۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

عوامل شكست نهضت ملي ايران







كودتاي 28 امرداد كه با همدستي انگليس، آمريكا و ايادي داخلي‌شان به بار نشست و توانست دولتي ملي را سرنگون كند و قدرت و ثروت را براي بيست‌وپنج سال ديگر به جيب بيگانگان روانه سازد، از زواياي گوناگون شايان بررسي و درنگ است. آنچه در پي مي‌آيد، بخشهايي از سخنان شادروان دكتر صديقي، وزير كشور دولت مرحوم مصدق درباره علل شكست نيروهاي ملي است كه به كودتاي 28 امرداد 1332 انجاميد. در همين مطلب خلاصه، وي فهرست‌وار مطالبي را برمي‌شمارد كه حاكي از طرز نگرش يك جامعه‌شناس به عوامل مختلف دروني و بيروني، موقعيت جغرافيايي، ساختار جامعه ايران، نارسايي‌هاي قانون اساسي، موضع سياستهاي بين‌المللي و بسياري زمينه‌هاي ديگر در پديد آمدن موقعيتي است كه منجر به توقف نهضت ملي صنعت نفت گرديد. اين مطلب با اندكي تلخيص از كتاب «يادنامه دكتر صديقي» برگرفته شده است.

نويسنده: غلامحسین - صدیقی

منبع: روزنامه - اطلاعات - تاريخ شمسی نشر 28/05/1388


به نظر من خميرمايه حركت 28 امرداد در سي‌ام تير آماده شده بود، زيرا همه مردم و كليه طبقات طرفدار دكتر مصدق بودند و از جان و دل او را مي‌ستودند؛ ولي مرحوم خليل ملكي و عده‌اي ديگر اصرار كردند كه عناصر وابسته به حزب توده در يك تظاهر جداگانه شركت كنند و مليون در يك زمان ديگر؛ در نتيجه در آن روز يك نيمروز چپ‌ها با نظم خاص و قدرت تشكيلاتي فراوان و يك نيمروز عناصر ملي با ضعف تشكيلاتي دست به تظاهر زدند و اين تقسيم قوا نشانه‌اي به وجود آورد كه دولتهاي غربي اولاً در ارزيابي قدرت واقعي دولت آقاي دكتر مصدق به تضعيف پايگاه دولت معتقد شوند و نبودن تشكيلات را دليل تفوق نيروهاي چپ به حساب بياورند، زيرا تظاهرات توده‌اي‌ها در آن روز ظاهراً چند برابر طرفداران نهضت ملي ايران شده بود.

به اين ترتيب دولت انگلستان كه هدف اول مبارزات ملي مصدق بود، توانست نظر موافق دولت آمريكا را براي آغاز يك حركت ضدملي در ايران آماده سازد.

بايد بدانيم كه اين اقدامات با زمينه‌سازي كه در داخل براي تضعيف دولت فراهم ساخته بودند، همراه بود و از شرايط داخلي نيز به خوبي بهره‌برداري مي‌كردند. در آن ايام مخالفان موفق شدند سرتيپ افشار طوس ـ رئيس شهرباني ـ را به وضع ناهنجاري پس از شكنجه به قتل برسانند. من به مناسبت تصدي وزارت كشور از يك سو و نيابت نخست‌وزير از سوي ديگر، هم رابط دولت و مجلس و هم ناظر بر اين پرونده بودم. گويا پنج‌شنبه هيجدهم تير 1332 بود كه براي معرفي آقاي مبشر به عنوان كفيل وزارت دارايي به مجلس رفتم (آقاي كاظمي به عنوان سفير ايران در پاريس انتخاب شده بودند) جلسه پرالتهابي بود. آقاي زهري دولت دكتر مصدق را به عنوان شكنجه متهمان قتل افشار طوس استيضاح كرده بود و جلسه مجلس به شدت متشنج شد. بعدازظهر آن روز بود كه براي گزارش كار مجلس به اتفاق آقاي لطفي خدمت آقاي دكتر مصدق رفتيم و هنگامي كه اصرار مجلسيان را در لزوم حضور شخص ايشان براي پاسخگويي استيضاح در مجلس شوراي ملي به اطلاع رسانيديم، ايشان نظر خود را در اين باره كه ديگر با اين مجلس نمي‌توان كار كرد بيان داشت، و به من كه جوياي توضيح بيشتري در اين باره بودم، گفتند: «تا شنبه تحمل فرماييد.” روز شنبه وكلاي فراكسيون نهضت ملي استعفا كردند و موضوع رفراندوم به تصويب دولت رسيد. چنانچه مي‌دانيد، مردم در حمايت دولت رأي به انحلال مجلس دادند. توجه به اين نكته نيز بي‌فايده نيست كه به نظر من پيام آيزنهاور كه با آن شدت دولت آقاي دكتر مصدق را مورد تهديد قرار داده بود، متأثر از برداشت آيزنهاور مقامات آمريكايي از نمايشات سي تير بود. روز نهم امرداد آقاي كهبد به مناسبت پيروزي آقاي دكتر معظمي در انتخاب رياست مجلس شوراي ملي يك ميهماني ناهار به افتخار ايشان در كرج ترتيب داده بودند كه در آن جلسه و قبل از ناهار من از حضار كه اكثراً رجال ملي و امناي دولت بودند، چند دقيقه‌اي وقت خواستم و با تحليل جريانات سياسي گفتم كه وقوع يك كودتا محتمل به نظر مي‌رسد.

البته در هنگام اخذ تصميم راجع به انحلال مجلس، اين مطلب خدمت آقاي مصدق هم عرض شد كه: «ممكن است در غياب مجلس، شاه به عزل دولت و نصب نخست‌وزير ديگر اقدام كند»؛ ولي آقاي دكتر مصدق اين اقدام را از طرف شاه محتمل ندانستند.

شنيده‌ام كه اشخاص ديگري هم وقوع كودتا را اطلاع داده بودند و كساني هم بودند كه تلفنهايي به منزل نخست‌وزير و اغلب در شبها مي‌كردند و اصل بر اين بود كه وقتي كساني در اتاق ايشان بودند و تلفن زنگ مي‌زد، همكاران از اتاق خارج مي‌شدند تا آقاي دكتر مصدق آزادانه صحبت كنند و البته حزب توده هم مدعي بود اين مطلب را به نخست‌وزير اطلاع داده و روزنامه‌ها هم مطالبي نوشته بودند؛ ولي بعدها كه معلوم شد اين حزب حدود ششصد نفر افسر در ارتش داشته است، بايد پرسيد كه اگر آنها قبلاً توافقي نكرده بودند، آيا اجراي كودتا امكان‌پذير بود؟

پاسخ اين سؤال كه «چگونه نهضت ملي ايران با چنان اتحاد و همبستگي كه ميان قشرهاي جامعه ايجاد كرده بود، دچار پراكندگي شد و شكست خورد؟» مفصل است؛ بايد از طرفي علل اصلي و اساسي و از سوي ديگر علل عارضي و حتي حوادث نامترقب را مورد بررسي و تحليل قرار داد. بعضي از علل مزبور، فهرست‌وار ذكر مي‌شود:

1ـ كيفيات و خصوصيات جامعه ايراني و اوضاع و احوال طبقات و گروههاي شهري، روستايي و ايلياتي و اختلافات سنتي، برخورد منافع آنها و ضعف رشد سياسي ناشي از آن اوضاع و احوال.


2ـ موضع جغرافيايي ـ سياسي «ژئوپوليتيكي» ايران و سوابق روابط بين‌المللي آن و دگرگوني‌هاي حادث در اوضاع و احوال مرامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشورهاي بزرگ و منافع و رقابت‌ها و طمع‌ها و زدوبندهاي گوناگون داخلي و خارجي آنها. در اين باب نگرش‌ها و منافع جغرافيايي و سياسي و اقتصادي و ملاحظات بين‌المللي دولت‌هاي شوروي و انگلستان و آمريكا درخور توجه مخصوص است.


3ـ تأثير فعاليت «تراست»ها و شركت‌هاي بزرگ و چندمليتي در امور سياسي و اقتصادي داخلي خود و كشورهاي خارج.


4ـ تصوير ظاهراً دور از واقع اختلاف اساسي بين دولت‌هاي سرمايه‌داري دخيل در امور سياسي و اقتصادي و تكية بر آن تصور.


5ـ امور مربوط به حكومت مشروطه ايران و نقايص و ابهام در قوانين اساسي مشروطيت. 6ـ عدم صراحت كافي در حقوق سلطنت و موضع قانوني شاه و معارضه و درگيري آن حقوق با تمايلات و توقعات شخصي و تجاوزات او و درباريان به حقوق ملت.


7ـ فقدان احزاب سياسي ملي مؤثر، به لحاظ شركت در انتخابات پارلمان و نظارت در سياست داخلي و خارجي.

هرچند عمل دكتر مصدق از حيث سياسي مواجه با شكست شد، اما آثار حقوقي و تاريخي آن باقي ماند. از نظر حقوقي، مخالفان به رغم زد و بندها نتوانستند اصل ملي شدن صنعت نفت ايران را نفي كنند و از نظر تاريخي، تاثير كار او در ايران و ديگر كشورهاي استعمارزده محفوظ مانده و مورد توجه است.

اما بدون ترديد اشتباهاتي روي داده و غفلت‌هايي هم شده است؛ در اينجا به چند مورد كه مربوط به روزهاي پيش از كودتا و بعد از آن حادثه است، اشاره مي‌كنم: يكي از اين اشتباهات، همان ترتيب تظاهرات سالگرد سي‌ام تير بود كه موجب پراكندگي نيروها گرديد و درست در جهت خواست و هدف تبليغات دشمن انجام گرفت. گفتند صبح ملّيون تظاهرات برپا كنند و عصر عناصر چپ. انگليس‌ها از اين پراكندگي نيروها استفاده كردند و در تبليغات خود، عناصر چپ را قدرتمندتر از آنچه بودند، معرفي كردند تا آمريكايي‌ها را از خطر كمونيسم بترسانند و موفق هم شدند.

اشتباه ديگر، انتخاب زمان مذاكره با هيأت نمايندگي شوروي، براي رفع اختلافات مرزي و تصفيه دعاوي ايران در تهران بود؛ يعني در نيمه دوم امردادماه 1332 كه دستگاه تبليغات بريتانيا، آمريكايي‌ها را از خطر روزافزون نفوذ كمونيستها در ايران به هراس انداخته بود و درست در همان موقع، رهبر اقليت مجلس شوراي ملي، طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل اطلاع داد كه دكتر مصدق قصد دارد يك رژيم كمونيستي در ايران ايجاد كند!

بعد از شكست كودتاي شب 25 امرداد اشتباهات متعدد مهم ديگري روي داد؛ وقتي ميتينگ عصر روز 25 امرداد در ميدان بهارستان تمام شد، مردم را به حال خودشان رها كردند. بعد از آن سخنان تند، بايد مردم عصبي و تحريك شده را راهنمايي مي‌كردند. از همان پايان ميتينگ، افراد حزب توده در شهر پراكنده شدند و هرچه خواستند، گفتند و انجام دادند. اين همان چيزي بود كه دشمنان ما و مجريان طرح كودتا مي‌خواستند. مليون بدون آنكه در پايان ميتينگ دستورالعملي دريافت كنند، متفرق شدند.

درست است كه با شكست كودتا و فرار شاه، مردم هيجان‌زده شده بودند و در انتظار تغيير و تحولي از سوي دولت بودند، ولي نبايد از جانب ميتينگ دهندگان رها مي‌شدند. در آن موقع بايد به مردم تفهيم مي‌شد كه بيش از هر زمان هوشيار باشند. بايد تماس رهبران مليون با مردم قطع نمي‌شد، مي‌بايست به طور منظم به مردم آموزش داده مي‌شد و تفهيم مي‌گرديد كه نظم و آرامش را حفظ كنند و در انتظار تصميمات دولت باشند.

بايد همه روزه رهبران به وسايل مختلف با مردم حرف مي‌زدند و مردم را آماده نگاه مي‌داشتند. از روز 25 به بعد، يعني تا روز 28 امرداد، در تهران هيچ اجتماعي به وسيله احزاب و جمعيت‌هاي ملي صورت نگرفت. در عوض، افراد حزب توده، در دسته‌هاي كوچك، آزادي عمل يافتند و بهانه به دست خارجيان دادند و مردم را نگران ساختند.

من بعدازظهر روز 25 امرداد، در خانه نخست‌وزير بودم و با رئيس شهرباني ارتباط داشتم. او به طور منظم اخبار را به من اطلاع مي‌داد و من با نخست‌وزير مشورت مي‌كردم. سخنان ناطقين ميدان بهارستان را هم اجمالاً شنيدم. حدود ساعت هفت بعدازظهر، ‌آقايان دكتر شايگان و مهندس رضوي به خانه دكتر مصدق آمدند. در همين موقع رئيس شهرباني تلفن كرد و گفت: «توده‌اي‌ها از ميدان بهارستان در حال شعار دادن به حركت درآمده‌اند و معلوم نيست برنامه آنها چيست» و كسب تكليف كرد. چندساعت بعد از فرار شاه، نمي‌شد بگوييم قواي انتظامي تظاهركنندگان را با خشونت پراكنده كنند و حادثه بيافرينند. من به اتاق دكتر مصدق رفتم و با تندي به دكتر شايگان و مهندس رضوي گفتم: «مردم را رها كرده‌ايد و آمده‌ايد اينجا؟ بعد از آن سخنراني‌هاي تند بايد مردم را هدايت مي‌كرديد، حساسيت موقع را بايد براي دهها هزارتن مردمي كه در آنجا جمع شده بودند، تشريح مي‌كرديد. بايد به فكر مردمي باشيد كه آنها را به حركت در آورده‌ايد. ‌آنها را رها كرده‌ايد و به اينجا آمده‌ايد؟»

دكتر مصدق سكوت كرده بود. آنها هم همين‌طور... آقايان حركت كردند و رفتند داخل شهر و ميدان سپه كه مراقب مردم باشند؛ ولي آن وقت دير بود.

از ماههاي آخر سال 1331 بر اثر تحولات وقايع خارجي و حوادث داخلي، دولت در انتظار پيشامدهاي تازه‌اي بود. ما توطئه‌هاي چندي را پشت سر گذاشته بوديم و غافل نبوديم: توطئه‌ 9 اسفند، قتل افشار طوس، تحصن سرلشكر زاهدي در مجلس، توطئه‌ بختيار‌ها در جنوب... به خصوص از 12 امرداد كه روز رفراندم بود، انتظار عكس‌العمل از سوي دشمن را داشتيم. روزنامه‌ها هم در مقالاتشان، درباره احتمال كودتا هشدار مي‌دادند. ساعت 9 روز پنج‌شنبه 22 امرداد 1332، نتيجه رفراندم طي اعلاميه دولت به وسيله راديو به اطلاع مردم رسيد. نخست‌وزير طي نامه‌اي كه براي شاه فرستاد، درخواست انحلال دوره هفدهم مجلس شوراي ملي را كردند.

عصر روز 24 امرداد براي حضور در هيأت دولت به منزل نخست‌وزير رفتم و تا ساعت 22 نزد نخست‌وزير بودم. سرتيپ رياحي هم احضار شد و درباره تانك‌هايي كه در اختيار گارد سلطنتي بود، مذاكره كرد و پس از اخذ دستور خارج شد و پس از مدتي مراجعت كرد و به نخست‌وزير گفت پيش‌بيني‌هاي لازم براي مقابله با هر واقعه‌اي به عمل آمده است.

در ساعت سه و نيم صبح سرتيپ مدبر ـ رئيس شهرباني ـ خبر كودتا و شكست آن را اطلاع داد. من اتومبيل رئيس شهرباني را خواستم و به خانه نخست‌وزير رفتم. در حدود ساعت چهارصبح آنجا بودم. درباره كودتا و نامه‌اي كه سرهنگ نصيري حامل آن بود، گفتگو به عمل آمد. در ساعت شش صبح اعلاميه مربوط به چگونگي كودتا تهيه شد و در ساعت هفت از راديو پخش شد و از هيأت دولت دعوت به عمل آمد. قبل از ظهر خبر رسيد كه شاه از رامسر به بغداد رفته است. از كارهاي مهم آن روز اعلام انحلال مجلس و بازداشت جمعي از نظاميان و غيرنظاميان است كه متهم به شركت در كودتا بودند.

ظاهر اوضاع حكايت مي‌كرد كه دولت آمادگي رودرويي با كودتا را دارد؛ همان‌طور كه كودتاي شب 25 امرداد به سرعت و با قاطعيت شكست خورد. سرتيپ تقي رياحي ـ رئيس ستاد ـ با نخست‌وزير در تماس بود و تا عصر روز 28 امرداد كه او را دستگير كردند، در ستاد ارتش حضور داشت. من دربارة اينكه سرتيپ رياحي به فراخور موقع، از نظر نظامي صلاحيت اداره ارتش را در آن دوران حساس داشت يا نه، اظهار نظر نمي‌كنم؛ ولي اين را مي‌توانم بگويم كه او ظاهراً قصد خدمت داشت.

مشكل ما، چه در كادر سياسي و چه در رده نظامي و فرماندهي، اين بود كه مردانمان انگشت‌شمار بودند. ما در آن دوران نياز به اشخاص باشخصيت و عالم و ميهن‌دوست داشتيم. فراموش نمي‌كنم روز 28 امرداد، حدود ساعت ده صبح، نخست‌وزير تلفن كرد و گفت: «حكم رياست شهرباني را به نام سرتيپ محمد دفتري صادر كنيد.” اين كار انجام شد. روز بعد، از دكتر مصدق پرسيدم: «آقا به اين افسر اعتماد داشتيد؟»‌ دكتر فرمود: «كاش مي‌بوديد و مي‌ديديد. اين افسر كه با ما نسبت دارد، صبح روز 28 امرداد آمد و با گريه گفت: آقا به من خدمتي رجوع كنيد. من چه موقع مناسب‌تر از حال مي‌توانم به شما خدمت كنم؟»

همه چيز به ظاهر آماده بود؛ ولي عده‌اي از مسئولان نظامي به دشمن پيوسته بودند و يا خودشان را كنار كشيده بودند. گمانم اين توضيح مختصر، جواب كافي باشد به چگونگي آمادگي دولت براي مقابله با كودتا!

در تهران از دو ساعت بعدازظهر آن روز احساس كرديم كه تسلط بر اوضاع دشوار است و پس از اشغال مركز راديو و آگاهي شهرستانها از جريان كار در مركز، تسلط مخالفان قطعيت يافت. اما اينكه چرا نخست‌وزير پيامي براي مردم نفرستاد، بايد بگويم كه چنين پيامي وضع را آشفته‌تر مي‌كرد. مردم تهران روبروي نظاميان تحريك شده طاغي قرار مي‌گرفتند. خطر جنگ خانگي در ميان بود و خونهاي زيادي ريخته مي‌شد كه با آن موافق نبوديم.

8ـ مشكلات انجام انتخابات آزاد، ناشي از خصوصيات اوضاع نامساعد جامعه ايران و تأثير جهل و گمراهي در اعمال نفوذهاي داخلي و خارجي.

9ـ ضعف اصول و ماهيت پارلماني و ناپايداري اكثريت در مجلس شوراي ملي و مجلس سنا، همراه با سستي اخلاقي و سياسي بعضي از نمايندگان.

10ـ قلت عده سياستمداران درستكار و شجاع و مصلح و آگاه به مواقف سياست داخلي و بين‌المللي.

11ـ عقايد و افكار دكتر مصدق و بينش ملي و اجتماعي و سوابق سياسي او و برخورد اين امور با موانع و محظورات داخلي و خارجي.

12ـ جبهه ملي و كيفيت ايجاد و تشكيل و خصوصيات شخصي و مرامي اعضاي آن.

13ـ تشكيل تقريباً بدون مقدمه و بدون سابقه ذهني دولت دكتر مصدق و نقصان بررسي‌ها و پيش‌بيني‌هاي لازم.

14ـ تركيب سياسي نمايندگان مجلس هفدهم و تأثيرپذيري برخي از آنها از جريانات نامطلوب و كارشكني داخلي و خارجي (شرقي و غربي) و تغيير روش سياسي و تضعيف دولت به وسايل گوناگون.

15ـ تبليغات زيانبار بعضي از گروه‌هاي متشكل سياسي كه برخي از آنان با مقامات خارجي پيوستگي داشتند.

16ـ عمل گروهي مخالفان متعدد (به علل گوناگون) بعضي از سناتورها، افسران در حال خدمت، افسران بازنشسته، ملاكان بزرگ صاحب قدرت و نفوذ و كارگردانان خيانت پيشه و رشوه‌دهي و فسادپراكني خارجيان ذي نفع.

17ـ اشتباهات مسئولان و دست‌اندركاران امور؛ مثلاً در انتخاب مشاغل اشخاص و ملاحظه‌كاري در اتخاذ بعضي تصميمات، به خصوص در هفته‌هاي آخر در برابر زياده‌روي‌ها و گفته‌ها و نوشته‌ها و مداخلات خارج از مصلحت اشخاص و گروه‌ها.

18ـ دشواريهاي ناشي از قطع فروش نفت و مسدود كردن ذخاير ايران به ليره انگليسي در بانك انگلستان و خودداري شوروي از پرداخت مطالبات ايران.

19ـ به وجود آمدن زمزمه‌هاي مخالفت حاصل از اقدامات اصلاحي دكتر مصدق همراه با تبليغات و كارشكني‌ها و ايجاد تشنجات در طبقات مردم.

هیچ نظری موجود نیست: