عکسهای فیلیپ شولکه از مراسم خاکسپاری مارتین لوتر کینگ اندوه انسانهایی را به تصویر میکشند که چند روز پس از مرگ این رهبر سرشناس حقوق رنگینپوستان آمریکا در ۴ آوریل ۱۹۶۸ گرد هم آمدند. عکاس از دوستان نزدیک کینگ بود.
عزاداری عمومی و خصوصی
۹ آوریل ۱۹۶۸ - آتالانتا (ایالت جورجیا): کارِتا اسکات کینگ، همسر مارتین لوتر کینگ، به همراه خانواده در اولین روز از عزاداری دوروزه. در عزاداری روز نخست تنها خانواده، دوستان و مدعوین حضور داشتند. این مراسم در کلیسای باپتیستی (تعمیدیون) ابنزر برگزار شد. کینگ و پدرش کشیش این کلیسا بودند. حاضران در این مراسم سپس به کالج مورهاوس، محل تحصیل کینگ رفتند؛ جایی که در آن مراسم عمومی برگزار میشد.
خودش این طور توضیح می دهد: "برنامهام اول این بود که ده روز بیشتر ایران نمانم، ولی عملا یک ماه ماندگار شدم. دو بار مجبور شدم بلیطم را عوض کنم. به یک معنا، دلیل اصلی علاقه من به ایران تاریخ غنی این کشور بود، ولی از طرفی هم واقعا از مهربانی و محبت ایرانیها شگفت زده شده بودم. احساس میکردم به همه میتوانم اعتماد کنم. در واقع، به خاطر حمایت و لطف مردم بود که سفری لذت بخش و بدون دردسر داشتم".
شهرها و مکانهایی که ماسیمو رومی در ایران به آن ها سفر کرده از این قرارند: تهران، اصفهان، شیراز، یزد، کرمان، کاشان، ابیانه، تبریز، کندوان، دریاچه ارومیه، سنندج، مریوان، و اورامان.
او میگوید: "گوهر معماری ایرانی یزد و اصفهان است. ولی با این حال، هر جا که بروید، چیزی پیدا می کنید که مبهوت و غافلگیرتان می کند؛ از روستاهایی در اطراف تبریز گرفته که قدمتشان به دوران غارنشینی برمی گردند و هنوز هم زندگیِ ساکنان آنها چندان تفاوتی با آن دوران نکرده، تا مهمان نوازیِ بی نظیر کردهای کردستان و بعضی از قدیمی ترین بازارهای جهان از جمله بازارهای یزد و تبریز و تهران".
بعضی مساجد را صبحِ خیلی زود رفته تا در فضایی خلوتتر و آرام تر، به قول خودش "زیباییِ نفس گیر آنها را درک کند". می گوید "وارد مسجد که میشوی، اولین حسی که میکنی عظمت فضا است. کاشیهای زیبا و شیشههای رنگی که نور آفتاب رنگهایشان را روی زمین پهن میکند، به تجربه معنوی شما اضافه میکند، و جزئیات و ریزهکاریهای مسحورکنندهشان میتواند واقعا تأثیراتی روانگردان روی آدم داشته باشند. وقتی از این فضاها عکاسی میکردم، تزیینات مجلل و جزئیات دقیق هوش از سرم برده بود. این چیزها را معمولاً در سرامیک های کوچک چینی میبینید نه در چنین معماریهای عظیمی".
رومی به این نکته نیز اشاره میکند که معماری ایرانی، با نمادپردازیهای کیهانیِ خود، "به شخصیت و هویتی خاص خود، متفاوت از دیگر کشورهای مسلمان، دست یافته است".
او در ادامه توضیح میدهد که "معماران ایرانی شناختی کامل و دقیق از نسبتها داشته اند. اساس معماری ایرانی نسبت طلایی است؛ نسبتی ریاضی که در طبیعت پیدا میشود. به همین دلیل هم است که ساختارهای هندسی که در معماری ایرانی دیده میشوند این قدر چشم نوازند و از چنین نسبتهای درست و به قاعدهای برخوردارند. استفاده از شیوههای هندسی در معماری ایرانی شکلی از زیبایی الهی را بازنمایی میکند که گرچه خالی از بازنماییهای انسانی است، همچنان میتواند با مردم رابطهای احساسی و عاطفی برقرار کند".
نکته آخر هم درباره نام خانوادگیِ این عکاس ایتالیایی است که حتماً سؤال برانگیز شده است. خودش میگوید: "رومی نام خانوادگی من است. خیلی دلم میخواست مولانا جلال الدین رومی، شاعر صوفی، از اجداد من بود. ولی کار خیلی سختی است که ریشه های خانوادگیام را تا قرن سیزدهم دنبال کنم. به هر حال، در این شکی نیست که عاشق شعر او هستم".