۱۳۹۵ دی ۲۴, جمعه

سند ازدواج امیرکبیر با ملک‌زاده خانم مشاهده می‌شود. وی یک جلد کلام‌الله و «هشت هزارتومان نقد اشرفی ناصرالدین‌شاهی هجده نخودی» را مهریه همسر خود قرار داد و پای عقدنامه را مهر کرد.

در بالا، تصویر سند ازدواج امیرکبیر با ملک‌زاده خانم مشاهده می‌شود. وی یک جلد کلام‌الله و «هشت هزارتومان نقد اشرفی ناصرالدین‌شاهی هجده نخودی» را مهریه همسر خود قرار داد و پای عقدنامه را مهر کرد. 
 
مهریه خواهر ناصرالدین‌شاه چقدر بود +عکس
نقش مهر امیرکبیر «الملک الحق المبین. عبده محمدتقی» بود. 
 

سند ازدواج امیرکبیر هشت دهه قبل توسط مرحوم حاج حسین آقا ملک وقف آستان قدس رضوی شد. 





مهریه خواهر ناصرالدین‌شاه چقدر بود +عکس

بی ‌تردید نام بزرگ استاد احمد تفضلی نامی بزرگ و ماندگار در فرهنگ و ادب ایران است.


بی ‌تردید نام بزرگ استاد احمد تفضلی نامی بزرگ و ماندگار در فرهنگ و ادب ایران است.
این دانشمند بزرگوار و کم نظیر در نیمه شب بیست و سوم دی ‌ ماه سال هزار و سیصد و هفتاد و پنج، با شقاوتی باورنکردنی و به فرمان عالیجنابان تاریک ‌خانه ‌‌ی اشباح در دوران ریاست جمهوری عالیجناب سرخپوشِ تازه درگذشته؛ علی اکبر هاشمی رفسنجانی، به قتل رسید. نیروی پلیدی این دانشمند برجسته و پژوهشگر فرزانه را از آغوش علم و ادب ایران گرفت که تا کنون سبب ساز دژخیمی و پلیدی ی بی ‌شمار در حق فرهنگ و فضیلت ایران ما بوده است. فقدان این استاد فروتن و کم ‌نظیر و شخصیت علمی والا برای جامعه فرهنگی ی ایران و جهان، خسرانی عظیم و غیر قابل جبران است. برای پویندگان امر سیاست و فرهنگ، توجه و کنکاش به مرگ تفضلی و گوهرانی هم ‌ سنگ او از آن رو حائز اهمیت ویژه است که این بزرگان در زمره ‌ ی اولین قربانیان امر «مقاوت مدنی» در میهن محبوب ما ایران اند.
در این مقال کوشش می ‌ شود گوشه ‌ هایی هرچند محدود از شخصیت والا و کم ‌ نظیر احمدتفضلی که در اوج بار آوری و شکوفایی ی علمی بود من ‌ باب آشنایی بیشتر با وی آورده شوند.

احمد تفضلی فارغ ‌ التحصیل رشته ‌ ایران ‌ شناسی از دانشگاه ‌ های لندن و پاریس بود.
بعد از بازگشت به ایران، اندوخته ی غنی ی علمی ی خویش را در امر تدریس در دانشگاه تهران به کار گرفت.
وی به طور هم زمان، مسئولیت «شعبه زبان های کهن ایران» را در بنیاد فرهنگ ایران به عهده گرفت.
کار پیگیر و خستگی ناپذیر این مولد بزرگ اندیشه و علم به ‌ زودی او را در مجامع علمی شهره کرد.
مقالات بسیاری از وی در نشریات مربوط به ایران ‌ شناسی در ایران و همه جهان انتشار یافت و اندک اندک فرهیختگان و خبرگان توجه ‌ شان به طلوع ستاره ای فروزان در آسمان «ایران ‌ شناسی» جلب شد.
به اعتراف بسیاری از استادان کرسی ایران ‌ شناسی در همه دانشگاه ‌ های معتبر جهان، احمد تفضلی استاد مسلم و بی ‌ نظیر زبان پهلوی در همه جهان بود و مشورت باوی به ضرورتی حتمی برای استادان و دانشمندان و محققان زبان پهلوی تبدیل شده بود.
از وی بیش از صد مقاله تحقیقی مفصل در امر زبان ‌ شناسی و زبان ‌ های کهن ایرانی در دست است که به کرات مورد مراجعه محققان قرار می ‌ گیرد، من خود شاهد بوده ام که پژوهندگان زبان و ادب ایرانی و محققان علم «ایرانیستیک» برای دسترسی به آثار وی در این زمینه، زمان ‌ های زیادی را در لیست ‌ انتظار کتابخانه دانشگاه ‌ ها سپری می ‌ کنند.
آثار وی به لحاظ دقت علمی در امر پژوهش زبانزد پژوهشگران نمونه ی غربی است.
مجلدات بسیار با ارزش «دانشنامه ‌ ایرانیکا» که با همت پژوهشگران بزرگی چون احسان یارشاطر به طبع می رسند، مقالات تفضلی را چون دردانه هایی با ارزش در خود جای داده ‌ اند. در سالهای پیش از مرگ غمبارش توسط گماشتگان جهل، بسیاری از دانشگاه ‌ های معتبر جهان مقدمش را گرامی می ‌ داشتند او در دانشگاه ‌ های معتبر کشورهای چین، روسیه، فرانسه، آمریکا، دانمارک و... سخنرانی ‌ های بسیاری ایراد کرد و یا سمینار های مهمی را اداره نمود. چند ماه قبل از مرگش دانشگاه بزرگ و معتبر «سنت ‌ پطرزبورگ» در مراسمی باشکوه به وی «درجه دکترای افتخاری ایران شناسی» اهدا کرد. بسیار باعث اندوه و تاسف است که انسانی فرهیخته و دانشمندی معتبر این چنین در مجامع معتبر علمی در جهان قدر ببیند و در صدر نشیند، آنگاه در میهن خویش به دست اوباشی که تیر کرده ‌ ی حکومت ‌ اند با شیوه ‌ ای رذیلانه در گوشه ی پرت جاده ‌ ای به قتل برسد.
امری که متمایز کننده ی استاد دکتر احمد تفضلی از همگنان دیگر او بود، این بود که وی افزون بر تبحر و استادی در زبان و فرهنگ کهن ایرانی، در زبان عربی و شناخت اسلامی نیز سرآمد بود. وی در بسیاری از تحقیقات و رسالات خویش در مورد زبان و فرهنگ کهن ایران، به منابع قدیمی از جمله آثار و آراء محققان و دانشمندان عرب استناد می ‌ کرد که برای بسیاری از محققان غربی چون رازی است دست نیافتنی.
ضمیر و سیمای استاد احمد تفضلی به صفات بارزی مزین است. وی در عین مقام علمی بسیار بالا، بسیار فروتن و افتاده نیز بود. به همان اندازه که به ارج و منزلت علمی او در جهان علم افزوده می ‌ شد و درخت وجود او بار دانش می ‌ گرفت، فروتنی او نیز افزون می ‌ شد. جفای بسیاری که در حق این دانشمند والا مقام شده است از جمله در این است که نحله های سیاسی و صاحبان امکانات ارتباطی، کوششی در راه آشنایی بیشتر آحاد جامعه ما با این عالم برجسته به عمل نیاورده ‌ اند.
از تالیفات دکتر احمد تفضلی غیر از مقالات بسیار زیاد وی که در نشریات تخصصی با سطوح بالا قلمی شده ‌ اند «واژه ‌ نامه مینوی ‌ خرد»، و «ترجمه مینوی ‌ خرد» به زبان فارسی مورد مراجعه و برجسته ‌ اند.
از ویژه ‌ گی ‌ ها و بزرگواری ‌ های بارز دکتر تفضلی این است که وی در امر تحقیق و نگارش یکی از همکارانش را برای مشارکت در امر پژوهش دعوت می ‌ کرد و نام آنان را در کنار نام معتبر خویش مطرح می نمود، امری که مطلقا نادر است، من خود در بسیاری مجامع شاهد بوده ام؛ زمانی که انسان نیکوسیرتی که اشتهاری نیز داشته است، صاحب سخنی با استعداد، امّا ناشناس را تشویق نموده، به فوریت از جانب بعضی اطرافیان تذکراتی درِگوشی دریافت داشته که: «فلانی طرف را بزرگ نکن!!» .
استاد تفضلی اثار برجسته ای چون «اسطوره زندگی زردشت»، «زبان و دستور زبان پهلوی» را با همکاری خانم دکتر ژاله ‌ آموزگار استاد دانشگاه تهران منتشر ساخته است.
او همچنین اثر معتبر و مرجعی چون «منتخبات زادسپرم» را با همکاری پرفسور«ژینیو» به چاپ رسانده است . در ابتدای این اثر «ژینیو» مراتب حق ‌ شناسی و سپاس خود را به استاد تفضلی قلمی کرده، و سهم عظیم او را در تالیف این کتاب نشان داده است.
لازم به تذکر است که این کتاب برنده جایزه «بهترین کتاب سال» گردید.
از کارهای بزرگ دیگر احمد تفضلی می ‌ توان به امر ویراستاری، تحقیق و ترجمه بر کتاب «دینکرد» اشاره داشت، این کتاب از آثار بسیار معتبر و مهم زبان پهلوی است. دست تبهکار خرد ستیزان با کشتن تفضلی امر به پایان بردن این کار را ناتمام گذاشت و فرصتی بزرگ را از پویندگان زبان ‌ های باستانی ایران دریغ کرد.
با مرگ احمد تفضلی ایران ما یکی از برجسته ‌ ترین محققان، و معتبر ترین عالمان خویش را از دست داد، خسرانی که شاید در عرصه ی تولید معرفت و اندیشه در ایران به زودی جبران نشود.
علیرضا نوری زاده در روزنامه «کیهان لندن»، شماره ۸۳۱، ۱۲ آبان ۷۸، صفحه چهار، در ستون همیشگی ی خویش با نام «یک هفته باخبر»، به نقل از «نامه برادر یکی از عاملان قتل ‌ های زنجیره ‌ ای»، روایت قتل دکتر احمد تفضلی را چنین آورده است :
«دکتر تفضلی را هنگامی که به طرف خانه ‌ اش می ‌ راند، پس از آن که دو تن از دوستانش را سر راه پیاده کرد از ماشین بیرون کشیدند و گفتند لازم است برای تحقیق مختصری با ما بیایید. او را با یک پژوی سیاه رنگ با چشم بسته تا منطقه «شهران» بردند، اتومبیل خود او را یکی از بچه ‌ های تیم به همین نقطه آورد و با چاقو یک لاستیک آن را پنچر کرد. به دکتر تفضلی گفتند در اتومبیل خودش بنشیند تا لاستیک پنچر شده را عوض کنند. در این میان پاترول اطلاعات که جلویش آهن ‌ بندی شده بود با سرعت زیاد از راه رسید و به ماشین دکتر تفضلی در سمتی که خود او نشسته بود کوفت.»!!
و بدین ترتیب با فرمان گروهی تبه ‌ کار و جمعی مزدور جانی ایران یکی از بزرگ ‌ ترین فرهیخته ‌ گان خویش را از دست بداد.


پانویس:
برای تنظیم این نوشتار از منابع زیر مدد گرفته ام:
لیست توضیحی ی کتابخانه ی دانشگاه بامبرگ آلمان بخش ایرانیستیک.
دانشنامه ایرانیکا.
ایران نامه، سال پانزدهم، شماره ۱، زمستان۱۳۷۵
و منابع متفرقه دیگر.

علی اکبر دهخدا و آثار آن

علی اکبر دهخدا و آثار آن

دهخدا,علی اکبر دهخدا,علامه دهخدا
علی اکبر دهخدا، مولف و بنیان‌گذار لغت‌نامه دهخدا
دهخدا ادیب، لغت‌شناس، سیاست‌مدار و شاعر ایرانی است. همزمان با آغاز مشروطيت، دهخدا با همکاري مرحوم جهانگيرخان و مرحوم قاسم خان، روزنامه معروف صور اسرافيل را منتشر کرد. مقالات طنز آميز دهخدا به خاطر آنکه به زبان مردم کوچه و بازار نوشته شده و به خدمت همان مردم در آمده بود و دردها و نيازهاي آنان را باز مي گفت در قلب مردم نفوذ بسيار کرده بود و خوانندگان بسيار داشت.
علی اکبر دهخدا
علی اکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ در تهران متولد شد. پدرش «خانباباخان» که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت دهخدا از قزوین به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید. علی اکبر دهخدا تحصیلات قدیمی را نزد «شیخ غلامحسین بروجردی» آموخت. بعدها به مدرسه علوم سیاسی رفت. پس از پایان تحصیل به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. علامه دهخدا در سال ۱۲۸۱ با «معاون الدوله غفاری» که به وزیر مختاری ایران در کشورهای بالکان منصوب شده بود به اروپا رفت و حدود دو سال و نیم در اروپا و بیشتر در وین اقامت داشت.
فعاليتهای دهخدا:
همزمان با آغاز مشروطيت، دهخدا با همکاري مرحوم جهانگيرخان و مرحوم قاسم خان، روزنامه معروف صور اسرافيل را منتشر کرد که از جرايد بنام و مهم صدر مشروطيت بود. جذاب ترين قسمت اين روزنامه يک ستون طنز بود که تحت  عنوان «چرند و پرند» به قلم علامه دهخدا و با امضاي «دخو» نوشته مي شد. سبک نگارش اين ستون در ادب فارسي بي سابقه بود و مکتب جديدي را در عالم روزنامه نگاري و نثر معاصر فارسي پديد آورد.
دهخدا با شجاعت و جسارت تمام همه مفاسد اجتماعي و سياسي آن روزگار را با روش طنز در آن مقالات منتشر مي کرد. علی اکبر دهخدا يکي از بنيانگذاران طنز ايران است. مقالات او آتش در جان مستبدان و درباريان مي انداخت.
نمونه اي از طنز دهخدا، اين بزرگ مرد سياست و فرهنگ ايران را مي خوانيم:
گفت: نخور! عسل و خربزه با هم نمي سازند، و خورد. يک ساعت ديگر، طرف را ديد مثل مار به خودش مي پيچيد. گفت: نخور! اين دو با هم نمي سازند. گفت: حالا که اين دو با هم ساخته اند که من را از ميان بردارند.
مقالات طنز آميز دهخدا به خاطر آنکه به زبان مردم کوچه و بازار نوشته شده و به خدمت همان مردم در آمده بود و دردها و نيازهاي آنان را باز مي گفت در قلب مردم نفوذ بسيار کرده بود و خوانندگان بسيار داشت. صور اسرافيل مهمترين روزنامه دوره اول مشروطيت در ايران بود.
پس از درگذشت «مظفرالدين شاه» و به روي کار آمدن«محمد علي ميرزا» و مخالفت وي با مشروطيت و آزاديخواهان به دستور وي مجلس به توپ بسته شد و جمعي از آزاديخواهان تبعيد و دستگير شدند و دهخدا که جز گروه آزاديخواهان بود به پاريس تبعيد شد. علامه دهخدا در آنجا و سپس در سوئيس به انتشار مجدد روزنامه صوراسرافيل دست زد. هر نسخه آن به گوشه اي از دنيا مي رفت و مرکز نشر صوراسرافيل، به مرکز مراجعات ايرانيان مشروطه طلب تبديل شده بود.
پس از تبعيد محمد علي ميرزا، علی اکبر دهخدا به استدعاي مشروطه طلبان به ايران آمد و به عنوان نماينده به مجلس شوراي ملي راه يافت. در دوران جنگ جهاني اول، دهخدا در يکي از روستاهاي چهارمحال بختياري ايران سکونت داشت و پس از پايان جنگ به تهران بازگشت و از امور سياسي کناره گرفت و به کارهاي علمي و فرهنگي مشغول شد و تا پايان عمر پر ثمر خويش، به مطالعه و پژوهشهاي خود ادامه داد.
مسئولیت ها و مقام های علی اکبر دهخدا
• کار در وزارت امور خارجه
• انتشار روزنامه صور اسرافیل و سروش
• نماینده مجلس شورای ملی
• رئیس دفتر وزارت معارف
• رئیس تفتیش وزارت عدلیه
• رئیس مدرسه علوم سیاسی
• رئیس مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی تهران
آثار دهخدا
دهخدا,آثار علی اکبر دهخدا,عکس علامه دهخدا
♦ امثال و حکم از آثار دهخدا است که در چهار جلد شامل امثال فارسی است و در کنار آنها اصلاحات و کنایات و موضوعات فراوانی را نیز نقل کرده است.
♦ از آثار دهخدا می توان به ترجمه عظمت و انحطاط رومیان اشاره کرد که تألیف منتسکیو است و تاکنون به چاپ نرسیده است.
♦ ترجمه روح القوانین اثر منتسکیو از دیگر آثار دهخدا است.
♦ فرهنگ فرانسه به فارسی که شامل لغات علمی، تاریخی، ادبی، جغرافیایی و طبی است و مرحوم دهخدا معادلهای دقیق آنها را به دست داده است و این کتاب نیز تاکنون به طبع نرسیده است.
♦ شرح حال ابوریحان بیرونی نیز از آثار دهخدا است که همزمان با سالگرد تولد بیرونی تالیف شده و به چاپ رسیده است.

♦ حاشیه بر دیوان ناصر خسرو که دهخدا در تصحیح اشعار و توضیح بعضی نکات مطالبی بر این دیوان افزوده است.
♦ تصحیحاتی در دیوان سید حسن غزنوی نیز از دیگر آثار دهخدا است که چاپ شده است.
♦ دهخدا تصحیحاتی بر دیوانهای حافظ، منوچهری، فرخی، مسعود سعد، سوزنی دارد.
♦ چرند و پرند که مجموعه مقالات انتقادی دهخداست و در صوراسرافیل چاپ شده است.
♦ دیوان اشعار که حاوی اشعار گوناگون دهخدا است.
♦ لغت نامه دهخدا که مفصل ترین کتاب لغت در زبان فارسی است و علاوه بر آن اعلام نیز با شرح و تفصیل در این کتاب آمده است. دهخدا برای تالیف این کتاب نزدیک چهل سال وقت صرف کرده و نزدیک صد نفر با وی همکاری داشته اند.
اشعار دهخدا
علی اکبر دهخدا,دهخدا,علامه دهخدا
اشعار دهخدا را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱٫ نخست اشعاری که به سبک متقدمان سروده، بعضی از این سروده های دهخدا دارای چنان استحکامی است که تشخیص آنها از گفته های پیشینیان دشوار است.
۲٫ دومین دسته از اشعار دهخدا، اشعاری هستند که در آنها تجدد ادبی به کار رفته است. مسمط "یاد آر ز شمع مرده یار آر" از بهترین اشعار جدید فارسی به شمار می آید.
۳٫ سومین نوع اشعار دهخدا، اشعار فکاهی است که به زبان عامیانه سروده شده است.
دهخدا جزو معدود شاعران دوره مشروطیت است که جهان بینی و جهان نگری روشنی دارد. هرگز دچار احساسات نمی شود و شعار نمی دهد. علی اکبر دهخدا اشعارش را در قالبهای معهود مثنوی، غزل، مسمط، قطعه، دوبیتی و رباعی سروده است.
مضامین اشعار دهخدا:
مضامین شعر دهخدا وطن پرستی، دادخواهی، رسوا کردن ظالمان و حاکمان نالایق و مبارزه با ریاکاری و دورویی است. یکی از ویژگیهای شعر دهخدا طنز تلخ و گزنده اوست که با تحلیل قوی و سرشارش همراه می شود.
سبک دهخدا
دهخدا در ادبیات عهد انقلاب مشروطه مقامی ارجمند دارد، علامه دهخدا باهوشترین و دقیق ترین طنزنویس این عهد است. دهخدا با نثر ویژه ای که در نوشتن مقالات انتقادی صوراسرافیل به کار برد نمونه ای از نثر طنز و انتقادی فارسی را ابداع کرد. علی اکبر دهخدا هر حادثه ای را دستاویز قرار می داد تا به استبداد بتازد.
نکته مهم در مقالات و شعر طنز دهخدا عشق و علاقه و دلسوزی به حال مردم خرده پا است. دهخدا با نمایاندن  جهات تاریک زندگانی، جهت روشن و امیدبخش آن را هرگز فراموش نمی کرد. علامه دهخدا به بطالت و تنبلی و بی شعوری می تاخت. مقالات طنزآمیز او با امضای "دخو" انتشار یافت.
رحلت علامه علی اکبر دهخدا:
دهخدا,طنزهای دهخدا,مزار علامه دهخدا
سرانجام علامه دهخدا در ساعت شش و ربع بعد از ظهر روز دوشنبه هفتم اسفندماه ۱۳۳۴ هجري شمسي در خانه مسکوني خويش به رحمت ايزدي پيوست. جنازه آن مرحوم به شهر ري مشايعت و در ابن بابويه در مقبره خانوادگي مدفون گرديد.
و به حق در مرگ دهخدا بايد گفت:
      از شمار دو چشم يک تن کم                         و زشمار خرد هزاران بيش
معروف ترین شعر علی اکبر دهخدا
این شعر را دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل سروده است:
دهخدا,علی اکبر دهخدا,علامه دهخدا
ای مرغ سحر ! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحه ی روح بخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبه ی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
دهخدا,علامه دهخدا,تصویر بین متنی
ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر
دهخدا,علی اکبر دهخدا,عکس بین متنی
چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانه ی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین
ز آن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی فسرده، یاد آر
دهخدا,شعر دهخدا,عکس بین متنی
ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود
و آن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده، یاد آر
دهخدا,علی اکبر دهخدا,تصاویر بین متنی
چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دوره ی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا، خدائی
نه رسم ارم، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانه ی وصل خورده یاد آر

مظفرالدین‌شاه از میان دو برادر دیگر، مسعود میرزا و کامران‌میرزا، پس از فوت دو پسر فروغ‌السلطنه (جیران تجریشی) به ولایتعهدی برگزیده شد.

 پدر و پسر هر دو کاغذی حاوی سطرهای سیاه را امضا کردند. آن یک فرمان قتلی را و این دگر فرمان مشروطه. آن یک در اوج لذت شهوانی، حکم به پایان حیات امیرکبیر داد و این یک در اوج بیماری و ضعف جسمانی فرمانی را به امضا رساند که مشروطه از آن زاده شد. آن یک، مرگ را و این یک، تولد را برای تاریخ ایران رقم زدند. مرگ اندوهبار یک قهرمان که اگر حکم مرگش امضا نمی‌شد، چه‌بسا تاریخ ایران در شاهراه مشروطه با بودنش راهی دگر می‌گرفت و مشروطه‌ای که باید در فرصت یک رنجوری نطفه‌اش بسته می‌شد و از تن‌فرسودگی پادشاه جان می‌گرفت، سرانجامی دگر می‌یافت.
 
کارنامه مظفر‌الدین ‌شاه از سلطنت تا مرگ
دلی «مملو از رغبت و محبت» به دلی مملو از «نفرت و سردی» گرایید تا آنجا که به هیچ چیز جز قتل و ستردن جان امیررضا نمی‌داد چراکه دریافته بود امیرکبیر بر آن است تا بنای سلطنتش را ویران کند اما نمی‌دانست که ولیعهدی که پس از خود برمی‌گزیند، نه‌ تنها سلطنت او که سلطنت ۱۰۰۰ساله قاجار را درهم می‌ریزد تا قانون  اساسی بیاورد و سلطنت را مشروط به قانون کند. آنچنان که مخبرالسلطنه در خاطرات و خطراتش از علم خود درباره او می‌نویسد: «از روی علم شهادت می‌دهم که استقرار مجلس از اول تا به آخر آرزوی مظفر‌الدین‌شاه بود [اما] تهور اجرا نداشت.»
مظفرالدین‌شاه از میان دو برادر دیگر، مسعود میرزا و کامران‌میرزا، پس از فوت دو پسر فروغ‌السلطنه (جیران تجریشی) به ولایتعهدی برگزیده شد.
به موجب قانون سلطنت قاجار، ولیعهد باید از تیره «دولو» قاجار و از همسری عقدی انتخاب می‌شد. اما ناصرالدین‌شاه برخلاف این قانون، نخست، قاسم‌ میرزا پسر فروغ‌السلطنه را برای مقام سلطنت پس از خود برگزید اما او درگذشت و دوباره از روی علاقه به جیران تجریشی فرزند دیگر او را به ولایتعهدی برگزید که او هم درگذشت. با فوت این دو پسر، قانون سلطنت فقط با شرایط مظفرالدین‌شاه جور درمی‌آمد.
 
کارنامه مظفر‌الدین ‌شاه از سلطنت تا مرگ
مسعود میرزا با آنکه بزرگ‌تر بود، از مادری غیرقاجاری و صیغه‌ای متولد شده بود. کامران ‌میرزا نیز با آنکه از همسری عقدی و قاجاری (منیرالسلطنه) به دنیا آمده بود، چند ماهی از مظفرالدین‌میرزا کوچک‌تر بود.
بنابراین ناصرالدین‌شاه، مظفرالدین ‌میرزا را که کودکی ۹ ‌‌ساله، زردرو و بیمار بود، در سال ۱۲۷۷ به نیابت برگزید.
او از شکوه‌السلطنه دومین زن عقدی ناصرالدین‌شاه در ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۲۶۹ ق در تهران به دنیا آمده بود و پس از این انتخاب به مدت ۳۶ سال در دارالحکومه تبریز تمرین سلطنت کرد تا آنکه یک روز مانده به پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین‌شاه به طور ناگهانی وارد تهران شد.
ناصرالدین‌شاه روز جمعه ۱۷ ذیقعده سال ۱۳۱۳ ق در بقعه حضرت عبدالعظیم به ضرب‌ گلوله میرزا رضا کرمانی کشته شد و مظفرالدین ‌‌میرزا وقتی با تلگراف امین‌السلطان از فوت ناصرالدین‌شاه باخبر شد، صبح یکشنبه ۲۵ ذیحجه بدون تشریفات خود را به پایتخت رساند.
 
او زمانی رشته فرمانروایی و مملکتداری را دست گرفت که مقدمات نهضت سیاسی و فکری روشنفکران و آزادیخواهان ایران طی می‌شد تا نخستین جریان نهضت انقلابی شکل بگیرد و سلطنت مطلقه را به سلطنت مشروطه مقید کند.
سیاست‌های روس و انگلیس، اعطای امتیازات، استقراض از خارج، توقف روند تولید و صنعت در کشور، استبداد ناصرالدین‌شاه و سفرهای پیاپی او به فرنگ و… به همراه گزارشات متعددی که از نحوه مملکتداری دیار فرنگ به گوش ایرانیان می‌رسید، آنها را به فکر واداشت و بر آن داشت تا به دنبال قانون، دموکراسی و تجدد باشند.
 
کارنامه مظفر‌الدین ‌شاه از سلطنت تا مرگ
اندیشه‌های روسو و منتسکیو دو تن از اندیشمندان قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا به انقلاب‌های مشروطه‌ای ختم شد که انقلاب قرن ۱۷ انگلستان، تدوین بیانیه استقلال امریکا، انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و انقلاب ۱۹۰۵ روسیه مهم‌ترین آنها هستند.
 
ورود افکار جدید به ایران، تعدادی را برانگیخت تا تجدیدنظر در امور سیاسی را پیش گیرند.
قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، میرزاحسین‌خان سپهسالار و امین‌الدوله درصدد اصلاح برآمدند و میرزاصالح شیرازی، میرزاملکم‌خان و مستشارالدوله به دنبال آن رفتند تا تخت پادشاهی را به زیور قانون بیارایند.

تاسیس عدالتخانه
به دنبال حرکت‌های نوخواهانه روشنفکران، مردم به فکر عدالتخانه‌ای افتادند که در آن به مظالم رسیدگی شود. جرقه‌ای که در بطن جامعه زده شد تا ۲۴ ذیحجه ۱۳۱۳ شعله افکند و شاه جدید را که از صحبت‌هایش در بدو ورود به پایتخت بوی تجدد به مشام می‌رسید به صدور فرمان عدالتخانه پس از اقدامات عین‌الدوله، وادار کرد: «جناب اشرف اتابک اعظم، چنان که مکرر این نیت خودمان را اظهار فرموده‌ایم، ترتیب و تاسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرع مطاع و آسایش رعیت از هر مقصود مهمی واجب‌تر است بالصراحه مقرر می‌فرماییم برای اجرای این نیت مقدس قانون معدلت اسلامیه که عبارت از تعیین حدود و اجرای احکام شریعت مطهره است باید در تمام ممالک محروسه ایران عاجلاً دایر شود، بر وجهی که میان هیچ یک از طبقات رعیت فرقی گذاشته نشود و در اجرای عدل و سیاسات به طوری که در نظامنامه این قانون اشاره خواهیم کرد، ملاحظه اشخاص و طرفداری‌های بی‌وجه قطعاً‌ و جداً ممنوع باشد.
 
البته به همین ترتیب کتابچه نوشته مطابق قوانین شرع مطاع فصول آن را ترتیب و به عرض برسانید تا در تمام ولایات دائر و ترتیبات مجلس آن هم بر وجه صحیح داده شود و البته این قبیل مستدعیات علمای اعلام که باعث مزید دعاگویی ماست، همه وقت مقبول خواهد بود. همین دستخط ما را هم به عموم ولایات ابلاغ کنید. شهر ذی‌القعده ۱۳۲۳٫»
 
کارنامه مظفر‌الدین ‌شاه از سلطنت تا مرگ
این فرمان و فرمان‌های دیگری که مظفرالدین‌شاه برای تغییر رژیم سیاسی ایران صادر کرد، تنها برگ برنده‌ای است که او را به‌رغم خصایلش به نیکنامی شهرت داده است.
تاریخ او را فردی ساده‌لوح، سهل‌القبول، متلون‌المزاج، مسخره و مضحکه‌پسند به خلوت می‌شناسد که از لحاظ فکر، کودکی سالخورده بیش نبود. در دوره او «امور سلطنت با میل عمله‌جات خلوت با وزرای خودغرض اداره می‌شد. خلوتیان پادشاه گویا از پست‌فطرتان و پست‌نژادان و بی‌تربیت و بداخلاقان انتخاب شده بودند. از این رو وضع دربار ملاعبه بود. پادشاه شخصاً با آن همه تعلیم و تربیت دارای هیچ علم نبود و از اطلاعات سیاسی و تاریخی و غیره که لازمه جهانداری است، بی‌بهره بود و از این رو مآل‌بینی و عاقبت‌اندیشی، حتی برای خود و اخلاف خویش، هم به خاطرش خطور نمی‌کرد.»
«چون این پادشاه را شخصاً قوه متصرفه در مهام امور جمهور نبود اگر وزیری کاردان و کافی او را دچار می‌شد، و خلوت او را صاف و پاک می‌کرد، رشته امور به این قسمت‌ها از هم نمی‌گسیخت. در عهد این پادشاه در هیچ شعبه‌ای از شعبات دولتی و ملکی اصلاح‌نشده بلکه نسبت به ایام پدرش تمام خراب‌تر گردید. حکومت علانیه حراج و القاب و نیاشین و فرامین به دست کهنه‌فروشان داخله و خارجه آشکارا و به معرض بیع می‌رسید. اعتبار دستخط و فرامین دولتی یکدفعه زایل گردید.»

در دوره او اتفاقات ناگواری بر ایران حادث شد: «در عهد ایران پادشاه آنچه رسماً از ایران کاسته شد هیرمند (فیضان‌رود) بود که در تصفیه سرحدی سیستان و افغان قطع گردید و عثمانی هم به دعوی سرحدی به خاک ایران قدری تجاوز نمود. بحرین علناً خودسر یا زیر بار انگلیس رفت. چند بندر و جزیره کوچک هم در خلیج فارس و برخی مقامات نیز در بلوچستان از ایران موضوع [جدا] شد. امتیازات بسیار مضر به خارجه داد منجمله تجدید امتیاز راه‌آهن به روس، بانک آلمان، حفر شوش کهن برای آثار عتیقه به فرانس [فرانسه]، معادن نفت قصر به انگلیس و غیره.
 
اگرچه گفت‌وگوی بعضی از این امتیازات در زمان ناصرالدین‌شاه شد ولی اتمام و اجرایش در عهد این پادشاه بود. هرگاه چشم از همه اینها پوشیده شود، قبول شرایط استقراض که پنجه روس را به جسم ایران جای داد، در اضمحلال این سلطنت کافی بود. در سال ۱۳۲۴ با نیکنامی تمام این پادشاه صافی درون خوش‌عقیدت ترک جان و جهان فرمود.»

فرمان مشروطه
صدور فرمان مشروطه باعث شد مظفرالدین‌شاه به‌رغم بدنامی‌های تاریخی‌اش، بتواند چهره موجهی هم از خود در تاریخ برجا بگذارد. او که پیشرو ورود نخستین دوربین فیلمبرداری و نمایش فیلم در ایران است، در مقابل دوربین سینما ظاهر شد و میرزا ابراهیم‌خان عکاسباشی (۱۲۹۴- ۱۲۵۳) سیمای او را ضبط کرد. این تصویر، سیمای عامل تشریفاتی واقعه مشروطه است که از نخستین انقلاب ایران حکایت دارد. صدای او نیز که بر صفحه‌های مسی ضبط شد، به نوعی صدای مشروطه است.
 
کارنامه مظفر‌الدین ‌شاه از سلطنت تا مرگ
مخبرالسلطنه می‌گوید: «مظفرالدین‌شاه مزاجاًً دموکرات بود، روزی مرا به فرح‌آباد خواست رفتم، در ایوان راه می‌رفت. جز سید بحرینی کسی نبود نوبتی به من نزدیک شدند. آهسته سوال فرمودند ژاپن مجلس دارد؟ عرض کردم هشت سال است…» با توجه به توضیحی که هدایت در پاورقی ذیل همین پرسش می‌دهد و با آن گونه روایت‌هایی که تاریخ از او دارد، به نظر می‌رسد گرایش مظفرالدین‌شاه به تاسیس عدالتخانه از روی دانش و علم سیاست نبوده. او چونان کودکی از رعد و برق آسمان می‌ترسید و به زیر عبای سید بحرینی می‌خزید تا جانش در امان بماند.
 
با این حال «این پادشاه [که] … بذال (ولخرج) و منتها درجه جبان بود از اعتصاب اموال رجال و متمولین مملکت و قتل نفس، برخلاف پدر اجتناب می‌نمود. جنبیت پادشاه عاقبت به حال ایران مفید واقع گردید که به یک جنبش ملی، مشروطیت سلطنت را تسلیم نمود. این پادشاه عاقبت به خیر شد و در آخر عمر جلب نام نیک کرد و محبوب‌القلوب رعایای خویش بلکه عامه نوع‌خواهان عالم گردید.»
در حالی که صدای مشروطه با قوت هر چه تمام‌تر در گستره شهر می‌پیچید سلامت جسمانی مظفرالدین‌شاه روز به روز کمتر می‌شد. عین‌الدوله صدراعظم تقریباً توانسته بود به دلیل کسالت مظفرالدین‌شاه تمامی اختیارات را در دست بگیرد.
در مرحله‌ای از پیشروی نهضت مشروطه سیدمحمد طباطبایی یکی از رهبران انقلاب به مظفرالدین‌شاه نوشت: «اعلیحضرتا مملکت خراب، رعیت پریشان و گدا، دست تعدی حکام و مامورین بر مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مامورین اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میل‌شان اقتضا کند می‌برند، قوه غضب و شهوت‌شان به هر چه میل و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت می‌کنند. این عمارت و مبل‌‌ها، وجوهات و املاک در اندک‌زمان از کجا تحصیل شده، تمامی مال رعیت بیچاره است. این ثروت همان فقرای بی‌مکنت‌اند که اعلیحضرت بر حال‌شان مطلعید. در اندک‌زمان از مال رعیت صاحب مکنت و ثروت شدند. ۱۰ هزار رعیت قوچانی از ظلم به خاک روس فرار کردند.»
«اعلیحضرتا، تمام این مفاسد را مجلس عدالت یعنی انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند… شاه و گدا در آن مساوی باشند… فواید این مجلس را اعلیحضرت همایونی بهتر از همه می‌دانند. مجلس اگر باشد این ظلم‌ها رفع خواهد شد، خرابی‌ها آباد خواهد شد، خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد، سیستان و بلوچستان را انگلیس نخواهد برد، فلان محل را روس نخواهد برد، عثمانی تعدی به ایران نمی‌تواند بکند.»
«اعلیحضرتا ۳۰ کرور نفوس را که اولاد پادشاهند اسیر استبداد یک نفر نفرمایید. برای خاطر یک نفر مستبد چشم از ۳۰ کرور فرزندان خود نپوشید…» اما این نامه به شاه نرسید و عین‌الدوله از قول شاه بیمار نوشت: «ما به اتابک دستور دادیم خواست‌های شما را به انجام رساند. شما هم اشرار را به اندرز خاموش گردانید و شورش و آشوب را فرو نشانید و چنان نکنید که خشم‌ ما همگی را فراگیرد.» و ناصرالملک‌ قراگزلو را برانگیخت تا در نامه‌ای به طباطبایی بنویسد: «مشروطه برای ملت بی‌سواد ایران که از آن چیزی نمی‌داند زود است.» به دنبال سختگیری‌های عین‌الدوله بر مشروطه‌طلبان، ملیون در مسجد شاه اجتماع کردند، عده‌ای از علمای تهران به قم رفتند و عده کثیری از کسبه و اصناف در سفارت انگلستان بست نشستند. روز به روز بر عده پناهندگان سفارت افزوده شد تا آنکه سفارت انگلیس رسماً به میانجیگری پرداخت. شاه رنجور در صاحبقرانیه بی‌خبر بود و وقایع را جریانی موقت و زودگذر می‌دانست. با دخالت سفارت انگلستان از کنه ماجرا آگاه شد و در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت را صادر کرد:
 
کارنامه مظفر‌الدین ‌شاه از سلطنت تا مرگ
«…در این موقع که اراده همایون ما بر این تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشییه و تایید مبانی دولت اصلاحات به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتجنین شاهزادگان قاجاریه و علما و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود… بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک، نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتجنین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعون‌الله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است، افتتاح و به اصلاحات لازمه امور مملکت و اجرای قوانین شرع مقدس شروع نماید- صاحبقرانیه، به تاریخ ۱۴ جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ هجری در سال یازدهم سلطنت ما.»
در این فرمان نامی از توده و اکثریت مردم، به ویژه طبقه کشاورز و کارگر یعنی ملت به میان نیامده بود. در نتیجه زعمای پناهندگان شب ۱۷ جمادی‌الثانی در خانه مشیرالدوله تشکیل جلسه داده، از صدراعظم خواستند فرمان دیگری در تکمیل فرمان مشروطه از طرف شاه صادر شود. شاه نوشت: «جناب اشرف صدراعظم- در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه ۱۴ جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امر و فرمان صریحاً در تاسیس مجلس منتجنین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند، امر و مقرر می‌داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سریعاً دایر نموده بعد از انتخابات اجزای مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را مطابق تصویب و امضای منتجنین به طوری که شایسته مملکت و ملت و قوانین شرع مقدس باشد، مرتب بنمایید.»
نظامنامه انتخابات
پس از این فرمان نوبت به تدوین نظامنامه انتخابات رسید. صنیع‌الدوله، محتشم‌السلطنه، مشیرالملک، موتمن‌الملک و مخبرالسلطنه تعیین شدند تا نظامنامه را بنویسند. مخبرالسلطنه می‌نویسد: «در نظامنامه قرار شد ۶۰ نفر از تهران انتخاب شوند، ۶۰ نفر از ولایات و به مجرد حضور نمایندگان تهران مجلس دایر و رسمی شود، نظامنامه به دستخط رسید، به نیرالدوله حاکم تهران داده شد، اجرا کند، هی هفته گذشت اقدامی نشد. شاه در دوشان‌تپه است. من به دوشان‌تپه رفتم. مشیرالملک را ملاقات کردم. گفتم چه شد؟ گفت: حاکم نظامنامه را نمی‌فهمد. گفتم چه خواهید کرد؟ گفت حاشیه خواهم نوشت. گفتم اگر نظامنامه را نفهمد حاشیه را هم نخواهد فهمید ماند معطل، گفتم من حاشیه کناری می‌نشینم توضیحات می‌دهم گفت می‌کنی؟ گفتم بلی و بر این قرار گرفت.
 
مظفرالدین‌شاه سخت نالان بود، دکتر دامش آلمانی را برای معالجه خواسته بودند و نظر به اعتماد شاه ۴۰ روز من در دربار خوابیدم و ترجمه دستور دکتر می‌کردم. معلوم بود که حال شاه به‌شدنی نیست.» وقتی نظامنامه تدوین یافت، شاه آخرین روزهای عمر خود را سپری می‌کرد. مشروطه‌طلبان در پی آن بودند تا شاه را برای امضای قانون اساسی زنده نگه دارند. شاه رنجور که از کودکی از بیماری خونی و کلیوی رنج می‌برد و پس از جلوس بر تخت سلطنت حکیم‌الملک پزشک مخصوصش گفته بود که فقط تا چهار سال دوام خواهد آورد (اما او ۱۱ سال دیگر عمر کرد) دیگر نه حال سفر داشت و نه وضعیت جسمانی‌اش به او این اجازه را می‌داد. مخبرالسلطنه که ۴۰ شب نزد او سپری کرد می‌نویسد: «40 شب من مجاور گلستان بودم و جهنم می‌گذشت. یک شب تا صبح پای رختخواب شاه نشستم و از ژاپن حکایت کردم، بیشتر هم حسب‌الامر از درخت‌ها صحبت کردم. گاهی تصور می‌رفت شاه خوابش برده باشد، سکوت می‌کردم و آرزوی فرار، این طور نبود می‌فرمودند بگو. روز به روز حال شاه بدتر و رقت‌آور [تر می‌شد]، دکتر دامش اظهار کرد که شاه هفته‌ای دیگر دوام نخواهد کرد و قانون اساسی حاضر نبود.
 
کارنامه مظفر‌الدین ‌شاه از سلطنت تا مرگ 
 
 
دکتر را حاضر کردم که شاه را به هر تدبیر نگاه بدارد و کلاً مشغول نوشتن قانون اساسی شدند. توطئه اغتشاشی دیده شده بود، سادات لاریجانی چماق زیر عبا داشتند، سپردم فراش‌ها مراقب باشند. چماق‌ها که از زیر عبا درآمد، حکم کردم سادات لاریجانی را از حوزه بیرون کردند. میرزاآقاخان نامی سراسیمه وارد حوزه انتخاب شد که این طور که نظار نشسته‌اند قانونی نیست، دست او را گرفتم و از دریچه بیرون انداختم و اینکه در مجلس در دفاع گفتم به چوب استبداد انتخابات را انجام دادم، من سعی در انجام کار داشتم که فرصت از دست نرود والا کی در آن موقع به جزییات آشنا بود و اگر به تعلل می‌گذشت، مظفرالدین‌شاه از دست می‌رفت و مشکل بود وسیله انتخابات به دست بیاید.» وقتی قانون اساسی- که ابتدا آن را نظامنامه اساسی می‌خواندند- در ۵۱ ماده تهیه شد کشمکش میان ولیعهد و مشروطه‌خواهان بیشتر شد. او قدغن کرده بود کسی به دیدار شاه برود و حتی تعداد پزشکان را هم کم کرده بود تا شاه پیش از امضای قانون اساسی وداع گوید. دکتر خلیل‌خان اعلم‌الدوله پیشنهاد داد به بهانه معاینه مظفرالدین‌شاه نظامنامه را به رویت شاه رسانده امضایش را بگیرد.
 
سرانجام در روز ۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴ قمری شاه قانون اساسی را امضا کرد و شب همان تاریخ جهان فانی را بدرود گفت. مخبرالسلطنه که تا آخرین روزها در کنارش بود نوشته است: «دو روز قبل از فوت بنا شد شاه را پاشویه کنند. طاس و طشت حاضر شد. حال شاه تنفرآور است. پاها جوش‌کرده و از همه بدن ادرار خارج می‌شود. از چند نفر که حاضر بودند و اولی به تصرف کسی رغبت نکرد. من خجالت کشیدم دست بالا کردم و پای شاه را شستم.»
منابع:
۱- تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم‌الاسلام کرمانی
۲- خاطرات و خطرات، مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)
۳- ایران در دوره سلطنت قاجار، علی‌اصغر شمیم
۴- تاریخ مشروطیت ایران، احمد ‌کسروی