۱۳۹۴ بهمن ۱۴, چهارشنبه

“شرفا شرفایی، با کتابخانه اش حیات جاودانی یافت!

شرفا
شرفایی  در می یابد که دارا بودن این نعمت عظیم  و اقدامی نکردن  در ناحیه ای محروم، خیانت به مردمش هست و از این رو دست به حرکتی می زند که نامش را”" ورد زبان ها می کند چنانچه باستانی پاریزی می گوید: «شرفا شرفایی ثروت و همتش را وقف ایجاد کتابخانه ای کرده است و بدین شکل عملاً حیات جاودانه یافته است.» شاید باورش سخت باشد آدمی که در طول عمر خویش قریب به سی هزار جلد کتاب گرد آورده باشد همه را بی چشم داشتی به کتاب خانه ای می بخشد و خود تنها به شیرینی این اهدا چشم می دوزد.
از مهم ترین دغدغه های بشر و حکومت هایش اندیشه و ارتقای آن در سطوح مختلف جامعه بوده است. از این رو کتاب و کتابخوانی و صدالبته کتابخانه همواره در جایگاهی مادرانه همچون آغوشی ازلی برای برآورد نیازهای ذهن انسان کاوشگر در نظر گرفته می شود. انسان ها به طبع ذات اشرف مخلوقاتی خویش همواره در پی پرده برداری از رازهای دنیای خویش بوده اند. انسان ایرانی نیز بالطبع از این جنم بی بهره نبوده است. قدیمی ترین کتابخانه های دنیا از آن این سرزمین بوده است. از زمان زرتشت تا پس از ظهور اسلام این سرزمین به کتابخانه های خود بالیده است. از همین روست که شاید اولین یادآوری تلخ از هجوم اقوام مهاجم به سرزمینمان فی الفور نابودی کتابخانه ها را به ذهن متبادر می کند. در تمام این دوران اما این سرزمین همواره کوشیده است تا کتاب را سرلوحه ی ملت خویش قرار دهد. هر چند در طول این سالها این امر تا حدی رو به زوال رفته است و ما از اصل خویش دور گشته ایم اما سنت کتابخانه داری به شکل کلاسیکی پایدار مانده است. توجه به وقف و اهدای کتاب چه در مساجد و چه در نهادهای فرهنگی دیگر در کنار ساخت بیمارستان مدرسه و مسجد در اولویت خیرینی بوده است که این امر مهم را دور از نظر نداشته اند زیرا به خوبی به وسعت غریبی که یک کتاب به ذهن آدمی متبادر می کند واقف بوده اند. خیرین کتابخانه ساز در این سالها به میراثی که کتاب به جای می نهد واقف بوده اند و به وقف این میراث همت گمارده اند. میراثی که گاه کار را به جایی رساند که کتابهایی که عمری خود بدان مشغول بوده اند و همچون کودکانت می مانند را وقف دیگران می کنند تا بدین شکل زیباترین میراث مانده گار شکل بگیرد.
  شرفا شرفایی
در سال ۱۳۰۰ در جناح از توابع بستک استان هرمزگان به دنیا آمد. شهر جناح از دیرباز مکان پرورش شاعرانی بوده است که همواره نام و اشعار آنان زبانزد مردمشرفا 2 هرمزگان بوده است با این که اثر مکتوب قابل توجهی  از ایشان باقی نمانده اما روایت سینه  به سینه و شفاهی باعث ماند گاری این اشعار در میان عامه مردم شده است. در چنین محیطی است که “شرفایی” با وجود تحصیلات مکتبی شیفته  آن گوهر بی همتا می شود. وی با وجود پیشه کردن شغل بازرگانی یکدم از کتاب غافل  نمی شود و شروع به گرد آوری کتاب ها می کند.در این دسته بندی تنوع را فراموش نمی کند و از هر اندیشه ای برگی برمی گیرد.
 این آغازی می شود بر دارایی چشمگیرش که در اندک زمانی تبدیل به کتابخانه ای عظیم می شود که برخی آن را بزرگترین کتابخانه ی شخصی کشور می دانند. اما شرفایی  درمی یابد که دارا بودن این نعمت عظیم  و اقدامی نکردن  در ناحیه ای محروم، خیانت به مردمش هست و از این رو دست به حرکتی می زند که نامش را”" ورد زبان ها می کند چنانچه باستانی پاریزی می گوید: «شرفا شرفایی ثروت و همتش را وقف ایجاد کتابخانه ای کرده است و بدین شکل عملاً حیات جاودانه یافته است.» شاید باورش سخت باشد آدمی که در طول عمر خویش قریب به سی هزار جلد کتاب گرد آورده باشد همه را بی چشم داشتی به کتاب خانه ای می بخشد و خود تنها به شیرینی این اهدا چشم می دوزد. کتابخانه ای که بعدها نام “شرفا شرفایی” را بر خود گرفت و در سال ۱۳۸۱ به افتتاح کامل رسید. دو سال پیش از مرگ وی عاقبت او توانست دسترنج پربرکت خویش را در خاک خود به چشم ببیند. کتابخانه ای به وسعت سه هزار متر مربع که نسخه های نفیسی را در خود جای داده است. مرحوم ایرج افشار پدر کتاب شناسی ایران در مجله ی بخارا ازسالیانی می گوید که مرحوم “شرفایی” برای امرار معاش به بازرگانی می پرداخته و همواره اصل مطلب را فراموش نکرده، برای خرید کتاب به تهران می رفته و با کتاب هایی درخور باز می گشته است. آن طور که افشار می گوید وی هفته ای دو سه بار برای خرید کتاب به کتابفروشی می رفته و همواره در فکر این بوده که این کتاب ها را سرانجام چه کند و چطور سرنوشت درستی برایشان رقم بزند. زیرا مرگ خواه ناخواه درمی رسد.عاقبت این عبارت را به افشار می گوید: به شهر خود روم و شهریار خود باشم و چنین شد که کتابخانه ی شرفا شرفایی در موطن خویش زاده شد..
فرشته ی نجات بخش شهر  جناح
از هر اهل جناحی که بپرسی راه کتابخانه را نشانت می دهند. کودکان جناح اینجا عادت دیگری دارند. آنها اغلب به جای بازی در کوچه ها به کتابخانه رجوع می کنند. شرفا1حتی عجیب به نظر می رسد که بازی هایشان نیز حوالی این خانه است. کتاب خانه ی شرفایی با آن باغچه ی مصفا برای آنان مانند پارک است. پارکی که نماد تمام عیار دانش و خرد است و بر سر در ورودی آن این شعر به چشم می خورد:
“ به یاری خدای آسمان ها/ که لطفش می رسد تا بیکران ها
به جز خدمت نباشد در مرامم/ جناح شهرم بود شرفایی نامم”
جناحی باشد اهل علم و فرهنگ/ نباشد در ضمیرش کینه و جنگ
کتابخانه بود چون خانه ی او/ کتاب شمع و همه پروانه ی او
وارد کتابخانه که می شوی شرفا شرفایی گویی خود نظاره گر توست نه به خاطر آن تندیس که بیشتر از جوی که کتاب ها  به تو ساطع می کنند. در طول این سالیانشرفا4بخش های  مختلفی به کتابخانه اضافه شده است.  که شکیل ترین آن بخش کودکان است. این بخش که به همت رابعه فرشادی همسر مرحوم شرفایی به کتابخانه ی جناح اضافه شده است و بسیار   مورد توجه مخاطبان خود قرار گرفته است سبب شد تا در سال ۱۳۸۸ عنوان نمونه ی بخش کودک کشور را دریافت کند.
مخاطبانی که اکنون بیشتر وقت خود را در کتابخانه به جستجوی کتاب می پردازند و این همان خوان نعمتی است که به یمن اندیشه ی استاد اکنون به درستی مورد استفاده واقع می شود. از دیگر بخش های مورد طرفدار کتابخانه سالن مطالعه  بزرگ و مجهز کتابخانه است که باعث شده تا محصلان بسیاری را به خود جذب کند. علی خوگر فارغ التحصیل رشته ی شیلات دانشگاه هرمزگان به ملی مذهبی می گوید: کتابخانه ی شرفایی فقط یک کتابخانه نیست هیچکس نمی داند آنجا یکی از بزرگترین کتابخانه های شخصی کشور است برای کسی اهمیت ندارد زیرا اهمیت این فضا در همین ارتباطاتی است که به واسطه ی کتاب و مجلاتش برقرار کرده. اینجا مانند یک فرهنگسراست”.
سه سال بعد از مرگ مرحوم شرفایی و در پاییز ۱۳۸۶ وی  جزو هفت کتاب خانه ساز برتر کشور معرفی می شود هر چند دیر اما چهره ای که وی در منطقه از خود به جای گذاشت همچون فرشته ای نجات بخش برای آگاهی بخشی و ایجاد نسلی برخواسته از کتاب و دانش به عیان به چشم آمده و خواهد آمد. کتابخانه ی وی سرانجام در سال ۱۳۹۱ به آنچه که لایقش بود دست یافت و عنوان کتابخانه ی نمونه ی کشوری را از آن  خود ساخت. از شرفا شرفایی که خود میزبان کتاب ها بود دو کتاب به یادگار مانده است. سفرنامه و خاطرات وی که مزین به مقدمه های دکتر ایرج افشار و دکتر باستانی پاریزی است. از دیگر اقدامات فرهنگی شرفایی می توان به ساخت مدرسه و راه اندازی دبیرستان و مسجد اشاره نمود. وی سرانجام در سال ۱۳۸۳ دارفانی را وداع گفت اما میراثی که به یادگار نهاد چنانچه استاد پاریزی می گوید برای ابد وی را زنده در اذهان نگه خواهد داشت.