۱۳۹۱ دی ۱۶, شنبه

خاطره ی باستانی پاریزی از دکتر محمد مصدق




خاطره ی باستانی پاریزی مورخ و استاد دانشگاه:
پدرم راست می گفت ، زیرا بعد از آن که زن گرفت کم کم ثروتمند شد واملاکی خرید و متولی یکی دو موقوفه هم شد، سه بار به حج رفت و مدیر مدرسه هم بود و حقوق هم داشت و روضه باشکوهی هم می خواند.

با عصا کوران اگر ره دیده اند - در پناه خلق روشن، روشن دیده اند
درحاشیه این نکته را هم عرض کنم که بالاخره پول بازنشستگی رسید، منتهی بعد از دوسال - وقتی که من دیگر کارمند شده بودم- صد البته با این مقدمات که من ، بدون اطلاع پدر ، از کرمان تلگرافی خیلی ساده ولی تند به نام شخص نخست وزیر وقت مخابره کردم بدین شرح :

جناب آقای دکتر مصدق پدر پیر مردم ایران ، پدر پیر هفتاد و چند ساله ام علی اکبر باستانی معلم فرهنگ مدت ها پیش بازنسسته شده ، و هنوز که هنوز است حقوق بازنشستگی را نپرداخته اند ، گویا منتظر رای هیات دولت اند . اگر این حقوق برای کفن و دفن ، یا ذخیره ی روز قیامت است که هیچ واگر مربوط به دوران حیات اوست جنابعالی که مزه هفتادسالگی را چشیده ید فکری به حال این پیر مرد بفرمایید که : مصیبت بود پیری و نیستی ...»

طولی نکشید که حقوق بازنشستگی دوسه ساله ( حدود سه چهارهزارتومان ) رسید و وقتی به دست پیرمرد دادم و پیش نویس تلگراف خود راه برایش خواندم. پیرمرد که سخت خوشحال شده بود( و او هم مثل پدرش یک سال و نیم دیگر ماند و پول ها راخر ج کرد و سپس در گذشت 1333 ش) چشمانش برقی زد و دعایی کرد . او گفت : برو فرزند ، که از قلمت برکت ببینی . بنده هم به این دعا مستظهرم ...

پاسخ دکتر مصدق به تلگراف باستانی پاریزی
:


دوست محترم

نسبت به پرداخت حقوق بازنشستگی والد محترم شرحی بحسابداری وزارت فرهنگ نوشته و تاکید کردم که در پرداخت تسریع نمایند. در صورتیکه تا کنون نتیجه ای نگرفته باشید خواهشمندم مجدد مرقوم فرمایید تا یادآوری شود.

مخلص آن دوست باذوق

محمد مصدق


نامه وزارت دارایی
باستانی پاریزی - کتاب کوچه هفت پیچ- چاپ چهارم - انتشارات نگاه- 1363-رویه 401-402
خاطره ی باستانی پاریزی مورخ و استاد دانشگاه:
پدرم راست می گفت ، زیرا بعد از آن که زن گرفت کم کم ثروتمند شد واملاکی خرید و متولی یکی دو موقوفه هم شد، سه بار به حج رفت و مدیر مدرسه هم بود و حقوق هم داشت و روضه باشکوهی هم می خواند.

با عصا کوران اگر ره دیده اند - در پناه خلق روشن، روشن دیده اند

درحاشیه این نکته را هم عرض کنم که بالاخره پول بازنشستگی رسید، منتهی بعد از دوسال - وقتی که من دیگر کارمند شده بودم- صد البته با این مقدمات که من ، بدون اطلاع پدر ، از کرمان تلگرافی خیلی ساده ولی تند به نام شخص نخست وزیر وقت مخابره کردم بدین شرح :

جناب آقای دکتر مصدق پدر پیر مردم ایران ، پدر پیر هفتاد و چند ساله ام علی اکبر باستانی معلم فرهنگ مدت ها پیش بازنسسته شده ، و هنوز که هنوز است حقوق بازنشستگی را نپرداخته اند ، گویا منتظر رای هیات دولت اند . اگر این حقوق برای کفن و دفن ، یا ذخیره ی روز قیامت است که هیچ واگر مربوط به دوران حیات اوست جنابعالی که مزه هفتادسالگی را چشیده ید فکری به حال این پیر مرد بفرمایید که : مصیبت بود پیری و نیستی ...»

طولی نکشید که حقوق بازنشستگی دوسه ساله ( حدود سه چهارهزارتومان ) رسید و وقتی به دست پیرمرد دادم و پیش نویس تلگراف خود راه برایش خواندم. پیرمرد که سخت خوشحال شده بود( و او هم مثل پدرش یک سال و نیم دیگر ماند و پول ها راخر ج کرد و سپس در گذشت 1333 ش) چشمانش برقی زد و دعایی کرد . او گفت : برو فرزند ، که از قلمت برکت ببینی . بنده هم به این دعا مستظهرم ...

پاسخ دکتر مصدق به تلگراف باستانی پاریزی
:




دوست محترم

نسبت به پرداخت حقوق بازنشستگی والد محترم شرحی بحسابداری وزارت فرهنگ نوشته و تاکید کردم که در پرداخت تسریع نمایند. در صورتیکه تا کنون نتیجه ای نگرفته باشید خواهشمندم مجدد مرقوم فرمایید تا یادآوری شود.

مخلص آن دوست باذوق

محمد مصدق

---

نامه وزارت دارایی