ناصر رحیمخانی
در این گفتار، نگاهی میشود به مفهوم ملت و ملت ایران و نیز پرسشی پیرامون گزارهی کمینترنی «کثیرالمله» بودن کشور ایران. سپس نگاهی میشود به بنیادهای جنبش ناسیونالیسم قومی و این دریافت که بنیادهای جداگانهی دو مفهوم «ملت سیاسی» و «ملت قومی- فرهنگی»، میانجامند به دو چشمانداز و بهدو راهبرد از بنیاد متفاوت.
از مفهوم ملت آغاز میکنیم و نخست بهتر است چارچوب گفتو گو را روشن کرد و روشن گفت که در اینجا پیرامون مفهوم نوین ملت گفتوگو میشود. البته به گونهی دیگری هم میتوان آغاز کرد. یعنی بهجای پرداختن به «مفهوم نوین ملت» میتوان داستان سرود از کوروش کبیر و داریوش بزرگ و «ملت باستانی ایران».
میشود گفت کوروش کبیر منشور «حقوق بشر» ملتها را نوشته است. البته این دریافت ویژهی گزافگویانه و خیالپردازانهای است که مفهوم نوین حقوق بشر و اصول بیانیهها و اعلامیههای همین یکی دو سدهی جهان نوین را برگردانیم به عهد باستان.
میشود افتخار کرد به «ملت باستانی» و کشورگشاییهای خشایارشا، بهتازیانهی خشایارشا بر دریای یونان از پس شکست و از سر خشمی که گرفته بود. و فراموش کرد که این خشایارشا آتن را به آتش کشید. [شاید به جبران این شرمساری تاریخی است که آتش کشیدن آتن را بهفرمان خشایارشا همیشه فراموش میکنیم و هیچوقت فراموش نمیکنیم آتش کشیدن تخت جمشید را بهدست اسکندر.]
میشود افتخار کرد به عظمت «ملت ایران» به دوران داریوش بزرگ.
من اما ایرانی بودن و ایرانخواهی خود را نه به تازیانهی سنگین خشایارشا پیوند میزنم و نه به شیههی سرخوشانهی اسب داریوش بزرگ.
دوستان میدانند از پس کشته شدن کمبوجیه و رویدادهایی که به داستان بردیای دروغین شناخته شده است، وقتی سران آن هفت خاندان بزرگ گردآمدند برای برگزیدن پادشاه جانشین، گفتوگوها شد در چگونگی آئین حکمرانی و شیوههای گوناگون آن.
روایت تاریخ را واقعی بدانیم یا نه بهر رو گواه این است که گفتوگوهایی بوده است بر سر چگونگی سامان سیاسی آینده و شیوههای حکمرانی.
سرانجام آن هفت بزرگ آن هفت خاندان، چگونگی برگزیدن پادشاه را به قرعه میگذارند. قرار است شبی، هر هفت بزرگ آن هفت خاندان، سوار بر اسبهاشان در جایی گرد آیند. هر سواری که اسب او زودتر شیهه کشید، او پادشاه باشد.
این را میتوان بهگونهای نشانهای دانست از باور به فره ایزدی، یا همای سعادت که میچرخد و مینشیند روی شانه آن که بخت با او یار باشد و خدا را نظر با او باشد. گفته شده که مهتر داریوش بزرگ حیلهای اندیشید. شب پیش از گرد آمدن آن هفت بزرگ آن هفت خاندان، اسب داریوش را به جای نشان شده برد، با مادیانی فحل آمیزش داد. شب بعد، هفت بزرگ هفت خاندان، سواره گرد آمدند. بوی علفزار آشنا و یاد شب پیشین. اسب، سرخوش شد و شیهه کشید و داریوش پادشاه شد.
باری، من ایرانی بودن و ایرانخواهی خود را با منشور کوروش کبیر و تازیانهی خشایارشا و شیهه اسب داریوش بزرگ پیوند نمیزنم.
پس گفتوگو از ملت ایران و مفهوم نوین ملت ایران را میتوان آغاز کرد با مفاهیم اندیشهی سیاسی نوین، با نگاه به درک و دریافت اندیشهگران جنبش مشروطهخواهی ایرانیان و درنگ در تلاش فکری- سیاسی پیشینیان تا روزگار ما. اگر «ملت» در معنای جدید، مفهوم نوینی است برآمده از دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و فکری-فرهنگی جهان نوین غرب، اگر مفهومی است در اندیشهی سیاسی نوین، آنگاه گفتوگو با توجه به فرهنگ اندیشه سیاسی نوین و مفهومهای جدید، انجام میشود. از اینجا هم به این پرداخته میشود که دریابیم در این یکی دو سده آشنایی با جهان غرب و سپهر اندیشهی سیاسی نوین، اندیشهگران و نخبگان سیاسی ایران، چه درک و دریافتی از مفهوم نوین «ملت» داشتهاند.
در این نزدیک به دو سدهای که از رویائی ناگزیر ایران با دنیای جدید مغرب زمین میگذرد، بویژه از هنگام رویارویی اندیشهی سیاسی سنتی و آئین حکمرانی خودکامهی ایرانی با اندیشه و آئین سیاسی نوین، درک و دریافت ایرانیان از مفهومها و نهادهای نوین اندیشه و آئین سیاسی نوین، از کاستیها، بدفهمیها و دوگانگیها البته برکنار نبوده است.
با این همه در اندیشهی اندیشهورزان و نخبگان سیاسی جنبش مشروطهخواهی ایران- و پیش از آن- نشانههای روشن درک و دریافت از مفهوم نوین «ملت»، «ملت ایران»، «ملت و دولت ایران» و مفاهیم پیوسته به آن را میبینیم.
از آرمانگراییهای خیالپردازانهی میرزا آقاخان کرمانی در بازنویسی و بازآفرینی تاریخی گزینشی از ایران باستان و «ملت باستانی» که بگذریم، بیشترین اندیشهورزان جنبش مشروطهخواهی ایران- پیش از فرمان مشروطیت و پس از آن- درک و دریافت نوینی از مفهوم ملت و ملت ایران داشتند. ملت دارای حق حاکمیت ملی. درک نوین از مفهوم ملت ایران و حقوق سیاسی و اجتماعی ملت در قانون اساسی و بویژه در متمم قانون اساسی، بازتاب یافت: «قوای مملکت ناشی از ملت است»، «مجلس شورای ملی نماینده قاطبه اهالی مملکت ایران است که در امور معاشی و سیاسی وطن خود مشارکت دارند»، «وکلای مجلس شورای ملی و سنا از طرف تمام ملت وکالت دارند نه فقط از طرف طبقات مردم یا ایالات و ولایات و بلوکاتی که آنها را انتخاب نمودهاند»، «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود»، «سلطنت ودیعهایست که [بموهبت الهی] از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض» شده. برپایهی همین مفاهیم و نهادهای نوین برآمده از جنبش مشروطهخواهی ایران است که امروزه گفتوگو از مفهوم نوین ملت است، ملت دارای حق حاکمیت ملی. و بر پایهی همین مفاهیم نوین است که همه تاریخ ایران را میتوان به ایران پیش از مشروطه و پس از مشروطه دورهبندی کرد. و گفتوگوی ما از همین مفهوم نوین ملت ایران است.
از مفهوم ملت آغاز میکنیم و نخست بهتر است چارچوب گفتو گو را روشن کرد و روشن گفت که در اینجا پیرامون مفهوم نوین ملت گفتوگو میشود. البته به گونهی دیگری هم میتوان آغاز کرد. یعنی بهجای پرداختن به «مفهوم نوین ملت» میتوان داستان سرود از کوروش کبیر و داریوش بزرگ و «ملت باستانی ایران».
میشود گفت کوروش کبیر منشور «حقوق بشر» ملتها را نوشته است. البته این دریافت ویژهی گزافگویانه و خیالپردازانهای است که مفهوم نوین حقوق بشر و اصول بیانیهها و اعلامیههای همین یکی دو سدهی جهان نوین را برگردانیم به عهد باستان.
میشود افتخار کرد به «ملت باستانی» و کشورگشاییهای خشایارشا، بهتازیانهی خشایارشا بر دریای یونان از پس شکست و از سر خشمی که گرفته بود. و فراموش کرد که این خشایارشا آتن را به آتش کشید. [شاید به جبران این شرمساری تاریخی است که آتش کشیدن آتن را بهفرمان خشایارشا همیشه فراموش میکنیم و هیچوقت فراموش نمیکنیم آتش کشیدن تخت جمشید را بهدست اسکندر.]
میشود افتخار کرد به عظمت «ملت ایران» به دوران داریوش بزرگ.
من اما ایرانی بودن و ایرانخواهی خود را نه به تازیانهی سنگین خشایارشا پیوند میزنم و نه به شیههی سرخوشانهی اسب داریوش بزرگ.
دوستان میدانند از پس کشته شدن کمبوجیه و رویدادهایی که به داستان بردیای دروغین شناخته شده است، وقتی سران آن هفت خاندان بزرگ گردآمدند برای برگزیدن پادشاه جانشین، گفتوگوها شد در چگونگی آئین حکمرانی و شیوههای گوناگون آن.
روایت تاریخ را واقعی بدانیم یا نه بهر رو گواه این است که گفتوگوهایی بوده است بر سر چگونگی سامان سیاسی آینده و شیوههای حکمرانی.
سرانجام آن هفت بزرگ آن هفت خاندان، چگونگی برگزیدن پادشاه را به قرعه میگذارند. قرار است شبی، هر هفت بزرگ آن هفت خاندان، سوار بر اسبهاشان در جایی گرد آیند. هر سواری که اسب او زودتر شیهه کشید، او پادشاه باشد.
این را میتوان بهگونهای نشانهای دانست از باور به فره ایزدی، یا همای سعادت که میچرخد و مینشیند روی شانه آن که بخت با او یار باشد و خدا را نظر با او باشد. گفته شده که مهتر داریوش بزرگ حیلهای اندیشید. شب پیش از گرد آمدن آن هفت بزرگ آن هفت خاندان، اسب داریوش را به جای نشان شده برد، با مادیانی فحل آمیزش داد. شب بعد، هفت بزرگ هفت خاندان، سواره گرد آمدند. بوی علفزار آشنا و یاد شب پیشین. اسب، سرخوش شد و شیهه کشید و داریوش پادشاه شد.
باری، من ایرانی بودن و ایرانخواهی خود را با منشور کوروش کبیر و تازیانهی خشایارشا و شیهه اسب داریوش بزرگ پیوند نمیزنم.
پس گفتوگو از ملت ایران و مفهوم نوین ملت ایران را میتوان آغاز کرد با مفاهیم اندیشهی سیاسی نوین، با نگاه به درک و دریافت اندیشهگران جنبش مشروطهخواهی ایرانیان و درنگ در تلاش فکری- سیاسی پیشینیان تا روزگار ما. اگر «ملت» در معنای جدید، مفهوم نوینی است برآمده از دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و فکری-فرهنگی جهان نوین غرب، اگر مفهومی است در اندیشهی سیاسی نوین، آنگاه گفتوگو با توجه به فرهنگ اندیشه سیاسی نوین و مفهومهای جدید، انجام میشود. از اینجا هم به این پرداخته میشود که دریابیم در این یکی دو سده آشنایی با جهان غرب و سپهر اندیشهی سیاسی نوین، اندیشهگران و نخبگان سیاسی ایران، چه درک و دریافتی از مفهوم نوین «ملت» داشتهاند.
در این نزدیک به دو سدهای که از رویائی ناگزیر ایران با دنیای جدید مغرب زمین میگذرد، بویژه از هنگام رویارویی اندیشهی سیاسی سنتی و آئین حکمرانی خودکامهی ایرانی با اندیشه و آئین سیاسی نوین، درک و دریافت ایرانیان از مفهومها و نهادهای نوین اندیشه و آئین سیاسی نوین، از کاستیها، بدفهمیها و دوگانگیها البته برکنار نبوده است.
با این همه در اندیشهی اندیشهورزان و نخبگان سیاسی جنبش مشروطهخواهی ایران- و پیش از آن- نشانههای روشن درک و دریافت از مفهوم نوین «ملت»، «ملت ایران»، «ملت و دولت ایران» و مفاهیم پیوسته به آن را میبینیم.
از آرمانگراییهای خیالپردازانهی میرزا آقاخان کرمانی در بازنویسی و بازآفرینی تاریخی گزینشی از ایران باستان و «ملت باستانی» که بگذریم، بیشترین اندیشهورزان جنبش مشروطهخواهی ایران- پیش از فرمان مشروطیت و پس از آن- درک و دریافت نوینی از مفهوم ملت و ملت ایران داشتند. ملت دارای حق حاکمیت ملی. درک نوین از مفهوم ملت ایران و حقوق سیاسی و اجتماعی ملت در قانون اساسی و بویژه در متمم قانون اساسی، بازتاب یافت: «قوای مملکت ناشی از ملت است»، «مجلس شورای ملی نماینده قاطبه اهالی مملکت ایران است که در امور معاشی و سیاسی وطن خود مشارکت دارند»، «وکلای مجلس شورای ملی و سنا از طرف تمام ملت وکالت دارند نه فقط از طرف طبقات مردم یا ایالات و ولایات و بلوکاتی که آنها را انتخاب نمودهاند»، «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود»، «سلطنت ودیعهایست که [بموهبت الهی] از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض» شده. برپایهی همین مفاهیم و نهادهای نوین برآمده از جنبش مشروطهخواهی ایران است که امروزه گفتوگو از مفهوم نوین ملت است، ملت دارای حق حاکمیت ملی. و بر پایهی همین مفاهیم نوین است که همه تاریخ ایران را میتوان به ایران پیش از مشروطه و پس از مشروطه دورهبندی کرد. و گفتوگوی ما از همین مفهوم نوین ملت ایران است.