هيل آصفی روزنامه نگار مقيم ايران كه برای سايت ها و نشريات مختلف داخل كشور مطلب مینويسد، اخيرا مصاحبه ای كرده است با ابراهيم يونسی. مصاحبه ايست سياسی با استانداری كه 27 سال پيش راهی كردستان شد و خيلی زود هم خود را از توفان حوادث آن ديار كنار كشيد و به تهران بازگشت. چرا رفت و شد؟ مهدی بازرگان ريش گرو گذاشته بود و خودش نيز اهل آن ديار است. كرد است. در 28 مرداد نظامی بود و توده ای. به زندان رفت و 8 سال ماند. از آن 8 سال به بعد، يونسی را در صف مترجمين و محققين ايران بايد دانست تا سياستمداران و دولتمردان. به همين دليل باز انتشار مصاحبه آصفی با يونسی را گذاشتيم برای پيك هفته كه "هنری- سياسی” است! البته اين مصاحبه به همراه چند گفتگوی ديگر و مقدمه ای از خسرو شميرانی روزنامه نگار مقيم كانادا در نشريه شهروند منتشر شده بود، كه از دل همه آن گفتگوها، گفتگوی ابراهيم يونسی را به همان دليل ياد شده در بالا انتخاب كرديم.
آقای يونسی، در "زمستان بیبهار" روايت زندان پس از كودتای بيست و هشت مرداد خود را در قالب يك داستان پركشش نوشت. انقلاب 57 پيروز شد و به فاصله كمی از آن، نويسنده معروف كرد و عضو سابق سازمان نظامی حزب توده، شد استاندار كردستان در كابينه بازرگان. چه كرديد در همان اولين روزها؟
ــ من بعد از گذراندن هشت سال زندان پس از كودتای بيست و هشت مرداد، ديگر با حزب توده ايران رابطه ای نداشتم. شما میدانيد كه حرف ها در اين باره زياد است... در "زمستان بیبهار" بخشی از آنها را گفته ام. پس از آن سالها، من ديگر با حزب ارتباطی نداشتم. روزی كه اسم من در كردستان به عنوان استاندار مطرح شد و مسئوليت را پذيرفتم، همچنان روابطم با همبندان سابقم، برقرار بود. رفتم دفتر حزب توده و رفقايم را ديدم. گفتند با آقای كيانوری ملاقات نمی كنی؟ گفتم نه، نمی خواهم با ايشان ملاقات كنم.
نحوه آموزش و سير تربيت در كردستان به چه شكل بود؟
ــ آخوندی، ملايی میگرفتند، گلستان و بوستان را به بچه ها درس میدادند. بيشتر دنبال تحصيل الهی بودند. طلبه ای بوده كه اموال خود را بر ميداشته و ميرفته شهر به شهر. ده به ده. به اصطلاح خودشان، علوم دوازده گانه را ميخواندند. اين ها باز بر ميگشتند به روستای خود. مشاعر كرد همه اينطور بوده اند. در ميان اين ها هم به ندرت فردی مانند شيخ رضا كركوكی پيدا ميشود كه میآيد به دو سه زبان شعر ميگويد. شعر آنها بيشتر به زبان پارسی بوده است. اصلا به زبان تركی هم شعر نگفته اند. اما مثلا شيخ رضا كركوكی به زبان تركی و كردی و فارسی شعر گفته است. اصطلاحاتی هم در فارسی به كار ميبرد كه شما فكر ميكنيد او در تهران زندگی كرده و با مردم پايين شهر رابطه داشته است. مولوی كرد، شاعر ديگری است كه به زبان پارسی ساسانی شعر میگويد. زبان اورامی.
پارسی و كردی اشتراكات لغوی زيادی دارند؟
ــ بله. اشتراكاتشان بسيار زياد است. به گونه ای كه به نظر من، كردها وقتی لغتی يا اصطلاحی را كم میآورند بايد به پارسی رجوع كنند. نه اينكه دنبال عربی يا تركی بروند. چون هر چه باشد زبان ما هم زبان پارسی است. شما میگوييد شب ما میگوييم شو... رشد ادبيات كرد در گذر ايام به چه شكل بوده است؟
ــ ادبيات به آن صورت كه در بخش فارس نشين ايران رشد داشته، در كردستان رشد نكرده است. به اين دليل كه مردم كرد هميشه با يك قوم اجنبی همسايه بودند كه اين قوم اجنبی به آنها فشار میآورده. آنها هميشه در تصادم بودند. وقتی برای ادبيات و شعرگويی آنطور كه بايد پيدا نكرده اند. امروز يك سلسله اشعار كردی وجود دارد كه در واقع شعر آزاد كردی است. به نام "حيران". "حيران" با آواز خوانده میشود ولی اين آواز يك روايت است. روايتگر جنگ، عشق و... شاعر سعی میكند آخر بيت را كه معمولا سه چهار مصرع است مانند هم بياورد. ادبيات رزمی و تغزلی كردستان، امروز، به اين شكل در آمده است. به صورت روايت.
مطرح ترين شاعر امروز كردستان از نظر شما چه كسی است؟ــ بهترين شاعر امروز كردستان، به نظر من، شاعر كرد عراقی،"شيركو بيكس" است. او خيال عجيب غريبی دارد. او امروز در ايتاليا به عنوان شهروند افتخاری پذيرفته شده است. يكی از ادبای عرب به نام جواهری جايی شعری دارد میگويد ما به عنوان مردم مسلمان (چون كردها را مسلمان نمی دانند) میدانيم كه كتاب شيركو مانند قرآن برای كردهاست.آقای يونسی چرا وضعيت سياسی، اجتماعی كردستان در طول تاريخ، هميشه آنقدر متلاطم بوده است؟
ــ اول اينكه كردستان به دريا راه ندارد. دوم، بين پنج كشور تقسيم شده است. ايران، تركيه، عراق، سوريه، اتحاد شوروی سابق در ارمنستان. كردستان همواره در حاشيه امپراتوری ها بوده است. عشاير و ايلات آنجا هميشه با يكی از اين امپراتوری ها، سر و كار داشته اند. بسته به تحولات درونی اين امپراتوری ها كردستان متلاطم ميشده. وقتی امپراتوری عثمانی تجزيه میشود، بخشی از كردستان را يك عده در دست تركيه نگاه میدارند. بخش ديگر را هم مانند ولايت موصل كه كردستان عراق امروزيست، انگليس ها رويش دست میگذارند. در آنجا چرچيل كه آن زمان وزير مستعمرات انگليس بود میگويد كه بهتر است ما هم اكنون به كردستان يك استقلالی بدهيم، كه اين استقلال كردهای ديگر را هم جلب كند. فردا كه ناسيوناليست های عرب قوت میگيرند و ناسيوناليسم درنده ای هم هست، نمی گذارند مردمی كه از اصلشان جدا شده اند كار خود را انجام دهند. نفت آنها را صاحب میشوند و... اما آنها به نظر چرچيل وقعی نگذاشتند. سياستگذاران كلان غرب، به ناسيوناليزم عرب بها دادند. از آن حمايت كردند و خواستند كه اين ناسيوناليزم در آينده خاورميانه نقش پر رنگتری بازی كند. بخش بزرگی از بحران هايی كه به آن اشاره میكنيد به سياست های كلان امپرياليزم و مساله نفت در خاورميانه مربوط میشود. امپرياليزم كه محض رضای خدا نمی آيد! دنبال نفت است...
در كشاكش همه اين تلاطمات، نقطه عطف مطرح از نظر صاحب نظران، تشكيل "جمهوری مهاباد" با پيشگامی قاضی محمد است. شما امروز كه به اين قضايا نگاه میكنيد، برآيند عمل را چطور ارزيابی میكنيد؟
ــ از نظر سمبليك، عمل قاضی، عمل مهمی بوده است. فقط از نظر سمبليك! به اين دليل كه منطقه ای مانند مهاباد، در مقابل دولت ايران، با آن وسعت چه میتوانست انجام دهد؟ اما اين حركت مهم بوده است. به دليل اينكه ملتی كوچك با فدا كردن خود، راهی را برای مبارزه گشود. اخيرا مطلبی راجع به دادگاه قاضی ها از قول بازپرسشان میخواندم. چه شجاعت و شهامتی به خرج دادند. اما فدا كردن خود با مسئله نتيجه دادن يك عمل سياسی متفاوت است. آنها نمی توانستند، نتيجه مثبتی از حركت خود بگيرند. انگلستان مخالف بود. روس ها كمك نكردند. ستون فقراتشان در جنگ با آلمان شكسته بود. امريكا هم به تمامی از حكومت شاه حمايت میكرد. آنها میخواستند چه كنند؟ قاضی محمد، به مشعلی بدل شد برای مردمی كه میخواهند مبارزه كنند... تكيه مردم كرد در آن سالها به اتحاد شوروی بود. در اين توهم بودند كه اتحاد شوروی به ملت های تحت ستم كمك میكند! در همه اين سالها، دولتهای مركزی در ايران و عراق سياست سركوب را پيش گرفتند.
مردم كردستان، چه نقش مشخصی در پيروزی انقلاب بهمن داشتند؟
ــ من نقش آنچنانی نديدم! يعنی آن شور نبود. به غير از مجاهدين خلق، چريك های فدايی خلق و... شور ديگری نبود. فدائيان اسلام هم تاثيری نداشتند. آن جريانی كه از نظر ناراضی تراشيدن و پرونده ساختن برای حكومت شاه، واقعا موثر بود، حزب توده بود. زندانی ها همه توده ای بودند. اين مساله بود كه برای شاه پرونده ساخت. محافل حقوق بشری را متوجه ايران كرد و... خود ابراهيم يزدی هم گفته است، كه مگر چند نفر معمم در زندان شاه بود؟... در كردستان هم وضع به همين شكل بود. دكتر قاسملو در اروپا بود و در ايران هم واقعا نمی دانم، حزب دموكرات كردستان چقدر نفوذ داشت. در روزهای مانده تا پيروزی، آقای خمينی وهم داشت كه كردستان همكاری نكند، اما كردستان در روزهای آخر آمد، همكاری كرد و كشته داد.
زمزمه بروز بحران پس از انقلاب كی شروع شد؟
ــ در اسفند سال 57. به دولت آقای بازرگان گفته بودند كه كردها فعاليت هايی را شروع كرده اند. ناراحتی هايی احساس میشود! ايشان هيئتی را به رياست داريوش فروهر به كردستان اعزام كرد. من هم عضو اين هيئت بودم. اسم هيئت را "حقيقت ياب" گذاشتند. دكتر اسماعيل اردلان و دكتر محمد مكری هم بودند. ما رفتيم مهاباد ببينيم چه میگويند؟ برادر شيخ عزالدين حسينی، شيخ جلال از من پرسيد كه چه داريد؟ گفتم مگر قرار است چيزی همراه داشته باشيم؟ میگفتند چه حقی برای ما آورديد؟ گفتيم حرف شما چيست؟ رفتيم نزد يكی از فرماندهان آنجا سرتيپ احسان پزشكپور كه باجناق داريوش فروهر بود. يك روز صبح پادگان مهاباد شلوغ شد. گفتند به پزشكپور هم تيراندازی كردند. زخمی شده است. مرحوم فروهر به من گفت من نبايد پست پزشكپور را عوض میكردم. بايد او را نگاه میداشتم. گفتيم ديگر گذشته است. از طرف حزب دموكرات كردستان ايران آمدند به ما گفتند، باور كنيد ما اين كار را نكرديم. اما كسی باور نمی كرد. بعدا وقتی پزشكپور به هوش آمد فهميديم حزب دموكرات درست میگويد و يك گروهبان به پژشكپور تيراندازی كرده است.
در هيئت اعزامی به كردستان، روحانيون هم حضور داشتند؟
ــ بله، دو تا آخوند هم با ما بودند. از آنهايی كه در زمان شاه به مهاباد تبعيدشان كرده بودند. اين ها اصلا محيط را نمی شناختند. ديدم يكيشان آمده میگويد، آقا، دارند ما را تهديد میكنند، میگويند اين ها را بكشيد! گفتم چه كسی؟ گفت جلال برادر شيخ عزالدين. گفتم، اين بابا دارد به مردم میگويد كه مردم، ما را سرافكنده نكنيد. به ما گفتيد شما ريش سفيد هستيد. ما رفتيم با اين نيت با آقايان صحبت كرديم. بله اين آقای پزشكپور در تيراندازی سه نفر را كشته است ولی اين ها الان ميخواهند برگردند تهران. شما نمی توانيد جلوی آنها را بگيريد... هر دو طرف آمدند در يك مسجد حرف زدند. به خاطر دارم داريوش فروهر گفت، هر چه اين گفت به دل زد، هر چه آن گفت به گل زد!...
چه شد كه به شما پست استانداری كردستان پيشنهاد شد؟
ــ آقای صدر حاج سيد جوادی كه وزير كشور بودند پيشنهاد كردند. گفتم اول بپرسيد، ببينيد كسی بنده را میپذيرد؟ آقای قرنی به من گفت خواهش میكنم تو برو. همين امشب پرواز كن. گفتم اين درست نيست كه ناگهان از مركز به من حكمی دهند و من به آنجا بروم. شرايط بايد اينطور باشد. من نرفتم. من نفهميدم كه گزارش سفر ما با آقای فروهر به اطلاع آقای بازرگان رسيد يا خير... جنگ بود. پادگان سنندج را محاصره كرده بودند. آقای صدرحاج سيد جوادی به من تلفن كردند، گفتند بيا حكم را بگير برو. لجاجت نكن. باز گفتم برويد بپرسيد. ناراحت شد. گوشی را محكم گذاشت زمين. آقای يحيی صادق وزيری، تلفن كردند كه آقا، همشهری های تو دارند كشته میشوند. بيا اين پست را قبول كن... نيم ساعت به تحويل سال 58 نمانده بود كه ديدم در مقابل در منزل ما، مرحوم طالقانی، بهشتی و.. آمدند. ما را راه انداختند با آقای صادق وزيری، صدرحاج سيد جوادی و كی نژاد كه بعدا اعدامش كردند، سوار هواپيما شديم. هواپيما خواست بنشيند. ديديم اينجا كه سنندج نيست. كرمانشاه است. گفتم چرا آمديد اينجا؟ گفتند متجاسرين آمده اند فرودگاه سنندج را اشغال كرده اند. رفتيم آنجا ديديم، آقايان دور آقای طالقانی نشسته اند. گفتيم ما میرويم و تن به خطر میدهيم. يك استيشن گرفتيم و راه افتاديم. رفتيم آنجا ديديم هيچ خبری نيست! به آقای طالقانی تلفن كرديم گفتيم، شما هم بياييد. همه را دروغ میگفتند. میخواستند زمينه برخورد را ايجاد كنند. در حال مذاكره بوديم كه ديديم صداهايی مهيب میآيد. میآمدند در فاصله كم روی شهرهای كردستان پرواز میكردند و ديوار صوتی را میشكستند! با هواپيمای جت روی شهر شيرجه میرفتند! مردم میگفتند، اين چه وضعی است؟ ما هم به ناچار به آنها چيز ديگری میگفتيم. دروغ میگفتيم كه آرام شوند. میگفتيم، اينها دارند با پرواز هواپيما به شما سلام میكنند! میگفتند، ما نمی خواهيم سلام كنند! آدم وحشت میكرد. نمی توانستيم كار كنيم در چنان محيطی.
با چه بودجه ای در استانداری كردستان، كارتان را شروع كرديد؟
ــ با هزار و دويست تومان! اول تلفن كردم، يك عده از قوم و خويشانم با اسلحه برای حفاظت از من آمدند. شهربانی نبود. ژاندارمری خلع سلاح شده بود. پادگان هم كه... بعد از مدتی به كوشش آقای صدر، دو ميليون تومان از وزارت كشور برای ما فرستادند. او بعدا پنج ميليون ديگر هم از دكتر مدنی كه استاندار خوزستان بود گرفت. از صندوق نيروی دريايی برای بودجه استان قرض گرفت. ما خسارت عده ای كه دكانشان سوخته بود را داديم. چند تا عرق فروشی متعلق به يهودی ها و مسيحی ها بود. اسم اين ها را در ليست نگذاشته بودند. گفتم اسم اين ها كجاست؟ گفتند، نه، اينها يهوديند! گفتم مسلمان ها ضرری نكرده اند، حق اين ها را هم میخواهيد بخوريد؟ گفتم، اسم اين ها نباشد، من به هيچ كس پول نمی دهم... در آنجا در حدود دو ميليون و نيم خرج كردم. بعدا در پاريس كه بودم شنيدم، میگويند يونسی، سيصد ميليون تومان بودجه استانداری را داده به حزب دموكرات كردستان كه از عراق اسلحه بخرند. نامه ای به بازرگان نوشتم، گفتم شما كه میدانيد چقدر به من پول داديد، چرا الان صدايتان درنمی آيد؟
حالا راستش را بگوييد آقای يونسی، داده بوديد يا نه؟
ــ(می خندد) اتفاقا قاسملو هم همين را ميگفت. ميگفت اينها كه ميگويند لابد يك چيزی هست، سهم ما را بده ديگر...
جناب يونسی، در ديدارهای كوتاهی كه با دكتر قاسملو داشتيد، او را چطور ديديد؟ ــ قاسملو آدم پری بود آقای سهيل. طيف وسيعی از دوستان و رفقا دور او جمع بودند. حتی نخست وزيران فرانسه. صدراعظم آلمان و... او خيلی خوب زبان میدانست. به خوبی فرانسه حرف ميزد. مسلط بود. چك. انگليسی. آلمانی. آشوری، تركی، كردی و روسی میدانست. دكتر قاسملو، خيلی به دل نزديك بود. بسيار سمپاتيك بود. همه به او علاقه مند بودند... دكتر قاسملو همان زمان به من گفت به اين ها بگو، ترك ها، استانداران "آگری” و "ديار بكر" آمده اند به من گفته اند، آقا اين حكومت ادامه شيعه گری شاه اسماعيل است و... به شما فشار خواهند آورد. ما به شما اسلحه میدهيم. پول میدهيم. شما با اين ها وارد جنگ شويد. قاسملو به من گفت، به آقای خمينی بگو، ما سگ آقای خمينی را به ترك ها [حكومت تركيه] و... ترجيح میدهيم. ما را با دست زور خود به آن سو نرانيد. اين عين صحبت قاسملو بود. گفت، آقای خمينی فحش هم به ما بدهد، گواراتر از محبت اينهاست. ما را نرانيد! تمام كوشش من در استانداری كردستان اين بود كه كسی كشته نشود. كار سختی بود. وقتی به آقای صدر حاج سيد جوادی كه وزير كشور بود اعتراض كردم به من نوشت، ديگر، كار از اين حرفها گذشته. الان هر روز جنازه میآورند. گذشت آن زمان. الان خيلی راحت میكشند...
شما چه زمانی از استانداری كردستان استعفا داديد؟
ــ وقتی كابينه ترميم شد. آقای صدر حاج سيد جوادی كه وزير كشور بود، شد وزير دادگستری. تعهد من نسبت به او تمام شد. صباغيان جای او آمد. اصلا آدم مناسبی برای همكاری نبود. به او تلفن زدم گفتم تبريك میگويم و استعفا میدهم. گفت نه شما بمانيد. گفتم، نه با شما نمی توانم كار كنم. استعفا دادم آمدم تهران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر