۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

بنیادها و چشم‌اندازها- پاره‌ی نخست«ملت ایران» یا «ایران، کشور کثیرالمله»؟

ناصر رحیم‌خانی
در این گفتار، نگاهی می‌شود به مفهوم ملت و ملت ایران و نیز پرسشی پیرامون گزاره‌ی کمینترنی «کثیرالمله» بودن کشور ایران. سپس نگاهی می‌شود به بنیادهای جنبش ناسیونالیسم قومی و این دریافت که بنیادهای جداگانه‌ی دو مفهوم «ملت سیاسی» و «ملت قومی- فرهنگی»، می‌انجامند به دو چشم‌انداز و به‌دو راهبرد از بنیاد متفاوت.
از مفهوم ملت آغاز می‌کنیم و نخست بهتر است چارچوب گفت‌و گو را روشن کرد و روشن گفت که در این‌جا پیرامون مفهوم نوین ملت گفت‌وگو می‌شود. البته به گونه‌ی دیگری هم می‌توان آغاز کرد. یعنی به‌جای پرداختن به «مفهوم نوین ملت» می‌توان داستان سرود از کوروش کبیر و داریوش بزرگ و «ملت باستانی ایران».
می‌شود گفت کوروش کبیر منشور «حقوق بشر» ملت‌ها را نوشته است. البته این دریافت ویژه‌ی گزاف‌گویانه و خیال‌پردازانه‌ای است که مفهوم نوین حقوق بشر و اصول بیانیه‌ها و اعلامیه‌های همین یکی دو سده‌ی جهان نوین را برگردانیم به عهد باستان.
می‌شود افتخار کرد به «ملت باستانی» و کشورگشایی‌های خشایارشا، به‌تازیانه‌ی خشایارشا بر دریای یونان از پس شکست و از سر خشمی که گرفته بود. و فراموش کرد که این خشایارشا آتن را به آتش کشید. [شاید به جبران این شرمساری تاریخی است که آتش کشیدن آتن را به‌فرمان خشایارشا همیشه فراموش می‌کنیم و هیچوقت فراموش نمی‌کنیم آتش کشیدن تخت جمشید را به‌دست اسکندر.]
می‌شود افتخار کرد به عظمت «ملت ایران» به دوران داریوش بزرگ.
من اما ایرانی بودن و ایران‌خواهی خود را نه به تازیانه‌ی‌ سنگین خشایارشا پیوند می‌زنم و نه به شیهه‌ی‌ سرخوشانه‌ی اسب داریوش بزرگ.
دوستان می‌دانند از پس کشته شدن کمبوجیه و رویدادهایی که به داستان بردیای دروغین شناخته شده است، وقتی سران آن هفت خاندان بزرگ گردآمدند برای برگزیدن پادشاه جانشین، گفت‌وگوها شد در چگونگی آئین حکمرانی و شیوه‌های گوناگون آن.
روایت تاریخ را واقعی بدانیم یا نه بهر رو گواه این است که گفت‌وگوهایی بوده است بر سر چگونگی سامان سیاسی آینده و شیوه‌های حکمرانی.
سرانجام آن هفت بزرگ آن هفت خاندان، چگونگی برگزیدن پادشاه را به قرعه می‌گذارند. قرار است شبی، هر هفت بزرگ آن هفت خاندان، سوار بر اسب‌هاشان در جایی گرد آیند. هر سواری که اسب او زودتر شیهه کشید، او پادشاه باشد.
این را می‌توان به‌گونه‌ای نشانه‌ای دانست از باور به فره ایزدی، یا همای سعادت که می‌چرخد و می‌نشیند روی شانه آن که بخت با او یار باشد و خدا را نظر با او باشد. گفته شده که مهتر داریوش بزرگ حیله‌ای اندیشید. شب پیش از گرد آمدن آن هفت بزرگ آن هفت خاندان، اسب داریوش را به جای نشان شده برد، با مادیانی فحل آمیزش داد. شب بعد، هفت بزرگ هفت خاندان، سواره گرد آمدند. بوی علفزار آشنا و یاد شب پیشین. اسب، سرخوش شد و شیهه کشید و داریوش پادشاه شد.
باری، من ایرانی بودن و ایران‌خواهی خود را با منشور کوروش کبیر و تازیانه‌ی خشایارشا و شیهه اسب داریوش بزرگ پیوند نمی‌زنم.
پس گفت‌وگو از ملت ایران و مفهوم نوین ملت ایران را می‌توان آغاز کرد با مفاهیم اندیشه‌ی سیاسی نوین، با نگاه به درک و دریافت اندیشه‌گران جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان و درنگ در تلاش فکری- سیاسی پیشینیان تا روزگار ما. اگر «ملت» در معنای جدید، مفهوم نوینی است برآمده از دگرگونی‌های اجتماعی، اقتصادی و فکری-فرهنگی جهان نوین غرب، اگر مفهومی است در اندیشه‌ی سیاسی نوین، آنگاه گفت‌وگو با توجه به فرهنگ اندیشه سیاسی نوین و مفهوم‌های جدید، انجام می‌شود. از این‌جا هم به این پرداخته می‌شود که دریابیم در این یکی دو سده آشنایی با جهان غرب و سپهر اندیشه‌ی سیاسی نوین، اندیشه‌گران و نخبگان سیاسی ایران، چه درک و دریافتی از مفهوم نوین «ملت» داشته‌اند.
در این نزدیک به دو سده‌ای که از رویائی ناگزیر ایران با دنیای جدید مغرب زمین می‌گذرد، بویژه از هنگام رویارویی اندیشه‌ی سیاسی سنتی و آئین حکمرانی خودکامه‌ی ایرانی با اندیشه‌ و آئین سیاسی نوین، درک و دریافت ایرانیان از مفهوم‌ها و نهادهای نوین اندیشه و آئین سیاسی نوین، از کاستی‌ها، بدفهمی‌ها و دوگانگی‌ها البته برکنار نبوده است.
با این همه در اندیشه‌ی اندیشه‌ورزان و نخبگان سیاسی جنبش مشروطه‌خواهی ایران- و پیش از آن- نشانه‌های روشن درک و دریافت از مفهوم نوین «ملت»، «ملت ایران»، «ملت و دولت ایران» و مفاهیم پیوسته به آن را می‌بینیم.
از آرمان‌گرایی‌های خیال‌پردازانه‌ی میرزا آقاخان کرمانی در بازنویسی و بازآفرینی تاریخی گزینشی از ایران باستان و «ملت باستانی» که بگذریم، بیشترین اندیشه‌ورزان جنبش مشروطه‌خواهی ایران- پیش از فرمان مشروطیت و پس از آن- درک و دریافت نوینی از مفهوم ملت و ملت ایران داشتند. ملت دارای حق حاکمیت ملی. درک نوین از مفهوم ملت ایران و حقوق سیاسی و اجتماعی ملت در قانون اساسی و بویژه در متمم قانون اساسی، بازتاب یافت: «قوای مملکت ناشی از ملت است»، «مجلس شورای ملی نماینده قاطبه اهالی مملکت ایران است که در امور معاشی و سیاسی وطن خود مشارکت دارند»، «وکلای مجلس شورای ملی و سنا از طرف تمام ملت وکالت دارند نه فقط از طرف طبقات مردم یا ایالات و ولایات و بلوکاتی که آنها را انتخاب نموده‌اند»، «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود»، «سلطنت ودیعه‌ایست که [بموهبت الهی] از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض» شده. برپایه‌ی همین مفاهیم و نهادهای نوین برآمده از جنبش مشروطه‌خواهی ایران است که امروزه گفت‌وگو از مفهوم نوین ملت است، ملت دارای حق حاکمیت ملی. و بر پایه‌ی همین مفاهیم نوین است که همه تاریخ ایران را می‌توان به ایران پیش از مشروطه و پس از مشروطه دوره‌بندی کرد. و گفت‌وگوی ما از همین مفهوم نوین ملت ایران است.

۱۳۸۶ اسفند ۲, پنجشنبه

گزارش ساليانه ٢٠٠٨ گزارشگران بدون مرز


گزارش ساليانه ٢٠٠٨ گزارشگران بدون مرز

آزادی مطبوعات در ٢٠٠٨ انتخابات پراهميت و المپيک در تابستان

نگراني های ما از چگونگي تحول آتي در وضعيت آزادی مطبوعات در جهان بي شمارند. ٢٠٠٧ سالي پرخشونت در همه ی زمينه ها بود. اول برای تعداد بيشتر روزنامه نگاران کشته شده، که نزديک ترين آمار به اين تعداد روزنامه نگاران کشته شده در سال ١۹۹٤ است. و سپس برای تصميمات سخت گيرانه برخي دولت ها در قبال آزادی بيان. تعدادی از روزنامه نگاران به مجازات مرگ محکوم شده و يا در خطر اين محکوميت قرار دارند. دو روزنامه نگار به دليل شرايط بسيار بد بازداشت و در پي محروميت از درمان در زندان جان باختند و تعداد ديگر بدون داشتن امکان دفاع از خود به حبس های طولاني مدت محکوم شدند. اما دولت های سرکوبگر تنها دشمنان آزادی مطبوعات نبودند، به جز آنها گروه های مذهبي و افراطي، قاچاقچيان مواد مخدر،مافيا، سرويس های اطلاعاتي خودسر، سازمان های تبهکاری، جنبش های استقلال طلب، گروه های شورشي مسلح، سياستمداران فاسد را نيز بايد اضافه کرد که هر گاه روزنامه نگاران از نزديک به فعاليت های شان توجه مي کردند، از اعمال خشونت نسبت به آنها ابا نداشتند.
سال گذشته سالي دشوار برای روزنامه نگاران بود. سال ٢٠٠٨ متاسفانه سالي سخت تر است. بدون پذيرش تسليم طلبي اما بايد بپذيريم که در ماه های آينده امکان بهبود شرايط روزنامه نگاری به شدت نامحتمل است.

نخستين نگراني ما تقويم انتخاباتي است. در ٢٠٠٨ چندين انتخابات مهم در کشورهايي که رهبران آنها روزنامه نگاران مستقل را سرکوب مي کنند، برگزار مي شود. امروز در جهان کمتر کشوری است که جرات کند ناشيانه رای گيری را دست کاری کند. تقلبات انتخاباتي از پيش طرح ريزی مي شوند و کمتر به چشم مي آيند و عمدتا شامل دست کاری ليست های انتخاباتي، تحت فشار قرار دادن کميسيون های تائيد رای گيری، و مهار کردن رسانه ها است. در زمان کارزار انتخاباتي مطبوعات در مرکز توجهات قرار دارند و به درد اين مي خورند که از سوی طرفداران نامزدهای شکست خورده عامل اصلي شکست محسوب شوند.

اولين انتخابات ١٨ فوريه در پاکستان است و احتمالا با خيل تهاجم و دستگيری روزنامه نگاران همراه خواهد شد. شبکه های تلويزيوني خصوصي برای حفظ آزادی شکننده اند خود مجبورند به دفاع از هم اتکا کنند. پرويز مشرف همه ی توان خود را بکار گرفته تا در اين انتخابات پيروز بدر آيد. وی اعتراض وکلا در بهار سال جاری که درنوامبر به جنبش اعتراضي روزنامه نگاران فرا روييد را فراموش نکرده است.

در آغاز ماه مارس روسيه رييس جمهور خود را بر مي گزيند. وابستگي سوخت و انرژی اتحاديه اروپا مواضع مسکو را تقويت مي کند. ولاديمير پوتين احساس مي کند بال در آورده است و مي داند برای دراختيار گرفتن کشور بدون حساب پس دادن به کسي آزاد است. مخالفان اش فقط بايد خفه شوند و البته نه با رضای دل که اين امر هم به وسيله پول و تهديد عملي مي شود. هر سال روزنامه نگاران روس به قتل مي رسند و تهاجم به آنها افزايش يافته است. از سوی ديگر همه ی رسانه های مهم از سوی نزديکان به قدرت خريداری شده اند. حتا راديو پژواک مسکو که دژ روزنامه نگاران مستقل بود به دست سهام داران شرکت گازپروم افتاده است. شخصيت قوی مدير اين راديو آيا اجازه مي دهد که اين رسانه از آزادی نسبي بهرمند شود؟ و برای چه مدت؟
سياست روسيه در منطقه کشورهای شوروی سابق همه گير شده است. به جز کشورهای بالت و تا حدودی اکراين ديگر کشورهای اين منطقه هر گاه مطبوعات پا را از گليم خود فراتر مي نهد، بر سرشان داد مي کشند. روزنامه نگاران آذربايجان در ماه اکتبر انتخاب دوباره ی الهام علي اف را بايد تحت پوشش خبری قرار دهند. و از پيش منتظر موج خشونت ماموران امنيتي و صدور محکوميت های ناعادلانه ی دادگاه هايي هستند که احکام شان را با مواضع اعلام شده دولت هماهنگ مي کنند.
در کشور همسايه ايران سرکوب از پيش آغاز شده است. رييس جمهور احمدی نژاد که حتا از سوی جناح محافظه کاران هم مورد انتقاد قرارگرفته است، به تعديل قدرت رسانه ها پيش از انتخابات نيمه مارس ( اسفند) برخاست. روزنامه نگاراني که در زندان نيستند به محاکم فرا خوانده شدند که به آنها يادآوری شود، که در آزادی تعليقي و با سپردن وثيقه بسر مي برند. پيش از اين سايت های اطلاع رساني آزاد و منتقد يکي بعد از ديگری مسدود شدند. همين سناريو در زيمبابوه اجرا مي شود که که روبرت موگابه نزديک به سي سال است رياست دولت آن را برعهده دارد. وی امروز حتا در حزب خود هم با "اتفاق آرا" حمايت نمي شود. انتخابات آخر ماه مارس حتما به تظاهرات های اعتراضي منجر خواهد شد که در طي آن معترضان در خيابان های حراره همچون گزارشگران عکاس و فيلم بردار با
نيروهای " مسئول حفظ نظم عمومي" سروکار خواهند داشت

۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

انقلاب بهمن, راهپيمايی خونين 29 ساله

*محوری ترين پرسشی که در برابر همه آزاديخواهان قرار دارد اين است: آيا در پی اين راهپيمايی خونين و طولانی سرانجام خواهيم توانست بر ضعف اصلی و بنيانی, يعنی ناسازمان يافته گی و پراکندگی مردم که 29 سال پيش هيولای ولايت فقيه را به جامعه ايران تحميل کرد, غلبه کنيم؟
روشنگری: از انقلاب بهمن 29 سال می گذرد. بيست و نه سال پيش مردم ايران به اميد دست يابی به آزادی, استقلال و عدالت اجتماعی رژيم استبداد سلطنتی را واژگون کردند اما در برابر ارتجاع مذهبی که از درون در خيمه انقلاب سربرآورد و رهبری آن را ربود شکست خوردند. اکنون وقتی به گذشته برمی گرديم, اين شکست تلخ اما قابل درک است. جامعه ايران جامعه ای سازمانيافته نبود. احزاب و سازمان های دمکراتيک و مردمی قدرت سازماندهی در درون جامعه نداشتند. تنها نيروی منسجم و آماده برای به دست گرفتن سکان رهبری تحولات انقلابی, روحانيت و شبکه حاضر و آماده مساجد و تکايا و لشکری از وعاظ کارآزموده بود. مردم ايران بر اثر نيم قرن سرکوب و خفقان, نهادهای مستقل توده ای خود را نداشتند. فرهنگ پيکار دمکراتيک وجود نداشت. نسلی از سازمانگران و فعالانی که از درون مبارزه برای خواست ها و مطالبات بخش های مختلف مردم بيرون آمده و آبديده شده باشند وجود نداشت. اين ناآمادگی و فقدان تشکل و سازمان يابی قشرها و گروههای مختلف مردم اگر نبود روحانيون به رهبری خمينی قطعا نمی توانستند به آن سادگی انقلاب مردم را بدزدند و اين امکان وجود داشت که انقلاب بهمن در مسير ديگری جريان يابد. 29 سال پس از انقلاب بهمن, هنوز درد اصلی جامعه ايران همان ناکامی و ناتوانی از خود سازمان يابی است. 29 سال پس از انقلاب همچنان رژيمی خودکامه و سرکوبگر از طريق اعدام های گسترده, سرکوب سيستماتيک و نقض فاحش آزادی انديشه و بيان حکومت می کند؛ استقلال ترجمانی جز استقلال کامل دستگاههای سلاخی حکومت در سرکوب مردم و بی قانونی و فساد نيافته است و به جای عدالت اجتماعی, جامعه با فقر گسترده, تورم لجام گسيخته, اقتصاد درهم شکسته, تحريم های گسترده و فقر دورنما و چشم انداز خروج از اين برزخ جهنمی مواجه است. تاريخ اين 29 سال تاريخ تصفيه های گسترده, قتل عام های هول انگيز, زندان, اعدام, شکنجه و سرکوب همه جانبه است. با اين حال با نگاهی به اين سال ها, در حوزه آن ضعف اصلی يعنی حوزه سازمان دهی و خودسامان يابی, می توان سه دوره را از هم متمايز کرد. دوره نخست, دوره ای است که حاکمان جديد با بهره برداری از توهم گسترده در جامعه و بويژه در ميان لايه های تهيدست به سرکوب های گسترده توده ای برای تثبيت موقعيت خود رو می آورند. جنگ کردستان, ترکمن صحرا, حمله به زنان, پاکسازی دانشگاهها, کشتارهای سال 60, عقب نشينی و تضعيف شديد سازمان های اپوزيسيون, شکل گيری نهادهای خفقان, سرکوب و کنترل در درون دستگاههای مديريتی و سازمان های دولتی و حکومتی و سرانجام استقرار دستگاههای سرکوب جديد رژيم نظير بسيج و سپاه عليرغم جنگ محصول اين دوره سياه و خون بار است. نه تنها تشکل های مستقلی که به برکت فضای انقلابی شکل گرفته بودند از بين رفت, بلکه سازمان های سياسی اپوريسيون از دم تيغ گذشتند و بشدت تضعيف شدند. دوره نخست, دوره پس رفت در حوزه سازماندهی و سازمان يابی است. همه امکانات حکومت و ظرفيت های توهم توده ای برای تقويت خصلت توده وار و بی شکل اجتماعی, درهم ريزی مرزهای هويت طبقاتی, و تبديل مردم به "امت" بی نام و نشان به کار گرفته می شوند. موج دوم پس از پايان جنگ و در پی قتل عام زندانيان سياسی در زندان ها با شکل گيری جريان اصلاح طلبی و ريزش ها و جابجايی های سياسی در درون رژيم آغاز می شود. در اين دوره متاثر از شکاف های درون حکومتی, برای مدتی محدود و در سطحی محدود, رسانه ها امکان روشنگری می يابند؛ عملکرد دستگاههای سرکوب زير نورافکن می روند, نسلی از فعالين اجتماعی شروع به فعاليت می کنند, مطالبات صنفی و طبقاتی اينجا و آنجا مجال بروز می يابند, بستر و موقعيت شکل گيری جنبش های اجتماعی با سيمای متمايز تا حدودی فراهم می شود. دو فراز برجسته و شاخص اين دوره شورش 18 تير و قتل های زنجيره ای است. قتل های زنجيره ای پاسخ رژيم به خطر رشد گرايش های فکری و سياسی غيرحکومتی بود و شورش 18 تير که به مدت 6 روز پايه های رژيم را به لرزه انداخت, نشانی آشکار از جهت گيری اساسی جنبش اعتراضی شکل گرفته در دوره اصلاح طلبی و نماد گسست آشکار آن از امکان تحول رژيم از درون. با شکست اصلاح طلبی دوره سوم شروع می شود. گرايش به تخفيف شکاف های درون حکومتی که وجه نفی آن بيرون ريختن اصلاح طلبان از دايره قدرت دولتی در آغاز دوره سوم بود با تقويت حضور نظاميان و سپاهيان در قدرت, محدود کردن بساط پلوراليسم درون حکومتی در حد دسته بندی های درونی حاميان دستگاه ولايی, و تقويت ميليتاريسم و نظامی گری همراه شد. طرح سرکوب ممتد قشرها و لايه های فقير و آسيب ديده تحت عنوان "ارتقای امنيت اجتماعی", تمرکز بر سرکوب تشکل هايی که توانستند, مرحله جنينی استقرار خود در طول دوره دوم را طی کنند, مقابله با جنبش دانشجويی و تبديل آن به پادگان و جلوگيری از رشد و گسترش گرايش های مخالف و مهار جريان های راديکال در دانشگاه, سرکوب بيرحمانه تر گرايش های ملی و راندن بخشی از فعالين آن به سمت جدايی طلبی و قرار گرفتن در مدار وابستگی به فشارهای خارجی آمريکا و سرکوب جنبش زنان در دستور کار رژيم قرار گرفت. فروپاشی جريان اصلاح طلبی اگر چه زمينه اصلی در عبور جنبش های مطالباتی از دل بستن به جناحی از رژيم و قرار گرفتن در مدار بهره برداری های جناحی و اتکا به خود را برای اين جنبش ها فراهم کرد, اما رژيم با سرکوب شديد فعالين اين جنبش ها در دوره سوم, و بويژه تمرکز بر قطع سرپل های ارتباط ميان اين جنبش ها و کشاندن کشور به آستانه جنگ, عملا شرايط را بهره برداری آمريکا از مخالفت ها و نارضايتی های عميق و دامنه دار در ميان مردم ايران و تلاش برای ايجاد اردويی از خود از ميان مخالفان رژيم به عنوان جايگزين توهم پيشين به اصلاح پذيری رژيم در دوره دوم مهيا ساخت. در شرايطی که حکومت اقليتی سرکوبگر و مشروعيت باخته است که با اتکا به زور و برکشيدن نظاميان فرمان می راند اصلی ترين و محوری ترين پرسشی که در برابر همه آزاديخواهان و در مرکز توجه آنها قرار دارد اين است: آيا در آستانه اين راهپيمايی خونين 29 ساله, سرانجام خواهيم توانست بر ضعف اصلی و بنيانی, يعنی ناسازمان يافته گی و پراکندگی مردم که سی سال پيش هيولای ولايت فقيه را به جامعه ايران تحميل کرد, غلبه کنيم؟ آيا خواهيم توانست در درون همين شرايط سرکوب خونين و نفس گير رژيم به خودسازمان يابی بخش ها و لايه های فقير و زحمتکش جامعه ايران به نحوی که بتوانند به سنگرهای استوار مقاومت مدنی در برابر ارتجاع مذهبی تبديل شوند خدمت کنيم؟ راه اساسی نه آن است که خسته و از پا درافتاده و رو برتافته از مردم, به "انتخاب" از ميان اردوی ارتجاع حاکم و اردوی آمريکا پرداخت, نه آن است که به انديشه های استبدادی رنگ و روغن زده ی بی ارتباط با مبارزه جاری سياسی و اجتماعی مردم, يعنی انديشه تصرف قدرت با حمايت دستگاه تبليغاتی آمريکا باضافه بهرداری آخوندمابانه از نارضايتی مردم دلخوش کرد. چاره درد اساسی مردم ايران نه طرح فراخوان های پی در پی شبه دمکراتيک بی خاصيت و گردهم آوری انواع دسته بندی های نامتجانس و ناهمگرای سياسی فاقد پايگان مستقر در جامعه ماست, نه شخصيت پرستی, فرقه بازی, کنشگری های سطحی, فيل هواکنی و آکسيونيسم مبتذل, نه گشودن دکان معامله و دلالی بر سر چهار راه عبور انواع گرايشات سياسی و جلوه گری در اين بازار مکاره. مبارزه متين, استوار, نقشه مند و منطبق با توازن واقعی قوای مردم با رژيم با هدف پر کردن خلا تاريخی سازمان يابی است که سرانجام می تواند کليد بسته تحول اجتماعی در ايران را باز کند. ساير طرح ها و نقشه ها هر قدر زرق و برق داشته باشد و به هر لباسی و در هر بسته بندی که عرضه شود و هر دستگاه تبليغاتی قدرتمندی هم که پشت آن باشد تنها به بازتوليد استبداد و سرکوب در جامعه ايران خدمت می کند. بالاخره بايد زمانی مردم ايران نيز مثل بسياری از کشورهای ديگر از اتحاديه های مستقل کارگری, سنديکاها, تشکل ها و نهادهای مستقل خود برخوردار باشند. بالاخره زمانی بايد امامزاده توهم را در جامعه ما به نحوی دفن کرد که حداقل امکان ديدن عکس يک خمينی ديگر در ماه فراهم نباشد. 29 سال پس از وقوع انقلاب بهمن, آزاديخواهان راستين سازمان يابی مردم را همچنان اصلی ترين حوزه پيکار بر عليه استبداد مذهبی حاکم و آن مرکز ثقل و معيار سنجش پيشرفت های واقعی اين مبارزه تقلی می کنند, و بر اين باورند که اين جنگ و همين جنگ است که اگر با سماجت و پيگيری, دنبال شود در نهايت می تواند آن خلا تاريخی دردناکی را که منشا بازتوليد استبداد در يک صد ساله اخير ايران شده است پر کند.
05:35نظر شما
نام: مجید آذری
ای-میل:
20:38 27 بهمن 1386
راستی آیا ستم و جنایت حاکمان سلطنت پرست، بعد از کودتای 28 مرداد 1332 با همدستی استعمار و محمد رضا شاه دیکتاتور و بی طرفی حزب تودهً خائن و عدم حمایتش از دولت ملی مصدق، دوباره تشدید و تجدید نشد. ؟ تا کی بایستی مردم ایران گول شعارهای سلطنت طلبان استخوان پرست را خورده و تاوان دیکتاتورها را بپردازند؟ آیا مصدق نیز یک عرب و یا شاید مغول بود؟ علت ماندگاری دیکتاتوری ملایان این است که خیانتکاران دوران سلطنت ، شهامت اعتراف به اشتباهات و خیانتهای خود ندارند و هنوز هم چون ایران را ملک پدری خود می دانند، لذا با دروغ و دغل انقلاب ضد سلطنتی 57 را شوم و به مردم ایران طعنه و تهمت نا سپاسی می زنند؟ شما سلطنت طلبان سلطه پرست، مردم ایران را به لحاظ سیاسی و آگاهی و اطلاعات در خفقان چشم و گوش بسته نگه داشتید تا مر دم معصوم عکس خمینی جلاد را در ماه دیدند. آیا این است افتخار تاریخی شما؟ و یا زندانهای ساخته شده در دوران شاهنشاهان چطور؟ یا شهرها و روستاهایی که با یک زلزلهً خفیف مانند بم و کرمان و لاهیجان ... با خاک یکسان می شوند؟ در صورتی که درآمدهای میلیاردی نفت ملت ایران در دوران سلطنت پهلوی در بانکهای بیگانگان مورد بهره برداری میشد!! 20 میلیارد دلار یک قلم در بانکهای سوئیس. چگو نه هست که اروپا بعد از جنگ جهانی دوم با این همه تنوع فکری و ادیان و مذهب و باور ، در مدت 60 سال حتی بدون منابع نفت و گاز ، به این مرحلهً صلح و ثبات پیشرفت می رسند ، ولی ایران با آن همه منابع نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی هنوز هم در جنگ و خونریزی و فقر وفلاکت گرفتارند؟ آیا اینجا هم مثلاً سلطنت شاهان ماد و هخامنشی و اشکانی و ساسانی...دست داشته و دخیلند؟ و یا بایستی حاکمان مریخ و زهل را مسبب و مقصر و مخاطب قرار داد؟ تاریخ تلخ و خونبار ملت ایران ثابت می کند که شاه و شیخ هر دو ماهیتاً ضد آزادی و و ضد حق حاکمیت مردم (دمکراسی) بوده و کشور ایران را ملک پدری خود دانسته و مردم را صغیر و رعیت خود می دانند. این خود اولین و بزرگترین ناسپاسی و خیانت به حقوق سیاسی و اجتماعی مردم ایران است. آیا به نظر شما، با به رخ کشیدن اینکه چون در دوران فاشیسم مذهبی ملایان دیکتاتور جور و جنایت بشتر شده( بر منکرش لعنت) ، بایستی از جنایتها و خیانتهای شاهان دیکتاتور چشم پوشی کرده و آن را تبرعه کرد؟ اگر انتقاد و ایراد و توهین و تهمت به دیگران وارد هست ؟ اول از خودمان شروع کنیم زیرا دیکتاتوری شیخ زائیده و محصول و ادامهً دیکتاتوری شاه می باشد. و بایستی مبارزه را تا رسیدن به آزادی و استقرار دمکراسی در ایران
تداوم داد
.

اسـلامِ مصـادره شـده دكتر محمد ملكی بهمن 1386


بسم‌الحق

با نام آزادی، آگاهی و عدالت
به تمام قربانیان بنیادگرایی در جای جای جهان
و به دانشجویان زندانی و همة زندانیان سیاسی ـ عقیدتی
مقدمه
بهمن ماه دو سالِ قبل (بهمن 1384) بمناسبت سالگرد انقلاب و تغییر نظام، یادداشتی با عنوان «انقلاب مصادره شده» نوشتم كه مورد توجه قرار گرفت تا آنجا كه روزنامة كیهان برخلاف روش معمولی خود كه همیشه با دگراندیشان در جنگ و ستیز است، در بیش از 20 شماره به نقد آن پرداخت، این كار روزنامة كیهان جای تأمل دارد امید كه به جای برچسب‌زنی، روش اسلامی شنیدنِ قول‌ها و پیروی از بهترین آنها را در پیش گیریم.
حال در سی امین سالِ انقلاب و در شرایطی كه «بنیادگرایی اسلامی» ذهن بسیاری از مردمِ جهان از جمله ایرانیان را بخود مشغول داشته و همه جا سخن از بنیادگرایی و اثرات آن بر آیندة منطقه و جهان است، می‌خواهم در حد توان به تحقیق و بررسی این مسئله بپردازم تا روشن گردد كه نه تنها انقلاب از سوی واپسگرایان مصادره شد كه
اسلام هم به این سرنوشت دچار شده است.
قرائت از اسلام پیش و پس از انقلاب
زمانیكه دكتر علی شریعتی در نوشته‌ها و سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد برای مردم بویژه نسل جوان از اسلام و مسلمانی سخن می‌گفت در دو جلسه به موضوع بدیعی با نام «مذهب علیه مذهب» پرداخت كه در همان موقع با استقبال شنوندگان و انتقاد بعضی از قشریها و روحانیون مواجه شد.
این دو سخنرانی كه بعدها بصورت كتابی منتشر شد، دریچه نوینی از شناخت ادیان از جمله اسلام بر روی شنوندگان و خوانندگان بویژه جوانان و دانشجویان گشود، دكتر می‌خواست این مسئله را اثبات كند كه «دین» در طولِ تاریخ و بین همه اقوام و قبیله‌ها وجود داشته و هیچگاه پیامبران با بی‌دینان نجنگیده‌اند كه مبارزه آنها با ادیانی كه به وسیله متصدیان دین به انحراف كشیده شده یا مسیری در جهت صاحبان زر و زور و تزویر می‌پیموده بوده است. بشنویم از زبان دكتر شریعتی.
در طولِ تاریخ همیشه مذهب با مذهب می‌جنگید و نه به معنایی كه امروز می‌فهمیم مذهب با بی‌مذهبی... تاریخ، جامعه یا دورة خالی از مذهب نمی‌شناسد، یعنی جامعة بی‌مذهب در تاریخ وجود نداشته است. كفر خود یك مذهب بوده است. هرجا كه پیغمبری با یك انقلابِ مذهبی به نام دین ظاهر شده اولاً، علیرغم و علیه مذهبِ موجود عصر خودش ظهور كرده و ثانیاً، اولین گروه یا نیرویی كه علیه این مذهب قد علم كرده و به پا ایستاده و مقاومت ایجاد كرده، مذهب بوده است.
آیا به گفتة قرآن «بلعم باعور» كه در مقابل دین موسی ایستاد، یك فیلسوف مادی است؟ یك دهری است؟ مترلینگ و شوپنهاور است؟ نه، بلعم یاعور بزرگترین روحانی این دوره است كه مذهب مردم روی كاكلش می‌چرخیده است و اوست كه در برابر نهضت موسی قد علم می‌كند و چون نیروی مذهب و احساس و ایمان مردم در دستش بوده می‌توانسته است كه در برابر حق و در برابر ان دین دیگر ــ دین توحید در طولِ تاریخ ــ بزرگترین مقاومت‌ها را بكند و مؤثرترین ضربه‌ها را بزند....
عیسی را نگاه كنید، همه فشارها، تهمت‌ها، بدگوییها، و زشت‌ترین و كثیف‌ترین اتهاماتی كه به خود و
مادرش نسبت داده می‌شود، همه به دست فریسیان است و فریسیان مدافعان و متولیانِ دین زمانند...