۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه


جواد مفرد کهلان

نگارنده از مدتها پیش با مقایسه نامهای سمرقند و مرکند با نام سمردیس (کسی که تنش به اندازه سه فرد است) و با در نظر اعداد شمارشی دو مَر (دو واحد شمارشی) و سه مَر (سه واحد شمارشی) بدین نتیجه رسیده بودم که سمرقند و مرکند به معنی شهر سه بخشی و شهر چند بخشی هستند. ولی تلاشهای گذشته ام در مورد نام بُخارا حاصلی نداشته است تا اینکه امروز از مقایسۀ آن با نام خوارزم (دارای زمستان خارا و سترگ) بدین نتیجه رسیدم که نام شهر بزرگ بُخارا می تواند از ترکیب  بو (بودن) و خارا (سترگ) عاید شده باشد. در مجموع یعنی شهر سترگ و بزرگ. واژه های فارسی خارا و خر از ریشۀ اوستایی خرو (سخت و خشن و ترسناک) هستند.
لغت نامه دهخدا چنین معلوماتی را از نام و نشان این دو شهر به دست می دهد:
سمرقند (لغت نامه دهخدا)
سمرقند. [س َ م َ ق َ]  (اِخ ) پهلوی «سمرکند» ۞ ، یونانی «مرکنده » ۞ ریشه ٔ جزء اول سمر تاکنون معلوم نشد جزو دوم «کند» ۞ از پارسی باستانی «کنتا» ۞ ، سغدی «کنپ» ۞ ((شهر) مشتق از «کن» ۞ کندن رجوع شود به مارکوارت شهرستانهای ایرانشهر ص26. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سمرقند و آن شهری باشد در ماوراءالنهر که کاغذ خوب از آنجا آوردند و سمرقند معرب آن است و معنی ترکیبی آن ده سمر است و نام پادشاهی بود از ترک و ترکان ده را کند میگویند و این ده را او بنا کرده بوده است و بمرور ایام شهر شده است. (برهان). از اقلیم پنجم است  در مسالک الممالک آمده خوشترین و نزه ترین بلاد جهان است الخصین بن منذر الرقاشی در حق آن شهر گفته است: کانها السماء للخضرة و تصورها الکواکب الاشراف و نهرها المجرة للاعتراض و سورها الشمس لاطباق و آنراعرصه ای بود که شهر و قلعه و بعضی دیه ها در آنجا بودو آن عرصه دیوار داشته دورش پنجاه هزار گام و بعضی از آن دیوار هنوز برجاست . در ایام سالف بر زمین آن عرصه قلعۀٔ عظیمی ساخته بودند خراب شده، بوقت آنکه جهان پهلوان گرشاسب آنجا رسید، از زلزله بعضی اطلال آن قلعه بیفتاد و گنجی پیدا شد گرشاسب با آن گنج آن قلعه را آبادان گردانید؛ بعد از مدتی باز خراب شد، گشتاسف بن لهراسف کیانی تجدید عمارتش کرد و آن قلعه را حصن حصین و خندق عظیم ساخت. دیواری مابین صحاری آن دیارو ترکستان میانجی ایران و توران برآورد، طولش بیست فرسنگ و اسکندر رومی در آن عرصه شهری بزرگ برآورد و دورش دوازده هزار گام بود. هوای آن دیار سرد است و آبش از رود و از نهر برش و بارش و جوی بزرگ در میان عرصه ٔ آن شهر روان است و بر آن باغستان فراوان ساخته اند و سغد سمرقند که از مشاهیر نزهات جهان است بر این آب است و از این آب در بهار بکشتی گذرند. حاصلش غله و میوه ٔ نیکو بود. و از میوه اش انگور و سیب و خربزه در غایت خوب است. مردمش بیشتر حنفی و شافعی مذهبند. (نزهة القلوب صص245 - 246). سمرقند، شهری بزرگ است به ماوراءالنهر، آبادان و بانعمت بسیار و جای بازرگانان همۀ جهان است و او را شهرستان قهندز است و ربض است و از بالای بام بازارشان یکی جوی آب روان است و از ارزیر و آب از کوه بیاروده و اندر وی جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. و از وی کاغذ خیزدکه بهمۀ جهان ببرند و رشته ٔ قنب خیزد و رود بخارا بر در شهر سمرقند بگذرد. (حدود العالم)
بُخارا (لغت نامه دهخدا)
بخارا. [ب ُ] (اِخ) شهری است مشهور از ماوراءالنهر و مشتق از بخار است بمعنی بسیارعلم. که چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بوده اند بنا برآن بدین نام موسوم شده است. (برهان قاطع). نام شهری از توران مشتق از بخار که بمعنی علم است چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بودند به بخارا موسوم کردند. (از لطائف بنقل غیاث اللغات). اما مؤلف غیاث گوید که بخار بمعنی علم در کتب دیگر بنظر نیامده. گویند که بخارا در زمان پیشین چنان شهر عظیم بود که در عالم از آن نیکوتر کمتر بود. (هفت قلزم ). و آن را بخارای شریف گویند. یازده دروازه و دو صد مدرسۀ کوچک و هفت مسجد جامع بزرگ و چهل گرمابه و صدوپنجاه سرای تجار دارد و دوره ٔ ارگ آن شهریک فرسخ است و یک دروازه روی به مغرب دارد. گرداگردحصار شهر چهارده هزاروسیصدوهفتادودو قدم به تخمین آمده است و فاصله ٔ سمرقند و بخارا بمسافت سی وهشت فرسنگ و طول بخارا یکماه راه، سمرقند قدری از آن جا کوچکتر است. در توران بزرگترین شهر آن بلاد است، اما در ترکستان شهر از آن مهمتر بسیار است. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج). نام شهری در حدود ترکستان در ساحل رود زرافشان که از قدیم مسکن ایرانیان بود. نام آن بنا بروایتی تلفظ مغولی نام ایرانی است که ویهار یا بهار باشد و آن نام معبد زرتشی یا ایرانی بود مانند نوبهار که نیز معبد بود. (فرهنگ لغات شاهنامه). و این لفظ بخارا بلغت بت پرستان ایغور و ختای نزدیک است که معابد ایشان که موضع بتان است بخار گویند و اشتقاق بخارا از بخارست که بلغت مغان مجمع علم باشد. (از جوینی). شهری بزرگست و آبادان . شهری است اندر ماوراءالنهر و مستقر ملک مشرق است و جایی نمناک است و بسیارمیوه و با آبهای روان و مردمان وی تیراندازند و غازی پیشه و ازو بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی پشمین، و شوره خیزد، و حدود بخارا دوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ و دیواری بگرد اینهمه درکشیده بیک باره و همه رباطها و دهها از اندرون این دیوار... شهری است استوار و اندر میان دو رود نهاده یکی خرناب و یکی جیحون، و او را ناحیتی است تا به حدود بدخشان بکشد. (از حدود العالم). ذکر اسامی بخارا: نیمجکت، بومسکت، مدینة الصفریه یعنی شارستان رویین. مدینة التجار فاخره. (تاریخ بخارای نرشخی ص 26 و 27). یاقوت گوید: بخارا از بزرگترین شهرهای ماوراءالنهر است ، میان آن و جیحون دو روز راه است، پایتخت ساسانیان بود، بطلمیوس در کتاب ملحمه گوید طول آن 87 درجه و عرض آن 41 درجه و در اقلیم پنجم است و طالع آن اسد... شهری قدیمی پر از باغستانهای میوه است و میوۀ آن اغلب به مرو حمل میشود و از آنجا تا مرو 12 منزل راه است و میان آن و خوارزم بیش از 15 روز راه باشد، و تا سمرقند 7 روز یا 37 فرسنگ. از بالای قهندز بخارا هرچه بینی سبزه و باغستان است که کاخها را احاطه نموده و سبزی باغها به سبزی آسمان می پیوندد. آن جا را بومجکت نیز گفته اند، قلعۀ قهندز آن مسکن امرای سامانی بود و ربض و مسجد جامع در دروازه ٔ قهندز واقع است ، رودخانۀ صغد از وسط ربض می گذرد. (از معجم البلدان). شهری است در ترکستان جزء جمهوری ازبکستان اتحاد جماهیر شوروی بر کنار زرافشان و حدود 80 هزار جمعیت دارد، بیابان قزل قوم نزدیک آنست، امروز از دو قسمت تشکیل شده: بخارای نو که شهری روسی است و ایستگاه راه آهن ترکستان است و شهر قدیمی که میان باغها و بساتین احاطه شده و مساجد قدیمی متعدد دارد و راه ارتباطی مرو و سمرقند و مشهد و هرات از آنجا می گذرد و از جهت تجارتی اهمیت دارد. ابریشم و پنبه محصول عمده ٔ آن است و معدن مس دارد. این شهر ابتدا پایتخت سامانیان بود. بوسیلۀ چنگیز فتح و خراب شد و پس از تعمیر مجدد سالها پایتخت حکام ازبک بود و باز بتصرف ایران درآمد و در دوران قاجار روسها بتصرف آن دست زدند. (از لاروس). در 280 هزارگزی شرق مرو قرار گرفته و 366 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. مدرسه عبداﷲ و قصرخان از ساختمانهای قدیمی آنجاست. مردم آن تاجیک و فارسی زبان و جمعی ازبک و ترک و یهودی هستند. پوست گوسفند مخصوصی که شبیه نوع قرمان میباشد از اطراف این ناحیه به دست می آید و معروف است و از پوست گوسفند دیگری که موی مجعد دارد نیز کلاههای خوب می سازند. در این حدود شتر فراوان است و از پشم آن عبا می بافند. نواحی معروف امارت بخارا عبارت است از اورامیتان زندانی، وافکند، وردانزی، خیرآباد، واکانزی، کیجوان، کرمینه، زودین، کات کرکان، قتارجی، پنج شنبه، میتان، توراته، چالاق، کرشی، خوزار، شیرآباد، سدآباد، چراغچی، ناراز، کاکی، چارجوی و اوتار. (از قاموس الاعلام ترکی). شهر مشهور ماوراءالنهر است که سابقاً مقر خان بخارا بود و اکنون از شهرهای ازبکستان است و دارای 80 هزار تن جمعیت است و ایالتی که در تحت حکمرانی این خان بود نیز بخارا نامیده میشد و گویند چون در این شهر علما و فضلا بسیار بوده اند آن را بخارا گفتندی، منسوب به بخار که علم و فضل باشد. مملکت بخارا در جنوب شرقی ترکستان واقع شده مابین 35 درجه و 15 دقیقه و 41 ثانیه عرض شمالی و 60 درجه و 70 دقیقه و 40 ثانیه طول شرقی و سابقاً شامل خانات بخارا و آنکوئی و کندوز و حصار و غیره بود و مساحت سطح آن 593000 کیلومتر مربع و پایتخت آن شهر بخارا و شهرهای عمده اش سمرقند و قراتول و جز آنها بود. این مملکت در زمان کیان یکی از ممالک وسیعه ٔ ایران بود و بعد در تصرف اسکندر درآمد و بعد جزء مملکت باختریان گردید و در مائه ششم م . اتراک آن را متصرف شدند و در مائه هفتم چینی ها و در سال 705 م. اعراب آن را تصرف کردند و تا مائه نهم در تصرف نواب خلفا بود و در 1000م. در تصرف آل سامان درآمد و در 1027 سلاجقه آن را تصرف نمودند و در 1219 مغول و در 1383 در تصرف امیر تیمور درآمد و بعد در 1505 در تصرف ازبک و بالاخره در 1600 م . در تصرف استراخان و احفاد او که نیز از نژادازبک اند درآمد و پس از آن اگرچه در تصرف همین خوانین بود ولی در حقیقت جزء مستملکات روس محسوب می گردید. (ناظم الاطباء). احمدبن نصر گوید که نامهای بخارا بسیار است و در کتاب خویش نیمجکت آورده است و باز جای دیگر دیدم بومسکت آورده است، و بجای دیگر بتازی نبشته مدینة الصفریه یعنی شارستان رویین و بجای دیگر بتازی مدینةالتجار یعنی شهر بازرگانان و نام بخارا از همه معروفتر است ... و بحدیثی نام بخارا فاخره آمده است. (تاریخ بخارا ص 26). محمدبن جعفر گوید چون بیدون بخار خداة بمرد، از وی پسری شیرخواره ماند، نام او طغشاده، این خاتون که مادر این پسر بود به ملک بنشست وپانزده سال ملک داشت و بروزگار او عرب به بخارا آمدن گرفتند. (تاریخ بخارا ص 8). و کرمینه از جمله روستاهای بخاراست و آب او از آب بخاراست و خراج او از خراج بخاراست. (تاریخ بخارا ص 13): میر خراسان در زمان آل سامان به بخارا نشستی. (حدود العالم).