۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه


جواد مفرد کهلان

نگارنده از مدتها پیش با مقایسه نامهای سمرقند و مرکند با نام سمردیس (کسی که تنش به اندازه سه فرد است) و با در نظر اعداد شمارشی دو مَر (دو واحد شمارشی) و سه مَر (سه واحد شمارشی) بدین نتیجه رسیده بودم که سمرقند و مرکند به معنی شهر سه بخشی و شهر چند بخشی هستند. ولی تلاشهای گذشته ام در مورد نام بُخارا حاصلی نداشته است تا اینکه امروز از مقایسۀ آن با نام خوارزم (دارای زمستان خارا و سترگ) بدین نتیجه رسیدم که نام شهر بزرگ بُخارا می تواند از ترکیب  بو (بودن) و خارا (سترگ) عاید شده باشد. در مجموع یعنی شهر سترگ و بزرگ. واژه های فارسی خارا و خر از ریشۀ اوستایی خرو (سخت و خشن و ترسناک) هستند.
لغت نامه دهخدا چنین معلوماتی را از نام و نشان این دو شهر به دست می دهد:
سمرقند (لغت نامه دهخدا)
سمرقند. [س َ م َ ق َ]  (اِخ ) پهلوی «سمرکند» ۞ ، یونانی «مرکنده » ۞ ریشه ٔ جزء اول سمر تاکنون معلوم نشد جزو دوم «کند» ۞ از پارسی باستانی «کنتا» ۞ ، سغدی «کنپ» ۞ ((شهر) مشتق از «کن» ۞ کندن رجوع شود به مارکوارت شهرستانهای ایرانشهر ص26. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سمرقند و آن شهری باشد در ماوراءالنهر که کاغذ خوب از آنجا آوردند و سمرقند معرب آن است و معنی ترکیبی آن ده سمر است و نام پادشاهی بود از ترک و ترکان ده را کند میگویند و این ده را او بنا کرده بوده است و بمرور ایام شهر شده است. (برهان). از اقلیم پنجم است  در مسالک الممالک آمده خوشترین و نزه ترین بلاد جهان است الخصین بن منذر الرقاشی در حق آن شهر گفته است: کانها السماء للخضرة و تصورها الکواکب الاشراف و نهرها المجرة للاعتراض و سورها الشمس لاطباق و آنراعرصه ای بود که شهر و قلعه و بعضی دیه ها در آنجا بودو آن عرصه دیوار داشته دورش پنجاه هزار گام و بعضی از آن دیوار هنوز برجاست . در ایام سالف بر زمین آن عرصه قلعۀٔ عظیمی ساخته بودند خراب شده، بوقت آنکه جهان پهلوان گرشاسب آنجا رسید، از زلزله بعضی اطلال آن قلعه بیفتاد و گنجی پیدا شد گرشاسب با آن گنج آن قلعه را آبادان گردانید؛ بعد از مدتی باز خراب شد، گشتاسف بن لهراسف کیانی تجدید عمارتش کرد و آن قلعه را حصن حصین و خندق عظیم ساخت. دیواری مابین صحاری آن دیارو ترکستان میانجی ایران و توران برآورد، طولش بیست فرسنگ و اسکندر رومی در آن عرصه شهری بزرگ برآورد و دورش دوازده هزار گام بود. هوای آن دیار سرد است و آبش از رود و از نهر برش و بارش و جوی بزرگ در میان عرصه ٔ آن شهر روان است و بر آن باغستان فراوان ساخته اند و سغد سمرقند که از مشاهیر نزهات جهان است بر این آب است و از این آب در بهار بکشتی گذرند. حاصلش غله و میوه ٔ نیکو بود. و از میوه اش انگور و سیب و خربزه در غایت خوب است. مردمش بیشتر حنفی و شافعی مذهبند. (نزهة القلوب صص245 - 246). سمرقند، شهری بزرگ است به ماوراءالنهر، آبادان و بانعمت بسیار و جای بازرگانان همۀ جهان است و او را شهرستان قهندز است و ربض است و از بالای بام بازارشان یکی جوی آب روان است و از ارزیر و آب از کوه بیاروده و اندر وی جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. و از وی کاغذ خیزدکه بهمۀ جهان ببرند و رشته ٔ قنب خیزد و رود بخارا بر در شهر سمرقند بگذرد. (حدود العالم)
بُخارا (لغت نامه دهخدا)
بخارا. [ب ُ] (اِخ) شهری است مشهور از ماوراءالنهر و مشتق از بخار است بمعنی بسیارعلم. که چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بوده اند بنا برآن بدین نام موسوم شده است. (برهان قاطع). نام شهری از توران مشتق از بخار که بمعنی علم است چون در آن شهر علماء و فضلاء بسیار بودند به بخارا موسوم کردند. (از لطائف بنقل غیاث اللغات). اما مؤلف غیاث گوید که بخار بمعنی علم در کتب دیگر بنظر نیامده. گویند که بخارا در زمان پیشین چنان شهر عظیم بود که در عالم از آن نیکوتر کمتر بود. (هفت قلزم ). و آن را بخارای شریف گویند. یازده دروازه و دو صد مدرسۀ کوچک و هفت مسجد جامع بزرگ و چهل گرمابه و صدوپنجاه سرای تجار دارد و دوره ٔ ارگ آن شهریک فرسخ است و یک دروازه روی به مغرب دارد. گرداگردحصار شهر چهارده هزاروسیصدوهفتادودو قدم به تخمین آمده است و فاصله ٔ سمرقند و بخارا بمسافت سی وهشت فرسنگ و طول بخارا یکماه راه، سمرقند قدری از آن جا کوچکتر است. در توران بزرگترین شهر آن بلاد است، اما در ترکستان شهر از آن مهمتر بسیار است. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج). نام شهری در حدود ترکستان در ساحل رود زرافشان که از قدیم مسکن ایرانیان بود. نام آن بنا بروایتی تلفظ مغولی نام ایرانی است که ویهار یا بهار باشد و آن نام معبد زرتشی یا ایرانی بود مانند نوبهار که نیز معبد بود. (فرهنگ لغات شاهنامه). و این لفظ بخارا بلغت بت پرستان ایغور و ختای نزدیک است که معابد ایشان که موضع بتان است بخار گویند و اشتقاق بخارا از بخارست که بلغت مغان مجمع علم باشد. (از جوینی). شهری بزرگست و آبادان . شهری است اندر ماوراءالنهر و مستقر ملک مشرق است و جایی نمناک است و بسیارمیوه و با آبهای روان و مردمان وی تیراندازند و غازی پیشه و ازو بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی پشمین، و شوره خیزد، و حدود بخارا دوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ و دیواری بگرد اینهمه درکشیده بیک باره و همه رباطها و دهها از اندرون این دیوار... شهری است استوار و اندر میان دو رود نهاده یکی خرناب و یکی جیحون، و او را ناحیتی است تا به حدود بدخشان بکشد. (از حدود العالم). ذکر اسامی بخارا: نیمجکت، بومسکت، مدینة الصفریه یعنی شارستان رویین. مدینة التجار فاخره. (تاریخ بخارای نرشخی ص 26 و 27). یاقوت گوید: بخارا از بزرگترین شهرهای ماوراءالنهر است ، میان آن و جیحون دو روز راه است، پایتخت ساسانیان بود، بطلمیوس در کتاب ملحمه گوید طول آن 87 درجه و عرض آن 41 درجه و در اقلیم پنجم است و طالع آن اسد... شهری قدیمی پر از باغستانهای میوه است و میوۀ آن اغلب به مرو حمل میشود و از آنجا تا مرو 12 منزل راه است و میان آن و خوارزم بیش از 15 روز راه باشد، و تا سمرقند 7 روز یا 37 فرسنگ. از بالای قهندز بخارا هرچه بینی سبزه و باغستان است که کاخها را احاطه نموده و سبزی باغها به سبزی آسمان می پیوندد. آن جا را بومجکت نیز گفته اند، قلعۀ قهندز آن مسکن امرای سامانی بود و ربض و مسجد جامع در دروازه ٔ قهندز واقع است ، رودخانۀ صغد از وسط ربض می گذرد. (از معجم البلدان). شهری است در ترکستان جزء جمهوری ازبکستان اتحاد جماهیر شوروی بر کنار زرافشان و حدود 80 هزار جمعیت دارد، بیابان قزل قوم نزدیک آنست، امروز از دو قسمت تشکیل شده: بخارای نو که شهری روسی است و ایستگاه راه آهن ترکستان است و شهر قدیمی که میان باغها و بساتین احاطه شده و مساجد قدیمی متعدد دارد و راه ارتباطی مرو و سمرقند و مشهد و هرات از آنجا می گذرد و از جهت تجارتی اهمیت دارد. ابریشم و پنبه محصول عمده ٔ آن است و معدن مس دارد. این شهر ابتدا پایتخت سامانیان بود. بوسیلۀ چنگیز فتح و خراب شد و پس از تعمیر مجدد سالها پایتخت حکام ازبک بود و باز بتصرف ایران درآمد و در دوران قاجار روسها بتصرف آن دست زدند. (از لاروس). در 280 هزارگزی شرق مرو قرار گرفته و 366 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. مدرسه عبداﷲ و قصرخان از ساختمانهای قدیمی آنجاست. مردم آن تاجیک و فارسی زبان و جمعی ازبک و ترک و یهودی هستند. پوست گوسفند مخصوصی که شبیه نوع قرمان میباشد از اطراف این ناحیه به دست می آید و معروف است و از پوست گوسفند دیگری که موی مجعد دارد نیز کلاههای خوب می سازند. در این حدود شتر فراوان است و از پشم آن عبا می بافند. نواحی معروف امارت بخارا عبارت است از اورامیتان زندانی، وافکند، وردانزی، خیرآباد، واکانزی، کیجوان، کرمینه، زودین، کات کرکان، قتارجی، پنج شنبه، میتان، توراته، چالاق، کرشی، خوزار، شیرآباد، سدآباد، چراغچی، ناراز، کاکی، چارجوی و اوتار. (از قاموس الاعلام ترکی). شهر مشهور ماوراءالنهر است که سابقاً مقر خان بخارا بود و اکنون از شهرهای ازبکستان است و دارای 80 هزار تن جمعیت است و ایالتی که در تحت حکمرانی این خان بود نیز بخارا نامیده میشد و گویند چون در این شهر علما و فضلا بسیار بوده اند آن را بخارا گفتندی، منسوب به بخار که علم و فضل باشد. مملکت بخارا در جنوب شرقی ترکستان واقع شده مابین 35 درجه و 15 دقیقه و 41 ثانیه عرض شمالی و 60 درجه و 70 دقیقه و 40 ثانیه طول شرقی و سابقاً شامل خانات بخارا و آنکوئی و کندوز و حصار و غیره بود و مساحت سطح آن 593000 کیلومتر مربع و پایتخت آن شهر بخارا و شهرهای عمده اش سمرقند و قراتول و جز آنها بود. این مملکت در زمان کیان یکی از ممالک وسیعه ٔ ایران بود و بعد در تصرف اسکندر درآمد و بعد جزء مملکت باختریان گردید و در مائه ششم م . اتراک آن را متصرف شدند و در مائه هفتم چینی ها و در سال 705 م. اعراب آن را تصرف کردند و تا مائه نهم در تصرف نواب خلفا بود و در 1000م. در تصرف آل سامان درآمد و در 1027 سلاجقه آن را تصرف نمودند و در 1219 مغول و در 1383 در تصرف امیر تیمور درآمد و بعد در 1505 در تصرف ازبک و بالاخره در 1600 م . در تصرف استراخان و احفاد او که نیز از نژادازبک اند درآمد و پس از آن اگرچه در تصرف همین خوانین بود ولی در حقیقت جزء مستملکات روس محسوب می گردید. (ناظم الاطباء). احمدبن نصر گوید که نامهای بخارا بسیار است و در کتاب خویش نیمجکت آورده است و باز جای دیگر دیدم بومسکت آورده است، و بجای دیگر بتازی نبشته مدینة الصفریه یعنی شارستان رویین و بجای دیگر بتازی مدینةالتجار یعنی شهر بازرگانان و نام بخارا از همه معروفتر است ... و بحدیثی نام بخارا فاخره آمده است. (تاریخ بخارا ص 26). محمدبن جعفر گوید چون بیدون بخار خداة بمرد، از وی پسری شیرخواره ماند، نام او طغشاده، این خاتون که مادر این پسر بود به ملک بنشست وپانزده سال ملک داشت و بروزگار او عرب به بخارا آمدن گرفتند. (تاریخ بخارا ص 8). و کرمینه از جمله روستاهای بخاراست و آب او از آب بخاراست و خراج او از خراج بخاراست. (تاریخ بخارا ص 13): میر خراسان در زمان آل سامان به بخارا نشستی. (حدود العالم).

۱۳۹۳ فروردین ۱, جمعه

اصفهان
از




























۱۳۹۲ اسفند ۲۹, پنجشنبه

«روشنفکران» و ملی‌شدن صنعت نفت در گفت‌وگو با احمد سیف


TehranMossaverKhoroujEnguelissaاز «مصیبت» منابع طبیعی و «شر» مصدق
رحمان بوذری، سهند ستاری:
اگر از جریان‌هایی که به‌طور سنتی هویت خود را در تقابل با مصدق تعریف می‌کنند بگذریم، حمله به مصدق سابقه چندانی ندارد. به سال‌های اخیر و رشد گرایشی در میان بخشی از روشنفکران برمی‌گردد که به‌مدد این حمله جهت‌گیری سیاسی خود را پیش می‌برند. در این میان آنچه گناه تاریخی مصدق شناخته می‌شود چیزی نیست جز «ملی‌کردن صنعت نفت» و وابستگی ایران به صادرات مواد خام. تلاش‌ها برای القای این تلقی البته به تاریخ‌سازی می‌انجامد و تاریخی روایت می‌شود که به‌کلی از واقعیت فاصله دارد. از همین‌رو است که احمد سیف معتقد است: «مصیبت ما مصیبت منابع طبیعی نیست بلکه مصیبت به‌واقع خود ماییم.» احمد سیف با اینکه در ایران زندگی نمی‌کند و دو دهه است در دانشگاه استافوردشایر انگلستان مشغول تدریس است، به‌خوبی به مسایل روز ایران آگاه است و مقالات بسیاری در حوزه اقتصاد سیاسی می‌نویسد. از جمله کتاب‌های او می‌توان به «پیش‌درآمدی بر استبدادسالاری در ایران»، «تاریخ آشفته یا آشفته‌نگاری تاریخی؟»، «مقدمه‌ای بر اقتصاد سیاسی»، «قرن گم‌شده: اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم» و… اشاره کرد. سیف در این مصاحبه که به‌صورت مکاتبه‌ای انجام شده است نه‌فقط دوسال‌و‌اندی صدارت مصدق بلکه میراث ۶۰ سال فعالیت سیاسی او را معیار تحلیل قرار می‌دهد.
* در سال‌های اخیر گرایش روبه‌رشدی در میان برخی جریان‌های خاص دیده می‌شود که به بهانه اسطوره‌زدایی از مصدق، نقدهای بی‌سابقه‌ای را بر او وارد کرده‌اند و کل میراث مصدق را چیزی نمی‌دانند جز پوپولیسم. چنین حمله‌هایی با این استدلال توجیه می‌شود که هر پدیده‌ای قابل نقد است و نقدپذیری از ویژگی‌های یک جامعه مدرن و مدنی است. شما ریشه‌های چنین گرایشی را در چه می‌دانید؟
SeifAhmad- من با نقد کارنامه مصدق یا هر رجل سیاسی دیگری کوچک‌ترین مساله‌ای ندارم ولی بخش عمده‌ای از آنچه در این سال‌ها نوشته و ادعا شده است نقد نیست آن‌هم با این یادآوری ساده که اگرچه کوشش برای ملی‌کردن صنعت نفت بسیار مهم بود ولی سزاوار و شایسته نیست که کل میراث مصدق فقط به همین مقوله خلاصه شود. به اعتقاد من نقش مصدق در تاریخ معاصر ایران خیلی بیشتر از کوشش برای ملی‌کردن نفت است. زیرا بیش از ۶۰سال در سیاست مملکت نقش فعالی داشته است و کسی که می‌خواهد از میراث مصدق سخن بگوید و آن را محک بزند باید به این کارنامه دراز دامن بپردازد و ربط یا حتی بی‌ربطی‌اش را به مسایل مبتلا به جامعه بررسی کند. مصدق نه‌فقط برای کمتر از سه‌سال نخست‌وزیر ایران بود بلکه در همه این دوران دراز مدت لحظه‌ای از کوشش برای اصلاح امور در ایران کوتاهی نکرد. چه زمانی که در جوانی در کابینه مشیرالدوله وزیر می‌شود و کوشش‌اش برای مقابله با فساد مالی موجب می‌شود که مفسدان حتی به تغییر کابینه دست بزنند و پس آنگاه مصدق هم می‌تواند به غیر از وزارت مالیه هر پست دیگری داشته باشد و پاسخ دندان‌شکن مصدق که اگر برای وزارت مالیه مناسب نباشم برای هیچ پست دیگری هم مناسب نیستم. چه زمانی که حاکم فارس می‌شود یا بعد به حکمرانی آذربایجان منصوب می‌شود در همه‌جا و همیشه کوشش او برای بهبود نظام سیاسی ایران غیرقابل انکار است. از منظر من میراث مصدق این مجموعه است.
اگر از آنچه باید می‌شد ولی نگذاشتند تا بشود، نمونه می‌خواهید – این جدیت بیش از ۶۰ساله به یک‌سو، به دوسال و اندکی صدارت دکتر مصدق بنگرید که در کنار آن‌همه توطئه و جنایت و خیانت پهلوی‌طلبان و خیلی‌های دیگر نه روزنامه‌ای بسته شد و نه کسی به خاطر بیان عقیده به زندان افتاد. یکی از اولین دستورات مصدق پس از نخست‌وزیری بخشنامه‌ای است که در آن به شهربانی کل کشور می‌نویسد که:
«در جراید ایران آنچه راجع به شخص این‌جانب نگاشته می‌شود، هرچه نوشته باشند و هر کس که نوشته باشد نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد.»۱ و ادامه می‌دهد که در سایر موارد بر وفق مقررات قانون عمل شود و تازه در این مورد هم اخطار می‌دهد، «به مامورین مربوطه دستور لازم در این باب صادر فرمایید که مزاحمتی برای اشخاص فراهم نشود.»۲ از دموکرات‌منشی مصدق همین اشاره کافی است که در تمام مدت صدارت خویش، به‌ واژه ‌واژه این بخشنامه خویش وفادار مانده بود. به گفته عظیمی «دست‌کم هفتاد نشریه با حکومت او دشمنی داشتند»۳ ولی هیچ نشریه‌ای تعطیل نشد.
حالا که دارم از مرام دولتمداری مصدق حرف می‌زنم پس این را هم بگویم و بگذرم که اعتقاد مصدق به دموکراسی و حق و حقوق فردی – برخلاف تهمتی که می‌زنند – اما و اگر نداشت. ببینید در برخورد با یکی از معاندان عقیدتی خویش، مصدق چه می‌کند.
هرکس که متن مذاکرات مجلس در ۱۶اسفند ۱۳۲۲ را بخواند و به ‌خصوص نطق مصدق را در مخالفت با اعتبارنامه سیدضیاءالدین طباطبایی از نظر بگذراند به عمق مخالفت مصدق با سیدضیاء آشنا می‌شود. اگرچه اعتبارنامه سیدضیاء سرانجام تصویب شد ولی اغراق نیست اگر گفته شود که عمدتا در نتیجه مخالفت مصدق، خود او به‌عنوان یک رجل سیاسی که می‌توانست در موقع لزوم به کار دربار و احتمالا انگلستان بیاید از حیز انتفاع افتاد. ولی بنگرید دو، سه‌سال بعد که قوام دست به بازداشت گسترده و بستن روزنامه می‌زند، مصدق در اعتراضیه خویش چه می‌نویسد: «و اما راجع به جناب آقای سیدضیاء‌الدین طباطبایی که قریب ۹ماه است به امر آن جناب توقیف و اکنون از قرار مذکور می‌خواهند ایشان را تبعید کنند. هرچند اینجانب نظریات خود را در مجلس شورای ملی نسبت به ایشان در پاره‌ای از مسایل اظهار نموده‌ام، ولی اکنون از نظر حفظ اصول و احترام به قانون مقتضی است که به توقیف غیرقانونی یا تصمیم به تبعید ایشان و تمام اشخاصی که بدون ذکر علت تبعید یا زندانی شده‌اند خاتمه داده شود. الملک یبقی بالعدل. یقین دارم که رهبر حزب دموکرات ایران که خودشان گرفتار این روز‌ها شده راضی نخواهند شد که این اشخاص و غائله آنها ناله نموده و به حکومت دموکراسی لعنت کنند»۴
حالا همین را مقایسه کنید با زمانه شاه که می‌گوید یا عضو تک‌ حزب شاه می‌شوی یا پاسپورتت را بگیر و از ایران برو. یادتان نیست؟ حتی پیش‌تر‌ها، وقتی زمزمه سلطان‌شدن رضاخان درگرفت، مگر مصدق در همان مجلس دست ‌چین ‌شده نگفت: «خب آقای رییس‌الوزراء سلطان می‌شوند و مقام سلطنت را اشغال می‌کنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ ‌کس می‌تواند بگوید مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسوول است؟ اگرما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیلکرده و درس‌خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت می‌شوند آن‌هم پادشاه مسوول. هیچ‌کس چنین حرفی نمی‌تواند بزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است رییس‌الوزراء حاکم همه‌چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است.» و ادامه داد: «ما می‌گوییم که سلاطین قاجاریه بد بوده‌اند مخالف آزادی بوده‌اند مرتجع بوده‌اند. خوب حالا آقای رییس‌الوزراء پادشاه شد. اگر مسوول شد که ما سیر قهقرایی می‌کنیم. امروز مملکت ما بعد از۲۰سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسوول مملکت باشد.» و در برابر استدلال سست کسانی که خدمات رضاخان رییس‌الوزراء را دلیل کافی برای شاه‌شدن او می‌دانستند، می‌گوید: «اگر ما قایل شویم که آقای رییس‌الوزراء پادشاه بشوند، آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می‌کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد. شاه هستند، رییس‌الوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند، بنده اگر سرم را ببرند و تکه‌تکه‌ام بکنید و آقا سید‌یعقوب هزار فحش به من بدهند زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم. بعد از ۲۰سال خونریزی آقای سید‌یعقوب شما مشروطه‌طلب بودید! آزادیخواه بودید! بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر می‌رفتید و مردم را دعوت به آزادی می‌کردید حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رییس‌الوزراء، هم حاکم، اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهداء راه آزادی را بی‌خود ریختید؟ چرا مردم را به‌کشتن دادید. می‌خواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم. آزادی نمی‌خواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بود بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ولی چرا ۲۰سال زحمت کشیدیم؟»۵
حتما. آنچه که در اینجا به گمان من مهم است یکی باور انکارناپذیر اوست به آزادی و دموکراسی و حق و حقوق فردی و دیگری هم، عمل‌کردن اوست به قانون. من نظرم این است که قانون «بد» را می‌شود به قانون خوب تبدیل کرد ولی جایی که فرهنگ قانونمداری نباشد و کسی برای قوانین مملکت در هر پوششی، تره هم خرد نکند در آن جا آجر روی آجر بند نمی‌شود.
تاسف در این است که وقتی یک‌ربع‌قرن بعد از بیان این دیدگاه‌ها در مجلس که به آن اشاره کردم، همین اشراف‌زاده مردم‌دوست نخست‌وزیر می‌شود و می‌کوشد جلو استبداد و ارتجاع را‌‌ همان‌گونه که خود به‌درستی تصویر کرده بود، بگیرد و با همه سختی‌هایی که بود، ایران را رفته‌رفته به قرن بیستم برساند و امکاناتی فراهم کند تا ما هم آزادی و دموکراسی را در عمل تجربه کنیم، از شاه و گدا، «لیبرال» و مستبد، همه برای ناکام‌کردن کوشش‌های مصدق به وحدت می‌رسند و سرانجام بعد از دو سال و هشت‌ماه با همراهی و همگامی سازمان‌های جاسوسی آمریکایی و انگلیسی و مرتجعان داخلی، علیه حکومت او کودتا کرده و درِ سیاست و فرهنگ ایران را بر همان پاشنه قدیمی و منحوس به‌کار می‌اندازند.
گفتم کسی که می‌خواهد میراث مصدق را وارسی کند، باید به این مقوله‌ها بپردازد. مصدق در همه زندگی‌اش با استبداد و خودکامگی در ایران مبارزه کرد – چه در دوره رضاشاه و چه در دهه۲۰ تا زمانی که نخست‌وزیر شود و حتی در دوران صدارتش. خب، بررسی این جنبه‌ها نه برای مدافعان سلطنت در ایران قابل‌تحمل است و نه حتی برای کسانی که به مصدق می‌تازند. نکته دیگری که درباره مصدق باید گفت اینکه نزدیک به ۶۱سال از کودتایی که علیه حکومت او انجام گرفت، گذشته است. در ۲۵سال بعد از کودتا که همه امکانات در اختیار کسانی بود که در سازماندهی و اجرای آن کودتا نقش مستقیم داشتند و پس از آن حداقل اینکه همراهان مصدق بر سر کار نبوده‌اند. با این وصف هنوز که هنوز است حتی یک سند هم نیست که نشان دهد مصدق و یاران نزدیکش فساد مالی داشتند یا اموال عمومی را حیف‌و‌میل کردند یا برای بستن بار خویش مقام و منصب دولتی گرفته بودند. یعنی می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم صداقت و پاک‌دستی مصدق و دوستان نزدیکش در تاریخ معاصر ما به واقع منحصربه‌فرد است. یعنی پس از این همه مدت هنوز که هنوز است حتی یک سند هم از فساد و کیسه‌دوختن مصدق و یارانش منتشر نشده است. خب، اگر به واقع این دوستان نگران بررسی تاریخ معاصر و از جمله بررسی میراث مصدق هستند بهتر است که به این وجوه هم بپردازند و اگر هم سند و شاهدی دارند در معرض قضاوت عموم قرار دهند تا جوانان ما درک درست‌تری از تحولات جامعه ایران داشته باشند. در ارزیابی میراث مصدق آنچه باید مورد توجه قرار گیرد مشکلات ساختار سیاست در ایران و کوشش مصدق برای بهبود آن است. مصدق هر چه بود سیاستمداری بود که با خودکامگی و استبداد در ایران جمع نمی‌شد. من از «نقدی» که شماری از افراد در ایران بر مصدق می‌نویسند تعجب نمی‌کنم چون همین تجربه کوتاه ما ایرانی‌ها با شیوه دولتمداری مصدق نشان داد که استبداد و خودکامگی در ذات جامعه و فرهنگ ما نیست بلکه به خاطر منافع خاص بر این جامعه تحمیل می‌شود و به همین خاطر معتقدم اگر در ایران جز این می‌کردند، جای تعجب داشت.
* بخش مهمی از انتقادات در موج جدید حمله به مصدق به «ملی‌کردن صنعت نفت» برمی‌گردد. به این‌سان چیزی که در تاریخ معاصر ایران برگ زرینی در مبارزات مردمی و دستاورد بی‌چون‌وچرای مصدق به‌شمار می‌آمده به خطایی نابخشودنی بدل می‌شود که اقتصاد ایران را وابسته به نفت و صادرات مواد خام کرد. در گفتار این روشنفکران البته «ملی‌شدن نفت» معادل «دولتی‌شدن نفت» فرض می‌شود و از آنجا که اقتصاد دولتی علت اصلی مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران است، ملی‌کردن نفت نیز حاصلی نداشته جز افتادن به دام اقتصاد دولتی. آیا «ملی‌شدن نفت» همان «دولتی‌شدن» آن است؟
من با فرض سوال شما چندان موافق و همراه نیستم. یعنی بیاییم و یک نظر کلی بدهیم که اقتصاد دولتی فلان و بهمان است بدون اینکه بر شیوه کارکرد دولت تمرکز کنیم. اینکه دولت در اقتصاد نقش دارد نه تازه است و نه مختص جوامعی چون ایران. مگر در سوئد بیش از ۵۰درصد اقتصاد در بخش دولتی نیست ولی کسی نمی‌آید به این صورت سخن بگوید. در دانمارک و دیگر کشورهای اسکاندیناوی هم وضعیت مشابهی وجود دارد اما در رده‌بندی توسعه انسانی سازمان‌ملل این کشورها در ردیف ۱۰تای اول دنیا هستند. از سوی دیگر، به گمان من مشکلی که در ایران داریم این است که نهاد دولت در این کشور به دلایل عدیده تاریخی و سیاسی کارآمد نیست و این هم اگرچه به‌خاطر درآمدهای نفتی ممکن است تشدید شده باشد، ولی با آن شروع نشده است. چنین ادعایی با تاریخ ایران ناهمخوان است. قبل از نفت هم- یعنی در قرن نوزدهم – شما همین مسایل و مشکلات را دارید. اینکه ما مواد خام صادر می‌کنیم. خب در قرن نوزدهم و حتی قبل از ملی‌کردن نفت نیز همین کار را می‌کردیم. واقعیت این است که اقتصاد در ایران خوب اداره نمی‌شود و این واقعیت هم درباره ایران قبل از نفت صادق است و هم بعد از نفت. یا باید از ظاهر قضایا گذشت و مسایل اساسی مطرح کرد یا باید بی‌تعارف «بهانه‌تراشی» کرد. ما تا ۱۹۰۶ که هیچ‌گونه قانون مدون نداریم و دولت – شاه – هم در اقتصاد دست بالا را دارد و بعد هم وقتی قانون‌دار می‌شویم قانون‌شکنی همچنان ادامه پیدا می‌کند. یا باید در این حوزه‌ها کار می‌کردیم که نکرده بودیم و این چیزی است که مصدق در دوره کوتاه نخست‌وزیری‌اش کوشید یا باید برای عدم توفیق‌هایمان «علل» قابل‌قبول پیدا کنیم. مگر ایران تنها کشوری در جهان است که بخش نفتش در دست دولت است؟ باز به‌عنوان مثال مگر در نروژ پول نفت به جیب دولت نمی‌رود! چرا نروژ وابسته به نفت و صادر‌کننده مواد خام نیست! مشکل تاریخی ما نه پول نفت بلکه شیوه هزینه‌کردن آن است. عدم وجود کنترل و نظارت نه فقط بر بخش نفت که بر زندگی ما به‌طور کلی بلیه‌ای است که هنوز نیز برای درمانش کاری نکرده‌ایم. در ۵۰سال سلطنت پهلوی‌ها نه انتخابات آزاد داریم و نه مطبوعات و رسانه‌های مستقل و آزاد که بتوانند اطلاع‌رسانی کنند. اینکه به کسی پاسخگویی ندارند به این دلیل نیست که چون پول نفت در دست دولت است پس این دولت به مردم نیاز ندارد و در نتیجه به آنها جواب نمی‌دهد. متاسفانه رابطه بین دولت و ملت در ایران از این بسیار پیچیده‌تر است و نیاز به بررسی بسیار گسترده‌تری دارد. از همه اینها مهم‌تر واقعیت این است که بر اساس قراردادی که با رشوه به امضا رسید و بعد با هزارویک ترفند تمدید شد، منابع نفت در «مالکیت» یک شرکت خارجی باقی ماند که از هر دلار درآمد نفت اگر درست به خاطرم مانده باشد ۱۴ یا ۱۶سنتش را به ایران می‌داد. از آن گذشته مداخلات متعدد همین شرکت نفت خارجی در مسایل اساسی داخلی ما هست. در این صورت کوشش برای ملی‌کردن نفت نه فقط وجه اقتصادی دارد که از آن شاید مهم‌تر وجه سیاسی آن است. در این وضعیت من نمی‌فهمم ایراد این دوستان به‌واقع به چیست. اگر قرار است از شرکت خارجی سلب مالکیت شود، خب انتظار دارند که مصدق چه می‌کرد؟ آیا این منابع را به مالکیت یک شرکت آمریکایی درمی‌آورد یا بین فامیل‌های خودش تقسیم می‌کرد؟ یا چی! گفتم و باز هم تکرار می‌کنم برخلاف ادعایی که شماری از دوستان در ایران دارند مصیبت ما مصیبت منابع طبیعی نیست بلکه مصیبت‌ به‌واقع خود ماییم.
* در این‌میان ویژگی‌های روانشناختی مصدق نیز برجسته می‌شود و بهانه‌ای برای هجمه به او. خودخواه، لجوج، قهرمان‌مآب و در نتیجه پوپولیست، تنها بخشی از اتهاماتی است که در سال‌های اخیر بر مصدق وارد شده است. تا چه حد این اتهامات را به مصدق وارد می‌دانید؟
- پیش‌تر هم گفتم باید برای چنین قضاوت‌هایی درباره مصدق زندگی سیاسی بیش از ۶۰ساله‌اش را در نظر گرفت. وقتی در مخالفت با شاه‌شدن رضاخان در مجلس آن بیانیه جان‌دار سیاسی را به صورت نطق ارایه می‌دهد آیا می‌خواهد « قهرمان» شود! به نطق‌هایش در مجلس ششم بنگرید. وقتی دوستان از «خودخواهی» مصدق سخن می‌گویند آیا سخن و شاهدی نباید ارایه دهند! چون خودخواهی برای خودش تعریف دارد نمی‌شود تنها بر اساس شیوه خیره‌سرانه ارزش‌گذاری شخصی کسی را خودخواه خواند. از زمان نخست‌وزیری‌اش که بگذرید احتمالا دوستان خبر ندارند که حتی در بیش از ۸۰سال پیش وقتی مصدق از استاد فقید نصرالله ‌فلسفی می‌خواهد – یعنی با او قرارداد امضا می‌کند که در ازای پرداخت وجهی به ازای هر صفحه او یک کتاب مفید را به فارسی ترجمه کند و بعد اسنادش هست که مصدق به‌خصوص تاکید می‌کند که کسی نباید از اینکه مصدق هزینه این کار را پرداخته است باخبر باشد. خبر داریم که در یک مورد مصدق در سال ۱۳۰۸، ۳۰۰تومان که در آن زمان پول قابل توجهی بود به استاد فلسفی اجرت می‌پردازد تا کتاب به‌طور مجانی در ایران توزیع شود. خب، چنین آدمی به گمان من نمی‌تواند «خودخواه» و «قهرمان‌مآب» ارزیابی شود. حتما مصدق هم مثل هر انسان دیگری ضعف‌های خاص خودش را داشته است ولی به گمان من این تهمت‌ها را با بهترین سریشم‌ها هم نمی‌توان به مصدق چسباند.

* اتهامات دیگری نیز وارد می‌شود: قانون‌شکنی و بی‌اعتنایی به قانون، عدم اعتقاد به آزادی و دموکراسی از جمله آشناترین تهمت‌هاست، آن‌هم اغلب با اتکا به تصمیم مصدق در انحلال مجلس هفدهم. چنین وانمود می‌شود که همین قانون‌شکنی‌ها‌ زمینه را برای کودتای ۲۸مرداد و پس از آن استقرار حاکمیت استبدادی پهلوی‌دوم فراهم کرد. در این میان البته شرایط تاریخی برآمدن مصدق در دوران پس از جنگ‌دوم‌جهانی و رقابت بلوک شرق و غرب در برانداختن ملی‌گرایان در سرتاسر جهان، از خاورمیانه و آسیای دور تا آمریکای لاتین نیز نادیده گرفته می‌شود- روندی که تا دودهه پس از آن با کودتا علیه دولت آلنده در شیلی ادامه یافت. به نظر شما، آیا انحلال مجلس از سوی مصدق رفتاری غیرقانونی تلقی می‌شود و تاثیر آن بر کودتای ۲۸مرداد چیست؟
- من در سن‌وسالی نیستم که از دوره مصدق خاطره شخصی داشته باشم ولی حداقل در کتاب‌ها و اسناد دیده و خوانده‌ام که اتفاقا حتی نخست‌وزیر ‌شدن مصدق هم به یک معنا تصادفی بود؛ یعنی با توجه به انتقادات مکرر مصدق از شیوه اداره مملکت و عدم قبول پست نخست‌وزیری در یکی،دو مورد دیگر جمال امامی با این باور که مصدق باز قبول نمی‌کند و بعد می‌توانند جلو انتقادات او را گرفته و عملا او را خفه کنند، مصدق را پیشنهاد کرد. اما مصدق با درایتی که داشت این‌بار پذیرفت و اما نکته اساسی این است که بر خلاف دوستانی که همه مسایل را به آنچه در فاصله ۲۵ تا ۲۸مرداد ۱۳۳۲ گذشت تقلیل می‌دهند از همان روز اول به اصطلاح جناح دیگر دست از خرابکاری در کار دولت مصدق برنداشت. اینکه نخست‌وزیر قانونی کشور مصدق در مجلس بست می‌نشیند قبل از این تاریخ است. آنچه به جریانات ۳۰ تیر منجر می‌شود همه پیش از این مسایل است و هزار و یک مورد دیگر. حتی وقتی مصدق از شاه می‌خواهد که برای نظارت و کنترل و جلوگیری از مداخلات مکرر نظامیان در مسایل مملکت خود او وزیر دفاع شود جواب شاه به او «پس من باید چمدانم را جمع کنم و بروم.» هزار نکته باریک‌تر از مو در خویش دارد. خب، این دوستان که از قانون‌شکنی مصدق سخن می‌گویند از خودشان نمی‌پرسند بر اساس کدام ماده از قانون اساسی تعیین وزیر دفاع از وظایف شاه بود که حالا مورد تعرض مصدق قرار گرفته باشد! نکته این است که نه دربار با شیوه مملکتداری مصدق همراه بود و نه عناصر و گروه‌های متعددی که همچون مگسان دور شیرینی دربار کیا و بیایی داشتند. در نتیجه توطئه‌ای که سرانجام به کودتای ننگین و ارتجاعی ۲۸مرداد ۱۳۳۲ می‌رسد به گمان من مستقل از انحلال مجلس آن‌هم نه به تصمیم مصدق بلکه با رای رفراندم از همان روز اول نخست‌وزیری مصدق در جریان بود. از همه اینها گذشته فرمان برکناری مصدق که در جیب نصیری بود قبل از انحلال مجلس صادر شده بود. یعنی این ادعا که انحلال مجلس دست شاه را برای برکناری مصدق باز کرد متاسفانه واقعیت ندارد. چون فرمان برکناری قبل از آن صادر شده بود. به عبارت دیگر، اگر کسی در اینجا قانون‌شکنی کرده باشد آن کس شخص شاه بود و نه مصدق و به نظر من نپذیرفتن یک فرمان غیرقانونی، قانون‌شکنی نیست. ولی دوستانی که از قانون‌شکنی مصدق سخن می‌گویند متاسفانه قدرت مطلقه شاه را پذیرفته‌اند و چون این را پذیرفته‌اند، بدیهی است که از قانون‌شکنی مصدق سخن می‌گویند.

* مجلس ایران در اردیبهشت‏ سال ۱۳۳۰ مصدق را به نخست‏وزیری انتخاب کرد و اختیار ملی‏کردن شرکت بریتانیایی نفت انگلیس ایران را به او داد. بحران پیش‌آمده در مناقشه نفتی انگلیس و ایران، با تصاحب تاسیسات نفتی از سوی ایران آغاز شد. سیاست مقاومت در دستور کار دولت مصدق قرار گرفت و حتی راه‌حل‌های سازشی و واسطه‌گرانه آمریکا را نیز نپذیرفت. طرح آمریکایی‌ها و بریتانیایی‏ها مبنی بر ملی‏شدن صوری (یعنی ملی‏شدن ظاهری نه محتوایی) به‌عنوان «مصالحه منصفانه» نمایش داده می‌شد. آیا می‌توان بر اساس چنین واقعیتی ریشه کودتای سال ۳۲ را نیز در بحران نفتی میان ایران و بریتانیا در سال‌های ۱۳۳۲- ۱۳۳۰ دانست؟
- گفتم مصدق به گمان من به‌درستی اعتقاد داشت مردم ایران خود می‌توانند صنایع نفت خود را اداره کنند و برای مصدق به‌عنوان یک رجل ایران‌دوست این پذیرفتنی نبود که این منبع مهم در مالکیت خارجی‌ها باشد آن هم با قراردادی که از سرتاپایش کثافت و عدم توجه به منافع دراز مدت ایران می‌بارید. ولی احتمالا درست است که در بررسی نقش امپریالیسم و وحدتی که میان کشورهای عمده سرمایه‌داری- به‌ویژه آمریکا و انگلیس- وجود داشت کوتاهی کرده بودند. یعنی مصدق و شماری از رهبران نهضت ملی‌کردن نفت درباره آمریکا اشتباه کرده بودند. شوروی سابق هم دقیقا به‌خاطر ثبات رای مصدق در دفاع از منافع ملی ایران به دولت او روی خوش نشان نداد و در نتیجه دولت مصدق در جهان و به‌ویژه در میان قدرتمندان تنها ماند و ناگفته روشن است که اگر مصدق در این کار موفق می‌شد بی‌گمان بر صنایع نفت در دیگر کشورها هم تاثیر داشت. به این تعبیر با پرسش شما موافقم که برای اینکه منابع نفتی همچنان در کنترل شرکت‌های نفتی جهانی باقی بماند – کمااینکه اینگونه شد- حکومت مصدق باید تغییر می‌کرد. ولی آنچه معمولا در بررسی ریشه‌ها و علل کودتا به اندازه کافی مورد بررسی قرار نمی‌گیرد نقش نیروهای ارتجاعی داخلی است. بخش عمده‌ای از این مرتجعان دور شاه و دربار جمع شده بودند و البته تنها اینها نبودند. نکته این است که آنچه مصدق برای ایران می‌خواست – قانونمداری و دموکراسی و تعیین سرنوشت خویش – نه‌تنها با منافع امپریالیست‌ها تناقض داشت که بخش عمده‌ای از داخلی‌ها هم برنامه دیگری داشتند. برای بخش عمده‌ای از این عناصر یک منصب دولتی وسیله‌ای بود برای بارِ خود را بستن – خب، مصدق اینگونه نبود.

* عزت‌الله سحابی در خاطرات خود می‌گوید: «عدم توافق با انگلستان و مقاومت در برابر آنها با این ارزیابی انجام گرفته بود که غرب بدون نفت ایران قادر نخواهد بود نیاز خود را برطرف کند. اما دکتر مصدق در سفر خود به آمریکا پی برد که غرب کمبود نفت خود را از منابع دیگر تامین کرده است.» آیا روی‌آوردن به اقتصاد بدون نفت، می‌توانست راهگشای بحران سیاسی-اقتصادی دولت مصدق باشد؟ نقش اقتصاد نفتی در دولت مصدق، قبل و بعد از ملی‌شدن نفت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

- دولت مصدق در تمام دوره‌ای که بر سر کار بود از درآمد نفتی محروم شده بود ولی با این وصف با کوشش‌های دولت او ما نه شاهد تورم افسارگسیخته هستیم و نه بیکاری و رکود همه‌جاگیر می‌شود. در این راستا من فقط به یک داده آماری اشاره می‌کنم. در طول سه‌سالی که مصدق نخست‌وزیر ایران بود درحالی که ایران حتی یک‌دلار هم دلار نفتی ندارد ولی کل تجارت خارجی ایران (یعنی جمع واردات و صادرات غیرنفتی) ایران بیش از ۲۰درصد افزایش می‌یابد و اما وقتی اندکی دقیق به آمارها نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم در این سه‌سال واردات به ایران ۲۳درصد کاهش یافته اما صادرات غیرنفتی ایران هم ۹۲درصد افزایش داشت. اگرچه تجارت خارجی ایران در ۱۳۳۰- یعنی اولین سال صادرات مصدق هنوز کسری دارد، ولی این کسری هم در سال‌های ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ مثبت می‌شود. یعنی صادرات غیرنفتی ایران از واردات به کشور بیشتر می‌شود. می‌خواهید ببینید مملکت را چگونه اداره می‌کردند به همین آمارهای تجارت خارجی بنگرید. تنها سه‌سال پس از سرنگون‌کردن حکومت مصدق واردات به ایران حدودا پنج‌برابر افزایش می‌یابد و اما صادرات غیرنفتی شش‌درصد کاهش دارد. به جای مازاد تجارت که در سال ۱۳۳۲ وجود داشت کسری تجارتی ایران در ۱۳۳۵ نزدیک به دوبرابرونیم کل صادرات غیرنفتی ایران در آن سال است. لابد خبر دارید در تاریخ صدسال گذشته ایران تنها دوره‌ای که ایران در مبادلات خود با دنیای بیرون گرفتار کسری تراز پرداخت‌ها نیست همین دو،سه‌سال صدارت مصدق است؛ برخلاف ادعایی که می‌شود هم واردات ایران رو به‌ رشد است و هم صادرات غیرنفتی ایران. اینکه کودتا لازم می‌شود گذشته از دیگر مسایلی که به اختصار اشاره کرده‌ام اینکه دربار و حامیانش در داخل و خارج متقاعد می‌شوند که با بحران اقتصادی نمی‌توان از «شر» مصدق خلاص شد. اینکه می‌گویم «شر» مصدق واقعیت این است که حکمرانی مصدق برای الگوی خودکامگی و استبداد در ایران و سیاست اقتصادی تماما وابسته به منافع کشورها و شرکت‌های امپریالیستی به‌راستی یک «شر» بود. اگر مصدق را سرنگون نمی‌کردند ما ایرانی‌ها هم در عمل یاد می‌گرفتیم که به شیوه دیگری زندگی و رفتار کنیم. من به‌جد اعتقاد دارم که کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ نه‌فقط پایان حکمرانی مصدق است، بلکه درواقع روزی است که سرنگونی سلطنت هم در ایران رقم خورده است – اگرچه به ظاهر اینگونه به نظر نمی‌رسد. البته ۲۵سال طول کشید تا این اتفاق بیفتد. در دوره زمامداری مصدق خبر داریم که حداقل ۷۰ نشریه مخالف دولت منتشر می‌شدند.
* نقش نفت ایران را پس از بحران‌هایی بعد از جنگ جهانی دوم در بازسازی اروپا و به‌خصوص انگلستان را تا چه حد تاثیرگذار می‌دانید؟ چراکه گویی ردپای حمایت آمریکا از شاه در برکناری مصدق در کودتای ۲۸مرداد (تنها چندماه پس از ملی‌شدن نفت ایران) ریشه در همین مساله داشت. حتی حفظ موضع بی‌طرفانه آمریکا تا پایان دوره ریاست‌جمهوری ترومن در برابر سرپیچی مصدق از رسیدن به توافق در مناقشه نفتی دیری نپایید.
- در این تردیدی نیست که درآمد انگلستان از منابع نفتی ایران قابل توجه بود ولی با توجه به حجم انهدامی که در اروپا شاهد بودیم، بعید می‌دانم این درآمدها نقش قابل‌توجهی در این بازسازی داشته باشد. بخش عمده‌ای از منابع مالی لازم برای بازسازی اروپای بعد از جنگ را آمریکایی‌ها تحت عنوان «طرح مارشال» فراهم کردند. این روایت بی‌طرفی آمریکا هم به نظر من بیشتر توهم بود تا واقعیت یعنی آمریکا به‌عنوان مهم‌ترین کشور سرمایه‌داری نمی‌آمد انگلستان را بگذارد و به اصطلاح طرف ایران را بگیرد. حتی طرح مارشال هم یکی از دلایلش این بود که جلو پیشروی کمونیست‌ها در اروپا گرفته شود. در نتیجه اگرچه درست است که تغییر سیاست در آمریکا احتمالا تاثیر داشت، ولی آن را تعیین‌کننده نمی‌دانم. یعنی حتی اگر این اتفاق هم نمی‌افتد در تقابل نهایی من یکی تردیدی ندارم که آمریکا در کنار شرکت نفت انگلیس باقی می‌ماند نه در کنار مصدق. مساله دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که اتفاقا کشورهای امپریالیستی هم در مقابل تحولات دموکراتیک در کشورهایی چون ایران با نیروهای مستبد و خودکامه داخلی منافع مشترک دارند. اینکه درباره آزادی و دموکراسی شعار می‌دهند نباید موجب گمراهی ما «دوزخیان روی زمین» شود. با یک خودکامه‌ای مثل شاه خیلی بهتر می‌توان معامله کرد تا با آدمی چون مصدق که هر قرار و مداری را باید به اطلاع مجلس برساند و از آن گذشته به مطبوعات و رسانه‌ها هم امکان و اجازه می‌دهد تا درباره‌اش بحث و گفت‌وگو کنند. یعنی می‌خواهم بر این نکته تاکید کرده باشم کودتا علیه مصدق برای غرب این امتیاز اضافی را داشت که پس از آن هر کاری که می‌خواستند می‌کردند کمااینکه کرده بودند و کسی هم نبود که از جزییات قراردادهای اسارت‌باری که تحمیل می‌کردند، خبر داشته باشد.
*آیا می‌توان رفتار آشتی‌ناپذیر شرکت نفت در دولت مصدق را یکی از عواملی دانست که به کودتای ۲۸مرداد منجر شد؛ آیا اتخاذ چنین مشی‌ای در کنار اقتصاد بدون نفت، دولت مصدق را با بحران‌های اقتصادی روبه‌رو ‌کرد؟
- درباره اقتصاد ایران در دوره مصدق در پاسخ به سوال دیگری جواب دادم من منظور شما را از «آشتی‌ناپذیری» دولت مصدق متوجه نمی‌شوم. مصدق منابع نفتی را ملی کرد و از همان روز اول هم اعلام کرد که ما می‌خواهیم با همه جهان رابطه داشته باشیم. خودتان هم خبر دارید این دولت مصدق نبود که به دیگران حتی به انگلیسی‌ها نفت نمی‌فروخت بلکه حتی آنان که از ایران نفت خریده بودند مورد تهاجم و یورش انگلستان و قدرت‌های حامی آن قرار گرفته بودند. مصدق حتی حاضر به اخراج کارگران و کارمندان انگلیسی هم نبود بلکه به همه آنها اطلاع داد که شما از این پس برای دولت ایران کار می‌کنید. ولی اهداف امپریالیستی انگلیس و دیگر کشورها اجازه نداد که این برنامه‌ها اجرایی شود.
* نقش بحران‌های اقتصادی دولت مصدق که به سوی اقتصاد بدون نفت پیش می‌رفت را تا چه حد در اتخاذ مشی سیاسی او در روزهای قبل از کودتا موثر می‌دانید؟ چراکه دولت مصدق نفت را ملی کرده بود، مجلس هفدهم را منحل کرده بود و در جنگی عریان با بریتانیا و در قهر سیاسی با شاه به سر می‌برد و حتی به‌رغم ‌آنکه با جریان چپ ایران نتوانسته بود همصدا و هم‌آوا شود، اما به‌عنوان نمونه، مصدق در ۲۵مرداد پیشنهاد فاطمی مبنی بر منحل‌کردن سلطنت را به‌طور انقلابی نپذیرفت و اعلام جمهوری نکرد یعنی پیش از رخ‌دادن کودتا، انقلاب نکرد؛ این روند در مسیر سیاست ایران در پرتو ملی‌شدن نفت و اقتصاد نفتی ایران و شکل‌گیری طبقه متوسطی که ۱۳درصد جمعیت ایران را شکل‌ می‌داد تا چه حد موثر بود؟

- با بعضی نکته‌ها در این پرسش شما مشکل دارم. مصدق در هیچ دوره‌ای در «قهر سیاسی» با شاه نبود بی‌تعارف این شاه بود که «نوکر خان‌‌زاد» می‌خواست نه یک رجل سیاسی از نوع مصدق. اینکه مصدق با پیشنهاد زنده‌یاد فاطمی همراه نشد به گمان من هیچ ابهامی ندارد. مصدق در همه زندگی‌اش سیاستمداری مدافع مشروطه باقی ماند او می‌خواست شاه بر اساس قانون اساسی مملکت سلطنت کند نه حکومت. درباره همراهی با چپ که منظور شما حزب‌توده است، من بدون اینکه به جزییات بپردازم، معتقدم سیاست فاجعه‌بار حزب نه فقط کمکی نکرد بلکه وبال گردن دولت شد. وقتی می‌گویم سیاست فاجعه‌بار سخنی به گزاف نمی‌گویم. حزب‌توده می‌کوشید سیاست خارجی شوروی سابق را پیش ببرد به همین خاطر هم بود که مثلا تظاهرات برای صلح جهانی برگزار می‌کرد اینکه می‌فرمایید مصدق پیشنهاد منحل‌کردن سلطنت را به‌طور انقلابی نپذیرفت به نظرم به درایت عمیق او برمی‌گردد. مصدق با تجربه پیش از ۶۰ ساله‌اش در سیاست ایران از برآورد نیروها به نظر من درک وسیعی داشت و می‌دانست چنان کاری در آن شرایط که نیروهای دیگر اجتماعی با آن همراه نیستند تنها می‌تواند به صورت جنگ داخلی دربیاید که مملکت را نابود می‌کند. مصدق با خشونت و آدمکشی به‌طور جدی زاویه داشت و آن را برنمی‌تابید. در این دوره‌ای که شما از آن سخن می‌گویید حتی گروهی از کسانی که تحت عنوان «جبهه ملی» به مجلس رفته بودند به جمع حامیان دربار پیوسته بودند. نیروهای دیگری هم بودند که عمدتا بر سر منافع شخصی با مصدق مشکل پیدا کرده بودند در نتیجه پیامد «انقلاب» در آن شرایط برای کشور فاجعه‌بار بود و مصدق ایران را بسی بیشتر از اینها دوست داشت که دست به چنین کاری بزند.
پی‌نوشت‌ها:
(
۱) نامه دکتر مصدق به شهربانی کل کشور، مورخ ۱۱اردیبهشت ۱۳۳۰، نامه‌های دکتر مصدق، گردآوری محمد ترکمان، تهران، جلد اول، تهران ۱۳۷۵، ص ۱۶۵
(
۲) همان، ص ۱۶۵
(
۳) فخرالدین عظیمی، حاکمیت ملی و دشمنان آن، نشر نگاره آفتاب، تهران ۱۳۸۳، ص ۲۲۴
(
۴) نامه سرگشاده مصدق به قوام‌السلطنه، پنجم‌دی‌ماه ۱۳۲۵، نامه‌های مصدق، جلد اول، ص ۹۴
(
۵) نطق مصدق در جلسه نهم آبان ۱۳۰۴ شمسی، به نقل از « نطق‌ها و مکتوبات دکتر مصدق» انتشارات مصدق، ۱۳۴۹، صص ۵-۱۰
منبع: ضمیمه روزنامه شرق- « ویژه نامه شصت و سومین سالگرد ملی شدن صنعت نفت ایران» – شنبه ۲۴ اسفند۱۳۹۲ – شماره ۱۹۷۷
*
نگاه کنید به وبلاک نیاک – یادداشتهای احمد سیف «روشنفکران و ملی‌شدن صنعت نفت»- شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ ه‍.ش.
http://niaak.blogspot.de/

با امید به پیروزی ملی به پیشواز نوروز می رویم


۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

شهرهای گمشده در غبار زمان (بخش اول)

نویسنده: یکشنبه, 11 اسفند 1392 
دلایل متعددی برای تخیله و متروک شدن یک شهر وجود دارند که از جمله آن می‌توان جنگ، بلایای طبیعی، شرایط نامساعد اقلیمی و از دست دادن شرکای تجاری را نام برد. اما واقعیت مهم این است که این شهرها در گذر زمان گم شده و غبار فراموشی یاد و خاطره‌شان را برای قرن‌های متمادی از ذهن آدمیان پاک نمود، هر چند سرانجام هر کدام پس از مدت زمانی مدید مجددا کشف شده و توجهات را از نو به سوی خود جلب نمودند. در این فهرست قصد داریم تعدادی از این شهرهای از یادرفته را دوباره به یاد آوریم و تاریخ ساکنان این سیاره را از نو مرور کنیم.


کارتاژ

lost-cities-01
این شهر که در تونس امروزی واقع شده است توسط اقوام فینیقی پایه گذاری شده و مرکز امپراتوری کارتاژ در دوران باستان بود. این شهر در زمان خود در مدیترانه به قدرت اصلی تبدیل شده و دست‌کم برای 3000 سال پابرجا باقی ماند. به خاطر رقابت با سیراکوز (ناحیه در یونان باستان) و روم جنگ‌های متعددی بین آنان رخ داد که با تجاوز به خاک یکدیگر همراه بودند. شاید بتوان حمله مقتدرانه هانیبال به ایتالیای آن دوران را برجسته‌ترین نبرد آنان به شمار آورد. اما سرانجام کارتاژ در سال 146 قبل از میلاد توسط ارتش روم نابود شد. رومی‌ها قبل از آنکه شهر را به آتش بکشند خانه به خانه حرکت کرده و به قتل و غارت و به اسیری گرفتن مردم پرداختند. بعدها رومیان خود از نو این شهر را تاسیس کرده و آن را به یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شهرهای امپراتوری روم بدل کردند. سالها گذشت تا این شهر برای بار دوم در سال 698 پس از میلاد و این بار در هنگام فتوحات مسلمانان مجددا تخریب شد.

سیوداد پردیدا (Ciudad Perdida)

lost-cities-02
سیوداد پردیدا که در زبان اسپانیولی به معنای شهر گمشده است، شهری است تاریخی در سیرا نوادا (Sierra Nevada) کشور کلمبیا که بنا بر باور عموم 800 سال بس از میلاد مسیح بنیان نهاده شد. شهر گمشده یک سری تراس که در دل مناطق کوهستانی کنده شده‌اند، شبکه‌ای از راه‌های سنگفرش شده و همچنین یک‌سری میادین مدور کوچک را در برمی‌گرفت. اعضاء قبایل محلی این شهر را تیونا می‌نامند و باور دارند این شهر قلب شبکه‌ای از روستاها است که زمانی سکونت‌گاه نیاکان‌شان یعنی قوم تایرونا (Tairona) بوده است. ظاهرا این شهر در زمان جنگ و فتوحات اسپانیایی‌ها متروکه شد. سیوداد پردیدا در 1972 توسط یک گروه کاشف گنج کشف شد.

تروی

lost-cities-03
فکر می‌کنم دست کم اکثر ما این شهر را می‌شناسیم. تروی شهری است افسانه‌ای که در قسمت شمال غربی ترکیه امروز قرار گرفته بود. این شهر در اثر حماسی شاعر یونانی هومر یعنی ایلیاد نقشی مهم برعهده داشت. براساس افسانه ایلیاد این شهر جایی بود که جنگ تروا در آن رخ داد. امروزه بقایای این شهر تاریخی کشف شده و از افسانه به واقعیت بدل شده است. حفاری‌های باستان شناسی نشان می‌دهد تروی شامل لایه‌های متعدد تخریب شده می‌باشد. لایه تروی VIIa احتمالا متعلق به همان شهر تروی مدنظر هومر در ایلیاد است که تاریخ ساختش بین اواسط تا اواخر قرن 13 پیش از میلاد برآورد می‌شود.

اسکارا بری (Skara Brae)

lost-cities-04
این شهر که در جزیره اصلی یورکنی قرار داشته (جزایر یورکنی در شمال اسکاتلند قرار دارد) جزء بهترین دهکده‌های متعلق به عصر سنگ است که در قاره اروپا واقع شده‌اند. این شهر برای صدها سال توسط ماسه پوشیده شده بود تا سرانجام در سال 1850 طوفان عظیمی محل آن را نشان داد. دیوارهای سنگی آن بسیار خوب باقی مانده‌اند چرا که ظاهرا منازل مسکونی بلافاصله پس از ترک ساکنین شهر توسط شن پر شده‌اند. به دلیل آنکه این جزیره فاقد پوشش درختی بوده تمامی اثاثیه از سنگ ساخته شده و در نتیجه آنها نیز از چنگال اثرات تخریبی گذر زمان برحذر مانده‌اند. اسکارا بری از 3180 تا 2500 پیش از میلاد مسکونی بوده اما بعد از تغییرات اقلیمی که باعث سردی و رطوبت بیش از اندازه منطقه شده بود ساکنان مجبور به ترک خانه‌های خود شدند.

ممفیس

lost-cities-05
ممفیس شهری است که حدود 3100 سال پیش از میلاد تاسیس شد. این شهر افسانه‌ای را منس(Menes) پادشاهی که مصر علیا و سفلی را با هم متحد نمود، پایه گذاری کرد. پیش از آن ممفیس بیشتر به قلعه‌ای نظامی شبیه بود، جایی که منس از آنجا منابع آب و زمین‌های بین مصر علیا و دلتای رود نیل را تحت نظر داشت. در طی سلسله سوم پادشاهی، ساکارا (بزرگ‌ترین محل تدفین کشور مصر در نزدیک ممفیس) به طرز قابل ملاحضه‌ای رشد کرده و با اهرام شگفت انگیزش حیرت همگان را برانگیخته بود. ممفیس از این نظر با نوبیا، آسیریا، پرسیا و ماکدونیا که تحت نظر اسکندر کبیر بودند برابری می‌کرد. این نقطه به عنوان مرکزی مذهبی بسیار مورد توجه بود تا آنکه با ظهور مسیحیت و به دنبال آن اسلام از شکوه و درخشش کاسته شده و پس از آنکه مسلمانان در 640 بعد از میلاد مصر را تسخیر کردند، متروکه شد. از جمله خرابه‌های برجا مانده از ممفیس می‌توان معبد بزرگ پتاه (Ptah) را نام برد، همچنین کاخ‌های سلطنتی فراعنه و مجسمه بزرگی از رامسس دوم از دیگر موارد هستند. در نزدیکی این شهر اهرام ساکارا قرار گرفته‌اند.

کارال

lost-cities-06
این شهر که یکی از کهن‌ترین شهرهای گمشده قاره آمریکا به شمار می‌رود، در دره سوپ (Supe) در کشور پرو واقع شده بود. کارال در فاصله سال‌های 2600 تا 2000 پیش از میلاد مسکونی بوده و بیش از 3.000 نفر سکنه داشت. این شهر در زمره بزرگ‌ترین شهرهای تمدن نورته چیکو (Norte Chico) جای داشت. کارال از یک محوطه عمومی مرکزی و وسیع تشکیل شده بود که 6 سکوی بزرگ خاکریز مانند حول آن قرار گرفته بود. همه شهرهای گمشده در دره سوپ تشابهاتی با یکدیگر دارند هر چند دیگر شهرها سکوهای کوچک‌تر با دوایر سنگی داشتند. با این توصیف شاید کارال مرکز و نقطه ثقل این تمدن درخشان بوده است. ظاهرا مردمان ساکن این شهر صلح طلب بوده‌اند چرا که هیچ نشانی از ابزار و ادوات جنگی یا استحکامات نظامی در آن مشاهده نشده است.

بابل

lost-cities-07
بابل مرکز و پایتخت امپراتوری بابل یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های کهن بود که در کنار رود فرات ساخته شد. این شهر در طول هرج و مرج‌های سال 1180 پیش از میلاد رو به زوال و نابودی رفت اما در پی کمک‌های شایان امپراتوری آشور بار دیگر مسیر رشد و شکوفایی را طی کرده و در قرن نهم پیش از میلاد از نو سر برآورد. رنگ‌های درخشان و تجمل و شکوه بابل مربوط به دوره‌ای است که نبوکد نصر یا همان بخت‌النصر فرمانروایی را برعهده داشت. او بود که دستور ساخت باغ‌های معلق معروف را داد که یکی از عجایب دوران باستان به حساب می‌آیند. امروز تمام چیزی که از این شهر باستانی باقی مانده مجموعه‌ای است از ساختمان‌های آجری شکسته و فروریخته و آوارهایی که در جلگه وسیع و حاصلخیز بین‌النهرین بین رودهای دجله و فرات در کشور عراق برجای مانده‌اند.

تیکسیلا (Taxila)

lost-cities-08
این شهر که در شمال غربی کشور پاکستان و در ناحیه پنجاب قرار گرفته یکی از شهرهای کهنی است که توسط پادشاه مقتدر ایران داریوش کبیر در 518 پیش از میلاد ضمیمه خاک ایران شد. در 326 قبل از میلاد این شهر توسط اسکندر کبیر محاصره شد. توسط فاتحان جانشین تحت سلطه درآمد و به یکی از بزرگ‌ترین مراکز بودیسم تبدیل شد. توماس یکی از شخصیت‌های مسیحی برجسته در قرن اول پس از میلاد از آن دیدن کرد. موفقیت عمده این شهر در دوران باستان بیشتر مرهون محل قرار گیری آن بود چرا که این شهر محل ارتباط سه مسیر تجاری بسیار مهم آن دوران بوده است. وقتی آنها رو به انحطاط رفتند این شهر نیز جاذبه و مقبولیت خود را از دست داد و در نهایت در قرن پنجم توسط قوم هون تخریب شد.

سوکوتایی (Sukhothai)

lost-cities-09
سوکوتایی یکی از قدیم‌ترین و در عین حال مهم‌ترین شهرهای تاریخی تایلند به شمار می‌رود. در اصل یک شهر ایالتی در نزدیکی آنگکور و امپراتوری خمر بوده که استقلال خود را در قرن 13 به دست آورده و به عنوان مرکز اولین ایالت مستقل و واحد تایلند شناخته شد. گفته می‌شود این شهر باستانی 80.000 نفر سکنه داشته است. بعد از 1351 زمانی که آیوتایا (Ayutthaya) به عنوان اولین پایتخت قدرتمند سلسله تای بنیان نهاده شد، سوکوتایی رفته رفته اعتبار و اهمیت خود را از دست داد و در 1438 سقوط کرده و ضمیمه قلمرو اوتایا شد. در اواخر قرن 15 تا اوایل قرن 16 این شهر متروکه شده و دوران طلایی خود را برای همیشه پشت سر نهاد.

تیمگد (Timgad)

lost-cities-10
این شهر یک از شهرهای کلونی نشین رومی بوده که در کشور الجزایر واقع شده و توسط تراجان امپراتور رومی، در 100 پس از میلاد بنیان نهاده شد. تیمگد که در اصل برای جمعیتی حدود 15.000 نفر طرح ریزی شده بود به سرعت رشد کرد. تیمگد براساس اصول معماری رومی بنیان نهاده شده و یکی از بهترین نمونه‌های آن می‌باشد. در قرن 5 این شهر توسط واندال‌ها (قبایل شرق آلمان) نابود شده و دو قرن بعد بربرها بر آن تاختند. به دنبال آن تیگمد از صفحه تاریخ پاک شد و به جمع دیگر شهرهای گمشده امپراتوری روم پیوست تا آنکه در 1881 بقایای آن کشف شد.

موئن‌جودرو (Mohenjo-Daro)

lost-cities-11
این شهر که حدود 2600 سال پیش از میلاد تاسیس شده یکی از قدیمی‌ترین مناطق شهری جهان به حساب می‌آید. این شهر گاهی اوقات به عنوان یک کلان شهر ارجاع داده می‌شود. طراحی این شهر بر مبنای شبکه‌ای از خیابان‌ها است که در یک الگوی منظم و کامل امتداد یافته‌اند. تخمین زده می‌شود این شهر حدود 35.000 سکنه داشته است. معماری ساختمان‌های آن به طور ویژه ممتاز بوده و از مواد گوناگونی همچون الوارهای چوبی سوخته شده و آجرهایی ساخته شده از گل که در آفتاب خشک شده و کاملا هم اندازه هستند درست شده است. موئن جودرو و تمدن دره ایندوس (Indus) حدود 1700 پیش از میلاد بدون هیچ رده‌پایی از صفحه تاریخ پاک شدند. این شهر در دهه 1920 از نو کشف شد.

زیمباوه بزرگ

lost-cities-12
زیمباوه بزرگ در اصل مجموعه‌ای از خرابه‌های سنگی است که در منطقه وسیعی از کشور زیمباوه امروزی گسترده شده‌اند، کشوری که نام خود را از همین خرابه‌ها گرفته است. لغت بزرگ اشاره‌ای است به وسعت محل قرار گیری آن و صدها خرابه کوچکی که به نام زیمباوه شناخته شده و در سرتاسر کشور پخش شده‌اند. این بناها توسط مردمان بومی بانتو ساخته شده‌ و زمان ساخت آنها به قرن یازدهم برمی‌گردد. این ساختمان‌ها برای بیش از 300 سال دوام داشته‌اند. تخمین زده می‌شود در روزهای اوج و شکوفایی، زیمباوه بزرگ بیش از 18.000 سکنه داشته است. به دلیل کمبود منابع آب که ناشی از تغییرات اقلیم بود و همچنین قحطی که به دنبال آن گریبانگیر ساکنین شد و نیز وضعیت سیاسی ناپایدار، ساکنان مجبور به ترک آن شده و بدین ترتیب دوران طلایی آن به سر رسید.

هترا (Hatra)

lost-cities-13
هترا یا الحضر شهری بود نیرومند و بزرگ که تحت تاثیر امپراتوری ایران قرار داشته و پایتخت اولین قلمرو اعراب به شمار می‌رفته است. این شهر بارها مورد هجوم رومیان قرار گرفت اما به مدد دیوارهای بلند و قطور و همچنین استحکامات تقویت شده‌اش سر تسلیم فرود نیاورد. هترا در سال 241 پس از میلاد توسط امپراتور ساسانی شاپور اول تسخیر شده، تخریب شد. خرابه‌های هترا در عراق امروزی و بویژه معبد هلنیستی و معماری رومی آن که با تزئینات شرقی در هم آمیخته گواهی است بر شکوه و بزرگی این شهر در دوران طلایی‌اش.

سانچی

lost-cities-14
در محل قرار گیری سانچی ساختمان تاریخی واقع شده که بیش از هزار سال قدمت دارد. این سازه در ابتدا به صورت استوپای(Stupa) متعلق به قرن سوم پیش از میلاد شکل گرفته و با یک سری از معابد بودایی و خانقاه تکمیل شده است. چیزی که اکنون در این نقطه قابل مشاهده است آثاری است که در قرن دهم یا یازدهم ساخته شده‌اند. روزگاری این مکان میعادگاه زائران بودایی فراوانی بود ولی در قرن سیزدهم و در پی رو به انحطاط رفتن آئین بودایی در هند، سانچی متروکه شده و جنگل به سرعت به سمت آن پیشروی نمود. این شهر گمشده در 1818 بوسیله مقامات بریتانیایی مجددا کشف شد.

هاتوسا (Hattusa)

lost-cities-15
هاتوسا در قرن 17 پیش از میلاد به عنوان مرکز امپراتوری هیتی‌ها شناخته می‌شد. در 1200 قبل از میلاد این شهر همراه با ایالات هیتی به عنوان بخشی از زوال عصر برنز نابود شد متعاقب آن ساکنان آن را ترک نموده و در نهایت متروکه شد. بنابر تخمی‌نهای جدید جمعیت این شهر بین 40 تا 50 هزار نفر برآورد می‌شود البته این رقم مربوطه به دورانی است که این شهر در اوج شکوفایی خود قرار داشته است. از خانه‌های مسکونی که با آجر و الوار ساخته شده بودند چیزی باقی نمانده تنها می‌توان خرابه‌های سنگی معابد و کاخ‌ها را در محل شهر مشاهده نمود. هاتوسا در اوایل قرن بیستم و در نواحی مرکزی کشور ترکیه توسط گروهی از باستان شناسان آلمانی کشف شد. مهم‌ترین کشف صورت گرفته در این شهر لوحه‌های سفالی است که شامل مجموعه قوانین آن دوران و ادبیات کهن خاور نزدیک هستند. این شهر در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد.

چان چان (Chan Chan)

lost-cities-16
شهر خشتی و گسترده چان چان در کشور پرو بزرگ‌ترین شهر این منطقه تا پیش از ورود آمریکایی‌ها به این نواحی بوده است. مصالح به کار برده شده در ساخت آن آجر یا خشت خام بوده و بناها غالبا با تزئینات و پیرایه‌هایی با نقوش برجسته و تقریبا نزدیک به سبک عربی مزین شده بودند. مرکز شهر شامل تعدادی قلعه و استحکامات بوده که اتاق‌هایی برای تشریفات، تالارهای تدفین و معابد را در برمی‌گرفتند. این شهر توسط چیمو (Chimu) در حدود 850 پس از میلاد ساخته شده و تا زمانی که توسط امپراتوری اینکا در 1470 تسخیر شد پابرجا باقی ماند. برآوردها نشان می‌دهد حدود 30.000 نفر در این شهر سکنی گزیده بودند.

مسا ورده

lost-cities-17
مسا ورده در جنوب غربی ایالت کلرادو قرار گرفته و مسکن صخره نشینان باستانی یعنی مردمان آناسازی(Anasazi) بوده است. در قرن دوازدهم این قبیله شروع به ساخت خانه‌های‌شان در غارهای کم ژرفا و در زیر صخره‌های که در امتداد دیواره‌های دره‌ها قرار گرفته بودند، کردند. بعضی از این اقامتگاه‌ها به اندازه بزرگ بود که 150 اتاق را شامل می‌شد. در 1300 تمامی مردمان آناسازی‌ مساورده را ترک نمودند، اما خرابه‌های برجا مانده تفریبا به طور کامل دست نخورده باقی ماند. سوال‌ها پیرامون این عزیمت ناگهانی همچنان بی‌جواب باقی مانده‌اند. هر چند هجوم قبایل شمالی بیگانه و خشکسالی از جمله دلایلی است که گمان می‌رود پاسخ این معما باشند.

پرسپولیس

lost-cities-18
پرسپولیس پایتخت تشریفاتی امپراتوری قدرتمند ایران یعنی هخامنشیان بوده است. آثار برجای مانده از آن در 70 کیلومتری شمال شرقی شیراز قرار گرفته و امروزه به نام تخت جمشید شناخته می‌شود.
این شهر در اصل پارسا (Parsa) یا پارسه نامیده می‌شده و پرسپولیس برگرفته از لغت یونانی پرسس پولیس (Persas Polis) به معنای شهر پارسی یا ایرانی بوده است. بنا بر توصیفات این شهر بسیار زیبا بوده و با کارهای هنری ارزشمندی آراسته و تزئین شده بود که متاسفانه تنها تعداد اندکی از آنها تا به امروز باقی مانده‌اند. در 331 پیش از میلاد اسکندر کبیر در تلاش برای تسخیر امپراتوری ایران این شهر را به آتش کشید تا به نوعی انتقام سوزانده شدن آکروپولیس در آتن را گرفته باشد. این شهر همچنان به عنوان پایتخت ایران در زمان امپراتوری مکدونیان باقی ماند تا آنکه به تدریج از لوح روزگار محو شد. آثار به جا مانده از این شهر جزء فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارند.
در اینجا بخش نخست مطلب ما پیرامون شهرهای فراموش شده به پایان رسید. در ادامه شما را با دیگر شهرهای گمشده جهان آشنا می‌کنیم. همچنان با ما همراه باشید.

شهرهای گمشده در غبار زمان (بخش دوم)

نویسنده: دوشنبه, 19 اسفند 1392
از زمانی که بشر پی به فواید زندگی گروهی و اجتماعی برد رفته رفته شهرها پا گرفتند. اما عوامل گوناگونی گاه دست به دست هم می‌دهند تا ساکنین شهری را وادار به ترک و تخلیه آن کنند. پس از آن تنها خانه‌هایی متروکه باقی می‌مانند که سرگذشت ساکنان خود را در سکوت مرور می‌کنند. این چنین است که گاهی شهرهایی بدون آن که خود متوجه شویم از یادها می‌روند تا شاید سالیان سال بعد مسافر، گردشگر یا باستان شناسی کنجکاو به طور اتفاقی ردی از آنان یافته و از نو دست به کاوش و جستجوی آنها بزند.



در قسمت نخست این مطلب شما را با تعدادی از شهرهای از یادرفته جهان آشنا کردیم، در ادامه تعداد دیگری از این شهرها را به شما معرفی می‌کنیم. به علاوه در قسمت سوم این سری مقالات قصد داریم سری هم به شهرهای تاریخی و معروف کشورمان زده و قدری هم به تاریخ ایران زمین بپردازیم. در ادامه با ما همراه باشید.

لپتیس مگنا (Leptis Magna)

lost-cities-19
لپتیس مگنا یا لپسیس (Lepcis) شهری با معماری برجسته و متعلق به امپراتوری روم بود. این شهر در مکانی که امروز به عنوان کشور لیبی شناخته می‌شود، قرار گرفته بود. در زبان عربی این شهر را لبده (Labdah) می‌نامند. این شهر از بندرگاهی طبیعی برخوردار بود که به نوعی توسعه و شکوفایی آن را تضمین می‌کرد، چرا که لپتیس به عنوان یک مرکز تجاری مهم در ناحیه مدیترانه و همچنین سحارا شناخته می‌شد. همچنین به دلیل وجود زمین‌های حاصلخیز و غنی که در امتداد خطوط ساحلی‌اش قرار گرفته بودند در زمینه تولید محصولات کشاورزی نیز وضعیتی مناسب داشت. امپراتور روم سپتیمیوس سوروس (193-211Septimius Severus, ) که در لپتیس متولد شده بود بزرگ‌ترین حامی و پشتیبان این شهر به شمار می‌رفت. زیر نظارت مستقیم او برنامه‌های جاه‌طلبانه‌ای برای توسعه شهر با نخستین قدم‌های ساخت سازه‌های باشکوه آغاز شد. هرچند لپتیس در طول سال‌های بعد رفته رفته شکوه خود را از دست داد و به دنبال مشکلات رو به گسترشی که با امپراتوری روم داشت رو به زوال رفت. پس از فتوحات اعراب در 642 این شهر گمشده رو به خرابی نهاد و توسط طوفان‌های شن برای قرن‌ها مدفون و از نظر محو شد. در ژوئن 2005 گروه باستان شناسی دانشگاه هامبورگ به طور اتفاقی پرده از رازهای کهن این شهر برداشتند.

ارگنچ (Urgench)

lost-cities-20
ارگنچ که در زبان فارسی آن را گرگنچ می‌نامیدند، سابقا نزدیک رودخانه آمو دریا در غرب کشور ازبکستان قرار گرفته بود. ارگنچ یکی از بزرگ‌ترین شهرهایی محسوب می‌شد که در مسیر جاده ابریشم قرار گرفته بودند. در قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم دوران طلایی این شهر از راه رسید و ارگنچ به مرکزی برای امپراتوری آسیایی خوارزم تبدیل شد. در 1221 چنگیز خان مغول با خشونت هر چه تمام این شهر را مورد تاخت و تاز قرار داد، زنان جوان و بچه‌ها به عنوان برده به سربازان مغول تقدیم شده و باقی جمعیت شهر هم قتل عام شدند. حتی پس از این تاراج وحشیانه خرابه‌های شهر تا مدتی باقی ماند، اما تغییرات ناگهانی آمو دریا موجبات تخریب بیشتر شهر را فراهم آورده و مردمانی را که علی رغم سختی‌های موجود هنوز در آن ساکن بودند واداشت خانه و کاشانه خود را ترک کرده و آن را برای همیشه متروک پشت سر باقی گذارند.

ویجایاناگارا (Vijayanagara)

lost-cities-21
ویجایاناگارا یکی از بزرگ‌ترین ابر شهرهای جهان بود که بالغ بر 500.000 هزار نفر سکنه داشت، این رقم در مقایسه با جمعیت آن دوران عددی قابل ملاحظه است. این شهر در فاصله بین قرون 14 تا 16 و تحت نفوذ و قدرت امپراتوری ویجایاناگارا که به نام امپراتوری کارناتا (Karnata) هم شناخته می‌شود، به سرعت توسعه یافته و شکوفا شد. این امپراتوری بر بخش گسترده‌ای از جنوب هند سلطه داشت. در طول این دوران، امپراتوری کارناتا اغلب با دول مسلمان درگیر جنگ بود. در 1565 ارتش امپراتوری متحمل شکست سنگین و فاجعه آمیزی شده و شهر بر باد رفت. فاتحان مسلمان به شهر یورش آورده و بر ساکنین مصیبت زده آن تاختند و در طول دوره‌ای چند ماهه شهر و معابد هندوی آن را با خاک یکسان کردند، با این وجود این امپراتوری به حیات خود ادامه داده و خیلی کند تن به تسلیم و اضمحلال داد. پایتخت اصلی هرگز مجددا احیا نشده و کسی در آن سکونت نگزید و از آن زمان تنها و از دور شاهد تغییرات اطراف بوده است. اکنون بقایا و خرابه‌های این شهر جزء میراث جهانی یونسکو است.

کالاکمول (Calakmul)

lost-cities-22
پنهان شده در قلب جنگل‌های انبوه ایالت کامپچی مکزیک(Campeche) ، کالاکمول یکی از بزرگ‌ترین شهرهای تمدن مایا بوده که تا به امروز کشف شده‌اند. کالاکمول شهری قدرتمند به شمار آمده که اغلب برتری تیکال (Tikal) دیگر شهر معروف تمدن مایا را به چالش می‌کشید. قدرت اصلی کالاکمول در استراتژی‌های خاصش نهفته بود. سیاستی که بر شبکه‌ا‌ی از متحدین اتکا داشت و بدین صورت شهر به بقاء خود ادامه می‌داد. از نیمه دوم قرن ششم تا اواخر قرن هفتم کالاکمول به طور کامل در مقابل نیروی تیکال دست بالا را داشت. این دو شهر که رقابتی پایاپای با یکدیگر داشتند، همواره در پی به کارگیری فنون نظامی و تصمیمات جنگی بودند تا از سد یکدیگر بگذرند، اما در نهایت هر دو آنها در پی شکست و دوران افول تمدن مایا از میان رفتند.

پالمیرا (Palmyra)

lost-cities-23
برای قرن‌ها پالمیرا (شهر درختان نخل) در کشور سوریه شهری مهم به شمار آمده و از ثروتی چشمگیر برخوردار بود، چرا که در مسیر کاروان‌هایی که از ایران به سمت بنادر مدیترانه‌ای این کشور در رفت و آمد بودند واقع شده بود. در اوایل 212 به دنبال اشغال دهانه رود تیگریس یا دجله (Tigris) و فرات (Eupherates) توسط سلسله ساسانیان از اهمیت تجاری این شهر کم شد. امپراتور روم دیوکلیشن (Diocletian) در تلاش برای نجات شهر از تهدیداتی که از سوی ساسانیان متوجه آنان بود، دیواری عظیم ساخته و سعی کرد شهر را توسعه دهد. اما سرانجام این شهر بوسیله اعراب مسلمان در 634 تصرف شد، اما می‌توان گفت تقریبا دست نخورده باقی ماند. در نهایت دیگر بار این شهر توسط ترکان عثمانی به اشغال درآمده و تا حد یک بادیه در دل کویر تنزل کرد. در قرن هفدهم بقایای آن توسط جهانگردان غربی کشف شد.

تیسفون

lost-cities-24
در قرن ششم تیسفون یکی از بزرگ‌ترین شهرهای جهان بود و همچنین در شمار آن دسته از شهرها به حساب می‌آمد که دروازه‌ای رو به تمدن باستانی ناحیه بین‌النهرین محسوب می‌شدند. به دلیل همین ویژگی بود که تیسفون به نقطه استراتژیکی و نظامی مهمی برای امپراتوری روم بدل شده و توسط آنان به اشغال درآمد. امپراتوری بیزانس نیز موفق شد پنج مرتبه این شهر را به تصرف درآورد. تیسفون در دوران تاخت و تاز مسلمین به ایران در سال 637 به تصرف آنان درآمد اما پس از آنکه در قرن هشتم بغداد به عنوان مرکز خلافت عباسیان به رسمیت شناخته شد این شهر به سرعت رو به افول نهاده و رفته رفته به شهر ارواح بدل شد. گفته می‌شود تیسفون در واقع الهام بخش شهر اسبانیر (Isbanir)در داستان‌های هزار و یکشب بوده است. هم اکنون این شهر در کشور عراق قرار گرفته و تنها بنای تاریخی باشکوهی که از آن باقی مانده طاق کسری معروف است که بازدید کنندگان فراوانی دارد.

هولسی (Hvalsey)

lost-cities-25
هولسی یا جزیره وال (Whale Island) از مجموعه‌ای از مزارع و کشتزارها تشکیل شده بود که در قلمرو شرقی قرار گرفته و بزرگ‌ترین ناحیه متعلق به وایکینگ‌ها در گرینلند به شمار می‌رفت. وایکینگ‌ها تقریبا در 985 پس از میلاد و توسط نورس فارمرز (Norse Farmers) یا مردمانی از نژاد آلمانی در این ناحیه پا گرفتند. در دوران اوج و شکوفایی این ناحیه بالغ بر چهار هزار سکنه داشت. علی رغم نقل و انتقالات قبایل غربی در نیمه قرن چهاردهم، کلنی نشینان این منطقه برای شصت تا هفتاد سال دیگر نیز به زندگی خود در این نواحی ادامه دادند. در 1408 یک ازدواج در کلیسای هولسی به ثبت رسیده اما در واقع این آخرین خبری بوده که از گرینلند به گوش جهانیان رسیده است.

آنی (Ani)

lost-cities-26
این شهر نیز که در مسیر کاروان‌های شرق- غرب قرار گرفته بود اولین منطقه مهم و ارزشمند در قرن پنجم میلادی بوده که به سرعت مراحل رشد و شکوفایی را طی کرد، به طوری که در قرن دهم به پایتخت ارمنیان تبدیل شد. در طول این دوران طلایی تعداد زیادی کلیسا در این شهر ساخته شد که برخی از آنها جزء بهترین نمونه‌های معماری قرون وسطی به شمار می‌آیند و به همین دلیل این شهر عنوان "شهر هزار و یک کلیسا " را به خود اختصاص داده است. تخمین زده می‌شود جمعیتی بالغ بر 100 تا 200 هزار نفر در آن سکونت داشتند. این شهر تا زمان حمله مغول‌ها در قرن سیزدهم به حیات خود ادامه داد، حمله‌ای که همچون زلزله‌ای مهیب و ویرانگر در 1319 رخ داده و راه‌های تجاری را به کام خود فرو برد و آنان را به صورتی برگشت ناپذیر به تباهی و ویرانی کشاند. با وقوع این حوادث ناخوشایند ساکنان این شهر نیز رفته رفته آن را ترک کرده و آنی برای قرن‌ها متروکه شد. خرابه‌های آن را هم اکنون می‌توان درکشور ترکیه مشاهده کرد.

پالنکه (Palenque)

lost-cities-27
پالنکه در کشور مکزیک در مقایسه با دیگر شهرهای گمشده تمدن مایا از ابعاد کوچک‌تری برخوردار است، اما در مقابل نمونه‌های درخشانی از معماری و حجاری‌های این تمدن در آن به چشم می‌خورد، زیباترین آثار هنری که تا به حال توسط هنرمندان مایایی خلق شده‌اند. اکثر سازه‌های این شهر در حدود 600 تا 800 میلادی قدمت دارند. جمعیتی از زارعین و کشتکاران برای نسل‌های متمادی در این شهر زندگی می‌کردند تا اینکه به تدریج این شهر از رونق افتاده و ساکنانش بار سفر بسته و این شهر را به حال خود رها کردند. پس از آن این شهر به تدریج توسط پیشروی‌های جنگل محو و از نظر ناپدید شد.

تیواهاناکو (Tiwanaku)

lost-cities-28
این شهر که در جنوب غربی سواحل دریاچه تیکانا در کشور بولیوی قرار گرفته، یکی از مهم‌ترین شهرهای پیشروی امپراتوری اینکا به شمار می‌رفته است. در طول دورانی حدفاصل 300 قبل از میلاد تا 300 میلادی، تیوانکو به عنوان مرکزی معنوی شناخته می‌شد و بسیاری از مردم برای زیارت بدانجا سفر می‌کردند. این جامعه شهری نوین کم کم به سمت نواحی اطراف توسعه یافته به طوری که بین قرون هفتم تا نهم تبدیل به یک قدرت مطرح و بزرگ منطقه‌ای در نواحی جنوبی آند شده بود. به نظر می‌رسد در بالاترین مقیاس این شهر پانزده تا سی هزار نفر سکنه داشته است، هر چند تصاویر ماهواره‌ای اخیر جمعیت بیشتری را پیشنهاد می‌دهند. حول و حوش 1000 میلادی پس از یک دگرگونی شدید در وضعیت اقلیمی ناحیه، تیواهاناکو از نظر منابع غذایی دچار مشکلات عدیده‌ای شد، در نتیجه منبع قدرت و قلمرو امپراتوری اینکا به شدت متزلزل گشته و در نهایت از یادها رفت.

پمپی (Pompeii)

lost-cities-29
اگر به تاریخ روم باستان علاقه دارید قطعا با نام این شهر نیز آشنایی دارید. در 24 اگوست سال 79 میلادی، آتشفشان وزوویوس یا همان وزو (Vesuvius) فورانی سهمگین را تجربه کرد که سبب شد شهر پمپی که در نزدیک آن قرار داشت در زیر خاکستر و خاک مدفون شود، واقعه‌ای که این شهر را در روزی شوم و نفرین شده از لوح تاریخ محو نمود. گویی همه چیز این شهر از خانه‌ها و میزها و نقاشی‌های روی دیوار، کوزه‌ها و اسباب ولوازم منزل و حتی ساکنان آن در تاریخ یخ زده و منجمد شدند. پمپی، همراه با هرکولانیوم (Herculaneum) دیگر شهر روم متروکه شده و سرانجام نام و محل قرارگیری آنها نیز از یادها رفت. هرچند روزی از راه رسید تا دستانی گرد و غبار از چهره این شهر برگرفته و به مدد حفاری‌های باستان شناسی در قرن هجدهم از نو از سوی جهان به رسمیت شناخته شد. شهرهای گمشده جزئیاتی خارق‌العاده و شگفت از زندگی مردمانی که هزاران سال پیش می‌زیستند را در اختیار ما قرار داده‌اند، پمپی هم از این قاعده مستثنی نبوده و به دلیل نحوه ناپدید شدنش داده‌هایی با ارزش برای باستان شناسان به همراه داشت.

تیوتوهواکن (Teotihuacan)

lost-cities-30
در قرن دوم پیش از میلاد تمدنی نوظهور و جدید در دره مکزیکو پا به عرصه وجود گذاشت. این تمدن شهر با شکوه و بزرگ تیوتوهواکن یا توتیواکان (Teotiwakan) را بنیان نهاد که هرم‌های بزرگ پله مانند آن به شهرتی عظیم دست یافتند. در قرن 6 میلادی و به دنبال خشکسالی طولانی مدتی که ناشی از تغییرات اقلیمی بود جمعیت منطقه رو به نقصان نهاد. هفت قرن بعد و پس از افول امپراتوری تیوتوهواکن، اهرام بزرگ این شهر گمشده توسط قوم آزتک مورد تکریم و استفاده قرار گرفته و به مکانی مقدس برای زائرین تبدیل شدند.

پترا (Petra)

lost-cities-31
پترا، شهر افسانه‌ای است که با عنوان "شهری با قدمتی به درازای زمان" نیز شناخته می‌شود، به علاوه به آن "شهر رز" هم می‌گویند که به دلیل رنگ سنگ‌هایی است که شهر در دل آنها کنده شده است . این شهر پایتخت قلمرو ناباتین (Nabataean) بوده که در زبان عربی الانباط خوانده شده و از دجله تا دریای سرخ قلمرو آنان بوده است. پترا شهری پهناور و خاص است که قرن‌ها پیش توسط ناباتین‌ها در دل دره وادی موسا در جنوب اردن کنده شده است. اینجا نقطه تلاقی مهمی بوده که کالاهایی همچون ابریشم و ادویه‌جات حمل شده و کشورهایی همچون چین، هندوستان و کشورهای عربی واقع در نواحی جنوبی، مصر، یونان و روم را به هم پیوند داده بود. در قرن ششم و پس از چندین زلزله مخرب که سیستم آبرسانی شهر را با اشکالات جدی مواجه کردند، تقریبا کل شهر تخیله و متروکه شد. پس از به پایان رسیدن جنگ‌های صلیبی پترا در جهان غرب نیز از یادها رفت، تا آنکه این شهر گمشده توسط جهانگرد سوئیسی یوهان لودویگ برکهارت (Johann Ludwig Burckhardt) در 1812 مجددا کشف شد.

تیکال (Tikal)

lost-cities-32
بین سال‌های 200 تا 900 پس از میلاد، تیکال بزرگ‌ترین شهر مایاها به شمار می‌رفت که بار اساس تخمین‌های صورت گرفته جمعیتی بین 100 تا 200 هزار نفر داشت. زمانی که تیکال به بالاترین میزان جمعیت خود رسید، نواحی اطراف آن جنگل زدایی شد، همین مسئله موجب فرآیندهای فرسایش گسترده‌ای گشت که سکونت در این ناحیه را با مشکل مواجه کرده و باعث ایجاد شیبی نزولی در سطوح جمعیتی شد. تیکال بخش اعظم جمعیت خود را در دوره زمانی بین 830 تا 950 از دست داد به طوری که به سرعت رو به انحطاط و نابودی رفت. پس از 950 این شهر کم رمق شده اما همچنان سعی داشت به حیات خود ادامه دهد. جمعیت اندکی در کلبه‌هایی در میان خرابه‌های شهر زندگی می‌کردند اما حتی این مردمان نیز ناچار شدند در قرون ده و یازده بارسفر بسته و این شهر را برای همیشه ترک کنند. به دنبال آن جنگل‌های بارانی گواتمالا از نو حق خود را مطالبه کرده و در طول هزار سال بعدی شهر و خرابه‌های باقی مانده را از آن خود نمودند.

آنگکور(Angkor)

lost-cities-33
انگکور شهر معبدی پهناوری در کامبوج است که برای سالیان متمادی، یعنی از قرن نهم تا قرن پانزدهم میلادی عنوان پایتخت امپراتوری خمر را به دوش می‌کشید. مهم‌ترین معبد این شهر انگکور وات (Angkor Wat) است که بزرگ‌ترین مکان مذهبی باستانی در نوع خود به شمار می‌رود. همینطور معبد بایون (Bayon) واقع در آنگکور توم (Angkor Thom) که دارای صورت‌های سنگی بزرگ و متعددی است. در طول این دوران بلند آنگکور شاهد تغییرات مذهبی متعدد ناشی از تقابل مذهب بودایی و هندوئیسم بوده است. در 1431 پایان دوران طلایی آنگکور فرا رسید، سالی که این شهر توسط مهاجمان آیوتایا (Ayutthaya)به اشغال درآمده و چپاول شد، تمدنی که خود نیز زفته رفته رو به انحطاط گذاشت. به جز منطقه آنگکور وات که به عنوان معبدی بودایی همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد، نواحی نزدیک به این شهر خالی از سکنه است.

ماچوپیچو

lost-cities-34
یکی از معروف‌ترین شهرهای گمشده جهان ماچوپیچوست، شهری که همه ما نام آن را بارها شنیده‌ایم، نامی که به نوعی مترادف با طلا و گنجینه‌های گمشده است. این شهر در 1911 توسط تاریخ شناسی اهل هاوایی مجددا کشف شد، آنهم برفراز دره اروبامبا (Urubamba)، جایی که برای قرن‌ها در سکوتی ژرف پنهان شده بود. شهر گمشده اینکاها از قسمت تحتانی دره قابل مشاهده نیست و کاملا به منابع خود متکی بوده است. این شهر توسط مزارع تراسی احاطه شده و منابع آب آن از چشمه‌های طبیعی تامین می‌شده است. اگرچه امروزه محل قرار گیری آن کشور پروست، اما تا پیش از کشفش در 1911 کاملا برای جهانیان ناشناخته بود.
در این جا بخش دوم این مقاله نیز به پایان رسید. منتظر بخش سوم و پایانی سری مقالات «شهرهای گمشده در غبار زمان» باشید که اختصاصا به معروف‌ترین شهرهای گمشده کشور عزیزمان، ایران اختصاص خواهد داشت.