۱۳۹۴ بهمن ۲۴, شنبه


بنام ترین ایرانشناس ایرانی در خارج از کشور، در دهه های گذشته، استاد احسان یارشاطر است.  او در دانشگاه تهران در رشته ی ادبیات فارسی به درجه دکتری دست یافت. تز دکترایش برای آن روزگار بس جنجالی بود. اینکه معشوق در ادبیات فارسی، لزوما زن نیست. با این همه خیلی زود از زمینه ی ادبیات فارسی نو دور شد و به رشته های دیگر پرداخت. او به تشویق ابراهیم پورداوود، استاد زبانهای باستانی در دانشگاه تهران به لندن رفت تا زیر نظر پروفسور والتر هنینگ، زبانشناس نامی، تحصیل کند. او دکترای دیگری در زمینه ی زبانهای ایرانی گرفت. پایان نامه اش، به نوعی تکمیل کننده و تایید کننده ی نظر احمد کسروی بود. اینکه زبان کهن آذربایجان، نه ترکی، بلکه زبانی ایرانی به نام تاتی جنوبی است. در دهه 1330 در ایران به تدریس زبانهای باستانی پرداخت ولی در سال 1959 به دعوت دانشگاه کلمبیا به نیویورک رفت. ارتباط او و این دانشگاه اکنون از نیم قرن فراتر رفته است. یارشاطر را نخستین استاد ایرانی در دانشگاهی در آمریکا پس از جنگ جهانی دوم میدانند. او چندی بعد به ایران بازگشت تا پس از درگذشت ابراهیم پورداوود، خلا نبود استادش را برای زبانهای باستانی در دانشگاه تهران پر کند. ضمن اینکه بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مجله راهنمای کتاب و انجمن کتاب، نیز در همین سالها با کوشش او آغاز به کار کرد. یارشاطر سرپرستی این نهادها را پس از رفتن به آمریکا به ایرج افشار سپرد. از دهه 1970 او مرتب در آمریکا بوده است. او در دانشگاه کلمبیا به تدریس زبانهای ایرانی پرداخت و مرکز تحقیقات ایرانشناسی دانشگاه کلمبیا را بنیاد گذاشت. او کتابخانه سعید نفیسی را خریداری کرده و همراه با کتابخانه ی شخصی خودش به این مرکز اهدا کرد. ولی آنچه بیشتر ما و ایرانشناسان جهان از یارشاطر میشناسند، در این زمان شکل گرفت: پروژه ایرانیکا. سازمان برنامه و بودجه ایران در 1353 بودجه ای دو میلیون دلاری برای ساماندهی یک دانشنامه ی فراگیر درباره ی ایران در نظر گرفت. در مدت 5 سال نخست، 10 جلد از ایرانیکا چاپ شد. ولی پس از انقلاب این پروژه متوقف اعلام شد. احسان یارشاطر کار را متوقف نکرده و به دنبال اسپانسرهای دیگری گشت. تا اینکه بلآخره "بنیاد ملی علوم انسانی آمریکا" پشتیبانی از آن را به دوش گرفت. با همه کمکهایی که دانشگاه کلمبیا و بنیاد آمریکایی داشته اند، کار پروژه ایرانیکا برخلاف سالهای نخستین، به کندی پیش رفت. به گونه ای که تنها 5 جلد دیگر آن به چاپ رسید. یعنی تا حرف K . احسان یارشاطر اکنون 40 سال است که همزمان هم به کار پژوهشی و ویراستاری این پروژه میپردازد و هم به دنبال تهیه منابع مالی است. چند سال پیش او با فروش اموال شخصی اش، مبلغ 3 میلیون دلار، به ایرانیکا کمک کرد. تاکنون 300 ایرانشناس در ایرانیکا مقاله نوشته اند. و 40 نفر از بزرگان ایرانشناسی به ویراستاری آن پرداخته اند. ایرانیکا از چند سال پیش نسخه اینترنتی خود را راه انداخت و تاکنون بخش بزرگی از مقالات آن به شکل رایگان در دسترس همگانی کاربران وب قرار گرفته است. از این نظر باید گفت اینترنت ایرانیکا را نجات داد. چراکه در این شرایط که دولت ایران هیچ پشتیبانی از این پروژه نمیکند، چاپ و بازچاپ آن روی کاغذ سال به سال دشوارتر و دسترسی پژوهشگران به آن ناممکن تر میشود. پژوهشهای معتبر یارشاطر منحصر به ایرانیکایی که خودش در راس آن است، نمیشود. او جلد سوم تاریخ ایران اثر دانشگاه کمبریج که به دوره های سلوکی، اشکانی و ساسانی میپردازد و جلد ادبیات فارسی از همین مجموعه را ویرایش کرده است. انتشارات امیرکبیر (با ترجمه حسن انوشه) و مهتاب (با ترجمه تیمور قادری) این مجموعه را به چاپ رسانده اند. او همچنین مترجم تاریخ طبری به انگلیسی در ده جلد است. به یارشاطر جوایز معتبری از سوی مراکز آکادمیک و فرهنگی داده شده است. نخستین و شاید مهمترین آن جایزه ی یونسکو در 1959 برای داستانهای شاهنامه است. این کتاب را انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسانده است. او همچنین از دانشگاههای لندن، پاریس، لس آنجلس و ... مدال ها و گواهینامه های افتخاری دریافت کرده است. یارشاطر در فیلم مستندی که شبکه بی بی سی درباره اش ساخت میگوید، با اینکه 35 سال است، ایران را ندیده ولی هرگز خود را بیرون از ایران احساس نکرده است. چراکه همه روزه با ساعتها کار بی وقفه، خود را در فضای فرهنگی ایران می یابد. از روحیه ی پژوهشی او همین نکته بسنده است که بدانیم اکنون که 94 سال سن دارد، نه تنها کار را به کنار نگذاشته بلکه به یادگیری زبان روسی میپردازد. کتابهایی از سری مقالات ایرانیکا به نامهای "پوشاک در ایران زمین" و "تاریخ روابط ایران و آلمان"، را پیمان متین ترجمه کرده و انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسانده است. "ادبیات داستانی در ایران زمین" و "تاریخ هنر و فرشبافی در ایران" نیز از سوی انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده. کتاب نخست را پیمان متین و دومی را لعلی خمسه ترجمه کرده اند. کتاب دیگری به نام داستانهای ایران باستان از احسان یارشاطر را انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده است. همچنین فریدون مجلسی با همکاری یارشاطر کتابی به نام حضور ایران در جهان اسلام نوشته اند که انتشارات مروارید آنرا به بازار کتاب ارائه کرده است. همچنین گفتنی ست که انتشارات سخن، مجموعه ی "راهنمای کتاب" که حاصل همکاری ایرج افشار و احسان یارشاطر است را از سال 1388 چاپ کرده است. شعر فارسی در عهد شاهرخ که در واقع همان تز دکترای یارشاطر در جوانی اش است، را انتشارات دانشگاه تهران در سال 1383 منتشر کرده است




 

یادی از ابراهیم پورداود، استاد بزرگ ِ ایران شناسی


پورداوود، مسافر تاریخ زرتشتی


Image copyrightother
دیک به سی سال در کشورهای بیگانه به سر آوردم و از هر جایی چیزی آموختم...آرزویم شناساندن ایران باستان است به فرزندان کنونی این سرزمین و از این راه مهر و علاقه‌ای نسبت به این مرز و بوم برانگیختن و به یاد پارینه، به آبادانی این دیار کوشیدن.
ابراهیم پورداوود در تاریخ ایران باستان سفری طولان کرد که نتیجه آن گنجینه‌ای است از فرهنگ و دانش اوستاشناسی که امروزه در اختیار ایرانیان است.
پورداوود صد و سی سال پیش در بیستم بهمن ۱۲۶۴ در خانواده‌ای بازرگان پیشه در رشت چشم به جهان گشود.
تقدیر زندگی پورداوود آن بود که تن به سفرهای متعدد دهد تا سرانجام در آلمان همه همت خود را بر سر شناخت آیین زرتشتی و ترجمه اوستا و متون و فرهنگ باستان ایران بگذارد.
او با نسلی گره خورد که حوادث انقلاب مشروطیت را از سر گذراند و سپس به دوره پهلوی رسید که مفهوم ایرانیت در میان برخی روشنفکران از اهمیت برخوردار شد.

دوره جوانی

پورداوود در ابتدای جوانی دوره‌ای را در رشت در تحصیل علوم حوزوی گذراند. گفته می‌شود طلبه هم دوره‌ایش میرزا کوچک خان جنگلی بود. در این زمان برای مراسم «ماه‌های سوگواری» مرثیه‌هایی سرود.
او می‌گوید: «مراثی من مشتریانی پیدا کرد. گروه سینه زنان با مراثی من به سر و سینه می‌زدند، نگفته پیداست چگونه به خود می‌بالیدم وقتی که کلمات مزبور را از گلوی صدها ماتم زده می‌شنیدم.»
به نوشته اصغر دادبه، استاد ادبیات فارسی و عرفان، پورداوود جوان، نخستین سفر خود را آغاز کرد و از رشت به تهران رفت تا «به آموختن طب قدیم» بپردازد.
اما نه طلبگی و نه طب نتوانستند پورداوود را پا بند کنند، روح شورانگیزش در جستجوی دانشی دیگر بود. به این ترتیب سفر او به بیروت ادامه پیدا کرد.
در بیروت به آموختن زبان فرانسه پرداخت. نام خانوادگی خود را از داوودزادگان به پورداوود تغییر داد. مرثیه‌سرایی جای خود را به اشعار میهنی داد. به خاطر کشته شدن ملک المتکلمین و جهانگیر خان صور اسرافیل شعری سرود.
در بیروت با محمدعلی جمال‌زاده روابط دوستانه ای را پایه گذاشت که سال ها ادامه یافت. پس از دو سال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت آمد و در سال ۱۲۸۹ برای تحصیل در رشته حقوق به فرانسه رفت.
در فرانسه با محمد قزوینی آشنا شد و به همراه عده ای دیگر نشریه ایرانشهر را منتشر کردند که مشی سیاسی داشت.
با شروع جنگ جهانی اول به بغداد رفت تا با همراهی جمال‌زاده روزنامه «رستخیز یا رستاخیز» را منتشر کند. با فراگیر شدن جنگ از عراق به کرمنشاه کوچ کرد دوباره به عراق بازگشت و سپس به دلیل میسر نبودن ادامه کار به قصد اقامت در سوئیس راهی اروپا شد.

اقامت در آلمان

«[برای] اقامت در سویس از راه بالکان به برلین رفت، اما آلمانی‌ها از خروج او جلوگیری کردند و او در همان سرزمین اقامت کرد و در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه برلین، و سپس در دانشکدهٔ ارلانگن به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت.»
اقامت اجباری در آلمان تقدیر پورداوود را رقم زد و در آلمان بود که با حسن تقی‌زاده و برخی ایران‌شناسان آلمانی آشنا شد.
به نظر جلیل دوستخواه، ایران‌شناس و شاهنامه‌پژوهش و از شاگردان پورداوود، محیط آلمان پایگاه بزرگی در ایران‌شناسی آن روز بود. از این‌رو پورداوود آلمان را به درستی مناسب اقامت و پژوهش دید.
پورداوود «پژوهش در گاهان زرتشت و بخش‌های پنج گانه اوستای پسین را به منزله کهن‌ترین سرودها و متن‌های برجامانده از ایرانیان باستان، هدف اصلی و دستور کار خویش قرار داد.»
در سال ۱۳۰۳ به [همراه] همسر آلمانی خود به ایران بازگشت. در سال ۱۳۰۴ به هند رفت. بخشی از اوستا را ترجمه و گزارش و تفسیری از آن را منتشر کرد. و چند پژوهش درباره ایران باستان انجام داد.
در ۱۳۰۷ به آلمان برگشت و تحقیقات خود را در اوستاپژوهی ادامه داد. در سال ۱۳۱۱ به «درخواست رابیندرانات تاگور [شاعر بلند آوازه هندی] از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران‌باستان به هند رفت.»
پارسیان هند، پورداوود را به خاطر پژوهش‌هایش در دین زرتشت و اوستا به خوبی می‌شناختند.
محمد معین از شاگردان مهم پورداوود بود که تز دکتری خود را زیر نظر او گذرانده بود، در یادنامه‌ای برای پورداوود (۱۳۲۵) ذکر کرد که استادش «در هنگام اقامت در هند از طرف پارسیان هند برای دیدن مراسم ویژه زرتشتیان که یزشن خوانده می‌شود، دعوت شد.»
یزشن، آیینی زرتشتی است که غیرزرتشتیان نمی‌توانند در این مراسم شرکت کنند. بنا به گزارش معین، تنها چهار نفر غیرزرتشتی در این مراسم شرکت کرده بودند که پورداوود یکی از آنها بود و مابقی خاورشناسان آلمانی و آمریکایی بودند.
پس از پایان پژوهش‌هایش در هند، به آلمان رفت و تا زمان قطع بودجه از طرف دولت ایران در آنجا ماند و در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد. او تا زمان فوت در ایران ماند و در این فاصله سفرهای تحقیقی یا تدریسی خود را به کشورهای مختلف ادامه داد.
پورداوود در سال ۱۳۴۷ در سن ۸۳ سالگی در تهران درگذشت.
از او پژوهش‌های بسیاری درباره فرهنگ زرتشی و ایران باستان به جا مانده که پایه تحقیقات بعدی شده‌اند.

زرتشتی‌گری

پورداوود به خاطر پژوهش‌هایش در دین و فرهنگ زرتشتی آماج حملاتی قرار گرفت. از جمله برخی شایع کردند که او به دین زرتشت گرویده است.
محمود نیکویه، تاریخ‌پژوه و نویسنده کتاب «پورداوود: پژوهنده روزگار نخست» درباره این نوع حملات در مقاله‌ای پاسخ داده است.
او به نقل از پورداوود می‌نویسد: «من حدود ۴۰ سال از عمرم را در کشورهای اروپایی خصوصاً آلمان گذرانیده‌ام، ولی هرگز ندیده‌ام مردم آن دیار در مسائل شخصی آدمی تا این حد کنجکاو باشند. ولی بار دیگر برای شما که مشغول نگارش شرح زندگی من هستید عرض می‌کنم که من زرتشتی نیستم و نامم ابراهیم و به دین و مذهب پدران خود پایبندم و صرف مطالعه در دین زرتشت دلیل زرتشتی بودن محقق نیست.»