوستداران محیط زیست در ایران هست که نداند مقامات سازمان محیط زیست کشورمان در مقابل وزارت خانه های قدرتمندی مانند وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی و وزارت راه و ترابری واقعا” توان چندانی ندارد و برای احقاق حق دریاچهء ارومیه و گرفتن حقابهء آن از سدهای موجود بر رودخانه های منتهی آن و نیز متوقف کردن ساخت سدهای بی مطالعهء بیشتر در حوزهء آبی کار چندانی از دستش بر نمی آید . به همین دلیل بود که در شگفت بودم از سکوت سازمان مدیریت بحران کشورمان در این ماجرا . تا اینکه چند روز پیش متوجه شدم که ریاست محترم آن سازمان سکوت خودش را در این زمینه شکسته و در مصاحبه ای با سایت خبری و تحلیلی دادنا به ابراز نظر در این زمینه پرداخته است. عنوان این مصاحبه این بود که ” خشکی دریاچهء ارومیه فاجعه نیست” . جناب حسین باقری در این مصاحبه می گوید : ” به نظر من خشک شدن دریاچه ارومیه فاجعه نیست. در دنیا وقوع چنین اتفاقاتی طبیعی است و دریاچه هایی خشک می شود و بعد از مدتی دوباره پر آب می شوند. ضمن اینکه سازمان حفاظت محیط زیست نیز برنامه ای برای جلوگیری از خشکی دریاچه ارومیه در دست اجرا دارد و این مشکل مقطعی و کاملا طبیعی است و حتما رفع می شود” . حسین باقری در پاسخ به سئوال دیگر خبرنگار دلسوز و مطلع دادنا که معترضانه می پرسد : اما آقای باقری ، شصت درصد از دریاچهء ارومیه به شوره زار تبدیل شده است ، چگونه چنین مشکلی مقطعی طبیعی هست؟  با خونسردی جواب می دهد ” به طور قطع این مشکل حل می شود. تاکنون ده ها بار در دنیا دریاچه هایی کاملا خشک شدند و دوباره مانند روز اول شده است. در کشور ما دریاچه هامون بعد از سه سال شرایط سخت، مانند گذشته پر آب شد. خیلی سخت نگیرید حتما درست می شود . بنده به مردم و دوستداران محیط زیست این خبر خوش را می دهم که صددرصد خشکی دریاچه ارومیه حل می شود و مانند گذشته می شود حتی پر آب تر و بهتر هم خواهد شد.” (مشروح مصاحبهء ایشان را در اینجابخوانید) . و به همین سادگی سخنش را به پایان می برد . حسین باقری نه تنها ریاست سازمان مدیریت بحران کشور بلکه معاون وزیر محترم کشور هم هست . ایشان علاوه بر اینها مطالبی را نیز دربارهء علل و عوامل و ابعاد آتش سوزی های گستردهء اخیر در جنگلهای کشورمان فرموده اند که نقد و بررسی شان را می گذارم برای مطلبی جداگانه و در فرصتی دیگر . اما آنچه که باعث شگفتی عمیق من شد سطح نازل سواد علمی و نیز بینش غیر علمی و تصورات ساده انگارانهء ایشان نسبت موضوع خشک شدن دریاچهء ارومیه بود . با توجه به تمام توضیحات علمی و تاریخی و بررسی های تطبیقی جغرافیایی و شرح و توضیحاتی آماری که در بالا داده ام ، قاعدتا” خوانندهء مطلب حاضر دیگر نیازی به توضیحات من نمی بیند و پس از رسیدن به پایان آن و خواندن فرمایشات ریاست محترم ستاد بحران کشور، خودبخود غرق حیرت می شود که شخصی مانند ایشان با این شناخت اندکی که از مبانی علوم طبیعی و جغرافیایی و اقلیم شناسی و زمین شناسی دارند ، چگونه رئیس سازمانی شده اند که کار اصلی اش مواجه شدن با بحرانهایی طبیعی و جغرافیایی و اقلیمی و از جمله خشکسالی و سیلاب و زلزله و آتش سوزی است؟ من واقعا” نمی دانم که باید با چه لحنی و با استفاده از چه جملاتی نظرات معاون محترم وزیر کشور و ریاست محترم ستاد مدیریت بحران مملکتم  دربارهء بحران رخ داده برای دریاچهء ارومیه را نقد کنم؟ مرحوم علی کردان در شرایطی به وزارت کشورایران  رسید که سالهای سال از ایشان به عنوان یکی از برجسته ترین تحصیلکردگان کشور و فارغ التحصیل از دانشگاه آکسفورد انگلستان نام برده میشد ، اما نوع بیان و منطق و سطح سواد علمی ایشان نشان نمی داد که تحصیل کردهء آکسفورد باشند . بعد هم البته ماجرای دکترای ایشان آنقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه از وزارت کشور به کناری رفت و مدتی پیش از وفاتشان آن خدابیامرز را عاقبت در صف متقاضیان ثبت نام دورهء لیسانس دانشگاه پیام نور دیدند . من نمی دانم جناب آقای حسین باقری که بهرحال مسئول مواجهه با بحرانهای طبیعی و جغرافیایی در کشورمان هستند تا چه اندازه به بدیهیات و مبانی علوم جغرافیایی – که بنده مختصر سوادی در آنها دارم – آشنا هستند . اما چنانچه روزی معاون محترم وزارت کشور و رئیس ارجمند سازمان مدیریت بحران کشورمان را در جایی دیدم ، این حق را برای خودم ، و به عنوان یکی از رعایای  مملکت ایران ، محفوظ می دانم که از آن بزرگوار بپرسم ایشان که مدیریت مواجه شدن با فجایع و بحرانهای طبیعی و جغرافیایی در کشور را بر عهده دارند ، اگر با الفبای علوم جغرافیا و فجایع و بحرانهایی طبیعی مانند سیل و زلزله و آتش سوزی جنگلها و خشکسالی و خشکیدن رودخانه ها و دریاچه ها آشنا هستند ، در کجا درس خوانده اند و از کدام دانشگاه آمده اند؟
این دو مطلبم را نیز بخوانید

هیچ نظری موجود نیست: